زن در عصر پيامبر
در عصر پيامبر، اسلام افق تازه اي در زندگي زنان باز کرد. ايشان کرامات خود را باز يافته، در راه تحصيل علم وکسب کمالات انساني به حرکت در آمدند. درنتيجه صدها زن متبحر در علوم و معارف اسلامي و فعال در امور اجتماعي تربيت شدند و به عنوان اعضايي از اجتماع با فضائل انساني در ظرفيت هاي اجتماعي مانند بيعت سياسي، شرکت در امور اجتماعي، اقتصادي، و علمي و فرهنگي، ديني و مهاجرت و حتي جهاد و مبارزه با دشمنان اسلام و شهادت در راه خدا حضور يافتند.
در اين مقاله به جنبه هايي از اين فعاليت ها و افراد شاخص پرداخته مي شود:
الف) زن در عرصه¬ي مذهب: برخي از زنان اهل بيت(علیهم السلام) و جز ايشان، در عصر پيامبر و ائمه(ع)، شخصيت¬هايي مذهبي شمرده مي¬شدند؛ مانند حضرت زهرا(علیها السلام) و حضرت معصومه(س). اين بزرگواران براي پاسخ¬گويي به سؤالات ديني، مرجع ديگران و به خصوص زنان جامعه محسوب مي¬شدند. برخي بانوان صدر اسلام جزء سابقين بوده، حتي پيش از مردان خانواده¬ي خود اسلام آوردند.
از زنان مبلغ و مجاهد صدر اسلام مي¬توان به نمونه¬هاي زير اشاره کرد:
«ام شريک اسدي»، به کار ارشاد و تبليغ مردم براي مسلمان شدن و آگاهي بخشيدن به ايشان مشغول بود. وي در اين راه شکنجه¬هاي بسياري متحمل شد.1 «امه الفارسيه» زني ايراني و از اهالي اصفهان بود که پيش از سلمان، مسلمان شد. وي همان فردي بود که سلمان را به پيشگاه پيامبر(ص) معرفي کرد.2 زماني که رقيه دختر پيامبر(ص) بنا به نقلي، بر اثر ضربات همسرش از دنيا رفت، حضرت فاطمه(س) با گروهي از زنان بر جنازه¬اش نماز خواندند.3 (جواز امامت زن براي نماز ميت زنان)
«ام کلثوم» زني خودساخته بود که پدر و برادرانش از مشرکين بودند. وي دختر «عقبه ابن ابي معيط» و خواهر «وليد» و «عمار» بود (وليد برادر مادري عثمان که در حکومت عثمان فرمان¬دار کوفه شد و رسوايي وي باعث برکناريش گشت.) ام کلثوم در آغاز بعثت مسلمان شد، در حالي که هنوز سن و سالي نداشت و ازدواج نکرده بود. او به سبب شرايط خانواده¬اش توان مهاجرت نداشت، اما در سال هفتم فرصتي يافت و با پاي پياده به مدينه گريخت و به مسلمانان پيوست.4 «اميمه دختر قيس ابن ابي الصلت» راوي حديث بود و گروهي از تابعين شاگرد وي بودند و احاديث نبوي را به واسطه¬ي او نقل مي کردند.5
ب) دستور شرکت تمام زنان در نماز عيدين: از «ام عطيه» نقل شده است که پيامبر در روزهاي عيد مي¬فرمود: «زنان و دوشيزگان همه براي شرکت در نماز از شهر بيرون آيند. حتي اگر کسي بر خواندن نماز عذر دارد، در کناري، به دعوت مسلمين و خطبه¬ي عيد گوش دهد تا جايي که اگر زني حتي پوشش مناسب براي خروج از خانه ندارد، آن را از ديگران عاريه کند.»6
ج) فعاليت¬هاي اقتصادي زنان: «قيله» زني تاجر بود که احکام معامله را از پيامبر اسلام(ص) پرسيد و رسول گرامي اسلام او را در جهت صحت معاملات راه¬نمايي فرمود.7 «ريطه» از زنان ثقيف و همسر «عبدالله ابن مسعود» بود. وي صنعت¬گري مي-کرد و شوهر (نابينا) و فرزندانش را اداره¬ مي-نمود.8 «سلامه» گوسفند مي¬چرانيد و زندگي خود را از اين راه مي¬گذراند.9
د) فعاليت¬هاي سياسي و اجتماعي زنان: پيش از فتح مکه، «ابوسفيان» که پيمان¬نامه¬ي «حديبيه» را نقض کرده بود به مدينه آمد تا مسئله را به نفع خود حل و فصل کند. از اين رو به ديدار بزرگان مدينه رفت تا اماننامه دريافت کند. راوي مي¬گويد از رسول خدا(ص) خواست وعده¬ي ديدار گيرد. اين کار عملى نشد. سپس به ديدار فاطمه(س) شتافت ولى مقصود وى حاصل نگشت.10 از اين مطلب تاريخي به¬دست مىآيد که فاطمه(س) در امور اجتماعى و سياسى، دخالت داشت، از اين رو ابوسفيان به او مراجعه کرد ولى آن حضرت وساطت او را قبول نکرد.11
در سال فتح مکه، «حارث بن هشام» به «ام هانى» دختر «ابو طالب» پناهنده شد و او، وى را امان داد. اميرالمؤمنين(ع) به خانه¬ي وى داخل شده، خواست او را مجازات کند. ام هانى شمشير او را گرفت و رها نمىکرد. در اين هنگام پيامبر(ص) وارد شد و چون ام هانى را غضبناک ديد فرمود: «لا تغضبى عليا فان الله يغضب لغضبه» به هر کس که تو امان بدهى ما را قبول است. سپس تبسم کرده، فرمود: «اگر ابوطالب يک جهان فرزند داشت همه در شجاعت بىنظير بودند.»12 «ابن اثير» در «النهايه» در بحث «لمم» درباره¬ي استيضاح ابوبکر توسط فاطمه¬ي زهرا(س) مىنويسد: «و خرجت فى لمه من نسائها يتوطئى زيلها على ابى بکر فعاتبته؛ با هيئتى از زنان بنى هاشم در حجاب اکمل به مجلس ابوبکر وارد شد و او را استيضاح کرد.»
در منطقه¬ي «سبع» مساجد در مدينه، منطقهاى که جنگ احزاب در آن واقع شده است، پايينتر ازمسجد على(ع)، مسجد فاطمه(س) قرار دارد. اين مساجد جايگاه عبادت حاضران در آن ميدان و سنگرداران جنگ خندق بود و گواهى تاريخى براى حضور زن در اجتماع از ديدگاه اسلام است. بنابراين، رسول خدا(ص) حضور زن در صحنه¬ي اجتماعى – سياسى را تأييد کرده است و فقط از حضورى که تحريکات و تمايلات نفسانى ديگران را در پى دارد، نهى فرموده است. پس از احداث مسجد النبى، مردان در داخل به امامت پيامبر(ص) و زنان در خارج آن به امامت يکى از صحابه، نماز جماعت را برپا مىکردند. پيامبر اکرم(ص) در سفرها حتى برخى از جنگها، بعضى از زنان توانا در راستاى جهاد را، همراه خويش مىبرده است.13
ه) مقام و ارزش زن: در روزگارى که پدر، از داشتن دختر ناخشنود بود رسول خدا(ص) مىفرمود: «البنات حسنات؛ دختران در خانه¬ي پدران، حسنه¬ي الهىاند.»14 در جامعهاى که براى زنان چندان ارج و بهايى قائل نبودند، رسول خدا(ص) فرمود: «حبب الى النساء و الطيب و جعلت قره عينى الصلوه؛ زن، بوى خوش و نماز، در مکتب من محبوباند.»15
و) حق انتخاب همسر: چون دختري که پدرش او را به عقد کسي در آورده بود به شکايت نزد پيامبر آمد ايشان فرمود: «اگر به هنگام خواندن عقد ازدواج، تو راضي به اين ازدواج نبودي، در حقيقت چنين ازدواجي صورت نگرفته است.»16
ز) حق طلاق: «ثابت ابن قيس» از معاصرين رسول گرامي اسلام بود که دستورات بهداشتي را ناديده مي¬گرفت. پس همسر وي به دليل عدم رعايت نظافت شخصي و بوي بد بدن، به پيامبر شکايت کرد. پيامبر بزرگوار اسلام پس از رد مهريه به شوهرش که با رضايت همسرش صورت گرفت ازدواج اين دو را باطل کرد. 17
پاره اي از حقوق زنان در قرآن
حق مساوي زن و مرد در كسب و كار: انسان¬ها داراي حق مساوي در كسب و كار و مالكيت هستند و در اين بخش ميان همسران تفاوتي نيست. اين خود بيان¬گر آن است كه زنان از نوعي استقلال برخوردار هستند و اين گونه نيست كه وابستگي ايشان وابستگي كامل و تمام باشد. از جمله دلايل استقلال نسبي ايشان مي¬بايست به همين مسئله¬ي تساوي زنان و مردان در كسب و كار و مالكيت اشاره كرد. خداوند در آيه¬ي 32 سوره¬ي نساء مي فرمايد: «للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن؛ هر که از زن و مرد از آن چه اکتساب کنند بهره¬مند شوند.» بنابراين زنان همانند مردان از حق آزادي در تجارت برخوردار هستند و تفاوتي ميان آنان در اين بخش نيست.
حق مادري همسر: قرآن در سوره¬ي طلاق، آيه¬ي 6 مي-فرمايد: «اسکنوهن من حيث سکنتم من وجدکم و لا تضارّوهنّ لتضيّقوا عليهنّ واولت حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن فان ارضعن لکم حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن فان ارضعن لکم فاتوهن اجورهن و اتمروا بينکم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخري؛ (زناني را که طلاق رجعي مي¬دهيد تا در عده¬اند) باز آن¬ها را در همان منزل خويش که ميسر شماست بنشانيد و به ايشان آزار و زيان نرسانيد تا آنان را در مضيقه و رنج درافکنيد؛ و به زنان مطلقه اگر حامله باشند تا وقت وضع حمل نفقه دهيد آنگاه اگر فرزند شما را شير دهند اجرت¬شان را با قرارداد متعارف بين خود بپردازيد و اگر با هم سخت¬گيري کنيد، ديگري را بر شير دادن بطلبيد.» بنابراين خدا، اين حق را تصويب و بيان كرده كه در دوران حمل و حضانت كودك مي¬بايست حقوق و هزينه¬هاي مادر – در اين بخش – از سوي همسر به-عنوان پدر تضمين شود؛ زيرا در اين دوره زن نيازهاي بيشتري مي¬يابد كه مي¬بايست اين نيازها نيز تأمين و هزينه¬هاي اضافي آن از سوي همسر به-عنوان پدر پرداخت شود. در حقيقت براي همسر – در زماني كه با همسر خويش است – افزون بر حق همسري، حقوق مضاعفي است كه حتي در صورت طلاق برقرار خواهند ماند. در آيه¬ي 233 سوره¬ي بقره نيز مي¬فرمايد: «و الوالدت يرضعن اولدهن حولين کاملين لمن اراد ان يتم الرضاعه و علي المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف؛ و مادران بايستي دو سال کامل فرزندان خود را شير دهند – آن کس که مي¬خواهد فرزند را شير تمام دهد؛ و به عهده ي صاحب فرزند است که خوراک و لباس مادر را به حد متعارف بدهد.
حق خلوت كردن: از جمله حقوق متقابل همسران مي-توان به مسئله¬ي حق خلوت كردن در سه وقت يعني پيش از نماز صبح و هنگام ظهر و پس از نماز عشا اشاره كرد. البته اين حقوق نبايد با تخلف همراه باشد. در صورت نشوز و عدم تمكين، حق هم-خوابگي زن ناشزه از ميان مي رود. «يا ايها الذين ءامنوا لسيتئذنکم الذين ملکت ايمنکم و الذين لم يبلغوا الحلم منکم ثلث مرت من قبل صلوه الفجر و حين تضعون ثيابکم من الظهيره و من بعد صلوه العشاء ثلث عورت لکم ليس عليکم و لا عليهم جناح بعدهن طوافون عليکم بعضکم علي بعض کذلک يبين الله لکم الايت و الله عليم حکيم؛ اي کساني که به خدا ايمان آورده¬ايد بندگان ملکي شما و اطفالي که هنوز زمان بلوغ نرسيده¬اند، بايد شبانه¬روز سه مرتبه از شما اجازه¬ي ورود بخواهند. يک بار پيش از نماز صبح، ديگر پس از نماز خفتن، سوم هنگام ظهر که جامه¬ها را از تن برمي¬گيريد که اين سه وقت هنگام عورت و خلوت شماست. و بعد از اين سه بار اجازه، ديگر باکي بر شما و آن¬ها نيست که بي¬دستور با بندگان و اطفال خود گرد يک¬ديگر جمع شويد و هر ساعت در کارها به شما مراجعه کنند. خدا آياتش را بر شما چنين روشن بيان مي¬کند که او به کار بندگان دانا و به مصالح خلق آگاه و محکم¬کار است.18
عدالت در حقوق متقابل همسران: قرآن کريم مي¬فرمايد: «و ان خفتم الا تقسطوا في اليتمي فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلث و ربع فان خفتم ان لاتعدلوا فوحده او ماملکت ايمنکم ذلک ادني الا تعولوا؛ اگر بترسيد که مبادا درباره¬ي يتيمان مراعات عدل و داد نکنيد پس آن کس از زنان را به نکاح خود آريد که شما را نيکو و مناسب با عدالت است: دو يا سه يا چهار؛ و اگر بترسيد که نتوانيد عادل باشيد پس تنها يک زن اختيارکرده؛ و يا چنان چه کنيزي داريد به آن اکتفا کنيد که اين نزديکتر به عدالت و ترک ستم کاري است.»19
دستور به مردان مبني بر رفتار نيک با زنان: در مواضعي مختلف از قرآن کريم خداوند به مردان دستور مي¬دهد که با زنان به نيکي رفتار کنند و حقوق ايشان را ضايع نکنند. البته چنين تصريحي به اين دليل است که مردان به جهت توان جسماني و موقعيتي که براي خود در جوامع مختلف براي انواع سوء استفاده¬ها آفريده¬اند، معمولاً آمادگي بيشتري براي تضييع حقوق زنان دارند؛ به همين جهت به ايشان امر مي¬شود تا به نيکي با زنان رفتار کنند. و باز چون احتمال آزار و کتک از سوي مردان بيشتر است، خداوند اجازه نمي¬دهد بي-دليل زني را تنبيه کنند و براي تنبيه قوانيني را قرار مي دهد. پس اين حکم به اين معني نيست که تنبيه از آن زن است و نه مرد بلکه عاملي بازدارنده بر سر راه مردان است تا به صرف احساسات و يا اتهامات عمل نکنند.
دفاع از حريم زن: قرآن کريم در برابر تهمت زدن به زنان پاک دامن کيفر سختي تعيين کرده است: «والذين يرمون المحصنت ثم لم ياتوا باربعه شهداء فاجلدوهم ثمنين جلده و لا تقبلوا لهم شهده ابدا و اولئک هم الفاسقون؛ و آنان که به زنان باعفت مومنه نسبت زنا دهند آنگاه چهارشاهد (عادل) بر دعوي خود نياورند آنان را هشتاد تازيانه کيفر دهيد و ديگر هرگز شهادت آن-ها را نپذيريد که مردمي فاسق و نادرستند.»20 «ان الذين يرمون المحصنت الغافلت المومنت لعنوا في الدنيا و الاخره و لهم عذاب عظيم؛ کساني که به زنان باايمان عفيفه (مبرا)¬ي بي¬خبر از کار بد، تهمت بندند پاک¬دامن ناآگاه با ايمان تهمت مي¬زنند، در دنيا و آخرت لعنت شده-اند و براي آنان عذاب بزرگي است.»21 قرآن در راستاي دفاع از حيثيت و حريم زن، مرداني را که به همسران خود نسبت زنا مي¬دهند و شاهدي ندارند، دستور ملاعنه مي¬دهد. «والذين يرمون ازواجهم و لم يکن لهم شهداء الا انفسهم فشهده احدهم اربع شهدت بالله انه لمن الصادقين. و الخمسه ان لعنت ¬الله عليه ان کان من الکذبين. و يدروا عنها العذاب ان تشهد اربع شهدت بالله انه لمن الکاذبين. و الخمسه ان غضب الله عليها ان کان من الصدقين؛ و آنان که به زنان خود نسبت زنا دهند و جز خود بر آن شاهد و گواهي نداشتند بايد از آن زن و مرد نخست مرد چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا ياد کند که البته او در اين دعوي زنا از راست گويانست. و بار پنجم قسم ياد کند که غضب خدا بر او اگر اين مرد در اين ادعاي از راست¬گويان باشد.»22 البته اين-ها بخش¬هايي از حقوق متقابل زن و شوهر است كه در برخي از آيات بدان اشاره شده است.
ماهيت مستقل زن و مرد: از شيوه ي بيان همسان قرآن در همه¬ي موارد به¬روشني استفاده مي شود که خلقت آدم پيش از آفرينش حوا بوده است. «يا ايهاالناس اتقوا ربکم الذي خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها؛ اي مردم بترسيد از عصيان پروردگار خود؛ آن خدايي که همه¬ي شما را از يک تن بيافريد و هم از آن جفت او را خلق کرد.23 «خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها؛ او شما نوع بشر را از يک تن (آدم) آفريد پس از آن جفت او (حوا) را قرار داد.»24 «هو الذي خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها ليسکن اليها؛ اوست خدايي که همه¬ي شما را از يک تن بيافريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت تا به او انس و آرام گيرد.»25 علامه طباطبايي ذيل آيه¬ي سوره-ي نساء مي¬نويسد: «مراد از نفس انسان چيزي است که انسان به¬واسطه¬ي آن انسان شده است و از ظاهر عبارت چنين استفاده مي¬شود که مقصود از «نفس واحده»، آدم و از «زوجها» زن اوست و اين دو، پدر و مادر نسل انسان کنوني هستند که ما از آن-ها هستيم.» قرآن کريم، گناه آدم و حوا و خوردن آن دو از شجره¬ي ممنوعه را تنها به گردن حوا نمي¬افکند، بلکه هر دوي آنان را در اين امر مقصر مي¬داند: «فوسوس لهما الشيطان ليبدي لهما ماوري عنهما من سوءتهما و قال ما نهيکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکين اوتکونا من الخلدين … فدلهما بغرور فلما ذاقا الشجره بدت لهما سوءاتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنه و ناديهما الم انهکما عن تلکما الشجره و اقل لکما ان الشيطان لکم عدو مبين. قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخسرين؛ آن گاه شيطان آدم و حوا، هر دو را به وسوسه فريب داد تا زشتي¬هاي پوشيده¬ي آنان پديدار شود و به دروغ گفت خدا شما را از اين نهي نکرد جز براي اين که مبادا در بهشت دو پادشاه شويد يا عمر جاودان يابيد … پس راه¬نمايي به فريب و دروغ کرد تا چون از آن درخت تناول کردند زشتي¬هاي¬شان آشکارگرديد و بر آن شدند که از برگ درختان بهشت خود را بپوشانند و خدا ندا کرد که آيا من شما را از اين درخت منع نکردم و نگفتم که شيطان سخت دشمن شماست؟ (با وي مخالفت کنيد) گفتند خدايا ما بر خويش ستم کرديم و اگر تو ما را نبخشي و به ما رحمت و رأفت نفرمايي سخت از زيان¬کاران عالم شده¬ايم.»26
اصلاح ازدواج: قرآن کريم بر ازدواج¬هاي ضدانساني که در ميان عرب جاهلي، قبايل وحشي، هنديان، يونانيان، ايرانيان و ديگر ملت¬ها به-شدت رونق يافته بود، مهر بطلان زد و با دو دستور حکيمانه در برابر آن ايستاد: 1- بازدارندگي تعدد زوجات و محدود ساختن آن به چهار همسر 2- نهي از ازدواج هاي نامشروع.
چند همسري براي يک مرد از نگاه قرآن کريم تا چهار زن جايز شمرده شده و آن هم با قيد بيم نداشتن از اجراي عدالت. اما کساني که در اجراي عدالت در بين همسران دچار خوف و بيم هستند، هرگز به بيش از يک همسر مجاز نيستند.27 قرآن کريم، نکاح جمع (خريدن کنيزان و مجبورکردن آنان به زنا) را به¬شدت نهي کرده است: «و لا تکرهوا فتيتکم علي البغاء ان اردن تحصنا لتبتغوا عرض الحيوه الدنيا و من يکرههن فان الله من بعد اکراههن غفور رحيم؛ و کنيزان خود که مايلند به عفت زنهار براي طمع مال دنيا، جبراً به زنا وادار مکنيد که هر کس آن¬ها را اکراه به زنا کند خدا در حق آن¬ها که مجبور بودند آمرزنده و مهربانست.»28 «و من لم يستطع منکم طولا ان ينکح المحصنت المومنت فمن ما ملکت ايمنکم من فتيتکم المومنات. و الله اعلم بايمنکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهن و ءاتوهن اجورهن بالمعروف محصنت غير مسافحت ولا متخذت اخدان.»29 خداوند متعال در اين آيه ضمن تحريم نکاح خدن، مردان را مخاطب قرار داده مي¬فرمايد: «و هر که را وسعت و توانايي آن نباشد که زنان پارساي باايمان (و آزاد) گيرد، پس کنيزان مؤمنه که مالک آن¬ها شديد به زني اختيار کنيد خدا آگاه¬تر است به مراتب ايمان شما که شما اهل ايمان، بعضي از جنس بعضي ديگر و در رتبه يک-سانيد. پس با کنيزان مؤمنه با اذن مالکش ازدواج کنيد و مهر آن¬ها را بدان چه معين شده بدهيد. کنيزکاني که عفيف باشند نه زناکار و نه رفيق و دوست¬دار.»
ازدواج اجباري يکي ديگر ازسنت¬هاي عرب جاهلي بود. پس از مرگ شوهر فردي زورمند، زن متوفا را به¬منظور تصاحب دارايي و اموالش به زور و جبر در خانه¬ي خود برده با او ازدواج مي¬کرد. اگر زن نمي¬پذيرفت، او را زنداني مي¬نمود تا بميرد. که قرآن کريم آنان را از اين عمل ناپسند برحذر داشت: «يا ايها الذين ءامنوا لايحل لکم ان ترثوا النساء کرها و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما ءاتيتموهن..؛ اي اهل ايمان براي شما حلال نيست که زنان را به اکراه و جبر به ميراث گيريد و بر زنان سخت¬گيري مکنيد که قسمتي از آن چه مهر آن¬ها کرده¬ايد به جور بگيريد.»30
حقوق زن در قانون مدني
پاره اي از حقوق زنان در قانون مدني عبارتند از:
1- حق زن در تعريف دارايي خود: طبق ماده¬ي 1118 زن داراي استقلال اقتصادي است و مي-تواند به هر شکلي، دارايي خود را تصرف کند و اين دارايي با اخذ نفقه منافاتي ندارد.
2- حق زن در استفاده و اعمال شروط ضمن عقد: برابر ماده¬ي 1119 قانون مدني، زن به هنگام عقد مي¬تواند هر شرطي را که مخالف مقتضاي ذات عقد نباشد بر مرد اعمال کند. اين شروط به استثناي شروطي هستند که در قباله¬ي ازدواج آمده است و عاقد يکايک آن¬ها را براي طرفين مي¬خواند و در صورت موافقت، آنها را امضا
مي کنند و متعهد مي¬شوند. شروطي که در عقدنامه آمده و حق طلاق را به زن مي¬دهد عبارتند از:
الف) استنکاف شوهر از دادن نفقه: اگر مرد از دادن نفقه خودداري کرد يا توانايي پرداخت نفقه را نداشت برابر ماده¬ي 1129، زن از طرف شوهر وکيل است که با مراجعه به دادگاه تقاضاي طلاق کند.
ب) سوء رفتار: چنان چه مردي در زندگي سوء رفتار داشت، زن برابر ماده¬ي 1129 قانون مدني مي¬تواند با مراجعه به دادگاه از شوهرش طلاق بگيرد.
ج) ابتلا به امراض صعب العلاج: زن مي¬تواند با وکالت به دادگاه مراجعه کند و طلاق بگيرد.
د) حق فسخ نکاح در صورت جنون مرد: طبق ماده¬ي 1121 در صورت ابتلاي مرد به جنون دايمي يا ادواري به شرط استقرار، زن حق تقاضاي طلاق را دارد.
ه) عدم رعايت دستور دادگاه مبني بر کنار گذاشتن شغل منافي با شئون خانوادگي: اگر دادگاه حکم کرد که مرد شغل نامناسب را کنار گذارد و او رعايت نکند، دادگاه اجازه¬ي طلاق را به زن خواهد داد.
و) محکوميت شوهر به جرايم خلاف شئون خانوادگي.
ز) اعتياد: اگر مردي معتاد باشد، زن اجازه¬ي طلاق دارد.
ح) ترک منزل توسط زوج: ترک منزل توسط زوج با فلسفه¬ي زندگي مشترک منافات دارد. در اين صورت نيز دادگاه به زن اجازه¬ي طلاق مي¬دهد.
ط) محکوميت قطعي 5 سال يا بالاتر: اگر مرد محکوم به حبس 5 سال يا بيشتر شود، زن اجازه¬ي طلاق دارد.
ي) عقيم بودن: باعث حق طلاق زن مي¬شود.
ک) مفقود الاثر شدن مرد: در صورتي که 6 ماه پس از مراجعه¬ي زن به دادگاه اثري از مرد پيدا نشود، زن حق طلاق دارد.
ل) در صورتي که مرد همسر ديگري اختيار نمايد، زن مي¬تواند با مراجعه به دادگاه تقاضاي طلاق نمايد و دادگاه نيز حکم طلاق را صادر مي¬نمايد.
م) ماده¬ي 1128 قانون مدني مي¬گويد: اگر مرد يا زني خود را واجد صفاتي معرفي کنند که پس از عقد، فقدان آن مشخص شود اين امر تدليس نام دارد و از موجبات فسخ نکاح است. اگر صفت خاصي در يکي از طرفين شرط شده باشد اما پس از عقد، فقدان وصف منظور شود، طرف مقابل حق فسخ خواهد داشت و درصورت شکايت منجر به شش ماه تا دو سال حبس تأديبي براي محکوم مي¬شود.31
6- حق زن در مهريه در ازدواج دائم و موقت: مهريه نوعي حق شخصي است. طبق ماده¬ي 1082 به مجرد عقد، زن مالک مهر مي¬شود و مي¬تواند هر نوع تصرفي که بخواهد در آن بنمايد و در رأس بدهي-هاي مرد قرار مي¬گيرد. مهريه پس از مرگ زن به وراث او مي¬رسد. اگر مردي مهريه¬ي همسر خود را پرداخت نکند، دادگاه پس از مراجعه¬ي زن براي طلاق، او را محکوم به پرداخت مهريه مي¬کند. البته در صورت عدم توانايي مالي، مرد دادخواست اعسار از زندان مي¬دهد. اگر دادگاه اعسارش را پذيرفت مهريه را تقسيم مي¬کند و از زندان آزاد مي¬شود، اما اگر با داشتن توانايي مالي، مهريه را نپردازد بايد تا روز پرداخت مهريه در زندان بماند. بايد توجه نمود که فوت زوج در مهريه تأثيرگذار نيست و مهريه از ماترک شوهر (آن چه به¬ جا گذاشته) برداشته مي¬شود. چنان چه زن هم بميرد، مهريه ساقط نمي¬شود. مهريه ارث است و به وراث وي خواهد رسيد. هنگام فسخ نکاح، در صورتي که دختر وظايف زناشويي را انجام داده باشد، مهريه به او تعلق مي¬گيرد، در غير اين صورت نصف مهريه به او مي¬رسد. همچنين طبق ماده¬ي 1095 در نکاح منقطع، عدم مهر در عقد، موجب بطلان است.
7 – حق زن در مسئله¬ي نفقه: نفقه عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاث البيت که به¬طور متعارف متناسب با وضعيت زن باشد. همچنين استخدام يک خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم يا احتياج او به واسطه¬ي مرض يا نقصان اعضاء. اين حق به محض عقد محقق مي¬شود. طبق ماده¬ي 1129 قانون مدني اگر مردي ترک نفقه کند، زن مي¬تواند با مراجعه به دادگاه، تقاضاي طلاق بدهد و دادگاه پس از اثبات عدم پرداخت نفقه، حکم طلاق را صادر خواهد کرد. اگر مردي مرتکب عدم پرداخت نفقه حال همسرش شود، طبق ماده¬ي 642 قانون مجازات اسلامي به سه ماه و يک روز تا پنج ماه حبس محکوم مي¬شود.
8- حق زن در انتخاب محل سکونت: با شرط ضمن عقد، زن مي¬تواند حق سکونت را از آن خود کند. برابر قانون، حق انتخاب خانه¬اي که بايد خانواده در آن مستقر شود با شوهر است، ولي اگر زن ادعا کند که زندگي با شوهرش در يک خانه براي او خطر جاني يا مالي و يا شرافتي دارد، قانون به زن حق انتخاب مسکن جدا مي¬دهد.
زن مي¬تواند در موقع عقد شرط کند که حق انتخاب مسکن به او داده شود. در اين حال اگر شوهر خانه¬اي خريد يا اجاره کرد که مورد علاقه يا توافق زن نبود، او مي¬تواند از اقامت در آن خانه خودداري نمايد.
اگر زن و شوهر نسبت به خانه¬ي مشترک با هم توافق نکردند، دادگاه با جلب نظر نزديکان هر دو طرف براي زن محل سکونتي انتخاب مي¬کند. در اين حال شوهر بايد هزينه¬ي زندگي زن را که جدا از اوست بپردازد.32
9- حق زن در ترک منزل شوهر در صورت خوف از ضرر جسمي، مالي يا شرافتي: زن بدون اجازه¬ي شوهر
نمي¬تواند خانه¬ي شوهر را ترک کند. اما براساس ماده¬ي 1115 قانون مدني گاهي اوقات حق دارد که بدون اجازه¬ي شوهر منزل را ترک کند. مثلاً هر چند خروج از کشور نياز به اجازه¬ي مرد دارد اما زني که مستطيع شده است و مي¬خواهد به حج تمتع برود، مي¬تواند بدون اجازه¬ي شوهر، خانه را ترک نمايد.
10- حق زن در استفاده از حق حبس: تا زماني که مرد مهريه زن را پرداخت نکرده است، زن مي-تواند برابر ماده¬ي 1085 قانون مدني از انجام وظايف زناشويي خودداري کند. حتي در اين صورت نيز مرد بايد نفقه را پرداخت کند. شروط حق حبس به شرح زير است:
شرط اول: مهر زن بايد حال باشد – و نه مدت دار – و به مجرد عقد قابل وصول باشد بنابراين اگر مدت دار بود، حق حبس ندارد.
شرط دوم: در صورتي که زن قبل از دريافت مهر از شوهر تمکين کند، حق حبس او ساقط مي¬شود منتهي حق مطالبه¬ي مهر او از بين نمي¬رود.
شرط سوم: فرق نمي¬کند که شوهر ثروتمند باشد يا نباشد در هر صورت زن حق حبس دارد.
شرط چهارم: در صورتي که زن از حق حبس خود استفاده کند و از همسرش تا وصول مهر تمکين نکند و از انجام وظايف زناشويي خودداري نمايد، ناشزه محسوب نمي¬شود و مستحق نفقه نيز هست.
مواردي که عدم تمکين زن جنبه¬ي شرعي و قانوني دارد:
الف) نامناسب بودن محل سکونت زن
ب) بيماري (يا هنگام عادت ماهيانه)
ج) سفر واجب: مثل حج تمتع
د) درمان در خارج از کشور به تجويز پزشک
ه) بيماري واگيردار زوج
و) خوف از ضرر جسمي، شرافتي، جاني و مالي
11- حق زن در جهيزيه: جهيزيه¬اي را که بر حسب عادت و آداب و رسوم به منزل شوهر مي¬برند، به منزله¬ي انصراف از مالکيت محسوب نمي¬شود و تماماً متعلق به زن است و مرد حق هيچ گونه دخل و تصرف يا تبديل اثاثيه را ندارد. مرد فقط مي-تواند در حد عرف معمول و رايج از وسايل استفاده بکند، زيرا طبق ماده¬ي 1118 قانون مدني، استقلال مالي زن به رسميت شناخته شده و جهيزيه جزء اموال زن است و زن اختيار دارد که با جهيزيه¬ي خود هر طور که مي¬پسندد رفتار کند. بنابراين از نظر حقوقي زن اجباري در تهيه و بردن جهيزيه به خانه شوهر ندارد و شوهر پس از ازدواج مالک جهيزيه نمي¬شود بلکه به¬طور متعارف مي¬تواند از اين وسايل استفاده کند و از منافع آن بهره¬مند شود.
12- اجرت المثل: اجرت المثل بر اساس ماده¬ي 326 قانون مدني مطرح شده است. در اين قانون آمده: «هرگاه کسي بر حسب امر ديگري اقدام به انجام کاري کند مستحق اجرت خواهد بود و اين امر اعم از امر کردن، دستور دادن و درخواست کردن کارهايي است که زوجه به درخواست مرد انجام مي¬دهد و مستحق اجرت خواهد بود.» اگر تعيين اجرت المثل ممکن نباشد، دادگاه مبلغي را تحت عنوان «نحله¬ي ايام زوجيت» (بخشش) تعيين
مي¬نمايد تا از سوي مرد به زن پرداخت گردد.» با وضع تبصره ي 6 اصلاح قانون طلاق، در صورتي که طلاق به درخواست زوجه نباشد، دادگاه با توجه به سنوات زندگي مشترک و نوع کار انجام شده، براي زوجه اجرت المثل تعيين مي¬کند و مرد موظف به پرداخت آن است. زيرا طبق قوانين شرعي، زن در منزل شوهر غير از تمکين و تربيت فرزند، وظيفه¬ي ديگري ندارد و در مقابل کارهايي که در منزل انجام مي¬دهد مستحق اجرت است. در صورت فوت شوهر، زن مستحق اجرت المثل نيست بلکه دادگاه مي¬تواند حکم کند که آيا نيمي از دارايي شوهر به زن تعلق مي¬گيرد يا مقداري از آن.33
13- حق زن در طلاق رجعي: در طلاق رجعي، زن و شوهر بايد به مدت سه ماه در يک منزل سکونت داشته باشند و مرد به زن نفقه بدهد؛ در اين شرايط، در صورت فوت مرد، زن ارث مي¬برد. چنان چه در اين ايام مرد بخواهد زن ديگري اختيار کند حتماً بايد با اجازه¬ي همسر اول يا دادگاه باشد. در ايام عدّه، مرد نمي¬تواند با خواهر زن ازدواج بکند و زنا در اين دوره، زناي محسنه محسوب مي-شود. زن مي¬تواند تمام وظايف زوجيت را که منافاتي با ماهيت طلاق ندارد انجام بدهد. فلسفه¬ي اين امر در قرآن اين است که خداوند مي¬فرمايد: «شما نمي¬دانيد شايد خداوند خيري ديگر پديد آورد.»34
14- حق ارث: اگر زني فوت کند و اولادي نداشته باشد به همسرش يک دوم ارث مي¬رسد و اگر اولاد داشته باشد يک چهارم ارث مي¬رسد. اگر مردي فوت کند و اولاد نداشته باشد به زن يک چهارم ارث مي-رسد و اگر اولاد داشته باشد زن يک هشتم ارث مي-برد. اگر مردي فوت کند و چند تا زن داشته باشد يک هشتم به همه¬ي آن¬ها به¬طور مساوي ارث خواهد رسيد و اگر اولاد نداشته باشد به آن¬ها يک چهارم ارث تعلق مي¬گيرد.35
نتيجه گيري
با مقايسه¬ي اديان مختلف با دين اسلام در مورد حقوق زنان مى¬توان پى برد كه اسلام در مورد حقوق خانوادگى زن و مرد، فلسفه¬ي خاصى دارد و پاره¬اى از حقوق و تكاليف و مجازات¬ها را براى مرد مناسب¬تر دانسته و پاره¬اى از آن¬ها را براى زن. لازمه¬ي اشتراك زن و مرد در حيثيت و شرافت انسانى اين است كه حقوق مساوى داشته باشند به طورى كه ترجيح و امتياز حقوقى در كار نباشد؛ يا لازمه¬اش اين است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوى و برابرى، متشابه و يك¬نواخت هم بوده باشند و هيچ گونه تقسيم كار و وظيفه¬اى در كار نباشد
شك نيست كه لازمه¬ي اشتراك زن و مرد در حيثيت انسانى و برابرى آنان از لحاظ انسانيت، برابرى آن¬ها در حقوق انسانى است، اما تشابه آن¬ها در حقوق چه طور؟ آن چه مسلم است اين است كه اسلام حقوق يك¬نواختى براى زن و مرد قائل نشده است، ولى اسلام هرگز امتياز و ترجيح حقوقى براى مردان نسبت به زنان قائل نيست. اسلام اصل مساوات انسان¬ها را درباره¬ي زن و مرد نيز رعايت كرده است. اسلام با تساوى حقوق زن و مرد مخالف نيست، با تشابه حقوق آن¬ها مخالف است. در اين كه اين دو صنف با همديگر متفاوت¬اند، از نظر خلقت طبيعى، جاى ترديد نيست و اين اختلاف و تنوع در خلقت طبيعى زن و مرد باعث نمى¬شود كه يكى ناقص و ديگرى كامل باشد. اين مسئله¬، تنوع را مي¬رساند، نه نقص و كمال. همان طور كه حقوق مردها در اسلام مطرح است، حقوق زن¬ها نيز مطرح است. آن چه از نظر اسلام مطرح است، اين است كه زن و مرد به¬دليل اين كه يكى زن است و ديگرى مرد، در جهات زيادى مشابه يك¬ديگر نيستند. خلقت و طبيعت آن¬ها را يك¬نواخت نخواسته است و همين ايجاب مى¬كند كه از لحاظ بسيارى از حقوق و تكاليف و مجازات¬ها وضع مشابهى نداشته باشند.
بنابراين زن اگر بخواهد حقوقي مساوي حقوق مرد و سعادتي مساوي سعادت مرد پيدا کند، راه منحصرش اين است که مشابهت حقوقي را از ميان بردارد؛ براي مرد حقوقي متناسب با مرد و براي خودش حقوقي متناسب با خودش قائل شود. تنها از اين راه است که وحدت و صميميت واقعي ميان مرد و زن برقرار مي¬شود و زن از سعادتي مساوي با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد. مردان نيز از روي خلوص و بدون شائبه¬ي اغفال و فريب¬کاري براي زنان حقوق مساوي و احياناً بيشتر از خود قائل خواهند شد. عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودي که طبيعت، زن و مرد را در وضع نامشابهي قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطري بهتر تطبيق مي¬کند و هم سعادت خانوادگي را بهتر تأمين مي¬نمايد و هم اجتماع را بهتر به جلو مي¬برد.
نویسنده: مرضیه مختاری پور
پي نوشت:
1. فهيم کرماني، ص219.
2. همان، ص38.
3. مبلغ، 1380، ص36.
4. نوري همداني، ص204.
5. نوري همداني، ص170، به نقل از در المنثور، ص67.
6. فهيم کرماني، ص17، به نقل از وسائل 1/457.
7. همان، ص27 به نقل از طبقات ابن سعد، 8/311.
8. همان، ص26، به نقل از طبقات ابن سعد، 8/290.
9. همان، ص14.
10. رازي، تفسير کبير.
11. همان.
12. زمخشرى، ج 1، ص 869.
13. شفيعي مازندراني، 1388.
14. صدوق، ص448.
15. مستدرک، ج 2، ص 175.
1389.16،گرفته شده از سايتwww.iaut.ac.ir).
17. فهيم کرماني، ص11.
18. نور، آيه¬ي 58.
19. نساء، آيه¬ي3.
20. نور، آيه¬ي 4.
21. همان، آيه¬ي 23.
22. همان، آيات 6 تا 9.
23. نساء، آيه¬ي1.
24. زمر، آيه¬ي 6.
25. اعراف، آيه¬ي189.
26. همان، آيه¬ي20-23.
27. مبلغ، 1380.
28. نور، آيه¬ي33.
29. نساء، آيه¬ي 25.
30. همان، آيه¬ي19.
31. 1389،گرفته شده از سايت . ww2.irib.ir
32. همان.
33. همان.
34. همان.
35. همان.
نشریه پیام زن، شماره 244