خانه » همه » مذهبی » بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان (3)

بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان (3)

بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان (3)

علامه بلخي در سال 1317 پس از بازگشت به افغانستان به دستور محمد هاشم خان نخست وزير رژيم ظاهر شاه توسط مأموران امنيتي ولايت هرات بازداشت شد. زيرا بلخي يکي از ياران مرحوم شيخ محمد تقي بهلول بوده در قيام مسجد گوهرشاد نقش داشته است. برخي منابع افغاني در اين باره نقل کرده اند که بازداشت آقاي بلخي در هرات بنا

351c9daa f4b2 4f53 9df3 185d4a0ecb9d - بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان (3)

0023290 - بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان (3)
بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان (3)

 

نويسنده: حسن خامه يار

 

شهيد بلخي از ولادت تا شهادت
چگونگي بازداشت علامه بلخي
علامه بلخي در سال 1317 پس از بازگشت به افغانستان به دستور محمد هاشم خان نخست وزير رژيم ظاهر شاه توسط مأموران امنيتي ولايت هرات بازداشت شد. زيرا بلخي يکي از ياران مرحوم شيخ محمد تقي بهلول بوده در قيام مسجد گوهرشاد نقش داشته است. برخي منابع افغاني در اين باره نقل کرده اند که بازداشت آقاي بلخي در هرات بنا به درخواست رضا شاه ايران بوده است. بلخي پس از برکناري محمد هاشم خان از سمت نخست وزيري در سال 1327 به کابل منتقل شد و با برپايي مجالس سخنراني و آگاهي مردم به مبارزات خود ادامه داد. او در اين مرحله از مبارزه ظلم و ستم رژيم پادشاهي را بازگو مي کرد، و مردم را براي قيام عمومي آماده مي ساخت تا سرانجام با خيانت يکي از جاسوسان رژيم به نام گل جان وردک طرح براندازي در سال 1329 لو رفت و بلخي همراه تعدادي از ياران دستگير و به زندان دهمزنگ افنکنده شد. با وجودي که زمينه پنهان شدن سيد اسماعيل بلخي فراهم بود، هرگز به خود اجازه نداد يارانش در زندان باشند و او از انظار پنهان شود. او گفت: «شرط مردانگي تنها گذاشتن ياران نيست بايد به سوي سرنوشت جديد رفت»
شهيد بلخي از حسينيه مير اکبر آقا فرزند سيد مرتضي در چنداول کابل که سال ها در آن سخنراني مي کرد خود را به مأموران مخفي ظاهرشاه که او را تحت نظر داشتند معرفي کرد، و روانه زندان شد. به دنبال بازداشت علامه بلخي مردم پرشور و انقلابي به حمايت از او به خيابان ها ريخته و به تظاهرات پرداختند، که اولين تظاهرات سياسي اعتراض آميز در تاريخ افغانستان معاصر بوده است. رژيم استبدادي که در مقابل خشم انقلابي مردم قرار گرفته بود، به نيرنگي متوسل شد. نمايندگان رژيم از مردم خواستند آرام شوند و به خانه هاي خود بازگردند، و تا يک روز به دولت فرصت دهند. ولي از بامداد روز بعد محله هاي معترض به محاصره مأموران و سربازان دولتي درآمده و هرگونه اجتماع و تظاهرات را منع کردند. علامه بلخي به مدت 15 سال در زندان ماند و در سال 1343 در پي نخست وزيري محمد يوسف از زندان آزاد شد.
 

علامه بلخي حدود 15 سال را در بدترين شرايط در زندان هاي مخوف کابل به سر برد. ولي آنچه که در اين برهه از تاريخ حيات آن بزرگ مرد و در تاريخ مبارزات مردم افغانستان حايز اهميت است، دستاورد فعاليت هاي فرهنگي و سياسي او مي باشد که پس از زنداني شدن او در ميان مردم به يادگار ماند. سيد اسماعيل بلخي پس از ورود به زندان هم از پاي ننشست و به عبادت و خودسازي و شناخت قرآن کريم پرداخت و همچنين مبارزات سياسي، کارکردهاي تقريبي، فعاليت هاي فرهنگي و خلق آثار ادبي را نيز رها نکرد.
 
00232901 - بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان (3)

چنانچه بلخي در خاطراتش ذکر کرده است، اولين فعاليت او در زندان کابل مطالعه شبانه روزي قرآن کريم و تأمل در سوره هاي وحي بوده است. برخي از دوستان علامه بلخي از زبان او نقل کرده اند که در مدت 15 سال زندان، هر سه شبانه روز يک مرتبه قرآن کريم را ختم مي کرده است. يکي ديگر از دستاوردهاي ارزشمند شهيد بلخي در زندان تنظيم و تدوين اشعار حماسي و انقلابي است که حدود 75 هزار بيت شعر در قالب غزل، قصيده، مثنوي، مخمس، مسدس، مسمط، ترکيب بند و ترجيع بند تنظيم کرده است. البته بيشتر اين اشعار در دوران حکومت کمونيست ها از بين رفته و حدود پنج هزار بيت آن باقي مانده است. اگر پنج هزار بيت شعر علامه بلخي را بازخواني کنيم به خوبي در مي يابيم که او هيچ گاه مردم را رها نکرد، و در سخت ترين شرايط به هدايت و پشتيباني از مردم پرداخت. چنانکه انديشه هاي وحدت طلبانه و خيرخواهانه در بيشتر اشعار او به چشم مي خورد. بر اين اساس علامه بلخي در زندان هم وظيفه اصلي تبليغي خود را فراموش نکرده، و ضمن تلاش براي اصلاح زندانيان و جذب آنان به سمت مبارزات سياسي و فرهنگي، خواسته هاي خود را نيز پيگيري مي کرده است.
آزادي از زندان و تداوم مبارزه سياسي
در سال 1342 بر اثر مبارزات پيگير علامه بلخي و همفکران او و نيز مبارزات گروه ها و احزاب آزادي خواه، خارج از زندان در اوضاع سياسي افغانستان دگرگوني بروز مي کند، و يک فرد تحصيل کرده و داراي افکار آزادي خواهانه به نام دکتر محمد يوسف چنداولي به نخست وزيري انتخاب مي شود. در چنين شرايطي با پيشنهاد ظاهرشاه زمينه تصويب قانون اساسي جديد آزادي هاي مدني و اجتماعي و آزادي فعاليت احزاب سياسي و فرهنگي به شکل گزينشي فراهم مي شود. با تصويب اين قانون در مجلس شوراي ملي، زمينه اجرائي شدن مواد آن نيز فراهم مي گردد که آزادي زندانيان سياسي بخشي از آن بوده است. پس از اين تغيير و تحول، ظاهر شاه و نخست وزير عده اي از وزراء و دولتمردان را مأمور مي کنند به زندان رفته تا زمينه آزادي زندانيان سياسي، از جمله علامه سيد اسماعيل بلخي و ياران او را فراهم نمايد.
علامه بلخي براي بيرون آمدن از زندان خواسته هايي را مطرح مي کند که عبارتند از احترام به آزادي هاي فکري، فرهنگي، سياسي و مذهبي تا مردم آزادانه فکر کنند و آزادانه بينديشند. ظاهر شاه و نخست وزير شروط علامه بلخي را به طور کتبي مي پذيرند و بلخي و ساير زندانيان سياسي روز 1343/7/11 با غرور و سرافرازي از زندان خارج مي شوند. با آزادي مقتدرانه علامه بلخي از زندان فصل تازه اي از فعاليت ها و مبارزات سياسي و فرهنگي آغاز مي گردد. او آزادانه به ساير مناطق افغانستان سفر مي کند و بي پرده از ظلم ستم رژيم هاي استبدادي و سياست گذاري هاي غلط آن ها به شدت انتقاد مي کند. از کارگزان ولايات و برخوردهاي غير انساني و اسلامي آن ها گله مي کند، و راهکارهايي را براي اصلاح ساختار حکومتي ارائه مي دهد. اين ايده را با سفر مجدد به ايران، عراق و سوريه و سخنراني هاي تاريخي در حوزه هاي علميه نجف، کربلا، کاظمين، سامراء، بغداد، دمشق، قم، تهران و مشهد و گفت و گو با علماء و شخصيت هاي سياسي و انقلابي دنبال مي کند. اين تحرکات حساسيت حکومت استبدادي وقت را بر مي انگيزد و ظاهر شاه به اين نتيجه مي رسد که به طور کلي او را حذف نمايند.
علامه بلخي پس از بازگشت به افغانستان راهکارها و طرح هاي مهمي همراه آورد که مي بايستي آن ها را به مورد اجرا مي گذاشت. تأسيس حوزه علميه جامع و فراگير شيعي در کابل و رهنمون سازي فعاليت هاي فرهنگي شيعي در کابل و رهنمون سازي فعاليت هاي فرهنگي شيعي و از همه مهمتر تلاش مجدد براي قيام و سرنگوني حکومت استبدادي و تشکيل نظام جمهوري اسلامي و ساماندهي اوضاع سياسي افغانستان بخشي از اين راهکارها را تشکيل مي داد. همه اين طرح ها با مذاق سلطه استبدادي ناسازگار بود، و به همين دليل درصدد به شهادت رساندن بلخي بزرگ و اين عالم جهادگر برآمدند، تا شايد بتوانند چراغ مبارزات ملت مسلمان افغانستان را براي هميشه خاموش نمايند.

00232902 - بنيانگذار نهضت اسلامي معاصر افغانستان (3)

دفاعيات علامه بلخي در بيدادگاه ظاهر شاه
مرحوم خواجه نعيم خان زوري از ياران علامه بلخي در بيان اهداف مبارزات و دفاعيات شهيد در بيدادگاه ظاهر شاه در خاطرات خود چنين نوشته است: «ظاهر امر رهبري جنبش نوروز سال 1329 به دوش علامه بلخي بود. اداره بخش هاي علمي تبليغاتي، جذب عناصر صالح و توحيد آن ها از نگاه اعتقاد و تفکر به دور هدف بزرگي که مستلزم هرگونه ايثار و فداکاري است بر عهده ايشان بوده است. افزون بر آن مسئوليت سخنگوي جمعيت را نيز بر عهده داشتند. وقتي که اعضاي برجسته جمعيت را در زندان افکندند، از ما به طور انفرادي بازجويي به عمل آوردند. آقاي بلخي ضمن آنکه از طرز عمل مستبدانه دولت، اهمال و فروگذاري هاي آن در شئون مختلف مدني، زندگي اکثريت مردم در قرن بيستم ولي مانند ساير ملتهاي ما قبل قرون وسطايي رفتار مي شود انتقاد کرده بود».
علامه بلخي در جريان بازجويي چنين گفته است: «در بدخشان زنان و دختران جوان لباسي ندارند تا بپوشند. در نورستان پوست بز مي پوشند. در قبايل افاغنه از فرط عسرت در شينوار عند الاحتياج زن زيباي خود را با زن بد شکل ديگري که نسبتاً زندگي مرفه دارد با گرفتن چند رأس بز و مبلغي نقد مبادله مي نمايند. آدم فروشي خصوصاً از جنس لطيفه بازار گرم دارد. دختر فروشي و بهاي آن را مبلغ گزافي به عنوان «ولور» گرفتن شيوع عام يافته و جزو کلتور گرديده و اين بدعت ها نمايانگر منتهاي فقر و بيچارگي مردم بدبخت اين مرز و بوم است. کوچي ها هنوز با حيات بدوي مبتلا و با آنچه انسانيت نام دارد بيگانه اند».
مرحوم خواجه نعيم خان زوري با استناد به اظهارات علامه بلخي در بازجويي مي افزايد: «طوايف هزاره در زير يک سقف با حيوانات زندگي مي کنند و از کليه مزاياي ابتدايي حيات بشر محرومند و هيچ اميد بهبودي در آينده ندارند. گروه هائي که به نام پشه اي يا شاتري ياد مي شوند، در دره ها و قله هاي مشکل گذار کوهساران آشيانه کرده و خوراک اکثريت شان علف و ميوه کوهي است. نان گندم را در عمر خود مزه نکرده اند. ابواب علم و معرفت بر روي عموم بسته و ملت قهراً در ورطه جهل نگهداشته شده تا دايماً محل استثمار مستکبران و اقويا باشند. فرهنگ و معارف مروج امروز که بي شباهت با روش استعمارگران نيست روحيه فرزندان اين خاک را کشته خصوصاً با جلوه هاي تبعيضي. استعدادها را در نطفه خنثي کرده است. هويت شخصي و انساني سرکوب شده است. اختناق و فشار بر مشاعر عامه حاکم است. مردم امنيت مالي و جاني ندارند. محيط افغانستان با تمام وسعت و پهنايش مانند زنداني است که مردم اجباراً در آن به سر مي برند. احساس مردم از دلچسپي به وطن کور شده. دوام اين زندگي براي همه ناگوار و از آن بيزارند. مسئول همه اين بدختي ها خانواده سلطنتي موجوده است. تحمل آن اکنون بر دوش ملت ستمديده افغانستان سنگيني مي کند. ما بر خاسته ايم تا اين بار کثيف را از شانه ملت مسلمان افغانستان براندازيم. اگر توفيق نيافتيم آيندگان حتماً اين کار را خواهند کرد و اعمال شما پاداشي جز اين ندارد».
خواجه نعيم اضافه کرده است: «مطالب منظومه علامه بلخي با بيان صريح و شجاعانه اش زنگ خطري بود به نظام استبدادي که از زبان متهمي براي اولين بار در محضر رسمي و در حضور افسران عاليرتبه و مأمورين معتمد دولت شنيده مي شود. مستمعان را به حيرت واداشته بود. با تعجب به چهره يکديگر خيره شده بودند. شب به نيمه رسيده بود که جلسه تحقيق و استنطاق قطع شد. علامه بلخي و من به طرف استراحتگاه توقيفخانه روانه شديم. در مسير راه با مزاح و آهسته با آقا گفتم نظمت خيلي عالي و مطالب و دفاعيات شما جانانه بود. ولي امضا کردنت در زير نوشته و پهلوي امضا ميرزا محمد اسلم بي معني بود. علامه بلخي پوزخند پر معنايي زد و گفت: با امضاي خود تمام اظهارات ميرزا اسلم را ابطال کرده ام. آن ها بي سوادند. تنها به امضاي خشکم بايد اکتفا نمي کردند. اهميت آن روز محاکمه در محضر قضات مبرهن مي شود. گفتم نوشته منظومت باب قضا را نيز مسدود کرد. بيش از اين فرصت گفت و گو نيافتم به صحن توقيفنامه رسيده بوديم به اطاق هاي مخصوص انداخته شديم و دروازه حسب معمول از عقب قفل گرديد.
اعضاي هيئت بازجويي عبارت بودند از:
1- ژنرال غلام سعيد سرياور صدر اعظم.
2- ژنرال فيض محمد پسر حاجي نواب خان و سرياور شاه.
3- ميرزا غلام مجتبي خان رئيس تفتيش ديوان محاسبات.
4- ژنرال محمد عارف خان فرمانده پليس کابل.
5- عبدالحکيم خان پسر ملاقندي والي کابل.
6- محمد آصف خان رئيس امنيت ولايت کابل.
از جريان بازجويي بر مي آيد که بسياري از رجال دولت ولايت کابل هم شرکت داشته است. او ياور سابق سردار اسد الله خان و از نزديکان شاه محمود خان بود. هيأت تحقيق پرونده علامه بلخي را به مطالعه شاه محمود خان رساندند و به هدف دسيسه چيني آن مسترد نکردند.
مير غلام محمد غبار مورخ مشهور افغاني در جلد دوم کتاب «افغانستان در مسير تاريخ» شهيد اسماعيل بلخي را اينگونه توصيف کرده است: «ايشان روحاني وطن پرست، مرد فاضل و آگاه به مقتضيات عصر و متوجه فساد اداره و حيات رقت بار مردم بوده است. او با جمعي از مبارزان آزادي خواه افغانستان در سال 1329 نهضت اسلامي را در شهر کابل بنيان گذاشت که در ترکيب آن خواجه محمد نعيم زوري، سيد اسماعيل لولنجي، ميرعلي گوهر غوربندي، ميراسماعيل وکيل سرخ و پارسا در مجلس شوراي ملي، محمد ابراهيم شهرستاني مشهور به بچه گاو سوار، قربان نظر کند کمشر ترکمن تبار و برادر زاده خليفه قزل آباد خواجه اکرام، مدير محمد اسلم غزنوي، غلام حيدر خان بيات، صفر محمد بيات، حسن جان و لطيف خان افسران آگاه و رزمنده اردو، کندکمشر عبدالغياث خان کوهستاني و ديگران بودند. اعضاي نهضت نوروز 1329 تصميم به براندازي رژيم سلطنتي ظاهر شاه پادشاه بي خاصيت و عياش افغانستان در مراسم عيد نوروز داشتند که متأسفانه در حلقه اين نهضت، يک تن از جاسوسان دربار بنام گلجان نفوذ کرده و رئيس ثبت احوالات (رئيس سازمان امنيت) را در جريان گذاشته بود. به طوري که همه رهبران نهضت نوروز 1329 را گرفتار کرده و در نتيجه به حبس هاي طويل المدت در زندان مخوف دهمزنگ محکوم شدند».

دکتر امين برين زوري فرزند فرهيخته فرمانده خواجه محمد نعيم زوري با شناختي که در زندان دهمزنگ از ديدگاه سياسي و خصلت هاي انساني و رواني شخص آقاي سيد اسماعيل بلخي داشته درباره شخصيت ايشان چنين گفته است: «سيد اسماعيل بلخي از تعصب مذهبي قومي و محلي سخت متنفر بود و به صلح و دوستي بين مردمان زحمتکش افغانستان و مسلمانان شرق باور داشت. از آن قماش انسان ها نبود که در زير لحاف بميرد.
 

اشعار بلخي گواه صادق اين مدعا است:

 

بر مردگان بي عشق طعني است از شهيدان
مردي و عار بادت زين بي مرام مردم

از خون کام جويان لوح مزار نقش است
در راه کام مردم به از زکام مردن

رفتند پيشوايان با داغ عشق، بلخي
مأموم را ببايد همچون امام مردن

سرانجام دولت استبدادي با همدستي خود فروختگان درباري با اجير کردن عده اي در روز 1374/4/23 در بيمارستان علي آباد کابل سم در بدن علامه بلخي تزريق کرده و ملت مظلوم افغانستان را از داشتن يک رهبر بزرگ آگاه و انقلابي محروم ساخته تا به اهداف پليدشان برسند. شهادت علامه بلخي ضربه جبران ناپذيري بر پيکره اسلام، تشيع، حرکت هاي انقلابي و نهضت هاي رهايي بخش مردمي وارد آورد. با از بين رفتن حزب ارشاد اسلامي نهضت ها و حرکت هاي اسلامي افغانستان سرکوب شدند، و در مقابل تفکرات و احزاب کمونيستي به تدريج شکل گرفتند که به کودتاي هفتم ارديبهشت سال 1357 ختم شد.
روز تشييع پر شکوه جنازه علامه بلخي، شخصي مرحوم عبدالحکيم خان والي پيشين کابل را مي بيند که بي اختيار اشک مي ريزد. او تعجب مي کند و در فرصت مناسب از والي علت گريه اش را مي پرسد. والي مي گويد از روزي که عضو هيئت بازجويي علامه بلخي بودم، به اين سيد بزرگوار به شدت علاقه مند شدم. من از طرف شاه محمود خان صدر اعظم مأمور شده بودم که همراه غلام مجتبي خان رئيس تفتيش ديوان محاسبات و آصف خان رئيس امنيت کابل، از علامه بلخي و يارانش بازجويي کنيم. در زيرزمين ساختمان ولايت ميزي گذاشته بودند و ما اطراف آن نشسته بوديم که آقاي بلخي را براي بازجويي آوردند. ايشان بسيار آرام و راحت آمد و روي صندلي نشست. محمد آصف خان در آغاز بازجويي با لحني تند خطاب به علامه بلخي گفت: بي شرف! تو مي خواستي عليه دولت قيام کني؟ تو رهبر اين کودتا بودي؟ تو مي خواستي اعليحضرت را بکشي؟ صدر اعظم را بکشي و دولت را سرنگون کني؟ آقا بلافاصله بلند شد و با مشت چنان محکم به دهان رئيس امنيت کوبيد که به زمين خورد. بعد که ما کمک کرديم و او را زمين بلند کرديم و اوضاع عادي شد، رئيس امنيت سوگند ياد کرد که آقا را مي کشد.
سپس آقاي بلخي به آرامي به ما گفت اجازه دهيد يک جمله حرف بزنم. بعد به رئيس امنيت رو کرد و به او گفت شما مي توانيد مرا بکشيد اما هرگز اجازه نمي دهم به من توهين کنيد. وظيفه شما اين است که از من بازجويي کنيد. شما سؤال کنيد و من جواب مي دهم. بله، من مي خواستم در افغانستان انقلاب کنم، اين دولت استبدادي و خائن به ملت را سرنگون و به جاي آن يک حکومت جمهوري اسلامي برقرار نمايم. شاه را بکشم و آن کله طاسش را زير پاهام له کنم. شما سران مملکت مزدور و خائن به اسلام و کشور و مردم هستيد. سال هاست يک ملت را به نام يک نفر خائن، فاسد و جاهل به بند کشيديد. اين کشور را بدبخت کرديد. فقر و بيچارگي را براي اين جامعه آورديد. بله، من مي خواستم سران شما را بکشم و کله شان را زير پايم بگذارم و يک ملت را از بردگي شما نجات دهم. به خدا قسم اگر بار ديگر به من توهين کني، چنان بزنم که نتواني دوباره از جايت بلند شوي.
آصف خان رئيس امنيت را کنار کشيدم و به او گفتم که وظيفه مان بازجويي است و حق نداريم به کسي توهين کنيم. آن هم کسي که خودش همه چيز را مي گويد. اين بار، من رفتم و پهلوي آقاي بلخي نشستم. رئيس امنيت در جاي من نشست و شروع کرد به سؤال کردن ولي ديگر جرأت توهين نداشت. آقاي بلخي شجاعانه به همه چيز اعتراف کرد. ولي از لو دادن اسامي دوستان و همکارانش خودداري کرد. اما چون از همه چيز اطلاع دقيق داشتيم و همه افراد شناسائي شده را دستگير کرده بوديم، لازم ندانستيم زياد اصرار کنيم. همان جا همکاران علامه بلخي را يکي پس از ديگري آورديم و سؤالاتي از آن ها به عمل آورديم. آن ها بلخي را ديدند و بلخي آن ها را ديد و جريان تمام شد. من از همان روز باور کردم که آقاي بلخي سيد و از اولاد پيامبر (ص) است. آنچه که در تاريخ از شجاعت و شهامت فرزندان و نوادگان پيامبر اسلام (ص) خوانده بودم با چشم سر ديدم. بنابراين در مراسم خاکسپاري چنين مردي چگونه مي توانستم گريه نکنم؟!
 

منبع: شاهد ياران شماره 64

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد