همانگونه که شما پرسشگر ارجمند خود مي دانيد اين گروه يک فرقه ضاله است بنا بر اين در برابر آنان بايد از دين اسلام و ملت مسلمان حمايت نمود و انحرافات اعتقادي ، اخلاقي و اجتماعي اين گروه با برخورد معقول و اسلامي بايد براي مردم روشن گردد .، زيرا اين گروه نه در قالبب دين مي گنجد و نه در قالب مذهبي ازاديان ديگر بلکه يک گروه کاملا سياسي و استعماري است که در اختيار قدرت هاي شيطاني همچون آمريکا و اسرائيل قرار دارد. و از نظر مالي و فرهنگي نيز از طرف اين قدرت ها در برابر دين مبين اسلام پشتيباني مي گردد . و روي همين جهت است که با تکيه با امکانت فوق العاده در کشورهاي مختلف دنيا عرض اندام مي کنند و بابرخورد جذاب فريبنده در ميان عوام و بي اطلاع از ماهيت اين گروه ، به خود شان جرئت مي دهند تا اظهار وجود کنند.
بنا بر اين وظيف شرعي هر مسلماني است که چهره واقعي بهائيان را براي مردم بر ملا کند تا توانايي تبليغ از آنان گرفته شودو نتوانند در جهت تحقق اهداف شان که همان اهداف قدرت هاي استعماري و شيطاني است در ميان مسلمانان با چهره هاي نقاب دار و برخورد هاي فريبنده و جذاب قد علم کنند. وبه خصوص از تماس جوانان نا آگاه با آنان به طور جدي جلو گيري شود چه اين که آنان نجس اند و تماس با آنان و استفاده از غذاهاي آنان جايز نمي باشد.
بهائيان در واقع هيچ اعتقادي به هيچ چيزي ندارند هر چند يک سلسله اموري را به عنوان ارکان و اصول و مباني اعتقادي خود مطرح مي کنند .که به صورت مختصر تاريخچه کوتاه به آنها مي پردازيم:
سيد علي محمد شيرازي (1236 ـ 1266) يكي از شاگردان سيدكاظم رشتي مؤسس فرقه شيخيه بود كه پس از فوت استاد، ادعا كرد كه او باب و واسطه وصول به امام زمان است و بعد ادعا كرد كه خود قائم موعود است و در نهايت نيز ادعاي نبوت و … را نمود تا اين كه در سال 1266 هـ .ق در تبريز به دار آويخته شد او كه با ادعاهاي خود فرقه بابيه را بنا نهاده بود، ميگفت خاتم، ظهورات مشيت اوليه و آخرين حلقه سلسه نبوت نيست بلكه ظهور بعد از او كه از آن به من يظهره الله تعبير ميكرد، به مراتب بالاتر از ظهور خود اوست.[1]بعد از مرگ علي محمد باب، صبح ازل (1246 تا 1330) جانشين او شد ولي به علت مخالفت مردم و علما او به همراه برادرش ميرزا حسينعلي معروف به بهاءالله به عراق تبعيد شد و در آنجا به خاطر اختلافي كه بين دو برادر به وجود آمد، دولت عثماني صبح ازل را به قبرس و بهاء الله را به عكّا در فلسطين، تبعيد نمود و در حالي كه هر كدام دعوي رهبري بابيه را داشتند، بهاء الله با ادعاي اين كه من همان «من يظهره الله» مورد نظر علي محمد باب هستم توانست بر برادرش فايق آيد و رهبري بابيها را به دست آورد و كمكم فرقه «بهائيت» را بر روي پايههاي آن بنا نهد،[2] و با حمايتهاي استعمارگران فرقهاي جديد به وجود آورد. بعد از وي نيز فرزندش عباس افندي به سازماندهي دوباره فرقه بهائيت پرداخت و آن را به شبكه جاسوسي براي خدمت به استعمار انگليس و بعد آمريكا تبديل كرد و به شكرانه خدماتش از دولت انگلستان لقب «سِر» و نشان «نايت هود» گرفت.[3]در اين نوشته قبل از بيان عقايد و احكام بهائيت اشاره اي خيلي كوتاه به حمايت هاي بيگانه گان از اين فرقه مي كنيم:
1. حمايت روسيه: سفارت روسيه از اول فتنه بابيه و پيدا شدن فرقه بابيه و بهائيه از رهبران اين فرقه حمايت مي كرد. به عنوان مثال دالگوركي سفير روسيه در تهران براي نجات بهاء الله از زندان پادرمياني كرد و فرستاده خود را با وي همراه نمود تا به سلامت از ايران خارج شود.
2. دولت انگلستان: بعد از انتقال رهبري بابيت و بهائيت به عراق و سپس فلسطين، رهبران اين فرقه خود را به تبعيت استعمار انگليس در آوردند به طوري كه پس از پايان جنگ جهاني اول به پاس خدماتي كه عبدالبهاء براي استعمار انگليس انجام داده بود طي مراسمي لقب سِر(Sir) و بزرگترين نشان خدمتگزاري، نايت هود(Knight Hood) را دريافت كرد.
3. آمريكا: در اثر حمايت هاي آمريكا، بهائيگري به ستون پنجم و يكي از ابزارهاي استكباري آمريكا بعد از جنگ جهاني اول مبدّل شد.
4. پادشاه عثماني: براي قدرداني از حمايت هاي عثماني از بهائيت، عبدالبهاء لوحي براي او نازل كرده و از او تشكر نمود.
5. دولت غاصب اسرائيل: بهائيت از اول پيدايش خود با يهود همكاري داشت به طوري كه دكتر احمد شلبي عقايد اين فرقه را در كتاب مقارنة الاديان اليهوديه مي آورد كه هيئت بين المللي حيفا در نامه اي به محفل روحاني ملي بهائيان ايران در اول ژوئيه 1952 رابطه شوقي افندي رابا حكومت اسرائيل اعلام داشت.[4]با توجه به مطالب فوق معلوم مي شود كه فرقه بهائيت از تأسيس تا زمان حال هميشه وسيله اي براي خيانت به مسلمانان و حمايت از دولت هاي استعماري بوده است اما در مورد عقايد آنان بايد گفت كتابهائي كه بهاء الله يعني ميرزا حسينعلي به گمان خودش نازل كرده و عقايد و احكامش را گفته است به عنوان نمونه اشاره مي كنيم:
1. الايقان 2. مجموعة الالواح 3 . الشيخ 4. اقدس 5. نبذة من تعاليم حضرت البهاء[5]
عقايد بهائيت:
بيشتر عقايد بهائيت در محور بهاء الله است كه در اينجا به چند نمونه اشاره مي كنيم:
1. شناخت: اولين چيزي كه بر بندگان واجب شده است شناخت محل تابش وحي و طلوع امرالله است يعني معرفت به ميرزا حسينعلي بهاء الله كه در اثر اين شناخت اعمال قبول مي شود.
2. بهاء الله همان خداست و پس از او شوقي افندي خدا شد.
3. بهاء مژده انبياء گذشته و باب است يعني سيد علي محمد شيرازي باب فقط مژده رسان بهاء الله بود و با آمدن او قيامت نزديك مي شود.
4. اسماء، صفات و افعالي كه براي خداوند تبارك و تعالي ذكر مي شود رموزي است براي اشخاصي كه آنها مظهر الله هستند(يعني خدا در آنها ظهور كرده است) و گرنه خداوند، اسماء و صفات و افعال ندارد.
5. بهاء الله، احد و واحد است و شريكي در ملك براي او نيست چرا كه خداوند در او ظهور كرده است و اين ظهور براي شناخت بيشتر خداوند است كه در حجاب غيب از نظرها پوشيده است.
6. بهائيت از همه اديان گذشته بهتر است چرا كه خداوند در بهاء الله ظهور كرده است و اديان ديگر با ظهور بهاء تمام مي شوند و به مرحله كمال مي رسند.
7. دين اسلام تا آمدن بهاء الله معتبر بود و قرآن كريم هيچ گونه اعجازي ندارد و توسط باب نسخ شده است.
8. بهاء الله يك معجزه است زيرا بدون اينكه به مدرسه برود توانسته الواح مقدسه فارسي و عربي را املاء نمايد.
9. شريعت بهائي فقط پس از هزار سال قابل تغيير است يعني خداوند تبارك و تعالي مي تواند بعد از هزار سال در
شخص ديگري ظهور كند و دين بهائيت را نسخ كند همچنانكه با ظهور خود در بهاء، دين اسلام را نسخ كرد.[6]
احكام:
بهائيت براي خود احكامي را هم به گمان خويش نازل شده، دارند كه به چند نمونه مهم اشاره مي كنيم:
1. نماز: صبح و ظهر و شام 9 ركعت به صورت فرادي و قبله هم شهر عكا است كه قبر ميرزا حسينعلي بهاء (خدايشان) در آنجاست و نماز آيات نسخ شده و كسي كه آب ندارد به جاي وضو ، پنج بار مي گويد: بسم الله الاطهر الاطهر.
2. روزه: بهائيت مي گويند هر سال 19 ماه دارد و هر ماه نوزده روز پس روزه 19 روز واجب است كه عيد نوروز عيد فطرشان مي شود.
3. حج: زيارت محل تولد باب در شيراز و خانه حسينعلي ميرزا در بغداد در همه ايام به جاي زيارت كعبه قرار داده شده است.
4. ازدواج: بيش از يك زن جايز نيست، ازدواج با زن پدر حرام ولي با بقيه محارم مانند مادر، خواهر و …. حلال است.
5. طهارت: همه اشياء روي دنيا پاك است مانند: بول، غائط، مني، سگ و … و اين موهبت بهاء به بندگان اوست.
6. مراكز اجتماع: 1. حظيرة القدس: در عشق آباد 2. مشرق الاذكار: در نزديك شيكاگوي آمريكا
7. تربيت اولاد: درس و ياد دادن احكام بهائيت فرزند بر عهده پدر است و اگر فقير باشد از بيت العدل داده مي شود.
8. يك سوم ديه كسي كه كشته شده است حق بيت العدل بهائيت است نه صاحب دم.
9. زنا: حد زنا در مرحله اول 9 مثقال طلا و در مرحله بعد 18 مثقال به بيت العدل ريخته مي شود.
10. مهماني: هر ماه يكبار مهماني بر همه واجب است هر چند با دادن آب خالي.
11. بهداشت: هر هفته يك بار غسل و ناخن گرفتن واحب است.
12. عيد: درهر سال دو عيد هست: 1. روز بعثت باب(ادعاي بابيت) 2. روز ولادت ميرزا حسينعلي بهاء.
13. دفن اموات: مرده ها بايد در بلور، سنگهاي قيمتي و چوب هاي محكم لطيف و با انگشتر نقش دار به اسم بهاء، دفن شوند.
14. آداب و معاشرت: با اديان ديگر با محبت و مسالمت رفتار شود تا بوي خوش رحمان(بهاء الله) را بهائيت بيابند.
15. ارث: سهم دختر و پسر مساوي است همچنان كه بلوغ هر دو در 15 سالگي است.
16. اسباب منزل: هر نوزده سال يك بار، بايد اثاثيه منزل تغيير يابد.[7]با توجه به حمايت هاي علني استكبار و ادعاهاي بي منطق بهائيت بايد بگوئيم بهائيت دين نيست بلكه نقشة استعماري است براي ضربه زدن به امت اسلامي و غلبه بر كشورهاي اسلامي. زيرا اگر مردم اين مكتب را بپذيرند ديگر مبارزه با ظلم، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر مفهوم خودش را از دست مي دهد و بايد اشياي قيمتي را به حساب بهائيت در بيت العدل كه به جاي بيت المال رايج در دين اسلام است بريزند و اين يعني استكبار با خيال ر احت بر كشو رهاي بزرگ اسلامي تسلط يابد و هيچ رقيبي هم نداشته باشد.
واقعيت اين است كه هنوز علماي علم فرق و مذاهب و ملل و نحل نتوانستهاند جايگاهي براي اين فرقه در ميان مباحث اديان و مذاهب پيدا كنند اين فرقه نه در تعريف مذهب ميگنجد نه تعريف دين بر آن شامل ميشود و نه هم چون اديان آسماني شالوده مستحكمي دارد و نه هم چون اديان غير آسماني پشتوانه فكري و سازمان ديني به همين دليل نقد اين فرقه در قالب انتقادهاي رايج در علوم مربوط به اديان و مذاهب امكان ندارد و به تعبير ديگر چون ساختار فكري و عقيدتي منسجم و مستقلي ندارد نه قابل انتقاد است نه قابل استناد. با اين همه در اين مقال به چند مورد انتقاد كلي اشاره ميشود.
الف) انتقادهاي اعتقادي
فرقه بهائيت در مورد مسائل اعتقادي گنگ و نامفهوم است و با اينكه آسمان و ريسمان را به هم بافته مطلبي را ارائه نكرده كه جزو اعتقادات پيروانش به حساب آيد. براي روشن شدن اين مطلب به چند مورد اشاره ميشود.
1 . عدم توضيح در مورد مبدأ و معاد: اين فرقه توضيحي در مورد مبدأ عالم و انسان نميدهد معلوم نيست قائل به توحيد است يا ثنويگرا يا همچون بوديسم منكر مبدأ است يا چون شمنپرستها به مظاهر طبيعت را پرستش ميكند تنها چيزي كه در تاريخ اين فرقه به چشم ميخورد ادعاي الوهيت ميرزا حسينعلي بهاء است وي در كتاب اقدس خود ص 1 خويشتن را منبع وحي و تجلّي خدا معرفي كرده مدعي ميشود كه خداوند خلقت و تدبير جهان را به او سپرده است و در كتاب ايام تسعه ص 50 درباره روز تولد خود ميگويد: فيا حبّدا هذا الفجر الذي فيه ولد من لم يلد و لم يولد،[8] و يا در جاي ديگر ميگويد: خدايي هستم كه در سايههاي ابر فرود آمدم تا جهانيان را زنده گردانم.[9] و اينها تنها مطالبي است كه بهائيان در مورد خداي خود ارائه ميدهند ولي توضيحي در كمّ و كيف آن ندارد و نميگويند كه چرا خدايشان نتوانست در ايران بماند و بعد از مدتي زنداني شدن و تبعيد نهايتاً در عكّا مرد مگر خدا ميميرد و بندگان خود را بيخدا ميگذارد؟!
بهائيان علاوه بر مسأله مبدأ در مورد معاد هم مطلبي ارائه نكردهاند و يك محقق نميتواند بگويد آيا آنان قائل به معاد هستند يا تناسخ را ميپذيرند اگر معاد را قبول دارند كمّ و كيف آن چگونه است؟ خلاصه اين كه يك بهايي نميداند در مقابل اين سؤال كه از كجا آمده و به كجا خواهد رفت جوابي ارائه دهد.
2 . عدم توضيح در مورد نبوت و امامت: بهائيان ادعا ميكنند كه با ظهور باب و بهاء شريعت اسلام الغا گرديده و دوره رسالت محمدمصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ سپري شده است و اين دوره دوران زمامداري جمال اقدس الهي و آيين اوست. حال سؤال اين است كه آيا آنها به نبوت و امامت اعتقاد دارند يا نه و باب و بهاء بني و مرسل هستند يا خداي متجلي در جسم انسان و نهايتاً با آمدن آنها شريعت و دين جديد آغاز شده يا آنها ادامه دهنده شريعت قبلي هستند. آنان گاهي ميرزا حسينعلي را خداوند لم يلد و لم يولد ميدانند و گاهي پيامبر مرسل و گاهي وي را مهدي موعود ميشمارند و گاه جانشين باب و انتظار دارند كه مسلك آنان هم شاخهاي از اسلام به شمار آيد هم به ديده دين مستقل به آن نگريسته شود.
3 . التقاط در احكام عملي: بنيانگذاران مسلك بهائيت براي اين كه رنگ و بوي مذهب و دين به مسلك خود بدهند احكام عملي كه تقليدي صوري ازدين اسلام و مفهومي از مسيحيت پولسي است براي آن دست و پا كردهاند كه به چند مورد از اين احكام اشاره ميشود.
1 .نماز: در آيين بهايي نماز 9 ركعت است كه به صورت انفرادي، صبح و ظهر و شام بر هر فرد بالغي واجب است و قبله آنها شهر عكّا يعني قبر حسينعلي بهاء ميباشد چرا كه وي در كتاب خود گفته: «اذا اردتم الصلوة و لوّ وجوهكم شطري الاقدس؛ وقتي نماز ميخوانيد به سوي قبر من نماز بخوانيد».[10]2 . حج: بهائيان براي حج به زيارت خانهاي در شيراز ميروند كه سيدعلي محمد باب در آن متولد شده است و همچنين زيارت خانهاي در عراق كه تبعيدگاه حسينعلي بهاء بود حج آنان به شمار ميرود[11] معلوم نيست حسينعلي بهاء چرا زيارت قبر خود را حج پيروانش قرار نداده؟ گويا ميخواسته سهمي هم براي سلفش علي محمد باب تعيين كرده باشد كه خانه وي را كعبه بهائيان قرار داده است.
3 . از ديدگاه بهائيان ازدواج با زن پدر حرام است ولي با دختر و خواهر و ساير اقربا جايز است.[12] يعني در اين اياحهگري فقط زن پدر حرام شده و با بقيه اقربا ولو دختر و خواهر ميتوان ازدواج كرد.
4 . بهائيان تمام اشياء را پاك ميدانند حتي امثال بول، غائط، سگ و خوك[13] و گويا در اين مورد از مسيحيان الگو گرفتهاند همچنان كه حسينعلي بهاء در دعوي الوهيت، آنان متأثر شدهاند.
ب) انتقادهاي رفتاري:
1. پيروي از استعمار: همفر جاسوس انگليسي كه در دوران قاجار در خاورميانه به جاسوسي براي انگلستان ميپرداخته در ضمن معرفي برنامههاي وزارت مستعمرات انگليس، براي متلاشي كردن كشورهاي اسلامي و از بين بردن اتحاد اسلامي، ايجاد فرقههاي ساختگي را مهمترين راهكار براي رسيدن به اين هدف، ارزيابي ميكند.[14] به همين دليل است كه انگلستان در آن دوره چندين فرقه جديد به وجود آورد كه مهمترين آنها قاديانيه در هند، وهابيت در عربستان و بهائيت در ايران بود.
هرچند به هنگام ظهور باب دولت تزاري نقش حامي وي را بازي ميكرد،[15] ولي با انتقال قدرت به حسينعلي بهاء و تبعيد وي به عكّا در فلسطين كه تحتالحمايه انگلستان بود، انگليس حامي جديد مسلك تازه تأسيس بهائيت شد و حسينعلي با برخورداري از حمايتهاي اين دولت توانست آب رفته را به جوي باز آورد و بابيان را از نو سازماندهي كرده آن را به شبكه جاسوسي كه وظيفهاش ايجاد انقلاب در بين مسلمانان و جمعآوري اطلاعات براي كشورهاي استعماري بود، تبديل سازند.
بهائيان با حمايتهاي استعماري و به خصوص انگليس و آمريكا تأسيس شده و به حيات خود ادامه ميدهد به همين دليل هر گاه، سياست اين دولتها اقتضاء كند گسترش مييابد و هرگاه حمايت آنها كم شود در لاك خود فرو ميرود و احكام خود را با خواستههاي اين دول تطبيق ميدهد و اگر بخواهيم تقسيم جديدي در علم اديان و مذاهب ابداع كنيم بايد اديان و مذاهب را به دو قسمت سياسي و غيرسياسي تقسيم كنيم و فرقههايي چون قاديانيه، بهائيه، وهابيه را جزو فرقههاي سياسي بشماريم كه با سياست دول استعماري تأسيس و تأييد ميشوند و با از دست دادن پشتوانه سياسي خود به لاك خود ميخزند.
.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ جامع بهائيت (نوماسوني) بهرام افراسيابي، انتشارات سخن.
2. شيخيگري بابيگري از نظر فلسفه، تاريخ، اجتماع، مرتضي مدرّس چهاردهي.
3. انشعاب در بهائيت، اسماعيل رائين.
4. بهائيت در ايران، زاهداني، زاهد تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، دوم 1381 شمسي.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: مشكور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 88 تا 91، انتشارات آستان قدس رضوي، چاپ سوم، 1375.
[2] . ر.ك: رائين، اسماعيل، انشعاب در بهائيت، ص 84، مؤسسه تحقيقي رائين، بيتا.
[3] . رباني گلپايگاني،علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 341، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، 1377.
[4] . افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، ص 271، ص 298، ص 323، ص 563، تهران ، مهرفام، دهم، 1382 شمسي.
رك: رباني گلپايگاني، علي؛ فرق و مذاهب كلامي، ص 341، قم، امير، اول، 1377 شمسي.
و رك: شلبي، احمد، مقارنة الاديان اليهوديه، ص 336، قاهره، مكتبة النهضة المصريه، سوم، 1973 ميلادي.
[5] . همان.
[6] . شلبي، احمد؛ مقارنة الاديان(اليهوديه)، ص 331، قاهره، مكتبة النهضة المصريه، سوم، 1973 ميلادي و ررك: افراسيابي، بهرام؛ تاريخ جامع بهائيت، ص 345، تهران، مهر فام، دهم، 1382 شمسي.
[7] . رباني گلپايگاني، علي؛ فرق و مذاهب كلامي، ص 343، قم، امير، اول، 1377 شمسي.
رك: افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، ص 345، تهران، مهرفام، دهم، 1382 شمسي.
[8] . همان، ص 342.
[9] . سلطانزاده، رضا، سيري در كتابهاي بهائيان، ص 158، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم.
[10] . ر.ك: سيري در كتابهاي بهائيان، ص 123.
[11] . ر.ك: فرق و مذاهب كلامي، ص 343.
[12] . همان.
[13] . همان.
[14] . خاطرات همفر جاسوس انگليسي در ممالك اسلامي، ص 93، انتشارات اميركبير.
[15] . سيري در كتابهاي بهائيان، ص 88.