بررسی و نقد دیدگاه آلوسی در مورد آیهی تطهیر
چکیده
این مقاله به بررسی، تحلیل و نقد دیدگاه سیّدمحمود آلوسی، صاحب تفسیر روح المعانی، دربارهی آیهی تطهیر میپردازد. ایشان از یک سو، نظر مفسّران شیعه و بسیاری از مفسّران اهل سنّت را مبنی بر دلالت آیه تطهیر بر عصمت آل عبا رد کرده و حتّی نزول این آیه در مورد ایشان را نمیپذیرد. از سوی دیگر، دایرهی مصادیق « اهل البیت » را فراتر و عامتر از اصحاب کساء در نظر گرفته و افراد دیگری از قبیل همسران پیامبر (ص) را داخل در این حکم میداند. به اعتقاد آلوسی، اصحاب کساء، نه یگانه مخاطب و مصداق اهل البیت، بلکه ایشان مخاطبی از مخاطبان و مصداقی از مصادیق آن به حساب میآیند. این پژوهش، بر آن است که با اتّکا به آیات قرآن کریم و روایات معصومین (ع) و با استناد به نظر اندیشمندان شیعه و اهل سنّت، نظر این مفسّر را مورد نقد و بررسی قرار دهد.
طرح مسأله
آیه تطهیر، « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا » (احزاب/ 33) از جمله آیات بحث برانگیز قرآنی است که مفسّران و متکلّمان اسلامی به بحث و تحقیق در مورد آن پرداختهاند. نگاه متکلّمان به این آیه، از آن روست که به اعتقاد شیعه، آیه تطهیر بیانگر عصمت اهل بیت (ع) است که به تبع آن، لزوم عصمت ایشان و در رأس آنان حضرت علی (ع) را در پی دارد. در اکثر کتب تفسیری، این آیه از دو جنبه مورد بحث قرار گرفته است: اوّل این که منظور از اهل البیت چه کسانی هستند ؟ و دوّم این که تطهیر از رجس، به چه معناست ؟
به اعتقاد تمامی مفسّران شیعه و سنّی آنچه مسلّم است، فضیلت و برتری گروهی به نام اهل بیت در این آیه است. مفسّران شیعه و نیز بسیاری از علمای اهل سنّت، بر این باورند که مراد از اهل بیت در این آیه، پیامبر اکرم (ص)، دخترش فاطمه (س)، حضرت علی (ع)، و حسنین (ع) میباشد. همچنین، مفسّران در معنای رجس، معانی و تعاریف متفاوتی بیان داشتهاند که در ادامه به آنها پرداخته خواهد شد.
از جمله مفسّرانی که در باب آیه تطهیر و مسائل آن به بحث پرداخته و نظراتی متفاوت با آرای مفُران شیعی مذهب ارائه نموده، محمود آلوسی است. وی، نزول آیه تطهیر در شأن اصحاب کسا را نپذیرفته و معتقد است که این آیه بر عصمت اهل بیت پیامبر (ص) دلالت ندارد. در این نوشتار به بحث و بررسی دیدگاههای او در ذیل آیه تطهیر و نیز میزان صحّت و نادرستی آنها خواهیم پرداخت.
محتوا و مفهوم آیه:
در بحثهای تفسیری دربارهی آیهی تطهیر، عموماً دو مسأله مورد بحث و بررسی قرار گرفته است که زدودن پردهی ابهام از مفاهیم و مصادیق آنها باعث وضوح مفهوم آیه و فهم تفسیر واقعی آن خواهد شد. این دو موضوع عبارتند از بحث دربارهی رجس و تطهیر از رجس و دیگری معنا و مفهوم اهل بیت و مصادیق آن.
مفهوم رجس:
رجس در لغت به معنای پلیدی یا چیز پلید است و در معنای حرام، فعل قبیح و ناروا، عذاب، لعنت و کفر نیز بکار رفته است: « الرِّجسُ: القَذَرُ، و قیل: الشیء القَذِر … و قد یعبر به عن الحرام و الفعل القبیح و العذاب و اللعنة و الکفر. » ( ابن منظور، 1414، ج6، ص 95 ) به نظر طریحی، رجس آلودگی شیطان و وسوسه اوست: « الرجس: لَطَلَخُ الشَّیطانِ و وسوستُه. » ( طریحی، 1375، ج4، ص 74 )
راغب اصفهانی در کتاب مفردات، رجس را از چند جهت میداند: رجس از جهت طبع، رجس از جهت عقل، رجس از جهت شرع و رجس از هر سه جهت. (3) ( راغب اصفهانی، 1387، ص 194 ) این واژه، در همهی کتب لغوی دربردارنده مفهوم پلیدی و ناروایی است.
در آیات قرآن کریم واژه رجس بر مصادیق ذیل اشاره دارد:
1- شراب، قمار، بت و چوب قمار:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » ( مائده/ 90 ): « ای کسانی که ایمان آوردهاید، شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند [و] از عمل شیطانند. پس، از آنها دوری گزینید، باشد که رستگار شوید ».
این آیه شریفه با صراحت، این مصادیق را رجس دانسته و دستور به اجتناب از آنها داده است. « رجس و شیطانی بودن شراب و سایر مذکورات در آیه، از این جهت است که اینها کار آدمی را به ارتکاب اعمال زشتی که مخصوص به شیطان است میکشانند، و شیطان هم جز این کاری ندارد که وسوسههای خود را در دلها راه داده، و دلها را گمراه کند، و از همین جهت در آیه مورد بحث، آنها را رجس نامیده، چون در آیات دیگری هم گمراهی را رجس خوانده است ». ( طباطبایی، 1374، ج6، ص 179 )
2- ضلالت:
« فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء كَذَلِكَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ » ( انعام/ 125 ): « پس کسی را که خدا بخواهد هدایت نماید، دلش را به پذیرش اسلام میگشاید و هرکه را بخواهد گمراه کند، دلش را سخت تنگ میگرداند، چنان که گویی به زحمت در آسمان بالا میرود. این گونه، خدا پلیدی را بر کسانی که ایمان نمیآورند قرار میدهد ».
خداوند در این آیه، ضلالت و گمراهی را که مساوی با بی ایمانی است، رجس دانسته که همان پلیدی و ناپاکی است. ( طباطبایی، 1417، ج7، ص 343 )
3- مردار، خون و گوشت خوک:
« قُل لاَّ أَجِدُ فِی مَا أُوْحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن یَكُونَ مَیْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ » ( انعام/145 ): « بگو: در آنچه به من وحی شده است، بر خورندهای که آن را میخورد هیچ حرامی نمییابم، مگر آنکه مردار یا خونِ ریخته یا گوشت خوک باشد که اینها همه پلیدند. یا [ قربانیی که ] از روی نافرمانی، [ به هنگام ذبح ] نام غیر خدا بر آن برده شده باشد».
آلوسی در یک تفسیر برای آیه میگوید: مرجع ضمیر “هُ” در “فَإِنَّه” هر یک از میته، خون و گوشت خوک است. ( آلوسی، 1415، ج4، ص 287 ) بنابراین، در این آیه هر یک از مردار، خون و گوشت خوک از مصادیق رجس معرّفی شده است.
4- عذاب:
« قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْكُم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّی مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ » ( اعراف/ 71 ): « گفت: راستی که عذاب و خشمی [ سخت ] از پروردگارتان بر شما مقرّر گردیده است. آیا دربارهی نامهایی که خود و پدرانتان [ برای بتها ] نامگذاری کردهاید، و خدا بر [ حقّانیت ] آنها برهانی فرو نفرستاده با من مجادله میکنید ؟ پس منتظر باشید که من [ هم ] با شما از منتظرانم ».
« این کلمه [ رجس ] در آیه فوق میتواند به معنی مجازات و عذاب الهی باشد و ذکر آن با جمله « قد وقع » که به صورت فعل ماضی است، اشاره به این است که به طور قطع، شما مستحق عذاب شدهاید و دامانتان را خواهد گرفت ». ( مکارم شیرازی، 1374، ج6، ص 231 ) ( همچنین ر. ک: زمخشری، 1407، ج2، ص 118/ فخرالدّین رازی، 1420، ج14، ص 303 )
5- اهل نفاق:
« سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا كَانُواْ یَكْسِبُونَ » ( توبه/ 95 ): « وقتی به سوی آن بازگشتید، برای شما به خدا سوگند میخورند تا از ایشان صرف نظر کنید. پس، از آنان روی برتابید، چرا که آنان پلیدند، و به [ سزای ] آنچه به دست آوردهاند جایگاهشان دوزخ خواهد بود ».
« إِنَّهُم رِجسٌ: در مقام معرّفی منافقان است، از نظر اینکه رذیله خودپرستی و نفاق سیرت آنان و محرومیّت از خیر و نیک بختی هدف و مسیر آنهاست ». ( حسینی همدانی، 1404، ج8، ص 91 ) همچنین شیخ طوسی در تبیان، زمخشری در کشاف و طبری در جامع البیان رجس را عبارت از منافقان دانستهاند. ( ر. ک: طبری، 1412، ج11، ص 3/ طوسی، بی تا، ج5، ص 282/ زمخشری، 1407، ج2، ص 302 )
6- اوثان و بتها:
« ذَلِكَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَى عَلَیْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ » ( حج/ 30 ): « این است [ آنچه مقرّر شده ] و هر کس مقرّرات خدا را بزرگ دارد، آن برای او نزد پروردگارش بهتر است، و برای شما دامها حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده میشود. پس، از پلیدی که همان بتهاست دوری کنید، و از گفتار باطل اجتناب ورزید».
« کلمه « من » در جمله « من الاوثان » بیانیه است. » ( طباطبایی، 1374، ج14، 526 ) از آنجا که مصادیق رجس متعدّد است در این آیه، به وسیله « مِن » بیانیه منظور از رجس را که اوثان و بتهاست، بیان کرده است. ( همچنین، ر. ک: طوسی، بی تا، ج7، ص 312/ آلوسی، 1415، ج9، ص 142 ).
7- کفر و نفاق:
« وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ » ( توبه/ 125 ): « امّا کسانی که در دلهایشان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزود و در حال کفر درمی گذرند ».
« نزول وحی برای مؤمنان موجب افزایش تصدیق و یقین و اطمینان در دلهایشان میشود. و در کافران، باعث افزایش کفر دیگر بر کفرشان میگردد. رجس؛ پلیدی و مساوی با کفر است، زیرا با تجدیدشدن وحی، کفر و نفاقی نو از آنها سرمی زند. پس، کفرشان زیاد و محکمتر میشود ». ( طبرسی، 1377، ج3، ص 34 ) همچنین، برخی دیگر از مفسّران، مراد از « رِجساً إِلَی رِجسِهِم » را کفر و نفاق دانستهاند. ( زمخشری، 1407، ج2، ص 324/ طوسی، بی تا، ج5، ص 326/ آلوسی، 1415، ج6، ص 48 )
8- شک و تردید:
« وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ » (یونس/ 100): « و هیچ کس را نرسد که جز به اذن خدا ایمان بیاورد، و [ خدا ] بر کسانی که نمیاندیشند، پلیدی را قرار میدهد ».
« منظور از « رجس » در خصوص این آیه، چیزی در مقابل ایمان است، و معلوم است که مقابل ایمان، شک و تردید است. پس، در این آیه شک و تردید، رجس و پلیدی خوانده شده. به این معنا که شک مصداقی است که عنوان رجس بر آن صادق است ». ( طباطبایی، 1374، ج10، ص 188 )
چنانچه ملاحظه میشود، واژه رجس در همه این آیاتِ دربردارنده معنای پلیدی و ناپسندی، امری اعم از شیء و عمل و عقیده میباشد. بر این اساس، مفسّران نیز در تعریف رجس معانیای نزدیک به هم ارائه دادهاند که نظر برخی از آنها را نقل میکنیم:
« کلمه رِجس، صفتی از مادّهی رجاست، یعنی پلیدی و قذرات. و پلیدی و قذرات، هیأتی است در نفس آدمی که آدمی را وادار به اجتناب و نفرت مینماید، و نیز هیأتی است در ظاهر موجود پلید که باز آدمی از آن نفرت مینماید. اوّلی مانند پلیدی رذائل، دوّمی مانند پلیدی خوک، همچنان که قرآن کریم این لفظ را در هر دو معنا اطلاق کرده … و این کلمه بر هر معنا که باشد، نسبت به انسان عبارت است از ادراکی نفسانی و اثری شعوری که از علاقه و بستگی قلب به اعتقادی باطل، یا عملی زشت حاصل میشود. وقتی میگوییم انسان پلید، یعنی انسانی که به دلیل دلبستگی به عقاید باطل یا عمل باطل، دچار پلیدی شده است ». ( همان، ج16، ص 467 )
زمخشری، ذیل آیه 33 سوره احزاب میگوید: « استعار للذنوب: الرجس، و للتقوی: الطهر، لأنّ عرض المقترف للمقبحات یتلوّث بها و یتدنّس، کما یتلوّث بدنه بالأرجاس »: برای گناهان اصطلاح رجس و برای تقوی اصطلاح طهر استعاره آورده است؛ چون کسی که کارهای زشت و پلید انجام میدهد، به آنها آلوده میشود چنانکه بدنش به پلیدیها آلوده میگردد ». ( زمخشری، 1407، ج3، ص 538 )
« الرِّجس اسمٌ یقع علی الإثم و علی العذاب و علی النجاسات و النقائص ». ( ثعالبی، 1418، ج4، ص 346 ): « رجس، اسمی است که بر گناه و عذاب و بر نجاسات و کاستیها اطلاق میشود ».
« به باور ابن عباس، واژه رجس به مفهوم کار شیطانی و زشتی است که خشنودی خدا را به همراه ندارد ». ( طبرسی، 1380، ج11، ص 473 ) و یا این معنی نزدیک به آن که « الرجس کلمة تدل علی منتهی ما یکون من القبح و الخبث »: رجس کلمهای است که بر منتهای کارهای زشت و ناپاک دلالت دارد. ( مراغی، بی تا، ج7، ص 25 )
چنانچه از تعاریف لغوی رجس و نیز نظر مفّسران در این مورد بدست میآید، این واژه دربردارندهی انواع پلیدی و آلودگی مربوط به ظاهر و باطن است. بنابراین، خداوند متعال اراده کرده است که هر نوع پلیدی ظاهری و باطنی را از اهل بیت دور نماید.
مفهوم و مصداق اهل بیت:
مفسّران در این باره که مراد از اهل بیت چه کسانی هستند، نظرات متفاوتی ارائه کردهاند. تفاوت دیدگاه مفسّران در بیان مراد از عبارت « اهل البیت » در تفسیر آیه تطهیر به اختلاف نظر در مصداق اهل بیت، برمیگردد. نظر مفسّران شیعی مذهب و نیز بسیاری از علمای اهل سنّت بر آن است که مراد از « اهل البیت » در آیه تطهیر، پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، و حسنین (ع) میباشد. این دیدگاه مورد اجماع شیعه بوده و به طرق مختلف روایت شده است. بسیاری از روایات اهل سنّت نیز همین حقیقت را منعکس کردهاند. طبری در جامع البیان پانزده روایت را نقل کرده که در همه آنها اهل بیت در این آیه، بر خمسهی طیبه منطبق شده و آنها را منظور از اهل بیت، در این آیه دانستهاند. ( طبری، 1412، ج22، صص 5-6 ) « این روایات، بسیار زیاد و بیش از هفتاد حدیث است که بیشتر آنها از طرق اهل سنّت است و اهل سنّت آنها را از طرق بسیاری، از امّ سلمه، عایشه، ابی سعید خدری، سعد، واثلة بن الاسقع، ابوالحمراء، ابن عباس، ثوبان غلام آزاد شده رسول خدا (ص)، عبدالله بن جعفر، علی (ع)، و حسن بن علی (ع)- که تقریباً چهل طریق است- روایت کردهاند. و شیعه آن را از حضرت علی، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا (ع)؛ و از امّ سلمه، ابوذر، ابولیلی، ابوالاسود دؤلی، عمرو بن میمون اودی و سعدبن ابی وقاص، با بیش از سی طریق نقل کردهاند ». ( طباطبایی، 1374، ج16، ص 465 )
روایات ذیل از جمله روایاتی است که در این زمینه وارد شده است:
« أخرج ابن جریر و ابن أبی حاتم و الطبرانی عن أبی سعید الخدری رضی الله عنه قال قال رسول الله (ص ) نزلت هذه الآیة فی خمسة فیّ و فی علیّ و فاطمة و حسن و حسین ». ( سیوطی، 1404، ج5، ص 198 ) پیامبر اکرم (ص) فرمود: این آیه در مورد پنج نفر، من و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) نازل شده است ».
« طبری: حدثنی موسی بن عبدالرحمن المسروقی، قال: ثنا یحیی بن إبراهیم بن سوید النخعی، عن هلال، یعنی ابن مقلاص، عن زبید، عن شهربن حوشب، عن أم سلمة، قالت: کان النبی (ص) عندی، و علی و فاطمة و الحسن و الحسین، فجعلت لهم خزیرة، فأکلوا و ناموا، و غطی علیهم عباءة، أو قطیفة، ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بیتی، أذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا ». ( طبری، 1412، ج22، ص 6 ) « طبری با سند از شهربن حوشب از امّ سلمه روایت کرد که او گفت: پیامبر (ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین پیش من بودند و برایشان خوراکی از گوشت و آرد تهیه دیدم. پس، از آن تناول فرمودند و خوابیدند. پیامبر بروی آنها عباء و یا قطیفهای کشید و فرمود: پروردگارا اینها اهل بیت من هستند. پس، هرگونه رجس و پلیدی را از ایشان دور کن و کاملاً پاک و طاهرشان گردان ».
« قالت أم سلمة: نزلت هذه الآیة فی بیتی فدعا رسول الله (ص) علیّا و فاطمة و حسنا و حسینا فدخل معهم تحت کساء خیبری، و قال: « هؤلاء أهل بیتی، و قرأ الآیة، و قال اللّهمّ أذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیرا، قالت أمّ سلمة: فقلت: و أنا یا رسول الله، فقال: أنت من أزواج النّبیِ و أنت إلی خیر ». ( ثعالبی، 1418، ج4، ص 346 ) « امّ سلمه گفت: این آیه در منزل من نازل شد. پس رسول اکرم (ص)، علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و به اتّفاق آنها در زیر کساء خیبری وارد شد و گفت: اینان اهل بیت من هستند و این آیه را خواند و فرمود: پروردگارا! رجس و پلیدی را از آنها دور و پاکشان گردان. امّ سلمه گفت: پس، من گفتم: ای رسول خدا آیا من نیز- جزء اهل بیت شما- هستم ؟ پس، ایشان فرمود تو از همسران پیامبر (ص) و بر خیر هستی ».
« عن وائلة بن الأسقع قال: « جاء رسول الله (ص) إلی فاطمة و معه حسن و حسین و علیّ حتّی دَخَلَ، فأدنی علیا و فاطمة فأجلسهما بین یدیه، و أجلس حسناً و حسیناً کل واحد منهما علی فخذه، ثم لف علیهم ثوبه و أنا مستدبرهم، ثم تلا هذه الآیة: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا ». ( ابن ابی حاتم، 1419، ج9، ص 3132) « از واثلة بن اسقع روایت شده که فرمود: رسول خدا (ص) به اتفاق حسن و حسین و علی (ع) نزد فاطمه آمد. پس، علی و فاطمه را پیش روی و حسن و حسین را بر روی ران خود نشاند و سپس، بر روی آنها جامهای کشید در حالی که من پشت سر آنها بودم. سپس، این ایه را تلاوت فرمودند… ».
امام صادق (ع) فرمودند: « الله عزوجل نزل فی کتابه تصدیقا لنبیه (ص): إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا، فکان علی، و الحسن، و الحسین، و فاطمة ( علیهم السلام )، فأدخلهم رسول الله (ص) تحت الکساء، فی بیت أم سلمة، ثم قال: اللهم، إن لکل نبی أهلا و ثقلا، و هؤلاء أهل بیتی و ثقلی ». ( بحرانی، 1416، ج4، ص 443 ) « خداوند متعال در کتابش جهت تصدیق پیامبر اکرم (ص) آورده است: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا، و علی و حسن و حسین ( علیهم السلام ) نیز حضور داشتند که پیامبر (ص) آنها را در منزل امّ سلمه تحت کساء خود آورد و سپس فرمود: بار خدایا، برای هر پیامبری اهل بیت و ثقلی وجود دارد و اینان اهل بیت و ثقل من هستند ».
اما برخلاف نظر شیعه، برخی از مفسّران اهل سنّت علاوه بر علی، فاطمه، حسن و حسین (ع)، مصادیق دیگری نیز همچون ازدواج و اولاد پیامبر (ص) برای اهل بیت (ع) در نظر گرفتهاند: « الأولی أن یاقل هم أولاده و أزواجه و الحسن و الحسین منهم و علی منهم لأنه کان من أهل بیته بسبب معاشرته ببنت النبی علیه السلام و ملازمته للنبی ». ( فخرالدین رازی، 1420، ج25، ص 168 ) « بهتر است گفته شود آنان ( اهل بیت ) فرزندان رسول خدا (ص) و همسران او هستند و حسن و حسین و علی از آنان میباشند؛ چون او (علی) به سبب معاشرت با دختر پیامبر اکرم (ص) و همراهیش با پیامبر، از اهل بیت او محسوب میشود ».
در بعضی تفاسیر نیز، همسران و خویشاوندان پیامبر (ص) در زمرهی اهل بیت ایشان معرفی شدهاند: « أهل البیت النبوی: هم نساؤه و قرابته، منهم العباس و أعمامه و بنو أعمامه منهم ». ( زحیلی، 1418، ج22، ص 14 ) « و اهل بیت پیامبر (ص)، همسران او و فامیل وی، از جمله عباس و عموهای وی و فرزندان عموهای او هستند ».
« و أهل بیته (ص) من کان ملازما له من الرجال و النساء و الأزواج و الإماء و الأرقاب، و کلما کان المرء منهم أقرب و بالنبی أخصّ و ألزم کان بالارادة أحق و أجدر ». ( مراغی، بی تا، ج22، ص 7 ) « اهل بیت او کسانی هستند که همراه و ملازم وی هستند، از مردان و زنان و همسران و کنیزان و فامیلها. و هر اندازه انسانی به آنها نزدیکتر باشد و با پیامبر مرتبطتر، سزاوارتر و شایستهتر است برای آنکه مراد از اهل بیت باشد ».
« و هذا نص فی دخول أزواج النبی (ص) فی أهل البیت هاهنا، لأنهن سبب نزول هذه الآیة و سبب النزول داخل فیه قولا واحدا إما وحده علی قول أو مع غیره علی الصحیح. و روی ابن جریر عن عکرمة أنه کان ینادی فی السوق: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا نزلت فی نسأ النبی (ص) خاصة ». ( ابن کثیر دمشقی، 1419، ج6، ص 365 ): « این ( آیه تطهیر ) صریح در این است که همسران پیامبر (ص) داخل در اهل بیت هستند؛ چون آنان سبب نزول این آیه بودهاند و سبب نزول بدون تردید داخل در معناست. حالا یا خودش به تنهایی بنابر یک قول، یا طبق نظر صحیح همراه با دیگران. طبری از عکرمه نقل کرده که وی در بازار این آیه را میخواند و میگفت: تنها درباره زنان پیامبر (ص) نازل شده است ».
دیدگاه آلوسی:
آلوسی اختصاص آیه تطهیر را به اهل بیتِ [ اصحاب کساء ] پیامبر (ص) رد کرده و بر این باور است که این آیه علاوه بر اصحاب کساء، افراد دیگری از جمله همسران پیامبر(ص) را نیز شامل میشود. او، معنای لغوی اهل البیت را مورد توجّه قرار داده و معتقد است که مراد از اهل البیت پیامبر (ص) همه کسانی هستند که نوعی علاقه و رابطه خویشاوندی و ناگسستنی با آن حضرت (ص) داشته، به طوری که از لحاظ عرف، همگی آنها میتوانند در یک بیت واحد ساکن شوند. بنابراین، تعریفی که ایشان از اهل البیت ارائه میدهند ابتدا ازدواج پیامبر(ص) و بعد اهل کساء را مشمول این حکم میدانند: « المراد بأهل البیت من لهم مزید علاقة به صلّی الله علیه و سلم و نسبة قویة قریبة إلیه علیه الصلاة و السلام بحیث لا یقبح عرفا اجتماعهم و سکناهم معه صلّی الله علیه و سلم فی بیت واحد و یدخل فی ذلک أزواجه و الأربعة أهل الکساء و علی کرّم الله تعالی وجهه مع ماله من القرابة من رسول الله صلّی الله علیه و سلم ». ( آلوسی، 1415، ج11، ص 199 ): « منظور از اهل بیت کسانی هستند که پیوندی نزدیک و ارتباطی محکم و نزدیک با پیامبر (ص) دارند به گونهای که از لحاظ عرفی تجمّع و سکونت آنان در یک خانه ناشایست نباشد؛ که از این افراد همسران پیامبر (ص)، چهار نفر از اهل عبا و علی (ع)- با توجّه به نزدیکیای که با پیامبر داشته- داخل هستند ».
آلوسی برای اثبات اینکه همسران پیامبر (ص) نیز جزو مصادیق اهل بیت (ع) به حساب آیند، بحث ضمایر موجود در آیه، یعنی ضمایر مربوط به « عنکُم » و « یطهرَّکُم » را مطرح نموده و بیان میدارد که ضمیر « کُم » در هر دو مورد جایگزین و به معنای « کُنّش » است که به دلیل لفظ مذکر « أهلَ » و مراعات لفظ، به صورت مذکر « کُم » آمده است و عرب، فراوان صیغههای مذکر را برای رعایت لفظ به کار میبرد. ( همان، ص 194 )
او همچنین، برای توجیه و تأیید نظر خود آیاتی را به عنوان شاهد مثال ذکر میکند:
« و هذا کقوله تعالی خطابا لسارة امرأة اخلیل علیهما السّلام: أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ » ( هود/ 73 ) و منه علی ما قیل قوله سبحانه: قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا ( طه/ 10 ) خطابا من موسی علیه السّلام لامرأته و لعل اعتبار التذکیر هنا أدخل فی التعظیم، و قیل: المراد هو صلّی الله علیه و سلم و نساؤه المطهرات رضی الله تعالی عنهن و ضمیر جمع المذکر لتغلیبه علیه الصلاة و السلام علیهن. » ( همانجا ): « و این ( استعمال ضمیر جمع مذکر ) همانند خطاب ابراهیم خلیل به ساره است که در آن از ضمیر جمع مذکر استفاده کرده است و نیز آنجا که موسی (ع) گفت: « امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا » که خطاب به همسرش بود و شاید استعمال لفظ مذکر در اینجا تعظیم بیشتری را دارد و برخی گفتهاند: منظور از اهل بیت، رسول خدا (ص) و همسران ایشان است و استعمال ضمیر مذکر برای تغلیب آن حضرت بر همسران بوده است».
آلوسی، ضمن پافشاری بر این که همسران پیامبر (ص) نیز جزء مصادیق اهل بیت هستند، دلالت آیه بر عصمت اهل بیت (ع) را از نظر شیعه مورد ردّ و انکار قرار داده و میگوید: « والایة لا تقوم دلیلاً علی عصمة أهل بیته صلّی الله علیه و سلم و علیهم و سلم الموجودین حین الآیة و غیرهم و لا علی حفظهم من الذنوب علی ما یقوله أهل السنّة » ( همان، ص 199 ) « آیه نمیتواند به عنوان دلیلی بر عصمت اهل بیت حضرت باشد. چه افرادی که زمان نزول آیه بودهاند و غیر آنها و نیز دلیلی بر مصون ماندن آنان از گناه نیست همانگونه که اهل سنّت نیز میگویند ». او از خود آیه در جهت اثبات عدم عصمت اهل بیت (ع) استفاده میکند: « بل لها دلالة علی عدمها » ( همان، ص 198 ) « بلکه این آیه، دلیل بر عدم عصمت است ».
دلیل او بر این امر، این است که اگر « لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ » دلالت بر عصمت داشت، بایستی به صورت صیغه ماضی میآمد و نه مضارع؛ چرا که صیغهی ماضی دلالت بر تحقّق و ثبوت عصمت در حق آنها داشت، امّا صیغهی مضارع، چنین ثبوتی را به همراه ندارد. و در غیر این صورت یعنی ثبوت عصمت همراه با صیغهی مضارع، تحصیل حاصل روی خواهد داد که امری ممتنع است: « إذ لا یقال فی حق من هو طاهر: إنی أرید أن أطهره ضرورة امتناع تحصیل الحاصل » ( همان ) « چون در حق کسی که طاهر است گفته نمیشود: میخواهم تو را تطهیر کنم، زیرا تحصیل چیزی که حاصل است ممتنع است ».
او همچنین با استناد به بعضی ادعیه و روایات که در ظاهر و بدون توجّه به معانی عمیق آنها، منافی بحث عصمت هستند، توجیهاتی را در جهت عدم عصمت ائمه (ع) ایراد مینماید. از جمله با استناد به خطبهای تقطیع شده از کتاب نهج البلاغه، عصمت حضرت علی (ع) را ردّ میکند: « فلا کتفّوا عن مقالة بحقّ، أو مشورة بعدل، فإنّی لست بفوق أن أخطیء، و لا آمن ذلک من فعلی … » ( نهج البلاغه/ خطبه 216 ): « پس، از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم، نمیدانم… »
آلوسی در سخنان دیگری میگوید که اگر آیه تطهیر، بر عصمت ائمه (ع) دلالت دارد، بایستی که آیه « وَلَكِن یُرِیدُ لِیُطَهَّرَكُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ » ( مائده/ 6 ) نیز بر عصمت صحابه و بخصوص حاضرین و شرکت کنندگان در جنگ بدر دلالت داشته باشد و بلکه دلالت این آیه بر عصمت، بهتر و مفیدتر خواهد بود؛ زیرا قول خداوند متعال: «َ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكُمْ » نیز بعد از آن آمده است؛ چون اتمام نعمت، بدون حفظ از گناهان و شرّ شیطان قابل تصوّر نیست. ( آلوسی، 1415، ج11، ص 198 )
بررسی و نقد:
چنانکه ملاحظه شد، آلوسی انحصار آیه تطهیر را در حق اصحاب کساء (ع) را انکار میکند و مصادیق دیگری از جمله ازواج پیامبر (ص) را برای آن ذکر مینماید و در راستای تبیین و تأیید نظر خود، به دلایلی همچون معنای لغوی اهل بیت که عام و فراگیر است، آوردن ضمایر مذکّر به دلیل رعایت لفظ و بیان آیاتی در این زمینه استناد میکند. نکته مهمّی که در ارتباط با مصداق اهل بیت در آیه باید گفته شود، این است که بر اساس روایات زیادی که خود اهل سنّت ذکر کردهاند، انحصار اهل بیت در خمسهی طیبه کامل واضح است و حتّی وقتی که ام سلمه، همسر پیامبر، درخواست دارد که وارد این جمع شود، چنین درخواستی پذیرفته نمیشود و حضرت رسول (ص) با بیان « أنَّک علی خیرٍ » پاسخ منفی به این درخواست میدهد. جالب است که طبری در ذیل این آیه، 15 روایت را دربارهی خمسهی طیبه ذکر کرده و از بسیاری از آنها انحصار فهمیده میشود. ( ر. ک: طبری، 1412، ج22، ص 5-7 )
آلوسی معتقد است که « عنکم » و « یطهرّکم » در اصل به صورت « عنکنَّ » و « یطهّرکنَّ » بوده است که به دلیل رعایت لفظ « أهلَ » به شکل مذکر به کار برده شده است. و در این مورد به آیاتی از جمله آیه: « قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ » ( هود/ 73 ) استناد کرده که ملائکه در پاسخ تعجّب ساره که مفرد مؤنّث بود، به جای عنوان « علیکِ »، « علیکم » را که جمع مذکر است به کار بردهاند. امّا خود او پاسخ اشکالش را در ذیل آیه 73 سورهی هود بیان کرده است: « و صرف الخطاب من صیغة الواحدة إلی الجمع لیکون جوابهم علیهم السلام لها جوابها لمن یخطر بباله مثل ما خطر ببالها من سائر أهل البیت ». ( آلوسی، 1415، ج6، ص 298 ) « و بازگرداندن خطاب از صیغه مفرد « تَعجَبِینَ » به جمع « عَلَیکُم » بدان دلیل است که جوابی باشد از ناحیه فرشتگان به همسر ابراهیم، نسبت به همه کسانی از سایر اهل بیت که به ذهنشان تعجّبی مانند تعجّب ساره خطور میکرده است ». خود آلوسی، دلیل تبدیل و استعمال صیغه جمع مذکّر به جای مفرد مؤنّث را، جواب به هر کس دیگری از اهل بیت، علاوه بر ساره میداند و نه مراعات لفظ « أهل ».
در آیه دیگری که آلوسی بدان استناد میکند نیز وضع بر همین منوال است: « إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا … » ( طه/ 10 ) بدین معنا که واژهی أهل به افراد دیگری علاوه بر همسر حضرت موسی (ع) اشاره دارد: « در اینکه فرمود « فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا » اشعار، و بلکه دلالت بر این است که غیر از همسرش کسان دیگر هم با او بودهاند، چون اگر نبود میفرمود: قال لاهله امکثی ». ( طباطبایی، 1374، ج14، ص 190 )
بنابراین، بایستی گفت که توجیه فوق الذّکر آلوسی در مورد مراعات لفظ مذکّر « أهل » نمیتواند درست باشد؛ چرا که لفظ « أهل » از جمله الفاظ دو وجهی است که هم ضمیر مذکّر و هم ضمیر مؤنّث به آن برمیگردد. به عنوان مثال، زمخشری در آیه: « یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا » ( نساء/ 75 ) معتقد است که جایز بود به جای « الظَّالِمِ أَهْلُهَا » آورده شود و این به دلیل تأنیث موصوف ( القریة ) نیست، بلکه به واسطه دو وجهی بودن لفظ « أهل » است. (4) ( زمخشری، 1407، ج1، ص 535 )
و نیز در آیه: « سَیَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَأَهْلُونَا » ( فتح/ 11 ) فعل مؤنث « شغلَت » به « أهل » نسبت داده شده است. با این توضیحات، دلیلی بر این زمینه دیده نمیشود که گفته شود به دلیل رعایت لفظ مذکر أهل، ضمایر « عنکُم و یطهرّکم » علیرغم اشاره به مرجع تأنیث، به صورت مذکّر استعمال شدهاند.
در مورد توجیه دیگر آلوسی که صیغه مضارع ( یریدُ، لیذهبَ و یطهرّکم ) را دال بر وجود عصمت نمیداند، بایستی گفت که بر اساس نظر اهل سنّت، پیامبراکرم (ص) جزء اهل بیت (ع) محسوب میشود ( ر. ک: طبری، 1412، ج22، صص 6 و 7/ سیوطی، 1404، ج5، صص 198-199 ) و از طرف دیگر تحقّق عصمت در مورد پیامبر اکرم (ص) بدون هیچگونه شک و شبههای ثابت است. بنابراین، اگر قایل شویم که صیغه مضارع بر تحقّق و ثبوت عصمت دلالت ندارد، جز این نیست که عصمت پیامبر (ص) را نفی کرده باشیم. بر این اساس، « حل اشکال ایشان این است که افعال مضارع درباره ذات اقدس الهی به معنای مستقبل نیست تا با تغییر فعل مشکل حل گردد؛ چنان که در آیه « یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَكُمْ وَیَهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ … » ( نساء/ 26 ) و « وَاللّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیْكُمْ … » ( نساء/ 27 ) نمیتوان گفت که تبیین، هدایت به سنّتهای گذشتگان، توبه و توجّه خدا به بنده و … و عدهای است که تحقّق آن مشکوک است؛ ولی اگر به صیغهی ماضی: « إنّ الله بیّن لکم و هداکم سنن الّذین من قبلکم » و « والله تاب علیکم » میگفت تحقّق این امور قطعی بود، بلکه مضارع بودن این افعال، به معنای استمرار این ارادهی الهی و همیشگی بودن آن است که از آن به « سنّت الهی » تعبیر میشود ». ( جوادی آملی، 1381، ج5، ص 178 ) جالب این است که خود آلوسی در تفسیر آیه: یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَكُمْ، معنای گذشته را برداشت کرده است. ( ر. ک: آلوسی، 1415، ج3، ص 15 ) پس فعل مضارع در چنین مواردی نه به معنی تحقّق فعل در مستقبل، بلکه به معنی استمرار و همیشگی بودن این فعل است. ( ر. ک: مصطفوی، 1360، ج4، ص 276 و ج12، ص 291 )
چنان که ملاحظه شد، آلوسی در ادامهی توجیه خود مبنی بر عدم دلالت آیه تطهیر بر عصمت ائمه (ع) به فرازی از خطبه 216 نهج البلاغه استناد کرده که بر اساس آن عصمت امیرالمؤمنین علی (ع) را زیر سؤال برده است. امّا بایستی گفت که ایشان به فرازی ناقص از این خطبه تمسّک جسته و کلام امام علی (ع) را به صورت: « فإنی لستُ بفوقٍ أن أخطیء و لا آمن من ذلک فی فعلی » نقل کرده است و عبارت کلیدی « فی نفسی » و نیز ادامهی خطبه را در کلام خود نیاورده و آنرا مورد توجّه قرار نداده است. (5) حال آنکه حضرت علی (ع) « با این قید، استقلال را از خودش سلب کرده، میفرماید: اگر هدایت و صیانت الهی نباشد من نیز بشری عادی همانند شما هستم و از این جهت در معرض خطر قرار دارم … . به عبارت دیگر، با قید « فی نفسی » اشاره به جنبهی شخصی و بُعد مُلکی خود و با قید » « إلّا أن یکفی الله من نفسی … » اشاره به جنبهی شخصیّتی و بُعد ملکوتی خود کرده است. با آن قید از خود نفی استقلال کرده و با این قید برای خود اثبات ارتباط با خدای متعال کرده است ». ( جوادی آملی، 1381، ج3، ص 261 )
در مورد استناد آلوسی به آیهی 6 سورهی مائده نیز بایستی گفت که ایشان بین اراده تکوینی و ارادهی تشریعی حق تعالی خلط نمودهاند؛ چرا که « یرید » در آیهی 33 سورهی احزاب به ارادهی تکوینی و در آیهی 6 سورهی مائده به ارادهی تشریعی خداوند متعال اشاره دارد. به این معنا که در سورهی احزاب ارادهی الهی به تطهیر خصوصِ اهل بیت (ع) از هرگونه رجس و پلیدی و در سورهی مائده به تطهیر عمومِ انسانها از طریق عمل به حکم شرعی ( وضو، غسل و تیمم ) تعلّق گرفته است: « معناه لکن یرید الله لیطهرکم بما فرض علیکم من الوضوء و الغسل من الأحداث و الجنابة أن ینظف بذلک أجسامکم من الذنوب ». ( طوسی، بی تا، ج3، ص 458 ): « معنای آیه چنین است که خداوند میخواهد شما را پاک کند به وسیله آنچه که بر شما لازم کرده، از وضو و غسل که از حدثها و جنابت پاکیزه شوید و به این وسیله جسمهای شما از گناهان پاک شود ».
نتیجه گیری:
از آنچه در نقد دیدگاه آلوسی دربارهی تطهیر گذشت، چند مطلب بدست میآید:
1. بر اساس روایات فراوانی که بسیاری از آنها از طریق اهل سنّت نقل شده است، منظور از اهل بیت در آیه تطهیر خمسهی طیّبه است و در برخی از روایات اهل سنّت بر این انحصار تدکید شده است؛ پس داخل کردن افراد دیگر در اهل بیت، در این آیه صحیح نیست.
2. تطهیر از رجس در این آیه، به معنی مطلق پلیدی و رجس است و شامل هر نوع گناه و آلودگی میشود. بنابراین، تطهیر از گناه و داشتن مقام عصمت برای مخاطبان این آیه امری طبیعی و روشن خواهد بود.
3. فعل « یطهرّکم » در این آیه شریفه به مانند برخی از آیات دیگر به معنی انجام کار در آینده نیست؛ بلکه به معنی همیشگی بودن آن و استمرار اراده الهی است.
4. در تعلیل مذکّر ضمایر « عنکم » و « یطهرّکم » برخلاف نظر آلوسی که گفته به دلیل لفظ « أهل » چنین آمده، باید گفت به دلیل مخاطبان آیه چنین ضمایری به کار رفته است همچنان که خود آلوسی در آیهی دیگری به این مطلب اذعان کرده است.
پینوشتها:
1. دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث از دانشگاه ایلام
2. استادیار گروه علوم قرآن و حدیث از دانشگاه ایلام
3. الرِّجسُ یکون علی أربعة أوجه: إمّا من حیث الطّبع، و إمّا من جهة العقل، و إمّا من جهة الشرع، و إمّا من کلّ ذلک.
4. ولو أنث فقیل: الظالمة أهلها، لجاز لا لتأنیث الموصوف، و لکن لأن الأهل یذکّر و یؤنّث.
فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ، وَلاَ آمَنُ ذلِکَ مِنْ فِعْلِی، إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اللهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، فَإنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَیْرُهُ، یَمْلِکُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِکُ مِنْ أَنْفُسِنَا. ( نهج البلاغه، ص 335، خطبه 207 )
منابع تحقیق:
قرآن کریم، با ترجمه: محمّدمهدی فولادوند، تهران: انتشارات دارالقرآن الکریم، 1373 ش.
نهج البلاغه، با ترجمه: محمّد دشتی، قم: نشر الهادی، 1379ش.
1. ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمّد، تفسیر القرآن العظیم؛ عربستان: مکتبة نزارالمصطفی الباز، 1419 ق.
2. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو؛ تفسیر القرآن العظیم؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1419ق.
3. ابن منظور، محمّدبن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: دار صادر، 1414ق.
4. آلوسی، محمود؛ روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
5. بحرانی، هاشم؛ البرهان فی تفسیرالقرآن؛ تهران: بنیاد بعثت، 1416 ق.
6. ثعالبی، عبدالرحمن بن محمّد؛ جواهرالحسان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1418 ق.
7. جوادی آملی، عبدالله؛ ادب فنای مقرّبان: شرح زیارت جامعه کبیره؛ تحقیق: محمّد صفایی، قم: انتشارات اسراء، 1381ش.
8. حسینی همدانی، محمّدحسین؛ انوار درخشان در تفسیر قرآن؛ تهران: کتابفروشی لطفی، 1404ق.
9. راغب اصفهانی، حسین بن محمّد؛ المفردات فی غریب القرآن؛ تحقیق: محمّد خلیل عیتانی، تهران: آرایه، 1387 ش.
10. زحیلی، وهبه من مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج؛ بیروت: دارالفکر المعاصر، 1418ق.
11. زمخشری، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتب العربی، 1407ق.
12. سیوطی، جلال الدین؛ الدرالمنثور فی التفسیر المأثور؛ قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
13. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
14. __؛ المیزان فی تفسیرالقرآن؛ ترجمه سیدمحمّدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1374ش.
15. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن؛ تحقیق: علی کرمی، تهران: فراهانی، 1380 ش.
16. __؛ جوامع الجامع؛ ترجمه احمد امیری شادمهری، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، 1377ش.
17. طبری، ابوجعفر محمّدبن جریر؛ جامع البیان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: دارالمعرفة، 1412 ق.
18. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین؛ تحقیق: سیداحمد حسینی، تهران: کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.
19. طوسی، محمّدبن حسن؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1420 ق.
20. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمّدبن عمر؛ مفاتیح الغیب؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420 ق.
21. مراغی، احمدبن مصطفی؛ تفسیرالمراغی؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.
22. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
23. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374ش.
منبع مقاله :
فصلنامهی علمی پژوهشی کتاب قیّم، سال اوّل (1390)، شمارهی سوّم.