طلسمات

خانه » همه » مذهبی » برخی صفات خداوند در قرآن (قسمت اول)

برخی صفات خداوند در قرآن (قسمت اول)

برخی صفات خداوند در قرآن (قسمت اول)

هر موجودی که اول فرض شود، از آن جا که خداوند متعال بر آن احاطه دارد، خداوند، پیش از او قرار می‌گیرد، و هر موجودی که آخر فرض گردد، خداوند متعال به دلیل احاطه بر او، پس از آن است.

0385 - برخی صفات خداوند در قرآن (قسمت اول)

مثلی که خدای تعالی برای مشرک و موحد در قرآن کریم می زند این گونه است که مشرکی که ارباب‌های گوناگونی را می‌پرسند همه در شخص وی شریک‌اند و بر سر او با هم مشاجره دارند. این خدا به او دستور می‌دهد که کاری را انجام دهد و آن خدای دیگر، وی را از آن عمل نهی می‌کند، و هر یک از خدایان می خواهند که مشرک نامبرده، بندۂ خصوصی او باشد و تنها او را خدمت کند. موحدی که خالص در اختیار یک مخدوم است و احدی با آن مخدوم در وی شرکت ندارد، در نتیجه، موحد، تنها او را بر طبق اراده‌اش خدمت می‌کند بدون این که کسی با خدا بر سر او منازعه داشته باشد و نزاعش منجر به حیرت گردد. پس مشرک، مردی است که «شرکایی متشاکس» دارد و موحد، مردی است که «سلم» برای یکی است، و این دو مرد، وضعی یکسان ندارند؛ بلکه وضع آن که خالص برای یک نفر است، بهتر است از وضع آن بیچاره ای که در اختیار چند نفر است.
 
توحید، خود چند جزء دارد: یکی مبانی الهیاتی نظریه توحید است که به صفات خود خداوند متعال می پردازد؛ دیگری، مبانی جهان شناختی نظریه است که به ابعادی از جهان (به عنوان محیط زندگی) می پردازد که مربوط به شادکامی بوده و توسط خداوند تنظیم شده است؛ سومی، مبانی انسان شناختی این نظریه است که به ابعادی از انسان می پردازد که مربوط به شادکامی بوده و توسط خداوند تنظیم شده است؛ و چهارمی، مبانی دین شناختی نظریه توحید است که به ابعادی از دین می پردازد که مربوط به شادکامی بوده و توسط خداوند تنظیم شده است. دلیل چهار گونه بودن این مبانی، آن است که از سویی خداوندی وجود دارد که همه امور عالم از او و به دست اوست؛ از سوی دیگر، انسانی وجود دارد که شادکامی مربوط به اوست؛ از سوی سوم در محیطی زندگی می‌کنیم که ویژگی ها و قوانین خاص خود را دارد؛ دیگر این که دینی هست که قوانین این شادکامی را در خود دارد. این چهار نوع از مبانی، با ساختار شادکامی نیز هماهنگ اند. همه این مبانی، قوانین پایه رضامندی و نشاط را (با توصیف ابعاد هر یک)، تبیین می‌کنند.
 
مسئله بعدی، مناسبات میان این چهار نوع از مبانی است. این مبانی، همگی در عرض هم قرار ندارند. هر چند مبانی در رأس عوامل قرار دارند، اما خود مبانی چهارگانه، در عرض هم نیستند و ارزش یکسان و جایگاه برابر ندارند. از این رو، مبانی خداشناختی در رأس قرار دارد و سپس از دل آن، مبانی انسان شناختی، جهان شناختی و دین شناختی خارج می‌شود و این بدان جهت است که همه امور عالم از خدا و به دست خداوند است. خداوند متعال، منشأ همه امور عالم است و اختیار همه چیز به دست اوست. خداوند متعال، صفاتی دارد که گسترده اند و هر کدام، بعدی از ابعاد توحید را نشان می‌دهند. بررسی این صفات می تواند نقش خدا را در زندگی روشن نماید. از این رو، برخی از صفات خداوند را که در تبیین نقش توحید در شادکامی، سهم بیشتر و مهم تری دارند، بیان خواهیم کرد.
 
دانایی مطلق نیز از آن خداوند متعال است. به همین جهت، یکی از صفات خداوند، «علیم» است. صفت «علیم (دانا)»، فعیل به معنای فاعل از ماده «علم» است که در اصل، بر نشانه یک شیء که با آن از غیر خود متمایز می‌گردد دلالت می‌کند. علم، نقیض «جهل» و به معنای «معرفت» است. علم، یعنی یقین و «علیم» مانند «عالم»، کسی است که متصف به علم است. در قرآن کریم، از علم خدا نزدیک به ۲۵۰ بار یاد شده و در احادیث نیز در باره علم خدا فراوان سخن گفته شده است. در قرآن و احادیث، آفرینش موجودات جهان و نظم و به هم پیوستگی آنها و نیز قدرت مطلق خدا، از نشانه ها و دلایل علم مطلق خدا دانسته شده اند. از آن جا که صفت «علم» در آفریده‌ها نیز وجود دارد، احادیث برای روشن نمودن معنای علم الهی، به بیان تفاوت های علم خدا و علم آفریده ها پرداخته‌اند و همانند بودن آن دو را نفی کرده‌اند.
 
علم الهی، از صفات ذاتی خداست، در نتیجه، نوپدید و اکتسابی نیست و از طریق ابزارها و ادوات به دست نیامده است. علم خدا، مطلق و پایان ناپذیر است و خداوند به همه چیز از جمله کلیات و جزئیات، احاطه علمی دارد. او حتی قبل از وجود اشیا، به آنها علم دارد و تفاوتی میان علم او به اشیا پیش از موجود شدن و پس از موجود شدنشان، وجود ندارد. صفات دیگری از خداوند نیز به همین صفت ذات اشاره دارند. ممکن است این صفات، بیانگر ابعاد علم خداوند باشند.
 
صفت محیط (فراگیرنده)، از ریشه «حوط» به معنای «حلقه زدن چیزی بر چیز دیگر» است. حوط، چیز گردی از نقره است که زن بر پیشانی خود می بندد. حائط، به معنای دیوار است؛ چون دیوار، اشیای درون خود را فرا می‌گیرد.  از سوی دیگر، حوط، در نگهداری و مراقبت نیز به کار می‌رود. در قرآن و احادیث، خداوند، محیط بر هر چیزی از جمله انسان ها دانسته شده است و این احاطه، از جهت علم و قدرت اوست نه با ذات؛ چون مکان ها محدودند و جهت های چهارگانه آنها را در برگرفته اند و اگر احاطه خدا با ذاتش بود، ذات خدا الزاما دارای جهت های چهارگانه می شد؛ یعنی خدا، بالا و پایین و چپ و راست پیدا می کرد.
 
صفت دیگری که از فروع محیط بودن به شمار می‌رود و می تواند ابعاد علم خدا را روشن سازد، «الأول و الأخر» است و مراد از آن، اول و آخر مطلق است، نه نسبی. این معنا، به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ کس جز او، اول و آخر مطلق نیست.
 
 علامه طباطبایی گفته است: «منظور از اول بودن و آخر بودن خداوند، احاطه او به تمام اشیاست. هر موجودی که اول فرض شود، از آن جا که خداوند متعال بر آن احاطه دارد، خداوند، پیش از او قرار می‌گیرد، و هر موجودی که آخر فرض گردد، خداوند متعال به دلیل احاطه بر او، پس از آن است. بنابراین، اول بودن و آخر بودن خداوند، دو فرع از فروع صفت «محیط» است و محیط، خود از شاخه‌های قدرت مطلق اوست و ممکن است که چهار نام: اول، آخر، ظاهر و باطن را از فروع احاطه وجودی او بگیریم چون وجود او قبل از وجود هر چیز و بعد از وجود هر چیز است…».
ادامه دارد..
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص67-64، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد