خانه » همه » مذهبی » بریدن کامل از زندگی اجتماعی و پناه بردن به گوشه‌ای خلوت چه حکمی دارد؟

بریدن کامل از زندگی اجتماعی و پناه بردن به گوشه‌ای خلوت چه حکمی دارد؟

پاسخ اجمالی

گوشه‌گیری گاهی کامل و همیشگی است و گاهی ناقص و مقطعی، کناره‌گیری کامل و همیشگی به جهاتی اشکال دارد؛ زیرا:

  1. گوشه‌گیری کامل و همیشگی خلاف طبع بشر و سنت الهی است؛ چون سنت و مشیت ذات حق تعالی بر این است که بشر از راه اختیار و فراهم کردن ابزارهای آن، یعنی فراهم بودن راه ضلالت و هدایت، به تکامل برسد.
  2. گوشه‌گیری کامل مورد نهی ادیان الهی قرار گرفته و بدعتی بود که در میان عده‌ای، پیدا شده است. از این جهت دیده نشده است که انبیای الهی و اوصیای آنها به طور کامل از اجتماع انسانی بریده باشند.
  3. این نوع کناره‌گیری به هر دلیل که باشد، با روح آموزه‌های دینی و انسانی؛ مانند ادای حقوق مؤمنان، خوش‌رفتاری با پدر و مادر، دیدار برادر دینی، روا ساختن حاجت مؤمن، اصلاح میان مردم و…، منافات دارد.
  4. بین رعایت آداب و دستورات دینی با زندگی اجتماعی، منافاتی وجود ندارد. انسان می‌تواند در عین التزام به دستورات دینی، در بین مردم زندگی کند و در جهت خدمت‌رسانی به آنان کوشا باشد.
پاسخ تفصیلی

عزلت، خلوت یا رهبانیت به معنای کناره‌گیری از مردم و گوشه‌نشینی است،[1] و انواعی دارد:

  1. گوشه‌گیری کامل و همیشگی،
  2. گوشه‌گیری موقت و مقطعی،

گوشه گیری، قسم اول جایز نیست، اما کناره‌گیری از مردم در زمان‌های محدود به منظور مناجات و بندگی ذات حق تعالی، اشکالی ندارد.

از امام صادق‌(ع) نقل شده است: «تمام پیامبران و جانشینان آنها، اوقاتی از عمر خود را در دوری از مردم به سر برده اند[و به نماز و راز و نیاز و فکر و ذکر پرداخته‌اند]».[2]

دلایل مذمّت و نکوهش گوشه‌گیری نوع اول:

  1. پیامبر اکرم(ص) دربارۀ چگونگی پیدایش رهبانیّت در قوم بنی‌‌اسرائیل فرمود: «پس از حضرت عیسی(ع) ستمگران بر بنی‌اسرائیل پیروز شدند، و آنان نافرمانى خدا می‌کردند، اهل ایمان خشمگین شدند و با آنها جنگیدند، و سه بار از آنان شکست خوردند، تا این‌که اندکى از آنها ماندند، با خود گفتند، اگر به مبارزۀ با اینها بپردازیم ما را نابود می‌کنند و کسى زنده نمی‌ماند تا مردم را به دین عیسی دعوت کند، پس بیایید به گوشه و کنار زمین متفرّق شویم، تا آن پیامبرى را که عیسى به ما نوید داده، یعنى محمّد(ص) برانگیخته شود. در نتیجه در غارهاى کوه‌ها متفرّق شدند، و رهبانیّت را اختراع کردند، برخى از آنها به دین خود چسبیدند، و پاره‌‏اى کافر شدند…».[3]

گروهی از مسلمانان به گمان این‌که چنین شیوه‌ای پسندیده است، گوشه‌نشینی اختیار کردند، اما با نهی پیامبر اسلام(ص) رو برو شدند.

شهید مطهری در این‌باره می‌گوید: «همه می‌‌‏دانیم اسلام با رهبانیت و زهدگرایى به مخالفت برخاسته، آن‌را بدعتى از راهبان شمرده است.[4] پیامبر اکرم(ص) به صراحت فرمود: «لا رَهْبانِیَّةَ فِى الْاسْلامِ».[5] هنگامى که به آن‌حضرت اطلاع دادند گروهى از صحابه پشت به زندگى کرده، از همه چیز اعراض نموده‌‏اند و به عزلت و عبادت روى آورده‌‏اند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد، فرمود: من که پیامبر شما هستم چنین نیستم. پیامبر اکرم به این وسیله فهماند که اسلام دینى جامعه‌گرا و زندگی‌گرا است نه زهدگرا. به علاوه تعلیمات جامع و همه جانبه‌ی اسلامى در مسائل اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، اخلاقى بر اساس محترم شمردن زندگى و روى آوردن به آن است، نه پشت کردن به آن».[6]

  1. انبیای الهی و اوصیای آنها، اگر چه دوره‌ای کوتاه از عمر خود را در دوری از مردم بسر بردند، اما همین دوره را به منظور آمادگی بیشتر برای پذیرش بهتر و بیشتر دستورات الهی و ابلاغ آنها به مردم، سپری کردند؛ لذا هیچ‌یک از آنها گوشه‌گیری دایمی نداشتند و با حاکمان ظالم مبارزه کردند و در میان مردم و در غم و شادی آنها شریک بودند.
  2. سنّت و تدبیر الهی در خصوص زندگی بشر به گونه‌ای است که باید هم ابزارهای گمراهی و هم ابزارهای بندگی فراهم باشد؛ چون کمال آدمی با عبور از آنها به دست می‌آید؛ لذا گوشه‌گزینی، نوعی نابود کردن عوامل رشد و پرورش روح و دین است.
  3. رسول اسلام(ص) فرموده است: «رهبانیت امت من هجرت، جهاد، نماز، روزه، حج و عمره است».[7]
  4. امام صادق(ع) در فرازی از سخنانش در مورد دین اسلام می‌فرماید: «همانا خداى تبارک و تعالى شریعت‌هاى نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) که شرایع یکتاپرستی‌اند و اخلاص، ترک بت‌‏پرستى، فطرت حنیفیه آسان – که همان طریقه و روش اسلام است- را به محمد(ص) عطا فرمود، و این‌که گوشه‌‏گیرى و صحراگردى(کناره‌‏گیرى از جماعت مسلمانان) در اسلام نیست…».[8]
  5. کناره‌گیری کامل و همیشگی از مردم با روح آموزه‌های دینی؛ مانند ادای حقوق مؤمنان، خوش‌رفتاری با پدر و مادر، دیدار برادران دینی، روا ساختن حاجت مؤمن، اصلاح میان مردم، اطعام مؤمن، خیرخواهی مؤمن، همّت گماشتن به امور مسلمانان و صلۀ ارحام و …، منافات دارد.

گفتنی است که بین رعایت آداب و دستورات دینی، با زندگی اجتماعی، منافاتی وجود ندارد، بلکه آداب گوشه‌گیری را در زندگی اجتماعی می‌توان رعایت و اهداف آن‌را نیز می‌توان به دست آورد؛ چون عمدۀ آداب خلوت‌گزینی – غیر از دوری و گوشه‌نشینی از مردم- عبارت‌اند از: وضوء دایمی، ذکر دایم، تلاوت قرآن، کم‌خوابی، کم‌گویی، کم‌خوری، خود را در محضر ذات حق تعالی دیدن و …  که در زندگی اجتماعی دینی هم می‌شود عمده‌ی آن‌را رعایت کرد و هدف عمده آن، سلامت دین و آباد نمودن اوقات و بررسی احوال نفس و اخلاص عمل است که همه‌ی این اهداف در زندگی اجتماعی دینی قابل تحصیل است. به علاوه، با مردم بودن و در اجتماع زندگی کردن اشکالات گوشه‌گیری را ندارد.

خلاصه این‌که انسان در هر حالی و در هر کاری می‌تواند به یاد ذات حق تعالی باشد و به بررسی و سازندگی حالات نفس بپردازد.


[1]. ر. ک: جرجانی، سید شریف علی بن محمد، التعریفات، باب غین؛ کاشانی، کمال الدین عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، باب خاء؛ طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 19، ص 173، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1417ق.

[2]. «مَا مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا وَصِیٍّ إِلَّا وَ اخْتَارَ الْعُزْلَةَ فِی زَمَانِهِ إِمَّا فِی ابْتِدَائِهِ وَ إِمَّا فِی انْتِهَائِه‏»؛ منسوب به امام صادق علیه السلام، مصباح الشریعة، ص 100، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1400ق.

[3]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 65، ص 320، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[4]. حدید، 27. «آن‌گاه به دنبال آنان پیامبران خود را، پى ‏درپى آوردیم، و عیسى پسر مریم را در پى [آنان‏] آوردیم و به او انجیل عطا کردیم، و در دل‌هاى کسانى که از او پیروى کردند رأفت و رحمت نهادیم و [اما] ترک دنیایى که از پیش خود درآوردند، ما آن‌را بر ایشان مقرّر نکردیم، مگر براى آن‌که کسب خشنودى خدا کنند، با این‌حال آن‌را چنان‌که حقّ رعایت آن بود منظور نداشتند. پس پاداش کسانى از ایشان را که ایمان آورده بودند بدان‌ها دادیم، ‏ولی بسیارى از آنان دست‌خوش انحراف‌اند».

[5]. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضى، آصف، ج 2، ص 193، قم، ‏مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ دوم، 1385ق.

[6]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 16، ص 515، قم، صدرا، چاپ چهارم، 1380ش.

[7]. بحار الأنوار، ج 14، ص 277.

[8]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 2، ص 17، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد