بررسي بيان هاي فيض کاشاني در نوادرالأخبار
چکيده:
فيض کاشاني از عالمان نامدار و آثار برجاي مانده از او در شمار آثار ماندگار و اثرگذار شيعه به شمار مي آيد. استخراج، توصيف و تحليل روش و مباني علمي و عقيدتي او ضمن آشکارسازي بخشي از تاريخ انديشه ي شيعه، يافته هاي بديع و سودمند ديگري را نيز در پي دارد. نوشتار پيش رو که با روش توصيفي تحليل سامان يافته مي کوشد تا از رهگذر درون خواني و تحليل متن کتاب نوادرالاخبار، برخي از ابعاد علمي و مباني مورد اعتماد فيض را بازگو نمايد. فيض در اين اثر-که در سال هاي پاياني عمر و براي مخاطب عام نگاشته- بيشتر به نقل و گزارش حديث اهتمام ورزيده تا تحليل و شرح آن. با اين همه کتاب از ارزيابي، اظهار بازگويي نکات سودمند و تکميلي خالي نيست. مهم ترين عناوين مربوط به بيان فيض در اين کتاب عبارتند از رفع اختلاف حديث، نقل اقوال و آراي ديگر دانشمندان، ارزيابي حديث، تعيين مصداق روايات، بيان معناي لغات و عبارات و شرح حديث. تأمل و درنگ در مفاد کتاب- با توجه به نگاشته هاي پيشين او چون الوافي و الشافي، تفسير الصافي و …- اين گمانه را تقويت مي نمايد که جناب فيض در ساليان پاياني عمر شريفش بيش از پيش به نقل گرايي علاقمند شده است.
کليد واژه ها:
فيض کاشاني، نوادرالاخبار، کلام شيعه، فقه الحديث.
مقدمه
يکي از نگاشته هاي فيض کاشاني در حوزه ي اعتقادات (3)، کتاب نوادرالاخبار فيما يتعلّق باصول الدين است. اگرچه از دليل انتخاب نام نوادرالاخبار آگاه نيستيم، ولي عبارت توضيحي عنوان کتاب، مي نماياند که موضوع کتاب، اخبار جمع آوري شده درباره ي اصل هاي پنج گانه ي اعتقادي است که به اصول دين شهرت دارد. يکي از سبک هاي مشهور در نگارش کتاب هاي حديثي در قرون سوم تا پنجم هجري، نوادر نويسي است. اين کتاب ها که بيشتر با نام نوادرالاخبار و النوادر و مانند آن، شناخته مي شود، نظم و سياق خاص خود را داشته و به نوادر احاديث در يک موضوع مي پردازد. ولي با مطالعه ي متن کتاب به دست مي آيد که مرحوم فيض کاشاني کتابش را، بر اساس اصطلاح مشهور نام گذاري نکرده است. بلکه کتابي را که پس از کتاب الوافي و الشافي و بر اساس کتب اربعه نگاشته، و احاديث اعتقادي را از کتاب هاي پراکنده، جمع آوري و دسته بندي کرده است، نوادرالاخبار نام نهاده است.
پس از آن که جناب فيض کتاب الوافي را از ترکيب کتاب هاي چهارگانه ي شيعي سامان داد و پس از آن کتاب الشافي را تدوين نمود، مناسب ديد که احاديث اعتقادي مهم که در کتاب هايي غير از کتب اربعه موجود است را نيز جمع آوري و تدوين کند. محصول اين تلاش مرحوم فيض کتاب نوادرالاخبار است. دسته بندي اين کتاب مانند کتاب الشافي بوده و به گونه اي مستدرکي براي الشافي به شمار مي آيد. (4)
مرحوم فيض نخست در مقدمه اي کوتاه به معرّفي منابع مورد استفاده ي خود مي پردازد. که مهم ترين آنها نوشته هاي شيخ صدوق با هشت کتاب است. الاختصاص منسوب به شيخ مفيد، المحاسن برقي، بصائرالدرجات صفار قمي، الاحتجاج طبرسي، کتاب هاي الامالي و الغيبه شيخ طوسي، تفسيرهاي مجمع البيان و جوامع الجامع طبرسي نيز از ديگر منابع اين کتاب مي باشد.
دو فصل مقدّماتي را پيش از پرداختن به مباحث اصول دين آورده است. فصل نخست را کتاب العقل نام نهاده و در باب هاي چهارگانه ي آن از آغاز خلقت، عقل، فضيلت عقل، شعبه هاي عقل وصفت خردمند و نادان، به نقل از معصومان عليهم السلام سخن گفته است. فصل دوم کتاب را به علم ويژه ساخته و در شانزده باب، پيرامون دانش و دانشيان به نقل روايات پرداخته است. ابواب مهمّي چون جدال در دين، رأي و قياس، فهم حديث و اختلاف حديث از موضوعاتي است که در اين فصل بررسي شده است.
پس از اين، مؤلف، فصل هاي ديگر کتاب را چنين سامان داده است: کتاب التوحيد در هجده باب، کتاب نبوّت و امامت در هفت باب، کتاب فتنه ها و امتحان ها در پنج باب، کتاب اخبار حضرت قائم عليه السلام- که از لحاظ متن، مفصّل ترين فصل کتاب است- در بيست و چهار باب و کتاب معاد در سي باب.
نويسنده ي کتاب، در هر فصل و باب رواياتي را که از منابع روايي (5)، جمع آوري کرده بود، دسته بندي کرده و هر يک را در بابِ از پيش تعيين شده، قرار داد. شايد مهم ترين کار مؤلف در اين کتاب، گردآوري روايات پراکنده از منابع گوناگون بوده است. همچنين حذف روايات تکراري و هم مضمون و رفع اختلاف احاديث، از کارهاي نويسنده ي کتاب است. فيض در مقدّمه ي کتاب مي گويد: « روايات وارده از ائمه عليهم السلام بسيارند و رواياتي که در يک موضوع آمده، در کتب اصحاب ما پراکنده اند و رواياتي که در موضوعات مختلف آمده اند، در يکجا گرد نيامده اند. از سويي ديگر، بسياري از آنها تکراري و متعارض يکدگير بوده و استفاده از آنها با موضوعاتشان سخت و ضبط و جمع آوري آنها بسيار دشوار است. » (6)
او در اين اثر، سعي کرده که کتاب را با محوريّت استفاده ي عموم مردم تدوين نمايد و در ضمن احاديث محکم و به دور از ابهام و تشابه را بياورد. سخن فيض در اين باره چنين است: « سعي کرده ايم احاديثي را بياوريم که هم نفعش براي عموم و هم شناختنش مهم باشد و در انعکاس الفاظ و معاني تشابه نداشته باشد و از زمره ي محکمات باشد. » (7)
مرحوم فيض در اين کتاب، در قامت يک نقل کننده ي احاديث ظاهر شده و جز مواردي چند از کتاب، (8) متني از خود نياورده است. اظهارنظرهاي فيض، تحت عنوان بيان، و گاه با لفظ اقول در ذيل برخي از احاديث و پايان برخي ابواب آمده است.
بيان هاي فيض کاشاني همگي در يک سطح در يک حوزه ي مطالعاتي، به ظهور نرسيده است، بلکه دربردارنده ي تجربه، آگاهي و مهارت در رشته هاي مختلف علمي و موضوعات گوناگون معارفي است.
در اين نوشته ي کوتاه بر آنيم که بيان هاي فيض را بررسي کرده و به تحليل داده هاي اين بيان ها بپردازيم.
ويژگي هاي محوري تبيين هاي فيض از احاديث
يکم. رفع اختلاف حديث
فيض کاشاني در مواردي از بيان هاي خود به مسأله ي اختلاف حديث و رفع اين اختلاف مي پردازد. در کتاب العلم، باب مأخذ العلم، به مناسبت محتواي احاديث نقل شده، سخني را از شيخ صدوق درباره ي عدم اختلاف اهل بيت عليهم السلام و سخنان ايشان نقل مي کند. (9) او بخشي از اين اختلاف را ناشي از تقيه و تقيه را مايه ي رحمت مي داند. فيض گفته است: « قال الصدوق محمد بن بابويه القمي رضي الله عنه أنّ أهل البيت عليهم لاسلام لا يختلفون و لکن يفتون الشيعة بمر الحق و ربما أفتوهم بالتقية فيما يختلف من قولهم فهو للتقية و التقية رحمة للشيعة. » اين سخن صدوق در کتاب معاني الاخبار آمده است. (10)
در دو جاي ديگر، فيض خود اقدام به رفع اختلاف حديث مي کند. گرچه در مقدمه ي کتاب گفته است که اين احاديث را پس از رفع تعارض و اختلاف حديث، در اين کتاب جاي داده است. وي در کتاب أنباء القائم در باب اتّفاقاتي که بعد از امام قائم رخ مي دهد، احاديثي را نقل مي کند که به وجود يازده مهدي از فرزندان امام حسين عليهم السلام پس از امام دوازدهم حضرت مهدي عليه السلام اشاره دارد. در پي حديث چهارم که دوازده امام و دوازده مهدي بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله را پيش بيني مي کند، مي گويد: « منافاتي بين اين روايات و ساير رواياتي که در اين باب ذکر شده نيست. به دليل اين که روايت اخير از دوازده مهدي نام برده است که آنان هم مهدي و هدايت گرند. همچنين دعوت آنان مسلتزم تشکيل حکومت نيست. و العلم عندالله. » (11)
در مورد دوم در کتاب المعاد در باب اعراف و اهل آن، پس از نقل چند روايت درباره ي اهل اعراف، به دو مصداق از اهل اعراف اشاره داشته و مي گويد: « منافاتي بين اين روايات نيست؛ زيرا اين قوم همراه رجالي هستند که در اعراف هستند و هر دو گروه صاحب اعراف اند ». (12)
دوم. نقل اقوال و آراي ديگر دانشمندان
فيض کاشاني در چند جايگاه از اين کتاب، به نقل قول از دانشمندان بزرگ مي پردازد. يکي از اين عالمان، شيخ صدوق است که نقل قولي از وي، پيش از اين گذشت. در کتاب التوحيد در باب اسماي الهي، روايت احصاي ( شمارش ) نود و نه نام خدا را نقل کرده است، سپس نظر صدوق را درباره ي معناي احصا بيان مي دارد. او مي گويد: « شيخ صدوق رحمه الله فرمود: منظور از شمردن يعني بر آنها احاطه داشتن و درک معاني آنها. » (13) اين متن در کتاب التوحيد شيخ صدوق آورده است. (14)
فيض کاشاني متني از شيخ مفيد را هم در اين کتاب آورده است. وي در کتاب المعاد، باب الصراط، پس از نقل حديثي از مناقب ابن شهر آشوب، بياني را بر اساس متن شيخ مفيد نقل کرده و با لفظ قال شيخنا المفيد رحمه الله، آغاز کرده مي گويد: « شيخ ما مفيد فرموده است: عقبات و گردنه ها عبارت اند از اعمال واجب و سوال از آنها و موافقت با آن واجبات. پس گردنه ها و کوه ها تشبيه شده اند. چرا که انسان در انجام دادن اين واجبات سختي و مشقّت مي کند. همان گونه که در عبور از گردنه ها دچار آن مي شود. » (15) اين سخن شيخ مفيد در کتاب تصحيح الاعتقاد آمده است. (16)
مرحوم فيض در اواخر کتاب الفتن در باب نامه ي اميرالمؤمنين عليه السلام به شيعيان، سخن طولاني را از سيدبن طاووس نقل مي کند. او با عبارت و قال السيد بن طاووس رحمه الله به نقل سخن او مي پردازد که ابتداي آن چنين است: « ازمواردي که تعجب را برطرف مي کند، از اينکه چرا اکثر اين امّت از راه درست گمراه شدند و باطل برحق غلبه پيدا کرد، اسباب ظاهري اين اس که… » (17) سخن ابن طاووس در کتاب کشف المحجّة لمثرة المهجه که نامه ي او به فرزندش محمد مي باشد، آمده است. (18)
فيض کاشاني در کتاب النبوة و الامامه در باب نفي غلوّ روايت دهم را نقل مي کند که امام عسکري عليه السلام از فردي به نام فهري برائت مي جويد. فيض بيان بعد از اين روايت، اين شخص را بر اساس سخن مرحوم کشّي در کتاب رجال اش معرفي مي کند. کشي گفته است: « فهري شخصي با نام محمد بن نصير فهري نميري است که قائل به تناسخ بوده و درباره ي امام حسن عسکري عليه السلام غلو کرده و او را به ربوبيّت و خدايي خوانده است و قائل به مباح بودن حرام ها بوده است. » (19) فيض در اينجا مضمون سخن کشّي را نقل کرده است. (20) در مورد ديگري او به صورت مبهم نظر برخي اهل معرفت را درباره ي خلود در جهنّم نقل مي کند؛ به اين بيان که: « ما اهل دوزخ براي آنها بهره اي از نعمت ها و بهشت نيست، ولي در آتش اند. آتش هم ناچاراً بعد از تمام شدن مدّت عذاب به صورت خنک و سلامت درمي آيد و همين نعمت و لذّت اهل جهنّم است. و گفته است ثنا به وعده است نه به وعيد… » (21) وي در پايان، براي تأييد سخن اهل معرفت، حديث ديگري را از کتاب التوحيد صدوق نقل مي کند: « و در تأييد اين نکته روايت شيخ صدوق را در کتاب التوحيد يادآور مي شويم که… » (22) با جستجو در متون عرفاني درمي يابيم که اين سخن، نظرّ ابن عربي در فصوص الحکم است. (23)
سوم. ارجاع به منابع ديگر
بخشي از بيان هاي فيض کاشاني در لابلاي متن کتاب اعتقادي نوادر الأخبار، مربوط به ارجاع مخاطب به منابع بحث و کتاب هاي مرجع يا مفصّل است. ايشان در کتاب التوحيد، باب معرفة الله، پس از نقل ده روايت، خواننده را به منابع بحث معرفت الله ارجاع داده و مي گويد: « هر کس در اين موضوع، اطلاعات بيشتر از آنچه ما ذکر کرديم، مي خواهد. آن را در خطبه هاي توحيدي اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه و ديگر منابع بجويد. همچنين در حديث توحيد مفضّل بن عمرو و حديث اهليجيه که هر دوي اين احاديث از امام صادق عليه السلام است. و نيز به حديثي که احتجاج پيامبراکرم صلي الله عليه و آله با فرد دهري را نقل کرده و … » (24) در همين فصل در باب نهي از سخن گفتن درباره ي ذات خدا، بخشي از خطبه ي توحيدي امام علي عليه لاسلام که از طريق امام باقر عليه السلام نقل شده را آورده و در پايان گويد: « هر کس خواستار بخش آغازين خطبه است، آن را در نهج البلاغه بجويد. اين خطبه همان خطبه ي اشباح است که خطبه ي نود و يکم نهج البلاغه است. » (25) وي در کتاب الفتن نيز خواننده را به خطبه ي شقشقيه ي نهج البلاغه ارجاع داده است. (26)
مرحوم فيض در موارد ديگري خواننده ي کتابش را به کتاب ديگر خويش ارجاع مي دهد. براي نمونه در کتاب النبوّة و الامامه در پايان باب نصّ بر امامت مي گويد: « مضمون حديث، از طريق شيعه متواتر است و از طريق عامه مستفيض است. » آنگاه مي گويد: « من اين مطالب رابه صورت کامل در کتاب-هاي الوافي و الشافي خود آورده ام و نيازي به تکرار آن در کتاب حاضر وجود ندارد. » (27)
همچنين در آخر باب مأخذ علوم اهل بيت عليهم السلام مي گويد: « روايات ديگري درباره ي ايشان آمده است که محدّث و مفهّم هستند، يعني فرشتگان با ايشان سخن مي گويند در حالي که ايشان فرشتگان را نمي بينند. دسته اي از اين دست روايات را در کتاب هاي الوافي و الشافي آورده ايم. » (28)
چهارم. ارزيابي حديث
در مواردي چند از بيان هاي فيض کاشاني، به ارزيابي احاديث پرداخته شده است. وي در باب علم امامان عليهم السلام حديثي با اين مضمون که امام علي عليه السلام قسيم الجنّة و النار است و با محبّت ايشان ابراز و فجّار بازشناخته مي شوند؛ نقل کرده و آن را نزد شيعه متواتر و نزد اهل سنّت مستفيض مي داند. (29)
وي در مواردي به تطبيق احاديث شيعه و اهل سنت پرداخته و اختلافات آنها را از نظر لفظي و معنايي شناسانده است. در کتاب التوحيد، باب اسماي الهي، پس از نقل حديث شيعي، مي گويد: اين حديث را عامّه نيز با اختلفاتي در لفظ و جابجايي برخي از کلمات و برخي اضافات نقل کرده اند. (30)
همچنين در کتاب الفتن، پس از نقل رواياتي درباره ي فرقه فرقه شدن امّت پيامبر صلّي الله عليه و اله مي گويد: اين حديث از رواياتي است که شيعه و سنّي با سندهاي متعدد و الفاظ مختلف، آن را از پيامبر صلّي الله عليه و آله نقل کرده اند. (31)
پنجم. تعيين مصداق روايات
نويسنده ي نوادرالاخبار در برخي از بيان هاي کتاب، از برخي از عبارات کتاب، ابهام زدايي کرده و مصداق آن را تعيين مي نمايد. وي در کتاب العلم، در پي نقل روايتي که در آن عبارت فمن اتّخذ سبباً الي سبب لم يقطع به الأسباب، مي گويد: « مراد از سبب اول حجّت و سبب دوم قرآن يا پيامبراکرم صلّي الله عليه و آله است. » (32)
در همين کتاب، باب اختلاف حديث، به دنبال حديثي که دروغ سازان را معرفي کرده بود و يکي از آنها را با عبارات مبهم امرأة نام برده بود، مي گويد: « منظور از آن، عايشه است. » (33) در کتاب التوحيد، باب صفات خدا هم، پس از نقل حديث اول، عبارتي حاکي از آفرينش مخلوقاتي که خداي را به جلا و عظمت مي خوانند، آورده و خطاب خدا به ايشان که « کونا ظلّين » را نقل مي کند. آنگاه مي گويد: « گويا اين عبارات اشاره به نور حضرت محمد و حضرت علي عليهماالسلام دارد. همان طور که از روايات آغاز آفرينش ارواح برمي آيد. » (34)
در کتاب انباء القائم هم مصداق عبارت ارض قرار و معين را کوفه و نجف مي داند. البتّه او اين تعيين مصداق را بر اساس روايات ديگر انجام مي دهد. (35)
وي در همين کتاب در بيان مسأله ي انتقام گيري امام زمان عليه السلام از برخي دشمنان مي گويد: « امام لات و عزّي را از قبر بيرون مي کشد و … » و در بيان روايت مي گويد: « مراد از لات و عزّي، خليفه ي اول و دوم هستند. » (36)
البته هميشه فيض کاشاني با يقين يا اطمينان به تعيين مصداق مبادرت نمي کند. در مواردي هم تعيين مراد و مصداق روايت با ترديد و بيان احتمال همراه است. مانند آنچه در کتاب العلم در پيِ روايت من انهمک في طلب النحو سلب الخشوع، مي گويد: « شايد مراد انهماک در حالت قرائت و دعا باشد و احتمال دارد که مراد علم نحو باشد. » (37)
وي در بيان معناي مفوّضه در باب نفي غلو از کتاب النبوة و الامامة، مفوّضه را به خوبي شناسانده و مي گويد: « مفوّضه گاهي به کساني که قدريّه هستند گفته مي شود و گاهي به کساني که قائل اند خداوند، آفرينش، رزق و غيره را به پيامبر و اهل بيت عليهم السلام تفويض نموده و خود کناره گيري کرده است. » (38)
وي در همين باب بخشي ديگر ازغاليان مطرح شده در حديث را مي شناساند که افراد ياد شده براي اين که به مال برسند، مردم را فريب داده، گاهي امامان را خدا و خودشان را پيامبران او معرفي مي کردند و گاهي هم براي ائمه عليهم السلام قائل به نبوّت بودند. (39)
ششم. معناي لغات و عبارات
در بيان هايي که فيض کاشاني در لابلاي متون روايي آورده است، بيشتر به بيان معناي لغات و عبارات احاديث مي پردازد. نزديک به نيمي از مجموع بيان هاي فيض به اين بخش اختصاص دارد. وي در مواردي به بيان معناي يک لغت يا عبارت و گاه دو، سه يا تعداد بيشتري از لغات و عبارات مي پردازد.
وي در بيان معناي لغوي از اطلاعات لغوي خود که از منابع مختلف گردآمده، استفاده کرده و کمتر متني را به صورت کامل از يک کتاب لغوي يا دانشمند لغوي نقل مي کند. وي در بيان معناي دو لغت صعب مستصعب، به معناي نقل شده را به گذشتگان نسبت داده و مي گويد: « کذا قاله بعض قدمائنا يعني ممتنع… » (40) آنچه فيض به قدما نسبت مي دهد، در بصائرالدرجات صفّار قمي موجود است. (41)
البتّه با توجّه به متن بيان هاي او درباره ي معناي لغات و تطبيق آن با متون کتاب هاي لغوي، مي توان به اين نتيجه رسيد که او از کتاب القاموس المحيط فيروزآبادي بيشتر از ديگر کتاب هاي لغوي استفاده کرده است. چنان که در يک مورد از اين بيان ها در توضيح معناي کلمة الجفرة، پس از بيان معنا، به اين استفاده تصريح کرده و مي گويد: « کذا في القاموس ». (42) عين اين متن در کتاب القاموس المحيط موجود است. (43)
هفتم. شرح حديث
فيض کاشاني در تعدادي از بيان ها به شرح احاديث و بيان نظر خويش پرداخته است. گذشته از موارد متعددي که در جملاتي کوتاه، به شرح و توضيح عبارات ها و جملات احاديث مي پردازد، در مواردي هم توضيحات مفصّلي درباره حديث به خواننده ارائه مي دهد. در واقع در اين بيان ها مطالبي فراتر از نقل قول از افراد يا معناي لغات و عبارات را بيان مي کند. براي نمونه در کتاب التوحيد، باب مشيّت و اراده در بيان معناي لا تفصحنّ مي گويد: « لا تظهرنَها لأحد: آن را براي کسي آشکار نکن. » آنگاه دليل اين امر را بيان مي دارد که: « لانّ عقول الناس قاصرة عن فهمها. » (44)
در کتاب المعاد، باب صفة الموت، به دنبال نقل حديثي که امام حسن عسکري عليه السلام، جهل و کفر را، مرگ دانستند، مي گويد: « امام در اين حديث موت را به جهل و کفر تأويل کرده اند. زيرا مرگ حقيقي، تصديقي امري ناشايسته است و اين که واقعيّت ها را تصديق نکرده است. » (45)
مرحوم فيض در موارد ديگري هم به شرح عباراتي از حديث و جمع بندي روايات پرداخته است. براي نمونه در کتاب التوحيد به شرح عبارت حديثي کانوا يعبدون الله (46) و در کتاب النبوّة و الامامة به شرح معناي عدم مفارقت قرآن و عترت (47) پرداخته است.
منابع و مآخذ:
1. اختيار معرفة الرجال ( رجال کشّي )، شيخ طوسي، ابوجعفر محمّد بن حسن ( م 460 ق )، تحقيق محمّدباقر حسيني و سيّدمهدي رجايي، قم، مؤسّسه آل البيت (عليه السلام)، چاپ اوّل، 1404ق.
2. بصائرالدرجات ( الکبري في فضائل آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) صفار قمي، ابوجعفر محمد بن الحسن بن فروخ الصفار ( م 290ق )، تحقيق ميرزا محسن کوچه باغي، تهران، موسسه اعلمي، اول، 1362.
3. تصحيح اعتقادات الأماميه، شيخ مفيد، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان عکبري بغدادي ( م 413ق )، تحقيق حسين درگاهي، بيروت، دارالمفيد، چاپ دوّم، 1414ق.
4. التوحيد، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381 ق )، تحقيق سيدهاشم حسيني تهراني، قم، مؤسسه نشر اسلامي، اوّل، 1398ق.
5. فصول الحکم، ابن عربي، چاپ ابوالعلا عفيفي، تهران، دانشگاه الزهرا، 1370.
6. القاموس المحيط، فيروزآبادي شيرازي، مجدالدين محمد ( م817ق )، بي جا، بي تا.
7. کشف المحجة لثمرة المهجة، ابن طاووس، سيدعلي بن موسي ( م 664ق )، نجف، حيدريه، اوّل، 1370ق.
8. معاني الاخبار، شيخ صدوق، محمد بن علي بن حسين بن بابويه ( م 381ق )، تحقيق علي اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، اوّل، 1361.
9. نوادرالأخبار في ما يتعلّق باصول الدين، فيض کاشاني، مولي محسن ( م 1091ق )، تصحيح مهدي انصاري قمي، تهران، هستي نما، دوم، 1391.
پينوشتها:
1. استاديار دانشگاه مازندران
2. استاديار دانشگاه مازندران
3. براي اطلاع بيشتر رک: مقدمه ي مؤلف در آغاز کتاب.
4. از آن رو از واژه ي اعتقادات بجاي کلام استفاده کرديم که بر اساس تعريف مقبول علم کلام، متلکم به اثبات گزاره هاي ديني و دفاع از آنها و ردّ شبهات از طريق استدلال مي پردازد. امّا چنان که خواهد آمد، نويسنده ي نوادر الأخبار، در اين کتاب، جز اندکي از موارد به انتخاب، دسته بندي و نقل روايات دست زده است.
5. اين منابع را به صورت مفصّل در ادامه ي مقدمه ي کتاب، معرّفي کرده و چگونگي نقل روايات مشترک در منابع مختلف و طرز استفاده ي مخاطب از نشان هاي قراردادي را شناسانده است.
6. نوادرالاخبار، ص 11.
7. همان.
8. تعداد اين بيان ها به شصت مورد مي رسد.
9. نوادرالاخبار، ص 50.
10. معاني الأخبار، ص 157
11. نوادرالأخبار، ص 410
12. همان، ص 494.
13. همان،ص 132.
14. التوحيد، ص 195.
15. نوادرالأخبار، ص 470.
16. تصحيح الاعتقاد، ص 112.
17. نوادرالأخبار، ص 292.
18. کشف المحجه، ص 75.
19. نوادرالأخبار، ص 190.
20. اختيارمعرفة الرجال، ج2، ص 805.
21. نوادرالاخبار، ص 526.
22. التوحيد، ص 406.
23. فصوص الحکم، ص 169.
24. نوادرالاخبار، ص 98.
25. همان، ص 124.
26. همان، ص 292.
27. همان، ص 162.
28. همان، ص 194.
29. همان، ص 162.
30. همان، ص 132.
31. همان، ص 216.
32. همان، ص 48.
33. همان، ص 86.
34. همان، ص 126.
35. همان، ص 360.
36. همان، ص 388.
37. همان، ص 34.
38. همان، ص 186.
39. همان، ص 188.
40. همان، ص 74.
41. بصائرالدرجات، ص 44.
42. نوادرالأخبار، ص 192.
43. القاموس المحيط، ج1، ص 392.
44. نوادرالأخبار، ص 144.
45. همان، ص 424.
46. همان، ص 150
47. همان، ص 168.
منبع مقاله :
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول