براي پاسخ مناسب به اين شبهه،قبل از هر چيز دقت و تأمل در يك نكته تفسيري براي كساني كه بخواهندمطلبي را از آيات قرآن،استفاده كنند،ضروري است و آن عبارت است از اينكه براي تفسير آيهاي از آيات قرآن،بايد آن را با آيات ديگر قرآن،در نظر گرفت و مقايسه كرد و به ناچار نتيجه و تفسيري كه از آن استنباط ميشود،مي بايست با توجّه به تمام آيات مربوطه ي مورد بحث باشد؛چرا كه آيات ديگر قرآن مي توانند مفسر و مبين و قرينه مفاد همان آيه مورد بحث باشند؛ چنانكه امام علي ـ عليه السلام- كه خود بالاترين مفسر قرآن است مي فرمايد: «ان كتاب الله يصدّق بعضُهُ بعضاً[2]؛ قرآن برخي،برخي ديگر را تصديق مي كند.»همچنين آن حضرت مي فرمايد: «در كتاب خدا بعضي به كمك بعضي سخن مي گويند و برخي از آن،بر برخي گواهي مي دهد.»[3]بنابراين براي كسي كه ميخواهد در مورد يك موضوعي از قرآن، تحقيق و تفحص كند،تا مطلبي را بفهمد و معنا و تفسير كند،بسيار دورازاسلوب وروش برداشت صحيح ازقرآن است كه از ميان مثلاً اين همه آيات مربوط به شفاعت به يك آيه تمسك كند و به آن براي اثبات مدعاي خويش استدلال كند،و از آيات ديگر در اين زمينه چشمپوشي كند و تغافل بورزد،زيرا ابهام و اجمال برخي از آيات به وسيله آيات ديگر، برطرف ميگردد.
با توجّه به اين مقدمه چارهاي جز اين نيست كه در توضيح اين شبهه از اين شيوه پيروي كنيم.به طور كلي ماده شفاعت،(با تمام مشتقات خود، «سي بار» در سورههاي مختلف قرآن به طور نفي و اثبات وارد شده است.در يك نگاه كلّي آيات مربوط به شفاعت را مي توان به هفت گروه تقسيمبندي كرد:
گروه نخست
در بخشي از آيات قرآن،به آياتي برمي خوريم كه با قبول اصل مسأله شفاعت،آن را مختص خدا ميداند و آن رااز ديگر شفاعت كنندگان، نفي مي كند.آياتي چون: «و انذر به الذين يخافون ان يحشَروا الي ربّهم ليس لهم من دُونهِ ولي و لا شفيعٌ لعلهم يتَّقون»[4] وبوسيله آن (قرآن) كساني را كه اميد دارند به سوي پروردگار خود بازگردند،بيم بده،و نصيحت كن زيرا براي آنان جز خدا حامي و شفيعي نيست شايد آنان پرهيزكار گردند.در آيه ديگر آمده كه: «قل لله الشفاعة جميعاً له ملك السماوات والارض ثم اليه ترجعون»[5]؛ بگو شفاعت همگي مال خدا است و او مالك آسمانها و زمين است، پس به سوي او باز مي گرديد.» ممكن است كسي در اين آيات شبهه كند كه پس غير از خدا هيچ كس از جمله انبياء و ائمه ـ عليهم السّلام ـ و شهداء نمي توانند در روز قيامت گنهكاران را شفاعت كنند؟
در جواب مي توان گفت كه اولاً با توجّه به آيات ما قبل برخي از اين آيات،فهميده مي شود كه مراد اين آيات،ابطال اين نظريه بت پرستان است كه بتها را شفيعان خود مي دانستند؛لذا قرآن براي ابطال اين انديشه مي فرمايد: «لله الشفاعة جميعا» شفاعت از آن خداست و بس نه از آن بتها مثلاً قبل از آية44زمركه به آن اشاره شدآمده است: «آيا آنان غير از خدا شفيعاني براي خود گرفتهاند؟! به آنان بگوآيا (ازآن ها شفاعت مي طلبيد؟)هر چند مالك چيزي نباشند و درك وشعوري براي آن هانباشد؟!.»[6]بنابراين نفي هرگونه شفاعت كنندهاي غير از خدا در اين آيات نفي مطلق نيست بلكه فقط سلب حق شفاعت از بتهاست و هرگز اين آيات ناظر به ديگر شافعان مورد قبول خدا،نيست.
ثانياً:اين سري آيات كه شفاعت را مختص خدا مي داند و از ديگران نفي مي كند،مراد از نفي،نفي شفاعت استقلالي است؛يعني هيچ شفاعت كنندهاي استقلالاً و بي اذن خدا نمي تواند كسي را شفاعت كند و اين منافاتي با شفاعت برخي از شفاعت كنندگان كه بااذن الهي صورت مي گيرد، ندارد.
علامه طباطبايي،در مورد اين سري از آيات مي فرمايد: «بعضي از اين آيات دلالت دارد كه شفاعت،مخصوص خداست و بعضي ديگر مقام شفاعت را به غير خدا يعني كساني كه به اذن و رضايت او شفاعت كنند تعميم داده است و در هر حال اصل موضوع را بدون اشكال ثابت مي كند، منتها در بعضي،آن را به عنوان اصالت مخصوص خداوند معرفي كرده،و در پارهاي در مورد غير خدا با اجازه و رضايت او نيز اثبات نموده است و از طرفي همان طور كه دانستيم موضوع شفاعت در عدّهاي از آيات نفي شده،بنابراين نسبت اين دو دسته از آيات (آيات نفي كننده و اثبات كننده) به يك ديگر، مانند آيات نفي كننده علم غيب است از غير خدا، نسبت به آياتي كه علم غيبت را به عنوان اصلي براي خدا و به رضايت او براي غير خدا ثابت مي كند.
… (پس) منظور از آيات نفي كننده شفاعت اين است كه كسي به عنوان استقلال چنين حقي را ندارد و منظور از آيات اثبات كننده شفاعت اين است كه اصلاً و ذاتاً شفاعت براي خداست و براي غير خدا بااذن و تمليك اوست يعني اين مقام ممكن است براي غير باشد امّا با اذن و اجازه او.»[7]
دستة دوّم آيات
آياتي هستند كه با صراحت هر چه كامل تر شفاعت غير خدا را در محكمه عدل الهي به عنوان يك اصل مسلم پذيرفته و غيرقابل رد ميداند، هر چند آن را از نظر شفيع و شخص كه مورد شفاعت قرار ميگيرد، محدود و مشروط معرفي مي كند.از نظر شفيع شرايطي دارد كه مهمترين آن اين است كه شفاعت بايد به اذن خدا باشد و بدون اذن او هيچ گاه اثري نخواهد داشت.از نظر مورد شفاعت نيز شرايطي دارد كه به طور اجمال اين است كه شخصي كه مورد شفاعت قرار مي گيرد بايد رضايت خدا را جلب كرده باشد.لازم به ذكر است كه در اين گروه از آيات نام و خصوصيات شافعان مكتوم مانده و بيان نشده و تنها به ذكر صفات و شرايط پذيرفته شدن شفاعت آنهااكتفاء شده است.برخي از اين آيات عبارتند از:
1. «من ذالذي يشفع عنده الا باذنه؛[8] كيست كه بدون اذن و شفاعت كند.» ظاهر اين آيه اين است كه هيچ كس بدون اذن الهي نمي تواند شفاعت كند و لي تلويحاً ميرساند كه در روز قيامت،شفيعاني هستند كه شفاعت مي كنند.
2. «لا يملكون الشفاعة الا من اتّخذعند الرحمان عهداً؛[9] آنان مالك شفاعت نيستند،مگر آنكسي كه نزد خداوندرحمان عهدي داشته باشد. يعني تنها گروهي مي توانند شفاعت كنند كه خداوند به آنها قول شفاعت داده باشد.
دسته سوم
در اين بخش،دستهاي از آيات هستند كه نه تنها به طور كلي از وجود شفاعت شافعين خبر ميدهد بلكه آن شافعين را هم با نام و مشخصات معين ميكند.از جمله اين آيات عبارتند از:
1. «گويند: خداوند از فرشتگان،فرزنداني براي خود انتخاب كرده است،بلكه آنان بندگان گرامي خدا هستند،هرگز بر فرمان او سبقت نمي گيرند و به آن عمل مي كنند،خداوند از پيش آنها و پشت سر آنها آگاه است و درباره كساني شفاعت ميكنند كه مورد پسند خدا باشند.»[10]2. در آيه ديگر آمده كه: «حاملان عرش و كساني كه در اطراف آن قرار دارند، خدا را تسبيح مي گويند و به او ايمان مي آورند و درباره افراد با ايمان طلب آمرزش مي كنند.»[11]دراين آيه يكي ازموارد ومصاديق شفاعت ذكر شده كه همان دعاي شفيع و طلب آمرزش از خدا براي افراد باايمان است.اين سه دسته ازآيات شفاعت مربوط به شفاعت مثبت و مورد تأييد و پسند خداوند متعال است،امّا چهار دستهاي كه در ذيل آمده از نوع شفاعتهاي منفي و مذموم و مورد انتقاد خداوند است كه عبارتند از:
دسته چهارم
آياتي است كه خداوند متعال از شفيع قرار دادن بتها توسط كافر، انتقاد مي كند: با مراجعه به تاريخ عرب و قرآن كريم فهميده ميشود كه بت پرستان در آن دوران،اين بتهاي فلزي و سنگي و چوبي را عبادت و پرستش مي كردند،وآنها را شفيع خود قرار مي دادند.از جمله اين آيات:در آيهاي خداوند خطاب به كفار ميفرمايد: «موجوداتي را مي پرستند كه ضرر و سودي به آنها نمي رساند و مي گويند آنها شفيعان ما در پيشگاه خداوند مي باشند….»[12] هم چنين در آيهاي ديگر آمده: «بلكه آنان شفيعاني جز خدا اتخاذ نمودهاند،بگو با اين كه آنها مالك چيزي نبوده وتعقلي ندارند (باز آنها را شفيع ميپنداريد).»[13]علامه طباطبايي در اين زمينه مي فرمايد: «اقوام گذشته اعم از بت پرست ها و غير آنها معتقد بودند كه زندگي آخرت نيز يك نوع حيات دنيوي است كه قانون اسباب و تأثير و تأثرات مادي و طبيعي، عيناً در آن حكم فرماست،لذا انواع قربانيها و هدايا را به خدايان خود تقديم مي داشتند،تا از گناهان آنها صرف نظر كرده و يا در احتياجات،آنها را كمك كنند و يا آنها راشفاعت كنند… با اين كه قرآن تمام اين آراء سست و عقايد غلط را باطل شمرده و صريحاً اعلام كرده است كه: «والامر يومئذٍ لله؛[14] در آن روز حكم و فرمان براي خداست.[15]
دستة پنجم
آياتي كه صريحاً بيان مي كند كه روز قيامت براي گروه كافر،شفيع و شافعي وجود ندارد و يا شفاعت شافعان به حال آنها هيچ سودي در روز رستاخيز ندارد.از باب نمونه در آيهاي آمده كه: « در اين روز شفاعت،شافعان به حال آنان فائدهاي نمي بخشد.»[16]به قول مفسران،مقصود از شافعان در اين آيه،شافعان حقيقي است نه شافعان پنداري مثل بتها و علّت اين كه شفاعت آنان درباره اين گروه سودي نمي بخشد،اين است كه اين افراد در اثر كفر و انكار روز قيامت و ارتكاب يك سري جرائم بزرگ شايستگي شفاعت را ندارند؛ زيرا كوچك ترين ارتباط ايماني با خدا نداشته و پيوند معنوي خود را با شافعين قطع كردهاند.
نتيجه آن كه در هر صورت نبودن شفيع براي گروه كافر و منكران معاد،در روز قيامت،منافاتي با ثبوت شفاعت درباره اهل ايمان ندارد.
دسته ششم
دستهاي از آيات در مورد شفاعت اشاره به اين دارد كه شفاعت مورد نظر يهود از نظر خداوند باطل و لغو است. زيرا آنان درباره شفاعت عقيده خاصي دارند.از جمله آيات مربوط به اين قسمت عبارت است از: «و اتقوا يوماً لا تجزي نفسُ عن نفسٍ شيئاً و لا يقبل منها شفاعةٌ و لا يؤخذُ منها عدلٌ و لا هم يُنصرون؛[17] از آن روز بترسيد كه كسي به جاي كسي مجازات نمي گردد، نه شفاعت پذيرفته مي شود و نه غرامت و بدل قبول مي گردد و آنان ياري نميشوند.» اين آيه و امثال آن به گواهي ما قبل و مابعد آن مربوط به نفي شفاعتي است كه يهود درباره خويش معتقد بودند و جمله «واتقوا» در آيه خطاب به آنان است و آيه ماقبل آن اين است كه «اي گروه بنياسرائيل نعمتهاي مرا كه بر شما ارزاني داشتهام به خاطر بياوريد و من شماها را بر جهانيان برتري دادهام.»[18]پس باتوجه به آن دسته از آياتي كه شفاعت در روز قيامت را تأييد مي نمود و همچنين با توجّه به آيات ماقبل اين آيه فهميده مي شود كه اين دسته از آيات كه پذيرفته شدن هر نوع شفاعت را نفي مي كند،ناظر به شفاعتي است كه فرزندان اسرائيل درباره خويش معتقد بودند؛آنان مي گفتند كه ما فرزندان پيامبران هستيم و هر اندازه بار گناهان سنگين باشد؛پدران ما در حق ما شفاعت خواهند كرد. اعتقاد به چنين شفاعتي بي قيد و شرط و اين كه دست فرزندان پيامبران در انجام هر نوع كار زشتي باز باشد وانتساب آنان به خاندان رسالت كافي باشد كه پدران آنها درباره آنها شفاعت كنند،شديداً مورد انكار اسلام است زيرا آئين اسلام،ملاك و زيربناي نجات را ايمان و عمل صالح مي داند،نه نسب و پيوند خويشاوندي.[19]