به عنوان مقدمه بايد متذكر شد، که بت پرستي از نظر رواني و فكري، سرچشمه هايي دارد كه در آيات آغازين سوره ي نجم به آن ها اشاره شده است;، مهم ترين آن ها پيروي از گمان هاي بي اساس و هواهاي نفساني است; زيرا معبودي هم چون بت، نه معاد و حساب و كتابي دارد و نه بهشت و جهنمي; هيچ گونه كنترل و نظارتي روي بندگان خود ندارد و هيچ تكليف و مسئوليتي را متوجه آن ها نكرده و به آن ها آزادي كامل مي دهد. از اين رو بت پرستي با هوا و هوس هاي سركش نفس به خوبي سازگار است.
مشركين با اين كه خداوند را آفريدگار همه ي جهان و جهانيان و حتّي بت ها و ارباب ايشان مي دانستند، باز هم بت ها را به عنوان خداي خود مي خواندند; زيرا بر اساس گمان وخيال خود، قائل بودند كه خداوند قسمتي از تدبير عالم را به آن ها داده است; آن گاه به خاطر طمع به خيرات و ترس از شرشان، آن ها را پرستش مي كردند. با اين بيان، مشركين با داشتن بصيرت و آگاهي در امر توحيد، روي به بت پرستي آوردند تا از اين راه، مردم را به بندگي و بردگي خود وادار نموده و اموالشان را به نفع خود مصادره كنند. اين خدايانِ خيالي مشركين كه قرآن كريم به آن ها اشاره دارد، عبارت اند از:
1 ـ بت ها كه نمادي از خدايان و يا ملائكه بودند. مشركان عرب بت هاي زيادي داشتند; ولي از ميان آن ها سه بتِ «لات» و «عزّي» و «منات» از اهميت و شهرت خاصي برخوردار بودند. قرآن كريم در آيه ي 23 سوره ي نجم، مشركين را مورد خطاب قرار داده و مي فرمايد: «اين ها همه نام هايي است بي محتوا كه شما و نياكانتان بدون هيچ دليل و مدرك انتخاب كرده ايد» و در جاي ديگر، بت پرستي را گمراهي آشكار خوانده و مي فرمايد:
(وَ اِذْ قالَ اِبْراهيمُ لاَِبيِه ءَازَرَ أَتَتَّخِدُ أَصْناماً ءَالهَةً إِنّي اَركَ وَ قَومَكَ في ضلال مُبين);[1]«]به خاطر بياوريد[ هنگامي را كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بت هايي را معبودان خود انتخاب مي كني؟ من، تو و قوم تو را در گمراهي آشكار مي بينم».
2 ـ اجرام بزرگ آسماني مثل خورشيد; (وَجَدْتُها وَ قَومَها يَسْجُدونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللهِ…);[2]«او و قومش را ديدم كه براي غير خدا ـ خورشيد ـ سجده مي كنند…»
3 ـ ملائكه، چون آن ها را مبدأ خير مي دانستند و آن ها را مي پرستيدند تا خيرات آن ها را به سوي خود سرازير كنند.(وَ لاَ يأمُرُكُم اَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلئِكَةَ وَ النَّبيينَ أَرْباباً)؛[3]«و نه اين كه به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيامبران را، پروردگار خود انتخاب كنيد».
4 ـ جنّ، چون آن ها را مبدأ شرور و پيدايش فساد مي دانستند و آن ها را مي پرستيدند تا از شرّ آن ها در امان باشند.(بَلْ كانُوا يَعْبدُونَ الْجِنَّ اَكْثَرُهُمْ بِهِم مُؤْمِنُونَ);[4]«بلكه آن ها جن را پرستش مي كردند و اكثرشان به آن ها ايمان داشتند».
5 ـ پرستش انسان هاي پاك و مقدس ; مثل حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و مادرش مريم ـ عليها السلام ـ.(وَ اِذْ قالَ اللّهُ يا عيسي ابْنَ مَرْيَمَ ءَاَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُوني وَ أُمِي اِلهَيْنِ مِنْ دَونِ اللّهِ…);[5]«و آن گاه كه خداوند به عيسي بن مريم مي گويد: آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را به عنوان دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد».
6 ـ هواي نفس، كه سرچشمه ي رواني و فكري همه ي بت پرستي ها است.(أرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكيلا);[6]«آيا ديدي كسي را كه هواي نفسش را معبود خود برگزيده است؟ آيا تو مي تواني او را هدايت كني ]يا به دفاع از او برخيزي[؟
قرآن كريم با جمله ي «لا اِله الاّ هو»، هر گونه پرستشي كه معبود در آن غير خداوند متعال باشد را نفي مي كند و آن پرستش را باطل مي داند. در اين جا سياق كلام، فقط نفي معبود بودن و اُلوهيّت غير خدا است; نه اين كه بخواهد علاوه بر نفي غير خدا، وجود خداوند سبحان را نيز اثبات كند; يعني قرآن كريم با اين بيان فقط مي خواهد الوهيت و معبود بودن خدايان موهومي كه مشركين خيال مي كردند آن ها اله و خدا هستند را نفي كند كه در نتيجه با نفي معبود بودن غير خدا، الوهيت و خدايي، منحصر در «الله» تبارك و تعالي مي گردد و ديگر نيازي به اثبات وجود خداوند سبحان نيست; زيرا مشركين، منكر اصل وجود خدا نيستند; بلكه آن ها قائل به واجب الوجود هستند و حتّا معتقدند كه واجب الوجود يكي است; از اين رو قائل شدن آن ها به خدايان موهوم و خيالي، به معناي قرار دادن آن ها در عرض و هم سطح واجب الوجود و خداوند متعال نيست; بلكه به خيال خودشان، آن ها را به عنوان واسطه در پيشگاه خداوند سبحان قرار داده اند; علاوه بر اين، قرآن كريم، اصل وجود خداي تعالي را بديهي مي داند; يعني عقل و فطرت، براي پذيرفتن وجود خداوند، احتياجي به برهان نمي بيند. و هر جا كه قرآن از خداوند صحبت كرده، همه ي عنايتش بر اين است كه صفات او از قبيل وحدت و يگانگي، خالق و عالم بودن و… را اثبات كند.
نتيجه گيري
مشركين و بت پرستان، مانند اديان توحيدي، وجود تمام موجودات را منتهي به پديد آورنده اي واحد مي دانند و كسي را با او در وجوب وجود شريك ندانسته، وجود او را بزرگ تر والاتر از آن مي دانند كه فهم و درك بشر بدان احاطه يابد; به همين جهت، او را بزرگ تر و بشر را كوچك تر از آن مي دانند كه عبادت خود را متوجه او سازند; بنابراين، براي قرار دادن واسطه بين خود و خدا، رو به مخلوقات خدا آوردند كه به گونه اي نزديكي و تقّرب به درگاه خداوند دارند; مثل ملائكه، جن و قدّيسين و پاكان از بشر. از طرفي، براي اين كه به خدايان خيالي خود دسترسي داشته باشند، بت هايي از سنگ و چوب ـ به عنوان نماد و مظهر آن خدايان موهوم ـ ساخته، و آن ها را پرستش مي كردند.
قرآن كريم، نظم و هماهنگي موجود در تمام عالم هستي را دليل بر توحيد و يگانگي خداوند متعال مي داند و پرستش و معبود قرار دادن غير خدا را زاييده ي هواي نفس به شمار مي آورد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 ـ مجمع البيان، ج 5.
2 ـ تفسير الميزان، ج 15، 18، 19.
3 ـ تفسير نمونه، ج 22.
4 ـ تفسير تبيان، ج 19.
5 ـ كنز الدقائق، ج 12.
6 ـ تقريب القرآن، ج 19.
7 ـ حجة التفاسير، ج 6.
8 ـ تفسير صافي، ج 5.
9 ـ نورالثقلين، ج 5.
پي نوشت ها:
[1] . انعام/74.
[2] . نمل/ 7.
[3] . آل عمران/ 80.
[4] . سبأ/ 41.
[5] . مائده/ 116.
[6] . فرقان/ 43.