برخورد امام رضا(ع) در مواجهه با پیروان ادیان دیگر
مقدمه
پدیده دین در تمدن انسان جایگاهی برجسته دارد، و در فرهنگ ملتها آثار ژرف نهاده است.[1] دین یکی از قدیمیترین،جامعترین، پایدارترین و موثرترین ابعاد شکلدهنده وجود انسان است و مطالعه آن به فهم ما از این جنبه از وجود انسانی عمق و وسعت خاصی میبخشد. قرائن فراوانی وجود دارند دال بر اینکه انسانها به نحو اجتناب ناپذیری دینی هستند. از فجر تمدن، ادیان فراوانی پدید آمدهاند و هر کدام به نحو بسیار پیچیدهای توسعه و تکامل یافتهاند.[2] حتی کسانی که برای انکار خداوند انرژی فراوانی صرف میکنند به نحو خاصی بر تاثیر عمیق خداوند بر زندگی بشر گواهی میدهند.[3] حضور گسترده و عمیق دین در زندگی انسان گویای آن است که دین پدیدهای مصنوعی و بیگانه از زندگی انسان و تحمیل شده بر او نیست، بلکه دقیقاً با اموری مرتبط است که برای همه ما ماندگار است.[4]
علاقه دیرین بشر به مسائل دینی، متفکران را به تحقیق درباره دعاوی ادیان گوناگون و دلایل و شواهدی که این دعاوی بر آنها مترتب است، و معیارهایی که میتوان در تعیین ارزش آنها به کار گرفت، واداشته است. عقل نیز حکم میکند که انسان ها، بویژه افراد فرهیخته، فهم عمیقی از دین داشته باشند.
رابطهی ادیان با یکدیگر، همواره یکی از دغدغههای پیروانِ ادیانِ گوناگون از یک سو و فرهیختگان و دانشمندان از سوی دیگر بوده است. به ویژه، در حال حاضر مناسبات جهانی به گونهای شکل گرفته است که بدون شناخت و تفاهم مشترک با همسایگان خود نمیتوانیم هیچ گونه رابطهای با یکدیگر داشته باشیم. این در حالی است که داشتن ارتباط با دیگران و شناختن و فهمیدنِ آنان یک امرِ ضروری است و انسان تا کسی را نشناسد نمیتواند هیچ تصوری دربارهی او داشته باشد و هیچ گفتگوی معناداری میان آنها به وقوع نمیپیوندد. لذا شرط اول برای مباحثه و مفاهمه، یک شناختِ همه جانبه است و پیش از طرحِ هر نوع رابطه، باید شناخت حاصل شود.
هرچند مطالعه علمی ادیان[5] در اواسط قرن هجدهم آغاز شد و بررسی روشمند و علمی آن به معنای امروزینش در دوره معاصر شکل گرفت، اما گرایش به معرفت دین از پیشینهای برابر با خود دین برخوردار است. هم اکنون طبق شیوههای مطالعاتی جدید، یک پژوهشگر برای شناخت یک دین، باید چهار شرط را در خود مهیّا کند تا بتواند به معرفتی بی غرض نایل شود و آن چهار شرط عبارتند از:
ـ باید زبان آن دین را بداند زیرا هر واژهای در فرهنگ ویژهی خود، بار معناییِ خاص خود را دارد.
ـ یک زمینهی عاطفی مساعد برای خود فراهم کند زیرا شناخت، با دیدِ منفی و خصمانه، به وجود نمیآید.
ـ باید تجربهی مشترک داشته باشد یعنی تا زمانی که خودش تجربهی دینی را حس نکند نمیتواند پی به تجربهی دینیِ دیگری ببرد.
ـ باید قصد و نیّت و هدفش معطوف به شناخت باشد نه رد کردن و معارضه و مناقشه.[6]
ما هم اکنون در جهانی زندگی میکنیم که مردم به گونهای اجتناب ناپذیر از یکدیگر متاثر و در سرنوشت همدیگر موثرند. با توجه به نقش بنیادین عقاید، بینشها و گرایشهای دینی در فرهنگ عمومی مردم و سیاستگذاری و برنامهریزی خُرد و کلان کارگزاران نظام، و با عنایت به شکلگیری موج جهانی گرایش به دین و حجم فزایندهی پژوهشهای دینی در سطح جهان، ضرورت پژوهشهای نوین در حوزهی ادیان بسیار احساس میشود تا ضمن معرفی عالمانه دین و دستاوردهای دانشمندان مسلمان به پیروان دینهای دیگر، دیدگاههای دینی آنان را شناخت و از این طریق به تعامل و گفتگوی درست و سازنده با آنها پرداخت. زیرا گفتگوی بین ادیان به هم اندیشی و برقراری ارتباطهای سازنده میانجامد و در زدودن برداشتهای یکطرفه و ناحق که اغلب از سوی طرفین صورت میگیرد، بسیار مؤثر خواهد بود. از طریق گفتگو میتوان به اشتراکات ادیان پی برد و بسیاری از حقایق را روشن و شفاف ساخت. گفتگوی ادیان عاملی برای درک اشتراکات و رفع سوء تفاهمها است.
بنابراین، برقراری گفتگو بین ادیان الهی، همفکری، زندگی مسالمت آمیز، تفاهم میان ملتها و برقراری صلح پایدار را به دنبال خواهد داشت و چنین گفتگویی، سنت اسلامی است. بنیانگذار تئوری گفتگوی ادیان، اسلام است، در این زمینه پیامبر اسلام (ص) از ابتدای بعثت با ارسال نامههایی به سران کشورها باب گفتگو را باز کرد و امام صادق(ع) و امام رضا(ع) نیز فعالیتهای ویژهای در این راستا داشتهاند.
نگرش قرآن نسبت به ادیان دیگر و پیروان آنها
آنچه امروزه جهان بشری به شدت به آن نیازمند است، تعامل و گفتگوی ادیان برای کم کردن فاصلههای موجود، تألیف قلوب پیروان آنها و یکسونمودن حرکت انسانها به سوی سعادت است . از آنجا که قرآن کتاب آسمانی اسلام است، مفاهیمی که در آن دربارهی ادیان دیگر بازگو شده و استدلالهای موجود در آن – که هم جهت با این مسیر است- به ناچار باید مطرح شود تا دستیابی به چگونگی ارتباط بین مسلمانان و غیرمسلمانان، به سهولت انجام پذیرد.[7] لذا بهتر است که درآغاز ، به بررسی نگرش قرآن و روایات اسلامی راجع به ادیان دیگر و پیروان آنها پرداخته، آنگاه به معرفیِ دیدگاه امام رضا (ع) نسبت به ادیان دیگر اشاره کنیم تا بدین وسیله چراغی فراسوی مسیر برخورد خود با انسانهای دیگر که اندیشههای گوناگونی دارند روشن کنیم و از این طریق بتوانیم به «مسألهی تفاهم»[8] که از دغدغههای مهم روابط سیاسی و اجتماعیِ زمان است دست یابیم.
دلیل، دیدگاه قرآن کریم از همان ابتدا، عقل، فطرت و وجدان را مبنای گفت و گو قرار داده است. در واقع تکیه اسلام از ابتدا بر مناظره عقلی استوار بوده است. اسلام از ابتدا بر مبنای فطرت و عقل شکل گرفت و تکیه مناظراتش بر عقل و بدیهیات اولیه نیز بر همین اساس است. این برخورد اسلام و تکیه بر عقل در گفت و گوها تنها با اهل کتاب و صاحبان ادیان الهی نبوده است، بلکه با مشرکان و کفار نیز همین اصل رعایت شده است. به این اسلام نسبت به ادیان دیگر در سالهای اخیر، بسیاری از محققان و علاقمندان را به خود مجذوب ساخته است. در این ارتباط کتابهای زیادی از سوی مسلمانان و غیرمسلمانان، متخصصان علم الهیات و پژوهشگران ادیان، واژه شناسان و مورخان منتشر شده است. خداوند در قرآن، خطاب به حضرت رسول (ص) میفرماید: «آن آیینی را که برای مسلمانان قرار دادیم همان است که به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم السّلام) نیز سفارش نمودیم تا دین خدا را برپا دارید و هرگز تفرقه و اختلاف در دین نکنید …» (شوری/13) و این نکتهای قابل تأمل است که هدفِ همهی فرستادگان از جانبِ خدا، مطابق با نصِّ صریحِ قرآن، این بوده است که به مردم بگویند؛ «خدا را بپرستید و از سرکشان دوری کنید» (نحل/36) زیرا «این، سخنِ امّتِ من و همهی کسان (همهی امّتهای پیامبرانِ) پیش از من است» (انبیاء/24). هر چند که قرآن، رتبهی همهی پیامبران را یکسان نمیداند و برخی را بر بعضی دیگر برتری میبخشد (احقاف/35) در عین حال پیامبران را تصدیق کنندهی ادیانِ قبلی معرفی میکند(بقره/41 و91 و97) و به نوعی، شریعت و مسیرِ ایشان را ویژهی خودشان میداند (جاثیه/18 ) و البته همهی پیامبران را یاری شده به واسطهی خداوند میداند(صافات/172- 171، مجادله/21) زیرا پیامِ همهی آنان را مشترک است ( انبیا/22، شعرا/108و 126و 131و 144و 150) و این سخنان در حالی است که به پیروانِ ادیانِ دیگر، توصیه به هم بستگی و انسجام میکند و میگوید: «بیایید از آن کلمهی حق که میان ما و شما یکی است پیروی کنیم که به جُز خدای یکتا، هیچ کس را نپرستیم …» (آل عمران/64)
قرآن به آنان که ایمان دارند سفارش میکند تا همگی، ادب و احترام را نسبت به همهی اعتقادات رعایت کنند و حتی در موردِ کسانی که غیر خدا را میخوانند، توصیه به سعهی صدر کرده، چنین میفرماید: «شما مؤمنان، به آنان که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها نیز از روی دشمنی و جهالت، خدا را دشنام دهند» (انعام/108) آنگاه در ادامهی همین آیه، برای آنچه که گفته است دلیل میآورَد که؛ «ما عملِ هر قومی را در نظرشان زینت دادهایم، پس بازگشتِ آنها به سوی خداست و خدا آنان را به کردارشان آگاه میکند» و این اقامهی دلیل و برهان، روشی است که خداوند در مقابلِ پیروانِ عقایدِ دیگر، از آن بهره برده است و انتظار دارد که آنان نیز برای اندیشههای خود دلیل بیاورند: «مشرکان را بگو اگر راست میگویید که غیر خدا کسی در آفرینش مؤثر است، بر دعویِ خود برهانی بیاورید»(نمل/64) و همچنین در جای دیگر گفته است: «آیا خدا را رها کرده و خدایان باطل را برگرفتند؟ بگو برهانتان چیست؟» (انبیاء/24) و نیز خطاب به یهودیان و مسیحیان که تنها خود را شایستهی بهشت میدانستند، فرموده: «بر این دعوی، برهان آورید اگر راست میگویید»(بقره/111) و نه تنها از یهودیان و مسیحیان، که از همهی امّتها میخواهد تا بر حقّانیّتِ خود، برهانی ارائه کنند. (قصص/75)
خداوند در قرآن، چندان به آرامش و لطافت در برخورد با صاحبانِ دیگر اندیشهها سفارش کرده است که حتی به موسی(ع) تأکید میکند که با فرعون نیز باید به نرمی و با کمالِ آرامی سخن بگوید. (طه/44) این رفتارِ شایسته در برابرِ دیگر ادیان، فقط به همین مورد، خلاصه نمیشود بلکه دستورِ صریح داده است که؛ «با اهلِ کتاب[9]، جز به نیکوترین طریق، بحث و مجادله نکنید» و البته ستمکارانِ ایشان را از این گروه، متمایز ساخته است.(عنکبوت/46)
قرآن به اندیشههای مختلف با دیدی باز مینگرد و به همگان سفارش میکند تا در ابتدا سخن را بشنوند و به پیروی از آنچه که بهترین است کمرِ همّت ببندند(زُمَر/18) و در این راه، همه را آزاد گذاشته است تا با اختیارِ خود، سَره را از ناسَره متمایز کنند(بقره/256) و در همین راستا اجبار کردن را کاری عَبَث و جاهلانه میداند(انعام/35) و با صراحت به این نکته اشاره میکند که راه به انسان نشان داده شده، او مختار است که هدایت پذیرد یا کفران کند(انسان/3) و توصیهاش به پیامبر(ص) این است که خود را به سختی نیندازد و تنها به ابلاغِ رسالتش بپردازد و غمِ این را نداشته باشد که چرا گروهی سخنش را نمیپذیرند (شعرا/4 ـ 3 و یونس/99) زیرا خداوند بین همهی آدمیان در روزِ بازپسین، خطِ مرزی قرار خواهد داد و حساب هر کسی را از دیگری جدا خواهد کرد و مسلمانان و یهودیان و مسیحیان و زردشتیان و صابئان و حتی آنان که به خدا شرک میورزند پاسخگوی اعمال خود خواهند بود چرا که او بر احوالِ همهی موجوداتِ عالَم گواه است.(حج/17)
قرآن از ادیانِ دیگر به نیکی یاد کرده، به ویژه به مسلمانان دستور میدهد که؛ «به اهل کتاب بگویید ما به کتاب آسمانی قرآن که بر ما نازل شده و به کتابهای آسمانیِ شما ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم و مطیعِ فرمانِ اوییم» (عنکبوت/46) و از اهلِ کتاب نیز خواسته است تا در دینِ خود، به ناحق، غُلُو نکنند و از پیِ آنان که هم خود گمراه شده، هم گروهی را به گمراهی کشاندهاند نروند(مائده/77) و در دینِ خود، اندازه نگه دارند و دربارهی خدا، جُز به راستی سخن نگویند. (نساء/171) آنگاه به انتقاد نسبت به عملکردِ عدّهای از آنها پرداخته، آنان را محکوم میکند. مثلاً میگوید: «آن کسانی که به سه خدا قائل شدهاند، کافرند»( مائده/73) و یا «آنان که به خداییِ مسیح پسرِ مریم قائل شدند محقّقاً کافر گشتند»( مائده/72) و این در حالی است که؛ «هرگز مسیح از بندهی خدا بودن ابا ندارد»( نساء/172)، آنها «رهبانیت را از پیشِ خود، بدعت گذاشتند»( حدید/27) و نیز گفته است که گروهی از یهودیان، کلامِ خدا را شنیده و آن را به دلخواهِ خود تحریف کردهاند(بقره/79- 75). البته این انتقادها مانع از آن نشده که در هنگامِ لزوم از پیروانِ ادیانِ دیگر تعریف و تمجید به عمل نیاورَد. برای نمونه؛ مسیحیان را با محبّت ترین اشخاص نسبت به مؤمنان معرفی میکند و سببِ این امر را دانشمند و پارسا بودنِ برخی از آنان و گردن کشی نکردنشان بر حکمِ خدا عنوان میکند(مائده/82) و با خطاب قرار دادنِ بنی اسراییل به آنها گوشزد میکند تا نعمتهایی را که به ایشان عطا شده و برتریِ اعطا شده به این گروه بر عالَمیان را یاد کنند(بقره/122 و47) و با رویکرد به مسلمانان و با احترامی ویژه نسبت به اهلِ کتاب، طعامِ ایشان را برای مسلمانان و طعامِ مسلمانان را برای ایشان حلال کرده و حتی ازدواج با زنانِ پارسای آنان را به شرطِ رعایتِ حقوقِ ایشان جایز شمرده است.(مائده/5)
قرآن گاهی مسلمانان را در کنار دیگر پیروان اهل کتاب قرار میدهد و به هر دوی آنها به صورتی یکسان خطاب میکند، (نساء/123 و131) که این مسأله میتواند حاکی از جهانشمول بودن برخی از احکام باشد. باز هم در جای دیگر در همین کتاب مقدس، اهل کتاب مورد خطاب قرار گرفتهاند و به آنها وعده داده شده است که اگر حقیقتاً به خدا و روزِ بازپسین ایمان بیاورند و اعمال شایسته انجام بدهند رستگار خواهند شد(مائده/69- 68) که این وعده، آن هم در قرآن، از لطایفِ عجیبِ پر معنای این کتاب محسوب میشود که جای بسی تأمل، تعمق و تفکر دارد، زیرا رستگاری را برخلاف بسیاری از تفکراتِ بسته، برای عموم ابنای بشر مطرح کرده است[10] و این مسأله، مسألهای است که نویسندگان غربی را بر آن داشته است تا دربارهی آن قلم فرسایی کنند و زبان به تحسینِ آن گشایند چرا که مطابق با این تفکر و با توجه به این که شعاعِ دایرهی اهل کتاب، به بزرگیِ وسعتِ یهودیان، مسیحیان، زردشتیان و صابئان است، به جز بت پرستانِ مشرکِ عربِ جاهلیت، کسانی که به خدا ایمان آورده، عمل صالح انجام میدهند، مشمول حُکمِ رستگاری در پایان جهان میباشند.[11]
نگاه پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) نسبت به ادیان و مکاتب دیگر
بنیانگذار دین اسلام حضرت محمّد (ص) در محیطی به تبلیغِ این دین پرداخت که علاوه بر ادیانِ ابراهیمی، حضور اندیشههایی نظیرِ ادیان ابتدایی نیز در شبه جزیرهی عربستان دیده میشد. به همین دلیل کوچک ترین نحوهی برخوردِ آن حضرت، منشأ قضاوت در موردِ دین اسلام و چه بسا عاملِ جاذبه یا دافعه برای آن، به حساب میآمد. لذا آنچه که ایشان به انجام میرساندند ـ با استناد به فرمودهی خودشان ـ منطبق با کلامِ وحی و دستور از جانب خداوند بود. در روایت آمده است که؛ روزی عدّهای از مسلمانان به پیامبر (ص) گفتند: ای رسول خدا (ص) اگر آن کسانی را که بر آنها قدرت داشتی، مجبور میکردی که اسلام بیاورند، تعدادِ ما زیاد میشد و در مقابلِ دشمنان، نیرومند میشدیم. پیامبر (ص) در جواب فرمودند: «من نمیخواهم با بدعتی که خداوند در مورد آن، دستوری به من نداده است، او را ملاقات کنم. من کسی نیستم که بخواهم در کاری که به من مربوط نیست دخالت کنم.» و این روایت – با اسنادی که از امام رضا (ع) به ما رسیده – علت نزولِ این آیه معرفی شده است : «اگر خدای تو میخواست، اهلِ زمین همگی ایمان میآوردند. آیا تو میخواهی مردم را مجبور کنی که مؤمن شوند؟»( یونس/99) و در توضیحِ این آیه نیز چنین فرمودهاند که؛ اجبار در ایمان آوردنِ اشخاص، استحقاقِ ایشان را نسبت به احترام و اکرام و مدح و ثواب، از بین میبرَد.[12] و جدای از این موضوع باید گفت: زورِ بازو وسیلهی مناسبی برای تغییر دادنِ دینِ دیگران نیست چرا که این امر خلاف نصِ صریحِ قرآن است[13] که میفرماید: «در دین هیچ اجباری نیست» (بقره/256) و البته در رابطه با این مسأله، با مطالعه در زندگانیِ حضرت نیز میتوان پای بندیِ ایشان (ص) به عدمِ پرداختن به لغو و بیهودگی و مبنی قرار دادنِ سخن و عمل بر پایهی وحی را به وضوح دریافت. برای نمونه میتوان به مناظرهی حضرت (ص) با یهودیان دربارهی قبله و دیگر موارد اشاره کرد.[14] و یا در این راستا میتوان به دستورهای پیامبر اسلام (ص) راجع به برخورد با دیگران به ویژه به هنگام جهاد، اشاره کرد که از زبانِ نویسندگان غربیِ غیر مسلمان مطرح شده و قابل تأمل است که میفرماید: «به تلافیِ صدماتی که وارد شده، نباید به صلحطلبانی که در خانههایشان ماندهاند آسیبی برسانید. به زنان کاری نداشته باشید. به کودکان و بیماران صدمه نزنید. خانهی کسی را که با شما نمیجنگد ویران نسازید. ابزارِ معاش، درختان میوه و نخلها را نابود نکنید.»[15]
پیامبر (ص) خواهان صلح و آرامش و برقراریِ دوستی بین همهی اقشار بشریت با عقاید مختلف بود. بهترین دلیل بر این ادعا میتواند انعقاد قراردادِ صلحِ او با مسیحیانِ نجران در ابتدای ظهورِ اسلام و تشکیلِ حکومت اسلامی باشد که همین امر شایسته است تا راهگشای خوبی برای دیگر کشورهای اسلامی قرار گیرد.[16] حتی یکی دیگر از جنبههایی که در زندگانیِ پیامبر (ص) میتواند به عنوان سرمشق و الگو قرار گیرد تحملِ ایشان نسبت به دیگران و اعتماد به آنان بود.
نمونهای از گفت وگوی بین الادیان در زمان پیامبر (ص) ماجرای مباهله بود که درآن بین پیامبر(ص) و سران مسیحیت مناظرهای صورت گرفت و در نهایت به مباهله ختم شد. علت این امر هم عدم پذیرش استدلالات منطقی و عقلی اسلام و رهبران توسط رهبر مسیحیت بود.
رویکرد علی بن موسی الرّضا (ع)
امام رضا (ع)، با توجه به موقعیت زمانی و مکانی خاص خود گامی مؤثر برای رفع اختلافات، آشکارساختن نواقص موجود در ادیان تحریف شده و اثبات حقانیت اسلام برداشته و شاید به جرئت بتوان گفت ایشان اولین شخصیتی است که باب گفت وگوی ادیان را به جامعهی اسلامی باز کرد. دوران امامت امام رضا (ع) یکی از دورههای طلایی تمدن اسلامی است چرا که در این دوران شاهد اوج مناظرات علمی در زمینه فلسفی و کلامی در جهان اسلامی هستیم. امام رضا(ع) نیز در چنین شرایطی زندگی میکردند و بنابراین یکی از جنبههای مهم زندگی ایشان بحث علمی است و به همین دلیل زندگی ایشان همواره مورد توجه دانشمندان بوده است.
برخی از اندیشمندان بر این باورند که رمز و رازِ سفرِ امام رضا (ع)، در چارچوب بحران دینیِ موجود در شرقِ ایران و کوششِ آن حضرت در به سامان رسانیدنِ آن خلاصه میشود[17] چرا که عقایدِ مختلفی همچون دین زردشتی، آیین بودایی و … از پیش از روی کار آمدنِ عباسیان در این سرزمین رونق داشته و با قدرت یافتنِ بنی عباس، این مسأله شدّتِ بیشتری یافته بود که البته شاید این امر به دلیل لزومِ تساهل و تسامحِ این خاندان در ابتدای قیامِ خود در راستای اتحادِ همهی اقشار علیه امویان بوده باشد.ِ
امام رضا (ع) در هنگام سفر به خراسان در حدیثی، هدفش را «برپا داشتنِ دینِ خدا و سنّت پیامبر(ص)» معرفی میکند: «خداوندا ! عهدی نیست جز عهدِ تو و ولایتی نمیباشد مگر از جانبِ تو، پس توفیق دِه مرا که دینِ تو را برپا دارم و سنّتِ پیامبرِ تو را زنده بدارم. همانا تویی مولا و یاورِ من، و چه نیکو مولا و یاوری هستی[18]» و این جمله انسان را به یاد سخنان حضرت سیّد الشُّهدا (ع) به هنگام عزیمتش به کربلا میاندازد که فرمودند: «همانا برای اصلاح امّتِ جَدّم بیرون شدم و میخواهم دین را رواج دهم و از منکرات جلوگیری کنم».[19]
امام رضا (ع)، در برابرِ عقایدِ دیگران، آن هم در نهایتِ احترام، تنها به مناظره با دیگران بسنده میکند و در صددِ اقناع آنها مبنی بر اعلامِ تجلّیِ کاملِ حق در دین اسلام بر میآید.
به هر حال این دیدگاه را میتوان معقول به شمار آورد که، مأمون برای مشروعیت بخشیدن به حکومتِ خود در برابرِ جزیه دهندگان، امام (ع) را که ولیعهدِ دولتش به حساب میآمده، به مناظره با عُلمای دیگر ادیان، واداشته است و امام (ع) نیز از این کار، تنها به «اقامهی دینِ خدا و احیای سنّتِ پیامبر (ص)» میاندیشیده و کارِ خود را که همان پاسخ گفتن به ابهامها و راهنماییِ پرسشگران بوده – و چه در مدینه، چه در خراسان، به آن اهتمام میورزیده[20]- به انجام رسانده است. و چه کاری زیباتر از این وجود دارد که تمامِ هدفِ آن، آکنده از خُشنودیِ خدا باشد؟
ادیان دیگر از نگاه امام (ع)
از مطالعهی زندگانیِ امام رضا (ع)، به ویژه آن هنگام که به مناظره با علمای دیگر ادیان میپردازد، میتوان به نکاتی دست یافت که دانستنِ آنها همچون چراغی، روشنی بخشِ مسیرِ پیروانش میباشد. در این راستا، مهمترین رُکنی که در این مناظرات، دارای اهمّیّتِ بسیار است و باید از آن یاد کرد، این نکته است که حضرت، «با اهلِ تورات با توراتشان و با اهلِ انجیل با انجیلشان و با اهلِ زبور با زبورشان و با صابئین به عبری و با زردشتیان (اهلِ الهَرابِذَه) به فارسی و با رومیان به رومی و با هر فرقهای از عُلما به زبانِ خودشان»[21] به بحث و مناظره مینشست و این در حالی است که اسلام را بر همهی ادیان، برتری میداد و آن را دینی استوار و پابرجا معرفی میکرد.[22] البته راجع به اینکه حضرت، دربارهی ادیانِ مختلف چه نظری داشته، به صورتِ اجمالی میتوان به این جملهی وی اشاره کرد که؛ از حسن بن محمّد نَوفَلیّ میپرسد: «فَمَا عِندَکَ فی جَمعِ ابنِ عَمِّکَ عَلَینَا أهلَ الشِّرکِ وَ أصحَابَ المَقَالَاتِ؟ : نظرِ تو دربارهی گِرد هم آییِ اهلِ شرک و علمای ادیان توسطِ پسر عمویت (مأمون) چیست؟»[23] و این جمله در حالی گفته شده است که در این گِرد هم آیی، افرادی چون؛ جاثَلیق (عالِم بزرگ مسیحیان)، رأس الجالوت (عالم بزرگ یهودیان)، هِربِذ بزرگ (عالم بزرگ زردشتیان)، نِسطاس الرّومی (عالم رومیان)، رؤسای صابئین و تعدادی از متکلّمان حضور داشتهاند.[24] همچنین امام (ع) در جملهی دیگری خطاب به هِربِذ بزرگ (عالم بزرگ زردشتیان) این جمله را میپرسد: «أخبِرنی عَن زَردهِشتَ الّذی تَزعَمُ أنَّهُ نَبِیٌّ مَا حُجَّتُکَ عَلَی نُبُوَّتِهِ؟ : از زردشت که به گمانِ تو پیامبر است، مرا آگاه کن. دلیلِ تو بر پیامبریِ او چیست؟» سپس با تأییدِ سخنانِ هِربِذ و با استفاده از همان سخنان، بیان میکند که؛ شما به دلیلِ اخباری که به دستتان رسیده است مانندِ سایرِ امّت ها، از پیامبرتان پیروی میکنید. پس چرا به دیگر پیامبران، ایمان نمیآورید؟.[25] در جای دیگر نیز جملهای از ایشان (ع) نقل شده است که در تفسیر آیهی «وَ لَایَشفَعُونَ إِلَّا لِمَن ارتَضَی (أنبیا/28): شفاعت نمیکنند مگر کسی را که خداوند بپسندد» فرموده است: شفاعت نمیکنند مگر کسی را که خداوند دینش را بپسندد.[26]
یکی از مسائلی که با عنایت به مناظراتِ امام رضا (ع) و پرسشهای مطرح شده در این زمینه، میتوان به آن دست یافت، شناساییِ اندیشههایی است که امروز در ادیانِ گوناگون دیده میشود. از جملهی این پرسش ها، سؤالی است که دربارهی «تناسخ و قائلانِ به آن» از حضرت (ع) پرسیده شده است که امام (ع) نیز چنین پاسخ دادهاند: «هر کس به تناسخ قائل باشد، نسبت به خدا کافر است و بهشت و جهنّم را تکذیب کرده است[27]» و با این پاسخ، بسیاری از ادیان که به تناسخ قائل هستند، از دایرهی تأییدِ اسلام خارج میشوند. و همچنین سؤالِ دیگری که از امام (ع) پرسیده شده، راجع به «غُلات[28]» میباشد و ایشان (ع) در پاسخ، چنین فرمودهاند که ای کاش این گروه، یهودی یا مسیحی یا زردشتی بودند. با آنان همنشینی نکنید و از آنان بیزاری جویید.[29] و در جای دیگر نیز از حضرت (ع) چنین نقل شده است که؛ هر کس خدا را به آن چه که مخلوق است تشبیه کند، مشرک است.[30]
امام رضا (ع) فقط در مناظراتشان نبود که راجع به ادیان دیگر سخن بگویند بلکه گاهی نیز دربارهی پیروان ادیان دیگر ابراز عقیده کردهاند مثلاً در پاسخ به این جملهی یهودیان که در قرآن آمده است که گفتهاند؛ «یَدُاللهِ مَغلولهٌ (مائده/64): دستِ خدا بسته است» چنین میگوید: اگر دست خدا بسته بود پس چرا گفته است: «اُدعُونی أستَجِب لَکُم (غافر/60) : مرا بخوانید تا خواسته هایتان را اجابت کنم»[31] و لذا مُهرِ تأییدی بر این آیه در جواب به یهودیان میزند که؛ «غُلَّت أیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا (مائده/64): دست آنان بسته باد و به خاطر گفته هایشان لعنت شدند»[32]
در جای دیگر نیز میفرماید: همهی کتابهای نازل شده از جانب خدا، کلام خدا به حساب میآیند و برای هدایت جهانیان آمدهاند. این کتابها جزئی از خدا به حساب نمیآیند بلکه نابود شدنی هستند چرا که هر چیزی جز خدا، فعلِ خدا محسوب میشود و نابود شدنی است. پروردگار، برتر از آن است که جزء جزء شود یا مختلف باشد. این عقیدهی نادرست، همچون عقیدهی مسیحیان است که مسیح را جزئی از خدا میدانند که به او باز میگردد و همچنین زردشتیان، که آتش و خورشید را جزئی از خدا میدانند که به او مراجعت میکنند.[33]
آداب گفت و گو
– رعایت انصاف و منطق
این مطلب که گفتوگوهای حضرت (ع) در چهارچوبی منطقی و عقلانی و در حیطهی ادب و احترام به انجام میرسیده است، موضوعی غیر قابل انکار است چرا که وقتی با شخصی رو در رو میشود که پایبند به هیچ یک از اصول دینی نیست، در پاسخ میفرماید: اعتقاداتِ ما به ما ضرری نمیرساند ولی اگر آن چه که ما میگوییم درست باشد در این صورت شما به هلاکت خواهید افتاد.[34] نیز ایشان در مناظرهی منطقیِ خود با عُلمای ادیانِ دیگر، در نهایتِ احترام، اجازهی انتخاب را به طرفِ مقابل میدهد که؛ در ابتدا چه کسی حقِ پرسش را داشته باشد و از این مسأله ناراحت نمیشود که شخصِ مقابلش مناظره را شروع کند یا خودش.[35] و این سیرِ عقلانی و منطقی، تا رسیدن به نتیجهی نهایی ادامه دارد و هرگز به کینه توزی و کشمکش و… نمیانجامد و هرگز زبان، به زشتی آلوده نمیشود بلکه تنها چیزی که امام (ع) از شخصِ مقابلش میخواهد این است که انصاف داشته باشد (عَلَیکَ بِالنَّصَفَهِ) و از سخنی که از حق دور است بپرهیزد و منطقی سخن بگوید و از ستم برحذر باشد (وَ إیّاکَ وَ الخَطَلَ وَ الجَورَ).[36]
– دوری از تعصب
امام رضا (ع) در روش منطقیِ خود در برخورد با پیروانِ ادیانِ دیگر، هرگز متعصبانه عمل نمیکرد و به دور از هر گونه تعصب، با ایشان که به صورتِ آشکارا مُنکِرِ قرآن و پیامبر اسلام (ص) میشدند، همان کتابی را مبنای مناظرهی خود قرار میداد که آنان به آن معتقد بودند و حجّت و دلیلِ خود را از آن کتاب اقامه میکرد.[37] از این گذشته، حتی بنا به درخواستِ این گروه، هنگامی که میخواست دو شاهدِ عادل را برای قطعی کردنِ سُخنش معرفی کند، از کسانی نام میبرد که هم کیشِ خودش (یعنی مسلمان) نیستند و در عینِ حال مورد قبولِ طرفِ مقابل میباشند. آنگاه با سخنانی مُتقَن، جمله هایش را پِله پِله تا رسیدن به مقصود، با مَصالحی که برگرفته از تصدیقهای طرفِ مقابل است، بر روی هم میچیند و به سرمنزلِ نهایی میرسد و در این مسیر، هرگز از دایرهی ادب و احترام، خارج نمیشود.[38] برای مثال؛ وقتی که حضرت، با «جاثَلیق» – عالِمِ بزرگِ مسیحیان- به مناظره مینشیند، هنگامی که در حینِ خواندنِ آیاتِ انجیل است، مُصِرّانه بر صحّتِ سخنانش، مُهرِ تأیید را از طرفِ مقابل میطلبد و در کنارِ آن، احکامِ ایشان را به خودشان گوشزد میکند، مبنی بر اینکه؛ اگر مطالبِ انجیل را تکذیب کنند، موسی و عیسی (علیهما السلام) را تکذیب کردهاند و در نتیجه؛ قتلشان واجب است.[39]
– گفت و گو در فضایی آزاد و رعایت اصول اخلاقی
حضرت، تنها در سخن، به اثباتِ حقّانیتِ خود نمیپردازد بلکه در عمل نیز از آیینِ منطق دوستِ خویش دفاع میکند و تا وقتی که طرفِ مقابلش قانع نشده و سخنش را درک نکرده، آن را رها نمیکند و فقط با رضایتِ شخصِ مقابلش میباشد که رضا میشود.[40] گذشته از این سخنان، ایشان به هنگامِ مناظره، بر حرکتِ اطرافیانِ خود نیز نظارت داشتند و از اینکه محیطِ مناظره، علیه طرفِ مقابل، متشنّج باشد ناخُرسند بودند. برای نمونه؛ هنگامی که حضرت با «سلیمان مَروَزی» متکلّمِ خراسان، به بحث مینشیند و وی را در یک مسأله به بُن بست میکشانَد، حاضران میخندند ولی ایشان میفرماید: «إرفَقوا بِمُتَکَلِّمِ خُراسان : به متکلّمِ خراسان سخت نگیرید و او را اذیت نکنید»[41] و در جای دیگر در همین مباحثه، وقتی که سلیمان مروزی بارها بر یک سخنش اصرار میورزد و ادلّهی امام (ع) را نمیپذیرد، مأمون بر سلیمان، خُرده میگیرد ولی حضرت، خطاب به مأمون میگوید: صحبتش را قطع نکن چون آن را دلیل بر حقّانیتِ خود قلمداد میکند.[42] و از همهی این موارد مهمتر، به این نکته از رفتارِ ایشان میتوان اشاره داشت که حضرت در میانِ مناظرهی خود هنگامی که وقتِ نماز فرا رسید با بزرگداشتِ دیگران، کارش را تعطیل کرده و به نماز میایستد و پس از انجامِ فریضه، به مجلس بازگشته و به ادامهی بحث مشغول میشود.[43] درسهایی که از سیرهی عملیِ امام رضا (ع) در مقابل اندیشههای گوناگون میتوان آموخت بسیارند و از نمونههای دیگرِ آنها «عِمران الصّابیّ» است که او را از متکلّمین خواندهاند[44] ولی گویا در اثرِ مناظرهی خود با امام (ع) بوده که به دینِ اسلام روی آورده است[45] و حضرت، پس از تشرُّفِ وی به دینِ اسلام، او را به عنوانِ نمایندهی خود جهتِ اخذِ وجوهِ مربوط به امام در بلخ منصوب کرد و به تأسی از جَدّش امیرالمؤمنین (ع) به او هدایایی داد.[46]
– گفت و گوی روشن و به دور از هر نوع مغالطه
امام (ع) در مناظرهی خود، موضعی کاملاً روشن را اتخاذ میکند و از سخنانِ مُذَبذِب که آمیخته با تردید و دودلی است میپرهیزد. ایشان دربارهی اعتقادش به حضرت عیسی (ع)، به جاثَلیقِ مسیحی چنین میگوید: «ای مسیحی! به خدا سوگند ما به عیسایی که به محمّد (ص) ایمان داشت، ایمان داریم و نسبت به عیسای شما ایرادی نداریم به جُز ضعف و ناتوانی و کمیِ نماز و روزه اش». آنگاه در پاسخ به اعتراضِ جاثَلیق مبنی بر اینکه عیسی (ع) همیشه مشغول به عبادت بوده است، از او میپرسد: «برای تقرُّب به چه کسی چنین میکرد؟» و بدین ترتیب، او را از ادامهی سخن، باز میدارد.[47]
حضرت، در حینِ مناظره، با دقتی شگرف به سخنانِ شخصِ مقابلش گوش فرا میدهد و آنجا که ایراد یا سفسطهای را میبیند، آن را گوشزد میکند مثلاً در هنگام مناظره با سلیمان مَروَزی متکلّمِ خراسان بارها تذکر میدهد و مغالطهی وی را به او گوشزد میکند: «قَد رَجَعتَ إلی هذا ثانِیَهً : دوباره به حرفِ اوّلِ خود بازگشتی[48] / وَیلَکَ کَم تُرَدِّدُ هذه المسألَهِ : وای بر تو ! چقدر این مطلب را تکرار میکنی[49] / کَم تُرَدِّدُ عَلَیَّ : چقدر این مطلب را برایم تکرار میکنی[50] / غَلَطتَ وَ تَرَکتَ قَولَکَ : اشتباه کردی و گفتهی اوّلِ خودت را رها کردی[51] / … ». علاوه بر این، حضرت (ع)، در حین مناظره، طرف مقابل خود را از پیروی از سخنانِ جاهلانِ گمراه و کوردل برحذر میدارد و به آیهی قرآن (إسراء/72) اشاره میکند که؛ کسی نمیتواند تنها با تکیه بر آراءِ خود به درک حقایق نایل شود زیرا این علم، نزد کسانی است که عاقل و عالم و اهل فهم میباشند و در نتیجه کوری از حقایق در این جهان، کوری در آخرت را به دنبال دارد و استدلال بر آن جهان ممکن نیست مگر با آن چه که در این جهان است.[52]
– حرمت نهادن به انبیاء و شخصیتهای دینی ادیان دیگر
امام رضا (ع) نسبت به انبیایی که نام ایشان در قرآن آمده است، قائل به عصمت بود و در جوابِ «علی بن محمّد بن جَهم» که راجع به ذکرِ برخی از پیامبران در قرآن، پرسشهایی را مطرح کرده بود، چنین فرمود: آیات قرآن را تفسیر به رأی نکن زیرا؛ «وَ مَا یَعلَمُ تَأوِیلَهُ إلَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ(آل عمران/7): تأویلِ آن را جز خدا و راسخون در علم، کسی نمیداند». سپس حضرت، با اشاره به آیاتی که محمّد بن جَهم از آنها پرسیده بود فرمود: در توضیحِ آیهی «وَ عَصَی ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَی( طه/121): آدم نافرمانیِ خدا کرد و گمراه شد» باید گفت: خداوند آدم را جانشینِ خود در زمین قرار داد نه در بهشت، و این عملِ آدم در بهشت واقع شد نه در زمین، و عصمت در زمین لازم است تا امرِ خدا را به اتمام برسانَد و هنگامی که آدم خلیفه شد، معصوم شد.[53] و نیز دلیلِ دیگری که بر این مسأله میتوان آورد این که خداوند به آدم و همسرش گفت: «لَاتَقرَبَا هذِهِ الشَّجَرَه (بقره/35) : به این درخت نزدیک نشوید» و شیطان به آن دو گفت: «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَن هذِهِ الشَّجَرَه(أعراف/20): پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرد [بلکه از آن درخت نهی کرد]» و این چنین «دَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ(أعراف/22) : آن دو را فریب داد».[54] و دربارهی آیهی «وَ ذَاالنُّونِ إذ ذَّهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أن لَّن نَّقدِرَ عَلَیهِ»( أنبیاء/87) نیز باید گفت: «ظن» در اینجا به معنیِ یقین است نه «گمان»، و همچنین«لن نقدر علیه» یعنی «روزی اش را بر او تنگ نمیکنیم» نه «بر او توانا نیستیم» چرا که در جای دیگر در قرآن داریم؛ «فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ ( فجر/16) : پس روزی اش را بر او تنگ کرد» و اگر یونس گمان کرده بود که خدا بر او توانایی ندارد، قطعاً او کافر شده بود. و همچنین راجع به آیهی «لَقَد هَمَّت بِهِ وَ هَمَّ بِهَا»( وسف/24) که به جریانِ زلیخا و یوسف (ع) مرتبط است، باید دانست که؛ زلیخا قصدِ گناه و یوسف (ع) تصمیم به قتلِ او داشت. و ادامهی همین آیه، یعنی؛ «کَذلِکَ لِنَصرِفَ عَنهُ السُّوءَ وَ الفَحشَاءَ» اشاره به این مطلب دارد که؛ خداوند او را از «سوء» یعنی «قتل» و از «فحشاء» یعنی «زنا» دور کرد.[55]
امام (ع) در پاسخ به پرسشِ مأمون نیز دربارهی آیهی «لِیَغفِرَ لَکَ اللهُ مَاتَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَاتَأخَّرَ ( فتح/2) : تا از گناهان گذشته و آیندهی تو درگذریم» چنین موضعی را اتخاذ کردهاند که؛ از نظر مشرکینِ مکه کسی گنهکارتر از حضرت رسول (ص) نبود زیرا ایشان با دعوت به جملهی «لَا إلهَ إلَّا الله»، نامِ 360 بُتی را که مشرکان میپرستیدند از بین بُرد.[56]
نتیجه
رابطهی ادیان با یکدیگر، همواره یکی از دغدغههای پیروانِ ادیانِ گوناگون از یک سو و فرهیختگان و دانشمندان از سوی دیگر بوده است. امروزه داشتن ارتباط با دیگران و شناختن و فهمیدنِ آنان یک امرِ ضروری است، بگونهای که چگونگی ارتباط با پیروان «دیگر ادیان»، یکی از اساسیترین مباحث دین پژوهی نوین و نیاز علمی جامعه امروزی است. چرا که نیازِ جهانِ امروز، اعتلا بخشیدن به مقولهی دین است. به عبارت دیگر؛ امروز زمانِ آن نیست که ادیان در مقابلِ هم موضع بگیرند و یکدیگر را طرد کنند بلکه بهتر است در جهتِ نزدیک کردنِ آنها به هم عمل شود.
غرض از گفتگوی بین ادیان به این معنا است که هر کس پی ببرد که دیگری چه میگوید و بتواند او را بشناسد و خود را نیز به او بشناساند. آنگاه است که مناسبات بین هر دو طرف از این طریق و برحسبِ این شناخت، تنظیم میشود و زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر، نتیجهی به دست آمده از این شناخت میباشد.
با توجه به آنچه که گفته شد به جرأت میتوان گفت که مناظره و مباحثه دربارهی مسایلِ مختلف دینی، اعتقادی، سیاسی، اجتماعی و حتی علمی، جزء لاینفکِ سیرهی زندگانیِ پیامبر اسلام (ص) و ائمهی شیعهی اثنی عشری بوده است و برترین رابطهی انسانی بین جوامع و ادیان، در زمان پیامبر اسلام (ص) و امامان شیعهی اثنی عشری (علیهم السلام) برقرار بوده است چرا که هدف اسلام تبلیغ دین از طریق موعظه و هدایت بوده نه نابود و دگرگون کردن ادیان دیگر. هنگامی که امامان شیعه (علیهم السلام) با پیروان ادیان دیگر به مناظره مینشستند هرگز دیده نشده که در پایان مناظرهی خود مثلاً بگویند: «فلان شخص را به حکمِ کفر یا ارتداد بکشید» بلکه با سعهی صدری هر چه تمامتر با مسایل روبه رو میشدند[57] و این در حالی است که امروزه جای خالیِ آن سعهی صدر و تحمّل در جوامعِ بشری بیش از پیش حس میشود زیرا هر انسانی به صورت ذاتی مایل است که اندیشهی خود را ارتقا و تعمیق بخشد و دیگران را با خودش هم فکر کند ولی متأسفانه گاهی این مسأله – شاید به شکل ناآگاهانه- موجب برخوردهایی میشود که گهگاه تلخ و خصمانه است.
بنیانگذار تئوری و پروژه گفتگوی ادیان، اسلام است، در این زمینه پیامبر از ابتدای بعثت با ارسال نامههایی به سران کشورها در واقع باب گفتگو را باز کرد و ائمه(ع)، مخصوصا امام رضا(ع) فعالیتهای ویژه و گستردهای در این راستا داشتهاند.
دوران امامت امام رضا (ع) یکی از دورههای طلایی تمدن اسلامی است چرا که در این دوران شاهد اوج مناظرات علمی در زمینه فلسفی و کلامی درجهان اسلامی هستیم. امام رضا(ع) نیز در چنین شرایطی زندگی میکردند و یکی از جنبههای مهم زندگی امام رضا (ع)، روش مواجهه ایشان با جریانهای فکری و مذهبی زمان است و به همین دلیل زندگی ایشان همواره مورد توجه دانشمندان بوده است. امام رضا (ع)، در برابرِ عقایدِ دیگران، آن هم در نهایتِ احترام، تنها به مناظره با دیگران بسنده میکند و درصددِ اقناع آنها مبنی بر اعلامِ تجلّیِ کاملِ حق در دین اسلام بر میآید. آن حضرت با رعایت انصاف و منطق، احترام و مهرورزی، مدارا ، به دور از تعصب، رعایت اصول اخلاقی، به دور از هر نوع مغالطه، مخاطبشناسی و آشنایی با زبان و متون مقدس دیگر ادیان و همزیستی مسالمت آمیز، با پیروان دیگر ادیان روبرو میشد.
بنابراین، سیرهی عملی و گفتارِ پیامبر اسلام (ص) و دیگر معصومین (علیهم السلام) در این ارتباط میتواند چراغی فراسوی راه ما در جهت برخورد همراه با احترام نسبت به پیروان ادیان دیگر و شیوهی درستِ رویارویی با آنها باشد.
پی نوشت:
[1]- مالرب، انسان و ادیان، ص 12.
[2] – See: Smart, Ninian, The Religious Experience of Mankind.
[3] – پترسون، مایکل و…، عقل و اعتقادات دینی،ص 18.
[4]- رو، ویلیام، فلسفه دین، مقدمه.
[5] – Scientific Study of Religions
[6]- مجتبایی، فتح الله، دین پژوهی، صص51- 50
[7]- Waardenburg. Jean Jacques. Muslim perceptions of other religions. P. 3
[8]- the problem of understanding
[9]- «اهل کتاب» به پیروان ادیانی اطلاق میشود که کتاب دینی دارند و این لقب در قرآن به جوامع یهودی (بنی اسرائیل) و سیحی (نصرانیان) اطلاق شده است. مسلمانان بعدها زردشتیان و صابئان را نیز به این گروه افزودند. به این گروه «اهل ذمّه/ تحت مایت» نیز گفته میشود.
(Bowker. John. The oxford dictionary of world religions. P. 32)
[10]- گواهی، عبدالرحیم، درآمدی بر تاریخ ادیان در ایران، تهران، ص66 و 237
[11]- Waardenburg. Jean Jacques. Muslim perceptions of other religions. P. 6
[12]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، صص274- 273
[13]-Bowker. John. The oxford dictionary of world religions. P. 501
[14]- طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب، احتجاج، صص81- 73
[15]- Bowker. John. The oxford dictionary of world religions. P. 501
[16]- Ibid.,. P. 258
[17]- علوی، سهراب، امام رضا (ع) در رزم گاهِ ادیان ص73
[18]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص36
[19]- المجلسی، بحار الأنوار، الجُزء الرّابع و الأربعون، ص329
[20]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّد الثّانی، ص359
[21]- همان، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص316
[22]- همان، المُجَلَّد الثّانی، ص350
[23]- همان، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص315
[24]- همان، ص313
[25]- همان، ص340
[26]- همان، ص277
[27]- همان، المُجلّد الثّانی، ص484
[28]- منظور، جماعتی است که معتقد بودند؛ اگر کسی امام زمان خود را بشناسد، تکالیف از او ساقط میشود و حلال و حرام رایش معنا ندارد. آنان علی (ع) را خدا میپنداشتند. (الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ خبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الثّانی، ص487)
[29]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الثّانی، صص487- 486
[30]- طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب، احتجاج، ج.2، ص405
[31]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص383
[32]- همان، ص368
[33]- طبرسی، ابومنصور احمد بن علی بن ابیطالب، احتجاج، ج.2، صص395- 394
[34]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، صص266- 265
[35]- همان، ص333
[36]- همان، ص341 و نیز؛ الطَبرسی، العلّآمه الخَبیر أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (مِن عُلَماءِ القرنِ السادس)، الإحتجاج لَی اهل اللجاج (مناظرهی امام رضا علیه السلام با جمعی از عُلَماءِ ادیان و مللِ غیر اسلامی) (طَبعَه مُصَحَّحَه و مُحَقَّقه)، تحقیق: لشَّیخ ابراهیم البَهادُری و الشَّیخ محمّد هادی، بِإشراف: العلّامه الشَّیخ جعفر السبحانی، الجُزء الثانی، مترجم و ویراستار: مرتضی قا تهرانی، تهران، مرکز فرهنگی انتشارات منیر، چاپ اوّل، 1378 شمسی، ص35
[37]- الطَبرسی، العلّآمه الخَبیر أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب، الإحتجاج علَی اهل اللجاج، الجُزء الثانی، ص11
[38]- همان، صص15- 12
[39]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، صص321- 318
[40]- ر.ک. به همان، صص388- 313
[41]- همان، صص372- 371
[42]- همان، ص380
[43]- همان، ص348 و نیز؛ الطَبرسی، العلّآمه الخَبیر أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب، الإحتجاج علَی اهل اللجاج، الجُزء لثانی، ص42
[44]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص340
[45]- همان، ص358
[46]- همان، ص360
[47]- همان، ص322
[48]- همان، ص376
[49]- همان، ص378
[50]- همان، ص379
[51]- همان، ص384
[52]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، ص354
[53]- الشّیخُ الصَّدوقُ بن بابَوَیه، أبو جعفر محمّدُ بنُ علیِّ بنِ الحُسینِ القُمیّ، عُیُونُ اخبارِ الرّضا (ع)، المُجَلَّدُ الأوَّل، صص390- 389
[54]- همان، ص397
[55]- همان، ص391
[56]- همان، ص411
[57]- مجتبایی، فتح الله، دین پژوهی، ص 84
منبع: مرکز مطالعات شیعه