1ـ بعضى گفته اند: تنها فرق امام با نبى در این است که به نبى وحى مى شود اما بر امام وحى صورت نمى گیرد. به نظر مى رسد این فرق درست نباشد زیرا على القاعده بایستى درجه بالاتر ویژگیهاى درجه پایین تر را در خود حفظ کند نه اینکه تنزل بکند.
2ـ در نظر برخى، از جمله علامه طباطبایى، نبى تنها داراى هدایت تشریعى و به اصطلاح ارائه کننده طریق است. اما امام افزون بر آن، داراى هدایت تکوینى هم هست. یعنى امام از نظر تأثیر باطنى و نفوذ روحانى که اثر وجودیش در قلب انسان مى تابد او را هدایت مى کند. و لذا مقامامامت یکنوع ولایت بر اعمال مردم است از نظر باطن، که توأم با هدایت مى باشد. (ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 372 تا ص 382).
3ـ برخى هم چون استاد مطهرى(ره) گفته اند: فرق نبوت و امامت در این است که نبوت راهنمایى، ابلاغ و اخبار است. ولى امامت، رهبرى یعنى علاوه بر رهبرى اجتماعى، رهبرى معنوى به سوى خدا هم هست. (مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 3،ص 318).
4ـ برخى دیگر مانند استاد سبحانى معتقدند: نبى تنها مأمور به ابلاغ رسالت و دادن نویدها و بیم ها به مردم است اما امام علاوه بر آن پیشوایى است که شخصا داراى سمَت امر و نهى و تکلیف و دستورات است. و جامعه بشرى را با مدیریت صحیح به حد کمال رساند.(سبحانى، جعفر، منشور جاوید، انتشارات توحید، ج 5، ص 252)
البته این نکته را توجه داشته باشید که برخی از پیامبران، مانند پیامبر اسلام(ص) علاوه بر نبوت مقام امامت و رهبری عملی جامعه دینی را نیز بر عهده داشته اند. از این رو برتری مقام امامت به معنای برتری امامان(ع) بر آن حضرت(ص) نیست.
فرق بین رسول و نبى چیست؟
ما معمولاً براى معادل عربى رسول در زبان فارسى لفظ پیغمبر، پیامبر و پیمبر به کار مى بریم ولى لفظى که مترادف با نبى باشد نداریم و به ناچار لفظ پیامبر که هم معنى رسول است را به کار مى بریم و حال آنکه قرآن دو تعبیر به کار مى برد یکى رسول و دیگرى نبى، این گونه استعمال موجب شده میان اندیشمندان مسلمان بحث شود که آیا رسول و نبى با هم تفاوت دارند یا نه و اگر تفاوت ندارند پس علت استعمال دو لفظ نبى و رسول در قرآن خصوصا در احادیث چیست؟ این استعمال مى تواند سبب جعل دو اصطلاح متفاوت از هم باشد یانه؟
براى روشن شدن بحث نکاتى را متذکر مى شویم:
نخست اینکه این دو از نظر مفهوم، تفاوت چندانى ندارند زیرا واژه نبى یا به معناى فرد داراى خبر مهم است و یا به معناى فرد داراى مقام بلند، و واژه رسول هم یا به معناى فرد داراى پیام است یا به معناى واسطه در انجام کار پس از جهت مفهوم هیچکدام اعم یا اخص از دیگرىنیستند.
ثانیا، از اختلاف موارد استعمال لفظ نبى و رسول در قرآن خصوصا با توجه به روایات شریفه راجع به انبیا و رسل مى توان فهمید که نبى از نظر مصداق اعم از رسول است یعنى همه فرستادگان خدا نبى بوده اند ولى رسول نبوده اند همین اختلاف در کاربرد سبب شده است که علما نبى را غیر از رسول از نظر اصطلاح بدانند.
ثالثا در میان علما در بیان وجه تمایز میان دو اصطلاح نبى و رسول تفاوت هایى دیده مى شود که در ذیل به آنها اشاره مى گردد:
1ـ به نظر علامه طباطبایى نبى آن کسى است که خواب مى بیند و در خواب به او وحى مى شود و لى رسول آن کسى است که ملک وحى بر او نازل مى شود و او ملک را مى بیند و با او سخن مى گوید.
علامه این نظر را اولاً از آیه 95 سوره اسراء مستفاد مى داند «قل لو کان فى الارض ملائکة یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولاً ؛ بگو اگر ملائکه در زمین مثل شما آرام آرام راه بروند ما از آسمان ملکى به عنوان رسول بر آنان نازل مى کردیم».
و ثانیا از حدیث ذیل استفاده مى کند:
در کافى از امام صادق(ع) نقل شده است که: خداوند عزوجل ابراهیم را بنده خود قرار داد قبل از آنکه او را پیغمبر کند و او را پیغمبر خود قرار داد پیش از آنکه رسول خود کند (دقت کنید) و او را رسول خود قرار داد پیش از آنکه خلیل خود قرار دهد…(نک: ترجمه المیزان، ج 1، ص 382 و ج 14، ص 582).
2ـ به نظر برخى مانند استاد مصباح نبى به هر فرستاده و پیکى گفته مى شود ولى رسول بر پیک مخصوص اطلاق مى شود.
ایشان این تفاوت را از نگرش به موارد متفاوت استعمال نبى و رسول در قرآن و حدیثى که دارد 313 نفر از انبیا فقط داراى رسالت خاصى بوده اند، استفاده مى نمایند. (محمد تقى مصباح، راهنماشناسى، ج 2، ص16ـ13)
فرقهاى ذیل هم میان نبى و رسول گفته شده که توسط علما به چالش و نقد کشیده شده اند.
الف ـ رسول کسى است که مبعوث به شرع جدیدى شده باشد و نبى اعم از او کسى است که شرع سابق را تبلیغ کند.
ب ـ رسول کسى است که داراى کتاب باشد و نبى آن کسى است که کتاب نداشته باشد.
ج ـ رسول کسى است که داراى کتاب باشد ولى فى الجمله نسخ شده باشد و نبى کسى است که چنین نباشد.
د ـ رسول کسى است که به او وحى مى شود و مأمور به ابلاغ هم باشد ولکن نبى کسى است که از طرف خدا به او وحى شده خواه مأمور رساندن محتواى وحى به مردم باشد یا نباشد.
هر چند امامان معصوم(ع) حضور جسمانی انسان پس از انبیاء بوده است ولی در خصوص مقام وحقیقت آنان بر اساس روایات متعدده برتر از انبیاء گذشته است که نمونه هایی از آن تقدیم می شود:
1. به سند معتبر از امام صادق(ع) به روایت رسول اکرم(ص) نقل شده است که: «… یا علی من و تو و امامان از فرزندان تو سرور خلقند در دنیا و پادشاهند در آخرت». (ترجمه حیاه القلوب، علامه مجلسی، اول، دارالاعتصام، 1417 ق، ص 118) که تعبیر سرور خلق و اطلاق و شمول آن انبیاء را نیز در بر می گیرد.
2. در عیون اخبار الرضا به سند معتبر از حضرت رضا(ع) روایت شده که حضرت رسول(ص) فرمودند: تو یا علی و فرزندان تو برگزیده های خدایند از خلقش (همان، ص 122) که در این مورد نیز اطلاق و شمول خلق، انبیاء گذشته را نیز در بر می گیرد.
3. از امام محمد باقر(ع) نقل شده است که: «خداوند متعال چهار ده هزار سال قبل از خلقت آدم، چهارده نور از نور عظمتش را خلق فرمود، پس آن چهارده نور ارواح ما بود [جابر می گوید] از امام دربارهء اسمای آن چهارده نور سؤال کردم ایشان فرمود: محمد، علی، فاطمه ، حسن و حسین(ع) و نور فرزند حسین(ع) که نهمی آنان قائم ایشان است. (بحارالانوار، ج 25، ص 4)
از امام صادق(ع) در ذیل این روایت نکاتی نقل شده است از جمله اینکه محبت علی(ع) محبت شخص موجود در دنیا در مدت زمان خاصی نمی باشد که محسوس به حواس جزئی است بلکه مراد محبت حقیقت الهی و مقام عقل کلی حضرت است قبل از اینکه هر خلقی خلق شود. (علم الیقین فی اصول الدین، محمد حسین فیض کاشانی، تحقیق محسن بیدارفر، اول، قم، بیدار، 1377 ش، ص 803)
صرف نظر از این روایات با دو منظر دیگر می توان برتری مقام ائمه را بر سایر انبیاء اثبات کرد:
اول آنکه، بر اساس دلایل متقن عقلی و روایی «انسان کامل» مثل اعلی و روح خدایی است که مخلوق اول و صادر اول می باشد و از این جهت بر تمامی انسانهای دیگر از حیث مقام و منزلت برتری دارد. (در این خصوص نگا: راهنما شناسی، دفتر ششم مجموعه پرسش های دانشجویی، محمد رضا کاشفی، قم، اول، نشر معارف، صص 13_31)
با توجه به روایات متعدد رسول خدا(ص) و عترت طاهره او اولین مخلوق بوده اند و از این رو مصداق اعلی و حقیقی انسان کامل اند.
_ امام باقر(ع) به جابر فرمود: اولین مخلوق، حقیقت محمدی(ص) و معصومین است. (بحارالانوار، ج 61، ص 142)
_ امام رضا(ع) به نقل از پدران خود می فرماید: اولین چیزی که خدای متعال خلق فرمود، ارواح ما است. (همان، ج 57، ص 58)
_ امیرمؤمنان فرمود: اولین مخلوق نور رسول خدا(ص) بود. (همان، ص 170)
به هر حال با توجه به روایات رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) هر چند به لحاظ بدن مادی و از لحاظ زمانی متأخر از مخلوق اولی اند ولی از نظر رتبه وجودی و حقیقت روحی اولین مخلوق اند و از این رو بر تمامی مخلوقات و از جمله انبیاء پیشین برتری دارند.
لاجرم گفت آن رسول ذوفنونرمز نحن الآخرون السابقون
(مثنوی، دفتر 4، بیت 3764)
دوم آنکه بنا بر شواهدی نبی مکرم اسلام از انبیاء دیگر برتر است که تنها به دو مورد از آنها اشاره می کنیم.
الف) خداى سبحان به پیامبر(ص) دستور مى دهد که: «بگو من اولین مسلمانم» ( انعام (6)، آیه 163.) و حال آن که به هیچ پیامبرى چنین دستورى داده نشده است. مقصود از «اول المسلمین»، اوّلیت ذاتى یا رتبى است، نه زمانى و تاریخى؛ زیرا اگر اولیت زمانى بود، هر پیغمبرى نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود. پیامبران پیشین نیز به طریق اولى مى توانستند مصداق این اولیت باشند. حال آن که خداوند مى فرماید: «بگو من اولین مسلمانم». این اول المسلمین، نشانگر این حقیقت است که حضرت رسول(ص)، اولین صادر یا اولین ظاهر و یا اولین مخلوق است، یعنى، در رتبه وجودى آن حضرت، هیچ کس قرار ندارد. ( ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 8، ص 30.)
ب) این مطلب در جاى خود به اثبات رسیده که هر فیضى که از جانب خداى سبحان نازل مى شود، با حفظ ترتیب درجات است؛ چنان که هر فیضى هم که به سوى خداى سبحان رجوع مى کند، به ترتیب درجات است. از این رو، اولین فیض در «قوس نزول»، آخرین فیض نیز در «قوس صعود» خواهد بود. بر این اساس از آن جا که قرآن کریم، رسول خدا را خاتم پیامبران دانسته است ( احزاب (33)، آیه 40.) و روایات، وجود مقدس نبى اکرم(ص) را نخستین کسى مى داند که در قوس صعود به لقاى خداوند بار مى یابد. (انا اول وافد على ربّى) ؛ ( بحارالانوار، ج 25، ص 1 و ج 36، ص 280.) مى توان چنین نتیجه گرفت که مخلوق اول، رسول خدا(ص) است و او واجد همه مزایاى مشترک و مزایاى فرد فرد پیامبران و بعضى از خصایص ویژه است که آنان فاقد آن بوده اند. این نوع آیات و روایات، همچنین بیانگر این حقیقت است که تا روز قیامت، احدى بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زیرا آن حضرت انسان کاملى است که اگر میلیون ها سال نیز بگذرد، کامل تر از او نخواهد آمد و اگر کامل تر از ایشان یافت مى شد، حتماً او به مقام خاتمیّت مى رسید؛ نه رسول اکرم(ص). چون تالى باطل است، مقدّم هم باطل خواهد بود؛ یعنى، چون کسى جز رسول خدا(ص) به خاتمیت نرسیده است، مشخص مى شود که کامل تر از آن حضرت نیز وجود ندارد. به همین جهت از معصومان(ع)، نقل شده است: «ما حالاتى داریم که نبى مرسل و ملک مقرب هم به آن راه ندارند» ( همان، 79، ص 343.) و این کلامى متین است؛ زیرا کسى که در «قوس نزول»، اولین فیض و در «قوس صعود» آخرین و کامل ترین آن است؛ نه نبى مرسل به مرحله او بار مى یابد و نه ملک مقرب راه پیدا مى کند. ( تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 8، ص 53 و 24؛ ج 9، ص 233.)
منتهى در عشق چون او بود فردپس مر او را زانبیا تخصیص کرد
گر نبودى بهر عشق پاک راکى وجودى دادمى افلاک را
( مثنوى، دفتر 5، ابیات 2738 – 2739.)
از سوی دیگر با توجه به این حقیقت که امامان بمنزله پیامبر اسلامند. (اصول کافی، ح 702) و نفس آنان نفس نبی اکرم(ص) می باشد. (نگا: موسوعه الامام علی ابن ابی طالب، ج 8، صص 9_12) می توان اذعان کرد که مقام ائمه(ع) به دلیل قرابت و منزلت و مکنت وجودی با رسول اکرم(ص) از انبیاء دیگر برتر است.