« بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ[1]؛ بلكه كساني كه ستم كردند بدون هيچ دانشي از هوس هايشان پيروي كردند و كسي را كه خدا گمراه كرده است، چه كسي هدايت مىكند؟! و هيچ ياوري براي شان نيست ».
« علم » در لغت به معني دانستن، حقيقت چيزي را درك كردن، دانش و آگاهي است و در نزد بعضي از حكما، علم عبارت است از صورتي كه از اشياء در نزد عقل حاصل ميشود؛ به تعبير بهتر، منظور از « علم » ادراكاتي است كه انسان از راه عقل و خرد خويش درك ميكند.
در قرآن كريم، منظور از آن هر دانشي است كه در سعادت و سرنوشت انسان تأثير دارد.
خلاصه آن كه در نزد متكلمان، « علم » صنعتي است كه موجب تمييز اشياء از يكديگر ميشود، عقل قوهاي است در نفس انسان كه به وسيله آن حسن و قبح و كمال و نقصان خير و شر از هم تمييز داده ميشود.
« عقل » غالباً در مواردي بهكار ميرود كه ادراك و فهم با عواطف و احساسات آميخته شود و به دنبال آن عمل باشد، مثلاً اگر در بسياري از بحثهاي خداشناسي نمونههايي از نظام شگفتانگيز اين جهان را بيان ميكند و سپس ميفرمايد: ما اين آيات را بيان ميكنيم تا شما تعقل كنيد ( لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[2] )، منظور اين نيست كه تنها اطلاعاتي از نظام طبيعت در مغز خود جاي دهيد.
مرحوم علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان ميگويد: « تعقل در زمينهاي استعمال ميشود كه به دنبال درك و فهم، انسان وارد مرحله عمل شود و آياتي نيز شاهد اين گفتار است، مانند:
1 . « وَ قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ[3]؛ دوزخيان ميگويند اگر گوش شنوا داشتيم و تعقل ميكرديم در صف اهل جهنم نبوديم ».
2 . « أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا …؛[4] آيا در زمين سياحت نكردند تا دلهايي داشته باشند كه بوسيله آن بفهمند … ».
زيرا اگر مجرمين، روز قيامت آرزوي تعقل در دنيا را ميكنند، منظور تعقلي است كه آميخته با عمل باشد و يا اگر خدا ميفرمايد: مردم سير و سياحت كنند و با نظر و مطالعه به اوضاع جهان چيزهايي بفهمند، مقصود درك و فهمي است كه به دنبال آن، مسير خود را عوض كنند و به راه راست گام نهند.[5]برخي روايات نيز به فرق اساسي بين عقل و علم پرداخته اند، از جمله:
1 . امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد: « خداوند عقل را از چهار چيز آفريد: علم، قدرت، نور و خواست آمرانه خود و سپس هستي آن را به دانش بست و بقاء آن را در عالم ملكوت قرار دارد[6] ».
2 . در جايي ديگر مي فرمايد: « ستون فقرات آدمي عقل است و هر يك از هوش و فهم و قوه حافظه و دانش زاييده آنند، اگر عقل آدمي به نور توفيق مدد شد، وي دانشمند و حافظ و هشيار و زيرك و باهوش گردد و انسان به وسيله عقل به كمال دست يابد و همان عقل راهنما و بينش دهنده و كليد كار او خواهد بود[7] ».
همچنين مي فرمايد: « مطالعه زياد در مطالب علمي، عقل را باز ( و شكوفا ) ميسازد[8] ».
از روايات ياد شده استفاده ميشود كه کار « عقل » تدبر و انديشمندان است، ولي « علم » تنها جمعآوري اطلاعات است.
در آيه ياد شده، براي آن كه تقليد « مشركان » را در اعتقاد به مشركان به تصوير درآورد، از واژه « علم » استفاده نموده تا بفهماند آنها حتي در پيمودن راهشان هم از « علم » و « انديشه » پيروي نميكنند، بلكه از يك سري خرافات و تعصبات جاهلي و اطلاعات غلطي كه از جهلشان سرچشمه گرفته و فضاي فكرشان را تيره و تار كرده است، پيروي مينمايند.
بدون ترديد اگر به جاي واژه « علم » از واژه عقل استفاده ميشد، غرضي كه خداوند در صدد بيان آن در آيه بود، حاصل نميشد.
همچنين يكي ديگر از فرقهايي كه بين علم و عقل قائل هستند، اين است كه حمق و حماقت در مقابل عقل و عاقل است، ولي جهل در مقابل علم است.[9]به همين منظور در آيه شريفه: « بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا … » خداوند متعال درباره ظالمان هواپرستِ بيدانش كه پردههاي جهل و ناداني بر قلب آنها فرو افتاده و خرافات و تعصبات جاهلي فضاي فكر آنها را تيره و تار كرده و ميفرمايد: « ظالمان از هوا و هوسهاي خويش بدون علم و آگاهي پيروي ميكنند و تابع هيچ منطقي نيستند، اينها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادي ضلالت افكنده است ».
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و اله ـ درباره ارزش عقل ميفرمايد: « تسليم راهنمايي عقل باشيد كه به كمال دست يابيد و از آن سرمتابيد كه سرانجام پشيمان گرديد[10] ».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حسيني دشتي، سيد مصطفي، معارف و معاريف، تهران، صدر، 1376 ش، ج7، ص 411 – 436.
2. شريعتمداري، جعفر، شرح و تفسير لغات قرآن كريم، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، سوم، ج 3، ص 212 – 218.
3. قرشي، سيد علي اكبر، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1376 ش، ج 5، ص 28-34.
پي نوشت ها:
[1] . روم/29.
[2] . غافر/67، حديد/17.
[3]. ملک/10.
[4]. حج/46.
[5] . موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، پنجم، 1374 ش، ص 375.
[6] . شيخ مفيد، محمد بن محمد، الإختصاص، قم، انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد قم، اول، 1413 ه ق، ص 244.
[7] . كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دار الكتب الاسلامية، دوم، 1362ش، ج1، ص 25.
[8] . راوندي، قطب الدين، الدعوات، قم، مدرسه امام مهدي عج، اول، 1407 ق، ص 221.
[9] . العسكري، ابو هلال، معجم الفروق اللغوية، قم، نشر اسلامي، 1412 هـ . ق، ص 366.
[10] . كراجكى، ابوالفتح، كنز الفوائد، قم، دار الذخائر، اول، 1410 ق، ج 2، ص 31.