در بسیاری از اشعار عاشورایی سخن از «بوی سیب» وجود دارد که منشا آن، روایاتی است که در این نوشتار، صرف نظر از بررسی سندی و محتوایی آنها، تنها به نقلشان میپردازیم:
1. ام سلمه همسر پیامبر(ص) میگوید: حضرتشان در حُجره من بودند، جبرئیل به حضورش رسید و آن دو در حجره گفتوگو میکردند که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در حجره را زدند. در را گشودم و آن دو همین که جبرئیل را کنار پدربزرگشان دیدند، پنداشتند که او دحیه کلبى است و دور تا دور او میگشتند. جبرئیل گفت: اى رسول خدا! میبینى این دو کودک چگونه رفتار میکنند؟ فرمود: آرى تو را با دحیه کلبى اشتباه گرفتند و دحیه کلبى به این دو کودک بسیار محبت میکند و هرگاه پیش ما میآید براى آنان هدیه میآورد.
جبرئیل دست خود را به گونهای در مقابل آسمان گرفت که گویا میخواهد چیزی را بگیرد. سپس سیب، به و انارى در دستش قرار گرفت و آنها را به حسن و حسین داد که هر دو خوشحال شده و با چهرهای درخشان پیش پیامبر(ص) دویدند. پیامبر؛ میوهها را گرفته و بوییدند و به آنان برگردانده و فرمودند: «با همین میوهها پیش مادرتان بروید و شاید بهتر باشد که نخست پیش پدرتان بروید» آنان به منزل رفته و چیزی از میوهها نخوردند تا پیامبر(ص) به منزلشان آمد و خطاب به امام علی(ع) فرمود: چرا چیزى از این میوهها نخوردید؟! سپس ماجرای جبرئیل را براى آنان نقل کردند.
به دنبال آن بود که پیامبر و اهل بیت از آن میوهها خوردند و به ام سلمه هم دادند. آن سیب، به و انار همچنان باقى بود و هر چه میخوردند چیزى از آن کاسته نمیشد؛ امام حسین(ع) فرموده است: «پس از رحلت پیامبر(ص) آن میوهها همچنان به حال خود باقى بود و تا هنگامى که مادرمان فاطمه(س) زنده بود چیزى از آن کاسته نشد و چون مادرمان شهید شد انار را از دست دادیم، ولى سیب و به باقى بود و چون پدرم امیر المؤمنین(ع) شهید شد، به از میان رفت و آن سیب باقى ماند و به همان حال در اختیار برادرم امام حسن(ع) بود. پس از آنکه ایشان مسموم شد و رحلت فرمود آن سیب پیش من بود، هنگامى که محاصره شدم و آب نداشتیم آنرا میبوییدم و شدت تشنگى من کاسته میشد و چون تشنگى من شدت پیدا کرد و یقین به نابودى کردم آنرا خوردم».
امام سجاد(ع) میفرماید: «این موضوع را یک ساعت پیش از کشته شدن پدرم از ایشان شنیدم و پس از شهادت آنحضرت بوى آن سیب از قتلگاه ایشان احساس میشد. و بوى آن سیب پس از امام حسین(ع) در مرقد آنحضرت باقى مانده است. من هرگاه مرقد پدرم را زیارت میکنم بوى آن سیب را استشمام میکنم و هر یک از شیعیان ما که به زیارت مرقد پدرم میرود، به هنگام سحر دقت کند، در صورتى که مخلص باشد آن بو را احساس خواهد کرد».[1]
2. امام صادق(ع) به نقل از پدرانش فرمود: پیامبر(ص) دخترش زهرا(س) را بسیار میبوسید، روزی عایشه خدمتشان عرض کرد: یا رسول الله من زیاد میبینم که دخترتان را میبوسید؟!
حضرتشان پاسخدادند: «آرى! همانطور است که مشاهده میکنى، هنگامى که مرا به آسمانها بردند جبرئیل مرا داخل بهشت برد، چون نزدیک درخت طوبى رسیدیم جبرئیل سیبى از آن درخت برگرفت و به من داد، در اثر خوردن آن سیب بود که نطفه دخترم به وجود آمد، پس از اینکه به زمین مراجعت کردم با خدیجه همبستر شدم، و بعد ازآن بود که او به فاطمه حامله شد، اکنون هرگاه میل بهشت داشته باشم فاطمه را میبوسم، و از وى بوى بهشت و شجره طوبى را استشمام میکنم».[2]
3. امام باقر(ع) از جابر بن عبد الله نقل میکند: به پیامبر خدا گفته شد: اى رسول خدا! چگونه است که این قدر فاطمه را میبوسى و او را در آغوش میگیرى و نزدیک خود مینشانى، و به او لطف و محبّتى روا میدارى، در حالیکه سایر دخترانت از آن [لطف و محبّت مخصوص] بیبهرهاند؟! رسول خدا(ص) فرمود: «جبرئیل سیبى از سیبهاى بهشت براى من آورد و آنرا خوردم، و از آن سیب نطفهاى در صلب من پدیدار گشت، و هنگامى که با خدیجه همبستر شدم وى به فاطمه حامله گردید، پس فاطمه بوى بهشت میدهد و من هرگاه او را میبویم بوى بهشت به مشامم میرسد».[3]
در ارتباط با بخش اخیر پرسش هم باید گفت که اگر به جای سیب میوهای دیگر به پیامبر اسلام(ص) داده میشد و حضرت فاطمه(س) بوی آن میوه را میداد، باز هم این سؤال پرسیده میشد که چرا این میوه انتخاب شد؟ از طرفی در روایات فوق نیز دلیلی برای انتخاب سیب اعلام نشده است.
1. ام سلمه همسر پیامبر(ص) میگوید: حضرتشان در حُجره من بودند، جبرئیل به حضورش رسید و آن دو در حجره گفتوگو میکردند که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در حجره را زدند. در را گشودم و آن دو همین که جبرئیل را کنار پدربزرگشان دیدند، پنداشتند که او دحیه کلبى است و دور تا دور او میگشتند. جبرئیل گفت: اى رسول خدا! میبینى این دو کودک چگونه رفتار میکنند؟ فرمود: آرى تو را با دحیه کلبى اشتباه گرفتند و دحیه کلبى به این دو کودک بسیار محبت میکند و هرگاه پیش ما میآید براى آنان هدیه میآورد.
جبرئیل دست خود را به گونهای در مقابل آسمان گرفت که گویا میخواهد چیزی را بگیرد. سپس سیب، به و انارى در دستش قرار گرفت و آنها را به حسن و حسین داد که هر دو خوشحال شده و با چهرهای درخشان پیش پیامبر(ص) دویدند. پیامبر؛ میوهها را گرفته و بوییدند و به آنان برگردانده و فرمودند: «با همین میوهها پیش مادرتان بروید و شاید بهتر باشد که نخست پیش پدرتان بروید» آنان به منزل رفته و چیزی از میوهها نخوردند تا پیامبر(ص) به منزلشان آمد و خطاب به امام علی(ع) فرمود: چرا چیزى از این میوهها نخوردید؟! سپس ماجرای جبرئیل را براى آنان نقل کردند.
به دنبال آن بود که پیامبر و اهل بیت از آن میوهها خوردند و به ام سلمه هم دادند. آن سیب، به و انار همچنان باقى بود و هر چه میخوردند چیزى از آن کاسته نمیشد؛ امام حسین(ع) فرموده است: «پس از رحلت پیامبر(ص) آن میوهها همچنان به حال خود باقى بود و تا هنگامى که مادرمان فاطمه(س) زنده بود چیزى از آن کاسته نشد و چون مادرمان شهید شد انار را از دست دادیم، ولى سیب و به باقى بود و چون پدرم امیر المؤمنین(ع) شهید شد، به از میان رفت و آن سیب باقى ماند و به همان حال در اختیار برادرم امام حسن(ع) بود. پس از آنکه ایشان مسموم شد و رحلت فرمود آن سیب پیش من بود، هنگامى که محاصره شدم و آب نداشتیم آنرا میبوییدم و شدت تشنگى من کاسته میشد و چون تشنگى من شدت پیدا کرد و یقین به نابودى کردم آنرا خوردم».
امام سجاد(ع) میفرماید: «این موضوع را یک ساعت پیش از کشته شدن پدرم از ایشان شنیدم و پس از شهادت آنحضرت بوى آن سیب از قتلگاه ایشان احساس میشد. و بوى آن سیب پس از امام حسین(ع) در مرقد آنحضرت باقى مانده است. من هرگاه مرقد پدرم را زیارت میکنم بوى آن سیب را استشمام میکنم و هر یک از شیعیان ما که به زیارت مرقد پدرم میرود، به هنگام سحر دقت کند، در صورتى که مخلص باشد آن بو را احساس خواهد کرد».[1]
2. امام صادق(ع) به نقل از پدرانش فرمود: پیامبر(ص) دخترش زهرا(س) را بسیار میبوسید، روزی عایشه خدمتشان عرض کرد: یا رسول الله من زیاد میبینم که دخترتان را میبوسید؟!
حضرتشان پاسخدادند: «آرى! همانطور است که مشاهده میکنى، هنگامى که مرا به آسمانها بردند جبرئیل مرا داخل بهشت برد، چون نزدیک درخت طوبى رسیدیم جبرئیل سیبى از آن درخت برگرفت و به من داد، در اثر خوردن آن سیب بود که نطفه دخترم به وجود آمد، پس از اینکه به زمین مراجعت کردم با خدیجه همبستر شدم، و بعد ازآن بود که او به فاطمه حامله شد، اکنون هرگاه میل بهشت داشته باشم فاطمه را میبوسم، و از وى بوى بهشت و شجره طوبى را استشمام میکنم».[2]
3. امام باقر(ع) از جابر بن عبد الله نقل میکند: به پیامبر خدا گفته شد: اى رسول خدا! چگونه است که این قدر فاطمه را میبوسى و او را در آغوش میگیرى و نزدیک خود مینشانى، و به او لطف و محبّتى روا میدارى، در حالیکه سایر دخترانت از آن [لطف و محبّت مخصوص] بیبهرهاند؟! رسول خدا(ص) فرمود: «جبرئیل سیبى از سیبهاى بهشت براى من آورد و آنرا خوردم، و از آن سیب نطفهاى در صلب من پدیدار گشت، و هنگامى که با خدیجه همبستر شدم وى به فاطمه حامله گردید، پس فاطمه بوى بهشت میدهد و من هرگاه او را میبویم بوى بهشت به مشامم میرسد».[3]
در ارتباط با بخش اخیر پرسش هم باید گفت که اگر به جای سیب میوهای دیگر به پیامبر اسلام(ص) داده میشد و حضرت فاطمه(س) بوی آن میوه را میداد، باز هم این سؤال پرسیده میشد که چرا این میوه انتخاب شد؟ از طرفی در روایات فوق نیز دلیلی برای انتخاب سیب اعلام نشده است.