برخورد با یتیمان در سیره ی امام علی(ع)
1- ضرورت تأمین نیازهای روانی یتیمان
الف – برطرف تأمین نیازهای روانی یتیمان
امام علی (ع) تنها به نیازهای جسمی یتیمان، توجه نداشت، بلکه به نیازهای روانی و روحی آنها نیز رسیدگی می کرد، خرما و برنج و روغن به خانه ی یتیمان می برد، و غذاهای خوب، درست می کرد و آنها را از گرسنگی نجات می داد.
اما در بعد تربیتی، سعی می کرد تا با دست خود لقمه در دهانشان بگذارد، و آنها را بخنداند، و می فرمود:
اگر به شما گفتند پدر شما کیست؟
بگوئید ما یتیم نشده ایم پدرمان علی (ع) است.
روزی در یکی از منازل یتیمان، امام علی (ع) پس از غذا دادن به چند بچه یتیم، با روش های گوناگون سعی داشت آنها را بخنداند، و روی دست و زانو راه می رفت و با صدای تقلیدی از گوسفند، بچه ها را می خنداند.
امام علی (ع) در پاسخ فرمود:
وقتی داخل خانه شدم، یتیمان گریه می کردند، و حال دوست دارم وقتی که از منزل خارج می شوم آنها خندان باشند.(1)
و این شیوه رفتاری اثر بسیار مهمی در روحیات بچه های پدر از دست داده داشت که احساس کمبود نکنند.
ب – توجه به مسائل روانی کودکان یتیم
بسیاری، نیازها و نیازمندی های یتیمان را از دیدگاه امور مادّی می نگرند، که باید دارای مسکن و همسر و لباس و تغذیه مناسب شوند، اما امام علی (ع) به همان اندازه ای که به احتیاجات مادّی و جسمی یتیمان فکر می کرد، به رفع نیازها و کمبودهای روانی آنها نیز می اندیشید، که دچار عقده های روانی، یا کمبودهای عاطفی نگردند.
در رابطه با یتیمان، تنها غذا برای آنها نمی برد، بلکه با دست خود غذا در دهانشان می گذارد تا شیرینی گرفتن غذا از دست پدر را بچشند.
یتیمان را دور خود جمع می کرد، و با انواع بازی ها، و صدای تقلیدی گوسفند آنها را می خنداند.
وقتی یتیمان را به منزل می آورد، و می خواست به آنها عسل بخوراند، انگشتان خود را می شست، و با انگشتان خود عسل در دهان یتیمان می گذارد که دو نوع شیرینی را بچشند:
شیرینی عسل و شیرینی از دست پدر گرفتن
گرچه افراد نا آگاه به امام علی (ع) اعتراض می کردند، که این کارها در شأن شما نیست.
اما امام علی (ع) به نکات ظریفی توجه داشت که امروز در علم روانشناسی، و روانشناسی کودک، و روانشناسی تربیتی، بسیار مورد توجه است.
روانشناسان می گویند:
علل بزهکاری فرزندانی که پدر یا مادر را از دست دادند کمبود «عاطفه» است.
امام علی (ع) آنقدر به یتیمان توجه داشت، و با آنها مهربانی می کرد که دیگران می گفتند:
لوودتُ اِنّی کُنتُ یتیماً
(ای کاش منهم یک یتیم بودم) (2)
2- رسیدگی به امور یتیمان
الف – کمک به یتیمان
روزی امیرالمؤمنین (ع) دید زنی مشک آبی به دوش گرفته و به سختی آن را به سوی خانه می برد.
آن حضرت مشک آب را از اوگرفت و به محلی که زن می خواست بُرد، آنگاه از حال زن پرسید.
زن گفت:
علی بن ابیطالب (ع) شوهر مرا به بعضی از مرزهای نظامی فرستاد که در آنجا کشته شد و چند طفل یتیم برای من گذاشت و احتیاج مرا وادار کرده است تا برای مردم خدمت کنم که خود و اطفالم را تأمین نمایم.
امام علی (ع) از آنجا بازگشت.
شب را با ناراحتی به روز آورد، سپس زنبیلی که در آن طعام بود برداشت و قصد خانه ی زن کرد.
بعضی از یارانش گفتند:
بگذارید ما ببریم.
فرمود:
کیست که بار مرا در قیامت بردارد؟
چون به در خانه ی زن رسید، زن پرسید:
کیستی؟
فرمود:
همان بنده ی خدا هستم که دیروز مشک آب را برای تو آوردم، در را باز کن، برای بچه هایت طعام آورده ام.
زن گفت:
خدا از تو راضی باشد و میان من و علی بن ابیطالب حکم کند،
سپس در را باز کرد.
امام علی (ع) داخل شد، فرمود:
من کسب ثواب را دوست دارم، می خواهی تو خمیر کن و نان بپز و من بچه ها را آرام کنم و یا من خمیر کنم و تو آنها را آرام کنی؟
زن گفت:
من به نان پختن آگاهتر، و شروع به خمیر گرفتن کرد.
امام علی (ع) گوشت را آماده کرد و لقمه لقمه به دهان اطفال می گذاشت و به هر یک می فرمود:
«علی را حلال کن، در حق شما کوتاهی شده است.»
چون خمیر آماده شد، زن گفت:
بنده ی خدا تنور را آتش کن.
امام علی (ع) تنور را آتش کرد، وقتی حرارت شعله به چهره ی آن حضرت رسید، فرمود:
بچش حرارت آتش را، این سزای کسی است که از زنان بیوه و اطفال یتیم بی خبر باشد.
در این میان زنی از زنان همسایه داخل خانه شد.
او امیرالمومنین (ع) را می شناخت، فوراً به زن صاحب خانه گفت.
وای بر تو این کیست که برای تو تنور را آتش می کند؟
زن جواب داد:
مردی است که به اطفال من رحم کرده است.
زن همسایه گفت:
وای بر تو این بزرگ، امیرالمومنین علی بن ابیطالب(ع) است.
آن زن چون امام علی (ع) را شناخت، پیش دوید و گفت:
واحَیائی مِنکَ یا اَمیرالمؤمنین
«ای امیرمؤمنان از شرمندگی آتش گرفتم، مرا ببخشید».
امام علی (ع) فرمود:
بَل واحیائی مِنکِ یا اَمهَ اللهِ فیما قَصرتُ فی حقَّکِ
«بلکه من از تو شرمنده ام، ای کنیز خدا، در حق تو کوتاهی شده است.» (3)
ب- در خانه ی یتیمان
عبدالواحد بن زید نقل می کند که:
به زیارت حج رفتم، در وقت طواف دختر پنج ساله ای دیدم که پرده ی کعبه را گرفته و به دختری مثل خود می گفت:
سوگند به آنکه به وصایت رسول الله (ص) انتخاب شد، و میان مردم احکام خدا را یکسان اجرا می کرد، حجتش بر ولایت آشکار، و همسر فاطمه ی مرضیّه (ع) بود، مطلب چنین و چنان نبود.
از اینکه دختری با آن کمی سن، علی بن ابیطالب (ع) را با آن اوصاف تعریف می کرد در شگفت شدم که این سخنان بر این دهان بزرگ است!!
گفتم: دخترم آن کیست که این اوصاف را داراست؟
قالت: ذلِکَ وَاللهِ عَلمُ الاعلامِ و بابُ الاحکامِ وَ قسیمُ الجنهِ والنّارِ و ربَّانیُّ هذهِ الاُمّه وَ رَأسُ الاء ئمَّهِ اَخو النَِّبیِّ و وَصیُّهُ و خَلیفتُهُ فی اُمَّتِهِ ذلِکَ اَمیرُالمومنینَ عَلیُّ بنُ ابی طالبٍ.
گفت:
او به خدا بزرگ بزرگان، و باب احکام دین و قسمت کننده ی بهشت و دوزخ، مرد الهی این امت، اول امامان، برادر و وصی و جانشین رسول الله (ص) در میان امت، او مولای من امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) است.
باز با آنکه غرق تعجب شده بودم، و به خود می گفتم: این دختر با این کمی سن این معرفت را از کجا پیدا کرده است؟
این مغز کوچک این همه اوصاف عالی را چگونه ضبط کرده و این دهان کوچک این مطالب بزرگ را چطور اداء می کند؟!
به او گفتم:
دخترم، علی (ع) از کجا دارای این صفات شد که می گوئی؟
گفت:
پدرم (عمار بن یاسر) مولا و دوست او بود که در صفین شهید شد.
روزی علی (ع) به خانه ی ما به دیدار مادرم آمد. من و برادرم از آبله نابینا شده بودیم، چون ما دو یتیم را دید، آه آتشینی کشید و این اشعار را خواند:
ما اِن تَاوَّهتُ مِن شَیی ءٍ رُزیتُ بِهِ
کَما تَأوَّهتُ لِلاَطفالِ فِی الصَّغرِ
قَد ماتَ والدهُم مَن کَانَ یَکفُلُهُم
فی النّائباتِ و فی الاَسفارِ والحَضَرِ
« در هیچ مصیبتی که پیش آمده آه و ناله نکرده ام، مانند آنکه برای اطفال خردسال کرده ام.
اطفالی که پدرشان مرده، چه کسی کفیل و عهده دار آنها می شود؟ در پیشامدهای روزگار و در سفر و حضر».
آنگاه امیرالمومنین ما را پیش خود آورد، دست مبارک خویش را بر چشم من و برادرم مالید و سپس دعاهائی کرد.
وقتی دستش را پایین آورد که چشمان نابینای ما بینا شد.
اکنون من شتر را از یک فرسخی می بینم که همه اش از برکت او است، صلوات خدا بر او باد.
من فوراً پارچه ی کمر خویش را باز کرده، دو دینار بقیه ی مخارج خود را خواستم به آن دختر بچه بدهم که، از این کار تبسم کرد و گفت:
این پول را قبول نمی کنم، گرچه امیرالمؤمنین (ع) از دنیا رفته ولی بهترین جانشین را در جای خود گذاشته است، ما امروز در کفالت حضرت حسن مجتبی(ع) هستیم، او ما را تأمین می کند، نیازی نداریم، که از دیگران کمک قبول کنیم.
سپس آن دختر به من گفت:
علی (ع) را دوست می داری؟
گفتم: آری.
گفت:
بشارت بر تو باد،
تو به دستگیره ی محکمی دست زده ای که قطع شدن ندارد. آنگاه از من جدا شد و این اشعار را زمزمه می کرد:
ما بُثَّ عَلیٍّ فی ضَمیرِ فَتیً
اِلاّ لَهُ شَهِدَت مِن رَبِّهِ النِّعمُ
وَ لا لهُ قَدَمُ زَلَّ الزَّمانُ بِها
اِلا لَهُ ثَبتَت مِن بَعدها قَدمَ
ما سَرَّنی أنَّنی مِن غَیرِ شیعَتهِ
وَ إنَّ لی ما حواهُ العَرَبُ وَالعَجَمُ(4)
«دوستی علی در قلب هیچ جوانمردی گسترش پیدا نکرده، مگر آنکه نعمت های خداوندی برای او نصیب شده است.
دوست علی(ع)، اگر روزگار قدمی از او بلرزاند، قدمی دیگر برای او ثابت می ماند.
دوست ندارم که من از پیروان علی نباشم در عوض مال همه ی عرب و عجم از آن من باشد.»
پی نوشت ها :
1- درر المطالب، -و- شجره طوبی.
2- بحار الانوار ج 41 ص49.
3- بحار الانوار ج 41 ص 52، و مناقب آل ابیطالب ج 2 ص 116.
4- بحار الانوار ج41 ص 220- 221 از بشاره المصطفی ص 86، و ابن شهر آشوب، مناقب ج 2 ص 334.
منبع مقاله: دشتی، محمد، (1385)، امام علی (ع) و مباحث تربیتی، قم: نشر مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین (ع)، چاپ سوم 1385.