بهائیت، پیوند عمیق و همه جانبه با امپریالیسم تزاری (1)
سران فرقه ی بابیت و به ویژه بهائیت، از دیرباز با امپریالیسم تزاری، پیوند و تعامل داشته اند و علاوه بر منابع غیر بهائی، در آنان خود بابیان و بهائیان نیز شواهد و دلایل تاریخی زیادی وجود دارد که از پیوند سران این دو فرقه – خصوصاً شخص حسینعلی بهاء – با روس تزاری پرده بر می دارد.
شواهد تاریخی یازده گانه زیر، به وضوح نشان از «توجه و طمع ورزی خاص» روسیه ی تزاری نسبت به موضوع باب و پیامدهای آن در تاریخ ( جریان بابیت و بهائیت)، و وجود پیوند میان عناصر سرشناس بابی و بهائی با روسها دارد. ذیلاً به طور فهرست وار به تک تک این شواهد اشاره می کنیم و سپس پیرامون آنها مفصلاً توضیح می دهیم.
1. وعده ی ملامحمد علی زنجانی ( رئیس شورشیان بابیه در زنجان) به پیروان خویش ( در زمان جنگ با قشون دولتی) مبنی برآمدن دولت روس به یاری آنها، و نیز اعتراض سفیر روسیه در ایران به امیرکبیر بابت سرکوب شورش مزبور:
2. تصمیم سران بابیه در هنگام تجمع در «بدشت» شاهرود ( 1264 ق) مبنی بر اقدام به آزاد سازی علی محمد باب از زندان ماکو، و گریختن به خاک روسیه در صورت عدم توانایی برای دفع قوای دولت ایران.
3. تکاپوهای سؤال انگیز کنسولگری روسیه در تبریز در جریان اعدام باب، همچون: وجود ارتباط و دوستی میان حاجی علی عسکرتبریزی ( از مرتبطان و خادمان باب در تبریز، و اطرافیان و مقربان خاص حسینعلی بهاء در تبعید عثمانی) با عضو کنسولخانه ی روسیه در تبریز؛ دستور امپراطور روس قبل از اعدام باب به کنسول خود در تبریز مبنی بر تحقیق کامل پیرامون جریان بابیت و گزارش آن به دربار تزار، و متعاقب آن، دیدار و گفت وگوی کنسول مزبور با منشی و دستیار مشهور باب ( سید حسین یزدی) پیرامون باب و مسلک وی؛ تصویر برداری از جسد خونین باب ( پس از اعدام) توسط نقاش کنسولخانه و ارسال آن به پایتخت روسیه، و بالاخره نقش یک تاجر بابی مسلک و «تحت الحمایه ی روسیه» در ماجرای سرقت و اختفای جسد باب در تبریز.
4. همکاری نزدیک اعضای خاندان افنان ( خویشاوندان مادری باب و نمایندگان عباس افندی در ایران) با سفارت روسیه، و فعالیت میرزا محمد تقی افنان وکیل الدوله [پسر دایی باب، و از مقربان حسینعلی بهاء و عباس افندی] و منسوبان نزدیکش به عنوان نمایندگان تجاری روسیه در بمبئی و یزد، و عضویت شریک تجاری شان ( آقا علی حیدر شیروانی بهائی) در سفارت روس در تهران.
5. روابط و همکاری افسران و دیپلماتهای روسی نظیر کاپیتان تومانسکی ( افسر توپخانه ی روسیه در عشق آباد، و از مأموران زبده ی آن کشور) با بهائیان، به ویژه با ابوالفضل گلپایگانی و مهدی گلپایگانی ( دو نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) در ترجمه و ترویج آثار بهائیان، و انتشار مجله ی بهائی در روسیه.
6. همکاری عناصر شاخص بهائی ( نظیر خاندان باقروف و ورقا) با تشکیلات و مؤسسات روس تزاری در ایران ( همچون سفارتخانه و بانک استقراضی روسیه).
7. تحصن بهائیان در کنسولگری روس در اصفهان ( 1320 ق) برای تحصیل رسمیت مسلک خویش به ضمانت دولت روسیه.
8. وعده ها و پیشگوییهای مکرر سران بهائیت ( بهاء و عبدالبهاء) به اتباع خویش مبنی بر شکست ناپذیری امپراتوری تزاری و برخورداری آن از تأییدات الهی!
9. حسن روابط دولتمردان «روسفیل» در حکومت قاجار ( نظیر محمد تقی میرزا رکن الدوله، حاکم خراسان) با بهائیان.
10. پیوند دیرین، دیرپا و خانوادگی حسینعلی بهاء( مؤسس بهائیت) با استعمار ترازی.
11. تشکیل اولین مرکز تبلیغاتی مهم بهائیها در خاورمیانه ( با عنوان مشرق الاذکار) در عشق آباد روسیه ( ترکمنستان فعلی) و با حمایت جدی و آشکار روسهای تزاری، و نصب اوراق (تاریخ) بنای آن به دست ژنرال سوبوتیچ روسی، و اقدام جمع درخور ملاحظه ای از بهائیان ایرانی مهاجر به عشق آباد ( و کلاً روسیه) مبنی بر اتخاذ فامیلی روسی ( نام پدر+ اوف).
رد پای ارتباط بابیان و بهائیان با روسیه ی تزاری را، بیش از هر چیز، بایستی در پرونده ی خود حسینعلی بهاء ( مؤسس مسلک بهائیت) جست و جو کرد که پدرش میرزا عباس نوری، منشی و وزیر شاهزاده ی «روس فیل» قاجار ( امام ورودی میرزا)(1) بود و چهار تن از منسوبین نزدیک بهاء (برادر بزرگ، شوهر خواهر، خواهر زاده و شوهر عمه ی وی) در خدمت سفارت روسیه در تهران قرار داشتند و خود بهاء نیز زمانی که در جریان ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط بابیان، به اتهام همدستی با تروریستها دستگیر و تا مرز اعدام پیش رفت، با حمایت جدی، صریح و پیگیر سفیر روسیه ( پرنس دالگو روکی) از زندان و اعدام نجات یافت و تحت الحفظ مأمور سفارت از ایران خارج شد و به مناسبت این ماجرا و نیز حمایت روسها از بهائیان در عشق آباد، الواحی در تقدیر از تزار و سفیر وی صادر کرد. ( تفصیل ماجرا در ادامه ی بحث خواهد آمد).
جالب این است که موضوع حمایت روس تزاری از بهائیان ( نظیر حمایت پرنس دالگوروکی از بهاء) در منابع مهم فرقه ی بهائیت در عصر قاجار ( نظیر تاریخ نبیل زرندی، که با نظر حسینعلی بهاء تدوین و توسط عبدالحمید اشراق خاوری، مبلغ مشهور بهائی، تلخیص یافته) « برجسته سازی و بزرگنمایی» شده است، که به نظر می رسد هدف عمده ی از این امر، اقدام رهبری فرقه مبنی بر به رخ کشیدن قدرت خویش در برابر مخالفان ( بخوانید: ملت مسلمان ایران) از طریق نشان دادن حامی قدرتمند خارجی خود به آنان بوده است؛ شگردی که عملاً نیز اعضای فرقه برای ارعاب و ترساندن دولتمردان و مردم ایران ( خصوصاً در عصر قاجار) و باز کردن راه پیشرفت و مجال فعالیت خود، رندانه از آن بهره می گرفتند و شواهد آن در منابع بهائی نیز آمده است. (2) چنانکه، قرائن تاریخی ایضاً حاکی است که خود روسها نیز، برای ابراز قدرت خویش و زهر چشم گرفتن از مخالفان خود ( و فرقه)، در موارد گرفتاری اعضای فرقه، آشکارا به کمک آنها می آمدند. برای نمونه، می توان به حبس میرزا حیدرعلی اسکویی و جمعی از بهائیان در تبریز اشاره کرد که کنسول روسیه به شجاع الدوله، حاکم وقت تبریز، « تغیر نمود» و شخصاً شبانه به زندان رفته بهائیان را آزاد کرد و با درشکه ی شخصی خود به کنسولگری برد و از آنها پذیرایی کرد. (3)
موارد یازده گانه ی کلی فوق، در مجموع، به نحوی کاملاً روشن، همه کس فهم و انکار ناپذیر، از پیوند و تعامل بهائیت با استعمار تزاری پرده بر می دارد. پیدا است که هرگونه داوری نسبت به مناسبات فرقه ی بهائیت با همسایه ی شمالی زورگو و تجاوزگر ایران در عهد قاجار بایستی پس از مطالعه ی دقیق کلیه ی این شواهد تاریخی، و مد نظر قرار دادن همه ی آنها در کنار یکدیگر و در ربط با هم به مثابه ی یک «کل و مجموعه ی تفکیک ناپذیر از اجزاء گوناگون در عینیت تاریخ»، صورت گیرد ( نه به صورت «مقطع و بریده از یکدیگر» در زیر ( به حسب وعده ای که دادیم) به توضیح و تشریح یکایک موارد مزبور می پردازیم.
1. بابیان شورشگر زنجان، و وعده ی کمک روسیه
ملا محمد علی زنجانی موسوم به «حجت» رئیس بابیان شورشگر زنجان است که در آن شهر مدتها با قشون اعزامی از سوی امیرکبیر جنگید و سرانجام در میانه ی همان جنگ جان باخت. جالب است که وی هنگام جنگ با قشون دولت، به یاران خویش اطمینان داده بود که دولت روس به یاری آنان خواهد آمد.
کیت ادوارد ابوت، کنسول انگلیس که هنگام آشوب رنجان، از آن شهر گذر داشته، در گزارشی که 30 اوت 1850 ( از داخل اردوی اعزامی دولت به زنجان) به انگلیس فرستاده، با اشاره به درگیریهای شدید میان قشون دولتی ( به رهبری محمدخان بیگلربیگی) و بابیان شورشگر، و مقاومت سخت بابیها و خشونت فجیعشان نسبت به مخالفان خود، می نویسد: « ملا محمد علی [زنجانی] که سر دسته ی این مدافعین متعصب است، آنها را به نوید آن که اگر در جنگ شهید شوند. روحشان جاوید خواهد ماند ترغیب می کند که با قوای دولتی بجنگند تا آن جا که شربت شهادت بنوشند و در زمره ی مقدسین قرار گیرند و یا پیروز شوند… و قلمرو خود را از شرق تا غرب گسترش دهند. او از هم اکنون یکی از دوستانش را به پاس خدماتی که انجام داده به حکومت مصر منصوب کرده است: و به سایرین نیز وعده ی بخشش شهرها و آبادیهای فراوان داده است وی علاوه بر اینها، به آنها اطمینان می دهد که دولت روس در این جنگ یار و مددکار آن ها است، و از هیچ گونه کمکی در این راه دریغ نخواهند ورزید… »(4).
دکتر فریدون آدمیت ضمن اشاره به اظهارات «ابوت»(5) سخن جالبی دارد:
حتی در صداقت بزرگان اولیه ی بابیه هم تردید است. مجتهد نامداری مانند ملا محمد علی زنجانی یعنی جناب «حجت» که دعوی فتح کره ی زمین را داشت. و معتقد بود که تاجداران جهان باید فرمان وی را به گردن نهند، و حتی حکومت مصر را به دست یکی از اولیای مقدس سپرده بود، چطور شد که به اصحابش وعده داد که امپراطور روس که در زمره ی همان شاهان کافر بود به یاری آنان خواهد آمد؟ آن بیچارگان ابله هم باور فرموده بودند. (6)
ملا محمد علی زنجانی، پس از مشاهده ی قاطعیت امیر در سرکوبی غائله ی زنجان – به نوشته ی مؤلف نقطه ی الکاف، از تواریخ کهن و تعصب آلود بابیه – ملا محمد علی زنجانی «چند کاغذ به وزرای دول خارجه نوشتند و ذکر احوال خود را نمودند، ایشان نیز شفاعت نمودند در نزد امیر، قبول ننمود، بلکه او را نصیحت نمودند که چه معنی دارد که جمعی فقرا در بلد شما ادعای علم می نمایند و با علماء دیگر، اختلاف علمی فیمابین ایشان واقع می باشد، شما سپاه کشی می نمایید و خود را ضایع می سازید. فایده[ای] به آن معلون [= امیرکبیر] ننمود».(7) مأخذ یاد شده، همچنین، می نویسد: «شنیدم از جمله ی تقصیراتی که پادشاه روس بر امیر گرفته و سبب عزل آن شده، یکی همین قتل این سلسله ی مظلوم بود. » (8)
عریضه ی نگاری محمد علی زنجانی به سفرای خارجی، از جمله وزیر مختار انگلیس (شیل) و سفیر عثمانی( سامی افندی) در گزارش شیل و دالگورودکی به دولتهای مبتوع خویش نیز بازتاب یافته است. (9)
2.تصمیم بابیه به پناهندگی به روسیه در صورت ناتوانی از دفع قشون ایران
ماجرای تجمع جنجال انگیز بابیان ( تحت رهبری محمد علی قدوس، قره العین و حسینعلی بهاء) در سال 1264 ق در بدشت ( واقع در حوالی شاهرود) در تاریخ مشهور است. در اجتماع مزبور، که با حضور قره العین ( به صورت بزک کرده و بی حجاب) در جمع بابیان، ادعا شد عمر اسلام و احکام آن به پایان رسیده است! تصمیم گرفته شد که پیروان علی محمد باب در بازداشتگاه وی ( ماکو) گرد آیند و برای آزاد سازی رهبر خود، به مقر وی حمله برند و در برابر دولت وقت ایران ( محمد شاه قاجار و صدر اعظم وی حاجی میرزا آقاسی) «ایستادگی» ورزند و چنانچه از قوای دولتی شکست خوردند، «به خاک روسیه» پناهنده شوند. (10)
نکته: شاهرود، در نقشه های نظامی افسران تزاری، یکی از نقاط و سرپلهای استراتژیک در شمال ایران جهت تسخیر این کشور و دستیابی به خلیج فارس و هندوستان محسوب می شد و به قول لرد کرزن: شاهرود، همچون استرآباد، از حیث وضعیت سوق الجیشی به گونه ای بود که از دیدگاه روسها، «کلید سرنوشت شمال ایران محسوب می شد. (11)
در همین زمینه، باید به حمایت سؤال انگیز دریابیگی روسیه و سرحدداران آن کشور از بهاء در زمان محمد شاه قاجار در بندر گز سابق اشاره کرد که اشاره ی به آن در بخش مربوط به پیوند دیرین و دیرپای حسینعلی بهاء با استعمار تزاری، خواهد آمد.
3. اعدام باب، و تکاپوهای سؤال انگیز روسها
مرحوم امیرکبیر ( به عنوان مسئول حفظ امنیت، استقلال و یکپارچگی کشور) پس از مشاهده ی آشوبها و اغتشاشهای پیاپی اتباع باب در نقاط مختلف ایران همچون مازندران و زنجان ( که خاموش ساختن هر یک از آنها هزینه و خسارت سنگینی را بر خزانه ی تهی کشور تحمیل می کرد) به جد تصمیم گرفت که رهبر بابیان را به جوخه ی آتش سپارد، تا هم با مرگ رهبر بابیان شورشگر، امید آشوبگران به یأس تبدیل شده و غائله از اساس برچیده شود و هم ضمناً با قتل باب، همگان دریابند که او به هیچ وجه، « مهدی موعود و آسیب ناپذیر اسلام و ادیان آسمانی » نیست و در نتیجه، دیگر کسی از سر جهل و غفلت، به او نگرود. زیرا مهدی واقعی(عج)، «مغلوب» هیچ قدرتی واقع نمی شود، بلکه همه ی قدرتهای باطل جهان را درهم می شکند و گیتی را به زیر پرچم عدل و توحید می برد بنابراین، کسی که به راحتی می توان او را دستگیر و اعدام کرد، مدعی «دروغین» این مقام است، نه مصداق «راستین» آن.
این بود که در مصداق 1266 ق به حکم علما و فرمان امیرکبیر، باب را همراه مریدش: محمد علی زنوزی، طناب آویز کرده و آماج گلوله قرار دادند و اتفاقاً حادثه ای هم که در میانه ی اعدام رخ داد ( به گفته ی شاهدان و مورخان ایرانی و غیر ایرانی / مسلمان و غیر مسلمان ) « فلاکت» باب را بیشتر نمایان کرد. بدین گونه که، در شلیک بار اول به باب، به علت اصابت گلوله به طنابی که باب به آن آویخته شده بود. ریسمان مزبور پاره شده و باب بی هیچ گونه آسیبی به زمین افتاد. اما او که می توانست از این فرصت طلایی برای تبلیغ خویش بهترین بهره را جسته، بایستد و فریاد برآورد که »!، آی مردم! ببینید چه سان گلوله بر من اثر نمی کند و من، همان مهدی موعودم»!، آری به جان این کار، از گرد و غبار برخاسته از شلیک گلوله ها بهره جسته و به گوشه ای گریخت و پنهان شد و پس از آنکه یافتندش، او را گرفتند و به خواری تمام، مجدداً طناب آویز کردند و آماج گلوله هایی که این بار دیگر خطا نکرد ساختند.
نکته ی بسیار در خور تأمل، رویدادهای سؤال برانگیزی است که منابع بهائی در شرح جریان اعدام باب، مطرح ساخته و سرنخهایی از ارتباط و پیوند مشکوک روسها با جریان بابیت و بهائیت به دست می دهند. همچون: وجود ارتباط دوستانه میان حاجی علی عسکر تبریزی ( یکی از همراهان و مقربان حسینعلی بهاء در تبعید عثمانی) با عضو کنسولخانه ی روسیه در تبریز؛ دستور امپراطور روس، چندی پیش از اعدام باب به کنسول خود در تبریز ( اینچکوف) مبنی بر تحقیق کامل یپرامون جریان بابیت و گزارش آن به دربار تزار، و متعاقب آن، دیدار و گفت و گوی کنسول روسیه با منشی و دستایر مشهور باب ( سید حسین یزدی) راجع به باب و مسائل مربوط به وی، تصویر برداری از جسد خونین علی محمد باب ( پس از اعدام) در خندق اطراف تبریز توسط نقاش کنسولخانه) و ارسال به پایتخت روسیه، و همچنین سرقت و اختفاء جسد باب در کارخانه ی یک تاجر بابی مسلک و «تحت الحمایه ی روسیه»).
ذیلاً پیرامون نکات فوق، توضیح می دهیم، اما پیش از آن، از آنجا که در این بحث، کراراً از کنسول روسیه در تبریز سخن به میان می آید، اجازه بدهید نخست با کنسول مزبور که اینچکوف نام دارد آشنا شویم.
3- 1. کنسول روسیه در تبریز ( زمان اعدام باب) که بود؟
ژنرال کنسول روسیه در تبریز زمان اعدام باب شخصی به نام نیکلای اینچکوف(12) است که بعداً کاردار سفارت آن کشور در تهران شد و نهایتاً وزیر مختار و فرستادگان مخصوص تزار در ایران گردید. مأموریت این مأمور زبده و کار کشته ی روسی در کشورمان، مجموعاً 25 سال به طول انجامید.
مسیو اینچکوف درحدود رجب 1254 ق به عنوان ژنرال کنسول روسیه به تبریز آمد و این سمت را تا 1270 ق/ 1854 م حفظ کرد. رجب 1254 در تاریخ ایران، برهه ی بسیار خطیر و حساسی بود. چه، در این زمان، محمد شاه قاجار، بر اثر فشارها و تحکمات فزاینده ی دولت بریتانیا، مجبور شد محاصره ی شهر استراتژیک هرات را ناکام رها کرده و دست خالی به تهران بازگردد. (13) این امر، حکومت ضعیف ایران را بسیار ضعیف تر ( و طبعاً در برابر دخالتها و تحکمهای سلطه جویانه ی روس و انگلیس، آسیب ناپذیرتر و شکننده تر از پیش) می ساخت و گرایش سیاسی دربار قاجار به سوی دولت تزاری (رقیب بریتانیا) را تشدید می کرد. ضعف و واماندگی حکومت ایران و تشدید گرایش آن به روسیه، قهراً برای دیپلماسی مداخله گر امپراتوری تزاری، فرصت زرینی بود که جهت پیشبرد اهداف سلطه جویانه، دیرین خویش در کشورمان از آن سود جوید.
انتخاب اینچکوف در چنین مقطع حساسی از سوی امپریالیسم تزاری برای انجام مأموریت در ایران «آن هم در شهر تبریز که ولیعهد نشین و پایتخت دوم ایران محسوب می شد و روسیه در آن زمان، تنها در آن شهر کنسولگری داشت) نشان از اهمیت سیاسی بالای اینچکوف و ورزیدگی دیپلماتیک او دارد. ضمناً او چندین بار ارتقاء رتبه یافت و نخست به مقام کاردانی سفارت روس در ایران و سپس به وزیر مختاری و نمایندگی مخصوص تزار در کشورمان منصوب شد، که این امر نیز نشانگر رضایت دربار تزار از خدمات او به آن امپراتوری دراز دست در کشورمان داشت.
زمانی که محمد شاه درگذشت و سلطنت به فرزندش ناصرالدین میرزا ولیعهد (مقیم تبریز) رسید(14)، اینچکوف ژنرال کنسول روسیه در تبریز بود و در انجام مقدمات سفر ناصرالدین شاه به پایتخت نیز نقش داشت. ناصرالدین شاه بلافاصله به تهران آمد و در شب 22 ذی قعده ی 1265 ق. 1847 م در آن شهر تاجگذاری کرد. (15) اما اینچکوف در تبریز ماند و تا چندی پس از عزل و قتل امیرکبیر، کنسولگری روسیه را در اختیار داشت. لذا وقتی که علی محمد باب در شعبان 1266 به حکم امیر در تبریز اعدام شد، وی به عنوان ژنرال کنسول روسیه در آن شهر، از نزدیک شاهد ماجرا بود. (16)
پرنس دالگو روکی، وزیر مختار مشهور و جنجال انگیز روسیه در ایران ( همان کسی که پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه توسط بابیها، حسینعلی بهاء را از زندان و اعدام دولت ایران نجات داد) در 1270 ق / 1854 م تهران را به مقصد روسیه ترک کرد و پیش از آنکه وی از تهران برود، اینچکوف در 16 رمضان آن سال به عنوان کاردار ( با به تعبیر رایج آن روزگار: شارژدافر / مصلحتگزار) سفارت روسیه وارد تهران شد و چند روز بعد به اتفاق دالگوروکی با ناصرالدین شاه دیدار کرد. (17)
وی از آن پس در پایتخت ایران اقامت گزید و زمان ی که در سال 1271 / 1854 تزار روسیه، نیکلای اول، درگذشت والکساندر دوم به جای وی نشست، ناصرالدین اینچکوف را ( به عنوان کاردار سفارت روسیه در تهران) همراه صاحب منصبان سفارت به حضور خواند و مگر تزار را به آنها تسلیت گفت. (18) همچنین در دوران جنگ کریمه میان روسیه با عثمانی و متحدان اروپایی وی (انگلیس و فرانسه)، اینچکوف در مقام کاردار سفارت روسیه و به عنوان وکیل تام الاختیار شخص تزار(19)، با حکومت ایران سرّاً وارد مذاکره شد و در 28 سپتامبر 1854 ( محرم 1271 ق) قراردادی محرمانه را با صدر اعظم ایران ( میرزا آقاخان نوری) امضا کردکه طبق آن، ایران متعهد می شد در جنگ مزبور بی طرف بماند و مانع عبور قشون و حمل اسلحه و مهمات توسط مخالفان روسیه از خاک ایران گردد و متقابلاً روسیه نیز قبول می کرد که از نیم میلیون تومان آخرین قسط غرامت عهدنامه ی ترکمانچای را به ایران ببخشد. (20)
اینچکوف در 1273 ق جای خود را به مسیو لاغوفسکی ( کاردار جدید روسیه در تهران ) داد (21) و از طریق آذربایجان و تفلیس به روسیه برگشت. وی هنگام رفتن از ایران نیز زهر خود را ریخت و، به رغم احترام بسیاری که از دولت ایران دیده بود، از اولیای حکومت ایران نزد مقامات روسی ( و جانشین خود: ژنرال لیلی) شدیداً بدگویی کرد و مدعی شد «که اولیای دولت ایران، علی رغم دولت روس، کل تکالیف انگلیس را قبول کرد»(22) و این اتهام، در حالی بود که در آن زمان روابط ایران و انگلیس (بر سر مسائل مختلف، از جمله، هرات) به سردی گراییده بود و سفیر ایران ( فرخ خان امین الملک) برای حل مناقشات تهران و لندن، از طریق استامبول راهی اروپا بود. صدر اعظم وقت ایران ( میرزا آقاخان نوری) در نامه به میرزا حسین خان کارپرداز ایران در تفلیس (مورخ 26 جمادی الثانی 1273 ق) شکایت و سعایت اینچکف از دولت ایران نزد روسها را معلول «میل و مودت مفرط و تعشق بی معنی او… به استیونس» نماینده ی انگلیسی ها در ایران می داند «که به این بهانه می خواهد اولیای» دولت روسیه «را از مرافقت و موافقت» با ایران در آن «هنگامه» نقار میان ایران و انگلیس، «دلسرد نماید» و از کمک به ایران در برابر لندن باز دارد. (23)
مسیو اینچکوف در محرم 1275/ 1858 مجدداً و این بار به عنوان «وزیر مختار و ایلچی مخصوص دولت روس» از طریق بحر خزر و استرآباد، با شکوه تمام به تهران آمد و بر مسند سفارت روسیه در ایران تکیه زد. (24) مأموریت جدید اینچکوف حدود 5 سال به طول انجامید(25) گفتنی است. در سال 1275 که ناصر الدین شاه تصمیم به عزل آقاخان نوری گرفت، اینچکوف نسبت به عزل صدراعظم ( که در این اواخر ظاهراً از انگلیسیها بریده و با روسها پیوند یافته بود(26) موضع مخالف نشان داد و عنایت و حمایت تزار را از میرزا آقاخان ( که از روسیه نشان افتخار داشت) به شاه ایران اعلام کرد و نهایتاً خواستار تضمین امنیت جانی برای نوری گردید. (27)
در مقابل حمایت دستگاه تزار از میرزا آقاخان، سفیر وقت ایران دربار تزار، در مأموریتی که از سوی دولت ایران به وی واگذار شده بود، با وزیر خارجه ی روسیه گفت وگو کرده و خاطر نشان ساخت که: میرزا آقاخان «از بدو امر… بستگی به دولت انگلیس داشت و… اعتقاد بعضی» این بود « که از دولت انگلیس، موظف [= حقوق بگیر] هم بوده» است. وزیر خارجه ی روسیه نیز سخنان وزیر مختار ایران را «تصدیق» کرد. (28)
آقاخان در جریان درگیری نظامی ایران و انگلیس بر سر هرات، نامه ای محرمانه به وزیر مختار انگلیس نوشته و در آن، ضمن بری شمردن ذمّه خویش از جنگ با انگلیس، شاه را عامل کشاکش با بریتانیا خوانده بود و برای خویش «کمافی السابق بستگی به دولت انگلیس را طالب» شده و وعده داده بود که کلاً بر وفق «منظورات آن دولت» اقدام خواهد کرد. این نامه به دست ناصرالدین شاه افتاد و میرزا سعید خان انصاری ( دستیار پیشین امیرکبیر، و وزیر خارجه ی ایران پس از قتل آن بزرگمرد ) پس از عزل میرزا آقاخان، برای منصرف ساختن روسها از حمایت میرزا آقاخان، اصل آن را به نماینده ی سیاسی روسیه در تهران نشان داد. (29)
با شناخت اینچکوف، این مأمور کار کشته ی امپریالیسم تزاری در ایران، اینک نوبت آن است که به بررسی تکاپوهای وی و دولت متبوعش در ماجرای اعدام پیشوای بابیه در تبریز بپردازیم.
3- 2. تصویربرداری کنسول روسیه از جسد خونین باب و ارسال آن به دربار تزار
زمانی که علی محمد باب ( همراه دستیارش: میرزا محمد علی زنوزی) در تبریز اعدام و جسدش در خندق افکنده شد، کنسول روس در تبریز موسوم به آنیچکوف ( در اقدامی بودار و سؤال انگیز) به کنار خندق آمد و توسط نقاش کنسولخانه، به تصویر برداری از جسد باب و دستیار مقتول وی پرداخت. نبیل زرندی- مورخ مشهور و معتبر بهائی، و از مقربان دستگاه حسینعلی بهاء – در شرح ماجرا می نویسد: « صبح روز بعد از شهادت، قونسول روس در تبریز با نقاشی ماهر به کنار خندق رفته و نقشه ی آن دو جسد مطهر را که در کنار خندق افتاده بود برداشت. حاجی علی عسگر برای من حکایت کرد و گفت که یکی از اعضای قونسولخانه ی روس که با من رابطه و نسبت داشت آن نقشه را در همان روزی که کشیده شده بود به من نشان داد. آن نقشه با نهایت مهارت کشیده شده بود… »(30).
محمد علی فیضی ( مورخ مشهور بهائی) نیز می نویسد:
درباره ی این تصویر، حاج علی عسگر برای جناب نبیل زرندی چنین حکایت کرده است: « یکی از اعضای قونسولخانه که با من رابطه ی دوستی داشت درهمان روز که آن تصویر کشیده شده بود به من نشان داد… (31)
به تصویربرداری نقاش کنسولگری روسیه از جسد باب، حتی در نوشته ی رهبران بهائیت نیز تصریح شده است. عباس افندی می نویسد: « روز ثانی قنسول روس با نقاش حاضر شد و نقش آن دو جسد را به وضعی که در کنار خندق افتاده بود برداشت. »(32) شوقی افندی هم خاطر نشان می سازد: « صبح روز بعد» از اعدام باب و مریدش: محمد علی زنوزی «قنسول روس در تبریز با یک نفر نقاش در محل حاضر شده و نقش اجساد را به همان وضع که در کنار خندق افکنده شده بودند برداشت. » (33)
عبدالحسین آواره( مبلغ مستبصر بهائی) ضمن ذکر ماجرای فوق، نکته ی اضافه ای نیز دارد و آن اینکه: کنسول روسیه، تصویر جسد باب را « به دربار روسیه» ارسال داشته است. (34) این امر نشان می دهد که تصویربرداری از پیکر باب توسط کنسول روسها در تبریز، نه یک «اقدام شخصی»، بلکه «مأموریتی کاملاً سیاسی و حکومتی» بوده است مؤید این امر، دستور تزار به کنسول روسیه در تبریز راجع به باب و تماس کنسولگری با منشی باب، است که ذیلاً بدان می پردازیم.
3-3. دستور تزار راجع به باب به کنسولش در تبریز، و تماس کنسول با منشی باب
شوقی افندی می نویسد: «حتی امپراطور روس به فاصله ی قلیلی قبل از وقوع» اعدام باب، « به فنسول خویش در تبریز دستور داد راجع به ظهور جدید تحقیقات کامل معمول داشته و کیفیت امر و حوادث مربوط به این نهضت شگفت انگیز را حضور وی گزارش نماید ولی نظر به شهادت آن حضرت انجام این مأموریت میسر نگردید. »(35)
تأیید و تکمیل این خبر را می توان در کلام دیگر منابع بابی و بهائی، همچون نقطه ی الکاف و ظهور الحق باز جست. نویسنده ی نقطه ی الکاف ( از منابع کهن بابیه) بازجست که ضمن اشاره به اعتراض ایلچی عثمانی و روس به امیر بابت قلع و قمع شورشیان بابی، و دسترو تزار به کنسول روسیه در تبریز مبنی بر تحقیق پیرامون باب، از تماس کنسول با منشی و کاتب مشهور باب (سید حسین یزدی) در تبریز سخن می گوید و این نکته ی در خور ملاحظه را می افزاید که منشی باب، به جرم ارتباط یاد شده با کنسول روسیه دستگیر و در تهران به حبس شدید افتاده است:
… پادشاه روس فرستاده بود به نزد ایلچی تبریز که شرح احوالات حضرت را معلوم نما و به جهت من ارسال دار. همین که این خبر رسید آن حضرت را شهید نموده بودند. جناب آقا سید محمد حسین، محررحضرت، را که در تبریز حبس بودند خواستند به مجلس خود و از احوالات آن حضرت و علامات ایشان مستفسر بودند. جناب آقا سیدمحمد حسین به واسطه ی مسلمانان جرئت به ذکر احوالات آن حضرت به نحو صراحت ننمودند ولی بر سبیل اشاره، بعضی مطالب را القاء نمودند و بعضی نوشتجات هم دادند… آقا سید محمد حسین را به واسطه ی همین واقعه ی تفحص ایلچیها از تبریز به طهران آورده و حبس شدید نمودند… (36)
سید حسین یزدی، «از حروف حی و یکی از مهم ترین اصحاب» علی محمد باب(37) است که ( به اصطلاح) کاتب وحی او بود و خود و برادرش (سید حسن) نوعاً ملازم و همراه باب بودند و به قول اسدالله مازندرانی، مبلغ و مشهور بهائی: از بین تمام پیروان باب «به این اختصاص یافت که قریب چهار سال اخیر» عمر باب «کاتب حضور و مطلع بر اسرار این ظهور گشت و به لقب عزیز مفتخر و به عنوان کاتب و کاتب البیان مشتهر گردید. »(38) سید حسین نهایتاً پس از سوء قصد نافرجام تروریستهای بابی به ناصرالدین شاه، همچون دیگر سران بابیه، به جوخه ی اعدام سپرده شد.
یزدی، در آستانه ی اعدام باب در تبریز، برای نجات جان خود، از باب تبری جست و بدین گونه از خطر کشته شدن رست و پس از این ماجرا بود که به نوشته ی اسدالله مازندرانی: « ایامی چند در آن بلد توقیف ماند و در جواب سؤالات قونسول روس مقیم تبریز که وی را نزد خویش برده تحقیق از حالات حضرت نقطه ی اولی [= علی محمد باب] و امر جدید[= مسلک بابیت] نمود، گرچه در جواب با مراعات احتیاط سخن گفت ولی تا اندازه [ای] گفتنیها را گفت و برخی از آثار [را] داد… ». (39)
3- 4. تلاش ( نافرجام) سفیر روسیه برای جلوگیری از اعدام باب
برخی از نویسندگان بهائی معاصر، همچون ویلیام هاچر و موژان مؤمن، تصریح می کنند که: « بسیاری از دیپلماتهای غربی سعی نمودند صدراعظم [امیر اکبیر] را از این کار [یعنی اعدام باب] بازدارند… ولی در این کار توفیقی به دست نیاوردند». (40)
با توجه به اهتمام ویژه ی دولت روسیه به موضوع باب و بهاء ( که در مقاطع مختلف تاریخ آن روزگار، از جمله، اعتراض دالگو روکی – سفیر روسیه در ایران – به امیرکبیر در جریان سرکوب شورش بابیان در زنجان، و حمایت همو از حسینعلی بهاء هنگام دستگیری به جرم شرکت در توطئه قتل ناصرالدین شاه، رخ نشان داده است) می توان حدس زد که نماینده ی روسیه در ایران نیز جزو همان «بسیاری از دیپلماتهای غربی» بوده است که «سعی نمودند» امیر را از اعدام باب «باز دارند» ( والبته موفق نشدند). مؤید این نکته، همان سخنی است که پیش از این، نویسنده ی نقطه الکاف آوردیم: « شنیدم از جمله ی تقصیراتی که پادشاه روس بر امیر گرفته و سبب عزل آن شده، یکی همین قتل این سلسله ی مظلوم بود». (41)
3- 5. ربودن و اختفای جسد باب در کارخانه ی یک تاجر تحت الحمایه ی روس
بهائیان مدعیند که شام دومین روز اعدام علی محمد باب، جسد وی را نیمه شب از خندق دزدیده و مدتی در تبریز مخفی ساخته و سپس از آن شهر خارج ساخته اند. به نوشته ی آواره ( مبلغ پیشین بهائی): حاجی احمد میلانی تاجر تبریزی، که از «پیروان صمیمی باب» و «در تحت حمایت دولت روس بود»، در ربودن و اختفای جسد باب پس از اعدام نقش داشت و ربایندگان، جسد باب را به کارخانه ی او برده و در صندوقی نهادند که «کسی را گمان نبود که در آن صندوق امانتی از جسد انسان باشد، بلکه قسمتی ساخته شده بود که غالباً تصور می شد که محتوی آن مال التجاره ای است که از روسیه رسیده» است. (42)
احمد میلانی، از رئوس بابیان و بهائیان در تبریز، و سرسلسله ی خاندان بهائی «احمدوف» است. برادر وی، محمد تقی میلانی، نیز از رؤسای بابیان در تبریز و مهاندار و حامی مالی باب در ایام حبس او در آذربایجان بود، و باب او و احمد را به ترتیب به لقب فتیق و اسبق ملقب ساخته بود. میلان، زادگاه این دو برادر ( واقع در حومه ی تبریز) اصولاً از مراکز تجمع و فعالیت این فرقه در تاریخ محسوب می گردد. اسدالله مازندرانی، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی، در ظهورالحق، شرحی مبسوط راجع به آن دو به دست داده و به پیوند شان با سفارت روسیه، و داشتن تجارتخانه در تفلیس ( پایتخت گرجستان و مقر نایب السلطنه ی روسیه در منطقه ی قفقاز) نیز اعتراف کرده است. به نوشته ی او:
«حاجی محمد تقی و حاجی احمد، پسران حاجی علی اکبر، اعرف و اسبق و اَعرَقِ (43) بابیان» قریه ی میلان، واقع در حومه ی تبریز، محسوب می شدند. حاجی محمد تقی، « طبیبی متنفذ و مکرم» و حاجی احمد «تاجری متمول و محترم» بود. «حاجی محمد تقی در سفر اول» باب «به تبریز، فیض دیدار» وی را «یافته مورد ملاطفت و عنایت شد و در » سالهای حبس باب در زندان «ماکو و چهریق، مبالغ مهمه از اموال و نقود خویش را تحت اراده و اختیار» باب «گذاشته، گنجینه ی نقود و امین رجوعات مالیه ی » او گردید. چندانکه باب، برای کسانی که از اطراف نزد او می رفتند و «برای علما و اصحاب» خویش «خصوصاً ملا باقر حرف حی، به نام او «حواله و خط الوصول» ( قبض رسید ) صادر می کرد «و به واسطه ی » حاجی محمد تقی به این و آن بذل و بخشش می کرد. باب، در کتاب الاسماء، حاجی محمد تقی را که شهرتش (مم تقی) به حساب حروف ابجد، با کلمه ی «فتیق» برابر بود، فتیق نام نهاده و «عنوان توقیعات صادره را بسم الله الافتق الافتق» قرار می داد، چنانکه برادر وی، حاجی احمد، را نیز که شهرتش، حاجی میلانی، به حساب ابجد با واژه ی «اسبق» برابر بود، به لقب اسبق ملقب ساخت. حاجی محمد تقی، باب را به میلان دعوت کرده و «تجلیلات و ضیافتی» برای وی «در محل معروف به یانق فراهم آورد» که شرح آن در بخش دوم کتاب ظهور الحق آمده است. (44)
اسدالله مازندرانی، قریه ی میلان را یکی از مراکز حضور بابیان شمرده و می گوید: در بازداشت بابیان آن قریه توسط دولت، و انتقال آنها به محبس تبریز و سپس تهران، «حاجی محمد تقی از چنگ مأمورین در آمده به قنسولخانه ی روس پناه برده مستخلص شد. »(45)
حاجی احمد میلانی، این تاجر بهائی و تحت الحمایه ی روسیه، عائله ای پر شمار ( با عنوان روسی: احمدوف) از خود بر جای گذارد که در بین فرقه ی بهائیت، عناصر شاخص فعال و تأثیرگذار به شمار می آمدند. (46) مازندرانی، از برادران احمدوف، فرزندان حاجی احمد میلانی ( حاجی محمد علی و میرزا عنایت) با عنوان یکی «از وجوه مؤمنین مخلصین» به بهائیت یاد می کند. به نوشته ی او: حاجی محمد علی که بزرگ ترین فرد از برادران احمدوف بود در تبریز سکونت داشت و میرزا عنایت، کوچک ترین فرد از برادران احمدوف، «سالها در تبریز و طهران، عضو محفل روحانی» آن دو شهر و نیز عضو «محفل ملی » بهائیان ایران بود و «رایت مرتفعه ی امر ابهی» شمرده می شد. و «تجارتخانه ی برادران احمداف مخصوصاً در تفلیس، مرکز این فئه و محل پذیرایی از مسافرین و واسطه ی ارسال مراسلات» بهائیان به حضور رهبر فرقه بود. «این خانواده ی وسیعه جمعیتی از ذکور و اناث فراهم آورد که «اعضای آن «با تعلق و جمعیت دینیه ی ارثیه و اکتسابیه در آذربایجان [و] طهران و غیرهما به نصرت و خدمت [به بهائیت] پرداختند و در اثر انقلاب بلشویکی در خاک روسیه، تجارتشان پراکنده شد [و] از میان رفت. »(47)
جسد باب از خندق تبریز، توسط چنین کسانی ربوده و برای انتقال به خارج از شهر، در کارگاه آنها پنهان کرده شد.
3- 6. ارتباط حاج علی عسکر تبریزی ( راوی واقعه) با عضو کنسولگری روسیه
گزارش نبیل زرندی و محمد علی فیضی مبنی بر نقش برداری کنسول روسیه (آنیچکوف) از جسد باب، که قبلاً گذشت، ضمناً حاکی از ارتباط و دوستی یکی از سران بابیه ی تبریز( حاجی علی عسکر تبریزی) با عضو یا به قولی «پیشکار» کنسولخانه ی روسیه در آن شهر(48) است. محمدعلی فیضی می نویسد: « درباره ی این تصویر، حاج علی عسکر برای جناب نبیل زرندی چنین حکایت کرده است: ” یکی از اعضای قونسولخانه که با من رابطه ی دوستی داشت در همان روز که آن تصویر کشیده شده بود به من نشان داد…. “(49).
گفتنی است که حاجی علی عسکر، طبق نوشته ی منابع بهائی: یکی «از مؤمنین اولیه ی دوران» باب (50) و از جمله ی «معاریف با بیان ساکن تبریز»(51) بود که از همان نخستین باری که باب در مسیر تبعید به ماکو، تحت الحفظ به تبریز آورده شد ( همراه حاج محمد تقی میلانی، وکیل خرج باب در آذربایجان، که او نیز با کنسولگری روسیه در تبریز بی ارتباط نبود)(52) با باب تماس گرفت و به رغم مخاطراتی که دیدار با باب می توانست برای افراد در بر داشته باشد، کراراً با باب ملاقات کرد و به انجام خواسته هایش همت گماشت. (53) علی عسکر بعداً در تبعید حسینعلی بهاء به ادرنه و عکا نیز، در جرگه ی همراهان و مقربان وی قرار داشت و همراه 3 دختر و یک پسرش و نیز برادر و دامادش ( مشهدی فتاح و محمد جواد قزوینی) شریک سختیها و دربدریهای بهاء در کشور عثمانی به شمار می رفت. (54)
پسر علی عسکر، حسین آقا معروف به قهوه چی، به دستور بهاء، قهوه چی عباس افندی بود و پس از مرگ در 1325 ق در حیفا به خاک رفت. (55) حسن موقر بالیوزی (از سران بهائیت) می نویسد: « حاجی علی عسکر همان نفسی است که در ادرنه داوطلب سرگونی [تبعید] و حبس در عکا شد. او یکی از مؤمنین قدیمی به شمار می رفت. سالها قبل از آن به زیارت» باب «فائز گردیده و از دل و جان به حمایت امر مبارک پرداخته بود». (56) به نوشته ی همو: علی عسکر در جریان قتل ازلیهای مقیم عکا به دست اصحاب بهاء [در ذی قعده ی 1288 ق]، همراه 15 تن از بهائیان به مدت 6 ماه از سوی عثمانیها به زندان افتاد. (57) علی اکبر نخجوانی (از مبلغان بهائی و ملتزمین رکاب عباس افندی در سفر فرنگ)(58) دختر حسین آقا قهوه چی پسر همین علی عسکر تبریزی را به همسری گرفت. (59)
3- 7. پاسخ به یک سؤال
تصویر برداری کنسول یک دولت بیگانه و متجاوز به ایران ( = روس تزاری) از جسد پاره پاره و خونین یک فرد معدوم یعنی علی محمد باب ( که رهبر یک فرقه ی نوظهور مذهبی، و عامل ایجاد بلوا و اغشتاش در کشور قلمداد می شود) خالی از نکته وتأمل نیست. به ویژه زمانی که این امر را در کنار سایر تکاپوهای نمایندگان سیاسی روسیه در همان ایام نسبت به باب و بابیان که فوقاً گذشت می گذاریم، و به این امور نیز بسنده نکرده و آن همه را در کنار شواهد و قرائن تاریخی دیگر که در فصلهای قبل و آتی این بخش آمده ( نظیر وعده ی محمد علی حجت به بابیان زنجان مبنی بر یاری دولت روسیه به آنها، و پیوند و همکاری آشکار خاندان باب با روسها، و… ) قرار می دهیم، آن گاه قضیه ی نقاشی از جسد خونین باب در خندق تبریز و تکاپوهای کنسولگری در جریان اعدام باب، بسیار بودارتر می شود و جنبه ها و ابعاد پیچیده تر وحساس تری به خود می گیرد که به هیچ وجه نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت.
ممکن است سؤال شود که اقدام مأمور سیاسی روسیه در تبریز مبنی بر نقش برداری از جسد خونین باب و همدستش، چه جنبه و هدف «سیاسی» می تواند در برداشته باشد؟ در پاسخ به این سؤال، نکات مختلفی را می توان مطرح ساخت که یکی از درخور ملاحظه ترین آنها، این است که اتباع باب، چنانکه می دانیم، در آن روزگار، اهل قیام و اقدام بر ضد دشمنان خویش یعنی ملت و دولت ایران بودند ( و کینه ی خود نسبت به سلاطین قاجار و علما و دینداران شیعه را نیز تا پایان حفظ کردند). با توجه به این نکته، تصویر جسد مشبک و خونین باب برای مریدان «احساساتی و برافروخته ی «وی، عند اللزوم، و با وارد شدن تلنگرهای لازم به اعصاب و روان آزرده ی اتباع بابی، می توانست به صورت یک «حربه ی تبلیغاتی بسیار مؤثر و برانگیزنده » در جهت تهییج و تحریک احساسات آنان علیه علما و دولتمردان ایران، به کار گرفته شود.
نقش کنسولگریهای بیگانه ( همچون کنسولگریهای روس تزاری) در ایران عهد قاجار، بر آگاهان به تاریخ این سرزمین، پوشیده نیست و قبلاً در بخش معرفی امپراتوری تزاری و مظالم آن در ایران، در این زمینه توضیحاتی گذشت. اوژن اوبن، سفیر فرانسه در ایران صدر مشروطه، می نویسد: « در شهرهای مهم ایران، کشورهای انگلستان و روسیه قنسولهایی گماشته اند که در واقع، عاملان نفوذ و مداخله ی این دو قدرت رقیب در امور داخلی ایران هستند». (60) قبلاً نیز دیدیم که قائم مقام فراهانی ( صدراعظم هشیار و ضد استعمار عصر قاجار) سرسختانه با تأسیس کنسولگریهای روسیه در ایران به سختی مخالفت می کرد و افتتاح آنها را موجب تضعیف و نابودی حاکمیت ملی ایران می شمرد. (61)
عقل و حس و تجربه، نشان می دهد که درج و پخش تصاویر مربوط به صحنه های خونین و مرگ آلود این چنینی ( آن هم از سوی کسانی که طرفدارانی در داخل و خارج کشور خویش دارند) نوعاً روی اهداف «سیاسی» انجام می گیرد: خواه این هدف، تحریک و تهییج طرفداران مقتول بر ضد مرتکبین آن عمل باشد، و خواه به عکس برای کوبیدن و منکوب ساختن شخص مقتول و هواداران و راه و مکتب وی.
به عنوان یکی از نمونه های (فراوان) این امر در عصر حاضر می توان از درج تصویر اجساد عباس هویدا و سپهبد نصیری در روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی در جراید ایران یاد کرد که با هدف شکستن هیمنه ی رژیم فاسد پهلوی و پشتیبانان خارجی وی انجام گرفت و جالب است که در همان زمان، جراید و رسانه های امپریالیستی غربی نیز به درج و انتشار این تصاویر پرداختند تا چهره ای به اصطلاح خون آشام و ضد تمدن! از انقلاب اسلامی ملت ایران در ذهن مردم اروپا و آمریکا تصویر کنند. به همین گونه، می توان به درج تصویر شکنجه ی زندانیان گوانتانامو ( توسط شکنجه گران آمریکایی) و سرکوب تظاهرات مجاهدان فلسطینی ( از سوی نظامیان اسرائیلی) در سالهای اخیر در جراید داخل و خارج کشورمان اشاره کرد که به هدف پرده برداری از ماهیت غیر انسانی و ضد حقوق بشری دولت امریکا ( و اسرائیل) انجام گرفت. بنابراین، تصویر برداری نقاش کنسولگری دولت متجاوز و فتنه جوی تزاری از جسد مشبک پیشوای بابیان و بهائیان نیز می تواند با اهداف سیاسی خاص ( نظیر تحریک و تهییج اعضای این فرقه در آینده بر ضد مسلمانان، علمای شیعه و دولت قاجار) صورت گرفته باشد.
توجه شود که، یک جوان شیرازی با ادعاهایی چون قائمیت و نبوت، و صدور احکام غلاظ و شداد در کتاب به اصطلاح آسمانی خویش: بیان، مبنی بر لزوم کشتن افراد و سوزاندن کتب مخالفان خویش، و نگارش نامه ها و الواح تند و هتاکانه به صدر اعظم کشور ( حاجی میرزا آقاسی)، زمینه ساز فتنه و آشوبی سخت در کشور اسلامی می شود و نهایتاً پس از وارد شدن خسارتهای هنگفت مالی و انسانی به کشور از سوی او و اتباعش، به اتهام بدعتگذاری در دین و ایجاد بلوا در مملکت، به حکم علما و پیگیری امیرکبیر ( صدر اعظم ملی و ضد استعمار) در تبریز آماج گلوله قرار می گیرد و جسدش را برای عبرت مردم و بیداری هوادارانش ( که بدانند او به هیچ وجه، قائم موعود شیعیان «عج» نیست) در خندق کنار شهر می افکنند. آنگاه کنسول روسیه ( یعنی نماینده ی دولتی که در چشم ایرانیان، به عنوان اشغالگر قفقاز، و دخالت کننده در مقدرات ایران شناخته می شود) در اقدامی نامعمول و سؤال برانگیز، نقاش کنسولگری را کنار خندق آورده و به او دستور می دهد از جنازه ی مقتول تصویربرداری کند. کیست که نداند این اقدام، به ویژه با توجه به دم خروسهای متعددی که از ارتباط میان همان دولت استعمارگر با سران بابیت و بهائیت وجود دارد، تا چه حد شک برانگیز است؟ و حقاً بایستی خیلی خام و خوشبین بود که این همه دم خروس را ندید، یا با بیگانگان سرو سرّ داشت که این دم خروسها را ندیده گرفت و از کنار آنها به سادگی گذشت و به قول معروف: «اطمینان جاهلانه » را بر «سوء ظن عاقلانه» ترجیح داد ( اشاره به ضرب المثل پخته و مشهور فارسی که می گوید سوء ظن عاقلانه بهتر از اطمینان جاهلانه است) و گفت: « ان شاءالله گربه است»!(62)
4. پیوند عمیق و گسترده ی خاندان باب با روس تزاری
اعضای خاندان افنان ( خویشاوندان مادری باب و نمایندگان عباس افندی در ایران ) با سفارت روسیه پیوند نزدیک داشتند و حاجی میرزا محمد تقی افنان وکیل الدوله [پسر حاج سید محمد، دایی بزرگ باب، و از مقربان درگاه بهاء و عباس افندی] و برادران و پسرانش به عنوان نمایندگان تجاری روسیه در بمبئی و یزد فعالیت می کردند. و آقا علی حیدر شیروانی (بهائی و از شرکای تجاری خاندان افنان) از اعضای متنفذ سفارت روس در تهران بود و با حمایت او بود که حاج میرزا محمد تقی افنان وکیل التجاره ی دولت روسیه در بمبئی شد. (63)
محمد تقی وکیل الدوله همان کسی است که از سوی عباس افندی دستور یافت اولین معبد و مرکز تبلیغی بهائیان در جهان (مشرق الاذکار) را در عشق آباد روسیه ( واقع در ترکمنستان فعلی) بنیاد نهد و این مأموریت را نیز ( به «وکالت» از عباس افندی، و با پشتیبانی آشکار روسهای تزاری) به انجام رساند. (64) وی نهایتاً در حیفا، محل سکونت عباس افندی، درگذشت و عباس افندی، ضمن تجلیل بسیاری از وی زیارتنامه ای برای او انشا کرد.
اجازه دهید برای آشنایی بیشتر با این خاندان سرشناس بابی / بهائی و شبکه ی ارتباطات بهائی / روسی آن، نخست نگاهی داشته باشیم به گستره ی وسیع فعالیت اقتصادی خاندان افنان در ایران و جهان (خصوصاً در عرصه ی تجارت تریاک و افیون)، و جایگاه مهم این خاندان ( به ویژه شخص وکیل الدوله) نزد رهبران بهائیت، و نقش آنها در ترویج این مسلک، سیپس به طور مبسوط و مستند، پیوند و همکاری آنها با روسیه ی تزاری را بررسی کنیم.
1. افنان و تجارت تریاک در ایران و جهان
اعضای گوناگون و برجسته ی خاندان ( بهائی) افنان، در ایران و خارج از کشور به تجارت مشغول بودند و اسناد به جا مانده از مرحوم حاج محمد حسن امین الضرب، تاجر بزرگ و مشهور عصر قاجار، که اخیراً با عنوان یزد در اسناد امین الضرب منتشر شده است. (65)، آینه وار تجارت وسیع «حاجی میرزا محمد تقی شیرازی وکیل الدوله ی روس» و برادران و منسوبان نزدیک وی در ایران و نقاط مختلف جهان ( یزد، شیراز، بمبئی، هنگ کنگ، و عشق آباد) را به نمایش می گذارد.
میرزا محمد علی شیرازی در هنگ کنگ و نیز شیراز، میرزا آقا ( پسر میرزا محمد علی) در شیراز، سید احمد و حاجی میرزا ابوالحسن در عشق آباد، حاجی میرزا محمد ( پسر میرزا محمد علی) در یزد، آقا سید آقا بزرگ شیرازی ( برادر حاج میرزا محمد علی) در شیراز و نیز هنگ کنگ، حاجی میرزا محمود ( پسر میرزا محمد تقی) و حاجی سید میرزا در بمبئی تجارت داشته اند. (66) در یزد، شش هفت حجره ی بزرگ ( در کاروانسرای خواجه) زیر دست این جماعت که با بابیگری شهرت داشتند قرار داشت و بزرگ و سرکرده ی آنها نیز همین میرزا محمد تقی افنان وکیل الدوله بود. (67) به نوشته ی تاریخ سمندر، از منابع کهن بهائی: وکیل الدوله و حاجی سید میرزا و سیداحمد افنان در اسلامبول حجره و شرکت تأسیس کردند. (68)
در بحث از خاندان «تاجر پیشه ی» افنان، نمی توان از فعالیت آنان در عرصه ی «تجارت تریاک: یادی نکرد. حاج میرزا محمد تقی افنان وکیل الدوله، همران پسر و نیز برادرش ( حاج میرزا محمود و حاج میرزا محمد علی) به تجارت تریاک و افیون در ایران و کشورهای خارجی ( هنگ کنگ، چین و… ) اشتغال داشتند(69)
حاج میرزا محمود شیرازی در نامه ی 1 رجب 1296 ق می نویسد: « تریاک جهت نیامدن رحمت الهی خراب شده است. شیره ی تریاک یک من شاه، هفده تومان داد و ستد می شود. »(70) در همین راستا، آقا حسین مستأجر سرای خواجه ( که مرکز فعالیت تجاری خانواده ی افنان در شهر یزد بود) در نامه ی مورخ 26 ربیع الثانی 1301 ق می نویسد: «نمی دانم جناب عالی اطلاع دارید، سال گذشته به واسطه ی تریاک، از برای جمیع تجار سکنه کاروان سرا [ی خواجه]، این بددستی اتفاق افتاد و کارهایشان پریشان شد». (71) و در نامه ی همو، مورخ 14 شعبان 1301، می خوانیم که: «خرید تریاک امسال خطرناک شده، اخبار ترقی پای فروش اسباب ترقی پای خرید شده، اعلی و ادنی چهار شاهی روبراه و همت مصروف خرید تریاک می دارند. برادر حاج سید محمدتقی، حاج میرزا محمد علی نوشته: برادر شما را در مارسیل ملاقات کردم. افیونی که امسال به حواله ی من فرستاده بودند به تدریج فروخته شد. در اواخر که قیمت ترقی کرد، چهل پنجاه صندوق موجود بود. ده صندوق 640 الی 660 [دلار] فروخته شد. احتمال گرانی هست، چون زمینه کم است، در لندن ساقی [= وزن مرسوم در ترکیه] هفده شلینگ بوده، قریب ششصد دولار وارد هنگانگ می شود. شصت صندوق مال اصفهان که قدری روغنی و قدری بی روغن بود، افیون بی روغن را در کاغذ سفید پیچیده بودند که چینی ها آن را علامت عزا می دانند و طالب نمی شوند از کاغذ سفید در آورده در کاغذ گلی و الوان پیچیده فروخته می شود. »(72)
خود وکیل الدوله (حاج سیدمحمد تقی شیرازی) نیز در نامه مورخ 14 ذی حجه ی 1301، از «جنگ فرانسه و چین و اشغال چهار بندر و غرق جهازات و تعطیل معاملات و تنزل قیمت تریاک» سخن می گوید. (73) و در نامه ی 28 ذی حجه ی 1301 از همو می خواهیم: « با وجود خبر کسادی، سی چهل صندوق تریاک از اصفهان فرستاده اید. سفارش به برادرم [در هنگ کنگ] کردم تریاک شما بی روغن و بنابراین، مرغوب تر است و بازار با روغن کساد است. اگر صلح شود، بازار بهتر می شود». (74) نیز در نامه ی 8 ربیع الثانی 1302 : « از تریاک اخبار خوب رسیده، مگر از جهت آن جزیره ی بزرگ که فرانسه محاصره نموده و مصرف تریاک زیادی دارد. روغنی 550 و بی روغن 610 دولار» است. (75) و در نامه ی مورخ 14 صفر 1303 : « بازار تریاک در هنکانگ [کذا] خوب نبوده، دو روز قبل روغنی 500 و بی روغن 525، قیمت خرید آن در ایران با فروش سازش ندارد. »(76)
لرد کرزن، که در عصر ناصرالدین شاه به ایران آمده و شهرهای مختلف این کشور را به گام دقت و مطالعه پیموده است، در توضیحاتی که پیرامون فعالیتهای اقتصادی تجار یزد، و صادرات و واردات آن دارد. بدون ذکر نام، اشاره ای به پیوند خاندان افنان با روسیه، و تکاپوی آنان در امر تجارت تریاک، دارد:
واردات عمده [توسط تجار یزد به داخل ایران] مصنوعات هند و انگلستان از طریق برنج و آهن و دواجات و چینی آلات روسیه از طرف شمال و پارچه های نخی و مس و برنج و آهن و دواجات و ادویه و چای هندی و چینی از راه بمبئی و بندر عباس به این شهر می رسد. از روسیه، نفت، شمع، قند، پوست و ظروف وارد می کنند و آن کشور در واردات اسباب خرازی نیز [با اقتصاد دیگر کشورهای صاحب کالا در ایران] رقابت می نماید. عده ای از ارامنه ی روسی به کار تجارت وارداتی و صادراتی با روسیه اشتغال دارند و برای تأمین منافع کشور خود از همکاری یک آژانس محلی روسی که از تجار با نفوذ یزد است بهره مند می شوند. (77)
مقصود از این آژانس محلی روسی، قاعدتاً همین جناب محمد تقی افنان (وکیل التجاره ی روسها) است که به زودی درباره ی بستگی او ( و منسوبانش) به روس تزاری توضیح خواهیم داد.
کرزن در همان نوشته، رواج تجارت تریاک ( به جای ابریشم) در یزد ( از موقع جنگ انگلیس و چین) و باز شدن هنگ کنگ توسط تجار یزدی اشاره کرده و می نویسد: « سابقاً ابریشم سازی اشتغال عمده ی تجارتی این شهر بود… و تا حدود 1800 کارخانه ای که 9000 کارگر داشت در نیمه ی همین قرن[19] در این کار تجارتی فعالیت نمود، ولی این وضع درخشان به دلایلی که رد همه جا دیده می شود دچار وقفه گردیده و به جای آن، بخصوص از وقع جنگ انگلیس و چین و باز شدن هنگ کنگ زراعت خشخاش رواج یافته است و هر ساله 2000 صندوق محصول آن از یزد صادر می شود»؛ که باز اشاره به محمد تقی افنان و برادران وی دارد که به تجارت تریاک اشتغال داشتند.
2. دو نکته
نکته ی اول
تجارت تریاک و تمرکز فعالیت در بوشهر(78)، عواملی بود که به طور قهری، افنان را به داود ساسون، کلان سرمایه دار یهودی عراقی تبار و مرتبط با روچیلدها، که او نیز به تجارت عظیم تریاک اشتغال داشت، پیوند می داد. حاج میرزا محمود شیرازی ( از خاندان افنان) در نامه به محمد حسن امین الضرب، مورخ ربیع الاول 1296 ق، ضمن اشاره به آتش گرفتن کالاهای تجاری در چین، و ترقی خوب تریاک، چنین می نویسد: «در چین هفتصد اطاق تجارت سوخته است که از آن قبیل، نه خوبط داود ساسون بوده که یازده کرور تریاک و چای موجود بوده است. از قراری که می گویند ضرری به تجار ایرانی نرسیده است. »(79)
یکی از پژوهشگران ایرانی، در آثار خود، آگاهیهای سودمندی راجع به فعالیتهای کمپانی یهودی- انگلیسی «ساسون» در آسیا و ایران قرن نوزدهم، و پیوند عمیق رؤسای این کمپانی (دیوید / داود ساسون و پسرش عبدالله «آلبرت» ساسون) با امپراتوری مالی روچیلدها- رهبران یهودیان اروپا و دربار لندن(80) و نیز دولتمردان ماسون مآب ایران عهد ناصری ( میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی، صدراعظم «انگلوفیل» ناصرالدین شاه) به دست داده است. وی، نقش رواج تجارت تریاک ( وتوسعه ی کشت خشخاش جهت تأمین این محصول) در ایران عهد ناصری را در گسترش اعتیاد به مواد مخدر در ایران و بروز قحطی وحشتناک سال 1871- 1872 ( که یکی از عوامل مهم آن، جایگزینی وسیع کشت خشخاش به جای کشت غلات و دیگر محصولات کشاورزی در کشورمان بود) برملا ساخته و دستها و دسیسه های خارجی در این زمینه را افشا کرده است. (81)
نکته ی دوم
محققان، به درستی، از تریاک به عنوان «جاده صاف کن نفوذ استعمار» یاد کرده اند(82) و در همین زمینه، باید به نقش سرمایه داری امریکا در خرید و فروش تریاک ایران و عثمانی در چین و شرق آسیا اشاره کرد که از ابتدای قرن 19 در قبال خرید چای از چین، تریاک به آنجا می بردند، و بعید نیست که جوانه های ارتباط میان سران بهائیت با سرمایه داری غرب به ویژه امریکا، نخست بار در همین عرصه روییده باشد. پرفسور بوندارفسکی، مورخ و تحلیلگر روسی، می نویسد:
«از همان آغاز قرن نوزدهم، بازرگانان امریکایی از بازرگانی خود با چین میلیونها دلار سود به دست می آوردند. آنان از چین به طور عمده چای صادر می کردند و در ازای آن تریاک بدانجا می بردند. انگلیسها با تریاک هندی، میلیونها چینی را به این سم مهلک معتاد ساخته بودند و امریکاییها با تریاک ارزان تر محصول ترکیه و ایران، این تبهکاری را تکمیل می کردند. این تریاک را آنها از ازمیر و سپس از بنادر خلیج فارس به بهای هر جعبه 15 دلار می خریدند، ولی در چین به هزار دلار می فروختند! تلاش برای تهیه ی بی وقفه ی صدها هزار جعبه ی تریاک ترکیه و ایران و رساندن آن از طریق اقیانوس اطلس و اقیانوس هند به بنادر چین، از جمله ی عواملی است که در تعیین چگونگی سیاست دوران سی ساله ی اول قرن نوزدهم امریکا در منطقه ی مدیترانه و خاور نزدیک نقش درجه ی اول داشته است امریکاییان به خاطر همین امر در آن زمان به جنگ با الجزیره و تونس و مراکش برخاستند تا عبور بی مانع کشتیهای حامل تریاک خود را از تنگه ی جبل الطارق تأمین کنند. »(83)
پینوشتها:
1- یا دقیقتر بگوییم : امام ویردی میرزا.
2. برای نمونه، میرزا حسین زنجانی ( مبلغ مشهور بهائی) دامادش «مترجم روسها» بود و میرزا حسین برای تخلص خود از زندان علاءالدوله ( حاکم زنجان در زمان ناصرالدین شاه)، با طرح تهدید وار این نکته (بستگی دامادش به روسها و… ) حاکم را از اقدام به قتل خویش ترسانید و از مرگ نجات یافت. ر. ک. مصابیح هدایت، نشر دوم، 1/ 186 و 287- 288.
3. مصابیح هدایت، 5/ 213 – 218؛ «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران»… ، عبدالله شهبازی، مندرج در : تاریخ معاصر ایران، سال 7، ش 27، پاییز 1382، ص 21.
4. برای متن گزارش ر. ک : انشعاب در بهائیت…، اسماعیل رائین، صص 56- 58.
5- امیر کبیر و ایران، ص 449.
6- همان، ص 450.
7- نقطه ی الکاف، به اهتمام ادوارد براون، ص 233. برای اعتراض سفیر روسیه ( پرنس دالگوروکی) به امیر کبیر به علت سرکوب و قلع و قمع با بیان شورشگر، همچنین، ر. ک: همان، صص 266- 267.
8- همان، صص 233-244.
9- ر. ک : امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، چاپ پنجم، ص 450؛ شیخیگری، بابیگری… ، مرتضی مدرسی چهار دهی، ص 185.
10- فتنه ی باب، اعتماد السلطنه، توضیحات عبدالحسین نوایی، ص 179.
11- ر. ک: ایران و قضیه ی ایران، کرزن، ترجمه ی غ. وحید مازندرانی، 1/ 258 – 259.
12- در مراسلات سیاسی و نیز تواریخ عصر قاجار، نام او به شیوه های زیر ثبت شده است آنچکوف، انچکوف، اینچکوف و اینچکاف، که ما اینچکوف را برگزیده ایم. ضمناً ایوان سیمونیچ (وزیر مختار روسیه در زمان محمد شاه قاجار) در نامه ی مورخ 12 رجب 1254 ق خود به نایب وزیر امور خارجه ی وقت ایران، از اینچکوف با عنوان «قالسکی اسیونیقولای اینچکوف» یاد می کند. ر. ک: اسناد روابط ایران و روسیه در دوران فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار، به کوشش فاطمه ی قاضیها، ص 159.
13- گوشه هایی از روابط خارجی ایران ( 1200- 1280) هجری قمری، منصوره ی اتحادیه ی ص 119.
14- محمد شاه در 6 شوال 1264 ( 4 سپتامبر 1848) درگذشت ( امیرکبیر و ایران، آدمیت، چاپ پنجم، صص 192).
15- منتظم ناصری. 3 / 1693.
16- جالب است بدانیم که با روی کار آمدن امیرکبیر، و قاطعیت وی در حفظ حقوق ملت ایران، اینچکوف نیز مثل دیگر کارگزاران دول بیگانه، خود را جمع کرد. یکی از دوستان میرزا هاشم قاضی طباطبایی ( دستیار و منشی امیرکبیر) در نامه ای که در دوران صدارت امیر از تبریز برای میرزا هاشم می فرستد، با کمال خوشوقتی خاطر نشان می سازد که: تبریز، دیگر تبریز قبل ( که اقتدار دولت در آن کم بوده و جمعی در آن به تاخت و تاز مشغول باشند) نیست؛ «اهل ملک سهل است، دول خارجه هم به قدری سلوک خودشان را تغییر داده اند. » سپس برای نمونه، نقل می کند که : « خانه های حاجی احمد را حاجی ملا صادق معرف، تصاحب نموده» بود، «از ترس اینکه حکام شرع و عرف، حکم به «استرداد» آن به صاحب اصلی اش کنند، به قیمت 1170 تومان به یوسف خان «نوکر کنسول روس» در تبریز، فروخته و پولش را گرفته بود. در این باب «حکمی از دارالخلافه» صادر شد که خانه ها باید به حاجی احمد باز گردد. یوسف خان «کاغذ و مجلاتی گرفت که من رعیت ایران هستم و میرزا علی اکبر» منشی کنسولگری روسیه در تبریزی نیز «از جانب آنها زیاد گفت و گو کرد»، اما تلاش آنها « به جایی نرسید؛ خانه ها را گرفته به حاجی احمد دادند، و حال آنکه سابق، مکرر دیده بودیم به غرامت یک سگ آنها، دویست تومان مطالبه می شد. صد هزار شکر بر خدایی که اهل ایران چنین روزی [را] دیدند. » برای متن نامه ر. ک: نسب نامه ی شاخه ای از طباطبایی های تبریز، سید جمال ترابی، ص 106.
17. منتظم ناصری، 3/ 1758؛ تاریخ قاجار؛ حقایق الاخبار ناصری، محمد جعفر خورموجی، به کوشش حسین خدیو جم، ص 141.
18. منتظم ناصری. 3/ 1770 – 1771.
19. برای متن وکالتنامه ی او ر. ک: تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، محمود محمود، 2/ 669- 670.
20. ر. ک : تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی ص 259؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، 2/ 668 به بعد.
21. منتظم ناصری، 3/ 1796، پس از لاغوفسکی نیز مسیو پیکر به کارداری سفارت روسیه در تهران رسید. ر. ک : دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، لویی رابینو، ترجمه ی غلامحسین میرزا صالح، ص 360.
22. اسناد روابط ایران و روسیه از دوره ناصرالدین شاه تا سقوط قاجاریه، به کوشش فاطمه ی قاضیها، صص 53- 54.
23. همان، ص 55.
24. ر. ک: منتظم ناصری، 3/ 1809 ؛ اسناد روابط ایران و روسیه از دوره ی ناصرالدین شاه تا سقوط قاجاریه، صص 32- 33 و 82- 83.
25- وزیر مختار بعدی روسیه در ایران، مسیوکرس بود که برای انجام مأموریت سیاسی خود در 280 ق/ 1863 م وارد تهران گردید( منتظم ناصری، 3/ 1859).
26. یکصد سند تاریخی، گردآوری ابراهیم صفایی، ص 69.
27. قبله ی عالم، عباس امانت، ص 457.
28. یکصد سند تاریخی دوران قاجاریه، ص 65.
29. ر. ک : گفت وگوی مهم وزیر مختار ایران در روسیه با مقامات بلند پایه ی وزارت خارجه ی روس تزاری در پترزبورگ پس از عزل آقاخان نوری از صدارت، مندرج در : همان، ص 68.
30. مطالع الانوار، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، عبدالحمید اشراق خاوری، صص 503- 504. نیز ر. ک: رحیق مختوم، از همو، 1/ 132 و ظهور الحق، اسدالله مازندرانی، 3/ 257 – هر دو به نقل از تاریخ نبیل زرندی.
31. حضرت نقطه ی اولی 1235- 1266 هجری/ 1819- 1850 میلادی، محمد علی فیضی، صص 347- 348 نیز ر. ک : حضرت رب اعلی، حسن موقر بالیوزی، ص 148؛ ظهور الحق، اسدالله مازندرانی، 3/ 25. مازندرانی در مأخذ پیشگفته از قرابت حاجی علی عسکر با «پیشکار» کنسول روسیه در تبریز سخن می گوید.
32. مقاله ی شخصی سیاح…، [عباس افندی]، ص 49.
33. قرن بدیع، شوق افندی، ترجمه ی نصرالله مودت. 1/ 257 ؛ آهنگ بدیع، سال 24 ( 1348)، ش 9 و10، ص 288.
34. الکواکب الدریه، 1/ 248؛ «در همان روز قونسول روس به کنار خندق رفته نقشه ای از هیکل باب برداشته به دربار روسیه فرستاد. »
35. ر. ک: قرن بدیع، 1/ 262 – 263.
36. ر. ک : نقطه ی الکاف، چاپ ادوارد براون، صص 266- 267.
37. ظهور الحق، اسدالله مازندرانی، 459/3.
38. همان، ص 460.
39. همان، صص 459- 460.
40. دیانت بهائی آیین فراگیر جهانی، ترجمه ی پریوش سمندری، بخش پاورقیهای آخر کتاب، ص22، به نقل از ادیان بابی و بهائی، موژان، مؤمن، صص 71- 72.
41. نقطه ی الکاف، صص 233- 244.
42. الکواکب الدریه، 1/ 249.
43. یعنی، ریشه دارتر و صاحب اصل و نسب تر.
44. ظهورالحق، 3/ 41.
45. همان، ص 42. به نوشته ی همو: بخشی درخور ملاحظه از مهاجران بهائی به عشق آباد و دیگر نقاط روسیه، از بهائیان این قریه بودند: «… در قریه ی میلان… جمعیتی کثیر از مؤمنین» بعنی بهائیان که با مخالفت مردم مسلمان ایران رو به رو بودند، «روائح [بادهای] حریت و سلامت از جانب ممالک روسیه استشمام کرده، پی در پی به عشق آباد و غیرها مهاجرت کردند» ( ظهور الحق، ج 8، قسمت اول، ص 87).
46. به قول اسدالله مازندرانی: « آقایان احمدوف ها… عده ی آنها بسیار است»(ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 1043).
47. ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، صص 97- 98: نشریه ی آهنگ بدیع، ارگان جوانان بهائی ایران، نیز با اشاره به حاجی علی اکبر احمد زاده ی میلانی فرزند حاجی احمد میلانی، می نویسد: « برادران احمد اف ها از شیروان در تفلیس تجارت داشتند. » ر. ک : آهنگ بدیع، سال 29 ( 1353 )، ش 3و 4، مقاله ی محمد علی ملک خسروی، ص 30. همین نشریه ( سال 19 «1343»، ش 10، ص 352 ) حاج علی اکبر احمداوف، میلانی را از اعضای مجمع نمایندگان شور بهائی در قسمت آذربایجان معرفی می کند.
48. ظهور الحق، 3/ 25.
49. حضرت نقطه ی اولی…، صص 347- 348.
50. بهاء الله شمس حقیقت، حسن موقر بالیوزی، ترجمه ی مینو ثابت، صص 339- 340.
51. ظهور الحق، 3/ 40.
52. راجع به وی قبلاً سخن گفتیم.
53. مطالع الانوار، صص 207- 208.
54. ر. ک: بهاءالله شمس حقیقت، ص 340، 355 و 359.
55. ظهور الحق، ج8، قسمت 1، ص 119.
56. بهاء الله شمس حقیقت، ص 414.
57. همان، ص 417. در یادداشتهای دکتر موژان مؤمن نیز ( که در ضمیمه ی شماره ی 5 پایان کتاب بالیوزی، ص 607، درج شده است) می خوانیم: «حاجی علی عسکر تبریزی یکی از تجار معتبر تبریز بود که از زمان حضرت رب اعلی به این امر اقبال کرده بود. صدمات و تضییقاتی که بر پیروان این امر وارد می شد باعث شد که او بالاخره مؤمن مألوف را ترک نمود به همراه برادر و سایر اعضای خانواده خود راه ادرنه را در پیش گرفت و در آنجا مقیم شده به کار خرده فروشی پرداخت. ولی او هم مانند سایر احباء دستگیر شده و به همراه هیکل مبارک به عکا گسیل شد. وی در سال 1291 هجری در عکا چشم از جهان فرو بست. (به کتاب تذکره الوفا ص 264 مراجعه شود)».
58- بدایع الآثار، محمود زرقانی، 252/1.
59. ظهور الحق، ج 8، قسمت دوم، صص 1057 – 1058.
60. ایران امروز، ترجمه ی علی اصغر سعیدی، ص 238.
61. ر. ک : گفت وگوی قائم مقام باسرجان کمبل ( نماینده ی انگلیس در ایران): تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی ایران و انگلیس در ایران، ابوالقاسم طاهری. 2/ 129- 130.
62. بعدها نیز – زمانی که بهائیان با حمایت رسمی و آشکار دولت تزاری، در کشور روسیه جولان داشتند- مادام ایزابلاگرینوسکایا، شاعر و نویسنده ی مقیم پطروگراد ( پایتخت روسیه)، نمایشنامه های منظومی درباره ی باب و بهاء الله نوشت که هر دو به چاپ رسید و در تماشاخانه ی عشق آباد و پترزبورگ روی صحنه رفت. ر. ک: حکایت دل؛ از دفتر خاطرات علی اکبر فروتن، صص 42- 45؛ ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 1076 و 1037.
63. ظهور الحق، ج 8، قسمت اول، ص 431؛ «جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران… »، عبدالله شهبازی، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، س 7، ش 27، پاییز 1382، ص 20.
64. ر. ک : مکاتیب عبدالبهاء، 4/ 173- 174 ؛ اسرار الآثار( خصوصی)، 5/ 126- 127.
65. مشخصات کتابشناسی این اثر از قرار زیر است: یزد در اسناد امین الضرب (سالهای 1288- 1330 قمری)، به کوشش دکتر اصغر مهدوی و ایرج افشار، انتشارات طلایه، تهران 1380.
66. ر. ک: یزد در اسناد امین الضرب، ص 48 و 245 – 246. به نوشته ی کاظم سمندر، مورخ بهائی، میرزا محمد علی مقیم چین بود. ر. ک : تاریخ سمندر و ملحقات، ص 390.
67. یزد در اسناد امین الضرب، ص 106 و 505.
68. تاریخ سمندر و ملحقات، ص 390.
69. ر. ک : یزد در اسناد امین الضرب، صص 434- 439.
70. همان، ص 435.
71. همان، صص 435- 436.
72. همان، ص 436.
73. همان، ص 436.
74. همان، ص 436.
75. همان، ص 437.
76. همان، ص 437. و نیز ر. ک : نامه های دیگر محمد تقی افنان در همین زمینه، در مأخذ پیشگفته، صص 437- 439.
77. ایران و قضیه ی ایران، کرزن، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 2/ 295- 296.
78. می دانیم که بوشهر از مراکز فعالیت داییهای باب ( سر سلسله ی خاندان افنان) بوده و خود باب ( قبل از ادعای بابیت) بخشی از دوران جوانی خویش را به صورت کارگزار دایی خود در آن شهر گذرانده است.
79. ر. ک : در اسناد امین الضرب، ص 435.
80. فهد نفیسی، پژوهشگر و مورخ عراقی، در کتاب خود: نهضت شیعیان در انقلاب اسلامی عراق ( ترجمه ی کاظم چاپچیان، صص 94- 95) همراهی یهودیان عراق ( خاندان ساسون) با انگلیسی ها را در جریان اشغال نظامی عراق توسط بریتانیا نشان داده است.
81. ر. ک : «ساسونها، سپهسالار و تریاک ایران»، عبدالله شهبازی، مندرج در: مطالعات سیاسی، مؤسسه ی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کتاب اول، پاییز 1370، صص 125- 139.
82. ر. ک : انقلاب بیرنگ، س. علی آذری، صص 186- 187.
83. تاریخ توسعه طلبی امریکا در ایران، ص 9.
منبع مقاله: تاریخ معاصر ایران، شماره 49 .
/ج