برخی از عقاید کلامی شیخ مفید
نظر شیخ مفید درباره ی ایمان و اسلام
در برابر معتزله و خوارج که ایمان و اسلام را یکی می دانستند، شیخ مفید بر آن بود که این دو از یکدیگر متمایزند. گفته ی وی چنین است:
«امامیّه درباره ی این مطلب اتّفاق کلمه دارند که اسلام غیر از ایمان است، و اینکه هر مؤمنی مسلمان است، ولی هر مسلمانی مؤمن نیست. میان این دو معنی، همان گونه که در لغت تفاوت است در دین نیز اختلاف است. (1)
شیخ مفید درباره ی مرتکب گناه کبیره چنین گفته است:
«مرتکبان گناهان کبیره از اهل معرفت و اقرار به سبب ایمان داشتن به خدا و فرستاده اش و به آنچه از نزد وی آمده، مؤمنند؛ و به سبب گناهان بزرگی که مرتکب شده اند فاسقند. ولی من آنان را به صورت مطلق نه به نام فسق می خوانم و نه به نام ایمان، بلکه به صورت مقیّد چنین می خوانم. از آن خودداری می کنم که به صورت مطلق آنان را مؤمن یا فاسق بخوانم، بلکه به صورت مطلق مسلمانشان می نامم.
این اعتقاد امامیّه جز نوبختیان است. اینان فاسقان را به نام مؤمن می خوانند.» (2)
ولایت و عداوت انسان به خدا و بالعکس در نظر شیخ مفید
شیخ مفید می گوید: «دوستی (ولایت) بنده نسبت به خدا، برخلاف دوستی خدای تعالی نسبت به بنده است. و چنین است در مورد دشمنی (عداوت) بنده نسبت به خدا در مقایسه با دشمنی خدا نسبت به بنده. اما دوستی بنده نسبت به خدای عزّوجلّ مستلزم فرمانبرداری از خدا و اعتقاد به واجب بودن سپاسگزاری و ترک نافرمانی او است. و من برآنم که این دوستی حاصل نمی آید مگر پس از آنکه بنده نسبت به خدا معرفت پیدا کند.
و اما دوستی خدا نسبت به بنده برانگیختن او است برای رسیدن به پاداش و خرسند بودن از کارهای او.
و اما دشمنی بنده نسبت به خدای تعالی، کفر ورزیدن و منکر شدن نعمتها و نیکویی های او و مرتکب شدن گناهان با سرکشی از فرمان او و بی اعتنایی به نواهی او است. و هیچ یک از چیزها جز در نتیجه ی نادانی نسبت به خدا حاصل نمی شود. و اما دشمنی خدا نسبت به بنده برانگیختن بنده است به کاری که کیفر او را پیوسته سازد و شایستگی رسیدن به پاداش را برای کار نیکی که کرده است از او سلب کند. و او را محکوم به لعنت قرار دهد، و از او و کارهایش تبرّی کند».
دوستی خدای تعالی نسبت به مؤمن در حال ایمان او، و دشمنی او نسبت به کافر در حال کفر و گمراهی او است. (3)
گفتار در موافات
موافات یعنی آنکه شخص تا هنگام مرگ بر حال پیشین خود باقی بماند، اگر مؤمن است تا آخر مؤمن بماند و اگر کافر است تا آخر کافر بماند.
در اینکه ثواب دادن خداوند به انسان مؤمن، مشروط به شرطی هست یا نیست بین متکلّمان اختلاف است. برخی ثواب دادن را مشروط به شرط دانسته اند و برخی مشروط به شرط ندانسته اند. دلیل گروه نخست این است که اگر شرط نباشد در آن صورت عارف به خدای تعالی به تنهایی دارای ثواب خواهد بود بدون اینکه در معجزه ی نبی بنگرد و بدون اینکه نبی صلی الله علیه و آله را تصدیق کرده باشد. در حالی که چنین نیست.
اما در اینکه شرط ثواب دادن چیست، معتزله در چهار قول اختلاف کردند:
1- برخی گفته اند: مکلّف در همان زمان صدور طاعت و معصیت، مستحق پاداش و کیفر می شود. و قول به موافات را باطل دانسته اند.
2-مکلّف، آن دو (ثواب و عقاب) را در آخرت مستحق می شود.
3-مکلّف، آن دو را در هنگام مرگ مستحق می گردد.
4-مکلّف، آن دو را در همان زمانِ [انجام طاعت یا ارتکاب قبیح] مستحق می گردد به شرط موافات. پس اگر در علم خداوند گذشته باشد که او تا هنگام مرگ یا آخرت بر طاعت و سالم [از کفر و شرک] می باشد، بواسطه ی طاعت، در همان زمان طاعت، استحقاق پاداش خواهد داشت. نسبت به معصیت نیز چنین است. و اگر در علم خداوند گذشته باشد که او طاعت خود را تباه می سازد یا پیش از مرگ، از گناه توبه می کند، بواسطه ی آن دو، استحقاق برای پاداش و کیفر نمی یابد. (4)
شیخ مفید، در اوائل المقالات تحت عنوان«گفتار در موافات» گفته است:
«من می گویم که آن کس که خدای تعالی را زمانی در زندگی خود شناخته و لحظه ای از ایام عمر خود به او ایمان آورده، جز با ایمان به خدا از دنیا نخواهد رفت. و آن کسی که با کفر به خدای تعالی از دنیا برود، در هیچ زمانی به او ایمان نیاورده بوده است.
در این باره احادیثی از ائمه ی راستین علیهم السلام در دست است، و بسیاری از فقهای امامی و راویان حدیث به آن اعتقاد دارند. مذهب گروه کثیری از متکلمان مرجئی است، و بنو نوبخت رحمهم الله مخالف آنند و بر مذهب مخالفان آن از اهل اعتزالند.» (5)
وَعد و وَعید
در تحت عنوان مذکور شیخ مفید به سه مطلب می پردازد:
1-وعید و تهدید به مخلّد بودن در آتش تنها به کفّار اختصاص دارد.
2-توبه و امور وابسته ی به آن.
3-بعضی از احادیث مربوط به معاد و تفسیر و تعبیری که شیخ مفید از آن ارائه می کند.
1-گفتار در وعید
«امامیّه برآنند که وعید و بیم دادن به جاودانه در آتش ماندن، مخصوصاً متوجه به کافران است نه گناهکاران اهل معرفت خدای تعالی و معترف به واجبات او از اهل نماز» (6).
احوال مکلّفان از رعایای ائمه علیه السلام پس از وفات
شیخ مفید آنها را به چهار طبقه تقسیم می کند:
الف-یک طبقه را خدا زنده می کند و با اولیای ایشان در بهشت جای می دهد.
ب-طبقه ی دیگر را زنده می کند و آنان را با پیشوایانشان در جایگاه پستی قرار می دهد.
ج-درباره ی طبقه ی دیگر زنده شدن و به حال مرده باقی ماندن آنان هر دو روا است.
د- طبقه ی دیگر پس از مرگ زنده نمی شوند و تا روز رستاخیز به همان حال مرده باقی می مانند.
اما طبقه ی اول که به نعمت رسیده اند کسانی هستند که در معارف بصیرت دارند و از دستورهای خدا به خوبی فرمانبرداری کرده اند.
طبقه ی عذاب شوندگان کسانی هستند که بر ضدّ حق لجاج و ستیزه کرده و در ارتکاب کارهای زشت از اندازه درگذشته اند.
و اما کسانی که درباره ی زنده شدن یا باقی ماندن آنان در میان مردگان تردید وجود دارد، فاسقان از اهل معرفت و نمازند که نافرمانی آنها از لجاج و عناد نیست و توبه را به تأخیر انداخته و بدون توبه از دنیا رفته اند. در مورد این چنین کسان روا است که خداوند مرگ را از ایشان بردارد تا در برزخ برای گناهانی که مرتکب شده اند عذابشان دهد و پیش از حشر آنان را پاک کند، تا در روز قیامت از آتش دوزخ در امان باشند و به سبب طاعت خود به بهشت درآیند. و نیز ممکن است که خدا زنده کردن آنان را تا روز بازپسین به تأخیر اندازد، و در آن روز به هر صورت که خواهد عذابشان کند یا از گناهانشان درگذرد.
و اما طبقه ی چهارم طبقه ی تقصیرکاران در دست یافتن به معرفت است بدون عناد و لجاج، و مستضعفانی از دیگر مردم، راه رسیدن به احوال آنها در آخرت در دست داشتن احادیث صحیح است (7).
شفاعت
اساس بحث مفید در مسئله ی وعد و وعید آموزه ی شفاعت است، و او در اینجا خود را مستقیماً در معارضه با مفهوم عدل معتزله می بیند. چه «اهل عدل» که معتزلیان خود را بدان می خواندند، بر آن بودند که مرتکب گناه کبیره ای که بدون توبه بمیرد، سخت در معرض حساب قرار می گیرد.
مفید تحت عنوان«گفتار در شفاعت» می گوید:
«امامیّه بر آن متّفقند که رسول الله صلی الله علیه و آله در روز بازپسین از گروهی از مرتکبان کبائر امّت خود شفاعت می کند، و امیرالمؤمنین علیه السلام شفیع گناهکاران شیعه ی خود می شود؛ و امامان آل محمد صلی الله علیه و آله نیز به همین گونه شفاعت می کنند، و خدا به شفاعت ایشان بسیاری از گناهکاران را می بخشد» (8).
«و مؤمن نیکوکار بیگناه به شفاعت برادر مؤمن گناهکار خویش برمی خیزد و خدا شفاعت او را قبول می کند» (9).
گناهان کبیره و صغیره
«کبیره در عرف شرع آن است که عِقاب آن بیش از ثواب آن باشد، خواه بالفعل و خواه بالقوّه… و اما صغیره آن است که ثواب فاعل آن بیش از عقابش باشد، خواه بالفعل و خواه بالقوه» (10).
از دیدگاه عبدالجبّار معتزلی، هنگامی که یک مؤمن مرتکب گناهی بزرگ (کبیره) می شود، همه ی پاداشهایی که پیش از آن به سبب طاعت و عبادت شایسته ی آن شده بود، از میان می رود، و مستحقّ چیزی جز عذاب و کیفر نمی ماند. همه پاداشهایی که حتی بهترین کسان شایسته ی آن شده اند هر اندازه هم که بزرگ باشد، با ارتکاب یک گناه کبیره از میان می رود.
اساس استدلال عبدالجبّار قیاسی است با حدود و مجازاتهایی که در شرع برای بعضی از جرایم معین شده است و باید بدون توجه به شایستگیهای پیشین مجرم در حق او اجرا شود. سخن او چنین است:« اگر یکی از ما در اطاعت از خدا و عبادت به هر مقامی رسیده باشد، و سپس ده درهم بدزدد، پس از آنکه همه ی شرایط لازم تحقّق یافت، امام به بریدن دست او به عنوان کیفر و عبرت گرفتن دیگران فرمان می دهد، در صورتی که اگر بنا بود کارهای خوب گذشته ی او که پاداشی بسیار بیش از این مجازات دارد در نظر گرفته شود، هرگز بریدن دست او جایز نمی بود.» (11)
دلیل شیخ مفید در ردّ نظریه عبدالجبار در مورد از بین بردن پاداش توسط گناه کبیره:
«قول معتزله در وعید، متّهم کردن خدای تعالی است به جور و ستم کردن و دروغ شمردن اخبار او. چه آنان چنان می پندارند که اگر کسی مدّت هزار سال اطاعت خدای عزّوجلّ کند و سپس به ارتکاب حرام گناه کند و توبه را به تأخیر اندازد و در این حال بمیرد، خدا برای هیچ یک از طاعتهای وی به او پاداشی نمی دهد و همه ی اعمال او را باطل می کند و با گناهی که کرده او را تا ابد در آتش دوزخ نگاه می دارد و به رحمت خود یا به شفاعت آفریده ای او را از آن بیرون نمی آورد… با این همه خدای تعالی می گوید:«إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» – ما پاداش کسی را که کار نیک کرده باشد ضایع نمی کنیم» (کهف، 30) و «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ» – پس هرکس به سنگینی ذرّه ای نیکی کند آن را می بیند» (زلزله، 7) و «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا» هرکه نیکی کند ده برابر آن به او می رسد و هرکه بدی کند، جز همچند آن جزا نمی بیند» (انعام، 160) و«إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ» نیکی ها بدیها را از میان می برند، این یادآوری است برای یادآورندگان» (هود، 114) (12).
آمرزش و عفو خدا
شیخ مفید به عنوان بخشی از برهان خود درباره ی اینکه وعید تنها مخصوص کفّار است.
در ضمن استدلال بر ضدّ ابوالقاسم بلخی (معتزلی) چنین می گوید:
«عرب و عجم و هر انسان عاقلی عفو را پس از بیم دادن و وعید نیکو می شمارد و عفوکننده را نکوهش نمی کند. پس این گفته باطل است که عفو و بخشایش از جانب خدا با وجود وعید او قبیح است. چه اگر چنین عملی از جانب خدا قبیح می بود در صورتی که در نظر هر عاقلی پسندیده است، همچنین لازم می آمد که هر عملی را که از خدا پسندیده باشد، مرد عاقل قبیح بداند. ولی این متناقض با عدل است و به گفته ی کسانی بازمی گردد که به خدا نسبت اجبار و جبری می دهند.» (13)
تفضّل یا ثواب
در اینکه مجازاتی که خدا درباره ی گناهکاران اِعمال می کند حق او است یا وظیفه و تکلیف او؟ بصریان می گفتند حقّ اوست و اگر بخواهد می تواند آن را ببخشد. بغدادیان می گفتند خدا مکلَّف به مجازات کردن گناهکاران است، خدا با جود و کرم و نه با عدل خویش مکلف به پاداش دادن مطیعان است. (14)
شیخ مفید، برای جواب دادن به این سؤال که نعیم بهشت تفضّلی از خدا یا پاداش عمل است، میان دو گروه مردمی که به بهشت وارد می شوند تمایز قائل می شود. به گفته ی او، یک طبقه مشتمل بر بهایم و دیوانگان و کودکان است که در ایام زندگی خویش مکلف به تکلیفی نبودند. اینان تنها به تفضّل الهی ساکن بهشت شده اند. طبقه ی دیگر کسانی هستند که مکلّف بوده اند. و به همین سبب بهشت برای ایشان از جهتی پاداش عمل است و از جهتی دیگر تفضّل. گفته ی وی چنین است:
«از آن جهت برای ایشان تفضّل است که اگر آن را از آنان بازمی داشتند ستمی در حقّ ایشان نشده بود. چه نعمت و فضل و احسانی را که پیشتر خدا به آنان بخشیده بود، بر ایشان واجب می داشت که شکر او کنند و فرمان او برند و نافرمانی او نکنند. بنابراین اگر پس از عمل پاداشی هم به آنان نمی داد و نعمتی نمی بخشید، ستمی در حقّ ایشان نکرده بود. و چون چنین است، ثوابی که به آنان داده تفضّل است.
و اما ثواب و پاداش بودن آن بدین جهت است که اعمال نیک ایشان بر جود و کرم خدای تعالی نعمت بخشیدن به آنان را لازم ساخت که نتیجه و ثوابی از کارهای نیک ایشان است. از این لحاظ ثواب است.
معتزلیان بصره و جهمیان و مجبّره پیروان ایشان با آن مخالفند.» (15)
2-توبه
تعریف شیخ مفید از حقیقت توبه چنین است:
«توبه پشیمانی از گذشته است به صورت بازگشت به خدای عزّوجلّ. و شرط آن مصمّم شدن بر ترک بازگشت به همان گونه گناه در تمام زندگی است. پس هر کس که در توبه ی خود از گناه آنچه را که گفتیم فراهم نکند، تائب نیست، حتّی اگر عملاً امثال آن معاصی گذشته را تکرار نکند.
این مذهب جمهور اهل عدل است» (16).
گفتار در توبه از یک قبیح با وجود پافشاری در قبیحی همانند آن
برخی از معتزله (ابوهاشم جبّائی) می گوید: شخص باید تنها به دلیل خاص توبه نکند، بلکه باید بدان جهت توبه کند که کاری که کرده قبیح بوده است (17). بنابراین کسی که واقعاً توبه می کند، باید عزم جزم کند که نه تنها از آن گونه خاص گناه اجتناب ورزد، بلکه نسبت به همه ی گناهان چنین باشد، چه همه ی آنها قبیح است. (18)
شیخ مفید می گوید توبه از یک قبیح با وجود پافشاری در قبیحی همانند آن صحیح است. حتی اگر توبه کننده معتقد باشد که آن چه بر آن باقی مانده و آن را ترک نمی کند قبیح است، به شرط آنکه انگیزه ها برای آنچه از دست کشیده و آنچه در آینده باید درباره ی آن تصمیم بگیرد، متفاوت باشد. ولی اگر انگیزه ها یکسان باشد، آن وقت توبه ی او درست نیست. (19)
3-احادیث مربوط به آخرت و رجعت
احادیثی از امامان شیعه نقل شده که جزئی از اعتقادات شیعه را درباره ی مرگ و روز قیامت و فاصله ی میان این دو تشکیل می دهد. یکی از این اعتقادات رجعت دینی بازگشت مردگان به حیات است. شیخ مفید می گوید:
«امامیّه بر این امر اتّفاق دارند که عدّه ی کثیری از مردگان پیش از روز قیامت به دنیا بازمی گردند، هرچند میان آنان در معنی رجعت اختلاف است» (20).
معتزله و خوارج و زیدیّه و مرجئه و اصحاب حدیث در همه ی آن چه گفتیم با امامیّه مخالفند.
مقصود شیخ مفید از رجعت این است که پیش از روز رستاخیز در زمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خدا دو گروه از مردگان را به زندگی و به این جهان بازمی گرداند: هم از خوبانی که از گناهان کبیره دوری جسته بودند، و هم از مردمان بسیار بد. خدا دسته ی اول را بر دسته ی دوم پیروز می کند که از آنان انتقام می گیرند، و سپس هر دو دسته می میرند و منتظر روز رستاخیز و ثواب یا عقاب ابدی خویش می مانند. (21)
مناظره ی مفید با معتزلی درباره ی رجعت
یک معتزلی می گوید بنابر رجعت امکان آن هست تا بدترین دشمنان شیعه همچون یزید و شِمر و ابن مُلجم در صورتی که فرصت بازگشت به روی زمین و زندگی به دست آورند، توبه کنند و از خلود در آتش خلاص شوند، مفید می گوید که در اینجا دو جواب وجود دارد:
یکی اینکه، با وجود مخالف نبودن عقل با چنین پیشامدی، احادیث محکمی در دست است که بنابر آنها معلوم می شود که این اشخاص بدون شک در آتش مخلّد خواهند بود. جواب دوم آن است که خدا توبه ی این کافران را نمی پذیرد، همان گونه که توبه ی فرعون را هم قبول نخواهد کرد. حکمت او مقتضی عدم قبول توبه ی آنان است. (22)
بار دیگر معتزلی می پرسد که چگونه می توان تصوّر کرد کسانی که به زندگی بازمی گردند به مخالفت خود با خدا ادامه دهند، در صورتی که پیش از آن عذاب قبر را آزموده اند و می دانند چه پیامدهای بدی در صورت پرداختن به کارهای بد منتظر ایشان است.
و شیخ مفید در جواب او می گوید که یادآوری از عذاب گذشته مانع آن نیست که درباره ی آینده دچار تردید شوند. آنان چنان می اندیشند که از آن جهت از گور برخاسته اند که بر دنیا حکومت کنند، و این رجعت را همچون بزرگداشتی برای خود تصوّر می کنند، و همچون در زندگی گذشته به کارهای بد خود ادامه خواهند داد. (23)
عذاب قبر
درباره ی عذاب قبر، اختلاف است. اشعری از سه نظریه یاد کرده است:
1-بعضی منکر آن شده اند. و اینان معتزله و خوارجند.
2-بعضی دیگر که اکثریّت اهل اسلام را تشکیل می دهند آن را قبول دارند.
3-و بعضی دیگر برآنند که خدا ارواح را به رنج یا راحت می رساند، ولی بدنهایی که در گورها قرار دارد در معرض این رنج و راحت قرار نمی گیرد (24). گفته ی شیخ مفید چنین است:
«خدای تعالی برای اهل قبور بدنهایی همچون بدنهایی که در دنیا دارند می سازد که در آن بدنها به مؤمن ایشان نعمت ارزانی می شود و کفّار و فاسقان عذاب می بینند و این بدنها غیر از بدنهای ایشان در گورها است که دیده می شود و به مرور ایام می پوسد و از میان می رود. و این [نعمت یا رنج] در جاهایی جز گورها به ایشان می رسد» (25).
گفتار در فرود آمدن دو فرشته بر اصحاب قبور و پرسش کردن از ایشان درباره ی اعتقاد
شیخ مفید می گوید:
«خدا بر کسی که می خواهد پس از مرگ به او نعمت ارزانی دارد، دو فرشته به نامهای مُبشّر و بشیر فرو می فرستد. این فرشتگان از او درباره ی خدایش و پیامبرانش و ولیّش پرسش می کنند، و با همان اعتقاد راستینی که با آن از دنیا رفته بود به آنان پاسخ می دهد، هدف از پرسیدن فرشتگان یافتن نشانه ای است که با آن شایسته ی نعیم شود، و این نشانه را در پاسخ وی می یابند.
و خدای جلّ جلاله بر هر کس که می خواهد او را در برزخ عذاب کند، دو فرشته به نامهای ناکِر و نَکیر فرومی فرستد و آنها را موکّل عذاب او قرار می دهد، و مقصود از پرسشهای این دو فرشته بیرون آوردن نشانه های مستحقّ عذاب بودن او است از جوابی که می دهد و لکنت زبانی که در بیان حقّ و حقیقت پیدا می کند و اطلاعاتی که از بدی ایمان او خبر می دهد، و درماندگی و تردّدی که در جواب گفتن نشان می دهد» (26).
رؤیت پیامبر صلی الله علیه و آله و فرشتگان در هنگام مرگ
مفید احادیث مشعر بر این را که محتضر، محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام را می بیند، به شناخت عقلی توجیه کرده است و معنی رؤیت بصری به آن نداده است. آن چه او به صورت عقلانی می بیند«ثمره ی ولایت و دوست داشتن یا مشکوک بودن نسبت به ایشان است» (27).
درباره ی رؤیت فرشتگان هنگام احتضار، مفید نظر خود را همان نظری می داند که در مورد دیدار حضرت محمد صلی الله علیه و آله و حضرت علی علیه السلام بیان کرده است. و گفته است و نیز ممکن است محتضر فرشتگان را با چشم خود ببیند. (28)
روز حساب
قرآن از روز حساب و توزین اعمال آدمیان سخن می گوید. مفید در این باره چنین توضیح می دهد:
«من می گویم که حساب موافقت بنده است با آنچه در دار دنیا به آن مأمور بوده است و به گناهکاران از اهل ایمان اختصاص دارد. و اما کفّار را همان جزایی است که شایسته ی آنند، و مؤمنان صالح بدون حساب پاداش خود را دریافت می دارند. و من می گویم که کسانی که مأمور حسابی هستند که از آن یاد کردم، عبارتند از رسول الله صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و امامان از فرزندان ایشان علیهم السلام به فرمانی که از خدای تعالی به ایشان رسیده و این را بزرگداشت و تجلیل و تعظیمی برای ایشان نسبت به سایر بندگان قرار داده است.
و در این باره اخبار فراوانی به میانجیگری امامان راستگو علیه السلام از خدای تعالی رسیده. و خدای تعالی گفته است:«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ – و بگو عمل کنید که خدا عمل شما را می بیند و پیامبرش و مؤمنان» (توبه، 105) که در آن مقصود از مؤمنان، بنا بر تفسیری که هیچ شکّ و شبهه ای در درستی آن نیست، امامان علیهم السلام است.
و اما ترازو (میزان) عبارت از برابر نهادن اعمال است و اندازه گرفتن آنچه بدان شایستگی دارند. کسانی که در آن روز توزین می کنند، ائمّه ی آل محمّدند صلی الله علیه و آله که مأموریت حساب با ایشان است.
همه ی ناقلان حدیث امامی بر این گفته اتّفاق کلمه دارند» (29).
«صراط پلی است میان بهشت و دوزخ که قدمهای مؤمنان بر آن استوار است و قدمهای کفّار بر آن می لغزد و از همانجا به دوزخ فرو می افتند» (30).
پی نوشت ها :
1. اوائل، ص 15.
2. اوائل، ص 60.
3. اوائل، صفحات 95-96.
4. کشف المراد، مقصد ششم، فصل6، در صفات ثواب و عقاب.
5. اوائل، ص58.
6. اوائل، ص 14.
7. اوائل، صفحات 48-49.
8. همان، صفحات 14-15.
9. همان، صفحات 52-53.
10. همان، ص 632.
11. همان، ص 800.
12. الفصول، ص 283-282.
13. همان، ص 40.
14. شرح الاصول الخمسه، ص 644.
15. اوائل، صفحات 91-92.
16. همان، ص 61.
17. البغدادی، الفرق بین الفرق، ص 114. شرح الاصول الخمسه، ص 791.
18. شرح الاصول الخمسه، ص 794.
19. اوائل، ص 62.
20. همان، ص 13.
21. همان، ص 50.
22. مفید، الفصول، صفحات 115-116.
23. الفصول، ص 118.
24. مقالات الاسلامیین، ص430.
25. اوائل، صفحات 50-49.
26. اوائل، ص 49.
27. همان، ص 47.
28. همان، ص 48.
29. اوائل، صفحات 51-52.
30. همان، ص 51.
منبع مقاله :
کوچنانی، قاسمعلی(1388)، مدافع حریم تشیّع(مروری بر زندگی و آثار شیخ مفید)، تهران: همشهری، چاپ اول