بخشش به عنوان یک فضیلت اخلاقی
پترسون، سلیگمن و همکارانش، داک ورث و همکاران و سلیگمن، رشید و پارکز، از کاربرد بخشش در افزایش شادکامی و خشنودی کلی از زندگی یاد کردهاند. در مطالعه سلیگمن و همکاران – که با استفاده از دیدار تشکر انجام شد -، گروه آزمایشیای که مداخله یاد شده را دریافت کردند، تا یک ماه بعد تغییرات مثبتی را در زندگی و هیجانهای خود گزارش دادند. سلیگمن، رشید و پارکز نیز در بررسی خود – که هدف آن، اثربخشی مداخلات روانشناسی مثبتگرا به صورت گروهی و فردی بود – ، از نامه تشکر استفاده کردند و اثربخشی مداخلات را هم در افزایش نشاط و شادمانی و هم کاهش نشانه های افسردگی گزارش دادند. علاوه بر این پژوهشها استفاده از تشکر (به صورت نگارش نامه یا دیدار با کس یا کسانی که کاری برای فرد انجام دادهاند به منظور ابراز تشکر از آنها) در دیگر مطالعات هم به کار رفته است. در فراتحلیلی که اخیرا سین و لوبومیرسکی از مداخلات مثبتگرایی – که به قصد افزایش بهزیستی روانی و کاهش نشانه های افسردگی به کار رفته – گزارش دادهاند، ده مطالعه از این مداخله استفاده کردهاند.
بخشش به عنوان یک فضیلت اخلاقی، از جمله مداخله های مرتبط با افزایش خشنودی از زندگی و از راه کارهای افزایش شادکامی و ارزشمندی زندگی به شمار میرود. بررسی ها نشان میدهند که بخشش را میتوان به عنوان یکی از مداخلههای افزایش شادی و معنا در زندگی محسوب کرد.مطابق نظر مکالخ و ویت لایت، بخشش، با عناوینی چون: عفو – که بیشتر یک مقوله حقوقی است – چشم پوشی – که گذشتن از اعمال مهاجم گونه است – فراموش کردن و انکار تفاوت دارد. این محققان سپس بر اساس متون موجود از سه دیدگاه به تعریف بخشش می پردازند؛
الف. بخشش به عنوان یک پاسخ که در این تعریف، بخشش، تغییری جامعه بار (مطلوب اجتماع) است که در افکار، هیجآنها و یا رفتارهای قربانی نسبت به مقصتر به وجود میآید؛
ب. بخشش به عنوان یک صفت شخصیتی که در این دیدگاه، بخشش، یک ویژگی (خصیصه) برای بخشیدن دیگران در شرایط بین فردی گسترده است. در این تعریف، مردم را میتوان بر روی یک پیوستار از بخشنده تا غیربخشنده جای داد؛
ج. بخشش به عنوان یک مشخصه واحدهای اجتماعی که در این تعریف، بخشش را میتوان یک اسناد محسوب کرد؛ اسنادی که مثل تعهد، صمیمیت یا اعتماد است. محققان این دیدگاه معتقدند که بعضی از ساختارهای اجتماعی (نظیر: خانواده، اجتماعات محلی یا زندگی مشترک)، درجه زیادی از بخشش را در خود دارند، در حالی که دیگر ساختارهای اجتماعی، کمتر بخشنده اند (مثلا نهادهای اجتماعی که اعضای خود را در صورت تعهد به مخالف آن نهاد، تنبیه یا محروم میکنند). در زمینه بخشش و توجه به ابعاد سلامت روانی و خشنودی از زندگی این سازه روان شناختی، حجم وسیعی از مطالعات انجام گرفته است.
زندگی خوب، «زندگی معنادار» است. سلیگمن و همکاران معتقدند که زندگی بامعنا، عبارت است از: استفاده از استعدادها و توانمندیهای ذاتی در خدمت چیزی یا هدفی بالاتر از خویش. معناداری در زندگی با داشتن قصد و هدف (هدفمندی) در زندگی مترادف است. تعلق داشتن به آنچه که «نهادهای مثبت» خوانده میشود، از جمله مذهب، خانواده، اجتماع، ملت و… میتواند معنای زندگی افراد باشد و فعالیت در آن باره به آنان نوعی حس رضایتمندی و معناداشتن بدهد. سلیگمن و دیگر روانشناسان با این توجیه که معنا داشتن (و حتى معنایابی ) با خشنودی در زندگی و شادکامی ارتباط تنگاتنگی دارند، آن را یکی از انواع زندگی خوب با زندگی سعادتمند در نظر گرفتهاند. سلیگمن و همکاران در مورد اهمیت داشتن معنا مینویسند: «ما معتقدیم که فقدان معنا یک علامت افسردگی نیست؛ بلکه نبود معنا علت این بیماری است و نیز بر این باوریم که مداخلههایی که به ایجاد معنا منجر میشوند، افسردگی را کاهش و تخفیف میدهند».زندگی کامل یورگنسن و نفستاد، آخرین و پیچیده ترین نوع زندگی خوب را از دیدگاه روانشناسان مثبتگرایی چون سلیگمن، زندگی کامل میدانند و آن را عبارت میدانند از: مجموعه هر سه زندگی خوب مورد اشاره و ویژگیهای آنها. به اعتقاد سلیگمن سرانجام یک زندگی کامل، عبارت است از تجربه کردن هیجانهای مثبت گذشته و آینده، با آرامش احساسات مثبت از لذت های کنونی (زمان حال)، به دست آوردن مسرت از توانمندیهای ذاتی و استفاده از آنها در خدمت هدف یا اهدافی بالاتر و فراتر از خویش و به منظور دستیابی به معنا.
بنابراین، بر اساس نظریه سلیگمن که آن را «شادکامی اصیل» می نامد ، شادکامی سه جزء دارد؛ اما اجزای آن، متفاوت از نظریه آرگایل است. اجزای سه گانه شادکامی اصیل در نظر سلیگمن، عبارتاند از: زندگی لذت بخش، زندگی مشتاقانه و زندگی بامعنا. به گزارش براتی، سلیگمن و همکاران، بر اساس نتایج به دست آمده از مطالعات یاد شده و نیز دیگر مداخله هایی که از متون و منابع گوناگون و مبتنی بر انواع سه گانه زندگی خوب زندگی شادمانه، زندگی درگیرانه و زندگی بامعنا حاصل شده، به تدوین بسته ای آموزشی برای افزایش خشنودی از زندگی و زندگی شادکامانه پرداختند و سپس در مطالعات گوناگون، اثربخشی آن را آزمودند. این بسته که قابلیت اجرا به دو شکل گروهی و فردی را دارد (شکل گروهی آن، شش هفته ای و شکل فردی آن، سیزده تا چهارده هفته ای است) سرانجام به عنوان روان درمانی مثبت توسط سلیگمن و همکاران ارائه شده در مطالعه اولیه – که شرکت کنندگان از طریق اینترنت انتخاب شدند – ۵۷۷ نفر شرکت داشتند. شرکت کنندگانی که از وب سایت کتاب شادکامی اصیل سلیمن بازدید میکردند، دعوت می شدند تا برای آزمودن تمرین های تازه ای که جهت شادکامی تدوین شده، شرکت کنند. زمان بررسی اثربخشی تمرین ها، یک هفته، یک ماه، سه ماه و شش ماه بعد از اجرا بود (این مطالعه، دارای گروه دارونما نیز بود). در آغاز مطالعه به افراد شرکت کننده، هیچ تضمینی برای شادتر شدن داده نشد و حتی به آنان یادآوری شد که ممکن است در گروه تمرین دارونما جایابی شوند. با این حال، محققان برای تضمین تکمیل آزمون ها در مراحل مختلف تحقیق، به شرکت کنندگان یادآوری کردند که پس از تکمیل آزمونهای مرحله پایانی پیگیری شش ماه بعد، میتوانند در یک مسابقه با جوایز نقدی شرکت کنند که در آن، یک جایزه پانصد دلاری و سه جایزه صد دلاری بود. با توجه به تمهیدات به کار رفته توسط محققان، سرانجام، شش تمرین (یک تمرین دارونما و پنج تمرین آموزشی) از طریق آموزش مجازی از راه اینترنت اجرا شد.
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص572-569، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394