برای سوال شما دو گونه جواب ارائه می شود تا اگر جواب اولی قانع کننده نبود از جواب دوم که در سطح بالاتری است بهره ببرید. البته فهم دوم ممکن است تا حدودی مشکل و محتاج به معلومات فلسفی سطح بالا باشد.
جواب اول. فرض سؤال شما ظاهر این است که انسان موقع مردن از بدن مادی خود جدا می شود و در برزخ با یک بدن مثالی زندگی می کند و دوباره در آخرت، بدن مادی و روح به هم می پیوندند. و در این مدت جدایی، هم روح در عالم برزخ با حرکت جوهری تکامل می یابد هم جسم در عالم ماده ولی این تصور به چند دلیل درست نیست.
1. اساسا در عالم برزخ عالم(مثال) حرکت جوهری معنی ندارد. حرکت یعنی خروج شما از حالت بالقوه و رسیدن آن به حالت بالفعل و در عالم مثال که عالم تجرد است قوه و استعداد وجود ندارد. چرا که قوه و استعداد یا عین ماده اولی است یا لازمه آن.
2. بدنی که بعد از مرگ در زمین مانده است، می پوسد و تبدیل به خاک می شود و حرکتهای جوهری دیگری را طی می کند مثلا تبدیل به درخت یا گل می شود که هیچ کدام اینها ربطی به روح انسان ندارد. در تمام این صورتها تنها چیزی که ثابت باقی می ماند ماده اولی است و حتما متوجه هستید که ماده در اصطلاح علوم عقلی غیر از ماده در اصطلاح علوم تجربی است. ماده علوم تجربی معلوم جسم در فلسفه است و جسم مرکب از ماده و صورت است و ترکیب ماده و صورت اتحادی است.
بدن مثالی در زمان زندگی دنیوی نیز با انسان هست و اساسا حیات بدن مادی به بدن مثالی است. بدن مثالی و بدن مادی رد طول هم هستند نه در عرض هم. یعنی بدن مثالی حقیقت، باطن و صورت برزخی بدن مادی است. بنابراین موقع مردن، انتقال از یک بدن به بدن دیگر رخ نمی دهد تا تناسخ لازم آید. مرگ در واقع همان رها کردن بدن مادی است. رها کردن مرتبه ضعیف بدن و زندگی با مرتبه قوی آن است.
4. ظاهرا تصور حضرت عالی این است که اجزاء ترکیب اتحادی غیرقابل انفکا کند. در حالی که چنین نیست. ترکیب اتحادی یعنی ترکیب دو شیء به گونه ای که از ترکیب آنها شیء سومی حاصل شود که خواصی غیر از خواص اجزائش دارد مثل ترکیب اکسیژن و هیدروژن که ماحصلش آب است و می توان آب را دوباره اجزائش تجزیه کرد. ترکیب ماده و صورت نیز اتحادی است و ماحصل آن جسم است. و اگر در صورت، صورت نوعیه باشد ماحصلش نوع است و اگر شخصیه باشد ماحصلش شخص است. ماده هیچ گاه بدون صورت نمی تواند باشد ولی لازمه این امر آن نیست که صورت نیز نتواند بدون ماده باشد ولی لازمه این امر آن نیست که صورت نیز نتواند بدون ماده باشد. صورت می تواند بدون ماده نیز وجود داشته باشد نظیر صور ذهنیه که بدون ماده اند.
طبق اصل حرکت جوهری دائما صورت ماده عوض می شود. یعنی همیشه ماده با یک صورت است ولی هر لحظه این صورتها عوض می شوند. صورت عالم تجرد به ماده افاضه می شود و در آن بعدی دوباره این صورت به دارد تجرد باز می گردد و نفش صورت اخیر انسان است که در لحظه مرگ به کلی از بدن جدا می شود. « از جمادی مردم نامی شدم- وزنما مردم زحیوان سرزدم- مردم از حیوانی و آدم شدم- پس چه ترسم کی زمردن کم شدم … (مثنوی مولوی)
5. بدن اخروی انسان نیز از نظر حکما باطن و حقیقت بدن مثالی است و به نحو اولی باطن بدن مادی نیز خواهد بود فلذا پیوند دوباره با بدن مادی در کار نیست، والا لازم می آمد که آخرت نیز مادی باشد. حکما معتقدند که معاد جسمانی است اما مادی نیست. و جسم غیر از ماده است. جسم دارای مراتب است. جسم مادی مرکب ماده و صورت است و جسم برزخی تنها صورت برزخی دارد و فاقد ماده است. جسم اخروی نیز تنها صورت اخروی دارد. ولی اکثر متکلمین قائلند که در آخرت انسان با همین جسم مادی و عنصری محشور می شود.
اگر بخواهیم بین این دو نظر جمع کنیم شاید بتوان گفت که جسم انسان در دنیا می ماند و جزء زمین می شود و همراه زمین تکامل می یابد چرا که زمین و بلکه کل عالم ماده در حال حرکت به حرکت به جوهریه است و حرکت جوهری رو به تکامل است. لحظه قیامت در واقع لحظه مرگ عالم است که حرکت جوهری آن پایان می پذیرد و صورت عالم ماده فعلی به دار تجرد گام می نهد و زمین به غیر این زمین و آسمان به غیر این آسمان تبدیل می شود «یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ … »(ابراهیم/48) این تبدیل نمی تواند تبدیل شک ظاهری باشد به دلیلی اینکه این عالم در همین نشئه مادی نز دائما در حال تغییر شکل است. و آنگاه که زمین و آسمان به دار تجرد گام نهند جسم اخروی انسان نیز از همین زمین اخروی مبعوث می شود. از همان اجزایی که در دنیا بدن شخص را تشکیل می دادند و همراه زمین به دار تجرد بار یافته اند. ضمنا شبهه آکل و مأکول نیز بر این نظریه وارد نیست. چرا که در اجسام اخروری اشتراک در اجزاء ممکن است برخلاف اجسام مادی. چرا که منشأ تزاحم ماده است و جسم اخروی غیرمادی است. کما اینکه در بهشت یک درخت همه میوه ها را می دهد و یک میوه مزه همه میوه ها را دارد و پرنده خورده شده باز در آسمان پرواز می کند. و میوه خورده شده باز بر سر شاخ درخت باقی است. این امور اگرچه در جای خود برهانی است ولی بهترین راه درکش نظر به عالم ذهن و خیال خود انسان است که نمونه ای عالم تجرد است.
——-
جسم مرکب از ماده و صورت است و شیئیت شیء(حقیقت شیء) به صورت است. چرا که ماده، مشترک در همه اجسام است لذا حقیقت بدن مادی انسان نیز همان صورت بدن است، نه ماده آن و صورت بدون ماده مجرد است. اگر صورت، صورت مثالی باشد، مجرد مثالی است و اگر عقلی باشد، مجرد عقلی است. در لحظه موت صورت اخیر بدن از ماده جدا شده و به عالم برزخ منتقل می شود و آنچه در عالم ماده می ماند ثانیه بدن است با صورتی جدید به نام میت. پس هنگام مرگ بدن و نفس هر دو با هم توقی می شوند. و توفی یعنی بازستاندن به تمام و اگر به میت، بدن یا جسم انسان گفته می شود از باب مجاز استو بنابراین انسان در عالم برزخ با همان بدن دنیوی خود حاضر می شود. لکن بدن بدون ماده.
بدن(صورت بدن) و نفس چه در دنیا در برزخ و چه آخرت هیچ گونه ترکیبی با هم ندارند. بدن مرتبه ضعیف خود نفس است. انسان یک موجود ذو مراتب است که پایین ترین مرتبه او بدن است و مرتبه بالاتر از بدن نفس است با قوایش. بنابراین در برزخ نفس با جسمی دیگر متحد نمی شود تا تناسخی رخ دهد. و اگر گفته می شود که بین نفس و بدن ترکیب اتحادی وجود دارد به اعتبار این است که بین صورت بدن و ماده بدن ترکیب اتحادی وجود دارد و صورت بدن نیز مرتبه نازله نفس است.
هر آن، در قوس نزول صورتی از طرف عقل فعال به ماده بدن افاضه می شود. و آن بعد این این صورت به دار تجربه صعود می کند. تا نوبت به آخرین صورت برسد. در این لحظه حرکت جوهری شخص تمام می شود و ماده بدن با صورت جدیدی که صورت میت است، حرکت جوهری دیگری را آغاز می کند. در عالم مثال(برزخ) نفس با صوری که از بدن به سوی برزخ صعود کرده اند، حضور دارد. ولی تکثری در کار نیست، تمام این صور به همراه نفس، یک حقیقت دارای مراتب هستند. انسان در دنیا از خاک شروع به حرکت می کند و آن به آن صوری را دریافت می کند. از نطفه به علقه و از علقه به مضغه و … تا به پیری برسد و بمیرد. یا با حادثه ای قابلیت ماده از دریافت صور جدید از بین برود. انسان در دنیا در هر آنی فقط با یک صورت است و نمی تواند در یک آن هم صورت کودکی داشته باشد و هم صورت جوانی. ولی در برزخ که دار تجرد و دارالقرار است همه این صور به یک وجود، موجودند. به یک وجود بسیط ذو مراتب. به یک وجود ثابت بالفعل که هیچ حالت بالقوه ای در آن وجود ندارد. فلذا حرکت نیز ندارند. چرا که حرکت خروج شروع شیء است از قوه به سوی فعلیت. بنابراین استکمالی نیز نخواهد داشت. چرا که استکمال عبارت است از حرکت اختیاری. لکن نفس در برزخ می تواند تکامل داشته باشد. ولی تکامل غیر اختیاری.
انسان با انتقال به عالم مثال به کلی از دنیا کنده نمی شود. افعال انسان معلول انسان است. و معلول از شئون علت است و افعال انسان بعد از مرگ نیز در دنیا مانده است و ثمره می دهد و تأثیر آن هیچ گاه زایل نمی شود و تا روز قیامت در عالم مؤثر است و تا افعال در دنیا هستند نفس نیز از آن بهره مند است. همچنین فرزند انسان، ادامه وجود اوست. همان گونه که از اول این عالم تا لحظه قیامت یک حرکت است و همان گونه که از ازل تا ابد عالم ماده یک حرکت است. ما هستیم که این حرکت واحد را قطعه قطعه می بینیم. بنابراین از اعمال فرزندان نیز پدران و مادران نصیب می برند و بلکه از فرزندان فرزندان نیز و … پس تا لحظه قیامت پرونده اعمال شخص باز است تا ساعت قیامت فرا رسد و حرکت جوهری این عالم تمام شود و صورت این عالم به دار تجرد منتقل شود. « یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ؛ روزی که این زمین به غیر این زمین مبدل شود و آسمانها و نیز و تمام خلق در پیشگاه خدای واحد قهار حاضر شوند.» فیاض مطلق بر تن ماده عالم، صورت عالم جدیدی را بپوشاند و آن گاه که کل عالم به تجرد رسید. موجودات از عالم برزخ به مرتبه آخرت ترقی می کنند. و از زمین برزخی به زمین اخروی گام می نهند و با بدن اخروی محشور می شوند. بدنی مجرد از ماده فلذا این گونه نیست که بدن مدتی از نفس جدا باشد و بعد به او ملحق شود بلکه نفس با بدن از دنیا به برزخ می رود و باز با بدن به آخرت می رود. حقیقت این بدن مادی همان بدن برزخی است و حقیقت زمین، برزخی بدن اخروی است. همین طور حقیقت زمین مادی، زمین بزرخی است و حقیقت زمین برزخی، بدن اخروی است. اینها عین هم هستند به یک اعتبار و غیر هم هستند به اعتباری دیگر و همیشه بدن از زمین است. بدن مادی از زمین مادی و بدن برزخی از زمین برزخی و بدن اخروی از زمین اخروی.
امیدوارم که این جواب شما را قانع کرده باشد. البته صعوبت مطلب اجتناب ناپذیر بود. این گونه مباحث با این خلاصه نوشته قابل انتقال نیست و محتاج سالها تحصیل در رشته فلسفه و کلام اسلامی است.
برای مطالعه بیشتر به کتابهای «معاد از دیدگاه امام خمینی(ره)» و کتاب «معاد یا بازگشت به سوی خدا» تألیف استاد محمد شجاعی و «انسان از آغاز تا انجام» تألیف علامه طباطبایی مراجعه فرمایید.