در این باره گفتنی است؛ برخی از ویژگی ها چه بسا برای عموم مردم سزاوار باشد اما برای پیامبران و امامان شایسته نباشد. به طور مثال اشتباه و خطا برای عموم مردم موجب شکستن غرور شود و تجربیات آنان را بالا ببرد. اما خطا و اشتباه برای امامان موجب سلب اعتماد مردم می شود لذا برای معصومان سزاوار نیست. هم چنین درباره عادت ماهانه اگر چه از جهت فیزیولوژی دارای فوایدی است و حتی از جنبه روان شناختی گفته می شود که این حالت موجب تعدیل «ناز» خانم ها می شود. چه بسا اگر این حالت برای زنان پیش نمی آمد برخی مردان زنان را می پرستیدند! چنان که با وضعیت فعلی نیز در برخی جوامع مردها دست زن را می بوسند. بنابراین وجود این ویژگی در عموم زنان دارای فوایدی از ابعاد مختلف است اگر چه ناراحتی ها و سختی هایی را نیز به دنبال دارد. خداوند متعال برای نشان دادن برتری یک شخصیت ممکن است یک ویژگی های تکوینی در او قرار دهد که امتیاز و برتری او نزد دیگران ثابت شود هم چنان که حضرت مریم سلام الله علیها نیز بدون همسر، صاحب فرزند شد. این گونه ویژگی ها به طور استثنائی نشانه امتیاز است. اما به طور همگانی چه بسا موجب اختلال نظام زندگی مردم شود در ادامه جهت صحت این ویژگی حضرت فاطمه (س) و چگونگی الگو گیری از ایشان، توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
یک. پاکی حضرت زهرا(س) از حیض و نفاس را شیعه و سنی از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) روایت کرده اند. و روایات در این باره به حد تواتر رسیده است. به چند نمونه از این روایات اشاره می شود:
الف. پیامبر(ص) فرمودند: «فاطمه، بتول نامیده شده زیرا از حیض و نفاس پاک شده است».(مراجعه شود به کتاب «رنجهای زهرا(س)، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 91، ناشر ایام، قم).
ب) امام باقر(ع) فرمودند: فاطمه (س) به چند جهت طاهره نامیده شده است. از جمله اینکه هرگز خون حیض و نفاس ندید.(همان، ص 92).
دو. پدیده حیض (عادت ماهیانه) در متون دینی هرگز به عنوان پلیدی بیان نشده اما به گونه ای عامل رنج و ناراحتی معرفی شده است، خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ»؛(بقره، آیه 222).
«ای پیامبر از تو درباره عادت ماهانه زنان می پرسند، بگو: آن رنجی است. پس هنگام عادت ماهانه، از آمیزش با زنان کناره گیری کنید».
سه. تفاوت های جزئی فیزیولوژیکی – مثل حیض نشدن – باعث تغییری در طبیعت زنانه نمی شود، و زن را از الگو بودن ساقط نمی کند. پاک بودن حضرت زهرا(س) از حیض اگر چه با فیزیولوژی معمول و رایج زنانه ناسازگار است ولی این به عنوان یک کرامت و فضیلت برای فاطمه بتول(س) محسوب می شود و این تغییر جزئی هیچ لطمه ای به الگو بودن ایشان برای زنان نمی زند. چنانکه در مورد حضرت مریم(س) این کرامت و فضیلت صادق است که: بدون اینکه با مردی تماس داشته باشند، عیسی را باردار شدند. قرآن کریم از زبان مریم(س) در این باره می فرماید: «قالَتْ أَنّى یَکُونُ لی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا»؛ (مریم، آیه 20).
«مریم گفت: از کجا برای من پسری تواند بود در صورتی که دست بشر به من نرسیده و من کار ناشایسته ای نکرده ام».
از طرف دیگر خداوند مریم را با اینکه در چگونگی و کیفیت فرزند آوری با زنان دیگر متفاوت بود، به عنوان الگوی مؤمنان معرفی می کند.(تحریم، آیه 12).
زیرا چنین تفاوت و فرقی مخل به الگو بودن نیست. نکته کلیدی و شایان ذکر این است که: یک خصوصیات اصلی در شخصیت هر انسانی هست که آنها را باید تشخیص داد و الگو را در آنها جستجو کرد. انسان باید خطوط کلی انسانیت را در شخصیتی که می خواهد از او الگو بگیرد، جستجو کند و از آنها پیروی کند.
سه. در پاسخ به بخشی از این پرسش که آیا کسان دیگری هم اینگونه هستند یا خیر؟ باید گفت: در متون روایی شیعه شواهد و قرائنی وجود دارد که حضرت مریم(س) نیز از حیض و نفاس پاک بوده اند. شیخ صدوق به سند خود از علی(ع) روایت کرده که از پیامبر(ص) پرسیدند: بتول یعنی چه؟ ما شنیده ایم که شما گفته اید: مریم بتول است، فاطمه بتول است. پیامبر(ص) فرمودند: «بتول کسی است که هرگز خون حیض ندیده است».(کتاب رنج های زهرا(س)، ص 92).
همچنین علامه طباطبایی در ذیل آیه 42 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: «یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ»؛ «ملائکه به مریم(س) گفتند: ای مریم! بدان که خدا تو را برای اهدافی که دارد برگزید و پاک گردانید و بر زنان عالم برتری داد».
می فرمایند: «برخی از مفسرین گفته اند: منظور از تطهیر او بتول شدن اوست، و بتول به معنای زنی است که حیض نمی بیند و خدای تعالی او را بدین جهت بتول قرار داد که ناگزیر نشود در ایام حیض از آن مکان عبادت بیرون رود، این نظریه عیبی ندارد.(تفسیر المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، ج 3، ص 295، دفتر انتشارات اسلامی، قم).
در پایان توجه شما را به پاسخ رهبر معظم انقلاب به این پرسش که به وسیله یکی از دختران دانشجو مطرح شده است جلب می کنیم: «ما چگونه می توانیم از زندگاین حضرت زهرا(س) الگو بگیریم؟»
الگو را نباید براى ما معرفى کنند و بگویند که این الگوى شما است. این الگوى قراردادى و تحمیلى، الگوى جالبى نمى شود.
الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنى در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهره اى که در جلوى چشممان مى آید، کدام را بیشتر مى پسندیم؛ طبعاً این الگوى ما مى شود. من معتقدم که براى جوان مسلمان، به خصوص مسلمانى که با زندگى ائمه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایى داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست، و الگو هم کم نیست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهراعلیها السلام اسم آوردید. من در خصوص وجود مقدس فاطمه زهراعلیها السلام چند جمله اى بگویم؛ شاید این سررشته اى در زمینه بقیه ائمه و بزرگان بشود و بتوانید فکر کنید.
شما خانمى که در دوره پیشرفت علمى و صنعتى و تکنولوژى و دنیاى بزرگ و تمدن مادى و این همه پدیده هاى جدید زندگى مى کنید، از الگوى خودتان در مثلاً هزار و چهار صد سال پیش توقع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونى شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگیرید. مثلاً فرض کنید مى خواهید ببینید چگونه دانشگاه مى رفته است؟ یا وقتى که مثلاً در مسائل سیاست جهانى فکر مى کرده، چگونه فکر مى کرده است؟ این ها که نیست.
یک خصوصیات اصلى در شخصیت هر انسانى هست؛ آن ها را بایستى مشخص کنید و الگو را در آن ها جستجو نمایید. مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونى، انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونى، یک وقتى مربوط به دوره اى است که مترو هست و قطار هست و جت هست و کامپیوتر هست؛ یک وقت مربوط به دوره اى است که نه، این چیزها نیست، اما حوادث پیرامونى بالاخره چیزى است که انسان را همیشه احاطه مى کند.
انسان دو گونه مى تواند با این قضیه برخورد کند: یکى مسئولانه، یکى بى تفاوت.
مسئولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه اى، با چه نوع نگرشى به آینده. آدم باید این خطوط اصلى را در آن شخصى که فکر مى کند الگوى او مى تواند باشد، جستجو کند و از آن ها پیروى نماید.
من این موضوع را یک وقت در سخنرانى هم گفته ام. در این سخنرانى هاى ما هم گاهى حرف هاى خوبى در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقت نمى شود و همین طور گم مى شود.
ببینید، مثلاً حضرت زهراعلیها السلام در سنین شش سالگى، هفت سالگى بودند، اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است که قضیه شعب ابى طالب پیش آمد. شعب ابى طالب، دوران بسیار سختى در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنى دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنى کرده بودند، به تدریج مردم مکه – به خصوص جوانان، به خصوص برده ها – به حضرت مى گرویدند؛ بزرگان طاغوت – مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران – دیدند که هیچ چاره اى ندارند، جز این که پیامبر و همه مجموعه دوروبرش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند.
تعداد زیادى از این ها را که ابى طالب هم جزو بزرگان بود – و بچه و بزرگ و کوچک مى شدند، همه را از مکه بیرون کردند. این ها از مکه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابى طالب، در گوشه اى از نزدیکى مکه – فرضاً چند کیلومترى مکه – در شکاف کوهى ملکى داشت؛ اسمش «شعب ابى طالب» بود. شعب، یعنى همین شکاف کوه، یک دره کوچک.
ما مشهدى ها به این طور چیزى «بازه» مى گوییم. اتفاقاً این از آن لغت هاى صحیح دقیق فارسى سره هم هست، که به لهجه محلى، روستایى ها به آن «بَزَه» مى گویند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابى طالب یک بازه یا یک شعبى داشت؛ گفتند به آن جا برویم.
حالا شما فکرش را بکنید، در مکه، روزها هواى گرم؛ شب ها بى نهایت سرد بود؛ یعنى وضعیتى غیر قابل تحمل. این ها سه سال در این بیابان ها زندگى کردند. چه قدر گرسنگى کشیدند، چه قدر سختى کشیدند، چه قدر محنت بردند، خدا مى داند. یکى از دوره هاى سخت پیامبر، آن جا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسئولیتش فقط مسئولیت رهبرى به معناى اداره یک جمعیت نبود؛ باید مى توانست از کار خودش پیش این هایى که دچار محنت شده اند، دفاع کند.
مى دانید وقتى که اوضاع خوب است، کسانى که دور محور یک رهبرى جمع شده اند، همه از اوضاع راضیند؛ مى گویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتى سختى پیدا مى شود، همه دچار تردید مى شوند، مى گویند ایشان ما را آوردند؛ ما که نمى خواستیم به این وضع دچار بشویم!
البته ایمان هاى قوى مى ایستند؛ اما بالاخره همه سختى ها به دوش پیامبر فشار مى آورد. در همین اثنا، وقتى که نهایت شدت روحى براى پیامبر بود، جناب ابى طالب که پشتیبان پیامبر و امید او بود، و خدیجه کبرى که او هم بزرگ ترین کمک روحى براى پیامبر بود، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند؛ حادثه خیلى عجیبى است؛ یعنى پیامبر تنهاى تنها شد.
من نمى دانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه کارى بوده اید، تا بدانید معناى مسئولیت یک مجموعه چیست. در چنین شرایطى، انسان واقعاً بیچاره مى شود. در این شرایط، نقش فاطمه زهرا را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه مى کند، این گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا بکند؛ متأسفانه هیچ فصلى براى این طور چیزها باز نکرده اند.
فاطمه زهرا مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار براى پیامبر بوده است. آن جا بوده که گفتند فاطمه «ام ابیها» مادر پدرش است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنى وقتى که یک دختر شش ساله، هفت ساله این طورى بوده است. البته در محیطهاى عربى و در محیطهاى گرم، دختران زودتر رشد جسمى و روحى مى کنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله حالاى ما. این، احساس مسئولیت است.
آیا این نمى تواند براى یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونى خودش زود احساس مسئولیت کند، زود احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطى که در وجود او هست، این ها را خرج کند، براى این که غبار کدورت و غم را از چهره پدرى که حالا حدود مثلاً پنجاه سال از سنش مى گذشته و تقریباً پیرمردى شده است، پاک کند. آیا این نمى تواند براى یک جو.ان الگو باشد؟ این خیلى مهم است.
نمونه بعد، مسئله همسردارى و شوهردارى است. یک وقت انسان فکر مى کند که شوهردارى، یعنى انسان در خانه و در آشپزخانه غذا را مرتب کند و اتاق را تر و تمیز کند و پتو را پهن کند و مثل قدیمى ها تشکچه را بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید.
شوهردارى که فقط این نیست. شما ببینید شوهردارى فاطمه زهرا چگونه بود. در طول دده سالى که پیامبر در مدینه بودند، حدود نه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نه سال، جنگ هاى کوچک و بزرگى ذکر کرده اند – حدود شصت جنگ اتفاق افتاده – در اغلب آن ها هم امیرالمؤمنین بوده است. حالا شما ببینید، او خانمى است که در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است، و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مى ماند – این قدر جبهه وابسته به اوست – از لحاظ زندگى هم وضع روبه راهى ندارند؛ همان چیزهایى که شنیده ایم: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» (انسان: آیه 9-8)؛ یعنى حقیقتاً زندگى فقیرانه محض داشتند؛ در حالى که دختر رهبرى هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسئولیت هم مى کند.
ببینید انسان چه قدر روحیه قوى مى خواهد داشته باشد، تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل وعیال و گرفتارى هاى زندگى خالى کند؛ به او دلگرمى بدهد؛ بچه ها را به آن خوبى که او تربیت کرده، تربیت کند. حال شما بگویید امام حسن و امام حسین، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب که امام نبود. فاطمه زهرا او را در همین مدت نه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدت زیادى زنده نماندند.
این طور خانه دارى، این طور شوهردارى و این طور کدبانویى کردند و این طور محور زندگى فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفتند. آیا این ها نمى تواند براى یک دخترجوان، یک خانم خانه دار یا مشرف به خانه دارى الگو باشد؟ این ها خیلى مهم است.
حالا بعد از قضیه وفات پیامبر، آمدن به مسجد، و آن خطبه عجیب را خواندن، خیلى شگفت انگیز است. اصلاً ماها که اهل سخنرانى و حرف زدن ارتجالى هستیم، مى فهمیم که چه قدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیست و چهار ساله – که البته سن دقیق آن حضرت مسلم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلم نیست و در آن اختلاف است – آن هم با آن مصیبت ها و سختى ها به مسجد مى آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانى مى کند؛ که آن سخنرانى، کلمه و کلمه اش در تاریخ مى ماند.
عرب ها به خوش حافظه گرى معروف بودند. یک نفر مى آمد یک قصیده هشتاد بیتى را مى خواند، بعد از این که جلسه تمام مى شد، ده نفر مى گرفتند آن را مى نوشتند. این قصایدى که مانده، غالباً این طور مانده است. اشعار در نوادى – یعنى آن مراکز اجتماعى – خوانده مى شد و ضبط مى گردید. این خطبه ها و این حدیث ها، غالباً این گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ کردند، و این خطبه ها تا امروز مانده است. کلمات مفت در تاریخ نماند؛ هر حرفى نمى ماند. این قدر حرف ها زده شده، این قدر سخنرانى شده، این قدر مطلب گفته شده، این قدر شعر گفته شده؛ اما نمانده است و کسى به آن ها اعتنا نمى کند.
آن چیزى که تاریخ در دل خودش نگه مى دارد و بعد از هزار و چهار صد سال هر انسان که نگاه مى کند، احساس خضوع مى کند، این یک عظمت را نشان مى دهد. به نظر من، این براى یک دختر جوان الگو است.
البته در زمان خودمان هم الگو داریم؛ امام الگوست. این جوانان بسیجى ما الگو هستند؛ هم کسانى که شهید شدند، و هم کسانى که امروز زنده هستند … البته انسان هم الگو را با معیارهاى خودش انتخاب مى کند. من خواهش مى کنم هر الگویى که خواستید انتخاب بکنید، معیار «تقوا» را که توضیح دادم، حتماً در نظر داشته باشید. تقوا چیزى نیست که بشود از آن گذشت. براى زندگى دنیوى هم تقوا لازم است؛ براى زندگى اخروى هم تقوا لازم است. ( بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، 7/2/1377).
یک. پاکی حضرت زهرا(س) از حیض و نفاس را شیعه و سنی از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) روایت کرده اند. و روایات در این باره به حد تواتر رسیده است. به چند نمونه از این روایات اشاره می شود:
الف. پیامبر(ص) فرمودند: «فاطمه، بتول نامیده شده زیرا از حیض و نفاس پاک شده است».(مراجعه شود به کتاب «رنجهای زهرا(س)، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمد سپهری، ص 91، ناشر ایام، قم).
ب) امام باقر(ع) فرمودند: فاطمه (س) به چند جهت طاهره نامیده شده است. از جمله اینکه هرگز خون حیض و نفاس ندید.(همان، ص 92).
دو. پدیده حیض (عادت ماهیانه) در متون دینی هرگز به عنوان پلیدی بیان نشده اما به گونه ای عامل رنج و ناراحتی معرفی شده است، خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْمَحیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحیضِ»؛(بقره، آیه 222).
«ای پیامبر از تو درباره عادت ماهانه زنان می پرسند، بگو: آن رنجی است. پس هنگام عادت ماهانه، از آمیزش با زنان کناره گیری کنید».
سه. تفاوت های جزئی فیزیولوژیکی – مثل حیض نشدن – باعث تغییری در طبیعت زنانه نمی شود، و زن را از الگو بودن ساقط نمی کند. پاک بودن حضرت زهرا(س) از حیض اگر چه با فیزیولوژی معمول و رایج زنانه ناسازگار است ولی این به عنوان یک کرامت و فضیلت برای فاطمه بتول(س) محسوب می شود و این تغییر جزئی هیچ لطمه ای به الگو بودن ایشان برای زنان نمی زند. چنانکه در مورد حضرت مریم(س) این کرامت و فضیلت صادق است که: بدون اینکه با مردی تماس داشته باشند، عیسی را باردار شدند. قرآن کریم از زبان مریم(س) در این باره می فرماید: «قالَتْ أَنّى یَکُونُ لی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا»؛ (مریم، آیه 20).
«مریم گفت: از کجا برای من پسری تواند بود در صورتی که دست بشر به من نرسیده و من کار ناشایسته ای نکرده ام».
از طرف دیگر خداوند مریم را با اینکه در چگونگی و کیفیت فرزند آوری با زنان دیگر متفاوت بود، به عنوان الگوی مؤمنان معرفی می کند.(تحریم، آیه 12).
زیرا چنین تفاوت و فرقی مخل به الگو بودن نیست. نکته کلیدی و شایان ذکر این است که: یک خصوصیات اصلی در شخصیت هر انسانی هست که آنها را باید تشخیص داد و الگو را در آنها جستجو کرد. انسان باید خطوط کلی انسانیت را در شخصیتی که می خواهد از او الگو بگیرد، جستجو کند و از آنها پیروی کند.
سه. در پاسخ به بخشی از این پرسش که آیا کسان دیگری هم اینگونه هستند یا خیر؟ باید گفت: در متون روایی شیعه شواهد و قرائنی وجود دارد که حضرت مریم(س) نیز از حیض و نفاس پاک بوده اند. شیخ صدوق به سند خود از علی(ع) روایت کرده که از پیامبر(ص) پرسیدند: بتول یعنی چه؟ ما شنیده ایم که شما گفته اید: مریم بتول است، فاطمه بتول است. پیامبر(ص) فرمودند: «بتول کسی است که هرگز خون حیض ندیده است».(کتاب رنج های زهرا(س)، ص 92).
همچنین علامه طباطبایی در ذیل آیه 42 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: «یا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ»؛ «ملائکه به مریم(س) گفتند: ای مریم! بدان که خدا تو را برای اهدافی که دارد برگزید و پاک گردانید و بر زنان عالم برتری داد».
می فرمایند: «برخی از مفسرین گفته اند: منظور از تطهیر او بتول شدن اوست، و بتول به معنای زنی است که حیض نمی بیند و خدای تعالی او را بدین جهت بتول قرار داد که ناگزیر نشود در ایام حیض از آن مکان عبادت بیرون رود، این نظریه عیبی ندارد.(تفسیر المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، ج 3، ص 295، دفتر انتشارات اسلامی، قم).
در پایان توجه شما را به پاسخ رهبر معظم انقلاب به این پرسش که به وسیله یکی از دختران دانشجو مطرح شده است جلب می کنیم: «ما چگونه می توانیم از زندگاین حضرت زهرا(س) الگو بگیریم؟»
الگو را نباید براى ما معرفى کنند و بگویند که این الگوى شما است. این الگوى قراردادى و تحمیلى، الگوى جالبى نمى شود.
الگو را باید خودمان پیدا کنیم؛ یعنى در افق دیدمان نگاه کنیم و ببینیم از این همه چهره اى که در جلوى چشممان مى آید، کدام را بیشتر مى پسندیم؛ طبعاً این الگوى ما مى شود. من معتقدم که براى جوان مسلمان، به خصوص مسلمانى که با زندگى ائمه و خاندان پیامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنایى داشته باشد، پیدا کردن الگو مشکل نیست، و الگو هم کم نیست. حالا خود شما خوشبختانه از حضرت زهراعلیها السلام اسم آوردید. من در خصوص وجود مقدس فاطمه زهراعلیها السلام چند جمله اى بگویم؛ شاید این سررشته اى در زمینه بقیه ائمه و بزرگان بشود و بتوانید فکر کنید.
شما خانمى که در دوره پیشرفت علمى و صنعتى و تکنولوژى و دنیاى بزرگ و تمدن مادى و این همه پدیده هاى جدید زندگى مى کنید، از الگوى خودتان در مثلاً هزار و چهار صد سال پیش توقع دارید که در کدام بخش، مشابه وضع کنونى شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگیرید. مثلاً فرض کنید مى خواهید ببینید چگونه دانشگاه مى رفته است؟ یا وقتى که مثلاً در مسائل سیاست جهانى فکر مى کرده، چگونه فکر مى کرده است؟ این ها که نیست.
یک خصوصیات اصلى در شخصیت هر انسانى هست؛ آن ها را بایستى مشخص کنید و الگو را در آن ها جستجو نمایید. مثلاً فرض بفرمایید در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پیرامونى، انسان چگونه باید برخورد بکند؟ حالا حوادث پیرامونى، یک وقتى مربوط به دوره اى است که مترو هست و قطار هست و جت هست و کامپیوتر هست؛ یک وقت مربوط به دوره اى است که نه، این چیزها نیست، اما حوادث پیرامونى بالاخره چیزى است که انسان را همیشه احاطه مى کند.
انسان دو گونه مى تواند با این قضیه برخورد کند: یکى مسئولانه، یکى بى تفاوت.
مسئولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحیه اى، با چه نوع نگرشى به آینده. آدم باید این خطوط اصلى را در آن شخصى که فکر مى کند الگوى او مى تواند باشد، جستجو کند و از آن ها پیروى نماید.
من این موضوع را یک وقت در سخنرانى هم گفته ام. در این سخنرانى هاى ما هم گاهى حرف هاى خوبى در گوشه کنار هست؛ منتها غالباً دقت نمى شود و همین طور گم مى شود.
ببینید، مثلاً حضرت زهراعلیها السلام در سنین شش سالگى، هفت سالگى بودند، اختلاف وجود دارد؛ چون در تاریخ ولادت آن حضرت، روایات مختلف است که قضیه شعب ابى طالب پیش آمد. شعب ابى طالب، دوران بسیار سختى در تاریخ صدر اسلام است؛ یعنى دعوت پیامبر شروع شده بود، دعوت را علنى کرده بودند، به تدریج مردم مکه – به خصوص جوانان، به خصوص برده ها – به حضرت مى گرویدند؛ بزرگان طاغوت – مثل همان ابولهب و ابوجهل و دیگران – دیدند که هیچ چاره اى ندارند، جز این که پیامبر و همه مجموعه دوروبرش را از مدینه اخراج کنند؛ همین کار را هم کردند.
تعداد زیادى از این ها را که ابى طالب هم جزو بزرگان بود – و بچه و بزرگ و کوچک مى شدند، همه را از مکه بیرون کردند. این ها از مکه بیرون رفتند؛ اما کجا بروند؟ تصادفاً جناب ابى طالب، در گوشه اى از نزدیکى مکه – فرضاً چند کیلومترى مکه – در شکاف کوهى ملکى داشت؛ اسمش «شعب ابى طالب» بود. شعب، یعنى همین شکاف کوه، یک دره کوچک.
ما مشهدى ها به این طور چیزى «بازه» مى گوییم. اتفاقاً این از آن لغت هاى صحیح دقیق فارسى سره هم هست، که به لهجه محلى، روستایى ها به آن «بَزَه» مى گویند؛ اما همان اصلش «بازه» است. جناب ابى طالب یک بازه یا یک شعبى داشت؛ گفتند به آن جا برویم.
حالا شما فکرش را بکنید، در مکه، روزها هواى گرم؛ شب ها بى نهایت سرد بود؛ یعنى وضعیتى غیر قابل تحمل. این ها سه سال در این بیابان ها زندگى کردند. چه قدر گرسنگى کشیدند، چه قدر سختى کشیدند، چه قدر محنت بردند، خدا مى داند. یکى از دوره هاى سخت پیامبر، آن جا بود. پیامبر اکرم در این دوران، مسئولیتش فقط مسئولیت رهبرى به معناى اداره یک جمعیت نبود؛ باید مى توانست از کار خودش پیش این هایى که دچار محنت شده اند، دفاع کند.
مى دانید وقتى که اوضاع خوب است، کسانى که دور محور یک رهبرى جمع شده اند، همه از اوضاع راضیند؛ مى گویند خدا پدرش را بیامرزد، ما را به این وضع خوب آورد. وقتى سختى پیدا مى شود، همه دچار تردید مى شوند، مى گویند ایشان ما را آوردند؛ ما که نمى خواستیم به این وضع دچار بشویم!
البته ایمان هاى قوى مى ایستند؛ اما بالاخره همه سختى ها به دوش پیامبر فشار مى آورد. در همین اثنا، وقتى که نهایت شدت روحى براى پیامبر بود، جناب ابى طالب که پشتیبان پیامبر و امید او بود، و خدیجه کبرى که او هم بزرگ ترین کمک روحى براى پیامبر بود، در ظرف یک هفته از دنیا رفتند؛ حادثه خیلى عجیبى است؛ یعنى پیامبر تنهاى تنها شد.
من نمى دانم شما هیچ وقت رئیس یک مجموعه کارى بوده اید، تا بدانید معناى مسئولیت یک مجموعه چیست. در چنین شرایطى، انسان واقعاً بیچاره مى شود. در این شرایط، نقش فاطمه زهرا را ببینید. آدم تاریخ را که نگاه مى کند، این گونه موارد را در گوشه کنارها هم باید پیدا بکند؛ متأسفانه هیچ فصلى براى این طور چیزها باز نکرده اند.
فاطمه زهرا مثل یک مادر، مثل یک مشاور، مثل یک پرستار براى پیامبر بوده است. آن جا بوده که گفتند فاطمه «ام ابیها» مادر پدرش است. این مربوط به آن وقت است؛ یعنى وقتى که یک دختر شش ساله، هفت ساله این طورى بوده است. البته در محیطهاى عربى و در محیطهاى گرم، دختران زودتر رشد جسمى و روحى مى کنند؛ مثلاً به اندازه رشد یک دختر ده، دوازده ساله حالاى ما. این، احساس مسئولیت است.
آیا این نمى تواند براى یک جوان الگو باشد، که نسبت به مسائل پیرامونى خودش زود احساس مسئولیت کند، زود احساس نشاط کند؟ آن سرمایه عظیم نشاطى که در وجود او هست، این ها را خرج کند، براى این که غبار کدورت و غم را از چهره پدرى که حالا حدود مثلاً پنجاه سال از سنش مى گذشته و تقریباً پیرمردى شده است، پاک کند. آیا این نمى تواند براى یک جو.ان الگو باشد؟ این خیلى مهم است.
نمونه بعد، مسئله همسردارى و شوهردارى است. یک وقت انسان فکر مى کند که شوهردارى، یعنى انسان در خانه و در آشپزخانه غذا را مرتب کند و اتاق را تر و تمیز کند و پتو را پهن کند و مثل قدیمى ها تشکچه را بگذارد که آقا از اداره یا از دکان بیاید.
شوهردارى که فقط این نیست. شما ببینید شوهردارى فاطمه زهرا چگونه بود. در طول دده سالى که پیامبر در مدینه بودند، حدود نه سالش حضرت زهرا و حضرت امیرالمؤمنین با همدیگر زن و شوهر بودند. در این نه سال، جنگ هاى کوچک و بزرگى ذکر کرده اند – حدود شصت جنگ اتفاق افتاده – در اغلب آن ها هم امیرالمؤمنین بوده است. حالا شما ببینید، او خانمى است که در خانه نشسته و شوهرش مرتب در جبهه است، و اگر در جبهه نباشد، جبهه لنگ مى ماند – این قدر جبهه وابسته به اوست – از لحاظ زندگى هم وضع روبه راهى ندارند؛ همان چیزهایى که شنیده ایم: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» (انسان: آیه 9-8)؛ یعنى حقیقتاً زندگى فقیرانه محض داشتند؛ در حالى که دختر رهبرى هم هست، دختر پیامبر هم هست، یک نوع احساس مسئولیت هم مى کند.
ببینید انسان چه قدر روحیه قوى مى خواهد داشته باشد، تا بتواند این شوهر را تجهیز کند؛ دل او را از وسوسه اهل وعیال و گرفتارى هاى زندگى خالى کند؛ به او دلگرمى بدهد؛ بچه ها را به آن خوبى که او تربیت کرده، تربیت کند. حال شما بگویید امام حسن و امام حسین، امام بودند و طینت امامت داشتند؛ زینب که امام نبود. فاطمه زهرا او را در همین مدت نه سال تربیت کرده بود. بعد از پیامبر هم که ایشان مدت زیادى زنده نماندند.
این طور خانه دارى، این طور شوهردارى و این طور کدبانویى کردند و این طور محور زندگى فامیل ماندگار در تاریخ قرار گرفتند. آیا این ها نمى تواند براى یک دخترجوان، یک خانم خانه دار یا مشرف به خانه دارى الگو باشد؟ این ها خیلى مهم است.
حالا بعد از قضیه وفات پیامبر، آمدن به مسجد، و آن خطبه عجیب را خواندن، خیلى شگفت انگیز است. اصلاً ماها که اهل سخنرانى و حرف زدن ارتجالى هستیم، مى فهمیم که چه قدر این سخنان عظیم است. یک دختر هجده ساله، بیست ساله و حداکثر بیست و چهار ساله – که البته سن دقیق آن حضرت مسلم نیست؛ چون تاریخ ولادت آن بزرگوار مسلم نیست و در آن اختلاف است – آن هم با آن مصیبت ها و سختى ها به مسجد مى آید، در مقابل انبوه جمعیت، با حجاب سخنرانى مى کند؛ که آن سخنرانى، کلمه و کلمه اش در تاریخ مى ماند.
عرب ها به خوش حافظه گرى معروف بودند. یک نفر مى آمد یک قصیده هشتاد بیتى را مى خواند، بعد از این که جلسه تمام مى شد، ده نفر مى گرفتند آن را مى نوشتند. این قصایدى که مانده، غالباً این طور مانده است. اشعار در نوادى – یعنى آن مراکز اجتماعى – خوانده مى شد و ضبط مى گردید. این خطبه ها و این حدیث ها، غالباً این گونه بود. نشستند، نوشتند و حفظ کردند، و این خطبه ها تا امروز مانده است. کلمات مفت در تاریخ نماند؛ هر حرفى نمى ماند. این قدر حرف ها زده شده، این قدر سخنرانى شده، این قدر مطلب گفته شده، این قدر شعر گفته شده؛ اما نمانده است و کسى به آن ها اعتنا نمى کند.
آن چیزى که تاریخ در دل خودش نگه مى دارد و بعد از هزار و چهار صد سال هر انسان که نگاه مى کند، احساس خضوع مى کند، این یک عظمت را نشان مى دهد. به نظر من، این براى یک دختر جوان الگو است.
البته در زمان خودمان هم الگو داریم؛ امام الگوست. این جوانان بسیجى ما الگو هستند؛ هم کسانى که شهید شدند، و هم کسانى که امروز زنده هستند … البته انسان هم الگو را با معیارهاى خودش انتخاب مى کند. من خواهش مى کنم هر الگویى که خواستید انتخاب بکنید، معیار «تقوا» را که توضیح دادم، حتماً در نظر داشته باشید. تقوا چیزى نیست که بشود از آن گذشت. براى زندگى دنیوى هم تقوا لازم است؛ براى زندگى اخروى هم تقوا لازم است. ( بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته جوان، 7/2/1377).