اين موارد هر كدام به طور جداگانه لازم است بررسي و پاسخ داده شود:
1. جريان حضرت موسي
بي ترديد جريان راه يابي موسي به خانه فرعون و پي آمدهاي بعد از آن، جزو مسائل شگفت انگيز و معجزه آساست؛ اما با توجه به آيات و روايات اين مطلب به خوبي بدست مي آيد. جريان تغذيه موسي در خانه فرعون به گونة خاصي بوده است؛ در قرآن مي فرمايد: «وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ»؛[1] يعني همه زنان شيردهنده را از قبل به او تحريم كرديم، به هر حال اراده خداوند به اين تعلق گرفته بود كه اين نوزاد به مادرش برگردد، طبيعي است نوزاد شيرخوار بعد از چند ساعت گرسنه مي شود و گريه مي كند و بايد دايه براي او جستجو كرد؛ اما عجيب اين است كه پستان هيچ دايه اي را نمي گيرد. اين همان تحريم تكويني الهي بود كه همه دايه ها را بر او حرام كرده بود. براساس برخي روايات سه روز طول كشيد تا مادر موسي پيدا شد، نظر بعضي بر آن است كه اين تحريم تكويني شيرهاي ديگران براي موسي به خاطر اين بود كه خدا نمي خواست از شيرهايي كه آلوده به حرام، اموال دزدي، جنايت، رشوه و غصب حقوق ديگران است، اين پيامبر پاك بنوشد، او بايد از شير پاكي هم چون شير مادرش تغذيه كند. اما اين كه آيا بعد از اين جريان فرعونيان موسي را به مادرش سپردند كه او را شير دهد و در خلال اين كار همه روزه يا گاه بگاه كودك را به دربار فرعون بياورد تا ملكة مصر ديداري از او تازه كند، و يا كودك را در دربار نگه داشتند؟ دليل و سندي روشن در اين باره در دست نيست، گرچه احتمال اول نزديكتر به نظر مي رسد.[2] و هم چنين در اين باره كه آيا موسي به كاخ فرعون منتقل شد و دوران شيرخوارگي وي در آن جا؟ پايان يافت؟ به دست چه كسي سپرده شد آيا با مادرش بود يا نزد آسيه؟ برخي گفته اند: موسي بعد از پايان شيرخوارگي در دامن آسيه بزرگ شد.[3]از مجموع اين مطالب مي توان به دست آورد، همان طوري كه در زمان شيرخوارگي خداوند زمينه اي فراهم ساخت تا موسي از شير حلال مادرش تغذيه كند و آيات قرآن به روشني اين مسأله را مطرح كرده است، بعيد نيست كه به نحوي زمينه اي فراهم شده باشد كه تا مدت زماني كه در نزد آسيه بوده است يا به دست مادرش سپرده شده بود، نيز از طريقي كه براي ما مشخص نيست به گونه غذاي حلال براي او فراهم شده باشد. لااقل قطعي نيست و دليلي در دست نداريم كه موسي از مال حرام فرعون تغذيه كرده باشد. ممكن است همانند دوران شيرخوارگي از راه خاصي زمينه تغذيه از مال حلال براي او فراهم شده باشد؛ بنابراين نمي توان به صورت قطعي ادعا كرد كه موسي در خانه فرعون از مال حرام تغذيه كرده و چرا اين غذا بر تربيت او اثر سوء نگذاشته است.
2. جريان حضرت يوسف
طبق بيان قرآن كريم، درباره اين که حضرت يوسف به عنوان غلام و برده، به عزيز مصر فروخته شد، و او به همسرش سفارش کرد که او را گرامي بدارد؛[4] اما از آن جا كه به هر حال يوسف به عنوان يك برده فروخته شده بود خواه ناخواه خانواده عزيز مصر از او توقع كار و خدمت داشت و به نحوي از او كار مي كشيدند. پس مي توان گفت چون حضرت يوسف در واقع برده نبود و محصول دسترنجش از آن خودش بود لذا قيمت غذايي كه در خانه عزيز مصر مصرف مي كرد در حقيقت از دست رنج خودش و براي او حلال بوده است و هيچ محذوري ندارد كه كسي دست رنج خود را، گرچه از فرد ظالم گرفته باشد مصرف كند؛ يعني اگر كسي نزد شخص ظالمي كار نمايد دست مزد او براي خودش حلال است و ربطي به مظالم آن شخص ندارد. (خصوصاً اين كه عزيز مصر همانند فرعون معاند با خدا نبوده است و تنها يك پادشاه بوده كه خدا را باور نداشته و يا به صورت نادرست اعتقاد داشته است؛ مثلاً از روي جهل و قصور بت پرست بوده است.)
گذشته از اين بعيد نيست كه حضرت يوسف خود توجه به مسأله داشته است كه تغذيه او در خانه عزيز مصر چگونه بايد صورت گيرد؛ مثلاً گرچه او مورد تكريم همسرعزيز مصر بوده و با او همانند ساير برده ها عمل نمي كرده است؛ اما حضرت يوسف ممكن است براي اين زندگي او در خانه عزيز مصر با اموال او آلوده نشود. شايد خودش كار مي نموده و از طريق دست مزد خود هر چند در خانه آنها به نحوي غذاي حلال به دست مي آورده است.
مطلب ديگر آن است كه گذشته از جريان موسي و يوسف ـ عليهما السلام ـ براي برخي از ائمه ـ عليهم السلام ـ مثل جريان حضرت امام هشتم نيز گاهي پيش مي آمده است كه در دربار مأمون چيزي بخورد و يا تصرف نمايد و يا جريان كاروان كربلا بخصوص امام سجاد ـ عليه السلام ـ كه مدتي در شام بودند و بديهي است كه غذاي آنها را دستگاه بني اميه و يزيد تأمين مي كردند. و موارد مشابه ديگر.
آيا در اين گونه موارد چگونه حل مي شود؟ جريان حضرت موسي و يوسف نيز از آن قاعده بيرون نيست. و از آن جا كه تصرف ائمه ـ عليهم السلام ـ در اموال خلفاي جور و سلاطين جور جائز است و در واقع آنچه حاكمان جور در اختيار دارند نوعاً تعلق به امام معصوم ـ عليه السلام ـ دارد و آنها به ناحق تصاحب كرده بوده اند، لذا تصرف امام در اموال آنها نه تنها جائز؛ بلكه حق مسلم ايشان است و براي امام تصرف در اموال آنها هيچ گونه محذوري ندارد. ممكن است جريان تصرف حضرت موسي و يوسف ـ عليه السلام ـ نيز از اين طريق كاملاً قابل توجيه باشد؛ زيرا آنها نيز در واقع در اموال مورد حق خود تصرف كرده اند و تصرف آنها در آن اموال برايشان محذوري شرعي نداشته است تا موجب اثر منفي در تربيتشان بشود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مجلسي، بحارالانوار، ج 49، نشر داراحياء التراث العربي، بيروت. 1403 ق.
2. ناصر مكارم، تفسير نمونه. ج 9، ص 292 تا 400، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1369 ش.
3. فلسفي، محمدتقي، گفتار فلسفي كودك از نظر وراثت و تربيت نشر هيئت نشر فرهنگ اسلامي تهران، بي تا.
پي نوشت ها:
[1] . قصص/ 12.
[2] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1369 ش، ج 16، ص 34 و 36.
[3] . همان، ص 36.
[4] . يوسف/ 21.