اديان الهي با تعاليم خود، رشد و تعالي انسانها به سوي كمال مطلوب را عهدهدار هستند و در اين راه با وضع قوانين و دستورات، انسانها را به اين كمال رهنمون و هدايت ميكنند. فصل مشترك ميان همة اديان، اسلام است كه از آن به تسليم بودن در برابر خداوند متعال تعبير ميشود. روح همة شريعتها همان اسلام است امّا از آنجا كه بشر در حال تطور و دگرگوني است، اين تعاليم و شريعتها نيز، بسوي كمال در حركتند تا جايي كه خداوند به مقتضاي حكمت خود ـ و با توجه به اينكه بشر به حدّ بلوغ و رشد فكري خود رسيده ـ دين اسلامِ خاص كه كامل كننده و تمام كنندة همه شريعتهاست را نازل ميفرمايد و آن را آخرين دين و تنها دين مقبول معرفي مينمايد. از همين رو ـ آخرين شريعت بودن ـ در مييابيم شريعت اسلام نه تنها براي عصر و مكان خاصي نيامده بلكه براي همة اعصار و مكانها آمده است و اين خود آيتي از آيات الهي است كه اصول و مباني اسلام در همه جا و در هر زماني كارآيي دارد.
آيت الله جوادي آملي (حفظه الله) در تبيين اين مطلب ميفرمايند: هر چه پيشرفت انسان در طي اعصار و قرون بيشتر ميشود نيازمندي او به دين نيز زياد ميگردد و اين پيشرفتها زمينه اختلافات را گسترش داده و نيازمندي به دين بيشتر احساس ميشود و در نتيجه انسانها و جوامع همواره دين كاملتري را ميطلبند تا به اين نيازها و اختلافات پاسخ دهد. بدنبال اين مطلب هر كتاب آسماني و شريعت لاحقي كاملتر از شريعت پيشين است تا سرانجام به شريعتي برسيم كه جامعترين و كاملترين شريعت باشد و با پيش بيني نهايت ترقي بشر و پيشرفتهاي علمي او، اصول و قواعدي را ارائه دهد كه هدايت آنها را براي هميشه تضمين كند.[1]به دنبال همين مطلب ـ خاتميت دين اسلام و شمول آن در هر زمان و مكان ـ شبهاتي مطرح شد تا به اين شمول صدمه وارد كند از جمله آنها ميتوان به جبر تاريخ و تغيير نيازمنديها و مقتضيات زمان اشاره كرد. در اين نوشتار ابتدا اشكال مطرح شده و در نهايت به حل آن ميپردازيم.
1. جبر تاريخ: يكي از دلايل تغيير احكام و قوانين اسلام اين است كه خاصيت تاريخ و گذر زمان عدم ثبات و ناپايداري مقررات است به عبارت ديگر جبر تاريخ ـ حتميّت و اجتناب ناپذيري سرگذشت بشر ـ ايجاب ميكند كه قانون ثابتي وجود نداشته باشد و اصولاً جاويد ماندن برخلاف جبر تاريخ بوده و از اين تغييرات راه فراري نيست.[2]شهيد بزرگوار مطهري (رحمة الله عليه) در رد اين شبهه ميفرمايد:
همانطور كه جبر تاريخ ايجاب ميكند يك سلسله مسائل در زندگي بشر تغيير كند خود همين جبر تاريخ ايجاب ميكند كه يك سلسله حقايق در زندگي بشر ثابت بماند.[3]ايشان دليل مطلب فوق را اين چنين توضيح ميدهد: احتياجات بشر دو جور است، يك سلسله احتياجات ثابت و يك سلسله احتياجات متغير. احتياجات ثابت عاملي است براي ثابت ماندن يك سلسله حقايق در زندگي بشر، احتياجات متغيّر عاملي است براي تغيير كردن.[4]پس براي رد جاويد بودن امري، نميتوان به جبر تاريخ تمسك كرد و ما در صورتي كه حتي آن را بپذيريم[5] اشكال وارد نميباشد؛ چرا كه همانطوركه جبر تاريخ اقتضا ميكند قوانيني تغيير كند همين جبر تاريخ اقتضا ميكند قوانيني در زندگي بشر ثابت و لا يتغير بماند.
2. تغيير نيازمنديها: نيازمنديهاي بشر متغير است و با تغيير نيازمنديها قوانين و مقررات مربوط به آنها هم تغيير ميكند. قوانين و مقررات اسلام هم پاسخگوي نيازهاي انسانها نيست و لا جرم با تغيير اين نيازها مقررات و احكام آنها نيز تغيير ميكند. (نيازهاي متغير، قوانين متغير را ميطلبد.)
در جواب اين اشكال دو نكته قابل توجه است: اول اين كه تمامي نيازهاي بشر متغير نيست بلكه نيازهاي انسان دو گونه است: نيازهاي اولي كه از عمق ساختمان جسمي ـ مثل نياز به خوراك و پوشاك و… ـ و روحي بشر ـ مثل نياز به علم، زيبايي، پرستش و… ـ و از طبيعت زندگي اجتماعي ـ مثل نياز به معاشرت، عدالت، آزادي و… ـ سرچشمه ميگيرد. اين نوع نيازها ثابت و لايتغير هستند و زمان و مكان نميشناسند و هميشه ثابت هستند. دسته دوم نيازها، نيازهاي ثانويه ميباشند كه از نيازهاي اولي ناشي ميشوند ـ مثل نياز به آلات و ابزار ـ و اين دسته از نيازها متغير هستند.
نكته دوم اينكه لازمة تغيير نيازمنديها، تغيير مقررات و قوانين نميباشد. قوانين اگر مبناي فطري داشته باشند و ترسيم كنندة خطوط اصلي زندگي باشند با تغييرات زندگي هماهنگي كرده و خود را حفظ ميكنند امّا اگر قوانين جزئي و مادي باشند و خود را منحصر در قالبهاي خاصي كنند طبيعتاً با تغيير قالبها و شرايط از بين ميروند.[6] اين مطالب دربارة مقتضيات زمان (مقتضيات محيط، اجتماع و زندگي) نيز جاري ميشود. لازم به ذكر است منظور از مقتضيات زمان همان حاجتها و نيازمنديهاي زمان است.[7]در واقع يكي از رازهاي پايداري قوانين اسلام هماهنگي آن با فطرت انساني است. حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته) در اين باره مينويسد: اسلام براي پرورش و شكوفايي فطرت انسان نازل شده است و فطرت انسان امري ثابت و تغيير ناپذير است چنانكه فطرت اصيل همه انسانها متحد است. آنچه كه در زندگي انسان محل تغيير و تحول است آداب، عادات و رسومي است كه متعلق به طبيعت و زندگي مادي اوست. امّا ساختار دروني و روحي انسان كه امري خدا خواه و خدا طلب است ثابت و مشترك بين همگان است. پس ديني كه براي تربيت فطرت انسانها تنظيم ميشود ثابت و مشترك خواهد بود. البته ثبات و اشتراك منافي با چاره انديشي براي سنتهاي عصري و تحولها اجتماعي و صنعتي و مانند آن نميباشد.[8]شهيد مطهري (ره) در اين باره به ذكر شواهدي ميپردازد كه به طور مختصر عبارتند از:
1. پذيرش و وارد كردن عقل در حريم دين: در دين اسلام عقل، در عرض كتاب و سنت بعنوان يكي از مبادي استنباط قرار گرفته است و اين دليل بر آن است كه ميان عقل و كتاب آسماني تضادي نيست برخلاف بعضي اديان كه ميگويند دين فوق عقل است و عقل حق مداخله در مسائل ديني را ندارد.
2. قرآن جامعيت دارد و حد وسط را پيموده و به تمام جنبههاي مادي و روحي و فردي و اجتماعي انسانها توجه دارد و يك بعدي نميباشد.
3. تعاليم اسلام با توسعه تمدن و پيشرفتهاي بشري منافات ندارد و آنها را طرد نميكند.
4. اسلام براي احتياجات ثابت انسانها قوانين ثابت و براي احتياجات متغير انسانها، وضع متغيري را لحاظ كرده و آن را با اصول ثابت مربوط كرده و طبق ان اصول در هر وضعيت جديدي قانون فرعي خاصي بوجود ميآيد.
5. احكام اسلام با مصالح و مفاسد واقعي رابطة علي و معلولي دارد و بين احكام درجه بندي لحاظ شده است.
6. وجود قواعد حاكم مثل قاعده لاضرر و قاعدة حرج و… كه بسان حق وتو ميباشد و بر سراسر احكام اسلام حكومت ميكند.
7. اختياراتي كه به پيامبر و امام و نهايتاً به هر حكومت شرعي داده شده است. بدين ترتيب حكومت اسلامي ميتواند در شرايط جديد با توجه به اصول و مباني اسلام، مقرراتي را وضع كند ـ البته با حدود و شرايط خاص خودش ـ كه در گذشته موضوعاً منتفي بوده است.[9]امّا اسلام در برابر موضوعات متغير ساكت ننشسته و مردم و جامعه را به حال خود رها نكرده تا هر كسي با هر نيتي دربارة اين متغيرها اظهار نظر كند. از اينجاست كه در اسلام طرحي نو و جامع به نام اجتهاد پايه ريزي شده است و به قول مرحوم اقبال لاهوري اجتهاد موتور محركه اسلام است. آيت الله جوادي آملي در اين باره ميفرمايند: مطلب مهمي كه نبايد از آن غفلت شود اين است كه شريعت و منهاج پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز داراي اصول، ضوابط، مباني و قواعد فقهي فراواني است كه در طول تاريخ اسلام با اجتهاد مستمر فقهاي فرزانه بر مصاديق متغير و متحول، تطبيق شده و ميشود و نيازهاي متنوع با استنباط احكام آنها از اصول ياد شده برطرف ميگردد. لذا اجتهاد منزه از قياس فقهي بهترين راه براي حلّ مشكلات متغيّر است.[10]در انتها مختصري به بيان علّت جهان شمولي دين اسلام ميپردازيم دلايل ادعاي جهان شمولي دين خاتم (اسلام) و اينكه شريعت اسلام براي همة مكانها آمده است در سه مؤلفه ذيل خلاصه ميشود[11]:
1. تمسك به آيات قرآن كريم:
الف. بكارگيري واژگاني چون الناس، العالمين، كافة و جميع كه همگي دلالت بر عموميت دعوت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ دارد.[12]ب. پيروان ساير اديان الهي و شرايع آسماني با عنوان اهل الكتاب مورد خطاب هستند و رسالت پيامبر براي آنها تثبيت شده است.[13]ج. هدف از نزول قرآن پيروزي بر ساير شرايع است.[14]2. دعوت عمومي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ :
نامههايي كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي ساير كشورها چون روم، ايران، مصر، حبشه و شامات فرستادند شاهدي بر جهان شمولي دين اسلام است.
3. عموميت احكام و قوانين اسلام:
محتواي احكام اسلامي همگي عام بوده و مخصوص به قوم و قبيلة خاصي نيست. اين قوانين كه تضمين كنندة سعادت واقعي انسانها ميباشند، در همه جا كارآيي دارند.
با توجه به مطالب ياد شده در پايان متذكر ميشويم كه دين اسلام و مجموعة قوانين آن مربوط به زمان و مكاني خاص نميباشد و متعلق به همة زمانها و مكانها ميباشد و اين خود نشانهاي از كمال دين خاتم است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مبناي معرفت ديني، محمد حسينزاده، ص 96 ـ 87.
2ـ چالش يا سازش، دكتر ابوالفضل ساجدي، كل كتاب.
3ـ نسبت دين و دنيا، آيت الله جوادي آملي.
4ـ گستره شريعت، عبدالحسين خسروپناه.
پي نوشت ها:
[1] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، قم، اسراء، چاپ دوّم، 1378، ج1، ص286 و 306.
[2] . مطهري، مرتضي، خاتميت، صدرا، چاپ اوّل، 1366، ص88 به بعد.
[3] . همان، ص102.
[4] . همان.
[5] . از نظر انديشمندان مسلمان جبر تاريخي باطل است چرا كه؛ واژه تاريخ داراي وحدتي اعتباري است و وجود و وحدت و شخصيت حقيقي و عيني ندارد و لذا نميتوان آن را به چيزي كه انسانها را تحت تدبير و تسخير خود دارد، معرفي كرد و ثانياً اساس هر ديني بر اختيار انسان بنا نهاده شده و لازمة آن اين است كه ما نتوانيم پيش بيني قطعي پديدهها را بنمائيم و اين امر مسلّم با جبر تاريخي منافات دارد.
[6] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، صدرا، چاپ دوم، 1372، ج3، ص185ـ183.
[7] . مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، صدرا، چاپ نهم، 1373، ج1، ص202.
[8] . جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آيينه معرفت، قم، اسراء، چاپ اول، 1377، ص116.
[9] . مجموعه آثار، همان، ج3، ص195ـ190.
[10] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، همان، ج1، ص283.
[11] . ر.ک: فتحعلي، محمود، درآمدي بر مباني انديشه اسلامي، قم، موسسه امام خميني، چاپ اول، 1381، ص165ـ164.
[12] . نظير آيات: اعراف/ 158، سبأ/ 28، نساء/ 79، انبياء/ 107.
[13] . ر.ك: آل عمران/ 65، 70، 71، 98، 99، 110.
[14] . ر.ك: توبه/ 33، فتح/ 28، صف/ 9.