بررسی مواضع سیاسی علی (ع) در قبال مخالفین (1)
مقدمه
شناخت تاریخ اسلام در زمینه های گوناگون از جمله سیاسی، اجتماعی دارای اهمیتی ویژه است، معتقدان به اسلام نمی توانند نسبت به وقایع و پدیده هائیکه نقاط عطفی در تاریخ بوده اند بدون تحقیق و تفحص بگذرند، درک صحیح این رویدادها و مطالعه دقیق و عمیق آنها می تواند راه گشای جوامع اسلامی در برخورد با مسائل و معضلات باشد و همچنین به ایجاد الگوهای مناسب و مطابق در سطح روابط سیاسی، اجتماعی و غیره کمک شایان نماید. اصولاً بستر تاریخ پر از حوادثی است که بدون شک شناخت آن برای آیندگان کارساز می باشد جامعه ای که نتواند از تاریخ گذشته و سوابق فرهنگ و تمدن خود درس بگیرد نمی تواند راه پیشرفت و کمال را در میان پیچیدگیهای گوناگون به راحتی طی نماید و طبیعتاً این جامعه از پویائی می افتد و در همین راستا بررسی ژرف نسبت به رویدادهای گذشته سبب تحلیل صحیح از تاریخ و تطبیق سنجیده از وضع موجود با تحولات و واقعیت های تاریخی و نیز پیش بینی آینده می شود.
یکی از نگرشها نسبت به تاریخ، تجزیه و تحلیل حوادثی است که سرنوشت اجتماعات یا به طور کلی بشریت به آن بستگی دارد و باید حقایق را از زوایای کور تاریخ و از درون واقعیت ها استنتاج نمود، در راستای چنین دیدگاهی نسبت به تاریخ یکی از موضوعات بسیار مهم و قابل بحث در تاریخ اسلام شناخت مواضع سیاسی حضرت علیه السلام یا بطور کلی سیاستمداری وی می باشد البته سیاستی که در اینجا مد نظر قرار می گیرد، همان اصول و شیوه های عملی است که امام در برخوردهای خود با مخالفین خویش اعمال می کرده اند و خود آنرا چنین تعریف نموده اند “لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس” (امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، فیض، خ 192) امام در اینجا سیاست را همان تقوی الهی می داند. لذا سیاستی که عبارت از تشخیص هدف و تحصیل وسائل جهت وصول به آن باشد به هیچ وجه مورد نظر علی علیه السلام نبوده است، هدف فرزند ابوطالب در سیاست و حکومت فراتر از دستیابی به قدرت سیاسی بود. او با پایبندی عمیق به اصول و ارزشهای اخلاقی تنها به اجرای صحیح و پایدار تعلیمات و دستورات اسلام می اندیشید.
به هر ترتیب علی ابن ابی طالب با توجه به واقعیتهای موجود در رسالت الهی و درک عمیق از روحیات فردی و اجتماعی در مقابل مخالفین خود موضع گیری نمود. از یک طرف تنوع و پیچیدگی شرایط سیاسی جامعه اسلامی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شرایط یک جامعه انقلابی در حد شکل گیری با روندهای پس از دوران انقلاب شباهت بسیار دارد و از طرف دیگر خلافت علی ابن ابی طالب بعنوان تنها موردی در طول تاریخ است که امام معصوم در رأس حکومت قرار گرفته و با حوادث سیاسی متعدد و پیچیده ای که نمونه های آن همه در جوامع اتفاق می افتد مواجه بوده است مطالعه چنین مواضعی در مقاطع مختلف می تواند رهگشای پژوهندگان جهت ریشه یابی جریانات سیاسی اسلام و کاربرد آن به عنوان الگوهای مطمئن برای پیروان او بلکه همه بشریت در رویداد سیاسی-اجتماعی باشد.
البته در چنین بررسی، رویدادهای تاریخ به عنوان پدیده های معلول و علت زا مورد تحلیل قرار می گیرند و ضمن شناخت علل و عوامل آن حوادث و نتایج و تأثیرات آنها بر پدیده های بعدی و بطور کلی نقش آن در روند تکوینی حرکتهای تاریخی مورد نظر قرار می گیرد.
مواضع علی بن ابی طالب در قبال مخالفین خود شامل دو مرحله یعنی قبل از زمامداری و داشتن قدرت سیاسی و پس از آن تقسیم می گردد. البته این تقسیم بندی و تفکیک در حیات سیاسی امام به این معنی نیست که دو مجموعه ناهماهنگ باشند بلکه دو مرحله منفک از هم ولی بصورت هماهنگ و واحد تقسیم می شوند. چرا که اساس انگیزه و نظریات وی دوگانه نبوده است که بحث تناقض پیش آید بلکه دو گونه پایه ای واحد بود.
الف-قبل از زمامداری
پس از هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه، اجرای طرح پیامبر را در جهت تکوین نظام اسلامی ایجاد نمود، با نضج بنیانهای نظام اسلامی، جامعه اسلامی نیز گسترش یافت، اوج این توسعه در سالهای نهم و دهم هجری بود، بسیاری از کسانی که در این مرحله اسلام آورده بودند آنهایی بودند که تعلقاتشان به باورهای حاکم بر جوامع خود (قبل از اسلام) قطع نشده بود و بافت جامعه آنها چنان بود که تا تعمیق ارزشها و اصول فاصله زیادی داشت و حتی وضع بعضی از آنها که سالهای زیادی بود به اسلام گرویده بودند بهتر نبود، بدین منوال چنین جامعه ای چون در مسیر تندبادهای حوادث مختلف قرار گیرد بجهت عدم تثبیت و تعمیق اصول اعتقادی در آن از یک جهت و وجود جریانات مختلف سیاسی از جهت دیگر، احتمال تحول و دگرگونی نیز بسیار زیاد است. این نتیجه را می توان به خوبی در دوره جایگزینی و انتقال قدرت در روزهای پایانی حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پس از آن مشاهده نمود، این مرحله در حقیقت مرحله تکوین هسته های اختلاف و از هم پاشیدگی وحدت سیاسی، اعتقادی جامعه مسلمین به شمار می اید و نمود خارجی آن در بحران جانشینی و جریان سقیفه ظاهر می شود. البته جریان سقیفه که یکی از ماجراهای پر سر و صدا و مهم در تاریخ اسلام است به نحو خاص مبهم در تاریخ ثبت شده است. ولی بسیار بعید به نظر می رسد که خود حرکت، اتفاقی به وجود آمده باشد، اینکه چرا انصار ابتدا در سقیفه جمع می شوند و بحث از رهبری آینده می کنند، حاکی از این است که پشت پرده سقیفه جریاناتی موجود بوده است که انصار را به اتخاذ چنین ترتیبی واداشته است. چرا که پدیده های مختلف در جهان اعم از طبیعی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و غیره در یک روند و چهارچوب علّی و معلولی قرار می گیرند و ضرورتاً این پدیده نیز تابع خواهد بود، البته اظهارنظر دقیق در این خصوص و بررسی ماهیت قدرت به انتقال قدرت، برداشتها و انگیزه ها چه در سطح خرد (فردی) و چه در سطح کلان (جمعی) به کنکاش در زوایای مختلف تاریخ و دقت نظر در ترکیب جامعه و انگیزه های فردی آن نیاز دارد که بدین ترتیب مضاف بر بعد عملی نیز به مباحث نظری در این زمینه را ضروری می نماید، ولی در کل این سؤال نیز مطرح است که آیا واقعاً قانون مشت آهنین اشرافیت در این جریان (سقیفه) صحت دارد یا نه؟
به هر ترتیب با تکمیل حرکت سازمان یافته ای که سقیفه آنرا مهر زد دوران تجدید با برداشتهای گوناگون در حیات نظام اسلامی آغاز می شود و تقریباً اکثریت جامعه برخلاف نص صریح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در زمینه جانشینی علی، سیستم خلافتی را که نتیجه مستقیم سقیفه بود می پذیرند و علی ابن ابی طالب از صحنه سیاسی جامعه کنار گذاشته می شود و اینکه چطور مردم با وجود نص صریح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این زمینه، تابع تصمیم دیگری می شوند خود سؤال دیگری است.
علی علیه السلام در هر دو مرحله حیات سیاسی خود مخالفین جدی و سازمان یافته ای را در جلو خود داشت، با مطالعه این دوره مشخص می شود که این مخالفین به انحاء مختلف در جهت تضعیف موقعیت علی علیه السلام از هیچ کوششی دریغ نداشتند. در اتباط با دوره قبل از زمامداری علی ابن ابی طالب بسادگی می توان عدم رضایت وی را نسبت به سیاست های خلفای ثلاثه در موقعیت های مختلف دید، انتقاد وی از خلفا چیزی نیست که بتوان آن را انکار کرد، موضع گیری وی نسبت به خلفاء در دوره اول یک موضع سنجیده تحلیلی، منطقی است که مبتنی بر دیدی استوار و واقع بینانه است. خطبه شقشقیه حضرت نمودی از این انتقاد شدید و طرز برداشت حضرت در دوران خلفای ثلاثه است که بعداً مجال ابراز آن یافته است، بصراحت تمام می توان گفت که موضع حضرت در قبال مخالفین خویش در این دوره یک موضع منفی بوده است اما نمود خارجی آن به صور مختلف و در عین حال با توجه به شرایط و مقتضیات زمان بوده است.
به نظر می رسد سکوت عمیق و طولانی حضرت یکی از جلوه های آن بوده است اما این سؤال مطرح است که بهرحال سکوت حضرت چگونه توجیه می شود، سکوتی که خود نیز بدان اشاره دارد و آن چون خار در چشم و استخوان در گلو و تلخ تر از علقم می نامد مشکل حضرت در واقع چه بود. آن چه از بررسی این دوره برمی آید ما را به این نتیجه سوق می دهد که سکوت حضرت سکوت منطقی و بسیار حساب شده بوده است. اگر حضرت یارانی مصمم و هوادارانی کثیر داشت بدون شک بجای سکوت در مقابل آنها جهت دفاع از حقش می ایستاد و از طرف دیگر با چنین موفقیتی قدرت اطفاء آتش بحرانهای اجتماعی، عقیدتی که سراسر بلاد اسلامی را فرا گرفت و بیم آن می رفت که هویت اسلام در معرض خطر باشد نیز دارا می بود، سکوت وی در مقابل مردی سیاسی کار و با وجود اهانت های بسیاری که به او شد حاکی از عظمت او و عنایت تام و خاص او نسبت به حیات اسلام و استمرار و حد مسلمین می باشد.
مرحله دوم، حیات سیاسی علی علیه السلام که دوره زمامداری می باشد از سال 35 هجری و بعد از کشته شدن عثمان شروع می شود. مردم پس از این جریان سراغ علی علیه السلام می آیند و با فشار افکار عمومی است که وی پیشنهاد آنها را در خصوص رهبری امت می پذیرد. امام پس از پذیرش خطوط کلی حکومت خویش را برای مردم تشریح نمود و ضمن اینکه حکومتداران قبلی خودش را ناحق و بی فضیلت خواند وعده داد که فضیلت پیشگان جایگاه حقیقی خویش را در جامعه پیدا کنند و سپس مردم را به تقوای الهی سفارش نمود. حضرت فردای آن روز به مسجد آمد و خطبه بسیار مهمی را برای مردم ایراد کرد. (1) وی در این خطبه بصورت مفصل روش کار، برنامه سیاسی-حکومتی، اقتصادی خویش را که بر عدالت اجتماعی، اقتصادی استوار بود برای همه مردم ترسیم نمود.
حضرت در این خطبه ضمن انتقاد شدید بی پرده از خلفای پیشین و اعلام این نکته که وی از پذیرش خلافت خودداری کرده و این میل و امر مردم بوده است که خلافت را بعهده گرفته، آشوبهای سیاسی آینده را پیش بینی نمود، اهم برنامه سیاسی حضرت بدین قرار است:
1- احیای سنت های رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سلم و پای بندی به اصول
2- عدم تغییر مواضع حضرت پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
3- قاطعیت در اجرای عدالت اقتصادی و اجتماعی.
4- عدم برتری افراد به جهت صحابه بودن و لغو امتیازاتی که در زمان خلفای پیشین برقرار گشته بود.
با اعلام برنامه کار سیاسی-اقتصادی از طرف امام، مخالفتهای نهان و آشکار با وی آغاز شد.
ابن ابی الحدید در ذیل این خطبه می نویسد این سخنرانی باعث شد که کینه در دلها نسبت به علی علیه السلام ایجاد شود چرا که آنها کراهت داشتند بیت المال بالسویه تقسیم شود. (2) به هر ترتیب برای برنامه سیاسی حضرت عوامل بازدارنده ای وجود داشت که جلوی پای وی قد علم کردند. یکی از این عوامل استقرار تبعیض هایی بود که به انحاء مختلف از خلفای پیشین به ارث گذاشته شده بود و اعاده آن به دوران رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسی سخت بود. اشرافیت عرب به سرکردگی بنی امیه به هیچ وجه تاب تحمل چنین سیاستی را نداشتند، مضاف بر اینکه عده ای از ثروتمندان عرب تصور می کردند که حکومت علی چون حکومت سلف اوست که به خاطر بیعت با چیز دیگر امتیاز بدهد در حالی که علی علیه السلام جهت سیاسی حکومت خویش را به گونه ای دیگر طراحی نموده بود و آن حذف امتیازات غیر شرعی بود که در معنای کلی آن اجرای عدالت بود به یک معنا سیاست علی علیه السلام در این خصوصی سیاست عمرزدائی و عثمان زدائی بود.
مشکل دیگر حضرت وجود اختلاف بین نژادهای مختلف در جامعه بود، بدین صورت که نژادهای غیرعرب در مجموعه به سبب سیاستهای غلط خلیفه دوم و سوم در محرومیت قرار گرفته بودند و پرواضح است با برنامه حضرت تساوی حقوقی غیرعرب و عرب را مدّ نظر داشت برای بسیاری ثقیل بود و در بعضی مواقع در تضاد.
عامل دیگری که سد راه علی علیه السلام بود آشفتگی اوضاع داخلی بود چرا که خلفاء پیشین در فکر توسعه حکومت و گسترش اقلیمی آن بودند و از اصلاح وضع داخلی عقب مانده بودند، این وضعیت نیز نتیجه شرایطی بود که بتدریج بر جامعه اسلامی حاکم شده بود و بدعتها گوناگون روند اسلام زدائی را تشدید کرده بود و هر یک از این مشکلات خود کانونی برای زایش مشکلات دیگر بود و بعدها نیز چنین شد و بحرانهایی به وجود آمد که آتش آن تمام دوران حکومت حضرت علی علیه السلام را در برگرفت و وی را درگیر جنگ داخلی نمود. تمام این اسباب به صورت کانونهای مقاومت در مقابل اجرای سیاست های امام ایستادند و حتی مقابله نمودند.
بطور کلی امام حکومت را در جامعه ای بدست گرفت که فساد در آن رسوخ کرده و شرایط دشواری را ایجاد نموده بود. مخالفتهایی که با حضرت در جریان حکومت می شد در حقیقت نوعی تقاضای مشارکت سیاسی در حکومت بود که به صورت جناحهای مخالف از ابتدا چون خاری در سر راه وی قرار گرفتند. برخوردهای نظامی حضرت یکی از شیوه های مهم و اصلی جهت حل اینگونه مشکلات داخلی بود. علی علیه السلام از یک طرف مسئول اداره حکومت بر طبق عدالت اسلامی بود و از طرف دیگر باید مشکل گروه های مخالف را حل نماید و ثبات و آرامش را به جامعه باز گرداند.
پینوشتها:
1. ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج7، صص 37-36.
2. همان مآخذ.
منبع:فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.
/ج