بررسي تحليلي مفهوم عزت در متون ديني (5)
همچنين قرآن کريم متذکر مي گردد که منافقين براي خود عزت و سربلندي خيالي و پنداري قايل بودندو به خيال باطل خود ، پيامبر و مسلمين را در مقابل خود خوار و ذليل
بررسي تحليلي مفهوم عزت در متون ديني (5)
همچنين قرآن کريم متذکر مي گردد که منافقين براي خود عزت و سربلندي خيالي و پنداري قايل بودندو به خيال باطل خود ، پيامبر و مسلمين را در مقابل خود خوار و ذليل مي پنداشتند و مي گفتند اگر ما وارد شهر مدينه شويم ما که عزيزتريم ، مسلمين را که ذليل ترند ازشهرخارج خواهيم نمود : « يقولون لئن رجعنا الي المدينه ليخرجن الاعز منها الاذل »حال آنکه قرآن مي فرمايد : « و لله العزه و لرسوله و للمومنين و لکن المنافقين لا يعلمون » (2) در تفسير مجمع البيان در مورد آيه ي مذکور اين گونه آمده است :براي خدا عزت است به ربوبيت او و براي پيامبر عزت است به رسالت او و براي مومنين عزت است به بندگي و خدا پرستي آنان . آن گاه محقق و مسلم فرمود که پيامبر و مومنان را عزيز و غالب نموده و شرق و غرب زمين را براي آنان بگشايد . (3)
همچنين در تفسير منهج الصادقين ذکر شده که منافقان ، حقيقت عزت را نمي دانند و در نمي يابند و به علت ضلالت و جهالت گمان ايشان آن است که آنان واجد عزت هستند . (4)
درحجه التفاسير نيز اين گونه آمده است : عزت اصليه از آن خداست و عزت ظليه از آن رسول خداست و عزت هاي تبعيه از آن مسلمانان است . (5)
در همين راستا است که علي (ع) مي فرمايد :
« موسي بن عمران با برادرش بر فرعون وارد شدند ،درحالي که لباس هاي پشمين به تن داشتند و دردست هر کدام عصايي بود . با او شرط کردند که اگر تسليم فرمان پروردگارشود ،حکومت و ملکش باقي بماند و عزت و قدرتش دوام يابد . اما او گفت : آيا از اين دو تعجب نمي کنيد که با من شرط مي کنند بقاي ملک و دوام عزتم بستگي به خواسته ي آنان داشته باشد ، در حالي که خودشان فقر و بيچارگي از سر و وضعشان مي بارد ؟ چرا دستبندهايي از طلا به آنها داده نشده است ؟ … اما خداوند پيامبران خويش را از نظرعزم و اراده ، قوي ، و از نظر ظاهر فقير و ضعيف قرار داد ، ولي توام با قناعتي که قلب هاوچشم ها را پر از بي نيازي مي کرد ، هر چند فقر و ناداري ظاهري آنها چشم ها و گوش ها را از ناراحتي مملو مي ساخت » (6)
امير المومنين (ع) از زماني سخن مي گويد که « رعيت بر والي خويش چيره گردد و يا رئيس حکومت بر رعايا اجحاف نمايد . [ در آن زمان ] نظام بر هم مي خورد ، نشانه هاي ستم و جور آشکار خواهد گرديد ، دستبرد در برنامه هاي ديني بسيار مي شود ، و جاده هاي وسيع سنن و آداب مذهبي متروک خواهد ماند . بر طبق ميل و هوا عمل مي کنند و احکام خداوند تعطيل مي گردد و بيماري هاي اخلاقي بسيارخواهد شد . [ مردم ] از حقوق بزرگي که تعطيل مي شود و باطل هاي عظيمي که رواج مي يابد وحشتي نمي کنند .در چنين وضعي ، نيکان خوار و ذليل گردند و اشرار و بدان ، عزيز و قدرتمند شوند و مجازات هاي الهي بر بندگان بزرگ مي نمايد ،درحالي که اين کيفرها را با اعمال خود به وجود آورده اند » (7)
بيهوده نيست که حضرت علي (ع) در راه خدا و جهاد براي او هرگز کثرت جمعيت در اطراف خود را موجب عزت و قدرت براي خود نمي شمارد و متفرق شدن آنان را ازاطراف خود موجب وحشت نمي داند و حتي اگر تمامي مردم او را رها سازند به تضرع و خشوع نخواهد افتاد و يا در برابر ظلم سستي به خرج نخواهد داد و تسليم و راضي به ظلم نخواهد گرديد . (8)
به طور کلي ، علي (ع) دنيا را جايي معرفي مي نمايد که افراد عزيز و قدرتمند آن خوار و ذليل مي شوند . (9)
همچنين آن حضرت دنياپرستان را همچون سگاني مي داند که «بي صبرانه همواره صدا مي کنند و درندگاني که در پي دريدن يکديگرند ، زورمندان ضعيفان را مي خورند و بزرگ ترها کوچک ترها را » (10)
لذا آن حضرت بر اين نکته تاکيد مي ورزد که « در عزت و افتخارات [موهوم ] اين جهان سر و دست نشکنيد ،و به زينت و نعمت هاي آن فريفته نگرديد ،و ازرنج و سختي هاي آن جزع و زاري نکنيد، زيرا عزت و افتخارات آن به زودي پايان مي گيرد (11).»(12)
اين جاست که علي (ع) از پيشينيان که از دنيا رفته اند به عنوان گروهي ياد مي کند که «شرافتمندي و عزتشان ازميان رفته و نعمت ها و سرورشان منقطع گرديده است » (13) ،زيرا از ديدگاه ايشان ،عزت و فخردنيا تمام شدني و ناپايداراست (14) و همچنين عزت دنيا ذلت و خواري است . (15)
نتيجه
با توجه به معناي عزت مي توان گفت که عزيز مطلق خداست و تمامي عزت از آن اوست ،اما اگرخود او موارد يا افرادي را شايسته ي عزت تشخيص دهد به آنها عزت لازم را خواهد بخشيد ؛چنان که در اين راستا اسلام را،پيامبر اسلام (ص) را ، مومنين را ، کعبه را ، قرآن را و … عزت بخشيده و عزيز و گرامي داشته است . اما زماني خداوند فرد را عزتمند خواهد نمود که خود آن فرد مقدمات و زمينه هاي عزت را در خود فراهم نموده باشد .
با توجه به متون ديني ،مهم ترين عواملي که مي توانند سبب عزت و عدم ذلت گردند عبارتند از :ايمان و تقواي الهي و اطاعت خدا و محترم شمردن اوامرالهي و ياري دين خدا ، عبوديت و بندگي خدا ،تهذيب انديشه و رفتار از غير خدا به طوري که عزت از غير خدا نجويد ، امر به معروف و نهي از منکر ، رعايت حقوق زمامداران توسط رعيت و رعايت حقوق رعيت توسط زمامداران و رعايت حق به طور کلي ، جهاد در راه خدا ، صبر و استقامت در مقابل مصايب و بلاها و آزمايش هاي الهي ، اتحاد و همبستگي و وحدت هدف، کظم غيظ ، اجتناب از هرگونه ظلم و ظلم پذيري ، اجتناب ازحرص و طمع ،قناعت ،صداقت و راستي ،علم و بينش و بصيرت ، رعايت انصاف ،خودداري از آزار و اذيت مردم و خودداري ازسبک شمردن آنان ، عفو و بخشش ،ارتباط با افراد شايسته ، ترک قيل و قال ها و مجادلات بي جا و بي مورد ،تعهد و پاي بندي به اسلام و پيامبر (ص) و قرآن و ائمه ي معصومين (ع) .
اگر فرد يا جامعه اي بخواهد بداند تا چه ميزان درمسيرعزت و شرف قدم بر مي دارد و تا چه حد عزيز و عزتمند است بايد دقيقاً خود را مطابق با معيارها و ملاک هاي مذکور مورد سنجش و ارزيابي قرار دهد . لذا هر قدرافراد جامعه اي بتوانند بيشتر اين عوامل و ملاک ها را در خود ايجاد نمايند ، زمينه سازي بهتري را براي عزت خود فراهم ساخته اند و قطعاً خداوند آنان را هر چه افزون تر عزت خواهد داد و عزيز خواهد نمود .
امام حسين (ع) به راستي مظهر و تجسمي از صفات و خصوصيات مذکور بودند و با توجه به اين نکات مي توان معناي راستين عزت و افتخارحسيني را فهميد . بيهوده نبود که حضرتش مرگ با عزت را بر زندگي با ذلت ترجيح مي داند .
خداوند هيچ فرد و گروهي را بدون علت ، عزيز يا ذليل نمي سازد و بنابراين اگر فرد يا افرادي پاي بند و مقيد به معيارها و خصوصيات فوق نگرديدند هرگز عزيز نخواهند بود .اگرهم اوقات مي بينيم چنين افراد و يا جوامعي به واسطه ي برخورداري از ثروت و مکنت و شهرت و … خود را عزيز مي شمارند ، در واقع ، عزت آنها پنداري و خيالي و کاذب است و نه عزت حقيقي .عزت حقيقي را بايد از خدا طلبيد و نه از شهرت و ثروت و جاه و مقام .براي رسيدن به عزت حقيقي ، بايد از جانب خدا مستحق مقام عزت گرديد که آن هم با رعايت موازين و معيارهاي حقيقي عزت امکان پذيرخواهد بود .
منابع :
1ـ الطبرسي ، شيخ ابو علي فضل بن حسن ، تفسيرمجمع البيان ، 27 جلد ، ترجمه : گروه مترجمين ، تهران ، انتشارات فراهاني ، 1350 ـ 1360 ش .
2 ـ الخزاعي النيشابوري حسين بن علي محمد بن احمد ، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن ( تفسير ابوالفتوح رازي ) ، 14 جلد ، مشهد ، بنياد پژوهش هاي آستان قدس رضوي ، 1366 ـ 1374 ش .
3 ـ الحکيمي ، محمد رضا و الحکيمي ، محمد ، و الحکيمي ، علي ، الحياه ، 6 جلد ، الطبعه السادسه ، تهران ، مکتب نشر الثقافة الاسلاميه ، 370 ش.
4 ـ آشتياني ، محمد رضا و امامي ، محمد جعفر ، ترجمه ي نهج البلاغه ، قم : نشر امام علي ، 1369 ش .
5 ـ بلاغي ، سيد عبد الحجت ، حجت التفاسير و بلاغ الا کسير ( تفسير بلاغي) ، 100 جلد ،قم، چاپ حکمت ، 1345 ش .
6 ـ ثقفي تهراني ، ميرزا محمد ، روان جاويد درتفسير قرآن مجيد ، 5 جلد ، چاپ دوم ، تهران ،انتشارات برهاني ، بي تا .
7 ـ دهخدا ،علي اکبر ، لغت نامه دهخدا ، 15 جلد ،تهران ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1377 ش.
8 ـ اصفهاني ، راغب ، معجم مفردات الفاظ قرآن ، دارالکاتب العربي ، بي تا .
9 ـ خرمشاهي ، بهاء الدين ، ترجمه قرآن کريم ، تهران ، انتشارات نيلوفر ، بي تا .
10 ـ سحاب ، ابوالقاسيم ، زندگاني حضرت خامس آل عبا ابي عبدالله الحسين سيد الشهدا ء ،2 جلد ، کتابفروشي و چاپخانه دانش ، 1334 ش .
11 ـ شريعتمداري ،جعفر ،شرح و تفسير لغات قرآن بر اساس تفسيرنمونه ، 4 جلد ، مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوي ، بي تا .
12 ـ شهيدي ، سيد جعفر ، ترجمه ي نهج البلاغه ،چاپ بيست و يکم ، تهران ، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ، 1380 ش.
13 ـ تفسيرالميزان ، ترجمه : سيد محمد باقر موسوي همداني ، 20 جلد ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي ، 1363 ش .
14 ـ عبدالباقي ، محمد فواد ، المعجم المفهرس لا لفاظ قرآن الکريم ،چاپ دوم ، تهران ، انتشارات اسلامي ، 1374 ش .
15 ـ قرشي ، سيد علي اکبر ،قاموس قرآن ، 7 جلد ، چاپ چهارم ، تهران ، دارالکتب الاسلاميه ، 1364 ش .
16 ـ کاشاني ، ملا فتح الله ، تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين (تفسير کبير ملا فتح الله کاشاني ) ، 10 جلد ، چاپ دوم ، تهران ، کتابفروشي اسلاميه ، 1344 ش.
17 ـ محمدي ، سيد کاظم ،و دشتي ، محمد ، المعجم المفهرس لا لفاظ نهج البلاغه ، چاپ دوم ، قم ، نشر امام علي ،1369 ش.
18 ـ محمدي ري شهري ، محمد ، ميزان الحکمه ، 10 جلد ، الطبعه الرابعه ، مکتب الاعلام الاسلامي ، 1372 ش .
19 ـ مکارم شيرازي ، ناصر ، تفسير نمونه ، 27 جلد ، تهران ، دارالکتاب الاسلاميه ، 1353 ـ 1366 ش .
20 ـ معين ، محمد ، فرهنگ معين ، 6 جلد ، چاپ هفتم ، تهران ، انتشارات امير کبير ، 1371 ش.
پي نوشتها :
1ـ الخزاعي النيشابوري ، حسين بن علي محمد بن احمد ، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن ( تفسير ابوالفتوح رازي ) ، ج 3 ، ص 156 .
2 ـ منافقون / 8 .
3 ـ ترجمه تفسير مجمع البيان ، ترجمه : گروه مترجمين ، ج 25 ، ص 51 .
4 ـ کاشاني ، ملا فتح الله ، همان ، ج 29 ، .ص 297
5 ـ بلاغي ، سيد عبدالحجه ، حجه التفاسير و بلاغ الاکسير(تفسير بلاغي ) ، ج 7 ، ص 26 .
6 ـ آشتياني و امامي ،ترجمه ي نهج البلاغه ، خطبه ي 192 ، ص 114 .
7 ـ همان ، صص 132 ـ 133 . «و اذا غلبت الرعيه و اليها ،او اجحف الوالي برعينه ،اختلفت هنالک الکلمه ، و ظهرت معالم الجور ،و کثرالادغال في الذين ، و ترکت محاج السنن ،فعمل بالهوي ، و عطلت الاحکام ،و کثرت علل النفوس ، فلا يستوحش لعظيم حق عطل ،و لا لعظيم باطل فعل !فهنالک تذل الابرار ، و تعز الاشرار ، و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد » ( نهج البلاغه ، خطبه ي 216 ) .
8 ـ « لا يزيدني کثره الناس حولي عزه ، و لا تفرقهم عني وحشه ،و لا تحسبن ابن ابيک و لو اسلمه الناس متضرعاً متخشعا ، و لا مقرا للضيم و اهناً »(همان ، نامه ي 36 ) .
9 ـ « عزيزها مغلوب » ( همان ، خطبه ي 111 ) .
10 ـ آشتياني و امامي ، ترجمه ي نهج البلاغه ،ص 160 .«فانما اهلها کلاب عاويه ، و سباع ضاريه ؛يهر بعضها علي بعض ، و ياکل عزيزها ذليلها ،و يقهر کبيرها صغيرها » ( نهج البلاغه ، نامه ي 31 ) .
11 ـ « فلا تنافسوا في الدنيا و فخرها ، و لا تعجبوا بزينتها و نعيمها ، و لا تجزعوا من ضرائها و بوسها ، فان عزها و فخرها الي انقطاع »(نهج البلاغه ، خطبه ي 99 ).
12 ـ آشتياني و امامي ، ترجمه ي نهج البلاغه ، ص 49 .
13 ـ آشتياني و امامي ، ترجمه ي نهج البلاغه ، ص 86 «و ذهب شرفهم و عزهم ؛ و انقطع سرورهم و نعيمهم » ( نهج البلاغه ، خطبه ي 161 ) .
14 ـ « فان عزها و فخرها الي انقطاع » ( همان ، خطبه ي 99 ) .
15 ـ «عزها ذل »(همان،خطبه ي 191 ) .
منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 8
/ن