طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق (2)

بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق (2)

بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق (2)

اگر ما دستورهاى شرعى را در اسلام مورد بررسى قرار دهيم در مى‏يابيم كه تمامى آن‏ها بر محور عدل و اعتدال و حد وسط در گردش است و شايسته است كه كتاب مستقلى در اين زمينه نوشته شود تا حق مطلب ادا گردد. اكنون به دليل ضيق مجال براى نمونه در اين باره به ذكر برخى از آيات مى‏پردازيم:

d57d482a 4dbe 4a0c a2db aa81c7a042f0 - بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق (2)

0013102 - بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق (2)
بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق (2)

 

نويسنده:دكتر سيد مهدى صانعى

 

اگر ما دستورهاى شرعى را در اسلام مورد بررسى قرار دهيم در مى‏يابيم كه تمامى آن‏ها بر محور عدل و اعتدال و حد وسط در گردش است و شايسته است كه كتاب مستقلى در اين زمينه نوشته شود تا حق مطلب ادا گردد. اكنون به دليل ضيق مجال براى نمونه در اين باره به ذكر برخى از آيات مى‏پردازيم:
1. «الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما» (23) ; (بندگان رحمان) كسانى هستند كه هنگام بخشش نه زياده روى مى‏كنند و نه بخل مى‏ورزند و انفاق بين آن دو، قوام (و درستى) است.
2. «و كلوا واشربوا و لاتسرفوا» (24) ; و بخوريد و بياشاميد و زياده‏روى نكنيد.
3. «ولا تجهر بصلاتك ولاتخافت‏بها و ابتغ بين ذلك سبيلا» (25) ; و دعاى خود را به صداى بلند و آهسته انجام مده و راهى بين آن دو – كه همان حد ميانه است – بطلب.
4. «وابتغ فيما آتاك الله الدار الآخرة و لاتنس نصيبك من الدنيا» (26) ; در نعمت‏هايى كه خداوند به تو ارزانى داشته، دار آخرت را طلب نما و – در عين حال از افراط بپرهيز و – بهره‏ات را از دنيا (نيز) فراموش مكن – و حد اعتدال را پيوسته در نظر داشته باش – .
5. آياتى دلالت دارد كه مردم بايد به لطف خداوند اميدوار باشند و از رحمتش مايوس نگردند. در سوره «الزمر» آمده است: «لاتقنطوا من رحمة الله‏» (27) ; از رحمت‏خدا نوميد نشويد.
به آيات ديگرى بر مى‏خوريم كه به ما مى‏گويند نبايد از عذاب الهى و از كيفر اعمالمان غفلت نماييم: «افامنوا مكر الله فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون‏» (28) ; آيا آسوده خاطرند از اين كه – به سبب اعمالشان – ناگهان خداوند آنان را كيفر دهد. از كيفر ناگهانى خداوند به جز گروه زيان‏كار آسوده خاطر نيست.
از مجموع اين گونه آيات چنين برمى‏آيد كه ما بايد بين بيم و اميد باشيم و حد اعتدال را در نظر بگيريم; يعنى اگر طاعات و عبادات بسيار و فراوانى انجام داده باشيم نبايد مغرور شويم و به خود يادآورى كنيم كه ما اين همه اعمال نيك به جا آورده‏ايم و خداوند ما را مورد لطف و عنايت‏خاص خود قرار مى‏دهد; چون اعمال ما ارزش آن را ندارند كه در پيش‏گاه خداوند پذيرفته شوند، مگر به كرمش ما را ببخشد. و از طرف ديگر نبايد از رحمت‏خداوند نوميد باشيم، هر چند گناهان بسيار و فراوانى را مرتكب شده باشيم; زيرا نوميدى با سقوط و بدبختى برابر است. پس بايد در تلاش و كوشش باشيم كه گذشته‏ها را تكرار نكنيم و در صدد ساختن خود باشيم و بدانيم كه رحم او بى‏پايان است و اگر به درگاهش روى آور شويم ما را عفو مى‏نمايد; و ما به احسان و لطف رفتار مى‏كند.
در اين‏باره از حضرت صادق عليه السلام چنين نقل شده است: «… در وصيت لقمان چيزهاى عجيبى وجود دارد; عجيب‏ترين آن‏ها اين است كه لقمان به پسرش فرمود: به گونه‏اى از خدا بترس كه اگر كار نيك جن و انس را به جا آورده باشى، عذابت مى‏كند و نيز آن گونه به خداوند اميدوار باش كه اگر گناهان جن و انس را انجام داده باشى به تو رحم مى‏كند. (و مورد غفران و لطف خودش قرار مى‏دهد.) پدرم مى‏فرمود: هيچ مؤمنى نيست مگر اين كه در دلش دو نور وجود دارد: نور بيم و نور اميد، اگر هر يك از اين دو با هم سنجيده شوند هيچ كدام بر ديگرى ترجيحى ندارد» . (29)
گفتيم بحث در مورد آيات و رواياتى كه بر لزوم اعتدال و ميانه‏روى در اعمال دلالت دارند، در خور نوشتن كتاب مستقل و مفصلى است; اندكى در اين باره به بررسى بپردازيم:
توضيح آن‏كه از جمله چيزهايى كه بر بيم و اميد متفرع است‏شادى و اندوه است كه از نظر دانشمندان روان‏شناس حد وسط آن، مطلوب مى‏باشد; بدين معنى كه افراط در شادى و هم‏چنين اندوه و پريشانى زياده از حد و مداوم زيان‏هاى غيرقابل انكارى را در پى دارد.
«پسيكولوكها» ثابت كرده‏اند كه هر نوع خوشحالى مانند اندوه و غصه اعصاب را تحت تاثير قرار مى‏دهد ; هر اندازه خوشى يا اندوه بيش‏تر شدت داشته باشد فزونى تاثير، هم بيش‏تر است. هر كسى در دوران زندگى خود بارها آزمايش كرده كه بر اثر دريافت‏يك خبر خوش و مسرت‏بخش چنان تغيير حالتى به او دست مى‏دهد كه به كلى وضعيتش دگرگون مى‏گردد.
نخستين اثر آن اين است كه اشتهايش سد مى‏شود به گونه‏اى كه ميل به غذا ندارد; از طرف ديگر تمام اعصابش به رعشه و حركت در مى‏آيد و مانع استراحتش مى‏شود. در آن حالت ميل دارد پيوسته راه برود و تحرك و جست و خيز داشته باشد.
اين حالت ممكن است‏يك ساعت‏يا يك روز حتى بيش‏تر ادامه يابد و گاهى تغيير وضع روحى و روانى چنان شدت پيدا كند كه بر اثر دريافت‏ خبر خوش ناگهانى از قبيل اين‏كه مادرى پسرش را مرده مى‏دانسته ناگهان او را مى‏بيند و مانند اين‏گونه اتفاقات، الت‏سكته ناقص يا كامل به او دست دهد. (30)
مى‏توان گفت وجود اضداد هم‏چون خوش‏حالى و اندوه و به طور كلى تضاد، در عالم هستى لطف الهى و از اسرار آفرينش است. به سخن ديگر، در نظر حكمت از ابزار خير و تكامل به حساب مى‏آيد. فضيلت و تعالى در معركه هرج و مرج و اغتشاش عالم، تكميل و تكوين مى‏شوند و شخص فقط از راه رنج، اندوه و مسئوليت‏به اوج علو خود مى‏رسد. غصه و اندوه امرى معقول و علامت‏حيات و محرك اصلاح است. شادى‏ها و خوش‏حالى‏ها كه نتيجه كنش‏ها، آرزوها و تلاش‏ها است. نيز براى خود جايى دارد; بدين بيان كه هيچ كارى بدون هدف مطلوب و شادى آفرين انجام نمى‏شود. پس شادى و اندوه و نوش و نيش به صلاح بشر و سبب تكامل او است.
عاشقم بر مهر و بر قهرش به جد اى عجب من عاشق اين هر دوضد نكته مهمى كه از نظر حفظ تعادل و هم‏آهنگى بايد به آن توجه شود و قبلا هم يادآور شديم اين است كه هرگاه خوش‏حالى و شادمانى مفرط بر شخصى عارض مى‏گردد موجب برهم‏زدن نظم و اعتدال مى‏شود و او حالت عادى خود را از دست مى‏دهد كه اگر پيوسته به همين‏حال باشد، زندگى ناهنجار و ناموزونى دارد كه با ناگوارى‏ها و دشوارى‏هاى طاقت‏فرسا همراه مى‏گردد.
در اين زمينه لازم است‏براى حفظ آرامش و توازن يك نيروى يك‏نواخت‏كننده‏اى وجود داشته باشد تا خود به خود، زيان‏هاى شادمانى بيش از حد را سامان بخشد و به نظم درآورد.
براى مثال، اگر سيبى را به نخى ببندند و آن را آويزان كنند. سپس آن را به يك طرف بكشند و از حالت آرامش و سكون به در آورند، آن گاه آن را رها نمايند، در يك جا نمى‏ماند و قرار نمى‏گيرد. آن قدر به اين طرف و آن طرف مى‏رود تا سرانجام به محل اصلى اش برگردد و آرامش نخستين خود را بازيابد.
به همين گونه است هنگامى كه خوش‏حالى شديد دست مى‏دهد و تعادل آدمى را از بين مى‏برد. در چنين حالتى لازم است عاملى وجود داشته باشد تا آن نو پديد را كاهش دهد و مهار نمايد و آثار زيان‏مند آن برطرف گرداند و آرامش و يك‏نواختى و برابرى ايجاد شود.
مرحله حزن و اندوه نيز اين گونه است; يعنى به هنگام به وجود آمدن اين پديده ناخوش‏آيند بايد نيروى معتدل‏كننده‏اى در كار باشد تا بدان وسيله، آثار سوئى كه از آن سرچشمه مى‏گيرد زدوده شود و برابرى و آرامش برقرار گردد.
در قرآن مجيد به اين راز مهم روانى اشاره شده و چنين آمده است:
«ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير. لكيلا تاسوا على ما فاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم والله لايحب كل مختال فخور» (31) .
هيچ مصيبتى در زمين و نه (درباره) خودتان نمى‏رسد مگر آن كه پيش از آن كه آن را به وجود آوريم در كتابى – يعنى در لوح محفوظ – است. همانا آن بر خداوند آسان است – همه امور بر وفق اسباب و مسببات و عدالت پيش از ايجاد آن‏ها نيز مشخص و معين شده است – تا اندوه‏گين نشويد به آن چه از دست داده‏ايد و (نيز) شادمان نشويد به آن‏چه خداوند (تفضل نموده) به شما داده است و خداوند هيچ گردن‏فراز فخركننده‏اى را دوست نمى‏دارد.
خواهيد پرسيد: مگر شادى و خوش‏حالى بد است كه خداوند ما را از آن باز داشته است؟
در جواب مى‏گوييم: چنان كه پيش از اين اشاره كرديم هر شادمانى و مسرتى كه تعادل انسان را مختل كند و او را از مسير و هدف اصلى زندگى‏اش منحرف سازد وهم‏چنين آن غم و غصه‏اى كه وضع زندگى او را دگرگون نمايد و او را به ورطه نوميدى و ياس سقوط دهد، استعداد او را سركوب و از مواهب خداوندى محروم كند، ناپسند و نكوهيده است.
هر كسى بايد در اين باره حدوسط را اختيار كند، يعنى هنگام رخدادهاى شادى‏آفرين و نيز هنگام انجام دادن كارهاى مفيد و پسنديده بدون شك هر انسانى شادمان مى‏گردد; اما در عين حال هيچ ژرف‏نگرى به اين گونه خوشى‏ها دل نمى‏بندد; زيرا (آن‏چه دل‏بستگى‏ها را نشايد) پيوسته عاقبت و نتيجه زندگى را در نظر خود زنده نگه مى‏دارد.
و از سوى ديگر، در مورد انجام وظيفه هميشه خود را مقصر محسوب مى‏دارد و اعمال خود را قابل پذيرش در نزد خداوند متعال نمى‏داند; از اين نظر در بيم و اندوه به سر مى‏برد كه مبادا نسبت‏به انجام وظايف خود كوتاهى كرده باشد. و هر گاه گناهى از او سرزند اندوه‏گين مى‏شود كه چرا از پروردگار خويش آزرم نكرد، و كارى انجام داده كه او را از فضيلت و كمال دور ساخته است.
نتيجه مى‏گيريم كه آدمى هنگامى مراحل كمال را يكى بعد از ديگرى طى مى‏كند كه در مسير زندگى بين بيم و اميد باشد; بدين معنا كه شادى و خوش‏گذرانى و پرداختن به لذات جسمانى آن اندازه نباشد كه زندگى پس از اين عالم را فراموش كند و هم‏چون حيوانات جز به لذات مادى زودگذر توجه نداشته باشد، و نيز به گونه‏اى نباشد كه بر اثر غمگينى و نوميدى و افسردگى از فعاليت و كوشش باز ايستد و هم‏چون درخت‏بى‏ثمرى باشد، و از اهداف آفرينش خويش محروم بماند و به الطاف و رحمت‏ها و بهجت‏هاى بى‏پايان پروردگار خويش نظرى نداشته باشد.
حسن ختام مطلب را متناسب با مقام، به حديثى از امام همام حضرت جعفر بن محمد عليه السلام وا مى‏گذاريم كه فرمود: «يا ابن آدم مالك تاسوا على مفقود لايرده اليك الفوت؟ و ما لك تفرح بموجود لا يتركه فى يدك الموت‏» (32) . اى فرزند آدم، بر از دست رفته‏اى كه اندوه تو، آن را باز نياورد چرا اندوه‏گين مى‏شوى؟ و چرا شاد مى‏شوى به آنچه كه مرگ آن را براى تو باقى نمى‏گذارد؟
و آخر دعوانا ان الحمد لله
منابع و مآخذ
1. ابن منظور افريقى مصرى، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، قم، سال 1405 ه ق.
2. اسمايلز، سموئيل، اعتماد به نفس، ترجمه على دشتى، سال 1303 ش.
3. رشيد پور، عبدالمجيد، چرا رنج مى‏بريم، انتشارات مؤسسه دار العلم، قم.
4. رضازاده شفق، تاريخ ادبيات ايران، سال 1352 ش.
5. الرضى، محمد بن ابى احمد، نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، گراور با خط طاهر خوشنويس، سال 1365 ه ق.
6. شريعتى، على، انسان، ط اول، 1361 ش.
7. شهاب پور، عطاء الله، سالنامه نور دانش، چاپخانه تابان، سال 1325.
8. طريحى، محمد بن على، مجمع البحرين و مطلع النيرين، چ سنگى، [بى‏تا] .
9. فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى، المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء، دفتر انتشارات اسلامى، قم، سال 1383 ه ق.
10. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1403 ه ق.
11. ملافتح الله كاشانى، منهج الصادقين فى الزام المخالفين، افست اسلاميه، سال 1336 ش.
12. نراقى، محمد مهدى، جامع السعادات، مطبعة النجف، سال 1383 ه ق.

پى‏نوشت‏ها:
 

23) فرقان، آيه‏ى 67.
24) الاعراف، آيه‏ى 31.
25) الاسراء، آيه‏ى 110.
26) قصص، آيه‏ى 77.
27) زمر، آيه‏ى 52.
28) الاعراف، آيه‏ى 99.
29) فيض كاشانى، المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء، ج 7، ص 283.
 

منبع : www.naraqi.com
«عن ابى عبدالله عليه السلام قال: قلت له ما كان فى وصية لقمان عليه السلام قال: كان فيها الاعاجيب و كان اعجب ما كان فيها ان قال لابنه: خف الله خيفة لو جئته بر الثقلين لعذبك و ارج االله رجاء لو جئته بذنوب الثقلين لرحمك. ثم قال ابوعبدالله عليه السلام كان ابى يقول: انه ليس من عبد مؤمن الا و فى قلبه نور ان نور خيفة و نور رجاء لو وزن هذا لم يزد على هذا و لو وزن هذا لم يزد على هذا» .
30) ر.ك: عطاء الله شهاب پور، سالنامه نور دانش، شركت چاپخانه تابان، 1325 ش.
31) حديد، آيه‏ى 22 و 23.
32) ر.ك: ملا فتح الله كاشانى، تفسير منهج الصادقى فى الزام المخالفين، سوره «الحديد» ، ذيل آيه 22 و 23.
منبع: www.naraqi.com

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد