چكيده
«زنان و قرآن» (Women and the Quran) عنوان مقالهاي است كه دكتر روت رادد در دايرة المعارف قرآن ليدن هلند نوشته است.
وي در اين مقاله از آياتي كه زنان و مردان را به خاطر وظايف ديني مخاطب قرار داده، آغاز كرده است و به صورت مفصل در رابطه با خلقت و جايگاه معنوي، اجتماعي، اقتصادي و خانوادگي زن بحث كرده است. هم چنين به تعداد زيادي از آيات كه به زنان اشاره دارد و شأن نزول آنها به نقل از تفاسير و روايات پرداخته است.
او بعضي از اين شخصيتها (مثل زليخا، همسر عزيز مصر و بلقيس ملكه سبا) را با دقت بيشتر مورد توجه قرار داده و به معرفي آنها از نگاه راويان و مفسراني ميپردازد كه نامي از آنها نميبرد مطالب اين قسمت بيشتر به اسرائيليات ميماند تا منابع موثق.
دكتر روت رادد در اين مدخل دچار خطاهاي فراواني شده است كه نقد و بررسي شده است.
کلید واژه ها: قرآن، روت رادد، زنان، مستشرقان.
ترجمه بخشهايي از مقاله زنان و قرآن:
خانم روت رادِد مقاله خود را چنين آغاز ميكند:
در قرآن فقط از يك زن نام برده شده است، امّا تعداد زيادي از آيات به زنان اشاره دارد. يكي از سورههاي طولاني قرآن «زنان» (نساء) ناميده شده است كه شامل مطالب زيادي در رابطه با جنس (زن و مرد) است، ولي آيات بسياري در سورههاي ديگر نيز در همين رابطه است… .
او در بخش ديگر از مقاله خود با عنوان «Spiritual equality, symbolic weakness and social reality» مينويسد:
در قلمرو معنويات، زنان و مردان در پيشگاه خداوند جايگاه يكسان و وظايف مذهبي مشابه دارند. تعداد زيادي از آيات قرآن زنان و مردان مؤمن و از سوي ديگر زنان و مردان منافق و بتپرست را مورد خطاب قرار داده است… انسانها مانند ديگر مخلوقات زوج آفريده شدهاند. (نساء / 189؛ اعراف / 11؛ فاطر و….) به هر دو هشدار داده شده است تا به خداي يكتا ايمان آوردند و براي رسيدن به بهشت كار نيك انجام دهند. پرداختن انفاق و صدقات بخصوص از هر دو خواسته شده است و علاوه بر رأي دادنِ زنان به پيامبر (حمايت و طرفداري از او) در آيه 12 ممتحنه، بيان شده است كه زنان مؤمن و پرهيزگار مثل مردان به بهشت خواهند رفت در حالي كه گناهكاران در دوزخ عذاب خواهند شد، اما سرنوشت زنان در زندگي بعدي وابسته به سرنوشت شوهرانشان است (يس / 55 ـ 56؛ صافات / 22 و…) .
»…but women’s fate in the afterlife is associated with that of their huobands«
دشوارترينِ آنها، آياتي است كه به مؤمنان وعده زنان عفيف و زيبا در بهشت ميدهند كه گاهي به صراحت به پاكدامني و باكره بودن توصيف شدهاند (صافات / 48؛ ص / 52؛ طور / 20؛ الرحمن / 56 و …).
روت رادد بعد از نوشتن اين سطور به قضاوت مينشيند و مينويسد: مفهوم زن در قرآن بدون شك نمادي از يك موجود ضعيف، ناقص (عيبدار) و منفعل است.
وي چنين ادامه ميدهد:
عادت ماهيانه (شاخص اصلي زنانگي) يك بيماري و آلودگي شمرده ميشود (بقره / 222) و (نساء / 43). تعجب آور نيست كه زمين مؤنث است و آدمها خود را مالك و صاحب اختيار آن ميدانند (زمر / 69)، بنابراين، آية مشهور «زنان شما كشتزار شما هستند، پس از هر جا (وهرگونه) كه خواهيد به كشتزار خود درآييد (بقره / 223) ممكن است به عنوان سوية ديگر تشبيه زن به زمين باشد.
موقعيت ثانوي يا زيردست بودن زنان در آياتي كه آنها را در كنار يتيمان، كودكان و مرداني كه از شدت ضعف توان جنگيدن ندارند، قرار داده است، منعكس ميشود. (نساء / 127 و 98 و 75 و 3 ـ 2 / 4 نساء). وابسته بودنِ زنان نه تنها در اين واقعيت كه نام آنان در قرآن نيامده آشكار ميشود، بلكه زنان غالباً به عنوانِ «مادر» «همسر» يا «زن» به مردان نسبت داده شدهاند.
در موضوعات اجتماعي، موقعيت زنان در قرآن دو جنبه مثبت و منفي دارد. خانم «رادد» در اين بخش به آياتي اشاره ميكند كه در آنها ترجيح پسران بر دختران ـ و زنده به گور كردنِ دختران به عنوان گناهان مشركان ـ محكوم شده است… و در رابطه با آيه 34 سوره نساء به مسئله قواميت مردان ميپردازد و مينويسد:
اين آيه در طول قرنها به حمايت از تفوق و برتري مردان بر زنان مورد استفاده قرار گرفته است!
سپس به مسئله شهادت زنان پرداخته و نوشته است:
شهادت زن يكي ديگر از موارد دو پهلو در قرآن است. هنگامي كه به دو شاهد مرد نياز باشد و مردان در دسترس نباشد، شهادت يك مرد و دو زن تعيين شده است و دليل آن نيز در قرآن در آيه مرتبط به آن تصريح شده است كه اگر يكي خطا كرد، ديگري به يادش آورد (بقره / 282). به عبارت ديگر زنان در شهادت قانوني و حقوقي قابل اعتمادند، ولي حافظه آنان مثل مردان، دقيق نيست.
نويسنده بعداً به جدايي زنان از مردان اشاره ميكند و مينويسد:
اين مسئله ريشه در تفسير آياتِ مبهمي از قرآن دارد. به زنان پيامبر دستور داده شد در خانههاي خود بمانند (احزاب / 33) و در پي آن بيشتر قانوندانها قوانين و مقرراتي را توضيح دادند كه زنان را از سفر كردن بيشتر از سه روز در فاصلة گامزني، بدون اجازة سرپرست مرد منع ميكرد، حتي بعد از آن (سفر كمتر از سه روز در فاصله گامزني و اجازه) هم بايد زن را يك نگهبان همراهي كند…. پرسش تفسيري ديگر در رابطه با آيه 33 سورهي احزاب اين است كه آيا اين دستورالعمل تنها براي زنان پيامبر است يا همة زنان مسلمان را در بر ميگيرد؟
ادامة آيه دستور ميدهد كه زنان لباس باحيا و فروتن بپوشند (اشاره به حجاب اسلامي)، نماز بخوانند، به فقرا كمك كنند و از خدا و رسول اطاعت نمايند. مسلماً اين الزامات محدود به زنان پيامبر نيست، پس ميتوان نتيجه گرفت كه حكمِ ماندن در خانه ممكن است با قياس براي همه زنان مسلمان اجراپذير باشد از سوي ديگر آيه به مؤمنان دستور ميدهد از پشت پرده با زنان پيامبر صحبت كنند و آنها را از ازدواج با بيوههاي پيامبر بعد از وفات او منع ميكند؛ محدوديتي كه در زنان پيامبر منحصر ميشود. در اين صورت جدا كردنِ زنان از مردان باپرده ـ حجاب ـ از لحاظ منطقي تنها در مورد زنان پيامبر اجرا شدني خواهد بود.
وي در رابطه با سبب نزول اين آيه مباركه چنين مينويسد:
مسلمانان اوليه هر روز و شب و بدون اجازه به خانه پيامبر داخل ميشدند. در آنجا ميماندند و مشغول صحبت ميشدند. پيامبر هم خجالت ميكشيد كه از آنها بخواهد خانهاش را ترك كنند، ولي خدا آنها را از اين رفتار نادرست نهي كرد. تفاسير قرآني در رابطه با سبب نزول آيه اشاره كردهاند كه بعضي عيادتكنندگان براي زنان پيامبر مزاحمتي در حد آزار و اذيت جنسي ايجاد ميكردند.
روت رادد در اين بخش به مسئله حجاب در قرآن ميپردازد و آيات مربوط به آن را پر از ابهام مييابد و مينويسد: «اختلاف نظر بين مفسران برجسته در رابطه با حدود پوشش اسلامي قرنها ادامه داشت» و چنين نتيجه ميگيرد:
تصوير كلي زن در قرآن دو جنبهاي است؛ زنان در وظايف مذهبي و موارد اقتصادي آزاديهايي دارند، ولي در قلمرو اجتماعي سوژه مردان هستند و اين كاركرد به طرز چشمگيري در پاداشِ اخروي بودن زنان براي مردان بروز كرده است. جزئياتِ محجوب و عفيف بودنِ زنان به مراتب بيشتر از مردان مشخص شده است، اگر چه با واژههاي مبهم كه حتي براي قانونگذارهاي اوليه هم مبهم بود و اين موضوع گوياي آن است كه تمايلات جنسي زنان بسيار تهديد كنندهتر از مردان است يا زنان به راهنمايي بيشتر براي حفظ عفت خود نيازمندند.
نويسنده زير عنوان «مسايل حقوقي» به تعدد زوجات، متعه، زنان كنيز، زنا، همجنسبازي، ارث و حق مالكيت زنان اشاره كرده و چنين ادامه ميدهد:
… در قرآن از همجنس بازي در ارتباط با لوط و خانوادهاش بسيار ياد شده است. لوط و خانوادهاي او در ميان قوم خود تنها كساني بودند كه از اعمال زشت و مستهجن خود توبه كردند و خدا آنها را بخشيد. آنهايي كه راه و روش خود را تغيير ندادند، به شدت محكوم شدند. همچنين دو طرف رابطه همجنس بازي سختي كيفر ميبينند (نحل / 4؛ تكوير / 7).
روت رادد در رابطه با حقوق اقتصادي زنان مينويسد:
آزادي زنان در حق مالكيت كه به طور شگفتانگيزي در قرآن مطرح شده است، جاي تأمل بسياري دارد. علماي كلاسيك مسلمان توضيح دادهاند كه: چون قوانين ارث به دنبال بخش مراقبت از يتيمان مطرح ميشود، اين مقررات منعكس كننده دغدغه نسبت به خانوادههاي مسلماني است كه شوهرانشان در جنگ براي اسلام كشته شدهاند…. علماي مدرنِ صدر اسلام (علمايي از دوران جديد كه دانش صدر اسلام را دارند) مثل استرن «Stern» و گويتاين «Goitein» چنين نظر دادهاند كه در مكه و مدينه قبل از اسلام زنان حق ميراث داشتند و اموال و املاك خديجه(علیها السلام) و برخي زنان ديگر را شاهدي براي آن ذكر كردهاند.
بنابراين، واقعيتهاي اجتماعي در زمان و مكان ظهور آيات قرآن ميتواند در رابطه با تأمين نياز اقتصادي زنان تأثير داشته باشد. ذكر شدنِ زنان در كنار يتيمان و كودكان در قرآن بر اين دلالت دارد كه زنان موجودات ضعيف اجتماعي شمرده ميشوند كه تهيه نيازهاي زندگي آنها يك عمل اخلاقي و انساني است. سهم ارث زنان كه نصف مردان است نتيجهاي منطقي مسئوليت در برابر مالي مردان در قبال حمايت از همسرانشان است. برخي گفتهاند چون زنان مسئوليت اقتصادي مثل مردان ندارند، به امكانات مالي كمتري نيازمندند. به هر حال قوانين قرآني ارث با آنكه براي زنان منبع درآمد حياتي را تهيه ميكند، همچنان انعكاس عيني و لمس شدني از موقعيت زيردستي و فروتري آنهاست.
نويسنده، پاراگراف بعدي مقاله خود را با عنوان ويژگيهاي زنان در داستانهاي قرآني چنين آغاز ميكند:
برخي از حكايتها در قرآن درباره شخصيتهاي قبل از اسلام مانند آدم و حوا، يوسف و همسر عزيز، همسر فرعون ـ كسي كه مادر ناتني موسي بود ـ سليمان و ملكه سبا، و مريم مادر عيسي است. آنها تصاوير و نقشهاي گوناگون از زنان را مطرح كردهاند و موضوعي براي تفاسير متفاوت قرار گرفتهاند. بعضي از آنها ميتوانست نمونه و الگوي متقدم مسلم كتاب مقدس را تغيير دهد…. برخي قصص قرآني در رابطه با آفرينش از همسر اولين انسان ذكري به ميان نياورده است، اما آيات ديگر بيان ميدارند كه خداوند مرد و جفت او را از يك روح واحد آفريد و براي آدم به تنهايي يك موقعيت و جايگاه استثنايي در بين فرشتگان و ديگر مخلوقات عطا كرد، اما به نظر ميرسد اين به خاطر مقام نبوتش باشد. تا مرد بودنش. به آدم و حوا دستور داده شد در باغ ساكن شوند و هردو مأمور شدند به درخت جاودانگي نزديك نشوند و مهمتر از همه اينكه طبق آيات قرآن شيطان هر دو را وسوسه كرد، (در يك آيه (طه / 120) آدم به تنهايي وسوسه شد).
به علاوه آدم در بسياري از جاهاي قرآن از گناهش استغفار ميكند. خدا هم او را ميبخشد و هدايت ميكند. تنها در يك آيه (اعراف / 23) آدم و حوا به گناه خود اعتراف كرده و از خدا آمرزش ميطلبند. خلاصه، خلقتِ اولين زن در قرآن (when it is referred to at all) همزمان و شبيه اولين مرد بيان شده است. او مسئول وسوسه كردنِ آدم نيست و اگر گناه نابرابري باشد، اين آدم است كه بخشِ بزرگتر گناه را تحمل ميكند. همچنين مسئله جنسيت (تذكير و تأنيث) در داستانِ آدم و همسرش مسئله كوچك و كماهميتي است؛ در برابر پيام اصلي قرآن كه عهد و ميثاق بين خدا و بشريت و آمرزش كارهاي جاهلانه مؤمنان (زن باشد يا مرد) است (احزاب / 72 ـ 73؛ اعراف / 172).
دكتر «روت رادد» بعد از ذكر اين مطالب در رابطه با داستانِ آفرينش در قرآن، به تفاسير، احاديث و روايات اشاره كرده است. او مينويسد كه نقش حوا در آنها منفي است. حوا مسئول وسوسه آدم و لغزش او ميشود، چون عمداً او را فريب داد… «رودت رادد» همه نظريات منفي و تحقيرآميز نسبت به حوا را اينجا مينويسد و چنين نتيجه ميگيرد:
بنابراين، برخلاف متن قرآن، دانشمندان كلاسيك مسلمان «حوّا» را نه تنها خطري براي شوهرش، بلكه تهديدي براي تمام جامعه بشري توصيف كردهاند.
سه ستون از اين مقاله به داستان يوسف(علیه السلام) و همسر عزيز اختصاص يافته است و نويسنده در رابطه با اين جمله «كيد زنان عظيم است» مطالب زيادي نوشته است از جمله اينكه:
در تفاسير قرآن، توجه و تمركز در قصه يوسف و زليخا روي تمايل جنسي زنان و فريبكاري آنها كه در واژة «كيد» تجسم يافته، بيشتر است تا پيامبري كه بر سختيها و مشكلات زياد چيره ميشود. تمايلات جنسي كنترل ناپذير زن و كيد او در رويدادهاي اسلامي و داستانهاي پيامبران به تفصيل بيان و به عنوان يك صنعت ادبي مطرح شده است: آن هم با بسط و آب و تاب بيشتر در مقابل علوم اسلامي هيچ محدوديتي براي آن در نظر نگرفتهاند.
در جاي ديگر در رابطه با حضرت يوسف(علیه السلام) مينويسد: …. زن عزيز به گناه اعتراف و صداقت و پرهيزگاري يوسف را تصديق كرد، ولي يوسف پذيرفت كه به سوي پليدي ميل كرده بود و خدا را شكر كرد كه به كمك او بر نفس انساني خود چيره شده است (يوسف / 53).
يوسف در خدمت شاه قرار ميگيرد و متصدي خزانه دولت ميشود، آن وقت از برادرانش انتقام ميگيرد و يك معجزه انجام ميدهد.
خانم «رادد» درباره آسيه همسر فرعون مينويسد:
«در قرآن در بين زناني كه با موسي ارتباط داشتند، از همسر فرعون به عظمت ياد شده و به عنوان الگويي براي مؤمنان تجليل شده است؛ به خاطر اين كه وي فرعون را متقاعد ساخت تا موسي نوزاد را نكشد».
در رابطه با ملكه سبا مينويسد:
«ملكه سبا در قرآن به عنوان پادشاهي كه با سليمانِ خردمند و دانشمند به مذاكرات سياسي پرداخت و به تدريج هر دو تسليم خدا شدند، مطرح شده است…. ملكه سبا نخست مردد بود به تنهايي تصميم بگيرد، اما متن قرآن هيچ جاي ترديدي باقي نميگذارد كه او توانايي استدلال مستقل در مسائل دولتي و حكومتي را داشت و تصميمات او از مشروعيت برخوردار بود. فهم و قضاوت او مساوي با سليمان به نظر ميرسد، بخصوص هنگامي كه در امتحان تخت سلطنتي هم پيروز ميشود؛ هر چند در حكايت جالبِ سطح شيشهاي كه آب به نظر ميآمد، سليمان او را با ترفند و زرنگي شكست داد و تحقير كرد. با وجود اين، جالب است كه در پايان داستان قرآني، هر دو تسليم خدا ميشوند».
«روت رادد» در رابطه با سطح شيشهاي مينويسد: صورت روشن بلقيس در حالي كه مقابل سليمان ايستاده و پاهاي پر از مويش را نشان ميدهد، بيقين تصوير او را به عنوان يك پادشاه مستقل و پرتوان پايين ميآورد.
«روت رادد» اين بخش از مقاله خود را با ذكر حضرت مريم در قرآن و زنان پيامبران كه در قرآن به آنها اشاره شده است و همسران پيامبر اسلام به پايان ميبرد. او در مورد عايشه مينويسد:
شايد مشهورترين داستاني كه يكي از آيات قرآن را توضيح ميدهد داستان تهمت به عايشه، همسر پيامبر باشد. اين آيه مقررات سختي را براي زنا و مجازات خشن و ناگواري را براي كسي كه به يك زن تهمت بزند و نتواند آن را با دليل ثابت كند، تشريح كرده است (نور / 4 ـ 26). شيعه نظر دارد كه چون نام عايشه در قرآن ذكر نشده، او هيچ وقت از اتهام زنا تبرئه نشد.
در اينجا نويسنده به سوره مجادله و داستاني كه آنجا مطرح شده است، پرداخته و در آخر به موضوع زنان پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برگشته است.
او مينويسد:
اين گزارشها و سنت حديثي از گفتار و رفتار پيامبر زمينهاي براي تعداد زيادي از داستانهاي جالب و خندهدار از حسادت، حرص و توطئهگري زنانِ خانه پيامبر شد.
اگر چه خانواده با تعدد زوجات، بيترديد زمين حاصلخيزي براي تباني و دسيسه ميشود، به نظر ميرسد دانشمندان كلاسيكِ مردِ مسلمان نيز از تفسير و برجسته كردنِ سياستهاي حرام لذت ميبرند.
نويسنده در آخرين بخش از مقاله به زنان مفسر متقدم و متأخر اشاره كرده و مفسراني با قرائتهاي فمينيستي از قرآن را معرفي ميكند. او از عايشه، حفصه و زناني در صدر اسلام نام برده است كه در انتقال قرآن نقش داشتند. دكتر عايشه عبدالرحمن بنت الشاطي را اولين مفسر زن معرفي كرده است. از ممتاز علي، محمد جمال الدين القاسمي، محمد عبده، محمد رشيد رضا، محمود عباس العقاد، مودودي، سيد قطب و امينه ودود محسن را مفسران قرآن با قرائت فمينيستي دانسته و به مجله زنان در تهران به سردبيري شهلا شركت اشاره كرده است كه در آن را آيات قرآن را مطابق نيازهاي زنان تفسير ميكنند و مينويسد:
ويراستار مجله، شهلا شركت و ديگر خانمهاي خبره و ماهر در قرآن از حق زنان در بهرهگيري از اجتهاد يا استدلال مستقل، حمايت و دفاع كردهاند و بدين وسيله مقام روحانيت را در حوزه تفسير به مبارزه طلبيدهاند.
نويسنده در آخرين جملات به عنوان حسن ختام مينويسد:
وسايل ارتباط جمعي جهاني نيز به اشاعه قرائتهاي جديد قرآن سهولت بخشيده و نسل دوم فمينيستهاي مسلمان، مفسران مبتكر زن را فراخوانده است تا قرآن را تفسير و به زودي متن مقدس را خودشان تحليل كنند.[1] ـ [2]
بررسي و نقد مقاله زنان و قرآن
مقاله مذكور داراي نقاط قوتي است از جمله اينكه به دفاع قرآن از حق حيات زنان و مقابله با دختر كشي و نيز به رسميت شناختن حقوق اقتصادي زنان اشاره كرده است اما كاستيهاي فراوان مقاله دكتر «روت رادد» اطلاعات اندك و درك نكردن حقايق يا انكار اوست؛ حتي اگر او به عمد چهره نازيبايي از اسلام ترسيم نكرده باشد، ولي قطعاً اين احساس را در خواننده مسلمان ايجاد كرده است.
الف: بررسي كلي
بيشتر منابع ايشان در نوشتن مقاله آثار نويسندههاي غربي است كه شايد مانند خودش با روح اسلام بسيار بيگانه بودهاند يا نخواستهاند با آن آشنا باشند! به نكات تفسيري و روايي كه استناد ميكند، نشاني نميدهد…. سياق آيات را در نظر نميگيرد و نتيجهگيريهايش سطحي است. در چند جا از مقاله آيات قرآن را گنگ و مبهم ميخواند و …؛ حال آنكه اين آيات روشن هستند و معلوم ميشود كه ابهام ايجاد شده به فاصله كمي اطلاعات او در آن زمينههاست با توجه به گستردگي اشتباهات خانم «رادد» در اين مقاله لازم است بررسي و نقد مقاله نيز مفصل باشد.
ب: نقدهاي موردي
1. نويسنده بعد از اينكه آيات زيبايي را در رابطه با تعالي معنوي زنان و اينكه خداوند در قلمرو معنويات آنها را با مردان كاملاً مساوي ميداند، يادآور ميشود، با استناد به سه آيه مباركه (يس / 55 و 56؛ صافات / 22؛ زخرف / 70) نتيجه ميگيرد كه سرنوشت زنان در آخرت به شوهرانشان وابسته است! خداوند در سوره يس / 55 و 56 ميفرمايد: إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلاَلٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ و صافات ميفرمايد: احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ. در زخرف / 43 خداوند ميفرمايد: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ.
اين آيات مباركه وابستگي را نشان نميدهد، بلكه خداوند ميفرمايد اصحاب بهشت، مردان بهشتي و همسران آنها كه مؤمن بودند و بهشتياند، در بهشت به سر ميبرند؛ برخلاف مرداني كه به خود ظلم كردند و همسرانشان كه بر خود ستم كردند و هر دو اهل دوزخاند. در آيات زيادي خداوند فرموده است:
مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (نحل / 97)
آيات مباركه ديگر مثل غافر / 40، نساء / 124 بيان ميدارند كه زن و مرد هردو به پاداش و اجر اعمال نيك خود ميرسند.
إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضَاً حَسَناً يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ (حديد / 18).
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ… أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِيماً (احزاب / 35)
همچنين آياتي در قرآن كريم هست كه طبق آنها زن بدكار از شوهر بهشتي جدا شده و سرنوشت كاملاً متفاوت دارد، مانند
فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ. (اعراف / 83).
هرگز چنين نيست كه مرد بدكار، زن نيكوكار را به دنبال خود بكشاند. آسيه همسر فرعون خانهاي نزد خدا ميگيرد، در حالي كه فرعون از غرق شدگان و هلاك شدگان در دنيا و آخرت است.
رَبِّ ابْنِ لِيعِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ. (تحريم / 11).
2. عادت ماهيانه زنان بيماري و آلودگي است، زنان به كشتزار (زمين) تشبيه شدهاند و در كنار يتيمان، كودكان و مردان ضعيف قرار گرفتهاند.
براي عادت ماهيانه زنان به دو آيه مباركه استناد كرده است:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ (بقره / 222)
وَإِن كُنتُم مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا… (نساء / 43).
آيه مباركه نساء ربطي به حيض ندارد. به «آلودگي» و «بيماري» زنان هم در آن اشارهاي نشده است. چنين به نظر ميرسد كه ايشان از «لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ… فَتَيَمَّمُوا»، اين برداشت را كرده است كه وقتي زنان را در حالت حيض لمس كرديد بايد خود را بشوئييد. در تورات، سفر لاويان آمده است كه «هر كس زن را در حال حيض لمس كند، تا شام نجس است… هر كس بستر او را لمس كند، بايد لباس خود را بشويد و…» (تفسير نمونه، 2 / 173). شايد خانم «رادد» اين مطالب را در ذهن داشته و از لاَمَسْتُمُ النِّسَاءَ چنين تعبير كرده است؛ در حالي كه اين گونه تعابير در جاهاي ديگر قرآن نيز آمده است، از جمله آيه مباركه بعدي در همين سوره.
قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ (بقره / 222). اين آيه حيض را آزار و مشقت براي زن ميخواند. «زن در ايام حيض به لحاظ جسمي آمادگي آميزش جنسي ندارد و اختلال مزاج براي زن پيش ميآيد و او را نسبت به آميزش بينشاط ميسازد. همچنين در اين ايام كه رحم زن در حال تخليه خون است، آمادگي پذيرش نطفه را ندارد و طبق اظهار نظر دانشمندان، ممكن است انتقال آلودگيهاي خون از مجراي مرد، او را براي هميشه عقيم سازد». (تفسير نور، 353)
جمله حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ…. قرينهاي است كه آنچه مباح نبوده و اعتزال از آن واجب شده، تنها آميزش است، نه مطلق معاشرت وگرنه ميفرمود: فاذا تطهرن فعاشروهن. (تفسير راهنما، 99 ـ 100).
بنابراين حيض براي زن نه بيماري است و نه آلودگي؛ بلكه سنت آفرينش بر اين قرار گرفته است كه زنان حيض شوند تا نسل آدمي باقي بماند؛
البته در روايات سخناني شبيه آنچه خانم رادد ميگويد، درباره زن حايض بيان شده است كه نويسنده به روايات اشارهاي ندارد.
مهدي مهريزي در كتاب شخصيت و حقوق زن در اسلام به اين روايات كه تعدادشان به هشت عدد ميرسد، به تفصيل پرداخته و سند و دلالت آنها را بررسي كرده و نوشته است كه از اين هشت حديث، سه عدد مرسل و چهار عدد علاوه بر ارسال، فاقد توثيق است و تنها يك روايت معتبر است كه طبق آن امام كاظم(علیه السلام) در جواب اين پرسش كه آيا زن حايض ميتواند بر بالين مريض در حال احتضار بنشيند، فرمود: ايرادي ندارد ميتواند، از او پرستاري كند، اما نزديك جان دادن از او دور شود «فانّ الملائكه تتأذي به.»، زيرا فرشتگان به وسيله آن اذيت ميشوند (شخصيت و حقوق زن در اسلام، 124 ـ 125).
3. تشبيه زن به كشتزار از مواردي است كه براي خانم رادد خوشايند نيست و آن را دليلي براي پايين بودنِ مقام زن و وابسته بودنِ او به مرد ميداند.
در حالي كه مطلب چنين نيست و تشبيهات بيبديل قرآن يكي از زيباترين جلوههاي اعجاز بياني اين كتاب عزيز است. خداوند در آيه مباركه «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» به نكات ظريفي اشاره دارد، از جمله اينكه: يكي از مهمترين اهداف ازدواج و عمدهترين كاركرد خانواده، توليد نسل است، زن وسيلة خاموش كردن شهوت و هوسراني مرد نيست و انتخاب همسر مناسب بسيار مهم است، «زن بنيانگذار آباديها و سرمايهگذار تاريخ و فرستنده هداياي اخروي است نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ… وَقَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ، اگر نسل پاك تحويل دهيد، خودتان بهرهمند ميشويد قَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ. خواستههاي نفساني بايد با تقوا كنترل شود أَنَّى شِئْتُمْ… وَاتَّقُوا اللّهَ » (قرائن، همان، 355).
4. خانم «رادد» نوشته است: قرار گرفتن زنان در كنار يتيمان، كودكان و مردان ضعيفي كه توانايي جنگ ندارند، منعكس كنندهي موقعيت زيردستي و پايين آنهاست.
در حالي كه اولاً:
يتيم شدن، كودك بودن و سالمند گشتن دليل بر زيردست بودن نيست.
و ثانياً: يتيم، كودك و سالمند در قرآن جايگاه خاص و حقوق ويژهاي دارند و به هيچ عنوان در پيشگاه خدا موجودات پايين و ثانوي نيستند. يتيم دُردانه است و خداوند بارها از حقوق او و وظايف مؤمنان نسبت به وي ياد كرده و به رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) امر كرده است به شكرانه تمامي نعمتها (هدايت وَوَجَدَكَ ضَالّاً فَهَدَى و پناه … يَتِيماً فَآوَى و خانواده و غنا … عَائِلاً فَأَغْنَى و مهمتر از همه مقام رسالت و اينكه وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى خدا رضاي او را ميخواهد) يتيم را نوازش كند و از در نراند فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ (ضحي / 5 ـ 6) رسول اكرم خود يتيم بود و خداوند به جان او سوگند ميخورد. طبق دستور اسلام همهي مؤمنان در برابر يتيم مسئوليت سنگين دارند.
اسلام براي كودكان و حفظ و پرورش آنها قبل از تولد و دوران شيرخوارگي تا بالغ شدن ـ دستورهايي فراواني دارد. بر اساس همين رهنمودها كودك آن قدر قابل احترام و عزيز است كه اگر او را از جايش در مسجد بلند كنند تا در جايش فرد تازه وارد كه بزرگ يا فرد متشخص است بنشيند، مكان وي غصبي و نمازش باطل است.
درباره سالمندان نيز امر شده است وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرا. (اسراء / 24). هركس كه به بزرگ احترام نكند و به كودك محبت نورزد، از ساحت اين دين مقدس دور ميماند. بنابراين قرار گرفتن در كنار اين گروهها عيب و نقصي براي زن نيست و تنها براي اين لطافت و شكننده بودن زن است؛ مثل يتيم كه آسيبپذير است، كودك كه ظريف و شكننده و سالمند كه بنيهاي ضعيف دارد، به اين ترتيب آيات ميگويند زن نيز شرائط خاصي دارد و بايد حال او رعايت شود. ما مسلمانها اين آيات را نشانه توجه پروردگار به زن ميدانيم و دكتر رادد گويا كم توجهي!
5. نويسنده در بخش ديگر در رابطه با همجنس بازي به حضرت لوط ـ علي نبينا وآله وعليه السلام ـ اشاره ميكند و مينويسد: لوط و خانوادهاش از عمل زشت خود توبه كردند و خداوند آنها را بخشيد!
حال آنكه در قرآن كريم اصل كرامت و عصمت پيامبران محفوظ است. اسلام معتقد است: «پيامبران برگزيدة حق از ميان مردمند. آنها والاترين و بهترين چهرههاي انساني هستند كه به مقام رسالت و نبوت رسيدهاند… مصطفاي حقند و صفوة انسانها؛ زيرا تنها انسانِ مصطفاست كه ميتواند نبي و رسول بشود، و پيام صاف از خطا و زلال از خبط و منزه از باطل و مبرّاي از جهل را به درستي دريافت و به امانت نگهداري و در كمال صحت ابلاغ كند». (سيره پيامبران در قرآن، 43)
هيچ پيامبري در قرآن به عملِ خلافِ مقام نبوت و رسالت متهم نشده است. لوط ـ علي نبينا و آله و عليه السلام ـ به قومش ميفرمايد:
… لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِينَ… بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ، (اعراف / 80 ـ 81)
به اين ترتيب حضرت لوط عمل زشت قوم خود را محكوم ميكند.
6. خانم «رادد» از حق مالكيت زنان با شگفتي ياد ميكند و نميتواند بپذيرد كه زن مسلمان هزار و چهارصد سال پيش ارث ميبرده، مالك اموال خود بوده، براي اموال خود وصيت ميكرده و آنچه را كه كسب ميكرده، ملك شخصياش شمرده ميشده است زيرا ميبيند كه در جوامع غربي زنان در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم به اين آزاديها دست يافتند… اينجا فضيلتها و برتريها را نميتوان انكار كرد چه بايد كرد؟ حالا بايد اين فضيلت را از قرآن گرفت و به جاهاي ديگر نسبت داد، لذا مينويسد:
اولاً) اين حقوق به اقتضاي زمان خاص به زنان داده شد.
ثانياً) زنان قبل از ظهور اسلام نيز در مكه و مدينه ارث ميبردند.
ثالثاً) چون موجودات ضعيف و ناتواني به حساب ميآيند و در كنار كودكان و يتيمان ذكر ميشوند، رسيدگي به آنها عمل اخلاقي محسوب ميشود.
در رابطه با اقتضاي شرايط آن زمان نيز نوشته است: «مردان مسلمان در جنگها به خاطر اسلام كشته ميشدند و اين خطر وجود داشت كه بستگانشان به خانوادهاي برگردند كه به احتمال زياد مخالف اسلام بود. بنابراين بايد به بستگانِ كشته شدگان كمك مالي ميشد و با اين كمكها از آنان حمايت صورت ميگرفت.»
در عصر نزول قرآن محروميت زنان از ارث در همة دنيا و اقوام و ملل سنّتي جاري بود و زن به عنوان همسر مادر خواهر يا دختر ارث نميبرد و اگر استثنائاً به زني چيزي از مال ميدادند به عناوين ديگر بود. همين طور به اطفال صغار و ايتام ارث نميدادند؛ مگر در بعضي موارد به عنوان ولديت و قيموميت هميشگي.
اين سنّت در همه جا مرسوم بود. مردم عرب هم زنان را به طور مطلق از ارث محروم ميدانستند (الميزان في تفسير القرآن،358) به كسي ارث ميدادند كه بتواند بجنگد. از همين رو ابن جرير و ابن ابي حاتم از ابن عباس چنين روايت كردند: وقتي آيه فرائض ـ سهامي كه خدا براي ارث فرزندان دختر و پسر و پدر و مادر در نظر گرفت ـ نازل شد، مردم خوششان نيامد يا حداقل بعضي اعتراض كردند كه آيا ارث را به كساني بدهيم كه نميتوانند با كسي جنگ كنند و غنيمتي به دست آورند؟ (الدر المنثور، 2 / 125).
زنان در بين مردم عرب قبل از اسلام گاهي خودشان مثل اموال به ارث گرفته ميشدند. پس اين ادعا كه در آن عصر و قبل از ظهور اسلام زنان ارث ميبردند و ثروت حضرت خديجه شاهد آن است، ادعاي بدون دليل ميباشد. البته استثناها را در هر جامعهاي منكر نميشويم. در همان عرب جاهلي كه عرف عام اين بود كه براي زن و كسي كه نميتواند بجنگد ارث نميداد، به ندرت اتفاق ميافتاد كه زني هم ارث ببرد. در كتاب «الميراث في شريعة الاسلاميه» آمده است: اولين كسي كه به دختر ارث داد، عامر بن جُشم بن حبيب بود و اين به عنوان يك عمل نادر در تاريخ منعكس شد. (الميراث في شريعة الاسلاميه، 37 ـ 42)، لذا تمام شواهد تاريخي گواه اين است كه در عرف عرب جاهلي ارث به زن تعلق نميگرفت. در رابطه با ثروت حضرت خديجه هم هيچ دليلي مبني بر اينكه اموال ايشان سهم الارث بوده، ارائه نشده است. به علاوه منطقي نيست كه به خاطر وجود يك يا چند زن ثروتمند چنين استدلال شود كه پس زنان در آن عصر ارث ميبردند؛ در حالي كه همه شواهد تاريخي برخلاف آن است.
7. خانم «روت رادد» نوشته است: زن ارث ميبرد، ولي نصف مردان! در آخر هم چنين نتيجه گرفته است: با اينكه قوانين ميراث در اسلام منبع درآمد سرنوشتساز براي زنان فراهم ميكند، منعكس كننده موقعيت زير دست و فرعي آنهاست!
اين جملات از بياطلاعي او حكايت ميكند، زيرا:
ملاك ارث در اسلام مؤنث و مذكر نبود، وگرنه بايد همه جا و در همه موارد مردان دو برابر زنان ارث ميبردند، در حالي كه مواردي هست كه زن و مرد ارث برابر ميبرند و در مواردي هم ارث زن بيشتر است، مانند:
1ـ پدر و مادر: هر كدام يك ششم ارث ميبرند.
2ـ خواهر و برادر مادري و فرزندان آنان: يكسان ارث ميبرند.
3ـ جد و جده مادري: يكسان ارث ميبرند.
4ـ دائي و خاله: يكسان ارث ميبرند. (شخصيت و حقوق زن در اسلام، 467).
در باره مواردي كه سهم زن بيشتر از سهم مرد باشد، ميتوان به جايي اشاره كرد كه ميّت غير از پدر و دختر، وارث ديگر نداشته باشد. در اينجا پدر يك ششم ميبرد و دختر بيش از آن. موارد ديگري هم هست كه در كتب آمده است مهم اين است كه زن برخلاف سنت حاكم بر كل آن روزگار، مانند شوهر با تمام طبقاتِ ارث، حضور حقوقي دارد و ملاك هرگز زن بودن و مرد بودن نبوده بلكه معيار غُنم و غُرم است، يعني هر كس بيشتر خسارت ميبيند، بيشتر بهره ميبرد. اگر مرد نفقه و مهريه ميپردازد و جهاد ابتدايي بر او واجب است و هزينه جنگ را بايد تحمل كند و ديه عاقله بر عهده مردان است، بايد با ارث نوعي توازن در تقسيم ثروت بين زن و مرد برقرار شود. از اين رو طراحي اسلام بسيار عادلانه است و قوانين ارث هرگز زن را در موقعيت پست و پايين «Subordinate»، قرار نميدهد.
8. يكي از موضوعات شگفتآور براي نويسنده داستانِ آفرينش و آيات قرآن در رابطه با همسر آدم ـ علي نبينا و آله و عليه السلام ـ است. همين طور ديگر انبياء و زناني كه در رابطه با آنها مطرح است.
نويسنده آيات زيباي قرآن در رابطه با آفرينش اولين زن و مرد را بيان ميكند؛ اينكه همسر آدم(علیه السلام) در خلقت با او مساوي و مقارن است، سبب وسوسهي او نيست، گناه بيشتر را آدم(علیه السلام) به دوش ميگيرد و اصلاً در اين داستان مسئله اصلي زن بودن و مرد بودن نيست، بلكه ميثاق و پيمان الهي با بشر مطرح است. اينها خانم «رادد» را به شگفتي واداشته است. او در اينجا همه چيز را بيان ميكند و بدون اينكه نتيجهگيري كند، مثل همه بخشهاي ديگر، وارد روايات ميشود و مينويسد:
«اما در روايات تفسيري نقش زن در خلقت كاملاً منفي است».
وي رواياتي را كه در آنها زن كاملاً شبيه آنچه در عهدين خواندهايم، نشان داده ميشود، از ناكجا آباد جمع كرده و هيچ آدرس هم نداده است و نگرانياش اين است كه مبادا اين چهرههاي قرآني، تصاوير و الگوهاي شخصيتهايي را كه عهدين معرفي كرده و بايد مسلط باشد، خدشهدار كند.
نويسنده بعد از داستان خلقت، به قصه يوسف ـ علي نبينا وآله وعليه السلام ـ پرداخته است. ما به دو اشتباه او در اين قصه پاسخ ميدهيم.
از آيه مباركه 53 سوره يوسف وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي… چنين فهميده است كه حضرت يوسف(علیه السلام) به تمايل خود به گناه اعتراف كرده است.
حال آنكه محتمل است اين جمله ادامه سخنان زليخا باشد كه گفت:
أَنَا رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ذلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ…
در تفسير نمونه آمده است:
ارتباط دادنِ اين دو با يوسف به قدري بعيد و خلاف ظاهر است كه با هيچ يك از معيارهاي ادبي سازگار نيست:
الف) «ذلك» كه در آغاز آيه ذكر شده، در حقيقت به عنوان ذكر علت است، علت براي سخن پيش كه چيزي جز سخن همسر عزيز مصر نيست. و چسبانيدن اين علت به كلام يوسف كه در آيات قبل از آن به فاصله آمده است، بسيار عجيب است.
ب) اگر اين دو آيه بيان گفتار يوسف باشد، يك نوع تضاد و تناقض در ميان آن خواهد بود، زيرا از يك سو، يوسف ميگويد: من هيچ خيانتي به عزيز روا نداشتم و از سوي ديگر ميگويد: من خود را تبرئه نميكنم چرا كه نفس سركش به بديها فرمان ميدهد.
ج) اين گونه سخن را كسي ميگويد كه لغزشي هر چند كوچك از او سر زده باشد، در حالي كه ميدانيم يوسف هيچ گونه لغزشي نداشت.
د) اگر منظور اين است كه عزيز مصر بداند او بيگناه است، او كه از آغاز (پس از شهادت آن شاهد) به اين واقعيت پي برد، و لذا به همسرش گفت: از گناهت استغفار كن و اگر منظور اين باشد كه بگويد به شاه خيانت نكردم، و توسل به اين عذر و بهانه كه خيانت به همسر وزير خيانت به شاه جبار است، يك عذر سست و واهي به نظر ميرسد. خلاصه اين كه ارتباط و پيوند آيات، چنين نشان ميدهد كه همهي اينها گفتههاي عزيز مصر باشد كه مختصر تنبه و بيداري پيدا كرده بود و به اين حقايق اعتراف كرد.
حتي اگر اين جملات به حضرت يوسف نسبت داده شود، مفسران بيان كردهاند كه منظور از وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ اين است كه يوسف مصون ماندن خويش از گناه را به ياري خدا ميدانست؛ نه برخاسته از اراده خود. او با جملة وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي نميخواست بگويد من گناه كردهام، بلكه با توجه به عبارت إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي در مقام بيان اين حقيقت بود كه اگر من مرتكب گناه نشدم؛ نه به خاطر توان شخصي است، زيرا نفس هر كسي ترغيب كننده به گناه است، بلكه آلوده نشدن من به گناه به توفيق و رحمت الهي بود. (تفسير رهنما، 8/446).
9. خانم «رادد» در مورد يوسف(علیه السلام) نوشته است: وي از برادران خود انتقام گرفت؛ كه اين هم درست نيست، زيرا حضرت يوسف(علیه السلام) نه تنها انتقام نگرفت، بلكه عمل زشت برادران را به شيطان نسبت داد تا آنها احساس خجالت نداشته باشند و با خوشي و رضايت با او زندگي كنند. باز عمل آنها را به جهالتشان و اينكه در آن وقت آنها نميدانستند، نسبت داد.
قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ (يوسف / 89).
… وَجَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَعَ الشَّيْطَانُ بَينِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ… (يوسف / 100).
10. خانم «رادد» از آسيه همسر فرعون ياد ميكند كه در قرآن الگوي همه مؤمنان معرفي شده است. وي مينويسد: اين جايگاه به اين خاطر به او تعلق گرفت كه فرعون را متقاعد كرد موسي نوزاد را نكشد!
حال آنكه وي اين مقام را هنگامي به دست آورد كه به خداوند ايمان آورد، شكنجههاي ذوي الاوتاد (فرعون) را قبول كرد و با اين همه سختي، تزلزلي در ايمان او رخ نداد و در معنويات به بالاترين مقامات رسيد، تا آنجا كه از خدا درخواست كرد:
رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (تحريم / 11).
به اين ترتيب آسيه همجوار خدا گشت و تاج الرجال شد. بلي اين مقامات براي زن در قرآن ثابت است، چنان كه زكرياي پيامبر و مصطفاي خداوند ـ علي نبينا و آله و عليه السلام ـ به مقامات مريم(علیها السلام) غبطه ميخوردند.
11. نويسنده در رابطه با داستان «افك» نوشته است: شيعه چنين نظر دارد كه عايشه هيچ وقت از اتهام زنا تبرئه نشد، زيرا نام او هرگز در قرآن نيامده است.
خانم رادد در اينجا هم سند و دليلي نميآورد. او مطلب را در همان يك جمله خلاصه ميكندو اين با روشهاي علمي مطابقت ندارد.
براي اطلاع خانم «رادد» بايد بگوييم شيعه اصلاً عايشه را مورد اتهام نميداند تا به تبرئه احتياج داشته باشد. تمام رواياتي كه در منابع اهل سنت در مورد افك آمده است، به عايشه منتهي ميشود و سند روايت چنان ضعيف است كه حتي براي خود اهل سنت اعتمادپذير نيست. ابن عباس و ابن زبير ـ راويان حديث افك ـ در سال وقوع ماجرا (سال غزوة بني المصطلق) خردسال بودند. در ضمن ابن عباس در آن سال در مدينه نبود، چون در سال هشتم هجري وارد مدينه شده بود. پس اين دو شاهد و در ماجرا حاضر نبودند، بلكه ماجرا را از عايشه نقل كردهاند. ابوهريره راوي ديگر حديث در جنگ خيبر مسلمان شد كه آن هم پس از غزوه بني المصطلق بود.
او هم داستان را از عايشه يا كعب الاحبار نقل كرده است. پس روايت صحيح و معتبري براي حديث افك و اتهامِ زده شده به عايشه وجود ندارد. گذشته از ضعف سند روايات، محتواي آنها نيز پذيرفتني نيست، زيرا دلايل متعددي نشان دهنده اين است كه محتواي روايات از شأن و مقام رسول خدا بسيار دور است، مانند: مشكوك بودنِ پيامبر خدا تا آخرين لحظه، مشورت ايشان با اسامة بن زيد در حالي كه زيد زنده بود، و آياتي كه گروه تهمت زننده و اشاعه كننده را به خاطر اين كه وقتي دروغ را شنيدند، نيك انديشي نكردند و نگفتند دروغ آشكار است، به شدت مذمت ميكند، و اينكه ممكن نيست پيامبر گرامي اسلام در اين خطابات شريك باشد.
شأن نزول ديگري كه شيعه و اهل سنت نقل كردهاند، به ماريه قبطيه مربوط ميشود كه باز هم از نظر سند و محتوا اشكالات زيادي دارد و هرگز نميتوان به مضامين باطل و سند اعتمادناپذير آنها تكيه كرد (پيام زن، ش 11 و 12، بهمن و اسفند سال 1385، ص 250).
به هر حال مهم اين است كه به خانم «روت رادد» گفته شود شيعه هرگز عايشه را به زنا متهم نكرده و او را از عمل منافي عفت كاملاً مبرا دانسته است.
در مقاله خانم «روت رادد» مطالب ديگري هم مثل شهادت زن، ماندنِ زنان در خانه، حجاب، اذيت و آزار جنسي زنان پيامبر توسط مسلمانان، متعه، زنان برده، خوردن آدم و حوا از درخت جاودانگي و نكاتي در مورد قرائتهاي فمينيستي از قرآن وجود دارد، اما ما به همين مقدار بسنده ميكنيم و اميدواريم در تحقيقي جداگانه به ديگر مطالب قابل بحث مقاله ايشان پرداخته شود.
دكتر روت رادد در فراز ديگر از مقالة خود به جدائي و عدم اختلاط زن و مرد اشاره كرده، از آيه مباركه 23 سوره احزاب «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ …» خطاب به همسران پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، ماندنِ زنان را در خانه نتيجه گرفته و دليل آورده است كه: ادامه اين آيه زنان را بر پوشيدن لباس متواضعانه، خواندن نماز و پرداختن زكات و اطاعت از خدا و رسولش فرا خوانده كه ميتوان از آن چنين نتيجه گرفت كه دستور «قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» شايد براي همة زنان مسلمان قياس شود.[3]
چند نكته در اين جا قابل يادآوري است:
غالب مفسران خطاب اين بخش از آيه كريمه را مربوط به زنان پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) ميدانند چنان كه حضور زنان مسلمان در صحنههاي مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي از صدر اسلام تاكنون، اين نظر را تأييد ميكند. به علاوه استقلال اقتصادي زنان و جواز كسب و كار، حدود الهي پوشش، حجاب،عدم تبرّج، خضوع در قول و در نگاه و بسياري از آموزهها و رهنمودها در باب حقوق و وظايف، گواه بر حضور و فعاليت زنان در اجتماع است.
اما اسلام گرچه حضور اجتماعي زنان را با رعايت ضوابط و شرايطي مجاز، و حتي در مواردي ضروري شمرده است، در عين حال، مهمترين وظيفة وي را مادري و همسري معرفي ميكند، زيرا مادر ركن اصلي خانواده و خانواده اساسيترين بناي اجتماعي در تربيت و شكلگيري شخصيت افراد است تا آن جا كه ريشة سعادت و شقاوت انسانها را در خانواده بايد جستوجو كرد.
بنابراين هرگاه اشتغال زن و بيرون رفتن او از خانه با نقش مادرياش تعارض پيدا كند، اسلام جلوس در خانه را بر خروج ترجيح ميدهد و اين در صورتي است كه عوامل منفي اقتصادي و فرهنگي، به ويژه فقر، نابرابري طبقاتي، طلاق و استثمار، تحقير و ستمديدگي زنان به حداقل ممكن رسيده باشد، به طوري كه زنان ناگريز نباشند براي رهايي از اين نوع مشكلات، بار سنگين اشتغال را بر دوش كشند. اسلام در همان حال كه به انگيزههاي مشروع مانند رفع نيازهاي اقتصادي خانواده و كمك به نيازهاي جامعه به ديدة احترام مينگرد، زياده خواهي، رفاهطلبي بيحدّ و مرز، دستيابي به تشابه كامل با مردان و رقابت با شوهران را مردود ميشمارد (اسلام و جامعه شناسي خانواده، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، سال 85، 81).
اسلام به زن اجازة خروج از خانه داد، ولي «خانه براندازي» نكرد. شخصيت، كرامت و وظيفة خطير مادري و همسري وي را حفظ كرد و او را مجبور به انجام كارهاي خلاف ميل طبيعت وي ننمود، اين درست بر خلاف فضاي پر از تناقضهاي گوناگوني است كه براي زن بنا كردهاند كه در آن «زنان چيزي را كه نميخواهند، ميخواهند»! (آرايش، مد و بهرهكشي از زنان، 97).
در ايالات متحده آمريكا يك نظر سنجي كه لوس آنجلس تايمز آن را انجام داد و شگفتي فمينستها را برانگيخت، نشان داد 79% زنان امريكايي شاغل داراي فرزند، اگر بتوانند در خانه با كودكان خود بمانند، از شغل دست خواهند كشيد (جنگ عليه خانواده، 220).
در سوئد كه براي رفع اشتهاي بوروكراسي تشنة ماليات، ماندن در خانه نوعي خيانت به دولت حساب ميشود، 53% زنان در يك نظرسنجي اصلاً نميخواستند بيرون از خانه كار كنند (جنگ عليه خانواده، 219).
در نظام ارزشي اسلام، زن انساني است كه تمام لوازم و ابزار براي ارتقاي انساني و رسيدن به اوج قلة بندگي را دارد در چنين نظامي ارزش نه جلوس در خانه است، نه خروج از آن؛ بلكه مهم آن است كه زن مسلمان با توجه به وظايف خود و شرايط حاكم بر اجتماع به دنبال رعايت ارزشهاي اساسي باشد.
12. دكتر روت رادد در بخش ديگر از مقالة خود با اشاره به آيه 282 سوره بقره، در رابطه با شهادت زن، مينويسد:
«شهادت زنان يكي ديگر از مسائل دو پهلو در قرآن است. زماني كه به دو شاهد مرد نياز باشد و دو مرد نباشد، شهادت يك مرد و دو زن كافي است و دليل آن به صراحت در قرآن بيان شده است كه اگر يكي خطا و فراموش كرد، ديگري به يادش آورد، به عبارت ديگر زنان در شهادت قانوني قابل اعتمادند، ولي حافظه شان مثل مردان دقيق و درست نيست.» (Roded, Ruth, Encyclopedea of Quran page. 525)
در جواب ايشان به اجمالاً بيان ميداريم:
الف: در آيه مباركه 282 از سوره بقره: «وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَيْنِ مِن رِجَالِكُمْ فَإِن لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجِلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى»، واژة ضلال كه علت عدم تساوي زن و مرد در شهادت عنوان شده، به معناي گم شدن، پنهان شدن، ضايع گشتن، گمراهي و نسيان … است. برخي از مفسران آن را به فراموشي و بعضي ديگر به ضلال معني كردهاند.
طبق احتمال اول ضمير «احداهما» در هر دو جا به زنان بر ميگردد و به گفتة علّامه طباطبايي ضمير اول به يكي از زنان به طور نامعين و ضمير دوم به يكي از زنان به طور مشخص مربوط است.
اما طبق احتمال دوم ضمير اول به شهادت و ضمير دوم به زنان بر ميگردد. با توجه به اينكه برخي لغت نويسان معناي نسيان را در ضمن معاني ضلال نگفتهاند و نيز تعدد در مرجع از تكرار مناسبتر است، احتمال دوم قوّت بيشتري دارد. ضلال در هر يك از دو معني كه به كار رفته باشد، علت آن در آيه بيان نشده است و آنچه مفسران گفتهاند بيشتر بر حدس و گمان مبتني است. (شخصيت و حقوق زن در اسلام)؛ چنان كه دكتر روت رادد نيز با حدس و گمان به اين نتيجه رسيده است كه حافظه زنان دقيق و درست نيست، در حالي كه از ظاهر آية كريمه ـ بنا بر آنچه گفته شد ـ هرگز چنين معنايي استفاده نميشود.
ب. در قرآن كريم موارد ديگر در رابطه با شهادت است كه در آنها اشارهاي به زن يا مرد بودن شاهدان نشده است، مثل طلاق آيه 2، نساء آيه 6، و يا نساء آيه 15. در دايرة المعارف سيره آمده است كه قرآن در هشت جا (شش مورد شهادت و دو مورد قسم) رهنمودهايي را در رابطه با شهادت بيان داشته است و در بيشتر موارد اصلاً اشارهاي به جنس شاهدها نشده است، لذا كاملاً بي انصافي است اگر از كاربرد ضماير جمع مذكر مثل «منكم» چنين استباط شود كه در اين آيات قرآن فقط گواهان مرد در نظر گرفته شده است. (Encyclopedia of Seerqh, volume v , page. 467)
در اين جا بايد گفت كه در قرآن آياتي هست كه اختصاص به صنف مخصوص ندارد مانند آياتي كه در آن سخن از ناس يا انسان است. آياتي هم هستند كه در آن سخن از مرد هست، مانند آياتي كه در آن ضمير جمع مذكر سالم به كار رفته است و آياتي كه از لفظ مردم استفاده شده است، مثل يعلمكم، يعلمهم… . اين گونه كاربرد بر اساس فرهنگ محاوره است. وقتي ميخواهند سخن بگويند، ميگويند مردم چنين ميگويند، اين مردم در مقابل زنان نيستند، بلكه مردم يعني «توده ناس». اين فرهنگ محاوره و عرف بين المللي است و در مقام لفظ چنين تعبير ميشود.
بنابراين در آياتي مثل 6 و 15 از سوره نساء قرآن مطلقاً اشارهاي به مرد يا زن بودن شاهدها ندارد.
ج. اگر گواهي دو زن در برابر يك مرد نقص در حافظه و شخصيت زن شمرده شود، در مورد دو شاهد مرد «شهيدين من رجالكم» يا چهار شاهد مرد در مورد ديگر چه ميگوييم؟ آيا يك مرد به تنهايي قابل اعتماد نيست؟ آيا نقص در عقل و حافظه يا دين اوست كه حتماً بايد دو تا يا چهار تا باشد؟
حقيقت اين است كه اين موارد هرگز نبايد ابزاري براي ارزيابي منفي شخصيت زن باشد، زيرا كاملاً بيانصافي است كه بدون درك روح اسلام، و روح قرآن به عنوان مجموعهاي از رهنمودها براي تربيت دل و جان انسانها، با برخوردهاي برشي، تحليلهاي خودسرانه ارائه داد.
د. در مواردي كه زن بيش از مرد اشراف دارد، مانند شهادت بر زايمان و ولادت طفل و اينكه مثلاً طفل به دنيا آمد و آنگاه مرد (كه در ارث براي او تأثير دارد) شهادت يك زن (قابله) به تنهايي پذيرفته است. (زنان و سه پرسش اساسي، مدرسه امام علي بن ابيطالب، س 82 / 353).
با توجه به آنچه به اجمال بيان شد، ميتوان گفت شريعت با توجه به شرايط خاص روحي ـ رواني و موقعيتهاي اجتماعي زن و مرد، احكام را به صورت دقيق ترسيم كرده است و مراد شارع مقدس ايجاد نظام حقوقي مناسب براي هدايت انسانها به سوي خداوند است.
13. دكتر رادد در صفحه 537 از مقالة خود دكتر عايشه عبدالرحمن بنت الشاطي (96 ـ 1913) را به عنوان اولين مفسر زن معرفي كرده است، در حالي كه مخزن العرفان نوشتة سيده نصرت فرزند سيد محمد علي امين كه در سال 1403 در 90 سالگي در اصفهان ايران وفات يافت، قبل از تفسير بنت الشاطي به رشتة تحرير در آمده است.
نويسنده: دكتر روت رادد
ترجمه، بررسي و نقد: مريم نوشين
دكتر محمد جواد اسكندرلو
مجله تخصصی قرآن پژوهی خاورشناسان – شماره 5