بررسی میزان دلیلیت برهان نظم بر اثبات معبود (1)
بررسی میزان دلیلیت برهان نظم بر اثبات معبود (1)
منبع : راسخون
پیشگفتار
طبق کشفیات حاصله ازقرون گذشته معلوم می شود که انسان ازدیرباز تاکنون به دنبال شناخت پروردگار خود بوده است. به عبارت دیگر می توان گفت انسان دارای طبیعتی است که خواه نا خواه به دنبال کشف حقایق است و وجود خود را حقیقتی بارزمی داند و درپی آن متوجه کسی می گردد که این شرایط را برای اوفراهم آورده است و به دنبال این است که ابتدا کشف کند که به چه کسی مدیون می باشد و سپس ازاو قدردانی کند. وجود این میل در تمام اقشارجامعه ودرتمام صحنه های تاریخ بشریت ازآدم تا خاتم بیان گراین است که انسان یک قدرمشترکی دارد که روحش برطبق آن بنا شده است ، و در اصطلاح ما آن را فطرت نام می گذاریم .
با این حال انسان دیگر به هیچ استدلالی مبنی برلزوم شناخت خدا احتیاج ندارد و این میل فطری ، خود راهنمای بشریت به سوی خدایش می باشد. ولی ممکن است کوردلان و مریضانی که دراثر بی توجهی به فطرت خود ان را در لا به لای حجاب های ظلمانی وجودشان گم کرده اند به این مطلب خدشه کنند که در این صورت لازم است برای بیداری فطرت نهفته ی آنها وبه عبارت بهتر برای بازگشت آنها به فطرتی که ازآن غفلت کرده اند دلایلی چند برلزوم شناخت خدا و تشکر از او ذکر گردد.
پله ی بعدی انتخاب مسیر است ؛ یعنی انسان وقتی به کمک فطرت خود یا ادله ای که لزوم شناخت خدا را اثبات می کند این مطلب را درک کرد که لازم است خدای خود را بشناسد احتیاج به انتخاب مسیر دارد .
چه راههایی را یک انسان می تواند انتخاب کند و این راهها برچه مبنایی یا مبانی استوار است ؟ آیا این راهها ما را به شناخت مطلوب می رساند ؟ کدامیک از آنها مورد تایید پروردگاراست ؟ . . .
این ها همه سوالاتی است که در مورد راه انتخابی مطرح می شود ولی سوالی که بیشتر مورد توجه است این است که میزان راهنمایی و دلالت هریک از آنها چقدراست؟
انسان با دانستن جواب این سوال می تواند بهترین راهی را که بیشترین برد در اثبات خدا و دادن شناخت مناسب را داراست شناسایی کند و با دلایلی که کمترین خدشه به آن وارد است خدای خود را شناخته و برای خود و دیگران به اثبات برساند.
لذا سنجش میزان دلیلیت و راهنمایی هر یک ازاین ادله و مسیرها دارای اهمیت است.
به خاطراین اهمیت بر آن شدیم تا میزان برد یکی از این مسیرها را درجهت دلالتش مورد سنجش قرار دهیم تا نوشته ای مستقل دراین باب پدید آید.
مقدمه
انسان دائما به حقایق و ورویدادهای اطراف خود توجه دارد وچه بسا آنها را پلی ساخته برای رسیدن به حقایقی دیگر، تا جایی که این تجربه ی بشر اکنون به یک روش شناختی تبدیل شده است ، هرچند که این روش سوای درنظرداشتن تجربه ی بشری دارای مبانی عقلی محکمی می باشد .
استدلال محکمی را که عقل خود سازنده ی ان است ودر برابر آن سر تسلیم فرود می آورد برهان است . تمام مواد استفاده شده دربرهان مواد یقینی هستند تا نتیجه نیزبه تبعیت ازانها یقینی باشد چرا که نتیجه همیشه تابع اخس مقدمات است و اگر یکی از انها غیریقینی باشد، نتیجه نیز همان سرنوشت را پیدا خواهد کرد.
آنچه از انواع برهان وجود دارد به دو قسم خلاصه می شود :
1- برهان انّی
2- برهان لمّی.
برهان لمّی : در برهان لمّی حد وسط علاوه بر اینکه علت وجود اکبر در اصغر در عالم اثبات می باشد ، واسطه ی ثبوت نیز هست .یعنی در این گونه برهان ها ما از علت پی به وجود معلول می بریم و روند شناختی در این روش به صورت نزولی است.
برهان انّی : در برهان انّی حد وسط فقط علت اثبات اکبر در اصغر می باشد . یعنی حد وسط علت است برای وجود اکبر در اصغر فقط در عالم اثبات ولی آن گاه که به عالم ثبوت نظری افکنیم ، حدوسط یا معلول اکبر است یا به همراه اکبر هردو معلول علت دیگری هستند . برای قسم دوم اسمی ذکر نشده است ولی قسم اول را دلیل می نامند . به عبارت مرحوم مظفر : البرهان الانّی علی قسمین :
«1 – ان یکون الاوسط معلولاً للاکبر فی وجوده فی الاصغر، لاعله ، عکس(برهان لم) ،کما
لو قیل فی المثال المتقدم : ( هذه الحدیده متمدده، و کل حدیده متمدده مرتفعه درجه حرارتها ). فالاستدلال بالتمدد علی ارتفاع درجه الحراره استدلال بالمعلول علی العله. فیقال فیه : انه یستشکف بطریق إلان من وجود المعلول علی وجود العله، فیکون العلم بوجود المعلول سبباً للعلم بوجود العله. فلذلک یکون المعلول واسطة فی الاثبات ای عله للعلم بالعله ؛و ان کان معلولاً لها فی الخارج و یسمی هذا القسم من البرهان الإنِّی (الدلیل )»
و این همان قسمی از برهان است که در صدر بحث به ان اشاره شد . اصل در این قسم از برهان سیر صعودی است ؛ یعنی با مشاهده ی معلول وجود علت در عالم خارج اثبات می شود .
برهان نظم یکی از این استدلالات است که بشر از ابتدای توجه خود به عالم خارج به این سیرصعودی دست یافته است و با دیدن نظم معلول در عالم خارج پی به وجود یک ناظم می برد .
نحوه ی استدلال به این گونه است :
1) جهان هستی براساس یک نظم دقیق و حساب شده ای آفریده شده است .
2) هر نظمی بالبداهة دارای ناظمی دانا است .
3) جهان (که براساس یک نظم دقیق و حساب شده آفریده شده ) دارای ناظم است.
با توجه به سیر بحث قصد ما این است که علاوه بر تعریف و آوردن شاهد مثال هایی از عالم خارج برای این برهان میزان دلالت این استدلال و راه شناختی را مورد بررسی قرار دهیم تا بدانیم مدی دلالت این استدلال و نقص ها و مزیت ها ی آن چیست .
این بحث دارای اهمیت زیادی است ، چرا که یکی از راه های شناخت واثبات خدا را مورد نقد وبررسی قرار می دهد و میزان دلالت آن را می سنجد . برای اینکه به این موضوع مهم بپردازیم
ناگزیر باید آن را از دیدگاه کلام ( حامی استدلال ) و از دیدگاه فلسفه ( ناقد استدلال ) بررسی کنیم ، بنابراین بر آن شدیم نقدهای یک فیلسوف و دفاعیات یک کلامی را مبنای اصلی بحث خود قرار دهیم ( که از بخش دوم آغاز می شود )، ودرپایان بین این دو به قضاوت وداوری نشسته میزان دلالت این برهان راکشف کنیم. هر چند علمای فلسفه و کلام در خلال کتابها و آثار خود براین برهان نقد وارد کرده و دفاعیاتی نیز ارائه داده اند ، من تاکنون اثری را که جداگانه به این مبحث پرداخته باشد نیافته ام .
از میان علمای عظام، آیت اللّه جوادی آملی به عنوان فیلسوف و آیت اللّه سبحانی به عنوان کلامیِ این مناظره انتخاب شده اند. سعی شده است بحث به گونه ای ارائه شود تا افراد غیر روحانی نیز بتوانند از آن استفاده کنند ولی مخاطب اصلی ما طلاب و روحا نیون می باشند .
دلیلیت به معنای راهنمایی می باشد ،و دال چیزی است که راه را به ما نشان میدهد . لفظ( دلیل )که در موضوع کلام اتخاذ شده است به همین معنا است .
«علم کلام به علمی گفته می شود که عقاید دینی را تبیین کرده، بااستفاده از روشهای مختلف آنها را اثبات می کند و با پاسخگویی به پرسش ها، ایراد ها و شبهات از آنها دفاع می کند»
«فالحکمه الالهیه هی العلم الباحث عن احوال الموجود ، بماهو موجود؛ و یسمی ایضا الفلسفه الاولی ، و العلم الاعلی .و موضوعه: الموجود بما هو موجود و غایته : تمیز الموجودات الحقیقه من غیرها ، و معرفه العلل العالیه للوجود، وبالاخص العله الاولی التی الیها تنتهی سلسله الموجودات، و اسمائه الحسنی ، و صفاته العلیا و هو الله عز اسمه.
«پس حکمت الهی علمی است که از احوال «موجود بما هو موجود»بحث می کند. و این علم، فلسفه ی اولی و علم اعلی نیز نامیده می شود. و موضوع آن «موجود بما هو موجود» است». و غایت آن عبارتست از تمیز موجودات حقیقی از غیر آنها ، و شناخت علل عالیه وجود و بویژه شناخت علت نخستین که سلسله ی همه ی موجودات به او ختم می شود و شناخت اسامی حسنی و صفات عالیه او ، یعنی خداوند(عز اسمه)»
«در اصطلاح رایج مسلمین (عصر قدیم) این کلمه اسم جنس است برای همه ی علوم عقلی و نام علم خاصی نیست که بتوان تعریف کرد؛و در اصطلاح غیر رایج ، نام فلسفه ی اولی است و ان علمی است که درباره ی کلی ترین مسائل هستی – که مربوط به هیچ موضوع خاص نیست و به همه ی موجودات هم مربوط است- بحث می کند، علمی است که همه ی هستی را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار می دهد »
پس می توان گفت که فلسفه علمی است که موضوع آن موجود از آن حیث که موجود است- یعنی بدون اینکه یکی از ماهیت ها تعیّن پیدا کند- می باشد ، و این موضوعات مورد هجمه ی محمولاتی قرار دارد که از دقت های ریز عقلی به وجود آمده اند ؛ یعنی کلام کاملا در آن برهانی و یقینی است و حساب شکل گیری محمولات در آن دو دوتا چهار تایی عقلی است.
رابطه و نسبت این دو علم این گونه است که : فلسفه دراکثر مواضع کمک حال و موید محمولات علم کلام است ولی به علت اینکه مبنای پیدایش محمولات درعلم فلسفه محاسبات ریز عقلی است ، که مورد توجه عرف واقع نمی شود ، دربرخی مواضع در ظاهر با علم کلام تناقض پیدا می کند .
به نظر می رسد با توضیحات کافی درمورد موضوعِ نوشته درخلال مبحث مقدمه ،دیگر احتیاجی به تخصیص بخشی جدا برای تبیین موضوع وجود ندارد.
بخش اول : برهان نظم از منظرها ی مختلف
برهان نظم از این رو که حقیقتا یک برهان است و مباحث زیر بنایی آن عقلی هستند ، از مناظر مختلف مورد پردازش عقلا و خالق انها قرار گرفته است .
خداوند باری تعالی خود برای اثبات ناظم آفرینش ، در ایات فراوانی از قران کریم به این برهان استدلال کرده وبه طرق گوناگون و زیبا توجه همه ی صاحبان عقل و خرد را به خود معطوف داشته است ، به گونه ای که بعد دعوتش به مطالعه و نظر افکندن در طبیعت، انسان را به تفکر فرا می خواند و از وی می خواهد در سایه ی تفکر خویش حقایق پنهان در نظام آفرینش را بیابد . چرا که تمام این حقایق افشا کننده ی نظم در جهان هستی و وجود ناظم با تدبیر است .
صاحبان کرامت و خاندان نبوت نیز برای اثبات ناظم باتدبیر به بسیاری از گوشه های نظام هستی اشاره کرده اند و در قالب های زیبا و شیوا قدرت ناظم هستی را به تصویر کشیده اند .
از سوی دیگر بشر در سایه ی تکامل، به دستاوردهای علمی جدیدی رسیده است که حکایت گر وجود نظم دقیق در پدیده های مختلف جهان است و هرچند علم بشر در مقاطع مختلف پیش می رود، به علت رابطه ی تنگاتنگی که بین علم و نظم موجود در پدیده های هستی وجود دارد ، اثبات ناظم برای این نظم غیر قابل انکار بدیهی تر می گردد .
بنابراین،لازم است قبل ازواردشدن به مبحث اصلی وبررسی میزان دلالت برهان نظم، به گوشه هایی چند از این سه منظر بپردازیم ، تا جایگاه برهان نظم در زندگی و پدیده های نظام خلقت واضح تر گردد . ایراد گوشه هایی از نظم نظام هستی در این بخش از مطالب که باب ابتدایی مبحث است اجتناب ناپذیر می باشد. چرا که در بخش های آینده این برهان مورد هجوم اشکالاتی قرار می گیرد که برای آماده کردن پیش زمینه ای که در مقابل آنها مقاومت بیشتری از خود نشان دهد لازم است این بخش به آشنایی بیشتر با این برهان اختصاص یابد .
در پایان برای یاری این برهان دست کمک به سوی ریاضیات دراز کرده و از احتمالات برای رد
کردن نظریه ی صدفه کمک می گیریم.
فصل اول : برهان نظم از دیدگاه قران
در این فصل به معرفی چند آیه از قران که شاهد مثالی برای برهان نظم هستند می پردازیم تا با شیوه ی قران در استفاده از این برهان اشنا شویم .
1- خلق السموات بغیر عمدٍ ترونها و القی فی الارض رواسی ان تمید بکم و بثّ فیها من کلّ دابّة ٍ و انزلنا من السماء ماءً فانبتنا فیها من کلّ زوجٍ کریمٍ . هذا خلق اللّه فارونی ماذا خلق الذین من دونه بل الظّالمون فی ضلالٍ مبین ٍ .
آسمان ها را بدون ستون هایی که ببینید آفریده ودرزمین لنگرها افکنده تا تعادل شما را به هم نزنند ، وانواع جانداران را بر روی زمین پراکنده ساخت . و ما از آسمان آب فرستادیم و با ان انواع جفت های پر ارج را در زمین رویاندیم . این آفرینش خدا است ، حال به ما نشان دهید دیگران چه آفریده اند ، ولی ستمگران گرفتار گمراهی دور و درازی هستند .
2 – و الهکم الهٌ واحدٌ لا اله الِِّا هو الِِّرحمن الرحیم . انّ فی خلق السّموات والارض و اختلاف اللّیل والنّهار والفلک الّتی تجری فی البحر بما ینفع النّاس و ما انزل اللّه من السّماء من ماءٍ فاحیا به الرض بعد موتها و بثّ فیها کلّ دابّةٍ وتصریف الرّیاح والسّحاب المسخرّ بین السّماء والارض لایاتٍ لقومٍ یعقلون .
خدای شما خدایی است یکتا ، جزاو، آن مهربان مهرورز ، خدایی نیست ، درآفرینش آسمان و زمین و در پی هم آمدن شب وروز ،و کشتی هایی که در دریا به سود مردم روانند ، وآبی که از آسمان فرستاده و با ان زمین را پس از مرگ باز زنده کرده ، ودران انواع جانوران را پراکنده ، و گردش بادها و ابری که در میان آسمان و زمین تحت فرمان است ، نشانه هایی است برای مردمی که خردخود را به کار می اندازند .
3– الم یروا الی الطّیرمسخّراتٍ فی جوّ السّماء مایمسکهنّ الّا اللّه انّ فی ذلک لایاتٍ لقومٍ یومنون.
آیا به پرندگان ننگریسته اید که چگونه درفضای آسمان زیر فرمان اند ، تنها خداست که آنها را در فضا نگه می دارد ، در این برای مردمی که ایمان دارند نشانه هاست .
در این آیات و آیات مشابه فقط صغری برهان ذکر شده است و ضمن دعوت به تفکر کشف کبری ان را بر عهده ی متفکر نهاده است ، یا میتوان گفت به علت بدیهی بودن کبری از ذکر آن خوداری شده است.
فصل دوم : برهان نظم از دیدگاه روایات
حضرت علی علیه السلام نظم موجوددرکرانه های هستی راعلت وجودناظمی داناوحکیم می دانند:
« پس هنگامی که هیجان آب در اطراف زمین فرو نشست و کوههای سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد ، چشمه های آب از فراز کوه ها بیرون آورد و آبهارا درشکاف بیابان ها و زمین های هموار روان کرد، و حرکت زمین را با صخره های عظیم و قله ی کوه های بلند نظم داد، و زمین به جهت نفوذ کوه ها در سطح ان و فرورفتن ریشه ی کوه ها درشکاف های آن و سوار شدن بر پشت دشت ها و صحرا ها ، ازلرزش و اضطراب باز ایستاد .»
« و بین زمین و جو فاصله افکند ، و وزش بادها را برای ساکنین ان اماده ساخت ، تمام نیازمندی ها و وسایل زندگی را برای اهل زمین استخراج و مهیا فرمود ، آنگاه هیچ بلندی از بلندی های زمین را که آب چشمه ها و نهرها به ان راه ندارد وا نگذاشت بلکه ابرهایی را افرید تا قسمت های مرده ی ان احیا شود و گیاهان رنگارنگ برویند . »
معصوم هفتم امام صادق علیه السلام نیز همواره شاگردان خود را به تفکر حول نظم موجود در
پدیده های دنیا دعوت کرده وایشان را همواره به ناظمی حکیم رهنمون می شدند .
حضرت در خطاب به یکی از شاگردانشان به نام مفضل چنین می فرماید :
« تامل کن ای مفضل : پلک را بر چشم چگونه به منزله پرده بروی ان قرار داده که اویخته شود،
وکنار ان را که شفر می نامند رسن ها و حلقه ها تعبیه کرده که هر وقت که خواهند پرده را بیاویزند و هروقت که خواهند بالا کشند و دیده را در میان غاری قرار داده و با ان پرده و مژه ها که بر ان رویانیده محافظت نموده . »
ایشان در مورد رشد و نمو بدن می فرمایند:« جنین در جایی که دیده ای نمی بیند و دستی بدان نمی رسد ، در چنین جایی تدبیر ان را می کند تا او را از رحم بیرون می اورد با خلقت تمام و اجزاء مستوی وحال آنکه در او مخلوق شده انچه قوام وصلاح بدن در ان است از اعضا و جوارح واحشاء و کارکنان بدن و آنچه در اصل ترکیب بدن ضروری است از استخوان ، گوشت، پیه ، مقر ، پی ورگها و غضروف ها پس چون به سوی جهان بیرون امد بینی که چگونه نمو می کند با همه ی اعضا با یک شکل و هیبت و یک نسبت ، که هر نسبتی که هر عضوی با سایر اعضا در کودکی داشته در بزرگی تفاوت نمی کند».
« تامل کن : پرهای مرغ را چگونه به هم بافته و مانند جام های رشته و مو به هم تالیف یافته و به ان نحو در هم نشسته که چون می کشی اندک اندک گشوده می شود و از هم جدا نمی شود تا انکه باد در میان آنها داخل شود و در هنگام پرواز آن را در میان هوا نگاه دارد . و می بینی در میان پر عمود غلیظ متینی مقرر ساخته است و اطراف آن را به پرها بافته تا آنکه به صلابتی که دارد آنها را راست بداردو باز ان عمود را تو خالی گردانیده که بر طائر سنگین نباشد و مانع از پرواز او نگردد.
آیا دیده ای آن مرغ را که پاهای دراز دارد و میدانی چه منفعتی در پاهای دراز ان هست . نفعش آن است که اکثر اوقات در میان آب می باشد وتن ان بر روی پاهای دراز مانند دیده بانی است که بر بلندی ایستاده باشدو در کمین گاه جانوران آب است ، هرگاه جانوری را دیدکه می تواند طعمه ی او باشد آهسته آهسته گام بر می دارد تا او را برباید . اگر پاهایش کوتاه بود هرگاه به جانب شکار خود روان می شد شکمش به آب می رسید و آن را به حرکت در می اورد و شکار را رم می داد، پس این دو پای بلند را به او داده که به حاجت خود رسد ومطلبش فاسد نگردد . »
« هر مرغی که پایش بلند است گردنش دراز است برای اینکه بتواند طعمه ی خودرا از زمین بردارد.اگرپایش بلندوگردنش کوتاه بودنمی توانست چیزی به سهولت ازروی زمین بردارد.»
« تفکر نما ای مفضل در طلوع و غروب افتاب برای قیام شب وروز ، اگر طلوع آفتاب نبود جمیع امور دنیا از بین می رفت و مردم نمی توانستند در معاش خود سعی کنند . . . و اگر همیشه روز می بود حرص ، مردم را بر آن می داشت که پیوسته کار کنند و بدن های خود را بکاهند . . . اگر شب در نمی آمد زمین از حرارت آفتاب به مرتبه ای تفتیده می شد که حیوانات و نباتات ضایع می شدند . . . ایضا تفکر کن در بلندو پست شدن آفتاب ، برای انکه در هر سال چهار فصل مختلف پدید اید . . . نظر کن در چگونگی تابیدن آفتاب که به چه نحو تدبیر کرده است حکیم وهاب ، به درستی که اگردریک موضع اسمان ایستاده بود،بسیاری از جهات ازنور ان بهره مندنمی شدند.»
« نظر کن به سوی کوه ها که از خاک و سنگ بر روی هم نشسته و بلند شده و جاهلان گمان میکنند که زیادیست در خلقت و احتیاجی به آن ها نیست ، و این خطاست بلکه منافع در آن بسیار است. از جمله ی آن ها انکه برف ها بر قله ی کوه ها می نشینند و بعضی می ماند برای مردم و در عرض سال به قدر حاجت بر می گیرند . . . و دیگر آنکه سنگ ها ازان می تراشند برای عمارت ها و اسیاب ها وایضا معادن انواع جواهرات و فلزات می باشد »
فصل سوم : برهان نظم از دیدگاه علوم جدید
پیدایش حیات در روی زمین در گرو استقرار شرایط فراوانی است که به پدیده ی حیات امکان می بخشد ، و با اختلال یکی یا چند تای از آن، حیات در روی زمین به صورت امر ممتنع در امده و تحقق نمی پذیرد .
تحلیل گران برهان نظم از هماهنگی شرایط حاکم بر کره ی زمین ، با پیدایش پدیده ی حیات بر وجود تدبیر استدلال کرده و هماهنگی را نشانه ی هدفداری گرفته اند که هرگز از اعتقاد به فاعل مدبر دانا وتوانا ، جدا نمی باشد، و این هماهنگی با پیشرفت دانش طبیعی انسان ، پرورش خاصی پیدا کرده و اخیرا به لایه های اوزون در جو زمین اشاره می کنند که به مقدار کافی اشعه ی سوزان ماوراء بنفش افتاب را به زمین می فرستد ، تا حیات ان گونه که ما ان را می شناسیم ، در سطح زمین ممکن گردد . اینک خود تعبیر :« لایه اوزون دلیل محکمی است بر دور اندیشی آفریننده ی جهان ، ایا ممکن است کسی بتواند این طرح و تدبیر را به روند تکامل تصادفی نسبت دهد ، دیواری که مانع مرگ موجودات زنده می شود دیواری با ضخامت کافی و دفاع مناسب که شاهد گویایی است بر طرح تدبیر»
«ناقدان این نوع تقریراز برهان نظم می گوینددر اینجا دو احتمال است و از نظر سنجش خرد
هردو یکسان است ، یکی ما رابه سوی اعتقاد به طرح تدبیر سوق می دهد در حالی که دیگری
نقطه ی مقابل ان است وتصادف رادرتحقق حیات کافی می داند.این دواحتمال عبارتنداز :
1- آفریننده ی دانا و توانا برای تحقق یافتن پدیده ی حیات بر روی زمین این دیوار دفاعی را بوجود اورده ، تا پدیده ی حیات در روی زمین تکامل خود را بپیماید»
2 – علت اینکه حیات بر روی زمین به این نحو شگفت انگیز ، به وساطت آن دیوار دفاعی از نابودی مصون گشته ، این نیست که خداوند در آغاز حیوانات را آفریده و سپس لایه اوزون را برای محافظت از آنها خلق کرده است ، بلکه به عکس ، چون لایه اوزون در آغاز آن جا وجود داشت و تنها آن گونه از صورحیات که قادربه زیستن در سطح دقیق تششع ماوراء بنفش که از این لایه عبور می کند ، بودند بر روی زمین تکامل پیدا کرده اند.
برای اینکه درباره این شرایط بیشتر غور کنیم یاد اور می شویم :
1 – یکی از عوامل حیات در روی زمین اب است، برای اینکه زندگی در اقیانوس ها ، دریا ها و رودخانه ها در زمستان ها ی دراز محفوظ بماند ، این مایه حیات طوری افریده شده که در درجه حرارت قریب به صفر یخ می بندد و بسان سرپوش مانع خارج شدن حرارت از داخل اب می گردد و در نتیجه اب عمق دریاها و دریاچه ها به حالت مایع می ماند و در غیر این صورت باید شاهد یخبندان های درون اقیانوس ها و دریاها گردیم ، علاوه بر این وزن مخصوص یخ نیز به این هدف کمک میکندزیرا وزن مخصوص یخ کمترازاب ویخ درسطح اب می ماندوزیراب نمی رود.
2 – خاک نیز به سان آب مایع زندگی است و مواد معدنی خاصی دارد که گیاه ان را جذب می کند و به صورت خوراکی های مورد نیاز این جانوران در می آورد ، وجود فلزات در نزدیکی زمین موجب پیدایش چهره هایی از تمدن شده است که چشم گیر تر از همه تمدن ماشینی امروز ما است .
3 – زمین با قطر و جاذبه خاصی افریده شده است که آب و هوا را در خود حفظ می کند ، اگر زمین به کوچکی ماه و قطر آن قطر کنونی ان بود نیروی جاذبه ی ان قادر به حفظ آب و هوا در روی ان نبود و درجه حرارت به صورت کشنده ای بالا می رفت ، اگر فاصله زمین تا خورشید دو برابر مدار کنونی بود ، حرارتی که از خورشید به ان می رسید به ربع حرارت کنونی تنزل می کرد و طول مدت زمستان دو برابر می شد و همه ی موجودات یخ می بستند .
4 – اگرفاصله خورشید از وضع فعلی به نصف تقلیل می یافت،گرما به چهار برابر ، و طول مدت
فصل،نصف می گردیدوزمین به اندازه ای سوزان می شدکه زندگی روی ان غیرممکن می گشت
آیا می توان گفت که همه ی این شرایط به طور تصادف و اتفاق جمع وجور شده و حیات را در
روی زمین ممکن ساخته اند در صورتی که امکان داشت به هزاران صورت دیگر درآید و سرانجام تحقق حیات غیر ممکن شود .
نظر شما چیست ؟ کدام یک از موارد دو گانه را انتخاب می کنید ؟ تصادف یا طرح تدبیر ؟
نزاعی بین معتقدین این دو نظریه به وجود امده است به این مضمون :
وقتی از آنان سوال می شود که چگونه این همه عوامل فراوان با هم هماهنگ شده پدیده ی حیات را در روی زمین مستقر ساخته است ، فورا به فریضه ی اپیکوری پناه برده و می گویند:
«عالم مرکب از تعداد بی شماری از ذرات صغار است که به طور تصادفی در حرکت هستند، در یک زمان نامحدود ، این ذرات صغار ترکیبات متعددی پیدا میکنند و به صورت های گوناگون ممکن در می ایند .اگر یکی از ترکیبات نظم ثابت و معینی پیدا کند ( خواه موقت یا به طور دائم ) این نظام در طی زمان مناسب صورت ، تحقق و استقرار خواهد یافت ، و ممکن است کیهان با انتظامی که ما اکنون در ان زندگی می کنیم ، از این ترکیب ساخته شده باشد .»
هردو گروه به وجودنظم درجهان هستی اعتراف کرده اندولی برسرمنشا این پدیده اختلاف دارند .
«روشن است که اگر نظم بر جهان حکومت نمی کرد علم در دنیا یافت نمی شد چرا که علوم یعنی عبارت از کشف همان نظام و قوانین عمومی که در جهان حکم فرماست» .
« در نتیجه علم تبیین همان نظامی است که در هر رشته ای وجود دارد و رابطه نظم وعلم از بدیهیات است »
(جان هیک ) پس از نقل این بیان از هیوم می نویسد : « این فرضیه ، مدل ساده ای را برای تبیین طبیعت گرانه سرشت منظم عالم ، فراهم می سازد . این مدل در پرتو علوم جدید ، مورد تجدید
نظر یا گسترش قرار می گیرد »
هیوم و متاثران از اندیشه او نظم را انکار نمی کنند و می گویند : « استمرار و دوام هر نوع حیاتی ، در محیطی بالنسبة ثابت ومعین ، مستلزم نظم و انضباط پذیری است ، ولی می گوید این نظم می تواند معلول یکی از دو فرضیه ی پیشین باشد ، یکی طرح اگاهانه ، دیگری طرح اپیکوری و بدون دلیل قاطع نمی توان نظم را نتیجه ی عامل دوم دانست .»
احتمالات و تصادف
«هنگامی که بحث وجدال به این نقطه می رسد، برهان محاسبه ی احتمالات پابه به میدان می نهد و در پیدایش نظم ، طرح آگاهانه را یک طرح خرد پسند و قابل اعتماد می داند، در حالی که فرضیه ی پیدایش نظم را در سایه ی حرکات نامنتهایی طبیعت ، یک احتمال فاقد ارزش قلمداد می کند ، و قاطعانه داوری می کند که در چنین مدل سازی برای تبیین طبیعت نمی توان اعتماد کرد ، و خرد انسانی را بالاتر از ان می داند که در مقابل طرح آگاهانه که به روشنی مشکل را حل می کند به فرضیه ی اپیکوری تمایل نشان دهد ، یا ان را در ردیف فرضیه ی علمی بیاورد ، زیرا استقرار حیات بر روی زمین در گرو عوامل بی شماری است که جمع و جور شدن ان ها از طریق تصادف در نظر عقل محال عادی است ، و هرکس بخواهد نظم و هماهنگی عوامل حیاتی را از این راه توجیه کند به یک نظریه ی فاقد ارزش علمی اعتماد کرده است . »
« تصادف از نظر کلی یعنی کاری وحرکتی را با در نظرنداشتن هیچ هدفی شروع کند و ادامه دهد و اتفاقا به یک هدف بسیار خوبی منتهی شود ، و یا با در نظر گرفتن هدفی شروع کند اما اتفاقا به یک هدف دیگری منتهی گردد ، مانند اینکه شخصی نشسته با یک مقدار مصالح ساختمانی از اهن و چوب و سیم و وسایل دیگری بازی می کند و بی هدف می برد و قطعه قطعه می کند و به هم می پیوندد و روی هم سوار می کند یا جوش می دهد اتفاقا در اثر این کارهای بی هدف یک دستگاه هواپیمای جمب و جت یا یک دستگاه سفینه ی فضایی ساخته شود . . .
تصادف را اگرنسبت به یک چیز مختصر و نامنظم و خیلی معمولی فرض کنیم می توان پذیرفت . . . ، اما اگرنسبت به یک ساختمان دارای تشکیلات بسیار منظم و دستگاه های مجهز و پر عظمت فرض کنیم مانند هواپیما یا سفینه ی فضایی هیچ گاه نمی توان پذیرفت . »
« آنچه را تصادف نامیده انددر حقیقت تصادف نیست ، ان ها از سلسله ی علت ها غافل شده اند ،
معنی تصادف این نیست که یک چیزی بی هیچ علتی وجود پیدا کند ، یعنی خود به خود پدید اید و هیچ عاملی در ان تاثیر نداشته باشد ، این طور تصادف را صاحبان مکتب های مادی هم قبول ندارند ، بلکه تصادف همان طوری که از بیان نکته ی اول معلوم شد ان است که حرکت ها و فعالیت هایی در اجزاء و تک سلول های هر ماده ای باشد و ان حرکت ها، ساختمان هر موجودی را پدید اورند ، منتهی یا اصلا بی هدف باشند ، ویا برای هدف دیگری غیر از ساختمان ان موجود باشند ولی منتهی گردند به ساختمان او . »
یک برهان ریاضی برای ابطال تصادف
ده سکه که از یک تا ده شماره گذاری شده باشند در جیب خود بریزید ، خوب آن ها را هم بزنید سعی کنید که ان ها را به ترتیبی که شماره گذاری کرده اید خارج کنید ، مثلا از سکه ی یک شروع کنید و به ترتیب تا شماره ی ده بالا بروید ، البته هر دفعه سکه ای را که بیرون آوردید پیش از در آوردن سکه ای دیگر ، آن را به جیب خود بگذارید و کاملا مخلوط کنید . پیش از آنکه شما مشغول کار بشوید ، ما قبلا حساب احتمالات مسئله را بررسی می کنیم تا ببینیم احتمال اینکه این شماره ها از یک تا ده مرتبه بیرون بیایند یک در چند احتمال است ، سپس به امید شانس و بخت وارد کار شوید .
احتمال اینکه در نخستین دفعه سکه ی شماره ی یک بیرون بیاید ، یک در ده است . احتمال اینکه یک و دو به ترتیب بیرون ایند ، یک در صد است ( ده ضرب در ده مساوی است با صد ، به دست آوردن مقدار احتمالات هر مرتبه ، نتیجه ی احتمالات مرتبه ی قبلی را ضرب در عدد سکه ها می کنیم . )
– احتمال اینکه شماره های یک و دو و سه منظم استخراج شوند ، یک در هزار است .
1000 = 10 × 100
– احتمال اینکه از یک تا چهار مرتب خارج شوند ، یک در ده هزار است .
10000 = 10 × 1000
– احتمال اینکه شماره های یک الی پنج به ترتیب بیرون ایند ، یک در صد هزار است .
100000= 10 × 10000
– و هکذا بنابراین ، احتمال اینکه تمام شماره های یک تا ده به ترتیب بیرون ایند ، یک بر ده میلیارد است .
حالا اگر شماره ی سکه ها صد یا هزار باشد ، مثلا فرض کنید هزار سکه را شماره گذاری کرده و میان کیسه ی بزرگی ریخته ایم و می خواهیم به همان ترتیب آن ها را بیرون بیاوریم ، احتمال بیرون آمدن یک ودو به ترتیب یک در میلیونیوم است ، احتمال سه شماره از یک تا سه ، یک در میلیارد است ( نتیجه یک میلیون ضرب در هزار ) ، بنابراین هرچه شماره بالا برود ، شماره ی احتمالات به طور سرسام آوری بالا می رود ، کار به جایی می رسد که احتمال اصابت از نظر علمی ( نه فلسفی ) به درجه ی صفر می رسد و عددی را که بخواهیم شماره ی احتمالات را بیان کنیم ، پیدا نمی کنیم و به اعداد نجومی بایستی متوسل شویم .
« شرایط حیات حکم سکه ها و هماهنگی ان ها ، حکم شماره های ان ها را دارند ، احتمال اینکه ذرات بی شمار ماده ، در سایه ی حرکت کور و کر ، بدون طرح تدبیری ، از روی تصادف ، به شرایط حیات تحقق بخشیده و در نتیجه حیات بر روی زمین مستقر گردیده است ، بسان احتمال خروج سکه های موجود در کیسه به صورت منظم از یک تا ده است . درست است که وجود چنین احتمال را نمی توان انکار کرد ولی هرگز نمی توان بر آن اعتماد نمود .»
با متذکر شدن یک نکته به بخش اول پایان می دهیم
در هر برهانی سه چیز را نباید از نظر دور داشت :
1 – جایگاه برهان
2 – پیام برهان
3– مخاطبان برهان
بخش دوم : بررسی اشکالات وارده بر برهان نظم
بعد از به وجود آوردن یک ذهنیت مثبت از برهان نظم و بیان گوشه هایی از نظم موجود در طبیعت در بخش قبلی ، در این بخش به بیان ایرادات و اشکالاتی که به این برهان وارد می آورند می پردازیم تا مخاطب بتواند با خواندن دو بخش ، خود قضاوت درستی از میزان دلالت این برهان داشته باشد . هر چند که درخلال این بخش جواب و دفاعیاتی از اشکالات وارده مطرح می شود.
هر استدلال و برهانی هرچند که نام برهان را یدک می کشد ، قابلیت این را دارد که مورد خدشه و اشکال واقع شود . چرا که بسیاری از برهان ها از مواد یقینی و غیر قابل خدشه ای ساخته شده اند که در قالب درستی قرار نگرفته اند و هیئت (صوره ) آنها فاسد می باشد و یا برعکس ، دارای صورتی سالم ولی مواد فاسدی هستند . هرچند در این صورت به این استدلال های غلط برهان گفته نمی شود ولی ابتداءً واز روی مسامحه ان را برهان می نامند .
به نظرشمادربرهان نظم که در مقدمه به آن اشاره شد میتوان دواشکال صوری ومادی را یافت ؟
جواب این سوال منفی است ، چرا که این برهان از مواد یقینی و صورتی کاملا صحیح ساخته شده است و هیچ یک از اشکالات مطرح شده به آن وارد نمی باشد .
اینجا سوالی مطرح می شود بدین مظمون که ،منظور شما از اشکالات وارده بر این برهان چیست ؟ از یک طرف تمام اشکالات اعم از صوری و مادی را از ان سلب کرده و از طرف دیگر قصد بررسی اشکالات وارده بر ان را دارید .
جوابی که شایان است در این باب ذکر شود این است که اشکالات وارده همگی به دامنه ی این استدلال برمی¬گردد و محدوده ی دلالی این برهان را ضیغ می کند .در حقیقت اشکال در مقام استفاده از برهان است ، در مواردی که دامنه ی آن برد ندارد.
پي نوشت :
1. مظفر، محمد رضا ، المنطق التعلیمی . ص 277-278
2. ربانی گلپایگانی ، علی، در آمدی به کلام جدید ، ص 17
3. طباطبائی ، محمد حسین، بدایه الحکمه، ص 12و13
4 .مطهری ، مرتضی ، منطق – فلسفه، ص 133
5 .م
6. قران کریم ، سوره ی 31 ، ایات 10 و 11
7 . ایزدی ، مصطفی، دیدگاه توحیدی ، ص 150، ترجمه آیات برگرفته از مقاله سید محمد حسینی بهشتی
8 . قران کریم ، سوره ی2 ، آیات 163 و 164
9 . ایزدی ، مصطفی، دیدگاه توحیدی ، ص153، ترجمه آیات برگرفته از مقاله سید محمد حسینی بهشتی
10 . قرآن کریم، سوره 16 ، آیه 79
11. ایزدی ، مصطفی، دیدگاه توحیدی ، ص 157، ترجمه آیات برگرفته از مقاله سید محمد حسینی بهشتی
12 . نهج البلاغه ص 167 ، خطبه ی 91 ، بخش 10
13 . نهج البلاغه ص 167 ، خطبه ی 91 ، بخش 9
14. توحید مفضل ص 77
15 . توحید مفضل ص 67
16. توحید مفضل ص 156-158
17 .توحید مفضل ص 169-170
18 .توحید مفضل ص 205
19 .جان هیک ، فلسفه دین ، ص 61 -62
20 .سبحانی، جعفر ، مدخل مسائل جدید ، ص 97 – 98
21 .هرگاه وجود این دو احتمال در نظر خرد یکسان باشد باید ناقدان برهان ، جزء شکاکان در مسائل ماورائ طبیعت باشند ، نه مادی نافی ماوراء طبیعت . سبحانی، جعفر، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص 98- جان هیک . فلسفه دین ،ص .62
22 . سبحانی ،جعفر، مدخل مسائل جدید در علم کلام ، ص 102
23 . معتقدین به نظریه ی دوم (طرح تصادف )
24 . همان
25 . قائمی؛ اصغر،اصول اعتقادات ص 35
26 . همان ص 36
27 . جان هیک ، فلسفه دین ،ص 62
28 . همان
29 . سبحانی،جعفر ، مدخل مسایل جدید ، ص99
30 . صادقی، سید محمد علی ، توحید ذات و صفات از دیدگاه اسلام ، ص 73
31. همان، ص 73
32. سبحانی،جعفر ، مدخل مسائل جدید در علم کلام، ص 103
33. همان
ادامه دارد ……
/س