از جمله وقايع يا به عبارتي بحران هايي كه انقلاب اسلامي آن را پشت سر گذاشت و با مديريت حكيمانه امام خميني (رحمة الله عليه)، آن فتنه ها خاموش و سرانجام آن به پيروزي و سرافرازي امت شهيدپرور انجاميد؛ جريان بني صدر بود كه در اين رابطه توضيحاتي داده مي شود. بني صدر با توجه به تاكتيك هاي وسيعي كه به كار گرفت[1] و با موضع گيري هاي رياكارانه و سخنراني هاي تلويزيوني، خود را چنان معرفي نمود كه براي اكثريت مردم كه او را از نزديك نمي شناختند[2] اين تصور بوجود آمده بود كه نامبرده مورد حمايت رهبر انقلاب مي باشد[3] و با اين وصف توانست اكثريت آراء در انتخابات اولين رئيس جمهوري را به خود اختصاص دهد و به عنوان رئيس جمهور برگزيده شود. بني صدر كه تا قبل از انتخاب شدن به عنوان رئيس جمهور، داعيه همراهي با امت اسلامي و خط امام را داشت و زيركانه از ابراز عقايد مخالف حزب الله خودداري مي كرد، از همان روزهاي آغازين رياست جمهوري يك باره تغيير روش داده و به رويارويي با ياران امام (رحمة الله عليه) هم چون شهيد مظلوم بهشتي پرداخت و با اين مواضع حمايت و پشتيباني منافقين خلق و ديگر ليبرال ها را براي خود كسب نمود.او مسئوليتي را كه به عنوان امانت از طريق آراء آحاد مردم انقلابي به عهده گرفته بود با بي اعتنايي به خواسته مردم انقلابي، در جهت تقويت خط نفاق و انحصار طلبي خود سوق داده ودرمسيرآنان گام برداشت .در مسئله معرفي و تعيين نخست وزير، علي رغم اين كه امام -رحمة الله عليه- درباره نخست وزيري تاكيد داشتند كه بايد يك دولت متدين و صددرصد اسلامي و قاطع انتخاب شود[4]، بني صدر با مجلس و نمايندگان منتخب مردم همراهي ننمود و با كارشكني و بهانه گيري اهداف انحصار طلبانه خود را دنبال مي كرد؛ اما بالاخره پس از لجاجت بسيار مجبور گرديد شهيد بزرگوار رجايي را به عنوان نخست وزير معرفي نمايد.[5] در واقع بني صدر با اين باور و گمان كه با عدم همكاري و مانع تراشي براي شهيد رجائي،او قدرت اداره امور را نداشته و بعد از اندكي سقوط مي كند، به اين امر تمكين کرد.به همين دليل از همكاري با دولت شهيد رجائي خود داري مي كرد و با لجاجت و كارشكني، دشمنان انقلاب را خشنود و ياران امام(ره) و مردم انقلابي را نگران انقلاب و آينده آن مي نمود.[6]با اينكه حضرت امام -رحمة الله عليه- كه در افقي بالاتر و وسيع تر، حفظ حكومت اسلامي را در نظر داشت،[7] دلسوزان انقلاب را پيوسته به خويشتن داري و صبر دعوت مي نمودند، لكن جريان انحرافي بني صدر، روز به روز وسعت بيشتري مي يافت و هر روز حرص بني صدر براي به دست آوردن آنچه كه خود آن را پست كليدي مي خواند بيشتر مي شد بني صدر و جريان انحرافي او نه تنها به صورت كانون قدرتي در مقابل نيروهاي خط امام قرار گرفتند، بلكه حتي موجوديت ولايت فقيه و شخص امام (رحمة الله عليه) را نيز مورد انكار و ترديد قرار دادند[8]و اين امر حاكي از يك فتنه بزرگي بود كه به وسيله جريان بني صدر دنبال مي شد.
افزون بر آن، آنچه كه بيش از پيش به ياران امام (رحمة الله عليه) هشدار مي داد واقعه حمله آمريكائيان به طبس بود كه آن امر از جمله موضوعات تاريكي است كه به جريان بني صدر مرتبط مي گرديد. در مسئله تجاوز آمريكائيان در ارديبهشت ماه سال 59 به صحراي طبس و شكست مفتضحانه آنان، علاوه بر اين سؤال كه آمريكائي ها با چه پوششي واطميناني دست به اين عمليات زده و در صحراي طبس نيرو پياده كرده اند؟ كه در جاي خود باقي است، اقدام خيانت آميز بني صدر در خصوص دستور بمباران بقاياي هلي كوپترها و از بين رفتن اسناد و مدارك بر جاي مانده[9] را نمي توان با هيچ بهانه اي توجيه نمود و اين عمل بني صدر با شهادت فرمانده سپاه منطقه يزد (شهيد محمد منتظر قائم)، كه براي جمع آوري اسناد به آن جا رفته بود، همراه گرديد.
در زمان جنگ تحميلي نيز، كه با حمايت و پشتيباني كشورهاي غربي شروع شد، با وجود اينكه امام -رحمة الله عليه- فرصت فرماندهي كل قوا را براي او فراهم نمودند و همواره او را نصيحت مي كردند كه همّ خود را مصروف خدمت به اسلام و دفاع از كشور نمايد[10]؛ لكن بني صدر با بي اعتنايي به نصايح رهبر انقلاب و با برخوردهاي لجاجت آميز با ياران امام (رحمة الله عليه)، هم چنان سبب تضعيف جبهه اسلام مي گرديد و فرصت هاي مناسبي را براي حملات و پيشروي هاي دشمن بعثي فراهم نمود كه خاطره اي رنج آور براي دلسوزان انقلاب بود.
بني صدر درباره جنگ با داعيه اينكه جنگ را بطور كلاسيك[11] و با مقدم شمردن تخصص و تنها با بكارگيري نيروهاي نظامي اداره مي كند، با گذاردن دست روي دست و وقت كشي فراوان باعث گرديد، دشمن متجاوز با استفاده از فرصت فراهم آمده، شهرهاي كشورمان را به تصرف درآورد و همچنان پيشروي نمايد و بني صدر هم اين رويه را تاكتيك رزم خود قلمداد مي كرد و مانع دخالت نيروهاي مردمي در جنگ بود. بني صدر علاوه بر ايجاد تشتت و اختلاف در ميان نيروهاي رزمنده به ويژه ارتش و سپاه و با ميدان دادن به پاره اي از افسران و فرماندهان ليبرال با تاكيد بر مسئله تخصص، خط سياسي خود را دنبال نموده و با مخالفت با دخالت نيروهاي مردمي در جنگ امكان تجاوزات بيشتر را براي دشمن فراهم نمود و با قطع پشتيباني تسليحاتي و لجستيكي نيروهاي مردمي در خط مقدم جبهه،آنها، يعني در واقع همان رزمندگاني را كه با ابتدائي ترين امكانات براي حفظ شهرهايي چون خرمشهر، هويزه، سوسنگرد و… به گونه اي مظلومانه در برابر متجاوز مقاومت و ايستادگي مي كردند، را به مسلخ شهادت برد.
اما درباره عزل بني صدر و سقوط آن بايد گفت آن چه كه عزل و سقوط بني صدر را حتمي كرد، عاملي نبود جز علمكرد خود او، يعني سقوط بني صدر را مي توان محصول فتنه و تشنجي كه خود در ميان جامعه بوجود آورده بود دانست و علي رغم نصايح و هشدارهاي امام-رحمة الله عليه- به ايشان، بني صدر همچنان بر طبل جدايي و نفاق مي كوبيد و با انجام سخنراني و مصاحبه سعي بر دامن زدن به تشنج ها داشت و زمينه را براي بركناري خود فراهم نمود.
ليبرال ها و به عبارتي جريان و خط بني صدر با ائتلافي كه با سازمان منافقين و چپ گرايان صورت داده بودند[12] ،با سوء استفاده از جو ومحيط آزادي كه بر جامعه حاكم شده بود، در مقابل انقلاب و خط امام -رحمة الله عليه- جبهه واحدي را تشكيل دادند و با استفاده از امكانات دفتر هماهنگي رياست جمهوري و روزنامه هاي ميزان و انقلاب اسلامي و… و تشكيل ميتنيگ ها، محيطي ناآرام فراهم كردند و اين جريان تشنج با سخنراني بني صدر در مراسم سالگرد 17 شهريور سال 59 آغاز و تا اول تيرماه 60 كه به عزل بني صدر از رياست جمهوري انجاميد ادامه داشت.
البته اوج اين جوسازي ليبرال ها را مي توان سخنراني بني صدر، در ميدان آزادي، در روز عاشورا و كف زدن نيروهاي چپ و غير مذهبي در روز عزاي حسيني دانست كه بني صدر ماهيت واقعي خويش را به عموم مردم نشان داد و ديگر جريان روز 14 اسفند 1359 در مراسم سالگرد درگذشت مصدق در دانشگاه تهران بود كه در آن واقعه زد و خورد و درگيري شديدي ميان نيروهاي خط امام (رحمة الله عليه) و هواداران (ميلشيا) سازمان منافقين كه دركنار ليبرال ها قرار گرفته بودند، درگرفت[13] و اين وقايع در شرايطي صورت مي گرفت كه مي بايست همه افكار و توجه به مسئله جنگ به عنوان مسئله اصلي كشور معطوف گردد، اين درگيري ها بيشترين انرژي را صرف خود كرده و اميد را در دل دشمنان متجاوز به مراتب بيشتر مي كرد.
با اين همه جريان ليبرال با تمام نفاق افكني هايي كه بوجود آورده بودند ،خود را در بن بست مي ديدند، لذا در صدد انحلال مجلسي ،كه با آراء مردم و با حضور نمايندگان مردم تشكيل گرديده بود، از طريق رفراندوم بودند؛ كه رهبر انقلاب امام خميني (رحمة الله عليه) در پاسخ آنها اظهار داشتند، اين شما هستيد كه به بن بست رسيده ايد، ملت هرگز به بن بست نمي رسد[14] و امام (رحمة الله عليه) با اين موضع گيري آنان را در اين امر ناكام گذاشتند.
با اين اوصاف جريان ليبرال در اين زمان بود كه كار را به دعواهاي خياباني كشانده و بر درگيري ها و تشنج ها افزود و جبهه ملي با حمله به موازين اسلامي (لايحه قصاص) روز 25 خرداد را روز برگزاري تظاهرات و ميتينگ اعلام كرد، كه اين امر با موضع قاطع رهبر انقلاب مواجه گرديد و در اين هنگام امام (رحمة الله عليه)حکم ارتداد آن جبهه را صادر نمودند[15] . موضع گيري هاي جريان ليبرال و بني صدر بامخالفت و تظاهرات مردم انقلابي پاسخ داده شد و در اين زمان بود كه زمينه براي بركناري بني صدر كاملاً فراهم گرديد و رهبر انقلاب، بني صدر را از فرماندهي كل قوا عزل نمودند و به دنبال آن مجلس شوراي اسلامي نيز با اكثريت قاطع، راي به عدم كفايت سياسي رئيس جمهور داد[16] و آن به تاييد رهبر انقلاب رسيد ،و با عزل رئيس جمهوربني صدر، حضور نيروهاي ليبرال در حكومت و نظام اسلامي خاتمه يافت.
بدين ترتيب بني صدري كه با كمك سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا و هم چنين با تزوير و دورويي و نفاق با تكيه بر 11 ميليون راي مردم و حسن اعتماد آنان ،بر كرسي اولين رياست جمهوري ايران نشسته بود، با گذشت زمان سوء سريره و خباثت دروني اش براي مردم آشكار گرديد و همين مردمي كه در اثر عدم آشنايي به بني صدر راي داده بودند با انجام تظاهرات خياباني راي خود را پس گرفته و از او تبري جستند. با اين همه، نفوذ جريان ليبراليسم در نظام اسلامي و حاكميت بني صدر بر كشور، موجب خسارت هاي جبران ناپذيري شد كه جبران آن به سادگي ميسر نيست.مي توان گفت، اولين رياست جمهوري ايران مهره اي امريکايي بوده است.در اسناد اول تا هفتم مجموعه منتشره لانه جاسوسي آمريكا آمده است كه سازمان سيا با توجه به نكاتي كه در بني صدر ديده بود به وي طمع كرده و در پاريس يكي از جاسوسان برجسته سيا به عنوان يك تاجر با وي ملاقات نموده است .همچنين در گزارش تام اهرن، رئيس ايستگاه سيا در تهران، آمده است: تاجر آمريكائي (راترفورد) به ايران آمده و با آقاي بني صدر ملاقات كرده و وي را با حقوق ماهيانه 1000 دلار به عنوان مشاور شركت آمريكايي استخدام كرده است[17]. اضافه بر اين كه خود بني صدر بعد از فرار از ايران تصريح مي كند: «در سال 59 اين من بودم كه به نيروهاي (ضد انقلاب و تجزيه طلبي چون) كومله و دموكرات كردستان پيغام دادم كه اسلحه را بر زمين نگذارند.»[18] .بني صدر با اين اعتراف ها و شواهد و قراين ديگر جاي ترديدي در وابستگي اش به بيگانگان باقي نمي گذارد و عاقبت پرونده بني صدر با خيانت هايي كه مجالي براي طرح آن در اين مختصر نيست ورق خورد، و امروزه مردم انقلابي ايران سقوط و فرار وي را از الطاف الهي مي دانند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ذخيره هاي امپرياليسم (بني صدر، منافقين)، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي.
2. بازخواني پرونده يك رئيس جمهور، قاسم روان بخش، انتشارات هماي غدير.
پي نوشت ها:
[1] . محمدي، منوچهر، انقلاب اسلامي، زمينه ها و پيامدها، نشر معارف، 1381، ص 180.
[2] . رويدادهاي انقلاب، واحد مطالعات و تحقيقات، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي.
[3] . محمدي، منوچهر، همان.
[4] . صحيفه نور، ج 4، ص 253.
[5] . رويدادهاي انقلاب، ص 40.
[6] . رويدادهاي انقلاب، ص 40.
[7] . همان، ص 40.
[8] . همان، ص 41.
[9] . محمدي، منوچهر، همان، ص 182.
[10] . همان، ص 40.
[11] . همان، ص 186.
[12] . همان، ص 191.
[13] . همان، ص 188.
[14] . صحيفه نور، ج 14، ص 243.
[15] . همان، ج 15، ص 10.
[16] . محمدي، منوچهر، همان، ص 190.
[17] . روان بخش، قاسم، بازخواني پرونده يك رئيس جمهور، انتشارات هماي غدير، ص 208، (به نقل از كيهان، 7/4/60، ص 4)
[18] . همان، ص 166، (به نقل از كيهان هوايي، 9/10/71، ص 10)