نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي اعراف
بيان شخصيت ايماني
اين سوره به کاوش در موضوع انسان مي پردازد؛ ابتدا به کتاب خدا (قرآن) روي آورده، که پروردگار آن را براي هدايت و هشدار به مردم، بر قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرود آورده، تا تذکر و پندي براي آنان باشد و نيز به
نويسنده: آيت الله سيدمحمدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري
مترجم: محمد تقدمي صابري
نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي اعراف
اين سوره به کاوش در موضوع انسان مي پردازد؛ ابتدا به کتاب خدا (قرآن) روي آورده، که پروردگار آن را براي هدايت و هشدار به مردم، بر قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرود آورده، تا تذکر و پندي براي آنان باشد و نيز به پيروي از ارزشهاي اين کتابشان وادارد. امّا پيروي از کساني که ارزشهاي اين کتاب را باور ندارند، حرام است، چه، آنان انسانها را به هلاکت مي کشانند. سپس سوره در آغاز، اشاره دارد پروردگار سبحان کساني که کتاب را بر آنان فرود آورده، بازخواست مي کند همانگونه که فرستادگان خويش را، که براي تبليغ رسالت او آمده اند. پروردگار پس از حسابرسي دقيق، بندگان خويش را از يکديگر جدا مي کند، پس آنان که ترازويشان (کردارشان) گران باشد، بهشتي و اهلِ رستگاري اند و آنان که ترازويشان (کردارشان) سبک باشد، زيانکارند، چه، به آيات پروردگار گوش فراندادند و با آن به هدايت ره نبردند. (آيات 1-9)
سپس سوره داستان گناه نخستين و عشق به قدرت و علاقه به جاودانگي را بيان نموده و اينکه چگونه شيطان، آدم (عليه السلام) را گمراه کرد و آدم (عليه السلام) پشيمان شد و چگونه او از حقيقتي که جز با لباس تقوا پوشانده نمي شود، پا را فراتر گذاشت. همچنين تقليد از پدران و تقديس آنان و گمان اينکه پروردگار بدين کار فرمان داده، از عوامل لغزش است. خداوند به کارهاي نابهنجار فرمان نداده، بلکه او به دادگري، روي آوري راستين به سوي خود و آراستگي در مساجد، فرمان داده است.
نيز پروردگار فرمان رانده، انسانها از نعمتهاي نيکو، بدون زياده روي، بهره گيرند و او کارهاي زشت، ستم، شرک و ناآگاهانه يا بدون کتابي روشن بر خدا دروغ بستن را، حرام کرده است. (آيات 10-33)
انسان به رسالتهاي الهي هدايت مي يابد، امّا آن که رسالت را دروغ انگارد و تکبّر ورزد يا بر خداي افترا بندد، به کيفري سخت دچار خواهد شد، چندان که هر امّتي، دمساز خويش را به سبب فرمانبرداري از او، نفرين مي گويد. امّا بهشت؛ پس قلبهاي پاک در آن جاي دارند.
اين تقسيم، بر پايه ي معيارِ هدايت و گمراهي، صورت گرفته است و پيوند ميان آن دو، نزد پروردگار نمايان خواهد شد، آنجا که کافران از بهشتيان ياري مي جويند، بهشتيان نيز روزهايي را به ياد آنان مي آورند که در دنيا، از خدا بازشان مي داشتند. اهل اعراف، که از بزرگان پرهيزگاران مي باشند، بهشتيان و دوزخيان را مي شناسند و کساني را سرزنش مي کنند که دين را سرگرمي و بازي گرفتند، و در انتظار فرجامِ کار مي مانند. (آيات 34-52)
پيوند انسان با خدا، طلب رحمت فزونتر است، چه، او پروردگار جهانيان است. پيوند انسان با زندگي و مردم نيز، همانا اصلاح و عدم فساد است.
خدا، همان گونه که بادها را پيشاپيش رحمت خويش فرستاد، رسالتهايش را نيز براي هدايت و رحمت فرودآورد و داستان نوح و قومش، گواهي است بر اينکه چگونه فرستادگان خدا هدايت، هشدار و آنگاه رحمتِ مردمان را مي خواهند، ليک مردم ستيزه جويي کرده، هلاک مي شوند. (آيات 53-64)
همچنين هود (عليه السلام)، مردم را به سوي پرهيزگاري فراخواند، امّا آنان دروغگو و نادانش انگاشتند، ليک او پروردگاري را به ياد آنان آورد، که داراي رحمتي کامل است و برايشان خاطرنشان ساخت که چگونه پروردگار آنان را در زمين جانشين کرد، ليک به گمراهي پدرانشان چنگ در زدند؛ خداوند نيز پس از مهلتي کوتاه، آنان را از بيخ و بُن برانداخت. (آيات65-72)
امّا صالح (عليه السلام)، فرستاده خدا بر قوم ثمود، شتري را به معجزه، تدارک ديد و قومش را به جانشيني خدا و رفاه و آباداني نيکوي آنان يادآور شد، ليک حالت تکبّر و بهره کشي از ستمديدگان از هدايت، بازشان داشت. آنان، شتر را پي کردند، خداوند نيز نابودشان ساخت. (آيات 73-79)
امّا، قوم لوط (عليه السلام) به انحراف جنسي (همجنس بازي) روي آوردند، از اين رو خداوند پس از آنکه لوط (عليه السلام)، پندشان داد [و نپذيرفتند]، باراني سخت و کشنده بر آنان باراند.
امّا سرزمين مدين؛ پيامبر مدينيان، حضرت شعيب (عليه السلام) اندرزشان داد تا اصلاح شده، فساد اقتصادي را ترک گويند و براي کساني که از ميان آنها ايمان آورده بودند، مانع نتراشند، ليک خود بزرگ بيني، آنان را از پذيرش اندرز او بازداشته، بر آن داشت دست بکار بيرون کردن شعيب (عليه السلام) شوند. پس از اين مؤمنان بر خداوند توکل کردند، آنگاه لرزشي کافران را فراگرفت، سپس تنها، گفتاري شدند که مردمان آن را بر زبان مي رانند [يعني کشته شدند و از آنان، جز يادي نماند] و پيامبرِ دلسوزشان نيز براي آنان سرمشقي نشد. (آيات 80-93)
خداوند هر قومي را که براي آنان پيامبر مي فرستد، به سختي و دشواري گرفتار مي کند، ليک او، گناهانشان را به نيکي ها بدل مي کند، سپس اگر نيکي و بدي سودشان نبخشيد، آنان را به ناگهان برمي گيرد. همچنين ايمان و پرهيزگاري دروازه هاي رحمت و برکت را از آسمان برمي گشايد، ليک آيا مردمانِ آباديها از گزند و مکر خداي در امان مي مانند؟ بر آنان بايسته است بنگرند چگونه پروردگار قومي را هلاک مي کند و قومي ديگر را جايگزين آنان مي سازد. (آيات 94-100)
همچنين موسي (عليه السلام) براي سران قوم فرعون، آياتي آورد که آنان بدانها کفر ورزيدند و زندگاني تباهشان پايان پذيرفت. موسي (عليه السلام)، حق را براي آنان يادآور شده، خواستار آزادي بني اسرائيل گشت، فرعونيان نيز از او نشانه اي خواستند، پس موسي (عليه السلام)، عصايش را افکند و به ناگاه اژدهايي آشکار شد، نيز دست خود را به آنان نشان داد که سپيد (درخشان) بود، ليک آنان به او تهمت جادوگري زدند و اينکه در پي برهم زدن به آرامش است. سران قوم فرعون، موسي (عليه السلام) را به بند کشيده، جادوگران را گرد آوردند، ليک آنان شکست خورده و خوار گرديده، ايمان آوردند. فرعون جادوگران را کيفر داد و آنان بر اين کيفر، شکيب ورزيدند.
سران قوم فرعون، از او خواستند تا موسي (عليه السلام) را کيفر دهد، او نيز موسي (عليه السلام) را تهديد کرد، ليک قوم موسي (عليه السلام) از او ياري جستند و پايداري پيشه کردند تا زمين از آنِ آنان شود. سپس خداوند، فرعونيان را به رنجها و گرفتاريها دچار کرد، امّا آنان نيکي ها را به خود و بديها را به موسي (عليه السلام) منتسب ساختند، آنان بر ايمان، تکبّر مي ورزيدند و با اينکه بدکار بودند، خود را مؤمن جلوه مي دادند. فرعونيان نسبت به نيکيها کافر شدند، خدا نيز از آنها انتقام گرفته، به کام درياشان فرو برد و زمين را از آنِ کساني ساخت که در آن ستم مي ديدند و فرعون و قومش را نابود ساخت. (آيات 101-137)
گفتارِ قرآن در پيرامون منش بشري ميان گروه گمراهان و هدايت يافتگان ادامه مي يابد، آنجا که قرآن چکيده اي از داستان موسي (عليه السلام) و قومش را بازگو مي کند. (آيات 138- 156)
سپس قرآن از رسالت نو، سخن به ميان مي آورد، که براي رهايي بشر از قيد و بندهاي روحي و فرهنگي آمده است، اين رسالت را پيامبري به مکتب نرفته آورده، که در کتابهاي آسماني پيشين به آمدنِ او مژده داده شده و رسالتي براي تمامي انسانهاست. (آيات 157-158)
سپس سخن ديگر بار، به موسي (عليه السلام) و بخش بخش شدن و لغزشهاي قوم او، بازگشت مي کند، که بازنداشتن از کردار ناشايست، در داستان سَبت (روز شنبه) در شمار لغزشهاي آنان است. قرآن در ادامه، از چگونگي به شکل ميمون درآمدن برخي از آنها و ترک گفتن دين، با اينکه برخي همچنان به تورات چنگ در مي زدند، سخن مي گويد و اينکه خداوند چگونه آنان را فرمان داد کتاب را به جِدّ و جهد بگيرند، پس از آن که کوه، بر فرازشان، سايبان آسا برافراشته شد.
سپس قرآن از نخستين پيمان انساني (عهد اَلَست) سخن مي راند، آنجا که پروردگار از آدميان، که در پشت پدرانشان بودند، بر پيروي از راه راست و دين حق، پيمان گرفت و اينکه چگونه برخي از آنان اينک به سبب شرک پدرانشان، شرک مي ورزند و اين پيمان- پيمان علم و معرفت- را مي شکنند، زيرا با پيمان معرفت پروردگار مخالفت مي کنند. (آيات 172-176)
خداوند بر اساس شرايط دوران گزينش، گاه يهود و گاه عرب را برمي گزيند و ميزان جنايت کساني را روشن مي سازد که دين را دروغ مي انگارند. پروردگار، دوزخ را جايگاه آنان مي سازد، چه، از توانهاي فکري خود، بهره نمي برند. (آيات 177-179)
خداوند، نامهاي نيک خود را بيان مي دارد و اينکه چگونه برخي به نامهاي نيک او کفر مي ورزند و او، به تدريج گريبان دروغ انگاران را مي گيرد و بر اساس طرحي حکيمانه و تدبيري استوار، مهلتشان مي دهد، چه آنان نمي انديشند تا بدانند، رسولشان ديوانه نيست يا آنچه در آسمانها و زمين است، نشانه هاي تدبير و تقدير است و شايد مرگشان نزديک شده باشد و اگر به اين سخن ايمان نياورند، پس از آن به چه سختي ايمان مي آورند؟ (آيات 180-185)
پروردگار است که گمراه مي کند و هر که را خداوند گمراه سازد، براي او هيچ راهنمايي نيست و علمِ روز قيامت، تنها نزد پروردگار است و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بر سود و زيان خود، اختياري ندارد. (آيات 186- 188)
قرآن مشخص مي سازد چگونه مشيت الهي بر زندگي بشر تعلق گرفت و او انسان را به يگانگي خود، که از شريکان برتر است، بيافريد، ليک گمان انگيزان، سرشت انسان را فاسد کرده، در آفرينش او براي خدا شريکاني قرار دادند، در حالي که خداوند سرپرست بشر يا به گونه ي مشخص سرپرست نيکوکاران است. ولي شريکان، توان ياري بشر را نداشته، گوش شنوايي نيز ندارند. (آيات 189-198)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بايد گذشت پيشه کند و به فطرت و خرد، فرمان دهد و از ناداني رخ برتابد. نيز بر انسان شايسته است در برابر شيطان از خدا نيرو گيرد و پروردگار خود را به يادآورد تا نشانه هايي را که از شيطان به او رسيده، پاک کند و حقيقت را به ديده ي دل ببيند. اگر انسان پرهيزگاري پيشه نکند، شيطان او را به گمراهي و کوردلي مي کشاند، پس همواره نشانه اي طلب مي کند که پروردگار آن را فرود نياورده، بدون اينکه آگاه باشد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در بند وحي است. قرآن رهنمودهايي است و بر خود انسان نيز شايسته است در حقايق انديشه کند و به قرآن گوش فرادهد و پروردگارش را با گريه و زاري ياد نمايد و از او غافل نشود و در پرستش پروردگار، تکبّر نورزد و او را به پاکي ستوده، برايش سجده کند و اين همان برنامه ي بنيان شخصيت ايماني و انسان کامل است که درونمايه هاي سوره اعراف آن را بررسيده اند. (آيات 199-206)
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول
/ج