بنياد اخلاق از نگاه قرآن (3)
بنياد اخلاق از نگاه قرآن (3)
اصل چهارم :آيات قرآن
گزاره ها و آيات درقرآن ، به سه بخش کلي تقسيم مي شود : بخش نخست به معرفي خدا مربوط است و در مقام توصيف ويژگي هاي وجودي اوست که از آن به اسما و صفات الهي ، همچون رحمن ، رحيم ، غفور و … ياد مي شود ؛ به عبارتي تمام واژه ها و کلمات را مي توان در اين بخش به عنوان شاخص وجود برتر شناخت .
بخش دوم گزاره ها به انسان مربوط است و در مقام بيان جايگاه وجودي او در جهان هستي و توصيف انسان در مقايسه باساير موجودات است .البته اين بخش به گزاره هاي مربوط به وجود انسان که به خلقت مربوط است و گزاره هاي مربوط حوزه ي انسان مربوط است که با توجه به اصول پيشين ،مي توانيم اين مفاهيم را در تعيين و انعکاس مفاهيم ،به خدا مربوط بدانيم . البته برخي از آيات نيزبه توصيف چگونگي ارتباط ميان افراد انسان در زندگي جمعي مي پردازد .
بخش سوم آيات و گزاره ها ، به توصيف جهان هستي مربوط است و درمقام تبيين نظريه ي توحيدي در هستي شناختي است .
با در نظر گرفتن تمام اصول پيشين ، روشن مي شود که ارزش و سنجش درمفاهيم اخلاقي مربوط به انسان ،با مفاهيم مربوط به خدا و هستي ،پيوندي وجود شناسانه دارد ؛ يعني شاخص و ملاک ارزش انسان از نگاه قرآن ، تعيين و تجلي يافتن ويژگي هاي وجودي خدا دراوست ،پس در معناي فوق اخلاق نسبت به اوصاف خدا سنجش مي شود و اندازه ي ارزش آن ،به اندازه ي تعيين و تشخيص آن وصف وابسته است ، (1) پس راستگويي و صداقت خوب است ، چون تعيين بخش اين ويژگي خداست :«و من اصدق من الله حديثا » (2) و « و من اصدق من الله قيلاً » (3)
و ظلم بد است ، چون «و ان الله ليس بظلام للعبيد » (4) نيکي به پدر و مادر ، رفتار با ارزش است و قرآن نيزانسان ها را به آن دعوت کرده است :«و بالوالدين احساناً » (5) ،زيرا اين گونه رفتارها تعيين و تجلي رحمت الهي است .
در آيه ي ياد شده حلقه ي ارتباطي با ارزش بودن اخلاق انسان در برخورد باپدر و مادر ، تعيين واژه ي رحمت ، به عنوان وصف خداست . قرآن همواره بر رحمت الهي و بخشايندگي او تاکيد دارد و رحمت انساني را بازتاب رحمت خدا مي داند :ازاين رو رحمت از نظر قرآن ، ارزش اخلاقي است . اين وابستگي بنيادي اوصاف انساني به اخلاق الهي از نگاه قرآن ، به صورت مشخص و روشن ، در اين آيه بيان شده است : « و ليعفوا و ليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله غفور رحيم » (6) ببخشيد و چشم بپوشيد ؛ مگر دوست نداريد که خدا شما را بيامرزد . خداوند آمرزنده و رحيم است .
در اينجا بايد به اين نکته مهم اشاره کرد که مجموعه تعاليم قرآن ناظر به انسان است و تفکيک ساحت هاي وجودي انسان ، امري غير معقول و غير ممکن است ، زيرا انسان در عين کثرت ساحت هاي وجودي ، از يک وحدت برخوردار است ، به نظر مي آيد ، تفکيک ميان آيات و گزاره هاي قرآني نيزامري غير مطلوب باشد .
اگر چه به لحاظ نظري ، تفسير و تبيين علمي گزاره هاي مربوط به خدا ، در حوزه ي کلام و فلسفه و رسالت متکلمان است و نيزگزاره هاي مربوط به انسان در حوزه ي دانش فقه و حقوق يا حوزه ي علوم تربيتي ،پژوهش مي شود و در گذر زمان ، اين حوزه ها از يکديگر فاصله گرفته اند ؛ اما بايد پذيرفت که گزاره هاي قرآني در بخش هاي مختلف ،به هيچ وجه ، به طور کامل از يکديگر جدا و مجزا نيستند ، بلکه با هم مرتبط و نزديک ، و برتر از آن در هم تنيده اند .
سبک و ساختار نظم آيات قرآن نيزگواه اين مدعاست و اين برآمده ازاين حقيقت است که جهان شناختي قرآن «خدا مرکزي » است و همه چيز بر محور او معنادار مي شود ؛يعني درقرآن هيچ مفهومي از مفهوم خدا جدا نيست .درقلمرو اخلاقيات انساني نيز که مطمح نظراين مقاله است ،مفاهيم اخلاقي درانعکاس طبيعت اوصاف خدا معنا دارد ،ازاين رو حتي اصطلاحات واجب ، مستحب ،حرام ،مکروه و جايز نيزبيان گر رفتارهاي لازم و ضروري يا غير ضروري ، ايجابي يا سلبي است که با معيار ارزش خوب و بد ارزيابي مي شود .نقش اين اصطلاحات آن نيست که خواص و ويژگي هاي عيني يک رفتار را توصيف کند ، بلکه نقش آنها درطبقه بندي کردن همه ي رفتارها و اعمال مومنان ،برحسب تعلق آنها به يکي ازمقولات ارزش اخلاقي است . اين بدان معنا نيست که در قرآن ، گزاره هاي توصيفي وجود ندارد ، بلکه به اين معني است که گزاره هاي قرآني را بايد در يک شبکه ي بسيارپيچيده و منسجم که به هستي شناختي رهنمود دارد ، جستجو کرد ، پس نظام انديشه هاي اخلاقي که در قرآن وجود دارد ، تقريباً به طور انحصاري ، بر نظام توحيدي در هستي استواراست .به اين ترتيب نبايد گزاره هاي مربوط به رفتارهاي اخلاقي را از ديگر گزاره هاي قرآن جدا سازيم ،زيرا گزاره هاي اخلاقي قرآن ، در گزاره هاي کليدي و اصلي دين ريشه دارد ، پس نبايد واژه هاي « فسق ، ظلم ، نفاق ، ذنب ،فحشا ، حرام ، اثم ، کذب و … » را
ازکفر ، شرک ، عصيان ظلالت و .. ، و واژه هاي « تقوا ، بر،حلال ، مستحب ، واجب ، قسط ، عدالت و … » را از ايمان ، اسلام ، تسليم ، هدايت و … تفکيک کرد .
نتيجه :
از آنچه گذشت ، روشن شد که در نگاه قرآن ،هستي واحدي حقيقي است که داراي دو ساحت غيب و شهود ، باطن و ظاهر يا پنهان و آشکار است .
غيب حقيقت ، واقعيت و معناي هستي است و شهود حق ، ظهور و بازتاب آن معناست . از شاخص هاي اين هستي که قرآن معرفي مي کند ، حق بودن ، نيکو بودن و شعور داشتن است : « ما خلق الله السماوارت و الارض و بينهما الا بالحق » (7) « و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما لا عبين » (8)؛« و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا» (9) «الذي احسن کل شيء خلقه » (10) و «ان من شي الا يسبح بحمده » (11)
دراين ميان انسان آينه ي تمام نما و ظهور آن حقيقيات غيبي است و کرامت و ارزش او نيز در تعين دادن به آن حقيقت در عالم شهادت است ، از اين رو مفاهيم اخلاقي در حوزه ي انسان ،در اندازه ي اين ظهور و تعين آن ارزش مي يابد ، پس در نگاه قرآن ، ملاک در ارزشي بودن رفتار انسان ، بلکه خود انسان ، در سنجش با اندازه ي تعين و تشخص اوصاف الهي قرار مي گيرد ، از اين رو قرآن ، ظهور انسان را در احسن عمل خوانده است : « ليبلوکم آيکم احسن عملا » (12) و مصداق احسن عمل را در ستايش و پرستش او ، يعني تجلي دادن او معرفي مي کند : «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون » (13) و ارزش را در انسان ، نزديکي او به حق مي شناسد .بديهي است که مراد از قرب الهي ، قرب زماني ، مکاني ، اعتباري ، عاطفي و … نيست ، بلکه مراد قرابت وجودي است ؛ يعني انسان در شاخص هاي وجودي ، همچون او باشد : « فکان قاب قوسين او ادني » (14)
اين سخن که ارزش از نظر قرآن ، در اندازه ي تعين اوصاف الهي است ، از سخن اشاعره دور است که حسن و قبح و خوب و بد را در اوامر و نواهي الهي مي دانند ، زيرا در اينجا معيار و ملاک سنجش بايد ها و نبايدهاي الهي نيست ،بلکه در عينيت اوصاف الهي است ،زيرا در اين مقياس ، ارزش بر واقعيت هاي عيني استوار شده ؛ نه بر اعتبارات انشايي و اخلاقي ، از اين رو کمال در تعين وجودي ، ارزشمند مي گردد ،آن هم در تعين بخشيدن شاخص هاي اوصاف برتر وجود الهي .
قرآن درآيات متعدد و با بيان ساده و رسا ،
ادعاي ياد شده را تبيين مي کند :« ليس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب و لکنچ البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائکه و الکتاب و النبيين و … » (15) ؛ نيکي آن نيست که روي خود را به سوي مشرق يا مغرب کنيد ، بلکه نيکو کسي است که به خدا ،روز جزا ، فرشتگان ، کتاب هاي آسماني و پيامبران ايمان دارد و از مال خود که آن را دوست دارد ، به خويشان ، و يتيمان ، تنگدستان ، در راه ماندگان ، سائلان و براي آزادي بردگان بدهد ، و نماز را اقامه کند و زکات دهد و آنها که چون پيمان کنند ، به پيمان خويش وفا دارند و صبوري پيشگان در سخن و مرض و هنگام جنگ ، همين کسانند که راستي پيشه کرده اند و همينان خود پرهيزگارانند .
اين آيه به خوبي و روشني بر اين امر تاکيد دارد که «بر» که يکي ازمفاهيم اخلاقي قرآن است ،درمعناي واقعيش ، به جاي آوردن يک فعل طبيعي يا يک رفتار فقهي و ظاهر ديني نيست ،بلکه بر،تقوا و نيکي به رفتار اجتماعي اي گفته مي شود که از ايمان واقعي به وحدانيت خدا نشات مي گيرد ؛يعني بر،به وضوح ، در ارتباط با صدق ( صميمت در ايمان ) و تقوا ( خداترسي )معنا شده است .
پس مجموعه تعاليم و گزاره ها در قرآن ، از ارتباط معنايي خاصي برخوردارند که با توجه به آن مي توان تحليلي صحيح از مفاهيم اخلاقي ارائه داد و برداشت هاي « خوب و بد » ، در آن مجموعه معنا مي يابد ، از اين رو اسلامي شدن فضيلت هاي قبيله اي ، قومي و فرهنگي در آنچه بيان شد ، مفهوم مي يابد .
به آيات زير توجه کنيد : « فمن يعمل من الصالحات و هو من فلا کفران لسعيه و انا له کاتبون » (16) ؛هرکس کار نيک کند و مومن باشد ، پس در کوشش او ناسپاسي نباشد و ما آن را براي وي مي نويسيم .در اين آيه عمل نيک و رفتار با ارزش و ماندگار ،به ايمان منوط شده است .
«والذين کفروا اعمالهم کسراب بقيعه يحسبه الظمان ماء حتي لم يجده شيئا و وجدالله عنده فوفيه حسابه و الله سريع الحساب » (17)
و کساني که کافر شدند ، اعمالشان چون سرابي دربياباني است که تشنه آن را آب مي پندارد ،چون به سوي آن آيد ،چيزي نمي يابد ؛ اما خداي را نزد خود يابد،پس خداي ، حساب او را تمام دهد و خدا زود به حساب مي رسد .
« مثل الذين کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف لا يقدرون مما کسبوا علي شيء ذلک هو الضلال البعيد » (18)
مثل کساني که به پرورگارشان کفر ورزيدند ، چون کساني است که اعمالشان چون خاکستري است که در روز طوفاني بادي تند برآن وزد و ازآنچه کسب کرده اند ، چيزي برايشان نماند ،اين همان گمراهي شديد است .
فراخوان الهي درکتب مقدس نيز ناظر به فعال کردن و تجربه ي پوياي آدميان در به کار بستن توانايي ها و به فعليت در آوردن و تجلي بخشيدن به اوصاف الهي است و نواهي الهي درکتب مقدس عليه آن تجلياتي است که به جاي آنکه خلاق باشند ، مخرب همان کمالات و تجليات و ظهورات اوصاف خداست (19) ، پس پشتوانه يا بنياد اخلاق و فضائل اخلاقي ، ايمان به خداست . تقوا که لازمه ي هر فعل اخلاقي است ، بنيادي استوار و قابل اعتماد در دين دارد : « افمن اسس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خير ام من اسس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نارجهنم و الله لا يهدي القوم الظالمين » (20)
از آنچه گذشت روشن مي شود که تفاوت هاي پايه اي در بنياد اخلاق ميان آراي فيلسوفان و انديشمندان علم اخلاق از يک سو و نگاه قرآن از سوي ديگر ، در دو اصل مهم خلاصه مي گردد : يکي رويکرد به جهان هستي و ديگري در نگاه به جايگاه انسان در هستي ؛ به اين معنا که فيلسوفان ، واقعيت هستي را پذيرفته و انکار ناشدني دانسته و به دنبال شناسايي آن برآمده اند تا بر اثر معرفت شناسي هستي ،بهترين و برترين را برگزينند ، از اين رو افلاطون به دنبال خير و ارسطو در پي سعادت ، در اين واقعيت هستي برآمده اند :به عبارت ديگر ، بنيادهاي اخلاقي درنگاه علمي و فلسفي ، از جستجو درلابه لاي واقعيت محسوس و معلوم استخراج مي گردد ؛براي مثال انسان موجودي واقعي و انکارناشدني است ، پس بايد دراين انسان ،به عنوان يک واقعيت جستجو و پژوهش کنيم تا شاخص برتر و بهتر را در او بيابيم .با اين رويکرد افلاطون دانايي را و ارسطو حد اعتدال را ملک برتر در انسان مي شناسد و رواقييون و کلبيون رهايي انسان از دنيا و بي علاقگي او به دنيا و گريز از ديگران را ملاک سعادت انسان معرفي مي کنند و ديگران شاخص بهتر و برترانسان را ، اراده خوب داشتن يا محبت ، منفعت و لذت بردن مي دانند .
ريشه رويکرد و نگاه اولي فيلسوفان و انديشمندان ،جهان موجود ، محسوس و معلوم است . به دنبال اين نگاه است که انسان شناسي آنان چهره ي علمي و تجربي دارد ،زيرا آگاهي و معرفت را به حس و تجربه اختصاص مي دهند يا انسان شناسي آنان رنگ عقلانيت دارد ، زيرا پايه ي معرفت و آگاهي را عقل و خرد آدمي مي شناسند ،ازاين رو انسان به عنوان موجود انديشمند يا حيوان فرهنگ ساز و ابزار ساز شناخته مي شود .
درنگاه قرآن ،بنياد اخلاق بر هستي استوار است ؛اما نه به عنوان واقعيت انکار ناشدني ، بلکه به عنوان اينکه هستي چگونه پديد آمد و از کجا شکل گرفت ؛ يعني در حوزه ي شناخت ،پرسش را فراتر قرار داده و ذهن آدميان را به نکته ي بسيار مهمي معطوف مي دارد و هستي را همان گونه که پيش تر اشاره شد ، به يک واحد غيب و شهود معرفي مي کند و شهود را ظهور غيب مي شناسد .
آخرين مرد آسماني « قولو لا اله الله تفلحوا » بود . دراين نگاه و رويکرد ، مرز جدايي انديشه قرآن از ديگر انديشه ها روشن مي شود ، از اين رو انسان نه تنها موجود خردمند و با فرهنگ،بلکه انسان به عنوان کلمه الله و فعل الله معرفي مي شود و او را در آينه و مظهرحق بودن توصيف مي کند ، به همين دليل مهم نويسنده در اين مقاله ، تحت عنوان بنياد اخلاق در قرآن ، معتقد است که هيچ مفهوم اخلاقي در قرآن ، از مفهوم وجودي و وصفي خدا جدا نيست و داوري برخوب و بد ، منفک از مفاهيم خداوندي ،معنا ندارد ؛ يعني مفاهيم ارزشي در حوزه ي انسان با مفاهيم وجودي در خداوند پيوند وجود شناسانه دارد و در حوزه ي انسان نيز تفکيک خير و شر به عنوان مفهوم اخلاقي ، از ايمان و کفر ، به عنوان مفهوم فکري و ديني ، مورد قبول قران نيست ، زيرا قرآن ناظر به انسان است .
بديهي است که تفکيک در ساحت هاي فکري ، رواني و جسمي آدميان امري ناممکن است ، پس تفکيک درآيات قرآن و داوري ميان آنها نيزامري غير معقول است . قرآن به عنوان حقيقتي به هم پيوسته ،از يک منبع واحد نازل شده و ناظر بر يک موجود منسجم است و آن موجود منسجم ، يعني انسان کلمه الله و خليفه الله معرفي شده است ،پس همه ي ارزش هاي اخلاقي و به عبارت ديگر،تمام بنيادهاي اخلاقي او در الله معنا دارمي شود ؛البته وجه اشتراک بنياد اخلاق درقرآن با ساير آرا و نظرات در بنياد اخلاق ،به عدم نفي ملاک هاي مذکور ،به عنوان جزئي از ارزش هاي اخلاقي ازنظرقرآن منوط است ،زيرا قرآن حس يا عقل و دنيا را نفي نمي کند ، پس اشتراک درجزء است ؛نه کل .
منابع :
1 ـ قرآن کريم .
2 ـ نهج البلاغه .
3 ـ ايزوتسو ، توشيهيکو ، مفاهيم اخلاقي ـ ديني در قرآن مجيد ، ترجمه دکتر فريدون بدره اي ، چاپ اول ، نشر فرزان ، سال 1378.
4 ـ برن ، ژان ، فلسفه رواقي ، ترجمه سيد ابوالقاسم پور حسيني ، چاپخانه کاويان ، چاپ اول ، سال 2536 .
5 ـ پايکين ، ريچارد ، کليات فلسفه ، ترجمه دکتر سيد جلال الدين مجتبوي ،موسسه انتشارات حکمت ، چاپ اول ، سال 1367 .
6 ـ پارسانيا ، حميد، هستي و هبوط ( انسان در اسلام ) ، دفتر نشرمعارف ، چاپ اول ، 1383 .
7 ـ ساليوان ، راجر ،اخلاق در فلسفه کانت ، ترجمه عزت الله فولادوند ،انتشار طرح نو ، چاپ اول ، 1380 .
8 ـ طباطبايي ، محمد حسين ، الميزان ، 20 جلد ، موسسه الاعلمي للمطبوعات ، بيروت ـ لبنان ، 1973 م .
9 ـ علم الهدي ، جميله ، مباني تربيت اسلامي و برنامه ريزي درسي بر اساس فلسفه ملاصدرا ،انتشارات دانشگاه امام صادق (ع) ، چاپ. اول ، سال 1384 .
10 ـ فرانکنا ، ويليام ، فلسفه اخلاق ، ترجمه انشاء الله رحمتي ، موسسه انتشارات حکمت ، چاپ اول ، 1380 .
11 ـ فروغي ، محمد علي ، سير حکمت در اروپا ، انتشارات کتابفروشي زوار ، سال 1344 .
12 ـ کتاب مقدس ، عهد عتيق و عهد جديد ، انجمن پخش کتب مقدس ، سال 1987 .
13 ـ گريفين ، ديويدري، خدا و دين در جهان پسامدرن ، ترجمه حميدرضا آيت اللهي ، مرکز مطالعات و انتشارات آفتاب توسعه ، چاپ اول ، 1381.
14 ـ مطهري ، مرتضي ، مجموعه آثار ، 22 جلد ، انتشارات صدرا ، چاپ دوم ، بهمن سال 1384 .
پي نوشتها :
1 ـ 3 / 36 به بعد .
2 ـ نساء / 87 .
3 ـ نساء / 122.
4 ـ آل عمران / 182.
5 ـ اسراء / 24 .
6 ـ نور / 22.
7 ـ روم / 8 .
8 ـ انبياء / 16 .
9 ـ ص / 27.
10 ـ سجده / 7 .
11 ـ اسراء / 44 .
12 ـ ملک / 2 .
13 ـ ذاريات / 56.
14 ـ نجم / 9 .
15 ـ بقره / 177.
16 ـ انبياء / 94 .
17 ـ نور / 39 .
18 ـ ابراهيم / 18 .
19 ـ 12 / ص 14 .
20 ـ توبه / 109 .
منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 8
/ن