مطلب زیر می تواند افقهایی را در این زمینه برایتان باز کند. حورالعین زن نیست، بلکه ظهور اخروی اعتقاد شخص است به ولایت خدا، رسول و اهل بیت(ع).
« عَنِ النَّبِی ص مَنْ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- بَنَى اللَّهُ لَهُ فِی الْجَنَّةِ سَبْعِینَ أَلْفَ قَصْرٍ مِنْ یاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ فِی کُلِّ قَصْرٍ سَبْعُونَ أَلْفَ بَیتٍ مِنْ لُؤْلُؤٍ بَیضَاءَ فِی کُلِّ بَیتٍ سَبْعُونَ أَلْفَ سَرِیرٍ مِنْ زَبَرْجَدٍ خَضْرَاءَ فَوْقَ کُلِّ سَرِیرٍ سَبْعُونَ أَلْفَ فِرَاشٍ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ وَ عَلَیهِ زَوْجَةٌ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ ذُؤَابَةٍ مُکَلَّلَةٍ بِالدُّرِّ وَ الْیاقُوتِ مَکْتُوبٌ عَلَى خَدِّهَا الْأَیمَنِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ- وَ عَلَى خَدِّهَا الْأَیسَرِ عَلِی وَلِی اللَّهِ وَ عَلَى جَنْبَیهَا الْحَسَنُ وَ عَلَى ذَقَنِهَا الْحُسَینُ وَ عَلَى شَفَتَیهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ لِمَنْ هَذِهِ الْکَرَامَةُ قَالَ لِمَنْ یقُولُ بِالْحُرْمَةِ وَ التَّعْظِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ــــــ رسول خدا فرمودند: هر که بگوید: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم» خداوند بنا کند از براى او در بهشت، هفتاد هزار قصر از یاقوت؛ که در هر قصرى هفتاد هزار خانه از مروارید سفید باشد؛ و در هر خانه هفتاد هزار تخت از زِبَرجَد سبز؛ و بر هر تختى هفتاد هزار فراش از سُندُس و اِستَبرَق؛ و بر آن همسری است از حور العین؛ و او راست هفتاد گیسوی آراسته به مروارید و یاقوت؛ که نوشته شده بر گونه ی راست او « محمّدٌ رسولُ اللَّه » و بر گونه ی چپ او نوشته شده « علىٌّ ولىُ اللَّه » و بر پیشانی او حسن و بر چانه ی او حسین و بر دو لب او بسم اللَّه الرّحمن الرحیم نقش بسته. راوی گوید: گفتم یا رسول اللَّه از آنِ کیست این کرامت؟ فرمودند: از برای آنکه با حرمت و تعظیم بگوید:« بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم ».» (مستدرک الوسائل،ج4 ،ص387)
اینکه فرمودند: بر جاهای مختلف صورت حور العین جملاتی نوشته شده، روشن است که مراد نوشته شدن به معنای عادی کلمه نیست. چرا که در این صورت چنان همسری را نمی شد حور العین نامید؛ چه در این صورت قیافه ای نازیبا از او پدید می آمد. اهل معنا در تفسیر این روایت می گویند: مراد این است که صورت حور العین ظهور ولایت اهل بیت (ع) می باشد؛ به گونه ای که هر که به او نظر کند نور وجود و جمال باطنی اهل بیت(ع) را مشاهده می کند. و نور وجود اهل بیت (ع) همانا ظهور اسم الله می باشد که وجه الله خوانده می شود. لذا فرمودند: « نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ـــ ماییم اسماء حسنای خدا » و فرمودند: « … نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه ــــ ماییم وجه الله که خداوند متعال فرمود: پس هر کجا سر بگردانید ، وجه الله آنجاست»؛ یعنی حقیقت نوری انسان کامل در وجود تمام موجودات عالم و از جمله در نعمات بهشتی جلوه گر می باشد.
پس بر پایه ی احساسات پست دنیایی توهّم نشود که حور العین هم انسان است و هووی زنان بزرگوار بهشتی قرار می گیرد. مردان بهشتی همسرانی از سنخ خودشان دارند که در وجاهت و زیبایی هزاران برابر از حورالعین زیباترند. چرا که مؤمن از اعتقاد و عمل خویش برتر و زیباتر است؛ و حورالعین ظهور اعتقاد و عمل خود شخص است. لذا زنان دنیایی مؤمن که وارد بهشت می شوند، بسی برتر از حور العین می باشند؛ و هیچگاه هم از وجود حورالعین احساس ناراحتی نخواهند کرد. چون:
اوّلاً حورالعین هر کسی در بهشت باطن اوست؛ و بی اذن او کسی نمی تواند آنها را ملاقات کند. هر کسی را دو بهشت است، بهشت درون و بهشت بیرون. اهل بهشت، در همان حال که در بهشت عامّ وارد می شوند، بهشتی نیز در مملکت وجود خویش دارند، که نمود اعتقادات آنهاست. لذا چنین نیست که همسر انسانی مرد بهشتی بی اذن خود آن مرد بتواند حورالعین او را ببیند.
ثانیاً همسران انسانی مردان بهشتی، از دیدن حورالعین همسرانشان نه تنها ناراحت نمی شوند، بلکه بسی خوشحال هم می شوند. و هر چه آن حورالعینها زیادتر و زیباتر باشند، به همان اندازه همسران انسانی مردان بهشتی، خوشحالتر نیز خواهند شد. چون زیادی و زیبایی آنها نمودار عظمت معنوی آن مرد است. چرا که حورالعین، نمود اعتقادات و اعمال شخص است. آیا یک زن مومنه از زیادی ایمان شوهرش ناراحت می شود؟
ثالثاً این احساس زنانه که زنها در دنیا نسبت به هوو دارند، احساسی است غریزی و از نوع احساسهای طبیعی حیوانی. لذا برخلاف فطرت توحیدی است. از اینروست که امیرمومنان(ع) در حکمت 124 نهج البلاغه فرمودند: « غَیْرَةُ الْمَرْأَةِ کُفْرٌ وَ غَیْرَةُ الرَّجُلِ إِیمَان ــــ غیرت زن، کفر است، و غیرت مرد، ایمان». لذا زنی که از تصوّر وجود هوو هم ناراحت می شود، در حقیقت نوعی کفر درونی دارد؛ که اگر آن را به شکل اعتراض به احکام الهی آشکار کند، کفر او بالفعل نیز خواهد شد. چرا که اعتراض به احکام قطعی خدا، مساوی با انکار حکمت خدا و انکار علم مطلق خداست. و منکر حکمت و علم خدا، منکر ذات اوست. بنا بر این چنین زنانی اساساً وارد بهشت نمی شود، چه برسد به این که همسر مردی بهشتی شود؛ و چه برسد به این که از وجود حورالعین ناراحت شود. البته آن زنانی که از تصوّر هوو در درون ناراحت می شوند ولی آن را ابراز نمی کنند و در دل از اینکه به حکمت خدا معترض شده اند استغفار می کنند، در آخرت از این صفت غریزی پاک می شوند. و در حالی وارد بهشت می شوند که از غرایز حیوانی دورند. چرا که تمام اهل بهشت، فقط با فطرت انسانی وارد بهشت می شوند و غرایز حیوانی ـ که به درد زندگی دنیا می خورند ـ از آنها برداشته می شود. لذا در بهشت رابطه ی جنسی صرف نیز وجود ندارد؛ بلکه رابطه جنسی الهی موجود است. همان گونه که از خوردن صرف خبری نیست؛ بلکه خوردن الهی در آن موجود است. توضیح آنکه: افعال غریزی بر دو گونه اند؛ افعال غریزی که فارغ از فطرت جریان می یابند؛ و افعال غریزی که تحت نظارت فطرت جریان می یابند. نوع اوّل از سنخ غرایز حیوانی است ولی نوع دوم از سنخ غرایز انسانی می باشد. لذا در نوع اوّل جایی برای قصد قربت وجود ندارد، ولی دومی با قصد قربت انجام می گیرد. لذا مؤمن حتّی هنگام شروع رابطه ی جنسی نیز بسم الله می گوید؛ و به سبب رابطه ی جنسی اجر اخروی می برد.
رابعاً در بهشت، اساساً چیزی به نام نارحتی وجود ندارد. ناراحتی ناشی از محدودیّت است. در این دنیا، اگر دو نفر در بیابانی گم شده باشند و یکی از آنها با زور، تمام آب را برای خود بردارد و به دیگری ندهد، آن دیگری به خاطر محرومیّت از آب ناراحت می شود. امّا اگر این دنیا چنان بود که هر کدام آنها در آن واحد می توانستند به هر مقدار می خواهند آب داشته باشد، در این صورت دیگری ناراحت نمی شدند. امّا واقعیّت این است که در دنیا چنین امکانی وجود ندارد؛ یعنی اگر من یک چیزی را از آنِ خود نمودم دیگر شما نمی توانید مالک آن شوید. امّا در آخرت، یک نعمت می تواند در آن واحد، برای همه ی اهل بهشت باشد. برای مثال، یک میوه را هزاران نفر در آنِ واحد می خورند ولی آن میوه عیناً بر سر درخت هم باقی است. در دنیا، تنها یک نعمت است که چنین می باشد، که آن هم علم است. یک عالم می تواند علم خود را در آنِ واحد به هزاران نفر منتقل کند، و همه ی آنها از آن علم برخوردار شوند بی آنکه از علم خودش هم چیزی کاسته شود. بر این اساس، عرض می شود: در دنیا هوو یک موجود مزاحم است. چون وقتی مردی همسر دوم می گیرد، زمانی را که اختصاص به همسر اوّلش می داد نصف خواهد کرد. همینطور توجّهش هم نصف خواهد شد. لذا همسر اوّل با نوعی محرومیّت مواجه می شود؛ و همین امر است موجب ناراحتی او می گردد. بر همین اساس است که زنها حتّی به تلوزیون هم به چشم هوو نگاه می کنند. چون نظر مرد را از زن منصرف می کند. امّا در آخرت چنین محرومیّتی وجود ندارد. چون یک مرد بهشتی در آن واحد می تواند هم با هزاران همسر خویش باشد، و در همان حین با دوستانش در حال گفتگو باشد و در همان حین در حال راز و نیاز با خدا باشد و … . چرا که عالم آخرت، اگر چه جسمانی است ولیّ مادّی نیست. و جسم غیر مادّی در آنِ واحد می تواند همه جا حضور داشته باشد. البته فهم این معنا برای افراد ناآشنا با حکمت متعالیه و عرفان نظری دشوار است. خلاصه آنکه وجود همسران متعدّد برای مرد بهشتی، ابداً موجب نمی شود که زن بهشتی احساس محرومیّت بکند. لذا از احساس ناراحتی نیز خبری نخواهد بود. بلکه اساساً در بهشت ناراحتی معنا ندارد؛ چون محرومیّت معنا ندارد. دقّت شود: نمی گوییم خدا ناراحتی را برمی دارد؛ بلکه اساساً ناراحتی در بهشت معنی ندارد؛ همان گونه که مربّع سه ضلعی معنی ندارد.
خامساً زن بهشتی نه تنها از وجود هوو ناراحت نمی شود، بلکه خوشحال هم خواهد بود. چون زنها از دیدار زنان دیگری که بینشان محبّت است، خوشحال می شوند. آیا زنها از دیدن خواهر و مادر و امثال اینها ناراحت می شوند؟! یقیناً ناراحت نمی شوند. پس چرا از داشتن هوو ناراحت می شوند؟ فقط برای اینکه آن هوو باعث محرومیّت او می شود. لذا حتّی اگر خواهر و مادر او نیز چنین محرومیّتی را موجب شوند،آنها را هم به چشم هوو نگاه خواهد کرد. حال اگر این محرومیّت برداشته شود، بدیهی است که ناراحتی ناشی از آن محرمیّت نیز برداشته خواهد شد. در بهشت، یک زن با هووی خویش انس می گیرد و از گفتگوی محبّانه با او لذّت می برد، و در همان حال با شوهر خویش خلوت کرده، و در همان حال با خواهر و مادر خویش در حال گفتگوی محبّانه است، و در همان حال مشغول لذّت بردن از خوردنی های بهشت است؛ و در همان حال هزاران کار دیگر نیز می کند، بی آنکه یکی از این کارها، او یا دیگری را محدود نماید. فهم این معنا برای آنها که حکمت ورزی نکرده اند دشوار است؛ لذا اهل بیت(ع) گاه نمونه ای کوچک از این امر را نمودار ساخته اند تا باور آن برای اذهان ضعیفه راحتر شود. برای مثال، نقل است که امیرمومنان(ع) وقتی از مکّه به مدینه آمدند، چهل نفر، جدا جدا ایشان را دعوت به شام کردند و آن حضرت به همگی جواب مثبت دادند. فردا یکی از آنها گفت: امشب علی بن ابی طالب ما مهمان بود. دیگری انکار کرد و گفت: نخیر مهمان من بود؛ و سومی ادّعا کرد که مهمان من بود؛ و تعداد به چهل رسید. پس مراجعه کردند به رسول خدا(ص). حضرت فرمودند: اتّفاقاً وی امشب میهمان من بود. در این حال جبرئیل نازل گشته فرمود: ای رسول خد ! پروردگار متعال می فرماید که علیّ بن ابی طالب، امشب میهمان من بود. مشابه این امر حتّی از برخی عرفای شیعه نیز دیده شده است. برای مثال، یکی از اهالی نجف به مشهد رفته بوده و آنجا مشکلی برایش پیش می آید. در همان حال، آقا سیّد علی قاضی را می بیند و مشکل خود را با او در میان می گذارد و ایشان مشکل را حلّ می کنند. وقتی آن اهل نجف به شهر خویش مراجعت می کند، ماجرا را نقل می کند. دوستانش باور نمی کنند و می گویند که ما خودمان در همان روز خدمت آقا سیّد علی قاضی بودیم. پس ممکن نیست که او در مشهد بوده باشد. البته دقّت شود که در آن زمان، مسافرتها با اسب و شتر و امثال آن بوده و اتومبیل تازه وارد ایران شده بود. پس همگی پیش آقا سیّد علی قاضی می روند و معلوم می شود که ایشان در همان روز که در نجف بوده در مشهد هم بوده است. شگفت آنکه ایشان، چهار همسر داشتند و هر کدام آنها نیز در شهرهای جداگانه بودند؛ و ایشان هر روز هم کلاس درس داشته اند. خلاصه آنکه: « کار پاکان را قیاس از خود مگیر ــ گرچه باشد در نوشتن، شیر شیر». اهل بهشت و امور بهشتی را با اهل دنیا و امور دنیوی نتوان قیاس نمود. دار السلام کجا و دارالبوار کجا؟
« عَنِ النَّبِی ص مَنْ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- بَنَى اللَّهُ لَهُ فِی الْجَنَّةِ سَبْعِینَ أَلْفَ قَصْرٍ مِنْ یاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ فِی کُلِّ قَصْرٍ سَبْعُونَ أَلْفَ بَیتٍ مِنْ لُؤْلُؤٍ بَیضَاءَ فِی کُلِّ بَیتٍ سَبْعُونَ أَلْفَ سَرِیرٍ مِنْ زَبَرْجَدٍ خَضْرَاءَ فَوْقَ کُلِّ سَرِیرٍ سَبْعُونَ أَلْفَ فِرَاشٍ مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ وَ عَلَیهِ زَوْجَةٌ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ وَ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ ذُؤَابَةٍ مُکَلَّلَةٍ بِالدُّرِّ وَ الْیاقُوتِ مَکْتُوبٌ عَلَى خَدِّهَا الْأَیمَنِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ- وَ عَلَى خَدِّهَا الْأَیسَرِ عَلِی وَلِی اللَّهِ وَ عَلَى جَنْبَیهَا الْحَسَنُ وَ عَلَى ذَقَنِهَا الْحُسَینُ وَ عَلَى شَفَتَیهَا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ لِمَنْ هَذِهِ الْکَرَامَةُ قَالَ لِمَنْ یقُولُ بِالْحُرْمَةِ وَ التَّعْظِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ــــــ رسول خدا فرمودند: هر که بگوید: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم» خداوند بنا کند از براى او در بهشت، هفتاد هزار قصر از یاقوت؛ که در هر قصرى هفتاد هزار خانه از مروارید سفید باشد؛ و در هر خانه هفتاد هزار تخت از زِبَرجَد سبز؛ و بر هر تختى هفتاد هزار فراش از سُندُس و اِستَبرَق؛ و بر آن همسری است از حور العین؛ و او راست هفتاد گیسوی آراسته به مروارید و یاقوت؛ که نوشته شده بر گونه ی راست او « محمّدٌ رسولُ اللَّه » و بر گونه ی چپ او نوشته شده « علىٌّ ولىُ اللَّه » و بر پیشانی او حسن و بر چانه ی او حسین و بر دو لب او بسم اللَّه الرّحمن الرحیم نقش بسته. راوی گوید: گفتم یا رسول اللَّه از آنِ کیست این کرامت؟ فرمودند: از برای آنکه با حرمت و تعظیم بگوید:« بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم ».» (مستدرک الوسائل،ج4 ،ص387)
اینکه فرمودند: بر جاهای مختلف صورت حور العین جملاتی نوشته شده، روشن است که مراد نوشته شدن به معنای عادی کلمه نیست. چرا که در این صورت چنان همسری را نمی شد حور العین نامید؛ چه در این صورت قیافه ای نازیبا از او پدید می آمد. اهل معنا در تفسیر این روایت می گویند: مراد این است که صورت حور العین ظهور ولایت اهل بیت (ع) می باشد؛ به گونه ای که هر که به او نظر کند نور وجود و جمال باطنی اهل بیت(ع) را مشاهده می کند. و نور وجود اهل بیت (ع) همانا ظهور اسم الله می باشد که وجه الله خوانده می شود. لذا فرمودند: « نَحْنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ـــ ماییم اسماء حسنای خدا » و فرمودند: « … نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه ــــ ماییم وجه الله که خداوند متعال فرمود: پس هر کجا سر بگردانید ، وجه الله آنجاست»؛ یعنی حقیقت نوری انسان کامل در وجود تمام موجودات عالم و از جمله در نعمات بهشتی جلوه گر می باشد.
پس بر پایه ی احساسات پست دنیایی توهّم نشود که حور العین هم انسان است و هووی زنان بزرگوار بهشتی قرار می گیرد. مردان بهشتی همسرانی از سنخ خودشان دارند که در وجاهت و زیبایی هزاران برابر از حورالعین زیباترند. چرا که مؤمن از اعتقاد و عمل خویش برتر و زیباتر است؛ و حورالعین ظهور اعتقاد و عمل خود شخص است. لذا زنان دنیایی مؤمن که وارد بهشت می شوند، بسی برتر از حور العین می باشند؛ و هیچگاه هم از وجود حورالعین احساس ناراحتی نخواهند کرد. چون:
اوّلاً حورالعین هر کسی در بهشت باطن اوست؛ و بی اذن او کسی نمی تواند آنها را ملاقات کند. هر کسی را دو بهشت است، بهشت درون و بهشت بیرون. اهل بهشت، در همان حال که در بهشت عامّ وارد می شوند، بهشتی نیز در مملکت وجود خویش دارند، که نمود اعتقادات آنهاست. لذا چنین نیست که همسر انسانی مرد بهشتی بی اذن خود آن مرد بتواند حورالعین او را ببیند.
ثانیاً همسران انسانی مردان بهشتی، از دیدن حورالعین همسرانشان نه تنها ناراحت نمی شوند، بلکه بسی خوشحال هم می شوند. و هر چه آن حورالعینها زیادتر و زیباتر باشند، به همان اندازه همسران انسانی مردان بهشتی، خوشحالتر نیز خواهند شد. چون زیادی و زیبایی آنها نمودار عظمت معنوی آن مرد است. چرا که حورالعین، نمود اعتقادات و اعمال شخص است. آیا یک زن مومنه از زیادی ایمان شوهرش ناراحت می شود؟
ثالثاً این احساس زنانه که زنها در دنیا نسبت به هوو دارند، احساسی است غریزی و از نوع احساسهای طبیعی حیوانی. لذا برخلاف فطرت توحیدی است. از اینروست که امیرمومنان(ع) در حکمت 124 نهج البلاغه فرمودند: « غَیْرَةُ الْمَرْأَةِ کُفْرٌ وَ غَیْرَةُ الرَّجُلِ إِیمَان ــــ غیرت زن، کفر است، و غیرت مرد، ایمان». لذا زنی که از تصوّر وجود هوو هم ناراحت می شود، در حقیقت نوعی کفر درونی دارد؛ که اگر آن را به شکل اعتراض به احکام الهی آشکار کند، کفر او بالفعل نیز خواهد شد. چرا که اعتراض به احکام قطعی خدا، مساوی با انکار حکمت خدا و انکار علم مطلق خداست. و منکر حکمت و علم خدا، منکر ذات اوست. بنا بر این چنین زنانی اساساً وارد بهشت نمی شود، چه برسد به این که همسر مردی بهشتی شود؛ و چه برسد به این که از وجود حورالعین ناراحت شود. البته آن زنانی که از تصوّر هوو در درون ناراحت می شوند ولی آن را ابراز نمی کنند و در دل از اینکه به حکمت خدا معترض شده اند استغفار می کنند، در آخرت از این صفت غریزی پاک می شوند. و در حالی وارد بهشت می شوند که از غرایز حیوانی دورند. چرا که تمام اهل بهشت، فقط با فطرت انسانی وارد بهشت می شوند و غرایز حیوانی ـ که به درد زندگی دنیا می خورند ـ از آنها برداشته می شود. لذا در بهشت رابطه ی جنسی صرف نیز وجود ندارد؛ بلکه رابطه جنسی الهی موجود است. همان گونه که از خوردن صرف خبری نیست؛ بلکه خوردن الهی در آن موجود است. توضیح آنکه: افعال غریزی بر دو گونه اند؛ افعال غریزی که فارغ از فطرت جریان می یابند؛ و افعال غریزی که تحت نظارت فطرت جریان می یابند. نوع اوّل از سنخ غرایز حیوانی است ولی نوع دوم از سنخ غرایز انسانی می باشد. لذا در نوع اوّل جایی برای قصد قربت وجود ندارد، ولی دومی با قصد قربت انجام می گیرد. لذا مؤمن حتّی هنگام شروع رابطه ی جنسی نیز بسم الله می گوید؛ و به سبب رابطه ی جنسی اجر اخروی می برد.
رابعاً در بهشت، اساساً چیزی به نام نارحتی وجود ندارد. ناراحتی ناشی از محدودیّت است. در این دنیا، اگر دو نفر در بیابانی گم شده باشند و یکی از آنها با زور، تمام آب را برای خود بردارد و به دیگری ندهد، آن دیگری به خاطر محرومیّت از آب ناراحت می شود. امّا اگر این دنیا چنان بود که هر کدام آنها در آن واحد می توانستند به هر مقدار می خواهند آب داشته باشد، در این صورت دیگری ناراحت نمی شدند. امّا واقعیّت این است که در دنیا چنین امکانی وجود ندارد؛ یعنی اگر من یک چیزی را از آنِ خود نمودم دیگر شما نمی توانید مالک آن شوید. امّا در آخرت، یک نعمت می تواند در آن واحد، برای همه ی اهل بهشت باشد. برای مثال، یک میوه را هزاران نفر در آنِ واحد می خورند ولی آن میوه عیناً بر سر درخت هم باقی است. در دنیا، تنها یک نعمت است که چنین می باشد، که آن هم علم است. یک عالم می تواند علم خود را در آنِ واحد به هزاران نفر منتقل کند، و همه ی آنها از آن علم برخوردار شوند بی آنکه از علم خودش هم چیزی کاسته شود. بر این اساس، عرض می شود: در دنیا هوو یک موجود مزاحم است. چون وقتی مردی همسر دوم می گیرد، زمانی را که اختصاص به همسر اوّلش می داد نصف خواهد کرد. همینطور توجّهش هم نصف خواهد شد. لذا همسر اوّل با نوعی محرومیّت مواجه می شود؛ و همین امر است موجب ناراحتی او می گردد. بر همین اساس است که زنها حتّی به تلوزیون هم به چشم هوو نگاه می کنند. چون نظر مرد را از زن منصرف می کند. امّا در آخرت چنین محرومیّتی وجود ندارد. چون یک مرد بهشتی در آن واحد می تواند هم با هزاران همسر خویش باشد، و در همان حین با دوستانش در حال گفتگو باشد و در همان حین در حال راز و نیاز با خدا باشد و … . چرا که عالم آخرت، اگر چه جسمانی است ولیّ مادّی نیست. و جسم غیر مادّی در آنِ واحد می تواند همه جا حضور داشته باشد. البته فهم این معنا برای افراد ناآشنا با حکمت متعالیه و عرفان نظری دشوار است. خلاصه آنکه وجود همسران متعدّد برای مرد بهشتی، ابداً موجب نمی شود که زن بهشتی احساس محرومیّت بکند. لذا از احساس ناراحتی نیز خبری نخواهد بود. بلکه اساساً در بهشت ناراحتی معنا ندارد؛ چون محرومیّت معنا ندارد. دقّت شود: نمی گوییم خدا ناراحتی را برمی دارد؛ بلکه اساساً ناراحتی در بهشت معنی ندارد؛ همان گونه که مربّع سه ضلعی معنی ندارد.
خامساً زن بهشتی نه تنها از وجود هوو ناراحت نمی شود، بلکه خوشحال هم خواهد بود. چون زنها از دیدار زنان دیگری که بینشان محبّت است، خوشحال می شوند. آیا زنها از دیدن خواهر و مادر و امثال اینها ناراحت می شوند؟! یقیناً ناراحت نمی شوند. پس چرا از داشتن هوو ناراحت می شوند؟ فقط برای اینکه آن هوو باعث محرومیّت او می شود. لذا حتّی اگر خواهر و مادر او نیز چنین محرومیّتی را موجب شوند،آنها را هم به چشم هوو نگاه خواهد کرد. حال اگر این محرومیّت برداشته شود، بدیهی است که ناراحتی ناشی از آن محرمیّت نیز برداشته خواهد شد. در بهشت، یک زن با هووی خویش انس می گیرد و از گفتگوی محبّانه با او لذّت می برد، و در همان حال با شوهر خویش خلوت کرده، و در همان حال با خواهر و مادر خویش در حال گفتگوی محبّانه است، و در همان حال مشغول لذّت بردن از خوردنی های بهشت است؛ و در همان حال هزاران کار دیگر نیز می کند، بی آنکه یکی از این کارها، او یا دیگری را محدود نماید. فهم این معنا برای آنها که حکمت ورزی نکرده اند دشوار است؛ لذا اهل بیت(ع) گاه نمونه ای کوچک از این امر را نمودار ساخته اند تا باور آن برای اذهان ضعیفه راحتر شود. برای مثال، نقل است که امیرمومنان(ع) وقتی از مکّه به مدینه آمدند، چهل نفر، جدا جدا ایشان را دعوت به شام کردند و آن حضرت به همگی جواب مثبت دادند. فردا یکی از آنها گفت: امشب علی بن ابی طالب ما مهمان بود. دیگری انکار کرد و گفت: نخیر مهمان من بود؛ و سومی ادّعا کرد که مهمان من بود؛ و تعداد به چهل رسید. پس مراجعه کردند به رسول خدا(ص). حضرت فرمودند: اتّفاقاً وی امشب میهمان من بود. در این حال جبرئیل نازل گشته فرمود: ای رسول خد ! پروردگار متعال می فرماید که علیّ بن ابی طالب، امشب میهمان من بود. مشابه این امر حتّی از برخی عرفای شیعه نیز دیده شده است. برای مثال، یکی از اهالی نجف به مشهد رفته بوده و آنجا مشکلی برایش پیش می آید. در همان حال، آقا سیّد علی قاضی را می بیند و مشکل خود را با او در میان می گذارد و ایشان مشکل را حلّ می کنند. وقتی آن اهل نجف به شهر خویش مراجعت می کند، ماجرا را نقل می کند. دوستانش باور نمی کنند و می گویند که ما خودمان در همان روز خدمت آقا سیّد علی قاضی بودیم. پس ممکن نیست که او در مشهد بوده باشد. البته دقّت شود که در آن زمان، مسافرتها با اسب و شتر و امثال آن بوده و اتومبیل تازه وارد ایران شده بود. پس همگی پیش آقا سیّد علی قاضی می روند و معلوم می شود که ایشان در همان روز که در نجف بوده در مشهد هم بوده است. شگفت آنکه ایشان، چهار همسر داشتند و هر کدام آنها نیز در شهرهای جداگانه بودند؛ و ایشان هر روز هم کلاس درس داشته اند. خلاصه آنکه: « کار پاکان را قیاس از خود مگیر ــ گرچه باشد در نوشتن، شیر شیر». اهل بهشت و امور بهشتی را با اهل دنیا و امور دنیوی نتوان قیاس نمود. دار السلام کجا و دارالبوار کجا؟