در دوره قاجار ساختار حكومت ايران و رقابت جهاني بر سر منطقه استراتژيك خاورميانه و شرايط خاص حاكم بر جهان و وجود تنشهاي سياسي بين دول غربي و امپراطور عثماني و پيدايش جنگهاي جهاني اول و دوم و ساير تحولات در روابط بين الملل زمينه را به گونهاي تغيير داده بود كه هرگز نميتوان مدعي شد كه انگلستان بر ايران در تمامي دوره قاجاريه سلطهي همه جانبه داشته است؛ بلكه در هر دورهاي ميتوان روابط ايران و انگليس را بطور جداگانه بررسي نمود؛ بنابراين هرگز روابط سلطه گرايانه انگليس بر ايران بطور مطلق العنان قابل پذيرش نيست.[1] چون ايران بعنوان كشوري وسيع با برخورداري از مردمي آگاه در طول تاريخ سابقهي درخشان مبارزاتي با مهاجمين و استعمارگران دارد كه هيچگاه اجازه سلطه همه جانبه بر استعمارگران نداده است، چنانكه قيامهاي مختلف دورهي قاجار و پهلوي بر ضد استعمار اين حقيقت را اثبات ميكند.
علاوه بر اين علماي بزرگ شيعه در ايران همواره با بيدارگري مردم، مدافع ارزشهاي ملي و مذهبي بودهاند و در مقابل استعمارگران مبارزات طولاني داشتهاند و در اين راه شهيدان بزرگي را تقديم راه استقلال و آزادي اين سرزمين نمودهاند، نمونه بارز اين مبارزات، مبارزات مردم ايران به رهبري علما در انقلاب مشروطيت ميباشد؛ لذا علت اصلي دخالت بيگانگان در امور داخلي ايران بيشتر به خاطر ضعف سياستمداران ايران بود؛ مثلاً روسها در امور داخلي ايران دخالت مينمودند و انگليسيها نيز با درباريان ميانه خوب داشته و خواستههاي خود را بدين طريق در دربار ايران و امور داخلي ايران اعمال ميكردند.[2]اقدام انگليسيها در به قدرت رساندن خاندان پهلوي يك سياست از پيش تعيين شده و گام به گام بود كه براساس برنامهريزيهاي دقيق و مطالعات عميق انجام گرفته بود كه به دنبال اهداف خاص بودند؛ لذا ما در به قدرت رسيدن خاندان پهلوي كاملاً ميبينيم كه اين فرآيند دفعي نيست و رضاخان تا رسيدن به قدرت مطلق از چندين مرحله عبور كرده و آزمايش پس ميدهد و سرسپردگي كامل خويش به بيگانگان را به اثبات ميرساند. تا پس از طي مراحل مختلف به اين مقام كه نمايندگي رسمي و كامل بيگانگان بود دست مييابد و اهداف و برنامههاي آنها را در ايران به اجرا ميگذارد.[3]البته در به قدرت رسيدن رضاخان و حمايت انگليس از اين مهره، هم شرايط زماني دخالت داشت و هم شخصيت قلدر مآبانه رضاخان. وي چنان مهارت و زيركي از خود نشان داد كه توجه بيگانگان و برخي از رجال ايران را به سوي خود بعنوان منجي كشور از وضع وخيم، جلب نموده و به اين مقام نايل شد.[4]وضعيت استعماري ايران در اواخر دوره قاجار يكي از عواملي است كه ميتواند، در به قدرت رساندن مهره جديد استعماري (رضاخان پهلوي و فرزندش) نقش داشته باشد، روسها در صدد برگرداندن استبداد قاجاري بودند؛ لذا مشروطه توسط محمدعلي شاه سركوب و مجلس مشروطه به توپ بسته شد و محمدعلي شاه به سبب غلبه
مشروطه خواهان به روس پناهنده شد. از طرفي انگليس نيز در طول تاريخ حضورش در ايران همواره مساعي خويش را در راه كوتاه نمودن دست رقيبان از منابع سرشار نفت و ساير معادن ايران انجام ميداد، چنانكه در عصر امتيازات ناصري و مظفري برخي از دول اروپائي با شنيدن اخبار امتيازات انگليس و روس طمع ورزيده، در پي كسب امتيازات از دولت ايران تلاش نمودند؛ از جمله فرانسه و آلمان و ايتاليا و حتي آمريكائيها،[5] اين كشورها توانستند، در اين اوضاع امتيازات مختصري از دربار ايران بگيرند، دولت بريتانيا حضور تمام رقبا را براي خود يك نوع كاستي تلقي مينمود؛ لذا برنامههاي دقيق فرهنگي و سياسي و اجتماعي آنها يكسويه در جهت قطع دست رقبا از تمامي منابع ايران چيده شد، تنها عامل مهم در موفقيت اين برنامهها نفوذ سياسي عميق در اركان قدرت بود، از طرفي قاجاريه نسبت به روسها متمايلتر از انگليسيها بودند و انگليسيها نيز در بين مردم ايران بدنام تر از روسها بودند. بر اين اساس انگليسيها به چندين هدف در پي قطع يد كامل رقباي خود خصوصاً روسها در ايران بودند، از سوي ديگر ظهور كمونيسم در روس و گسترش آن در برخي از نقاط جهان نگراني جهان سرمايهداري (امپرياليسم) را در مقابل سوسياليسم بيشتر مينمود و مقابله با رشد اين انديشه را ضروري مينمود؛ لذا انگليس در صدد ايجاد كمربند امنيتي در مقابل گسترش كمونيست بر آمد، بهترين راه ايجاد سد دفاعي، نفوذ در قدرت مركزي ايران بود، تا هم دست رقبا از ايران كوتاه گردد و هم با هزينه كم و با نيروهاي بومي و منطقهاي عليه انديشه كمونيسم اقدام نمايد و از طرفي فرد جايگزين مهرهاي باشد كه مطيع و حامي منافع دولت بريتانيا محسوب شود، در ايران به خاطر زمينههاي موجود اجتماعي و سياسي و اقتصادي نياز به يك چهرهاي بود كه هم از طرف مردم موجه جلوه كند و هم از نظر رجال كشوري مقبول واقع شود اين در حالي بود، كه اوضاع وخيم و پيچيدة ايران عليه قاجاريان خصوصاً احمدشاه به پيش ميرفت و كاستي و سستي احمدشاه و نااميدي و ناتواني وي در اداره كشور زمينه را فراهمتر مينمود، تا انگليسيها در رسيدن به اهداف خويش در به قدرت رساندن مهره خويش موفق باشند، وضع ايران با انعقاد قرارداد 1919 كه ايران را تحت الحمايه انگليس قرار داده و بعنوان يك مستعمره انگليس مطرح ميكرد، آشفتهتر گرديد، در يكي از ضمائم اين قرارداد چنين آمده بود: «… اعليحضرت… احمدشاه و جانشينان از پشتيباني دوستانه…پادشاه بريتانيا تا زماني كه مطابق سياست و مشورت با ما رفتار نمايند بهره مند خواهند بود…» آمريكا و فرانسه و شوروي با اين قرارداد مخالفت شديد ورزيدند انگليس براي ساكت كردن آمريكا قول شراكت را به آنها داد؛ف ولي آمريكا نپذيرفت.
«قبل از 1919 وضع ايران به طوري بود كه ايران بين رقباي روس و انگليس تقسيم شده بود و ديگر كشورها نيز داراي سهم از امتيازات و غيره بودند.»[6]از طرفي دوره ي حكومت قاجاريان نيز به علت طولاني بود سر آمده بود و انگليس به دنبال مهرهي جديد و تازه نفس بود كه به رضاخان روي آور شد.
نتيجه كلي از بحث:
قائل شدن به سلطه كامل انگليس در ايران در تمام دوره قاجار بطور يكنواخت، با وجود گرايشي كه از طرف قاجاريان به روس و كشورهاي ديگر داشت مشكل است. دولت بريتانيا كه در به قدرت رساندن خاندان پهلوي دست پنهان داشت در پي اهدافي بود كه با حضور ديگر رقبا نيل به آنها ممكن نبود.
1. ايران منطقهاي استراتژيك و داراي ذخاير نفتي و گاز غني و سرشار با داشتن مرزهاي آبي وسيع در خليج فارس كه به تمام منطقه خاورميانه متصل و سهل الوصول بود، ميتوانست پايگاه خوب براي سلطه در تمام خاورميانه باشد و سوخت كارخانههاي انگليس از نفت ايران تأمين شود.
2. حضور رقباي استعماري و شركت آنها در ايران براي انگليس قابل تحمل نبود؛ لذا لازم بود به نوعي مقابله شود كه با وجود قاجاريه رسيدن به اين هدف شكل بود؛ چون روسها شديداً از قاجار حمايت ميكردند، اتحاد جماهير شوروي مخالف قدرت گيري رضاخان بود و از احمدشاه حمايت ميكرد.[7]3. انديشه سوسياليستي برخواسته از روس دولت بريتانيا و جهان سرمايهداري را بر آن ميداشت كه با هزينه كم و تلفات پايين و بهترين راه سد آهنين در مقابل گسترش اين انديشه ايجاد نمايد كه با اهرم قدرت حمايت شود و اين در حالي بود كه سلسله قاجار و شخص احمدشاه چنين استعدادي نداشته؛ بلكه با حضور و استمرار او روسها كه با ايران مرز مشترك داشتند نفوذشان بيشتر ميشد؛ لذا انگليسيها ترجيح ميدادند كه چهره جديد با شعار جديد در عرصه قدرت حضور يابد.
4. به جهت بيداري مردم ايران و قيامهايي كه بر عليه استعمارگران انجام ميگرفت، حضور مستقيم انگليس و ديگران ممكن نبود؛ لذا منافع بريتانيا كاملاً در مخاطره بود و بهترين راه ترسيم نقشه «استعمار نو» و داشتن مهرههاي خودي با چهرهاي مثبت و وابسته به جهان سرمايه داري لازم بود.
5. دولت بريتانيا براي ادامه حضور خود در ايران موج سواري نمود؛ چون براي آنها قطعي بود كه سلسله قاجاريه كهنه شده و خصوصاً ضعفي كه در اداره كشور به خاطر كم تجربگي و عدم اقتدار در احمدشاه وجود داشت. در انتخاب رضاخان به رياست قزاقها كه از سوي آيرون سايد انگليس حمايت ميشد و ژاندارمري و شهربانيها در تهران با اشاره انگليس زمينه را فراهم مينمود، تا قزاقها بدون كوچكترين مشكل وارد تهران شده و كودتاي آرام انجام گرفت و سيدضياء موقتاً در رأس قدرت قرار داده شد و او جاي خود را به آرامي به قلدري بنام رضاخان داد؛ اگرچه تا وزارت رضاخان مخالفتهايي از سوي مجلس با قدرتگيري رضاخان از سوي مدرس و حاميانش انجام ميگرفت؛ ولي همه سركوب شدند و در نهايت با تصويب مجلس انقراض دولت قاجار به اعلام و رضاخان رسما قدرت را بدست گرفت و دستهاي پنهان انگليس بزرگترين حامي قدرت گيري او بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، نويسنده:حسين فردوست.
2. تاريخ سياسي معاصر ، نويسنده:سيد جلال الدين مدني، جلد اول.
3. تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، نويسنده:محمود محمود.
4. تحولات سياسي نظام ايران، نويسنده:جهانگير قائم مقامي.
پي نوشت ها:
[1] . مكّي تاريخ بيست ساله، تهران، اميركبير، چاپ اول، 1357، ج 2،ص 228-198.
[2] . مدني، سيدجلال الدين، تاريخ سياسي معاصر، قم، مدرسين، چاپ سوم، بي تا، ج 1، ص 77، ص 64، ص 105، ص 332.
[3] . مدني، «پيشين»، ج 1، ص 170-263.
[4] . همان، ص 231.
[5] . تيموري، ابراهيم، عصر بي خبري، تهران، اقبال، 1332، ص 7-10، ص 237.
[6] . شميم، علي اصغر، ايران در دوره قاجاريه، تهران، مدبر، چاپ هفتم، 1375، ص 70 و 247 و 595ـ644 و مدني«پيشين»، ج 1، ص 142-148.
[7] . بهار، ملك الشعرا، تاريخ احزاب سياسي، تهران، اميركبير، چاپ چهارم، 1380، ج 2، ص 318.