طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بررسی نقش امامان شیعه در قلمرو عرفان (3)

بررسی نقش امامان شیعه در قلمرو عرفان (3)

بررسی نقش امامان شیعه در قلمرو عرفان (3)

یکی از جریان های اجتماعی که در تاریخ تمدن اسلامی حضوری دائم دارد، جریان اجتماعی تصوف و گروه صوفیه است که از اواخر قرن دوم هجری (1) در میان مسلمانان پدید آمده است. تصوف مصدر باب تفعل از ماده ی صوف به معنای

0044693 - بررسی نقش امامان شیعه در قلمرو عرفان (3)
0044693 - بررسی نقش امامان شیعه در قلمرو عرفان (3)

 

نویسنده: غلامحسن محرمی

 

3. بررسی تأثیرپذیری صوفیه از ائمه علیهم السلام

یکی از جریان های اجتماعی که در تاریخ تمدن اسلامی حضوری دائم دارد، جریان اجتماعی تصوف و گروه صوفیه است که از اواخر قرن دوم هجری (1) در میان مسلمانان پدید آمده است. تصوف مصدر باب تفعل از ماده ی صوف به معنای پشمینه پوشی است. البته در این باره اقوال دیگری هم وجود دارد؛ اما معروف ترین و مقبول ترین قول همین است. هجویری در این باره می گوید: « اندر تحقیق این اسم بسیار سخن گفته اند و کتب ساخته و گروهی گفته اند که صوفی را از آن جهت صوفی خوانند که جامه ی صوف دارد و گروهی گفته اند که بدان جهت صوفی خوانند که تولی به اصحاب صفه کنند و گروهی گفته اند که این اسم از صفا مشتق است؛ اما بر مقتضی لغت از این معانی بعید می نماید». (2)
استاد جلال الدین همایی، در مقدمه ی مصباح الهدایه همه ی اقوال را درباره ی وجوه اشتقاق کلمه ی صوفی نقل کرده و او نیز تنها اشتقاق از صوف به معنای پشم را برگزیده است. وی اشتقاق صوفی از صوفه و بنی صوفه و نیز صوفه به معنای پرز و پاره پشمی که دور می ریزند و صوفان، که شکل دیگر صوفه است، رد کرده است؛ او همچنین اشتقاق از صفا و صفوت و صفو و صفی را از نظر قواعد اشتقاق مردود می داند. او منسوب بودن به صفا، جمع صفاة به معنای سنگ سخت که گیاه از آن نمی روید، و اشتقاق از مصافات و صوفانه به معنای گیاه کوتاه ناچیز، و سرانجام اشتقاق از صف را هم نادرست می داند و سرانجام نظر می دهد که صحیح ترین قول در اشتقاق کلمه ی صوفی، همان منسوب بودن آن به صوف به معنای پشم است؛ چون جماعت صوفیان معمولاً لباس خشن و پشمی می پوشیدند. (3)
در عرف شیعه به طور عموم، صوفی عنوانی ممدوح تلقی نمی شود و بیشتر به فرقه هایی که کمابیش انحراف هایی دارند،‌ اطلاق می شود؛ البته باید اذعان کرد که در برخی دوره ها این تلقی منفی وجود نداشته است؛ اما عنوان عارف همواره معنایی مثبت داشته است.
در منابع شیعه، احادیثی در مذمت صوفیه به ائمه علیهم السلام نسبت داده شده است؛ چنان که سید حیدر آملی با ابزار تأسف می گوید: « شگفتی بسیار است از اینکه بیشترین حمله به موحدین و محققین از اهل الله ( صوفیه) از طرف طایفه ی شیعه ی اثنا عشریه بوده است، به خلاف دیگر طوایف اسلامی؛ در حالی که مأخذ آن دو، یکی است و مرجعشان واحد و آن عبارت است از سخنان خدای تعالی، پیامبر و ائمه ی معصومین». (4) از این رو بزرگان علمای شیعه چون علی بن بابویه، شیخ صدوق، شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ علی صاحب کتاب المطاعن المجرمیه و پسرش شیخ حسن در کتاب عمدة المقال، شیخ جعفر محمد دوریستی در کتاب الاعتقاد، ابی حمزه در تعدادی از کتاب هایش، ملااحمد اردبیلی در کتاب حدیقة الشیعة، ملامحمدباقر مجلسی در کتاب عین الحیاة، و ملامحمدطاهر قمی در کتاب تحفة الاخیار، ردیه هایی بر تصوف نوشته اند. (5)
در میان اهل سنت نیز علمای بسیاری بوده اند که با تصوف به مقابله برخاسته اند. حتی برخی از علمای متدینی که صوفیان آنها را از بزرگان خود به شمار آورده اند، بر این انحراف های صوفیان اعتراض داشته اند؛ چنان که قشیری از بزرگان تصوف در ابتدای رساله اش می گوید:
پس بدانید – خدا رحمتتان کند – محققین این طایفه اکثرشان منقرض شده اند و در این زمان ما از این طایفه جز اثری نمانده است… و شیوخ طایفه که به وسیله ی آنها هدایت برقرار می شود، تمام شده اند، و اندک گشته اند جوانانی که به سیرت و سنت آنها اقتدا می کردند، و پرهیزگاری از بین رفته و بساطش برچیده شده، و طمع شدت گرفته و جایگاهش قوت یافته، و از قلب ها حرمت شریعت رفته است. پس بی مبالاتی به دین، بهترین وسیله شده، و تمییز میان حلال و حرام را رها کرده اند و به ترک احترام و طرح احتشام همراه شده اند؛ عبارات را سبک شمرده اند و صوم و صلوة را خوار کرده اند و به میدان غفلت ها تاخته اند و به پیروی شهوت ها اعتماد کرده اند. (6)
از سوی دیگر، در عصر ائمه علیهم السلام نیز به سختی می توان صوفیانی در میان اصحاب ائمه علیهم السلام پیدا کرد. در منابع رجالی متقدم شیعه، چون رجال برقی،‌ رجال کشی، رجال نجاشی و رجال شیخ طوسی، که در بیان احوال اصحاب ائمه علیهم السلام نوشته شده اند، نامی از منتسبان به تصوف به چشم نمی خورد. همچنین در کتاب های اهل تصوف، مانند رساله ی قشیریه ی ابوالقاسم قشیری، طبقات الصوفیه ی ابوعبدالرحمن سلمی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیای ابونعیم اصفهانی که بعد از شکل گیری تصوف، به شرح حال صوفیان پرداخته اند، اسمی از یاران ائمه علیهم السلام به چشم نمی خورد. تنها استثنا، معروف کرخی (7) است که رابطه ی او با امام رضا علیه السلام در هاله ای از ابهام است. از امامان شیعه علیهم السلام و برخی از بزرگان شیعی زاهد چون سلمان، ابوذر،‌ اویس قرنی و کمیل نیز به عنوان افرادی عابد و زاهد و به طور کلی اولیا یاد شده است؛ زیرا در عصر آنان هنوز اصطلاح تصوف رایج نشده بود.
ابن ندیم نیز در شمارش صوفیان، نامی از شیعیان به میان نیاورده و آغازگر علوم صوفیه را حسن بصری دانسته که او هم از هفتاد نفر از بدریان فراگرفته است. (8) حتی ابوالقاسم قشیری شرح حال حلاج را، که مقامی بس ارجمند نزد اکثر صوفیان داشته، نیاورده است و این مطلب شاید به دلیل تشیع حلاج بوده است. ابن ندیم و قفطی از جابر بن حیان با لقب صوفی یاد کرده اند و خود او هم مدعی آشنایی با علوم باطنی تصوف بوده است. (9) ابن ندیم همچنین نام یکی از علویان به نام علی بن محمد خراسانی از نوادگان امام حسن علیه السلام را به عنوان صوفی ذکر کرده است؛ (10) اما حتی از اینان هم در منابع تصوف نامی نیست. این روند تا قرن ششم هجری ادامه دارد و دو خط موازی تشیع و تصوف همدیگر را قطع نمی کنند. با این حال می توان شواهدی را مبنی بر تأثیرپذیری صوفیه از تعالیم ائمه علیهم السلام ارائه داد.

الف) احترام صوفیان به ائمه علیهم السلام

اهل تصوف و عرفان از ابتدا نوعی احترام برای ائمه علیهم السلام قائل بودند و این مطلب از اعتقاد آنان درباره ی احترام به اولیا نشئت می گرفت. احترام به اولیا یکی از ارکان معارف صوفیه بود؛ از این رو آنان بدون در نظر گرفتن امامت آن بزرگواران، با توجه به جایگاه معنوی آنان، و نسبت نزدیکی که با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند، احترام فوق العاده ای برای ایشان قائل بودند. در نخستین نوشته هایی که از صوفیان برجای مانده، مانند کتاب الوصایا از حارث محاسبی ( م. 243 ق) که معاصر ائمه علیهم السلام بوده است، گاهی ردپایی از سیره و سخن ائمه علیهم السلام، همراه با احترام و تجلیل از آنان، به چشم می خورد. برای نمونه حارث محاسبی می گوید: « بعضی از اهل علم گفته اند حلال دنیا حساب دارد و حرامش عقاب». (11) با توجه به شواهد موجود، منظور او از اهل علم، ائمه ی شیعه علیهم السلام بوده است؛ زیرا این حدیث در کتاب های حدیثی شیعه از امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده است. مرحوم کلینی از طریق امام صادق علیه السلام از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرموده است: « دنیا حلالش حساب دارد و حرامش عقاب. چرا به راحتی راضی نیستند و به سنت پیامبرتان تأسی نمی کنید و چیزی را می طلبید که شما را به طغیان وادارد». (12)
همچنین در کتاب محاسبی آمده است که یکی از اولیا، هنگامی که برای نماز وضو می گرفت، رنگ رخسارش به وضوح تغییر می کرد. به او گفتند: ای امیرمؤمنان؛ می بینیم وقتی که برای نماز وضو می گیری، احوالت تغییر می کند. فرمود: می دانم که در مقابل چه کسی می ایستم. (13) محدث نوری از کتاب اللؤلؤیات نقل کرده که امام حسن علیه السلام وقتی وضو می گرفت، رنگش تغییر می کرد و بدنش می لرزید. از ایشان در این باره پرسیدند؛ فرمود: جا دارد کسی که در مقابل صاحب عرش ایستاده، رنگش زرد شود و بدنش بلرزد. (14) مرحوم سید بن طاووس نیز این مطلب را از اللؤلؤیات درباره ی امام حسن علیه السلام نقل کرده است و علاوه بر آن از کتاب الامامة یعقوب بن نعیم بن زیاده از اصحاب امام رضا علیه السلام هم این مطلب را نقل کرده است. (15)
نویسندگان متقدم صوفیه مانند ابونصر سراج ( م. 378 ق)، کلاباذی ( م. 380 ق)، ابوعبدالرحمن سلمی ( م. 412 ق)، ابونعیم اصفهانی ( م. 430 ق)، مستعلی بخاری ( م. 434 ق)، هجویری ( م. 450 ق)، عبدالقادر گیلانی ( م. 561 ق) و عطار ( م. 627 ق) امامان شیعه علیهم السلام را از بنیان گذاران تصوف به شمار آورده اند و زهد و روی گردانی آنها را از دنیا به معنای تصوف گرفته اند.
محبت به ائمه علیهم السلام در سخنان شاعران منتسب به صوفیه چون عطار، مولوی و جامی کاملاً مشهود است و آنان بهترین چکامه ها را در وصف ائمه علیهم السلام سروده اند.
بسیاری از عالمانی که منتسب به صوفیه بوده و یا گرایش شدید صوفیانه داشته اند، شرح حال ائمه علیهم السلام را در کتاب هایشان آورده اند. اینان اگرچه از شیعیان به شمار نمی آیند، آثارشان از منابع تاریخ زندگی ائمه علیهم السلام به شمار می رود. گرایش این عالمان سنی به ائمه ی شیعه علیهم السلام به قدری بوده که برخی از محققان، آنان را سنیان دوازده امامی خوانده اند.
در ذیل به نام برخی از این عالمان و آثاری که در آنها به شرح حال ائمه علیهم السلام پرداخته اند، اشاره می کنیم.
– مولوی علی اکبر مؤودی در کتاب المکاشفات؛
– حموینی جوینی در کتاب فرائد السمطین؛
– صلاح الدین صفدی در کتاب شرح الدائره؛
– عبدالوهاب شعرانی در کتاب الیواقیت و الجواهر؛
– عبدالحق دهلوی در کتاب مناقب و احوال الائمه؛
– ملاحسین کاشفی در کتاب روضة الشهداء؛
– عبدالرحمن جامی در کتاب شواهد النبوه؛
– عبدالله بن محمد شبراوی در کتاب الاتحاف بحب الاشرافغ
– شیخ سلیمان قندوزی حنفی در کتاب ینابیع الموده؛
– خواجه محمد پارسا در کتاب فصل الخطاب.
حتی بعضی از عالمان اهل سنت درصدد نزدیک کردن اهل بیت علیهم السلام به صحابه برآمده و چنین القا کرده اند که محبت آنان به یک اندازه لازم است و نباید اهل بیت علیهم السلام را بیشتر از صحابه دوست داشت؛ چنان که خواجه پارسا در فصل نهم کتاب فصل الخطاب می گوید: « فصل نهم از این رساله در ذکر اصحاب رسول خدا و اهل بیت طاهرینش که خدا از آنان راضی باد. بدان که میراث نبوت علم است که اصحاب ( رض) و اهل بیت آن را به ارث برده اند. بر تو محبت جمیع واجب شده است. پس به یک طرف مایل نباش و دیگری را رها نکن؛ زیرا این هوی است…» (16)
به نقل خواجه پارسا، اسماعیل بن علی سمان کتابی به نام الموافقة بین اهل البیت و الصحابه در این زمینه نگاشته است. (17)
ابن حجر هیتمی، از سر مخالفت شدیدی که با تشیع داشته، برای اینکه ثابت کند اهل سنت هم دوستدار اهل بیت علیهم السلام هستند، کتابی به نام الصواعق المحرقة نگاشته و در آن از سویی به شیعه تاخته و از سوی دیگر فضایل ائمه علیهم السلام را بیان کرده است.

ب) اتصال خرقه به امیرمؤمنان علیه السلام

عموم اهل تصوف، طریقت و خرقه ی خود را منتسب به ائمه علیهم السلام، به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام می دانند. ابن ابی الحدید در این باره می گوید:
یکی از علوم، علم طریقت و حقیقت و احوال تصوف است، و می دانی که ارباب این فن در تمام بلاد اسلام به او منتهی می شوند و در او توقف می کنند. [ عارفان بزرگی] چون شبلی، جنید،‌ سری، ابویزید بسطامی و ابومحفوظ معروف کرخی به این مطلب تصریح کرده اند و در این زمینه همین کافی است که آنان خرقه ای را که تا به امروز خرقه ی آنهاست، با سند پیوسته به آن حضرت متصل می کنند. (18)
میثم بحرانی هم علوم عارفان را در تصفیه ی باطن و نحوه ی سلوک به امیرمؤمنان علیه السلام استناد داده است. (19) همچنین حافظ شمس الدین محمد بن الجرزی متوفای نیمه ی دوم قرن هشتم هجری در کتاب مناقب الأسد الغالب علی بن ابی طالب در جایگاه یک صوفی، خرقه ی خود را به امیرمؤمنان علیه السلام متصل دانسته،‌ در ابتدای ذکر سند خرقه اش می گوید: « و از جماعتی به من رسیده که امیدوارم در زمره ی محبان و دوستان آن حضرت در قیامت باشم». (20)
علامه حلی نیز معتقد است که همه ی صوفیان و مرشدان راستین، خرقه ی خود را به آن حضرت می رسانند. (21) قاضی نورالله شوشتری هم اتصال خرقه ی طریقت را به امیرمؤمنان علیه السلام، دلیل تشیع عموم صوفیان قلمداد می کند. (22)
علاوه بر این، برخی از عالمان شیعه چون شیخ عبدالجلیل رازی صاحب کتاب النقض، متوفای قرن ششم هجری سید حیدر آملی صاحب کتاب النقض، متوفای قرن ششم هجری سید حیدر آملی صاحب کتاب جامع الاسرار و منبع الانوار، متوفای اواخر قرن هشتم (23) و قاضی نورالله شوشتری ( معروف به شهید ثالث) صاحب کتاب مجالس المؤمنین (24) مدعی هستند که بسیاری از صوفیان متقدم مانند بشر حافی، بهلول عاقل، ابویزید بسطامی، یحیی بن معاذ رازی، ابوسری منصور بن عمار بوسنجی، مالک دینار، طاووس یمانی، معروف کرخی، سری سقطی، جنید بغدادی، شبلی، سهل بن عبدالله شوشتری، محمد سوّار، و احمد جامی مذهب شیعه داشته اند. علاوه بر این آنها معتقدند تعدادی از این صوفیان، شاگردان ائمه علیهم السلام بوده اند و معارفشان را از آن بزرگواران گرفته اند. مانند ابراهیم بن ادهم که شاگرد امام باقر علیه السلام بوده، ابویزید بسطامی که سقای امام صادق علیه السلام و محرم راز آن حضرت بوده، شقیق بلخی که شاگرد امام کاظم علیه السلام بوده و بشر حافی که به دست آن حضرت توبه کرده، و معروف کرخی که او نیز از شاگردان امام رضا علیه السلام و دربان آن حضرت بوده است.

ج) ناهمسویی صوفیه با دشمنان ائمه علیهم السلام

به طور قاطع می توان گفت جریان تصوف مانند جریان هایی نبوده که همواره در تقابل فکری و سیاسی با ائمه علیهم السلام قرار داشته اند؛ در حالی که بسیاری از جریان های فکری جهان اسلام چون مرجئه،‌ مجبره، اهل حدیث و بعدها اشاعره، پیوسته از جریان سیاسی عثمانی و طرف داران بنی امیه متأثر بوده اند و گرایششان به دشمنان اهل بیت علیهم السلام، بیش از گرایششان به اهل بیت علیهم السلام بوده است. مرجئه و مجبره خاستگاه سیاسی داشته اند و اراده ی حکام اموی در شکل گیری آنها مؤثر بوده است. اهل حدیث هم به احادیث اهل بیت علیهم السلام بهایی نمی دادند و حتی احادیث خوارج را بر احادیث شیعه ترجیح می دادند. متوکل، که از سرسخت ترین دشمنان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، بزرگ ترین حامی اهل حدیث به شمار می رفت و آنها را در مقابل معتزله که عقل گرا بودند، تقویت می کرد. اصطلاح « اهل السنة و الجماعة» در زمان او پدید آمد. البته معاویه هم اصطلاح اهل الجماعة را در مقابل شیعه و پیروان خاندان پیامبر به کار می برد. (25)
در مقابل همه ی این جریان ها، اهل عرفان و تصوف هیچ گاه چنین مواضعی نداشتند؛ بلکه در اعتراض به این وضعیت با امامان شیعه علیهم السلام و پیروان آنها همسو بودند. با این حال به جز چند مورد اندک، گزارشی از رابطه ی گسترده و پیوسته ی آنها با ائمه علیهم السلام وجود ندارد؛ چنان که محاسبی ( م. 243 ق) می گوید:
سپس مردم را چند صنف دیدم؛ از آنها عالم به امر آخرت بود، که ملاقاتش سخت و وجودش نایاب، و از جمله ی آنها جاهل است که دوری از او غنیمت است، و صنف دیگری کسی است که خود را به عالمان شبیه ساخته و به دنیا مشغول شده و آن را ترجیح داده است. قسم دیگر حامل علم منسوب به دین است که با عملش دنبال جاه طلبی است و دین را وسیله ی رسیدن به دنیا قرار داده است. برخی دیگر حامل علم اند؛ ولی تأویل آن را نمی دانند. برخی دیگر مردم، خودشان را به عابدان شبیه کرده اند که آنها نیز ارزشی ندارند و علمشان نفوذی ندارد و نمی توان بر نظرشان اعتماد کرد. برخی دیگر از مردم منسوب به عقل و کیاست هستند و از ورع و تقوا نزد آنها خبری نیست. اینان براساس هوی و هوس عمل می کنند و به دنیا خوش اند و ریاست آن را می طلبند، و از آنان شیاطینی انسی هستند که سد راه آخرت می کنند و به دنیا چنگ زده اند. (26)
گذشته از اینها، صوفیان همواره در مقابل حنبلیان قرار داشتند؛ زیرا حنابله برای کسی جز پیامبران احترام قائل نبودند؛ در حالی که یکی از ارکان اعتقادات صوفیان، احترام به اولیا و تقدیس آنان بود؛ از این رو صوفیان از حنابله با القاب تحقیرآمیز حشویه و مشبهه یاد می کردند. (27)

نتیجه

بی تردید عرفان حقیقی را باید در مکتب اهل بیت علیهم السلام یافت و هر روشی که ریشه در معارف آنها نداشته باشد، انحراف از عرفان اصیل است. به طور کلی می توان گفت عرفان، دو جنبه ی فرهنگی و اجتماعی دارد. تصوف، جنبه ی اجتماعی آن است و جنبه ی فرهنگی آن هم، همان عرفان نظری و عملی است. هر چند اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نظر اهل تصوف، از احترام ویژه ای برخوردار بودند و صوفیان هم معمولاً مدعی تأثیرپذیری از آنها هستند، گزارشی از وجود یک رابطه ی حسنه میان آنان و امامان علیهم السلام در دست نیست؛ اما بعدها جامعه ی شیعه به طور گسترده فرهنگ تصوف را پذیرفت و پرورش داد.
ریشه های عرفان نظری را به آسانی می توان در سخنان ائمه علیهم السلام یافت و تنها با قواعد عرفانی می توان برخی از سخنان آن بزرگواران را فهمید. بهترین نمودهای عرفان عملی در سیره ی عبادی، دعاها و مناجات های آنان تجلی کرده است، و سخنان، مواعظ و توصیه هایشان، مهم ترین دستورهای عرفانی و تربیت معنوی به شمار می روند.

پی نوشت ها :

1. ابوالقاسم قشیری، الرسالة القشریة، ص 1، انتشارات بیدار، قم، 1374 ه‍.ق، ص 34.
2. علی بن عثمان هجویری، کشف المحجوب، انتشارات امیرکبیر، 1336 ه‍.ش، ص 97.
3. ر.ک: عزالدین محمود کاشانی، مصباح الهدایه، مقدمه ی جلال الدین همایی، ص 63-82.
4. سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، چ 1، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1347 ش، ص 222.
5. ر.ک: سید حسن امین، دائرة المعارف الاسلامیة‌ الشیعیة، ج 9، ط 6، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1423 ه‍.ق، ص 334.
6. ابوالقاسم قشیری،‌ الرسالة القشیریة، ط 1، انتشارات بیدار، قم، 1374 ش، ص 16.
7. ابوعبدالرحمن سلمی، طبقات الصوفیة، ط 3، مکتبة الخانجی، قاهره، 1418 ه‍.ق، ص 85.
8. ابن ندیم، الفهرست، دارالمعرفة، بیروت، [ بی تا]، ص 260.
9. همان، ص 499؛ یوسف بن ابراهیم قفطی، تاریخ الحکما ( ترجمه ی فارسی قرن 11)، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ه‍.ش، ص 221.
10. ابن ندیم، الفهرست، ص 506.
11. حارث محاسبی، الوصایا، ص 160.
12. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، چ 5، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363 ه‍.ش، ص 659.
13. حارث محاسبی، الوصایا، ص 140.
14. حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، مؤسسه ی آل البیت، قم، 1408 ه‍، ص 354.
15. سید بن طاووس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ط 1، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1419 ه‍.ق، ص 124.
16. محمد پارسا، فصل الخطاب، ص 464.
17. همان.
18. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ط 1، دار احیاء الکتب العربیه، بیروت، 1378 ه‍. ق، ص 19.
19. میثم بن علی البحرانی، شرح نهج البلاغه، ج 1، ط 1، مؤسسة التاریخ العربی و دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1412 ه‍.ق، ص 64.
20. محمد بن الجزری، مناقب الأسد الغالب علی بن ابی طالب ( در ضمن خصائص نسائی)، ط 1، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1426 ه‍.ق، ص 102.
21. حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، مؤسسة دارالهجره، ص 239.
22. نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، چ 4، انتشارات اسلامیه، 1377 ه‍. ش، ص 5، 6.
23. سید حیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ط 1، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1347 ه‍.ش، ص 224.
24. نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، چ 4، ص 11-56.
25. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، المطبعة الحیدریه، نجف، 1355، ه‍.ق، ص 6.
26. حارث محاسبی، الوصایا، ط 1، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1406 ه‍، ق، ص 60-61.
27. آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، ج 2، چ 2، مؤسسه ی انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364 ه‍.ش، ص 325.

منبع مقاله :
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد