بررسی حدیث « إنّما الأعمال بالنیّات »
بررسی حدیث « إنّما الأعمال بالنیّات »
نویسنده : هادی گلشاهی
یکی از مطالبی که در علوم مختلف اسلامی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، نیّت و جایگاه آن در سعادت و اخلاق و اعمال انسان است و به خاطر اهمیِت و جایگاه نیّت ، در قرآن کریم و احادیث معصومین علیهم السلام و به تبع آن متون علمای اسلامی ، به دفعات از آن سخن به میان آمده است. یکی از مشهورترین احادیث در باب نیّت که منسوب به وجود مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) می باشد حدیث ” إنما الأعمال بالنیّات…” است تا جایی که برخی آن را از احادیث متواتر شمرده اند و بنا بر نقل مولی محمد مهدی نراقی (ره) این حدیث اولین حدیثی است که محدثین به فرزندان خود تعلیم می دهند.(1)
در این نوشتار سعی داریم تا إن شاء الله به بررسی اجمالی سند و محتوای این حدیث بپردازیم.
بررسی اسناد حدیث :
از آن جا که این حدیث در نزد اهل سنّت دارای شهرت بیشتری است ابتدا به بررسی اسنــاد آن از طرق علمای عامّه می پردازیم و سپس به منــابع شیعــه رجوع می کنیم و در نهــایت به جمع بندی نهایی در مورد جایگــاه حدیث از نظر سند می پردازیم.
اسناد حدیث نزد اهل سنّت:
این حدیث با اندکــی اختلاف در الفــاظ، در مجامع حدیثی زیــادی از اهل سنت وارد شـده است وهمان گونه که ابن حجر در شــرح بخاری ذکــر می کند همه ی ائمــه مشهور اهل سنت (2) به جزء مالک بن أنس این روایت را نقل کرده اند(3). در این جا به ذکر متن حدیث و سند آن از کتاب صحیح بخاری می پردازیم. حدثنا الحمیدیّ عبد الله بن الزبیر قــال حدّثنـا یحیی بن سعید الأنصاری قال أخبرنی محمـدبن إبراهیم التیمیّ أنّـه سمـع علقمة بن وقّـاص اللّیثــی یقــول سمعت عمــربن الخطاب علی المنبر قال سمعت رسول الله یقول : « إنّما الأعمال بالنیّات وانّما لکل امریء ما نوی فمن کانت هجرته إلی دنیا یصیبها أو إلی إمرأة ینکحها فهجرته إلی ما هاجر إلیه »
علقمه می گوید شنیدم عمر بر منبر می گفــت: شنیدم رسول خدا می گویــد: منحصراً اعمــال به نیــات آن است و منحصرا بــرای هــر شخص آن چیــزی است که قصد نموده است؛ پس کسی که هجرت کند به سوی دنیا برای به دست آوردن آن، یا به سوی زنی برای بهره گیری از او، پس هجرتش به سوی همان است که برای آن هجرت کرده است. (4) در همه منابع مذکور سند حدیث از یحیی بن سعید تا عمربن خطاب مفرد می شود و لذا ادعای کسانی که این حدیث را متواتر می دانند صحیح نیست. (5) اگر چه إبن حجر در شرح صحیح بخاری می گوید: « به خاطر وجود احــادیث بسیـار در تـأیید مضمون این حدیث این حدیث دارای تواتر معنوی است»(6) و اما تواتــر در نقـل خود حدیث، تنها از یحیی بن سعید برای علمــای عــامه ثابت است؛ تــا جـایی که راویـان از یحیی بن سعید را ، بیش از دویست تا هفتصد نفر ذکر کرده اند.(7) در نهـایت می توان گفت این حدیث در نزد اهل سنت دارای اعتبار بوده و ازاحادیث صحیح شمرده می شود و برخی چون قاضی عیاض این حدیث را ثـلث اسلام شمرده اند و در توجیه آن اسلام را قــول و فعل و نیّت دانسته اند که این حدیث متضمن ثـلث نیّت می باشد.(8)
اسناد حدیث نزد شیعه: این حدیث با اندکـی تفاوت در الفـاظ، به صورت مرسل در منــابع روایـی و فقهــی متعددی از شیعه وارد شده است که به مهم ترین آن ها اشاره می شود.
1- دعائم الاسلام (تألیف ابن حیّون- م 363 ) جلد 1 صفحه 4 و156
2- مصباح الشریعه ( منسوب به امام صادق علیه السلام ) صفحه 53
3- المسائل الصاغانیّه ( شیخ مفید (ره)_ م 413 ) صفحه 118 و صفحه 127
4- المسائل الناصریات ( سید مرتضی(ره) – م436 ) صفحه 110
5- تهذیب الاحکام (شیخ طوسی(ره) – م 460) جلد 1 صفحه 83 وجلد 4 صفحه 186
اما به نظر می رسد ، ایــن حدیث تنها در أمـالی شیخ طوسی (ره) (9) به صورت مسند آورده شده است که به منظور آگاهی از سند و متن، به نقل آن می پردازیم . « أخبرنا جماعة عن أبی المفضّل، قال حدّثنی أحمــدبن إسحـاق بـن العباس أبوالقــاسم الموسوی بدبیل، قال أخبرنی أبی إسحاق بن العباس، قال حدّثنی إسماعیل بن محمـد بن إسحاق بن جعفربن محمـد، قــال حدّثنی علی بن جعفــر بن محمـد و علی بن موسی بن جعفر، هذا عن أخیه و هذا عن أبیه موسی بن جعفر، عن جعفربن محمد، عن أبیه، عن جدّه علی بن الحسیــن، عـن أبیه الحسیــن، عـن أبیه علی بن أبـی طـالـب (علیهم السلام ) : أن رسول الله ( صلی الله علیه وآله ) أغزی علیا (علیه السلام) فی سرّیة و أمر المسلمین أن ینتدبوا معه فی سرّیته. فقال رجل من الأنصار لأخ له: إغز بنــا فی سرّیة علیّ، لعلّنــا نصیب خادمــا أو دابّة أو شیئا نتبلغ به. فبلغ النبی ( صلی الله علیه و آله ) قوله. فقــال : إنّمــا الأعمال بالنیّات و لکلّ امریء ما نوی. فمن غزا إبتغـــاء ما عند الله عزّوجلّ فقد وقــع أجره علی الله عزّوجلّ و من غزا یرید الدنیا أو نوی عقالا لم یکن له إلّا ما نوی. « رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را مـأمور فرماندهی جنگی نمودند و به مسلمین أمر کردند که علی (علیه السلام ) را در این جهـاد اجـابت کنند. در ایـن میـــان شخصی از انصار به برادر دینی خود گفت: با ما به جنگ بیا، شاید که به خادم یا چهارپا و یا چیزی از مـال دنیا دست یابیم. هنگامـی که این سخن به گوش پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) رسید، فرمودند: منحصـراً أعمال به نیّات آن است و برای هر شخص آن چیزی است که قصد نـموده است. پـس کسی که جهاد کند برای به دست آوردن آن چه نزد خداوند عزوجلّ است به درستــی که پاداش او بــر عهده ی خداوند است و کسی که جهادش به قصد دست یـابی به مـال و دارائـی دنیا و یا چهــارپا یی باشد پاداشی ندارد جز همان که قصد نموده است.» جمــاعتی که در ابتدای ایــن سند راوی روایــت برای شیخ طـوسی (ره) می باشند، در کتــاب أمالــی قریب به 320 روایت از ابوالمفــضل شیبــانـی نقل می کنند و مرحوم شیــخ در ابتدای مجلس شانزدهم (10)اسامی برخی از آنان را این گونه نقل می کند: « أخبرنا جماعة منهم الحسیــن بن عبیـدالله و أحمدبن عبدون و أبوطالــب بن غرور و أبوالحسن الصقال [الصفار] و أبوعلی الحسـن بن إسماعیــل بن أشنــاس، قالــوا حدّثنــا أبوالمفضل محمدبن عبدالله بن المطلّب الشیبانیّ …» از ایـن میـان حسین بن عبیدالله غضائری از مشــایخ شیخ طـوســی (ره) است و مورد توثیق متأخرینی چون إبن طاووس و مجلسی اول است (11) و همچنین أحمد بن عبدون از مشایخ نجاشی (ره) و از ثقات می باشد. ثقه بودن این دو برای صحیح بودن این طبقه از روات حدیث کافی می باشد، اگر چه از دیگر افراد جماعة، نامی در کتب رجال برده نشده باشد.
و امّــا ابــوالمفضل شیبـانی، نجــاشی در مــورد او می گــوید: « کــان فی اوّل أمره ثبتا ثم خلط » (12) یعنی در ابتدای امر، ثـابت بود سپس در نقــل روایات ازضعیف و قوی نقل می نمود. سپس اضافه می کند: «من خود ایــن شیخ را دیدم و از او روایات بسیاری شنیدم سپس تنها با واسطه از او نقل روایت می کنم» (13)
گــر چه وثـاقـت شیبــانی مورد اختلاف است و به نقل نجــاشی، جلّ أصحاب وبه نقل طوســی، جماعتــی از اصحاب او را تضعیـف نموده انــد اما همان گونه که صـاحب منتقــی المقال نیز تصریح می کند(14) همین قدر که نجاشی از او روایت می کند، نشان می دهد که او نزد نجاشی ضعیف نیست وإلا اگر در نزد او ضعیف بود نقل نمودن با واسطه تأثیری در توثیق و تضعیف نمی گذارد بلکه نقل با واسطه صرفاً برای احتیاط در متهم نشدن به خاطر روایت از متهمین است.
دلیل دیــگری که می تواند خصوص این روایت را از او تصحیح کند، نقل این روایت در دوران ثبــات او است زیرا نجاشــی در تــرجمه إسماعیــل بن محمــد بن إسحــاق می گوید: « له کتاب أخبرنی محمـد بن علی الکاتب، عن محمد بن عبدالله، قال: حدّثنا أبوالقاسم إسحاق بن العباس بن إسحاق بن موسی بن جعفر بدبیل، سنة إثنتین و عشرین و ثلاثمائة» (15)
یعنی نقل روایت محمــد بن عبدالله که همان ابوالفضـل الشیبــانی است، از إسحــاق بن العبـاس مربوط به سال 322 هجــری است که بـا توجه به زمان وفات ابوالمفضـل که سال 387 و در سن نود سالگــی است(16) این نقل روایت در 25 سالگــی او و دوران ثبات او می باشد.
علاوه بر این که محمد بن عبدالله در طریق طوسی به کلینی قرار دارد که این طریق تصحیح شده است.(17)
و اما أحمـدبن إسحـاق و پدر او إسحـاق بن العبـاس در کتب رجالی ذکــر نشده اند و مهمل بودن این دو شخص باعث عدم اعتبار سند طبق مبنای مشهور رجالیّون است؛ هر چند این سند طبق مبنای برخی از اساتید رجال (أدام الله ظلهم) در تقسیم خماسی از دایره احادیث ضعیف خارج است (18) و در صـورت نداشتن معارض- همان گونه که این حدیث معارضی ندارد- دارای اعتبار می باشد زیرا که أحمد بن اسحاق و پدر او دارای تضعیف نمی باشند (19) و نباید آنها را در ردیف افراد دارای جرح قرار داد.
و اما بسیــاری از فقها در ابواب مختلفــی ازکتب فقهی بدون تعرض به ضعف سند ، به این حدیث تمسک نموده اند که به برخی از موارد آن می پردازیم. از میان این فقها می توان به سید مرتضی،(20) إبن إدریس حلّی ، محقق حلّی ، علامه حلّی(21)، إبن فهد حلّی(22) و شیخ یوسف بحرانی(23) (قدس سرّهم ) اشاره نمود.
ابن إدریس (ره) که خبر واحد را حجت نمی دانــد، این حدیث را با حرف قد که نشانه تحقیق است به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت می دهد و می گوید:
«وإنّما یحرم من ذلک ( تقبیل الغلام ) ما یقصد به الرّیبة و الشهــوة و الفسـوق و هذا شیء راجع إلی النیّات و العقائد فقد قال علیه السلام : الأعمال بالنیات و انّمـا لإمریء ما نوی » (24) که نشان از اعتماد او به صدور این حدیث دارد.
همچنیـن محقّـق حلی(ره) در پاسخ به کسی که روایت « إنمّـا الأعمـال بالنیّات » را جزء روایات ثابته نمی داند می گوید:
«قد ذکرها جماعة من أصحابنا ولم أعرف من فقهـائنـا من ردّها ولا طعن فیها فجرت مجری الأخبار المقبولة»(25)
«این روایــت را جمعی از محدثین شیعه ذکـــر کــرده اند و من هیچ کس از فقهـا را نـمی شناسم کـه این روایت را رد کــرده و به آن اشکالــی وارد نموده باشد پــس این روایت در حکم أخبار مقبوله است.»
به این ترتیب به اعتقاد مرحوم محقق (ره) این روایت مـورد قبـول علمـای شیعه قرار گرفته است.
همچنین در تــأیید مضمــون این حدیث – که خود قرینه بر صدور از معصوم است- روایات متعددی وجود دارد مانند صحیحه أبی حمزه ثمالی از امام سجاد (علیه السلام ) که فرمودند: « لا عمل إلا بنیّة »(26) و روایت أبی عروة از امام صادق (علیه السلام) که فرمودنــد: «إنّ الله یحشـر الناس علی نیاتهم یوم القیامة»(27) که با توجه به آیــات و روایات فراوانــی که ثواب و عقــاب قیامت را مربوط به عمل صالح و غیر صالح می داند، این روایت ملاک در این اعمال را نیّات عامل می داند. به هر حال چه بســا با وجود اقوال علمــا و قرائن دیگــر بتوان به صدور این حدیث، وثوق حاصل نمود. بررسی برخی از مفردات حدیث:
ابتدا لازم است به بررسی مفردات حدیث بپردازیم و از میان مفردات، تنها به بررسی معنای عمل و نیت می پردازیــم و معنای دیگــر مفردات از قبیل «إنّما» و «منِ» را در ضمن محتوای کلّی حدیث بیان خواهیم کرد ان شاءالله.
معنای نیّت :
خلیل بن أحمد در معنای نیّت می گوید : «النیّة ما ینوی الانسان بقلبه من خیرأوشرّ… و معناها: القصد. والنّوی: الوجه الذی یقصده »(28)
« نیّت آن چیزی است که انسان به واسطه قلب خود قصد می کند؛ خواه خیر باشد یا شرّ و معنای نیّت قصد است و نوی جهتـــی است که انسان آن را قصـد مــی کنـد.»
وابـن منظــور در لــسان العـرب می گوید: « نوی الشیء … وانتواه کلاهما قصده و اعتقده و النیّة الوجه یذهب فیه. الجوهری : و النیّة و النّوی الـوجه الذی ینویه المسافر، من قرب أو بعد» (29)
«نوی الشیء و انتواه هر دو به معنای (قصد کرد شی را و معتقد شد به آن) می بـاشد و نیّت و نوی جهتی است که مسافر آن را قصد می کند؛ چه نزدیک باشد و چه دور» و راغب در مفردات می گوید:« و النیّة …هی توجّه القلب نحو العمل»(30) «نیّت توجه و جهت یافتن قلب است به سوی عمل»
از مجموع ایـن تعاریف می توان دریافت که نیّت علّت غــایی است که قبـل از صدور عمل، انسـان در درون خود به آن توجه مـی کند و پس از توجه به آن، اراده ی انجام فعل، تحقق می یابد و چه بسا که ظاهـر عمل در چندین نفر یک ظاهـر باشد اما هدفی که هر کدام آن را قصد کرده اند متفاوت از دیگری باشد؛ پس به جاست که نیّت را أمری مترادف با اراده ندانیم بلکــه نیّت، علت غایی و اراده، علت فاعلی عمل است.
به نظر می رسد نیّت در لسان شرع نیز به همان معنای لغوی خود به کار رفته است، اگــر چه در کتب فقها و اصطلاحات فقهی از آن جـا که نیّت را یکــی از واجبـات در اعمال عبادی ذکر کرده اند آن را به گونه ای أخص معنی نموده اند؛ چنان که مرحوم علامه حلی (ره) می گوید:
«النیّة و هی ارادة إیجاد الفعل علی الوجه المأمور به شرعاً»(31)
« نیّت اراده ایجاد فعل است، به گونه ای که شرعاً به آن امر شده است.»
معنای عمل:
عمل درلغت آن چنان که راغب ذکر می کند (32) معنایی أخص از فعل دارد و تنها به فعلی که از قصد صادر شود گفته می شود. سپس راغب با استناد به آیات 123 و124 سوره نساء، عمل را أعم از عمل صالح و سیئه می داند.
اما آن چه مهم است ایــن است که آیا مراد در ایـن روایت همان معنای لــغوی عمل است و یا معنایی أخص از آن مراد می باشد.
برای بررســی ایــن مطلب در ابتدا باید دانست که أعمال از لحاظ نیکو یا ناپسند بودن ( از دیدگاه عقل یا شرع ) سه دسته اند.
1- أعمالــی که به خودی خود نیکـو هستند؛ چه آن که تمام ذات آن ها نیکو باشد. مانند عدالت، به گونه ای که هیچ گــاه نتوان آن را از عنوان حسن خالـی دید و یا آن که اقتضای اصلی آن حُسن باشد، اگر چه گــاهی به خاطر موانعی ممکن است عنوان قبیح پیدا کند. مانند کمک کردن به مؤمن ویا راستــگویی که اگر مفسده ای بزرگتر از مصلحت راستگـویی به وجود آید عمل راستگویی قبیح می شود؛ مانند جایی که صدق باعث ایجاد مخــاصمه جدّی بین دو مؤمن شود که در این صورت قبیح خواهد شد.
2- أعمالی که به خودی خود قبیح و ناپسندنــد؛ چه آن که به تمام ذاتشان این چنین باشند. مانند ظلم ویا در صورت نبود مانعــی قبیح باشند. مانند کــذب کـه با وجود مانع ممکن است نیکــو نیزبشود، چنان چه گــاهی کـذب باعث نجات جان انســان هایی می شود که در این جا به خاطر همین مانع، قبح آن تبدیل به حسن می شود .
3- اعمالی که به خودی خود از دیدگاه عقل یا شرع نه اقتضای حسن و نه قبح را داشته باشند. مانند راه رفتن و خوابیدن. هر چند می توان ایـن اعمال را با قــرار دادن تحت یکـی از دو قسم قبل، نیکــو و یا ناپسنــد نمود. مثـل ایـن که راه رفتـن به قصــد زیارت امــام حسین(علیه السلام) انجام شود که در این صورت دارای حســن می شــود. همــان گــونه که اگر در مـلـک کسی باشــد که تصـرف در آن مــورد رضایت او نیست قبیح خواهـد شد.
مقصود از بیان این مقدمه بـررسی کلمه «الأعمال» در روایت نبوی است و این که بـررسی کنیم روایت کـدام یک از سه نوع عمل مذکــور را در بر می گیرد و این بررسی با توجه به معنای اجمالی روایت صورت می گیرد که ارزش گـذاری اعمال را نزد خــداوند به حسب نیّات و مقاصد آن اعمــال می داند. و امّا در مورد اعمال نوع اوّل یعنــی اعمالی که حسن ذاتـــی دارند و عقل یا شرع به این حسن حکم می کنند؛ مـانند نماز، روزه، کمک به فقراء، جهاد، علم آموزی و… شکـی نیست که روایت شــامل این دسته از اعمال می شود، زیرا اوّلاً شأن صدور روایت – همان گونه که از طریق شیعه و سنی رسیده است – مربوط به جهـــاد است و نمی توان روایت را به گونه ای معنی کرد که شامل مورد صدور خود نشود.
ثانیاً با نظــــری کلــی به آیات و روایــات می توان به تــأیید مضمون این روایت در مورد اعمـال نیک دست یافت . برای نمونه خداوند در مــورد صدقه که عملی ذاتاً نیک است، ثواب و عدم ثواب و حتی عقــاب را متوقف بر نیّت صـدقه دهنده می کند و در آیه 264 سوره مبارکه بقره از انفاقی که به همراه نیّت ریا است، به شدت مذمت می کند و آن را ناشی از عدم ایمـان به خدا و روز جزا می داند و در انتهای آیه با جمله ی « والله لا یهدی القوم الکفرین » این عمل را نشأت گرفته از کفر باطنی می داند. درحالـــی که درآیات261و265همین ســوره عمــل انفاق را درصورتی که فی سبیل الله و به نیت کسب رضایت الهی باشد ماندگار می داند و برای آن اجرو پاداش قرار می دهد.
پس آن چه یــک عمـل نیک همچون انفــاق را در ردیف عمل صالــح و یا سیئه قرارمی دهد تنها نیّت باطنی شخص انفاق کننده است. همچنین قرآن کریم، نماز را گاهی مورد ستایش (33) و گاهی مورد مذمت (34) قرار می دهد و این نیست مگــر به خـاطر نیّت باطنی نماز گــزار. چنانچه در روایتی فاصله نماز دو نفر – که ظاهر نمازشان کاملاً یکـــسان است- فاصله ای ما بین زمین و آسمان شمرده می شود.(35)
از موارد دیگــر ساخت مسجد است که فی نفسه عملی نیکـــوست اما خداونــد در مورد مسجد ضرار با توجه به نیّت پلیـــد منــافقین، به مذمت آن می پــردازد، در حالی که مسجد قبــا را که بر اســـاس پاکی و تقوا بنا شده است تمجید می کند.(36)
این دسته از آیات و روایـــات که فقط نـمونه ای از بسیــار است همگـی مضمون حدیث «انّما الأعمال بالنیّات » را در مورد اعمــال نیک تأییـد می نماید.
اما در مــورد اعمال نوع سوم یعنی اعمالــی که به خودی خود عنـوان نیکــو ویا ناپسند ندارند؛ مانند خوردن، خوابیدن، نگاه کردن، لبخند زدن و …. آیا مضمـون حدیث شامل این دسته از اعمال می شود؟
در پاسخ باید گفت از آن جـا که کلمــه « الأعمال » جمع و دارای «ال» می باشد مفید عمـوم است. و در واقـع همـه ی مصادیـق را شامــل می شود و تا هنگـــامی که قرینه ای متصله یا منفصله مــوردی را از این عموم خارج نکند بـاید بگویــیم
آن مصداق داخل در عموم«الأعمال» است و چون در مورد اعمال نوع سوم هیچ دلیلـی وجود ندارد که از مؤدای حدیث خارج شود، بــاید بگوییم حدیث نبوی شامل این دسته از اعمال نیزمی باشد. علاوه برآن که روایاتی در تأیید مفهوم حدیث نبوی درمورد اعمال مباح وجود دارد؛ چنان چه پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله ) در توصیه ای به جناب أباذر (رحمه الله) می فرمایند:
« یا أباذر لیکن لک فی کل شیء نیّة حتی فی النوم و الأکل»(37)
«ای أباذر باید در هر چیزی نیّت داشته باشی حتی در خواب و خوراک»
این حدیث و امثال آن ارزش گذاری اعمال مباح را- نزد خداوند- به نیّت آن می داند و این همان مفهوم « انّما الأعمال بالنیات » است. پس همچنان که اگر کسی عمل مباحی را بدون هیچ قصد خـاصی و تنها برای علاقه شخصـی انجام دهد، عمـل او بی رنگ خواهد بود، اگر شخـصی عمـل مبــاح را با نیتی پلید یا نیکو انجام دهد، عمل در رتبــه ی همان نیّت خواهــد بود.
و اما اعمال نوع دوم یعنی اعمالی که ذاتاً دارای قبح می باشند، اگر داخل در مراد حدیث نبوی باشد به این معناست که اگر کسی عمل زشتی را با نیّتی پــاک و صالح انجام دهد بــاید در نامه عمل او عمل صالح نگاشته شــود و خداوند به خــاطر نیّت او از او راضی باشد. مثلاً اگر کسی مریضی را که در حــال درد کشیدن است به قتل برساند و نیّتش خلاص کـــردن او از درد و رنج بـاشد، باید طبق مؤدّای این حدیث بگوییم قابل مدح و ستایش است. درحالی که ادلّه ی شرعی و عقلی زیادی در ردّ این ادعــا وجود دارد. اما لازم است پیش از بررسی این ادّله که باعث تخصیص حدیث نبوی است، مقدمه ای ذکر شود و در آن به این نکته پرداخته شود که حکم شخص در مورد اعمال قبیحی که نیّت آن قبیح نیست، یکسان نمی باشد، بلکه می توان آن را به سه دسته تقسیم نمود.
1-اعمالی که شخص نسبت به قبح آن جاهل قاصر است و لذا در هنگام ارتکاب به آن ممکن است نیتش نیز قبیح نباشد. برای مثال می توان دختر یا پسری را در نظر گرفت که از حکم اسلام در مورد حرمت جلب نظر نامحرم اطلاعی ندارد و در فهم حکم نیز کوتاهی انجام نداده است و لذا به خاطر شخصیت شوخ طبعش به شوخی و مزاح با نامحرمان می پردازد و یا این که حرمت جلب نظر را می داند اما به گمانش شوخی کردن با نامحرم جلب نظر او به حساب نمی آید. در این جا ادله ی نقلی همچون حدیث رفع و همچنین برائت عقلی حکم می کند که این شخص مستحق عقاب نیست و اگر نیت مباحی داشته باشد عمل او نیز در حسابرسی مباح به حساب می آید و با دقت در می یابیم که مؤدّای ادله ی مذکور با مؤدّای حدیث «إنّما الأعمال بالنیات» در این موارد تنافی ندارد. اما اگر در همین مثال شخص به خاطر کسب رضایت مادرش به جلب نظر نامحرمان بپردازد اگر چه مستحق عقاب نیست، اما این که مستحق ثواب کسب رضایت مادر است یا نه، بستگی به مبنای مورد قبول در بحث انقیاد وتجرّی دارد و این که آیا شخص منقاد را مستحق ثواب بدانیم یا نه؟
در این مورد آن چه به نظر می رسد، تمام نبودن ادلّه ی ارائه شده – که بررسی آن خروج از موضوع این مقاله است – برای اثبات استحــقاق ثواب برای شخص منقاد و استحقاق عقاب برای متجّری می باشد.
بنا براین اثبات ثواب، به واسطه ی حدیث نبوی برای شخص، در مثال مذکور مشکل است.(و الله العالم)
2-اعمالی که شخص نسبت به قبــح آن جاهل مقصّراست و چه بسا درهنگام ارتکاب به آن نیّتی مباح یا پسندیده داشته باشد. در این مورد چون شخص با سوء اختیار خود نسبت به حکم یا موضوع این عمل، جاهل مانده است، در حکم کسی است که با علم به قبح عمل، مرتکب آن می شود و از نظر نتیجه با مورد سوم که إن شاء الله مورد بررسی قرار خواهد گرفت یکسان می باشد.
3- اعمال قبیحی که شخص از بدی آن آگاه است اما آنها را با نیّتی مباح یا نیکو انجام می دهد ؛ مثل شخصی که حرمت غیبت را می داند اما انگیزه و نیّت او از انجام غیبت شاد کردن فرد غم دیده ای می باشد. (38)
در مورد اعمال نوع دوم و سوم، به طور قطع حدیث نبوی شامل آن نمی شود؛ زیرا اگر کسی مدعی شود هدف، وسیله را مباح می کند و اعمال زشت و ناپسند اگر به نیّت خوب انجام شوند نه تنها عقاب و سرزنشی ندارد بلکه به واسطه ی نیّت خوب آن ها، مستحق ثواب و پاداش نیز خواهد بود، در واقع ادعای لغو بودن دعوت انبیا و ادیان را به سوی اعمال صالح نموده است.
چه در این صورت همان گونه که مرجئه تنها ایمان قلبی را برای سعادت کافی می دانند این مدعی نیز نیّت صالح را برای رستگاری کافی می داند و لازمه این حرف، لغو بودن دعوت انبیاء به اعمــال صالح و پرهیز دادن ازاعمـــال ناپسند است. زیرا کافی بود که مثلاً پیـــامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از اعــلان دعوت مردم به اسلام، به تمام مشرکان و بت پرستان بگویند: شما کافــی است در قلب خود به خداوند ایمان آورده و هنگام بت پرستی آن را به نیّت تقرب الی الله انجام دهید ویا غارت اموال دیگران را به قصد رفاه کودکانتان انجام دهید و در نهایت برای رسیدن به سعادت، هیچ گونه تغییری در برنامه عمل خود ندهید. طبق این ادعا ارکان سعادت تنها ایمان و نیت تقرب است و حال آن که نصّ بسیاری از آیات قرآن کریم، عمل صالح را نیز در کنار ایمان لازم می داند.
پس ملتزم شدن به این که هدف و نیّت وسیله را مباح می کند باعث از بین رفتن دین و دستورات دینی است همان گــونه که شهید آیت الله مطهری (ره) در این بـاره می گوید: « عده ای آمدند گفتند گریه برامام حسین ثوابش آنقدر زیاد است که از هر وسیله ای برای این کار می شود استفاده کرد… اگر اینجا دروغ گفتی بخشیده است؛ جعل کردی ، بخشیده است؛ تحریف کردی، بخشیده است؛ شبیه سازی کردی بخشیده است؛ به تن مرد لباس زن کردی، بخشیده است؛هر گناهی که اینجا کردی، بخشیده است هدف خیلی مقدس است…
اگراین حرف درست باشد که هدف وسیله را مباح می کند، پس دیگر اساساً چیزی در دنیا باقی نمی ماند؛ من این جور می گویم: یکی از هدفهای اسلامی ادخال سرور در قلب مؤمن است…من برای اینکه فلان مؤمن خوشحال شود، در حضورش غیبت می کنم چون از غیبت خیلی خوشش می آید.
به من می گویند:داری گناه مرتکب می شوی؛ می گویم: خیر، هدف من مقدس است من که غیبت می کنم می خواهم که او را سرگرم کرده باشم، می خواهم خوشحالش کرده باشم.
بالاتر(این مثال را مرحوم حاجی نوری ذکر می کند) یک کسی یک زن بیگانه را می گیرد و می بوسد . می گوییم حرام است چرا این کار را می کنی؟ می گوید: نه، من با این کار این خانم را خوشحال کردم، ادخال سرور در قلب مؤمن مستحب است دیگـربه زنا هم می شود گفت، به شراب هم می شود گفت، به لواط هم می شود گفت. می گوید این چه غوغایی است؟! این چه حرف شریعت خراب کنی است…»(39)
علاوه بر این که وقایع زیادی وجود دارد که از نوع اعمال دوم است؛ یعنی جهل تقصیری افراد باعث شده آن ها ناپسند بودن عملی را ندانند و به همین جهت با نیّت پاک اقدام به آن نموده اند که معصومین علیهم السلام با آن به مقابله برخاسته و آن را غلط دانسته اند، مانند اعمال خوارج که از طرفی از جمود و جهل آن ها ناشی می شد، و از طرفی دیگر با قصد قربت و انگیزه ی دینی انجام می گرفت و باید گفت: اگر نیّت آن ها باعث سعادتشان می بود پس چگونه حضرت علی علیه السلام با آن ها به مقابله بر خاستند و آن ها را به سگان هار تشبیه نمودند واز بین بردن جمعیت آنان را به خارج کردن چشم فتنه تعبیر نمودند.(40)
به هر تقدیر مراد از اعمال در این حدیث اعمال غیر مشروعه نیست و این مطلبی است که برخی از شارحین همچون صاحب فتح الملهم نیز به آن اشاره کرده اند. (41) «مراد از اعمال در این حدیث اعمال شرعی است همان گونه که روایت به هجرت مثال می زند پس به اعمال غیر شرعی به واسطه نیّت، ثواب داده نمی شود.»
بررسی محتوای کلی حدیث
پس از بررسی معنای مراد از نیّت و عمل ، جا دارد که به بررسی معنای جامع و دقیق فقره ی اصلی این حدیث یعنی جمله «إنما الأعمال بالنیات» بپردازیم و اگر چه در نقل های مختلف تفاوت هایی در همین جمله به چشم می خورد اما مشهورترین نقل به صورتی که ذکر شد می باشد.
برای رسیدن به معنایی دقیق از این جمله بررسی چند مطلب لازم است.
1- بررسی متعلق جارو مجرور واقع در حدیث
در مورد این که این جارو مجرور متعلق به چه ماده ای می باشد، نظرات مختلفی ابراز شده است، که شاید جلال الدین سیوطی در شرح سنن نسائی، جامع تر از دیگران به ذکر اقوال- بدون ذکر قائلین- پرداخته است(42) که در یک دسته بندی جدید به بررسی آن می پردازیم .
الف- برخی همچون«سندی» درشرح بخاری بالنیّات را ظرف مستقر گرفته اند،(43) یعنی متعلق آن را افعال عموم فرض کرده اند. طبق این نظر این فقره از حدیث در مقام بیان این حکم عقلی است که «إنّ الأفعال الإختیاریه لا تتحقّق إلا بالنیّة و القصد» یعنی افعال اختیاریه حتماً باید دارای قصد و غایت باشد و إلا وجود آن از نظر عقلی و فلسفی محال است. سندی در پاسخ به این اشکال که بیان حکمی اینچنینی چه تناسبی با مقام شارع دارد می گوید: «شارع این حکم را مقدمه ای برای بیان مطلبی شرعی قرار داده است که در جمله « لکل امریء ما نوی» به آن می پردازد و هیچ استبعادی ندارد که شارع، مقدمه ای عقلیه را برای توضیح مقدمه ای شرعیه بیان دارد»
با این همه، این قول قابل قبول نمی باشد زیرا با توجه به سیاق و فضای صدور روایت که نیت دنیوی داشتن عده ای برای شرکت در جهاد است، در غایت بعد است که حضرت به یکباره به بیان یک قاعده فلسفی بپردازند و آن این که «صـدور فعل بدون علت غایی محال است » و شکی نیست که در تقــدیر گــرفتن افعال عموم چیزی جز همین معنا را به دنبال ندارد.
ب- ازکلام برخی همچون مرحوم محقق حلی (ره)(44) و منقول کلام بیضاوی (45) این گونه استفاده می شود که چون ظاهر ابتدایی روایت اقتضا دارد که بدون نیت ذات عمل منتفی است و این مطلب، مردود است، باید «رفع الحکم» یا «رفع الصحة» یا «رفع القبول» و یا «رفع الکمال» در تقدیر باشد.
و بنا بر این تقدیر عبارت این گونه خواهد شد: « الأعمال لاتقبل أولاتصح أو لا تکمل إلا بالنیات» در مورد این قول، به نظر می رسد قائلین به آن، با پیش فرض این که نیّت در این حدیث به همان معنای معهود نزد فقهاء می باشد به این قول معتقد شده اند، یعنی نیّت را به معنای خاص فقهی که از علامه نقل شد و یکی از اجزاء یا شرائط واجبات تعبدی می باشد، منظور کرده اند. در حالی که در بررسی معنای نیّت گفتیم که اصطلاح فقهی مراد حدیث نیست. به بیان دیگر اگر ماده قبول یا صحت متعلق « بالنیّات» باشد دایره حدیث منحصر در اعمال عبادی می شود که قبول و صحت آن توقف بر نیّت دارد و اعمال مباحه و یا واجبات توصلیه را شامل نمی شود.
و اما درمورد تعلق «بالنیات» به ماده کمال، بازهم دایره حدیث از آن چه مراد بوده است کوچکتر می شود و حتی مورد صدور روایت را نیز شامل نمی شود، زیرا همیشه نیّات باعث تکمیل عمل نیستند، بلکه در بسیاری موارد باعث تنقیص عمل می شوند.
ج- برخی همچون محمد تقی عثمانی در شرح صحیح مسلم متعلق را از ماده ثواب گرفته اند و تقدیر عبارت حدیث را این گونه فرض کرده اند: « انما الأعمال تثاب بالنیة»(46) . در این مورد نیز اشکال اخص معنی نمودن حدیث وجود دارد، زیرا این حدیث تنها ثواب را دائر مدار نیّت نمی داند بلکه عقاب و یا حتی بی اثر بودن عمل را نیز به نیّت باز می گرداند که کلمه تثاب این دو مورد را شامل نمی شود. همین اشکال بر متعلق گرفتن « تعتبر» نیز وارد است اگر اعتبار را معنایی مثبت بدانیم که تنها در اعمال صحیح شرعی با نیّت صحیح یافت می شود د- از بیان اشکالات در مورد اقوال گذشته می توان به این نتیجـه رسید که متعّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّــلق ظرف باید ماده ای باشد که علاوه بر بیـان حکمی تشریعی، همه ی نیّات – صالح، فاسد و مباح – را شامل شود.
این دو خصوصیت در ماده «اعتبار»- اگر معنایی اعم از صحیح و مورد قبول داشته باشد- یا ماده «ملاحظه» و یا «تمثل» و مانند آن، یافت می شود.(47)
بنا براین، تقدیر عبارت حدیث این گونه می شود :«إنما الأعمال تعتبر أو تلاحظ أو تتمثّل بالنیّات» . یعنی اعمال بندگان در بارگاه الهی به سبب نیات آن اعتبار و لحاظ می شود و یا تمثل و تجسم اعمال به سبب نیات آن است.
2- معنای حرف جارّه «باء»
معنای دقیق حرف «باء» بستگی به متعلق جار و مجرور دارد. اگر متعلق را از افعال عموم مثل کون و استقرار و حصول بدانیم، باء معنای سببیّت دارد و اگر متعلق را صحت یا قبول یا کمال و یا ثواب بدانیم، باء می تواند معنای سببیّت و یا مصاحبت داشته باشد و همچنین بنا بر قول مختار، باء معنای سببیّت دارد.
3- معنای حصر در حدیث
کلمه «إنّما» به تصریح ادبا و اهل بلاغت از ادات حصر می باشد. اما سؤالی که در این جا وجود دارد حقیقی یا اضافی بودن حصر است. در صورت حقیقی بودن حصر، در ارزش گذاری اعمال،(48) مطلقا به هیچ چیز جز نیّت توجه نمی شود و اگر حصر اضافی باشد، به این معناست که اگر مخاطبین گمان می کرده اند که در کنار نیّت صورت عمل نیز در ارزش گـذاری تـأثیر دارد، حدیث، مؤثـر بودن صورت عمل را نفی می کند، اگــر چه ممکن است موارد دیگـــری چون فوائـد اجتماعی عمل و یا میزان دشواری آن نیز لحاظ شود.در این مورد آن چه به نظر می رسد اضافی بودن حصر است، هر چند که مؤثر بودن همه این موارد در طول نیّت قرار می گیرد.
به بیان دیگر ابتدا تنها به نیّت توجه می شود و پس از آن اگـــر نیّت صالح بود موارد دیگـــری چون أحمزیت و دشواری عمــل و ثمرات عینی و خارجی آن بر ارزش عمل می افزاید و اگر نیّت فاسد باشد، گــر چه ثمرات احتمالـــی مثبت آن سودی برای عامــل ندارد اما ثمرات احتمـــالی منفــی آن رتبه عمل را پایین تـــر می آورد. در مورد مؤثر بودن عوامل دیگر به جــز نیّت در رتبه عمل، می توان به آیات و روایات مختلفی استنــاد نمود، چنان چه قرآن کـــریم خطاب به همسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) ثواب و عقاب اعمال آن ها را دوبرابر دیگر مسلمانان می داند(49) و چه بســا دلیل این تفاوت، انتساب آنان به پیامبر(صلی الله علیه و آله) بــاشد که همین انتساب باعث تأثیرات بیشتر اعمال آن ها در اجتماع مسلمین می شود که این تأثیرات در ثواب و عقاب اعمال آن ها مؤثر می باشد.
و همان گونه که امام صادق (علیه السلام) خطاب به شقرانی که آلوده به شراب خواری بود فرمودند:« کار خوب از هر کسی خوب است ولی از تو به واسطه ی انتسابی که با ما داری خوب تر و زیبا تر است و کار بد از هر کس بد است ولی از تو به خاطر همین انتساب زشت تر و قبیح تر است»(50)
و همان گونه که در حدیثی امام باقر(علیه السلام) فرمودند :« کسی که باب هدایتی را تعلیم دهد برای او اجر هر آن کس که به آن عمل کند خواهد بود و هر کس باب ضلالتـــی را تعلیم دهد بر او گنـــاه هر کس که به آن ضلالت عمل کند خواهد بود»(51)
این دسته آیات و روایت نشــان می دهد که علاوه بر نیّت موارد دیگـــــری نیز در ارزش گذاری اعمال دخیل است اگر چه همان گونه که گفته شد تأثیر همه ی آن ها در طول نیّت و منوط به آن می باشد. والحمد لله.
پی نوشت ها :
(1) جا مع السعادت ج 2 ص244
(2) خلیل مأمون شیحا در حاشیه سنن ابن ماجه جلد4 صفحه 481 می گوید: بخاری در هفت باب از کتابش به این حدیث اشاره نموده است: کتاب بدء الوحی حدیث 1، کتاب الإیمان حدیث 54، کتاب العتق حدیث2529، کتاب مناقب الأنصار حدیث 3898، کتاب النکاح حدیث 507، کتاب الأیمان و النذور حدیث 6689 و کتاب الحیل حدیث 6953. همچنین این حدیث در صحیح مسلم کتاب الإمارة حدیث 4904 و سنن أبی داوود کتاب الطلاق حدیث 2201 و سنن ترمذی کتاب فضائل الجهاد حدیث 1647 و سنن نسائی : کتاب الطهارة حدیث 75، کتاب الطلاق حدیث 3437 و کتاب الأیمان و النذور حدیث 3803 و سنن إبن ماجة حدیث 4227 آمده است.
(3) فتح الباری شرح صحیح البخاری جلد 1 صفحه 15
(4) فتح الباری شرح صحیح البخاری جلد1 صفحه 12 حدیث 1
(5) سیوطی در تدریب الراوی جلد 1 صفحه 236 می گوید: « طبق نقل ابوالقاسم بن منده 17 نفر از صحابه حدیث نیت را روایت کرده اند. » سپس اسامی آن ها را ذکر می کند و به نقل از دیگران 14 نفر دیگر از صحابه و زوجات نبّی را ناقل این حدیث می شمرد اما در ادامه به نقد این اقوال پرداخته و برخی را ضعیف دانسته و برخی را احادیثی در مطلق نیت دانسته است نه این که همین حدیث معین را ذکر کرده باشند و نهایتاً اثبات می کند که حدیث تواتر ندارد».
(6) فتح الباری شرح صحیح البخاری صفحه 15
(7) الرعایة لحال البدایة تأ لیف شهید ثانی صفحه 81 و فتح الباری جلد 1صفحه 15
(8) تکلمه شرح فتح الملهم شرح صحیح مسلم جلد 3و4 صفحه 250
(9) أمالی طوسی صفحه 618 مجلس 29 حدیث 10
(10) امالی طوسی صفحه 445 مجلس 16 حدیث 1
(11) الموسوعة الرجالیة المیسرة صفحه 157 رقم 1893
(12)و(13) رجال النجاشی صفحه 396- رقم 1059
(14) منتهی المقال جلد 6 صفحه 100
(15) رجال النجاشی صفحه29- رقم 60
(16) الموسوعه الرجالـیّة المیسرة صفحه 429- رقم 5484
(17) خلاصة الاقوال صفحه 275
(18)نصوص الجرح و التعدیل جلد .1صفحه134 – البته جناب مستطاب استاد دریاب نجفی (دام ظلّه ) در کتاب نصوص الجرح و التعدیل از این مبنی دفاع نکرده اند اما در درس به صورت مکرر این مبنی را اتخاذ و به آن ملتزم می شدند.
(19) شیخ طوسی (ره) در کتاب أمالی، مجلس اول، حدیث 27، صفحه 22 می آورد: امام رضا علیه السلام خطاب به إسحاق بن عباس فرمودند: « شنیده ام که شما (بنی هاشم) می گویید: مردم، بندگان ما (اهل بیت) هستند. قسم به قرابتی که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) دارم من چنین چیزی نگفته و از احدی از پدرانم نیز نشنیده ام؛ بلکه ما می گوییم: مردم بندگان و پیروان ما از نظر اطاعت و در امر دین هستند. پس شاهدین به غائبین برسانند.» این حدیث جرحی برای إسحاق به حساب نمی آید زیرا عبارت حضرت «انکم تقولون» است که اشاره به بنی هاشم دارد و اگــر قرار به جرح باشد باید همه بنی هاشم در زمان امام رضا علیه الــسلام مجروح باشند؛ بلکه این حدیث جلو گیـــری از مفسده ای است که در بین برخی از آنها بوده و چون اسحاق حاضر بوده است حضرت خطاب را به او نموده اند.
(20) المسائل الناصریات صفحه110
(21) منتهی المطلب جلد 2 صفحه 9 و 245 و جلد 3 صفحه 81 و جلد 5 صفحه 18 و جلد 9 صفحه 16 و جلد 10 صفحه 318 و 406
(22) عدة الداعی صفحه 21و22
(23) الحدائق الناضره جلد 2 صفحه 171
(24) السرائر جلد 3 صفحه 461
(25) الرسائل التسع للمحقق الحلّی – المسائل العزّیّة – المسألة الثانیة صفحه 76
(26) وسائل الشیعه جلد 1 باب 5 از ابواب مقدمة العبادات صفحه 33 حدیث 1و 3
(27) وسائل الشیعه جلد 1- باب 5 صفحه 34 حدیث 5
(28)کتاب العین جلد8 صفحه 395
(29) لسان العرب جلد 15 صفحه 347
(30) مفردات الفاظ القرآن صفحه 831
(31) قواعد الأحکام جلد 1 صفحه 199
(32) مفردات الفاظ القرآن صفحه 587
(33) سوره مبارکه بیّنه آیه 5
(34) سوره مبارکه ماعون آیات 5و6
(35) عوالی اللئالی- جلد1صفحه 322
(36) سوره مبارکه توبه آیات 107 تا 109
(37) وسائل الشیعه جلد 1 باب 5 از ابواب مقدمه العبادات صفحه 34 حدیث 8
(38) باید در نظر گرفت که مواردی وجود دارد که شارع به خاطر اهم بودن مصلحت در موردی آن را لازم میکند و در واقع حرمت را از آن بر می دارد و بحث ما شامل اینگونه موارد نمی شود زیرا اینگونه مثا ل ها در واقع دیگر عمل قبیحی به حساب نمی آید و داخل در اعمال پسندیده می شود.
(39) حماسه حسینی جلد 1 صفحه 79 تا 81
(40) نهج البلاغه خطبه 93
(41) تکملة شرح فتح الملهم بشرح صحیح المسلم حدیث 4889 جلد 3و 4 صفحه 250
(42)شرح سنن نسائی ( جلال الدین سیوطی) جلد1 صفحه 58 باب النیة فی الوضوء
(43) صحیح البخاری بشرح السندی جلد 1 صفحه 6
(44) الرسائل التسع ( المسائل العزیه ) المسأله الثانبة فی اعتبار النیة فی الطهارة صفحه 79
(45)فتح الباری شرح صحیح البخاری جلد 1 صفحه 17
(46) تکملة شرح فتح الملهم شرح صحیح مسلم جلد 3و4 صفحه 250 حدیث 4889
(47)تقدیر ماده «محاسبه» صحیح نیست زیرا اگر قرار باشد یحاسب متعلق بالنیات باشد باید به صورت مجهول در تقدیر گرفته شود و طبق بیان برخی کتب لغت و همچنین آیات شریفه 284 بقره و 8 انشقاق ،مفعول بی واسطه این باب شخص عامل است نه عمل او و اگر قرار باشد ضمیر مستتر در یحاسب نایب فاعل باشد باید قبل از آن، از عامل ذکری به میان آمده باشد در حالی که حدیث با عبارت « انما الأعمال» شروع می شود نه « إنما العاملین». پس یحاسب خالی از ضمیر مستتر است و نائب فاعل آن « بالنیات» است. حال اشکالی که پیش می آید خالی بودن جمله خبریه (یحاسب بالنیات) از عائد به مبتدا (الأعمال) می باشد.
(48) البته همان گونه که گذشت مراد از اعمال در این حدیث فقط اعمال نیکو و مباح می باشد.
(49) سوره مبارکه احزاب آیات 30 و 31
(50) داستان راستان جلد 1 (داستان منع شرابخواره) به نقل از الانوار البهیة، محدث قمی، صفحه 76
(51) اصول کافی جلد 1 صفحه 35 باب ثواب العالم و المتعلم
منابع و مآخذ :
1- قرآن کریم
2- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، انتشارات صفحه نگار، چاپ اول، 1379 ه.ش
3- أمالی ، شیخ طوسی، نشر دارالثقافه، چاپ اول ، 1414 ه.ق
4- تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، جلال الدین سیوطی، دارالکتب العلمیه ، بیروت چاپ دوم ، 1399 ه.ق
5- تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، دارالکتب الاسلامیه- چاپ چهارم 1407 ه.ق
6- جامع السعادت، مولی محمد مهدی نراقی ، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم 1425 ه.ق
7- الحدائق الناضرة فی أحکام العترة الطاهرة ، شیخ یوسف بحرانی ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ اول ، 1405 ه.ق
8- حماس حسینی ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، چاپ چهل و هفتم ، 1387 ه.ش
9- خلاصة الأقوال فی معرفة أحوال الرجال ، علامه حلی ، دارالذخائر ، 1411 ه.ق
10- داستان راستان ، مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، چاپ چهل و سوم ،1386 ه.ش
11- دعائم الاسلام ، إبن حیِّون تمیمی مغربی ، مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ دوم ، 1385 ه.ش
12- رجال النجاشی ، أحمد بن علی بن أحمد نجاشی ، دفتر انتشارات اسلامی ، 1407 ه.ق
13- الرسائل التسع ، محقق حلی ، کتابخانه آیة الله مرعشی ، چاپ اول ، 1413 ه.ق
14- الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایة ، شهید ثانی ، بوستان کتاب قم ، چاپ اول، 1423ه.ق
15- السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی ، إنن إدریس حلی ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ دوم ، 1410 ه.ق
16- سنن إبن ماجه( تحقیق خلیل مأمون شیحا ) ، دار المعرفة بیروت ، چاپ سوم ،1420ه.ق
17- سنن نسائی (همراه حاشیه سندی و شرح سیوطی ) ، داراحیاء التراث العربی ، بیروت
18- صحیح البخاری (حاشیه سندی ) دارالمعرفة بیروت
19- عدة الداعی ، إبن فهد حلی ، دار الکتاب الاسلامی ، چاپ اول ، 1407 ه.ق
20- عوالی اللئالی ، إبن أبی جمهور أحسایی ،انتشارات سیدالشهدا ، چاپ اول ،1405 ه.ق
21- فتح الباری شرح صحیح البخاری ، إبن حجر العسقلانی ، مکتبة دار السلام ،چاپ سوم ،1421 ه.ق
22- فتح الملهم بشرح صحیح المسلم ، محمد تقی العثمانی ، دارالقلم دمشق ، چاپ اول ، 1427 ه.ق
23- قواعد الأحکام ، علامه حلی ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ اول ، 1413 ه.ق
24- الأصول من الکافی ، شیخ کلینی ، دار الکتب الاسلامی ، چاپ هشتم ، 1387ه.ش
25- کتاب العین ، خلیل بن أحمد فراهیدی، منشورات الهجرة ، چاپ دوم ، 1410ه.ق
26- لسان العرب ، إبن منظور ، دارصادر ، چاپ سوم ، 1414 ه.ق
27- المسائل الصاغانیة ، شیخ مفید ، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید ، چاپ اول ،1413ه.ق
28- المسائل الناصریات ، سید مرتضی ، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلامیة ، چاپ اول ، 1417 ه.ق
29- مصباح الشریعة ، منسوب به امام صادق (علیه السلام) مؤسسه أعلمی ، چاپ اول ، 1400 ه.ق
30- مفردات ألفاظ القرآن ، راغب اصفهانی ، انتشارات ذوی القربی ، چاپ دوم ، 1423ه.ق
31- منتهی المطلب فی تحقیق المذهب ، علامه حلی ، مجمع البحوث السلامیة ، چاپ اول ، 1412 ه.ق
32- منتهی المقال فی أحوال الرجال ، حائری مازندرانی ،مؤسسه آل البیت علیهم السلام ، چاپ اول ، 1416 ه.ق
33- الموسوعة الرجالیة المیسرة ، علی اکبر ترابی ، مؤسسه امام صادق علیه السلام ف چاپ دوم ، 1424 ه.ق
34- نصوص الجرح و التعدیل ، شیخ محمود دریاب نجفی ، مجمع الفکر الاسلامی ، چاپ اول ، 1430 ه.ق
35- وسائل الشیعة إلی تحصیل المسائل الشریعة ، شیخ حرّ عاملی ، دار احیاء التراث العربی ، چاپ چهارم ، 1391 ه.ق
36- الهدایة فی الأصول و الفروع ، شیخ صدوق ، مؤسسه امام هادی علیه السلام ، چاپ اول ، 1418 ه.ق
/ن