خانه » همه » مذهبی » با توجه به توصيه هايي كه در اسلام از سوي پيامبر اسلام و ائمه طاهرين به ازدواج شده است، چرا حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ ازدواج نكرد؟

با توجه به توصيه هايي كه در اسلام از سوي پيامبر اسلام و ائمه طاهرين به ازدواج شده است، چرا حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ ازدواج نكرد؟

ازدواج به خودي خود امر واجبي نيست و خداوند به خاطر مصالحي كه براي حفظ زندگي فردي و اجتماعي بشر لازم است آن را تشريع نموده است؛ ولي گاهي به خاطر مصالحي انجام آن واجب مي شود مثل كساني كه اگر ازدواج نكنند دچار گناه مي‎شوند. و اگر كسي ازدواج نكند و در ضمن خود را نيز از گناه حفظ كند مرتكب عمل حرام و خلاف شرع نشده است؛ و گاهي به خاطر مصالح مهمتر ترک آن رجحان مي يابد.
با توجه به مقدمه مذکور در ميان پيامبران الهي دو شخص ازدواج نکرده اند، يکي حضرت عيسي (ع) و ديگري حضرت يحيي که قرآن مجيد از او با صفت حصور[1] ياد مي‎كند؛ يعني كسي كه از زنان دوري مي‎كند. علامه طباطبايي نيز تصريح مي‎كند كه حضرت يحيي ـ عليه السّلام ـ هرگز ازدواج نكرد.[2] اما اين که چرا اين دو پيامبر الهي ازدواج نکرد؟
اولا: با توجه به مقدمه اي که ذکر شد ازدواج في حد نفسه واجب نيست گاهي به خاطر مصالحي انجام آن رجحان شديد مي يابد و گاهي به خاطر مصالحي ترک آن رجحان دارد، و واضح است پيامبران الهي از ديگران آگاه تر به مصالح و کارهاي شان اند، و لذا اگر ترک کرده اند قطعا مصلحت هاي مهم تري وجود داشته است که آنان اين کار را ترک کرده اند، و توصيه هاي دين اسلام بر ازدواج به عنوان يک امر کلي است و شامل مواردي که مصالح مهمتر ترک آن را ايجاب کند نمي شود، اين دليل اصلي مسأله است.
ثانيا: اگر از اين وجه و دليل اصلي قضيه بگذريم مي توان وجوهي را به عنوان دلايل عدم ازدواج آن دو پيامبر الهي ذکر کرد، هر چند اين دلايل به عنوان دليل مورد اعتماد و متقن نمي توان شمرد چون نصي در اين مورد نداريم بلکه با تحليل به اوضاع اجتماعي و سياسي زمان آن دو پيامبر به آن مي رسيم:
1. بر اساس مباني عرفاني هر يک از اسماي الهي بر هر يک از پيامبران ظهور مي يابد و در هر کدام تجلي و ظهور اسمي از اسماي الهي مي باشد، و اسم الهي که در حضرت عيسي و يحيي تجلي يافته است، اقتضاي آن را داشته که کاملا منعزل از اين دنيا باشد، به گونه اي که هيچ امري موجب غفلت آنان نشود، و لذا اقدام به ازدواج نکردند، با توجه به اين مطلب فيض کاشاني مي گويد: حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ احتياط كردند و براي آن كه دچار غفلت نشوند ازدواج را ترك كردند و يا شايد براي ايشان كسب روزي حلال و تأمين زندگي يك خانواده ممكن نبوده است و لذا اقدام به ازدواج نكرده‎اند و يا اين كه شايد حال معنوي ايشان به گونه‎اي بوده كه ازدواج مانع عبادت ايشان بوده است. وي در پايان اضافه مي‎كند كه به هر حال، بايد رفتار انبياء را به بهترين وجه آن توجيه كنيم.[3]در نهج البلاغه خطبة 160 نيز عبارتي آمده است كه به نوعي مؤيد سخن فوق مي‎باشد: امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در توصيف حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ مي‎فرمايند: «…لم تكن له زوجة تفتنه و لا ولد يحزنه…»؛ يعني عيسي ـ عليه السّلام ـ نه همسري داشت كه او را فريفتة‌خود سازد و نه فرزندي كه باعث حزن و اندوه او شود.
2. خداوند براي هر قومي پيامبري از ميان خودشان مي‎فرستد؛[4] يعني پيامبر هر قومي بر اساس شرايط فرهنگي و اجتماعي جامعه خود مبعوث شده و برنامه‎اي مناسب با آن محيط براي هدايت و مبارزه با انحرافات آنها دارد. حضرت عيسي و يحيي ـ عليهما السّلام ـ هر دو، همزمان و در يك منطقه بوده‎اند؛ يعني در شرايط فرهنگي و اجتماعي واحدي مي‎زيسته‎اند.
با توجه به اين امر شايد بتوان چنين نتيجه‎گيري كرد كه انحرافات جامعه بني‎اسرائيل در زمان اين پيامبر به گونه‎اي بوده است كه يكي از راههاي مبارزه با آن فرهنگ، ترويج زندگي زاهدانه و دنياگريزي بوده است تا گرايش افراطي مردم به شهوات مهار شود. چنان كه توصيفاتي كه حضرت امير ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه از حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ آورده‎اند شاهد اين است كه حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ بسيار زندگي زاهدانه‎اي داشته‎اند[5] و شايد همين عامل باعث شده است كه اين دو پيامبر در آن زمان از تشكيل خانواده سرباز زده‎اند. و ناگفته نماند كه ايشان بني‎اسرائيل را دعوت به ترك ازدواج نمي‎كردند و اين را يك امر ارزش تلقي نمي‎كردند؛ بلكه مربوط به احوال شخصي ايشان بوده است، چنان كه ائمه ما نيز اعمالي خاص خود را داشته و بر ديگران لازم نبوده و نيست.
3. وجه ديگري كه مي‎توان ذكر كرد اين است كه با توجه عمر كوتاه حضرت عيسي در دنيا که بيش از 31 سال نبوده و سپس غايب شده‎اند، و اشتغالات فراوان تبليغي و مسافرت هاي مكرر به اطراف اين فرصت را براي اين پيامبر الهي مساعد نساخت تا ازدواج کند.
 4. حضرت عيسي جزو اولياي الهي است كه از ديدها مخفي است و شايد اين قانون در مورد ساير اولياي الهي كه از انظار غايب اند مثل حضرت خضر و حضرت حجة ‌بن الحسن (عج) نيز جاري باشد. البته اين نكته نيازمند تحقيق بيشتر است.

پي نوشت ها:
[1] . آل عمران: 39.
[2] . طباطبايي، سيدمحمد حسين، تفسير الميزان، قم، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1371، چاپ پنجم، ج 14، ص 28.
[3] . فيض كاشاني، ملامحسن، محمد بن مرتضي، المحجة‌البيضاء في تهذيب الاحياء، قم، دفتر انتشارات اسلامي، بي‎تا، چاپ دوم، ج 3، ص 79.
[4] . ر.ك: بقره/ 129 و 151؛ آل عمران/ 164؛ مؤمنون/ 32؛ جمعه/ 2.
[5] . ر.ك: نهج البلاغه، تصحيح دكتر صبحي صالح، خطبه 160.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد