اولاً، بايد توجه داشت كه (اِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ الاِْسْلامُ);[1] دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم در برابر حق) است.[2] از اين آيه مباركه و ده ها آيه[3] و روايت ديگر به روشني و به طور قطع چنين استفاده ميشود كه حقيقت اديان الهي يكي بيش نيست و تنها يك «صراط مستقيم»[4] هست كه تضمين كننده سعادت بشر است. همه پيامبران الهي، در هر زمان و مكاني، بندگان خدا را به سوي همين حقيقت واحد دعوت ميكردند. اين حقيقت واحد چيزي نيست مگر همان توحيد و تسليم در برابر خداي يكتا; به عبارت ديگر، اساس همه اديان آسماني يك چيز بيش تر نيست و آن تسليم بودن در برابر خدا است;… همه اديان آسماني يك دين هستند وآن اسلام است.[5]استاد مطهري در اين باره ميگويد: «در سراسر قرآن، اصرار عجيبي هست كه دين، از اول تا آخر جهان، يكي بيش نيست و همه پيامبران، بشر را به يك دين دعوت كرده اند. در سوره شوري آيه 13 چنين آمده است: (شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ ما وَصّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي اَوْحَيْنا اِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ اِبراهيمَ و موسي و عيسي…); خداوند براي شما ديني قرار داد كه قبلا به نوح توصيه شده بود و اكنون بر تو وحي كرديم و به ابراهيم و موسي و عيسي نيز توصيه كرديم. قرآن در همه جا نام ديني كه پيامبران از آدم تا خا تم مردم را بدان دعوت ميكرده اند، اسلام مينهد».[6]البته پيامبران در پارهاي از قوانين و شرايع با يكديگر اختلاف داشته اند. قرآن در عين اين كه دين را واحد ميداند، اختلاف شرايع و قوانين را در پاره اي مسائل ميپذيرد. در سوره مائده، آيه 48 ميگويد: (لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُم شِرْعَةً و مِنْهاجاً[7] براي هر كدام (هر قوم و امت) يك راه ورود و يك طريقه خاص قرار داديم».[8]برخي از علل تعدد شرايع عبارتنداز: الف) تحريف شرايع در طول زمان; ب) تغيير شرايط، نيازمندي ها و استعدادهاي انسان.[9]نكته دوّم قابل توجه اين است كه بايد دو مسئله را از يك ديگر تفكيك كرد: 1ـ كيفيت برخورد و تعامل با پيروان اديان الهي; 2ـ چگونگي مواجهه با عقايد و آموزه هاي ديني اين اديان.
اين كه حكومت اسلامي و مسلمين با پيروان اديان الهي بلكه با پيروان مكاتب بشري، مادام كه بر ضد اسلام و مسلمين توطئه نكرده اند، بايد به نيكي و عدالت رفتار كنند، از قطعيات اسلام است.[10] قرآن كريم در آيه 8 سوره ممتحنه ميفرمايد: (لا يَنْهاكُمْ اللّهُ عَنِ الذَّينَ لَمْ يُقاتِلوُكُمْ فِي الدِّينِ و لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيرِكُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ و تُقْسِطُوا اِلَيْهِمْ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ); خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندهاند نهي نمي كند; چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.
همچنين حضرت علي(عليه السلام) در فرمان معروفش به جناب مالك اشتر نخعي(رحمه الله) ايشان را به عنوان حاكم مصر موظّف ميكند كه نسبت به همه رعيتها اعم از مسلمان و غير مسلمان و ديندار و بيدين، رحمت و رأفت داشته باشد. چنان كه ميفرمايند: و مهرباني بر رعيت و دوستي ورزيدن با آنان را و مهرباني كردن با همگان، را براي دل خويش پوششي گردان، و همچون جانوري شكاري كه خوردنشان را غنيمت شماري مباش! چه رَعيَّت دو دسته اند: دستهاي برادر ديني تواند، و دسته ديگر در آفرينش با تو همانند.[11]علاوه بر كتاب و سنت، سيره و روش پيامبر اسلام و ائمه هُدي(عليهم السلام) نيز دليل روشني بر اين مدعا است; با توجه به اين دلايل قرآني و روايي و سيره پيامبر و امامان(عليهم السلام) ما موظّف هستيم نسبت به اهل كتاب با قسط و عدل و نيكي رفتار كنيم و به آن ها ظلم نكنيم. جان و مال و ناموس ايشان در حكومت و جامعه اسلامي محترم است و كسي حق تَعرّض به ايشان را ندارد.
و همانطور كه بيان شد، حقيقت اديان الهي يكي بيش نيست و دين در نزد خداوند فقط اسلام[12] است; ليكن شرايع و قوانين پيامبران با يك ديگر متفاوت بوده است. هر شريعتي در شرايط خاصّي از زندگي و رشد استعدادها و نيازمندي هاي بشر، تا زمان مشخصي نازل شده است و پس از تغيير آن شرايط و سپري شدن زمان تعيين شده از طرف خداوند، شريعت جديد جايگزين آن ميشده است[13] و از آن پس، عمل به شريعت سابق، مطلوب خداوند نبوده و همه بندگان مَكلَّف به تبعيت از شريعت جديد بوده اند.
شرايع الهي همه در طول يك ديگر بودهاند، نه در عرض هم. «تفاوت تعليمات انبيا با يكديگر… از نوع تفاوت تعليمات كلاسهاي عاليتر با كلاسهاي دانيتر… بوده است».[14]اين سلسله نوراني ادامه داشته است تا ظهور دين مبين اسلام كه به فرموده قرآن كريم آخرين[15] شريعت الهي و ناسخ همه شرايع پيش از خود،[16] و هم چنين تصديق كننده آنها ميباشد.[17]از سوي ديگر، قرآن كريم در آيات متعددي[18] رسالت پيامبر اسلام را جهاني معرفي ميكند و همه بندگان خدا را مُكَلَّف به تبيعت از آن مي كند و مي فرمايد: (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ منه و هو في الآخرة مِنَ الخاسِرين);[19] و هر كس جز اسلام، آييني براي خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد، و او در آخرت از زيان كاران است.
با توجه به اين مقدمه مهم و مطلب عميق، اكنون كيفيت مواجهه با عقايد و آموزه هاي اديان الهي را از زمان ظهور اسلام به بعد، در دو وضيعت بررسي مي كنيم: الف) وضعيت قبل از تحريف; ب) وضعيت بعد از تحريف.
الف) وضعيت قبل از تحريف
چنان چه اشاره شد شريعت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) ناسخ همه شرايع پيشين است و بعد از اسلام عمل به غير اسلام هرگز پذيرفته نخواهد شد. ليكن از ديگر سوي، ايمان و احترام به تمام شرايع الهي و تمام آن چه كه خداوند بر پيامبران خود نازل كرده است، بر جميع پيامبران و پيروان ايشان واجب است. تكذيب بخشي از آن منجر به تكذيب همه آن ها مي شود. شرط ايمان و احترام به پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) آن است كه به تمام پيامبران سابق و شرايع ايشان، ايمان داشته و احترام كنيم. [20]/ [21]ب) وضعيت بعد از تحريف
پيش از بيان چگونگي برخورد با شرايع تحريف شده الهي ابتدا بايد به دلايل تحريف آن ها به طور اختصار اشاره كنيم. تحريف شدن شرايع و كتب آسماني قبل از قرآن، از قطعيات تاريخ و قرآن است. در اين جا فقط به چند آيه قرآن در اين رابطه اشاره مي كنيم:
قرآن كريم در آيه 75 سوره بقره مي فرمايد: (أَفَتَطْمَعُونَ اَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كان فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرفُونَهُ مِنْ بَعدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ);[22] آيا انتظار داريد به آيين شما ايمان بياورند، با اين كه عده اي از آنان، سخنان خدا را مي شنيدند و پس از فهميدن، آن را تحريف مي كردند; در حالي كه علم و اطلاع داشتند؟!
با توجه به اين آيات، روشن مي شود كه كتب آسماني كنوني كه در دست پيروان ايشان هست نه تنها از سوي خداوند نيامده است[23] و به دست عده اي كه برخي از آن ها دنياپرست بوده اند نگاشته شده است بلكه مورد تاييد و احترام قرآن كريم نيز نمي باشد و بلكه بالاتر، مورد بغض و ذم خداوند در قرآن قرار گرفته است.[24]اكنون سؤال اين است كه احترام به اين عقايد و دستورات غيرالهي چه معنايي مي تواند داشته باشد؟
اگر مقصود از احترام، آن است كه اين عقايد و آموزه ها را مقدس و حقيقت شماريم، مي بينم كه از هيچ گونه صحت و تقدس و پاكي برخوردار نيستند; بلكه مورد بغض خداوند و قرآن نيز هستند. و اگر مقصود از احترام اين است كه ما معتقد باشيم بر اين كه پيروي از آن ها ضامن سعادت پيروان است، اين معنا نيز نميتواند درست باشد; زيرا همان طور كه بيان شد با آمدن هر شريعت جديد، شريعت سابق نسخ شده و ديگر عمل به آن مورد تأييد و قبول خداوند نيست; حتّي اگر آن شريعت سابق تحريف نشده باشد; چه رسد به اين كه شرايع كنوني همه تحريف شده اند.
و اگر منظور از احترام آن است كه در برخورد با پيروان اين شرايع، در مقام بحث و گفتگو درباره عقايد و آموزههاي ديني ايشان، بايد با منطقي استوار و عالمانه و با رعايت ادب و احترام و به تعبير قرآن كريم با روش جدال احسن با ايشان برخورد كرد، البته اين كلامي است به حق و مورد قبول دين اسلام. ادله فراواني از قرآن و روايات و سيره و روش[25] اهل بيت(عليهم السلام) دال بر اين مطلب وجود دارد. براي نمونه مي توان به آيه 46 از سوره عنكبوت اشاره كرد كه مي فرمايد: (وَ لا تُجادِلوا اَهلَ الكتابِ اِلاّ بالَّتي هي اَحْسَنُ اِلاّ الذين ظَلَموا مِنْهُم);[26] با اهل كتاب جز به روشي كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد مگر كساني از آنان كه ستم كردند، و به آن ها بگوييد: ما به تمام آن چه از رسول خدا بر ما و شما نازل شده ايمان آورده ايم و معبود ما و شما يكي است و ما در برابر او تسليم هستيم.
هم چنين قرآن كريم از دشنام دادن و توهين به عقايد ايشان[27] نهي مي كند، آن جا كه مي فرمايد: (وَ لا تَسُبُّوا الذّينَ يَدْعونَ مِنْ دونِ اللّهِ فَيَسُبَو اللّهَ عَدْواً بِغَيرِ عِلْم…); (به معبود) كساني كه غير خدا را مي خوانند دشنام ندهيد مبادا آن ها (نيز) از روي (ظلم) و جهل خدا را دشنام دهند….».[28]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مطهري، مرتضي، خاتميت، تهران، انتشارات صدرا، چاپ ششم، 1372ش.
2ـ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار وحي و نبوت، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1372ش، ج2.
3ـ مصباح يزدي، محمدتقي، راه و راهنما شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، 1376ش، بخش دوّم، ص35 تا 57.
4ـ مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مدرسه الامام علي بن ابيطالب(ع)، چاپ سوم، 1375ش، ج7، ص333 تا 374; ج8، ص191 تا 239 و 255 و 377 تا 427.
پي نوشت ها:
[1]. آل عمران/19.
[2]. براي ترجمه آيات از ترجمه آيت اللّه ناصر مكارم شيرازي استفاده شده است.
[3]. بقره/130 تا 133؛ شوري/13؛ و…
[4]. فاتحه/6ـ7; مريم/36; انعام/84 تا 90 و 153؛ و….
[5]. مصباح يزدي، محمد تقي، راه و راهنما شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، 1376، بخش اول، ص213.
[6]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1372ش، ج3، ص157.
[7]. همچنين آيه 67، سوره حج: «براي هر امتي عبادتي قرار داديم تا آن عبادت را (در پيش گاه خدا) انجام دهند; پس نبايد در اين امر با توجه شراع برخيزند».
[8]. مجموعه آثار، همان، ج3، ص158.
[9]. همان، ص156ـ157.
[10]. مصباح يزدي، محمدتقي، كتاب نقد: استاد مصباح يزدي و پلوراليسم ديني، سال اول، ش4، ص334 تا 336؛ جوادي آملي، عبدالله، كتاب نقد: آيت الله علامه جوادي آملي و پلوراليسم ديني، سال اول، ش4، ص352ـ353.
[11]. نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هفتم، 1374، ص326.
[12]. (اِنَّ الدين عِنْدَاللّهِ الاِْسْلامُ). آل عمران/19.
[13]. مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1368، ج1، ص355 تا 388.
[14]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار ختم نبوت، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1372ش، ج3، ص159.
[15]. (ما كانَ مُحَمَّدٌ اَبَا اَحَد مِنْ رِجَالِكُمْ و لِكنْ رسولَ اللّهِ و خاتَمَ النَّبِيِّنَ…); مُحمّد(صلي الله عليه وآله) پدر هيچ يك ازمردان شما نبوده و نيست; ولي رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبران است» احزاب/40.
[16]. (هُوَ الذّي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بالْهُدي و دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ و كَفي بِاللّهِ شَهيداً); او كسي است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان پيروز كند و كافي است كه خدا گواه اين موضوع باشد». فتح/28؛ و ر.ك: صف/9; توبه/33.
[17]. (وَ ءَامِنُوا بِما اَنْزَلتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ وَ لا تَكُونوا اَوّلَ كافر به…); و به آن چه نازل كرده ام (= قرآن) ايمان بياوريد كه نشان هاي آن با آن چه در كتاب هاي شماست مطابقت دارد; و نخستين كافر به آن نباشيد…» بقره/41؛ و ر.ك: بقره/285; احقاف/30 و…
[18]. (تَبارَكَ الذَّي نَزَّل الفُرقانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكونَ للِعالَمينَ نذيراً); زوال ناپذير و پربركت است كسي كه قرآن را بر بنده اش نازل كرد تا بيم دهنده جهانيان باشد. فرقان/1؛ و ر.ك: بقره/185; نساء /174; يونس/108; انعام/19; سَبَأ/28; تكوير/27; انبياء/107; اعراف/158 و…
[19]. آل عمران/85؛ استاد مطهري در رابطه با تعبير «اسلام» در اين آيه مي گويد: «اگر گفته شود كه مراد از اسلام خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است! پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولي حقيقت تسليم در هر زماني شكلي داشته و در اين زمان شكل آن همان دين گران مايهاي است كه به دست حضرت خاتم الانبياء(ص)، ظهور يافته است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق ميگردد و بس». (دقت كنيد.)
[20]. (يا اَيُّها الذِّينَ آمَنوا باللّهِ و رَسُولِهِ و الكِتبِ الذِّي نَزَّلِ علي رَسُولِهِ و الكِتبِ الذَّي اَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ و…); اي كساني كه ايمان آوردهايد! به خدا و پيامبرش، و كتابي كه بر او نازل كرده، و كتب (آسماني) كه پيش از اين فرستاده ايمان (واقعي) بياوريد. كسي كه خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش و روز واپسين را انكار كند، در گم راهي دور و درازي افتاده است. نساء/136; و ر.ك: آل عمران/81 تا 84; شوري/15; بقره/285; بقره/4 و….
[21]. مصباح يزدي، محمد تقي، راه و راهنما شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، 1376ش، بخش اول، ص216 تا 225.
[22]. ر.ك: بقره/79; آل عمران/78; مائده/15 و 41.
[23]. البته اگر بتوان با دلايل قطعي ثابت كرد كه برخي از آموزه هاي اين كتب اسماني تحريف نشده است، چنان چه از آيه 43 سوره مائده درباره برخي از احكام تورات چنين استفاده مي شود، در اين صورت ايمان و احترام به اين موارد (البته اگر اين موارد كاملا مشخص باشند) به همان توصيفي كه در «وضعيت قبل از تحريف» گذشت، لازم است.
[24]. (و قالتِ اليَهُودُ عَزيزٌ ابنُ اللّهِ و قالت النَصري المَسيحُ ابن اللّه ذلك قولُهم بِأفَواهِهِم يُظهِمئون قول الذين كَفَرِوا مِن قبلُ قتَلَهُمُ اللّهُ اَنّي يُؤْفَكوُنَ» «يهود گفتند: «عزيز پسر خداست، و نصاري گفتند: «مسيح پسر خداست اين سخني است كه با زبان خود مي گويند، كه همانند گفتار كافران پيشين است; خدا آنان را بكشد، چگونه از حق انحراف مي يابند! «توبه/30؛ و ر.ك: توبه/30 و 32؛ مائده/64 و 18؛ بقره/120؛ نساء/157ـ171؛ آل عمران/69 تا 73؛ مائده/73.
[25]. ر.ك: محمدي ريشهري، محمد، بحث آزادي در اسلام، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي علميه، چاپ دوّم 1372ش.
[26]. ر.ك: نحل/125; هود/32 و…
[27]. البته بايد توجه داشت منظور از «كساني كه غير خدا را مي خوانند» در اين آيه مشتركين هستند. ليكن مورد خاص، حكم اين آيه را منحصر در خود نمي كند بلكه اين نهي از دشنام، درباره عقايد اهل كتاب نيز صادق است.
[28]. انعام/108.