خانه » همه » مذهبی » برخلاف آن چه تبليغ مي شود که : اهل تسنن احترام و حق اهل بيت را رعايت نمي كنند و توهين و ظلم كرده‌اند. روايات معتبري در دست داريم كه خود شيعيان بيشترين ظلم را به اهل بيت-عليهم السلام- روا داشته‌اند و حتي باعث شهادت آن ها شده‌اند؟ از باب نمونه تعبير امام علي-عليه السلام-در خطبه 27 نهج‌البلاغه به امت و ياران خود كه اي (اشباه الرجال) و يا در رابطه با امام حسن و امام حسين -عليهما السلام- که از پيروان خود ابراز ناراحتي مي کردند؟

برخلاف آن چه تبليغ مي شود که : اهل تسنن احترام و حق اهل بيت را رعايت نمي كنند و توهين و ظلم كرده‌اند. روايات معتبري در دست داريم كه خود شيعيان بيشترين ظلم را به اهل بيت-عليهم السلام- روا داشته‌اند و حتي باعث شهادت آن ها شده‌اند؟ از باب نمونه تعبير امام علي-عليه السلام-در خطبه 27 نهج‌البلاغه به امت و ياران خود كه اي (اشباه الرجال) و يا در رابطه با امام حسن و امام حسين -عليهما السلام- که از پيروان خود ابراز ناراحتي مي کردند؟

در پاسخ پرسش ياد شده بايد گفت:
اولاً: بايد توجه داشت كه تعبير اهل سنت يك جمله فراگير است و بخصوص طبق محاورات همگاني, تمام كساني را كه قايل به امامت اميرمؤمنان علي و يازده فرزندش ـ عليهم السلام ـ نيستند، شامل مي‌شود. در حالي كه هيچ كسي چنين ادعايي نكرده و هيچ گاه چنين تلقيني نشده كه همه افرادي كه از آن ها به اهل سنت ياد مي‌شود و به هر دليل پيرو اهل سنت‌اند نسبت به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ خصومت و بي احترامي، توهين و ظلم روا داشته‌اند، زيرا بسياري از برادران اهل سنت هستند كه محبت و احترام اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را واجب دانسته و توهين و ظلم را در حق آنان روا نمي‌داند.
اگرچه به دلايل خاصي كه بيان آن مجالي بيش تري مي طلبد اهل سنت مصطلح از روي قصور و يا تقصير به اين باورند كه علي ـ عليه السلام ـ خليفه بلافصل پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيست و خليفه چهارم است. گرچه آن ها در اين اعتقاد و باور خود به اشتباه‌اند زيرا در جاي خود ثابت شده كه اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ وصي و خليفه بلافصل پيامبر اسلام-ص- است و بعد از او يازده فرزندش ـ عليهم السلام ـ امامان معصوم و جانشينان بر حق آن حضرت هستند، اما هرگز نمي‌توان گفت و كسي هم از بزرگان شيعه نگفته و تلقيني نكرده‌اند كه همه پيروان اهل سنت بلا استثنا نسبت به اهل بيت توهين، ظلم و بي احترامي روا مي‌دارد، چون گرچه آن ها مانند كور و نابينا نور آفتاب ولايت را نمي‌بينند اما بالاخره اعتقاد به محبت اهل بيت ـ عليهم السلام ـ دارند.
ثانياً: گرچه همان گونه كه در سوال اشاره شده رواياتي در اين باره رسيده است كه برخي از افراد ضعيف‌الايمان به دلايلي كه از نظر تاريخي چندان روشن نيست از روي جهل و يا قصور و تقصير احياناً با امام عصر خود همراهي نكرده و يا نتوانسته است. اما هيچ روايتي معتبري و دليل تاريخي در دست نيست كه شيعيان بيش ترين ظلم و دشمني را نسبت به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ روا داشته‌اند. و اگر در برخي از روايات منسوب به اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و فرازهايي از كلام امام علي ـ عليه السلام ـ در نهج‌البلاغه از مردم شكوه و گلايه شده اولاً بايد گفت كه هيچ دليلي وجود ندارد كه مخاطب آن كلمات شيعيان اهل بيت بوده‌اند. ثانياً: بعد از قتل عثمان همه امت اسلامي به اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ به عنوان خليفه مسلمين بيعت كردند در ميان آن ها همه طبقات مردم با گرايش‌ هاي مختلف وجود داشتند. عده‌اي از آن ها جزء شيعيان خالصي بودند كه از اول با امام علي ـ عليه السلام ـ بودند عده ديگر مانند طلحه و زبير و هم فكرانش بودند كه به گمان اينكه امام علي ـ عليه السلام ـ همانند برخي از خلفاء قبل به هر نحو شده آن ها را راضي نگاه مي‌دارد و يا در بيت‌المال سهمي بيش تري براي آنان منظور مي‌كند و يا لااقل مقداري كه قبلا مي‌گرفتند از آن ها قطع نمي‌شود، اما وقتي ديدند كه چنان نشد با آن مخالفت نمودند.
عده ديگر افرادي بودند (اين عده بيشترين افراد را تشكيل مي‌دادند) كه امام علي ـ عليه السلام ـ تنها به عنوان خليفه چهارم و نه خليفه بلافصل پيامبر براي شان مطرح بود، اين افراد كه چند صباحي علي ـ عليه السلام ـ را همراهي كردند بيش ترين خون دل را براي آن حضرت بوجود آوردند، زيرا كم‌كاري مي‌كردند، پر طمع بودند، مقدسان بي معرفت بودند ساده لوح و ظاهر فريب بودند در جهاد يا شركت نمي‌كردند و يا زود فريب مي‌خوردند و يا كارشكني مي‌كردند و نوعي سخنان علي ـ عليه السلام ـ در نهج‌البلاغه متوجه اين گونه افراد است. و آن ها مردم عادي بودند و جزء شيعيان خالص نبودند وگرنه حرف حضرت را به عنوان امام معصوم بدون درنگ مي پذيرفتند‌ وبه آن عمل مي‌كردند.
ثالثاً: نوعي شكايت‌هايي كه از برخي روايات منسوب به برخي ائمه-عليه السلام- نقل شده مربوط به سست عنصري و بي حالي و بي همتي مردم است و دليل بر آن نمي‌شود كه آن ها ظلم و يا توهين به امام روا داشته باشند.
رابعا: در هيچ جايي نيامده آن هايي كه معروف به شيعه واقعي علي ـ عليه السلام ـ بودند، به حرف امام ـ عليه السلام ـ گوش نداده باشد بلكه چون عاشق دل داده در راه محبت اهل بيت جان فدايي مي‌كردند.
خامسا: آنچه از نهج‌البلاغه نقل شده دلالت بر مدعا ندارد. آنچه از امام حسن ـ عليه السلام ـ نقل شده بايد در سند آن تحقيق بيشتر نموده چون هيچ امام معصوم ـ عليه السلام ـ معاويه را تأييد نكرده و او را براي خود از ديگران بهتر نخواهد خواند و ساده‌ترين دليل اين مطلب آن است كه اگر كساني از افراد به ظاهر شيعه و يا افرادي ديگر با امام حسن-عليه السلام- مخالفت مي‌كردند و يا با آن حضرت همراهي نكردند و او را تنها گذاشتند همه بر اساس توطئه و نقشه‌هاي شيطاني معاويه بود، و اگر معاويه نمي‌بود و يا چنين كارهايي را نمي‌كرد هيچ دليلي وجود نداشت كه آن افراد با امام حسن ـ عليه السلام ـ بجنگند و يا در همراهي با او كوتاهي‌كنند.
 پس هرگز با استناد به برخي رواياتي كه معلوم نيست از نظر سند چگونه است نمي‌توان حكم نمود كه شيعيان با امام حسن ـ عليه السلام ـ دشمني كرده­اند. گذشته از اين اگر برخي عناصر از روي جهل يا ضعف ايمان حضرت امام حسن ـ عليه السلام ـ را تنها گذاشتند و به معاويه پيوستند، و حضرت در برخي كلمات خود آن ها را نكوهش كرده است، دليل بر اين نمي‌شود كه كسي بگويد شيعيان درباره آن حضرت كوتاهي كرده باشد، چون تاريخ در اين زمينه چندان روشن نيست به خصوص آن كه شيعيان جان بركف و فدايي كه شيدا و عاشق ولايت بودند در كنار هر يكي از ائمه ـ عليهم السلام ـ و از جمله امام حسن ـ عليه السلام ـ جان فدا مي‌كردند و رنج‌ها در اين راه تحمل كردند اما هرگز از امام خود جدا نشدند.
علاوه بر اين مطلب شيعه واقعي به كسي گفته مي‌شود كه پيرو امام اميرمؤمنان علي و يازده فرزندش ـ عليهم السلام ـ باشد پس اگر كسي و يا كساني به هر دليل به ائمه ـ عليهم السلام ـ ظلم كرده و يا با آنان دشمني نموده‌اند، معلوم مي‌شود كه شيعه آن ها نبوده است وگرنه آن كار را نمي‌كرد.
سادساً: در خصوص جريان شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به طور اختصار بايد گفت: مردم عراق كه به امام حسين-عليه السلام- نامه نوشتند و آن حضرت را دعوت كردند و حضرت در موارد متعدد دعوت آنان را با آن ها گوش‌زد فرمود.  چند گروه بودند، عده‌اي شيعيان خالص بودند كه تا پاي جان به عهد خود وفادار ماندن و در راه اهداف متعالي حسيني به شهادت رسيدند. گروه دوم شيعيان ضعيف‌الايمان بودند كه با تهديد دستگاه بني اميه و ظلم‌هايي كه بر آنها شده بود ترسيدند و خود را كنار كشيدند و يا از ترس جان و براي حفظ اموال خود بگونه‌اي با دستگاه بني اميه كنار آمدند و يا همراهي كردند. گروه سوم افراد سياسي بودند كه به دنبال بدست آوردن قدرت و حكومت بودند و گمان مي‌كردند كه اگر امام حسين ـ عليه السلام ـ به كوفه بيايد و حكومت را بدست بگيرد شايد به آن ها نيز سهمي از حكومت برسد لذا پيوسته براي آن حضرت نامه نوشتند و دعوت كردند، اما وقتي ديدند كه از راه همراهي با دستگاه بني اميه آسان‌تر به اهداف خود مي‌رسند، مسير خود را تغيير دادند. و اگر در برخي كلمات بر دعوت مردم كوفه اصرار شده از باب بيعت و دعوت و اعلام وفاداري آنان بوده است، نه آن كه همه ي آن ها شيعه بودند و برگشتند.
و از اين گذشته گرچه ممكن است در ميان لشكريان دشمن برخي عناصر ضعيف‌الايمان به ظاهر شيعه امام حسين-عليه السلام- از ترس جان و يا عوامل ديگر نيز حضور داشته است، اما از برخي سخنراني‌هاي امام حسين ـ عليه السلام ـ بدست مي‌آيد كساني كه در كربلا به جنگ امام آمدند نه تنها شيعه نبودند بلكه پيروان بني اميه بودند لذا حضرت خطاب به آن ها فرمودياشيعةآل ابي سفيان ان لم يکن لکم دين وکنتم لاتخافون المعاد         فكونوا احراراً في      دنياكم[1] اي پيروان آل ابي سفيان اگر دين نداريد و از قيامت نمي‌ترسيد لااقل در دنياي خود آزادمرد باشيد. از اين كلام حضرت معلوم مي‌شود كه آن هايي كه امام حسين-عليه السلام- را كشتند همه پيرو آل ابي سفيان بودند نه شيعه امام حسين-عليه السلام-
از همه اين مطالب اگر بگذريم به اعتراف بزرگان اهل سنت قاتل امام حسين ـ عليه السلام ـ يزيد، عمر سعد، ابن زياد بودند كه آن ها همه از دشمنان سرسخت اهل بيت بودند كه در اين جا به دو نمونه از سخنان بزرگان اهل سنت اشاره مي‌شود:
1. ابالحسن اشعري كه از بزرگان اهل سنت و پيشواي بزرگ آنان است در مقالات الاسلاميين مي‌گويد: حسين بن علي بن ابي طالب به دليل مخالفت با يزيد بن معاويه و ظلم‌هاي آشكاري كه مي‌كرد قيام نمود و در كربلا كشته شد، و عمر بن سعد او را به قتل رسانيد، و كسي كه دستور جنگ با حسين را قطعي نمود عبيدالله بن زياد بود. وقتي سر حسين را نزد يزيد بن معاويه بردند و در نزد او گذاشتند دندان‌هاي حسين را با چوب ني كه در دست داشت زد.[2]2. سعدالدين تفتازاني كه يكي ديگر از علماي بزرگ اهل سنت است ,در شرح عقايد نسفيه مي‌گويد: برخي از علما لعن بر يزيد را به دليل اين كه دستور قتل حسين بن علي را داده است جائز مي‌داند، زيرا همه اتفاق نظر دارند بر اين كه كسي كه حسين بن علي را كشته و يا دستور و يا اجازه قتل او را داده است و يا به كشته شدن او راضي بوده است لعنش جايز است. و حقيقت آن است كه يزيد به كشته شدن حسين ـ عليه السلام ـ راضي بود و از قتل او خشنود شد و به اهل بيت او اهانت نمود.[3]از مجموع اين گونه امور در منابع خود اهل سنت بطور قطع ثابت مي‌شود كه از نظر اهل سنت نيز شيعيان هيچ گونه نقشي در شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ نداشته‌اند. و اساسا اين حرف مغالطه‌اي است كه حتي با مبناي كلامي شيعه ناسازگار است چون بر اساس مبناي كلامي و اعتقادي شيعه مخالفين ائمه-ع- فاسق است  و كساني كه با آن ها جنگ كنند كافر مي‌شوند لذا خواجه نصيرالدين طوسي مي‌گويد: «مخالف عَليٍّ فَسَقَةٌ و محاربه كَفَرَةٌ»[4] و چون از اين نظر بين امام علي ـ عليه السلام ـ و ساير ائمه-عليه السلام- فرق نيست لذا كسي كه با امام حسين-عليه السلام- جنگيده باشد نيز كافر است. در پايان براي تقريب مطلب به ذهن يادآوري مي‌شود كه جنگ يزيد و دستگاه بني اميه و مزدوران آنان با امام حسين ـ عليه السلام ـ چيزي شبيه جنگ صدام با امام خميني (ره) بوده است، با اين كه اكثر مردم عراق شيعه است از هر عاقلي درباره اين جنگ سؤال شود، در پاسخ خواهد گفت: صدام با امام خميني جنگيد و هيچ هوشمندي نخواهد گفت كه شيعيان عراق با امام خميني جنگيده است گرچه به طور قطع در ميان سربازان صدام عده از ترس و يا ضعف ايمان و يا بر اثر تبليغات گمراه كننده مليت و يا به طمع پول و يا حفظ خانواده و زندگي بگونه‌اي در جنگ حضور داشته‌اند.
بنابراين از آن چه گذشت چند نكته معلوم شد:
1. هيچ كسي نگفته و نمي‌گويد كه همه برادران اهل سنت نسبت به اهل بيت-عليهم السلام- توهين و ظلم روا مي‌دارند و اگر آن ها نتوانستند به فيض پذيرش و قبول ولايت و امامت ائمه ـ عليهم السلام ـ برسند مساله را بايد در جاي ديگر جستجو كرد.
2. از نظر مباني اعتقادي شيعه كسي كه با امام معصوم بجنگد كافر است، پس كساني كه در قتل امام حسين ـ عليه السلام ـ شريك بودند نه تنها شيعه بلكه مسلمان نبودند.
3. به اعتراف علما و بزرگان اهل سنت امام حسين ـ عليه السلام ـ را يزيد و دودمان بني اميه و مزدوران آنان به شهادت رسانيده‌اند.
 
پي نوشت ها:
[1] . فرهنگ جامع سخنان امام حسين، نشر معروف، چاپ ششم، 1381 ش، ص 565.
[2] . اباالحسن اشعري، مقالات الاسلاميين، چاپ مصر، 1369 ق، ج 1، ص 142.
[3] . سعدالدين تفتازاني، شرح عقايد نسفيه، ص 247.
[4] . شرح فارسي تجريد، ص 558.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد