از ويژگيهاي مهم انسان، خودآگاهي است. خودآگاهي يا شناخت، هسته اصلي شخصيت انسان را تشكيل ميدهد و اهميت زندگي هر كس به ميزان خودآگاهي وي است. چنانچه براي فردي، هدف زندگي مشخص شود ميتوان نتيجه گرفت كه بخشي از خودآگاهي و در حقيقت هويت وي تحقق يافته است. زيرا در اين صورت است كه ميداند چه ميخواهد، چه ميكند، از كجا آمده، براي چه آمده و به كجا ميرود؟ و اين سئوالات اساسي و پاسخ آنها است كه به زندگي معني ميدهد[1] و آدمي به جايي ميرسد كه مشمول رحمتهاي خداوند ميشود، پيامبر پر مهر و رسول سعادت ـ صلّي الله عليه و آله ـ به تمامي پيروان خود ثروت رحمت و مرحمت پروردگار را نيز با چنين بينشي مژده داده است و فرموده:
رَحِمَ اللهُ اِمراً عَلِمَ من اَين و في أين و الي أين؛ آن كس كه بداند از كجا آمده، در كجا است و به كجا رهسپار خواهد شد، مشمول رحمت الهي خواهد بود.[2]هدفها: هدفها آدمي را به كار و تلاش و كوشش و تكاپو وا ميدارند و روش زندگي او را معين ميكنند، خصوصاً اهدافي كه بر مبناي اصول دين، توحيد، نبوت، و معاد شكل گرفته باشد و به همين خاطر بارها در تعاليم و آموزههاي ديني به خودشناسي، تأمل در نظام آفرينش و عاقبت زندگي توصيه شدهايم. زيرا اين مقوله كه انسان از كجا آمده، به كجا ميرود و براي چه آمده، از او جداشدني نيست بلكه «هويت» و «شخصيت» انسان را تعريف ميكند، مگر اينكه آدمي به دلايلي نسبت به اين اهداف توجّه نداشته باشد كه در اين صورت دچار سرگرداني ميگردد. اين نكته را هم فراموش نكنيم كه عالَم، كتاب خداوند است و همه نوع مطلبي در اين كتاب يافت ميشود، هر كس به تناسب نيازهاي خود به فهرست اين كتاب مراجعه ميكند تا مطلب خود را بيابد و از آن استفاده كند. اساس آنچه دنيا را براي آدمي معنادار ميكند اين است كه چه هست و چه ميخواهد؟ و هر كس براي خودش در اين عالم به دنبال چيزي است و همان چيز را ميطلبد و نه چيز ديگري را و مهم توجه به اين نكته است.[3]به سوي هدفمند شدن:
جلوههاي جاري و پر جاذبه و گاهي با زرق و برقهاي كاذبِ زندگي براي انسانها چنان دلبري و فرصتبري ميكنند كه عموم افراد، زمان تأمل و تفكر براي دريافت نقشها و اهداف اساسي زندگي را نمييابند و نسبت به آثار بسيار مطلوب و سازنده هدفداري بيتوجه هستند. ازاين رو نبايد به مراتب سطحي و بيارزش زندگي كه حاصل آن بيحاصلي است راضي شويم. لذا براي رهايي از اين سردرگمي ضروري است پايههاي تفكر و بينش فردي را نسبت به زندگي، چگونگي و چرايي آن، در انسانها تقويت شوند:
1) اوّلين گام، خودشناسي:
شناخت آدمي از شخصيت خويش مانند منشوري است كه شامل جنبهها و منظرهاي متنوع و گوناگوني همچون نيازها، تواناييها، نقصها، عيوب و ضعفها و محدوديتها و … ميباشد. نگاهِ به اين منشور پاسخ سؤالاتي از اين قبيل را براي فرد روشن ميسازد كه: 1ـ جايگاه و منزلت من در اين زندگي چيست؟ 2ـ با جهان بيرون، اطرافيان و محيط پيرامونم چه ارتباطي دارم؟ 3ـ در قبال خود و ديگران چه نقشها و مسؤوليتهايي دارم؟ 4ـ آيا توقعاتم از خود و از ديگران واقعبينانه است؟ 5ـ نسبت به گذشته، حال و آينده چه جايگاهي دارم؟[4]امّا جنبههايي كه انسان در گام اول بايد در خود سراغ داشته باشد عبارتند از:
الف: شناخت نيازها: آثار موفقيت زماني خودشان را نشان ميدهند كه برخاسته از انگيزههاي قوي باشند از طرف ديگر هيچ انگيزهاي در انسان جرقه نميزند مگر به وسيلة احساس نياز، اينكه انسان نيازهايش را بشناسد؛ و حد فاصل ميان نيازهاي منطقي را از نيازهاي غير ضروري تمييز دهد اوّلين مرحله براي ايجاد انگيزه در درون، محسوب ميشود.
هنري موري روانشناس در اين باره ميگويد: «نياز كوششي براي فائق آمدن بر مشكلات و موانع است و موجب افزايش توانائيهاي مطلوب ميشود. به طوري كه ميتوان با ديگران رقابت كرد، بر آنان پيروز شد، و با موفقيتهاي حاصل، عزت نفس خويش را افزايش داد».[5]ب: تواناييهاي موجود در خودتان را بازيابيد: چنانچه انسان تواناييهاي خود را بشناسد، در حقيقت، راهنماي مطمئن و قابل اعتمادي به دست خواهد آورد كه چه كاري ميتواند انجام دهد و از اين طريق ميتواند با به دست آوردن نقشهاي اجتماعي يا شغلي جهت زندگي خود را مشخص كند.
علاوه بر اين، شناخت تواناييهاي دروني، زمينهساز اعتماد به نفس، خصوصاً در سنين نوجواني و جواني است.
ج: شناخت محدوديتها و نقصها: هر كسي در زندگي شخصي خويش با يك سري محدوديتهايي مواجه ميشود؛ اين محدوديتها ميتواند، مثلاً به شكل نقصها و ناتواناييهايي در فرد جلوهگر شود. كنار آمدن با اين محدوديتها و فعاليت در حيطة تواناييها براي بر طرف ساختن عيوب و نقصها، ميتواند به ميزان زيادي انسان را هدفمند و زندگي او را جهتدار كند (توجه كنيد).
2) تصحيح برداشتهاي غلط در زندگي:
برداشتهاي شخصي از زندگي گرچه زمينة خودشناسي را فراهم مينمايد ولي لزوماً منطبق با حقيقت نيست، زيرا ممكن است برداشتهاي شخصي، تصوير ناقص و معيوبي از خويشتن به فرد ارائه دهد.[6] لذا بهترين راه براي حل اين مشكل رجوع به بزرگان و فرهيختگان به ويژه بزرگان مذهبي و الگوپذيري از زندگي آنان است.
ببينيم آنها از زندگي چه برداشتي داشتند و در پي آن چگونه زندگي خود را هدفمند كردند.
3) كنار آمدن با تضادهاي زندگي:
فرار از مشكلات زندگي، خانواده، پدر، مادر، برادر، همسر و اطرافيان، و قدم نهادن به سراي نميتوانمها، نميشودها و نميدانمها چيزي را درست نميكند. مادام كه ضد و نقيضهاي ميان من و بيرون از من برايمان عادي و معمولي نشود در سرگرداني به سر خواهيم برد. چرا كه گاهي اوقات ديگران چيزي ميخواهند كه من نميخواهم و بالعكس من چيزي ميخواهم كه ديگران، محله، شهر و يا حتي يك ملّت نميخواهد. اما بايد توجه داشته باشيم كه قبول اين حقيقت كه «انواع تضادها ميتوانند به سادگي در كنار هم زندگي كنند.»[7] راهي است براي شروع زندگي با آرامش در كنار ديگران.
يكي از مشكل آفرينترين تضادها در زندگي، تضادّ ميان واقعيت و تخيلات است؛ آدمي گاهي، به شناختن خود واقعي و شكوفا ساختن استعدادهاي اصلي قناعت نميكند بلكه به دنبال خود خيالي ميرود، يعني طالب كمال و پيشرفت ميشود و چون در خيالات، برخي چيزها غير قابل وصول است، در او يك دعواي دروني به وجود ميآيد كه از نتايج آن سردرگمي در مراحل زندگي است.[8]4) مسئوليت پذيري:
اگر اين ديدگاه در ميان جامعه ترويج پيدا كند كه نجات انسان در همكاري و همگامي با يكديگر در راه رسيدن به هدف مشترك است، نه خود محوري، حس مسئوليت پذيري در انسانها زنده ميشود و كمترين فائدة آن معني پيدا كردن زندگي است، و چه هدفي والاتر و پسنديدهتر از خدمت به همنوع، در اين صورت احساس نيازِ خدمت ميكنيم، به دنبالش ميرويم، موفق ميشويم و از زندگي لذت ميبريم.
در دنياي امروز انسانها در سرنوشت يكديگر سهيماند و برگي فرو نميريزد مگر بر زندگي يكايك ما اثر بگذارد.[9] و اين است انگيزه براي خدمت كردن.
5) پرورش توانائيها:
شكوفايي تواناييهاي فردي نقش برجستهاي در باورهاي شخصي ما نسبت به كار و فعاليت روزمرّه دارد. به ثمر رسيدن ظرفيتهاي فردي، اعتماد به نفس بيشتري در وجود فرد ايجاد ميكند. همين امر، بر شكلگيري و تقويت هويت آدمي تأثير دارد. به اين معنا كه اگر شما تواناييهاي خود را افزايش دهيد، پيوند محكمتري ميان درون خود و جهان اطراف خويش ايجاد كردهايد. سپس احساس ميكنيد كه ميتوانيد از پس كارها و مشكلات برآييد و هدفي را دنبال نماييد.
توجه داشته باشيد كه پيكرة هويت فردي ما با شناخت از خود، برداشتهاي فردي از زندگي، روشها، ميزان مسئوليتپذيري، ميزان تواناييهاي جسمي و رواني و … ساخته ميشود لذا تقويت هر يك از اين امور در راستاي معني بخشيدن به زندگي مؤثر است. در پايان توجه شما را به چند نكته جلب مينمائيم:
1ـ لازم و ضروري است در زندگي از واقعيات، برداشت روشني داشته باشيم و ضمن داشتن مقداري از تخيلات، نبايد واقعيت را با خيالپروري يا تفكر رؤيايي مخدوش كنيم.
2ـ خواستها و خواهشهاي فردي بايد در محدودة واقعيات برآورده شوند لذا هر خواستهاي بايد به راههاي قابل قبول از نظر شرع، اجتماع و خانواده منتهي شود.
3ـ عارف فرزانه حضرت آيت الله بهاءالديني ـ قدّس سرّه ـ فرمودند: «هر كس به اندازة فهم و همّتش از نعمتهاي الهي استفاده ميكند …»[10] لذا هدف آدمي بيانگر نوع شخصيت او است پس بكوشيم خود را با هدفهاي عالي بسازيم كه امير المؤمنين فرمودند: «شرف انسان به همتهاي عالي او است.»[11]4ـ توجه كنيد كه آرزو با هدف فرق دارد؛ چه بسا آرزو «هوي و هوس» و «شهرت طلبي» باشد اما هدف از زندگي در نقطهاي برتر و بلندتر است. «اين هدفها هستند كه به وقوع ميپيوندند نه آرزوهاي راكد و بيثمر»[12] بلكه گاهي آرزوها آدمي را به ناكجاآباد سوق ميدهد.
5ـ بين ابزار و اهداف هم تفاوت قائل باشيم، پديدههايي همچون تحصيل در دانشگاه، شغل رضايت بخش، درآمد آنچناني، زندگي مجلّل، اتومبيل و … هيچ كدام نميتواند هدفهاي زندگي به شمار آيند (دقت نماييد).
6ـ در صورت وصول به هدفي، بلافاصله هدف ديگري را جايگزين برنامة زندگيتان كنيد و نيروها و تواناييهايتان را بر آن هدف متمركز كنيد. در اين صورت فرصتي براي افكار پوچ باقي نخواهد ماند.
7ـ همنشيني با افراد موفق در صورت امكان وگرنه مطالعة زندگي آنان را از ياد نبريد كه الگوها در چرايي و چگونگي انتخاب اهداف در زندگي راهگشا هستند.
8ـ در نظر داشته باشيد كه مقايسهها و رقابتهاي غير منطقي با هم سن و سالانِ فاميل و غيره ميتواند موجبات يأس و نوميدي را فراهم كند. هر كسي در اين عالم، خودش است و لذا مقايسههاي اين چنيني كاملاً غلط ميباشند. و در آخر هيچ گاه توكّل به خدا و توسل به اولياء الله و فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ را فراموش نكنيد چرا كه «و من يتوكّل علي الله فهو حسبُهُ».[13]
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. جوان و بحران هويت، نوشتة محمّدرضا شرفي، انتشارات سروش.
پي نوشت ها:
[1] . اقتباس: شرفي، محمّدرضا، جوان و بحران هويت، تهران، سروش، 1380. ص 35.
[2] . مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج 28، ص 401، به نقل از شرفي، محمّدرضا، ص 9.
[3] . اقتباس از حائري شيرازي، تمثيلات، قم، شفق، 1373، ص 13.
[4] . اقتباس از شرفي، محمّدرضا: جوان و بحران هويت، تهران، سروش، 1380، ص 9.
[5] . خداپناهي، محمدكريم، انگيزش و هيجان، تهران، سمت، 1383، ص 125.
[6] . شرفي، محمدرضا: جوان و بحران هويت، تهران، سروش، 1380، ص 44.
[7] . داير، وين، باور كنيد تا ببينيد، ترجمة: محمدرضا آل يس، تهران، هامون، 1379، ص 19.
[8] . كارن هورناي، به نقل از شرفي، ص 39.
[9] . لئو بوسكاليا، زندگي با عشق چه زيبا است، ترجمه: پوراندخت تمدن، تهران، دايره، 1380، ص 190.
[10] . شفيعي، سيد حسن: آيت بصيرت، قم، بهشت بينش، 1383، ص 154.
[11] . الشرف بالهمم العاليه، لا بالرَّحم الباليه. (عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول، 1366، ج 1، ص 448، باب الرابع في المصالح الاجتماعيه.
[12] . آنتوني رابينز، روانشناس آمريكائي، نقل از لقماني، احمد، خانواده، جوان؛ هدف زندگي، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، ماهنامه پيام زن، شمارة 147، 1383.
[13] . طلاق/3.