بيت العدل اعظم ؛ بن بست مشروعيت
بيت العدل اعظم ؛ بن بست مشروعيت
عباس افندى (عبدالبهاء)، دومين رهبر بهائيت، در “الواح وصايا”، كه به منشور و ميثاق جامعه بهائيان شهرت دارد، سازمان رهبرى و ادارى بهائيان را بر دو ركن ــ “ولى امر” و “بيتالعدل” ــ بنيان نهاده و ضمن برشمردن حوزه اختيارات هر كدام، اعضاى سازمان بيتالعدل، ايادى امرالله و همه آحاد بهائيان را به تبعيت از دستورات ولى امرالله فراخوانده است. او ولىامر را به عنوان عضو ارشد و رياست دائمى و عزلناشدني بيتالعدل منصوب كرده، و اختيارات گستردهاى، نظير اخراج يا تنبيه اعضاى خطاكار بيتالعدل، براى وى برشمرده است.
بر اساس منشور بهائيان، كه عباس افندى آن را در قالب “الواح وصايا” تدوين كرده است، ولىامر موجود بايد ولىامر بعد از خود را معرفى و تعيين كند و سازمان ادارى بهائيان در همه اعصار بايد تحت اشراف و نظارت عاليه ولىامر اداره شود. با وجود اين، از زمان فوت شوقى افندى (سومين پيشوا و اولين ولى امر سازمان بهائيت) تا كنون نزديك به پنجاه سال است كه تشكيلات موسوم به بيتالعدل، برخلاف منشور و دستورات عبدالبها، جايگاه ولىامر را از سازمان ادارى بهائيان حذف نموده است و به تنهايى و بىحضور ولىامر، مديريت جامعه بهائيان را بر عهده دارد و بدينسان، سازمان بهائيت را با بحران مشروعيت مواجه ساخته است.
نحوه تشكيل بيتالعدل
عنوان بيتالعدل، اول بار توسط حسينعلى بهاء در كتاب “اقدس” به كار رفت. بر اساس نظر وى، در هر شهر و محلهاى كه حداقل نُه تن بهائى در آنجا ساكن باشند، تشكيل بيتالعدل واجب است. عباس افندى (جانشين بهاء) به دنبال مسافرت به كشورهاى اروپايى و امريكايى، دايره تشكيلاتى بيتالعدل را بسيار فراتر از آن چيزى كه بهاء پيشبينى كرده بود، گسترش داد و آن را ركن و مركز تشريع (يكى از دو ركن و مركز اصلى سازمان بهائيت) تلقي نمود. رهبرى سازمان به عنوان ولى امرالله (ركن اول) مركز تبيين، و تشكيلات بيتالعدل (به عنوان ركن ديگر) مركز تشريع ناميده شد.
پس از عباس افندى به دلايلى همچون ناتوانى و ضعف شخصيتى شوقى افندى، بنيانهاى تهى و سستِ مرام بهائيت، بىرغبتى مردم براى گرايش به اين مسلك (بهرغم تبليغات بسيار گسترده و فراگير آن)، ريزش تعداد بسياري از پيروان، و از همه مهمتر تجارب مثبت نودينان امريكايى در امر سازماندهى فرقههاى به ظاهر دينى، و تأكيد و توصيه دستهاي از حكام دولت غاصب اسرائيل بر تأسيس هرچه سريعتر بيتالعدل، سير شكلگيرى بيتالعدل در دوره شوقى شدت بيشترى به خود گرفت و بر همين اساس “هيأت بينالمللى بهائى” (جنين بيتالعدل) تشكيل، و ميسن ريمى امريكايى توسط شوقى به رياست آن منصوب شد.
شوقى در 1957. م/1336. ش به طور مشكوكى در لندن فوت كرد. همزمان با مرگ مشكوك وى و بهرغم وجود و ادامه فعاليت هيأت بينالمللى بهائى، خانم روحيه ماكسول (بيوه شوقى) بدون كمترين توجه به هيأت منصوب شوقى، عملاً مديريت تشكيلات بهائيت را به عهده گرفت. ماكسول ابتدا هيأتى سه نفره را (متشكل از خود، جان فرابى و حسن موقر باليوزى) تشكيل داد، سپس هيأت بينالمللى بهائى را، كه در زمان حيات شوقى براى استقرار بيتالعدل تأسيس شده و ميسن ريمى رياستش را بر عهده داشت، ملغى اعلام كرد. هيأت سه نفره در گام بعدى، اعضاى ايادى امرالله را از سراسر جهان دعوت نمود و با حضور آنها (كه 27 تن بودند) هيأت نُه نفرهاى از ايادى به عنوان “هيأت ايادى امرالله مقيم ارض اقدس” انتخاب شد. همزمان با اين امر، ميسن ريمى (منصوب شوقى) از جمع ايادى امرالله طرد، و به بهائيان مقيم كشورهاى جهان نيز اعلان شد كه از هرگونه تماس با او و طرفدارانش خوددارى كنند. محفل ملى بهائيت در فرانسه نيز، كه از طرفداران ميسن ريمى تشكيل مىشد، منحل گشت و ساير حاميانش از عضويت سازمان بهائيت اخراج شدند.
هيأت ايادى امرالله مقيم ارض اقدس به مدت شش سال (1957ــ1963. م) اداره تشكيلات بهائيت را بر عهده داشت و طى اين مدت، تعداد محافل ملى از نٌه به 56 محفل افزايش يافت. سرانجام در 1963 (1342. ش) با حضور نمايندگان 56 محفل ملى، نخستين انتخابات بيتالعدل برگزار و طى آن سه ايرانى، چهار امريكايى، يك انگليسى و يك ايرلندى، جمعاً نُه نفر به عنوان اعضاى بيتالعدل انتخاب شدند.
بر اساس قانون اساسى بيتالعدل، اعضاى آن هر پنج سال يك بار با حضور نمايندگان محافل ملى كشورها و اجتماع آنها در قالب “انجمن شوراى بينالمللى بهائى”، با رأى اكثريت اين شورا انتخاب مىشوند و تاكنون طى سالهاى 1963ــ2003. م نُه دوره انتخاب بيتالعدل برگزار شده است. اختيارات و وظايف بيتالعدل نسبت به جوامع و آحاد بهائى، نامحدود و فاقد هر نوع قيد و شرط است، همچنان كه تسليم بودن جوامع و آحاد بهائى در قبال اوامر و تصميمات بيتالعدل نيز مطلق و فاقد قيد و شرط مىباشد.
بيتالعدل به لحاظ ساختار، داراى واحدهاى سازمانى گستردهاى است كه از طريق اين واحدها، تمامى عرصههاى فردى و اجتماعى بهائيان جهان را پوشش مىدهد. در واقع، ساختار بيتالعدل همانند ساختار حزبى فراگير است كه اعضاى آن، خود را در هر حال ملزم به رعايت اصول حاكم بر حزب ميدانند و هر كدام از اعضا در يك يا چند واحد سازمانى حزب مشغول فعاليتاند. به علاوه، تمامى بهائيان بايد طىّ تشريفات خاصى، به عضويت سازمان بهائيت درآيند و كسانى كه اين تشريفات را رعايت، و تعرفه عضويت در سازمان بيتالعدل را تكميل نكنند، بهائى شناخته نميشوند و از مزاياى حزبى و حمايتهاى سازمانى محروم خواهند بود. [1]درخور ذكر است كه پس از مرگ شوقى، جمعى از بهائيان كه بر لزوم حضور و استمرار ولايت امر باور داشتند، يكى از ايادى امر به نام چارلز ميسن ريمى را (كه شوقى او را به رياست هيأت بينالمللى بهائى منصوب كرده بود) به عنوان ولىامر دوم خود برگزيدند. ميسن ريمى در 1974. م مرد و پس از وى جوئل مارانژلا به عنوان ولىامر سوم و در حال حاضر نيز نصرتالله بهرهمند در جايگاه ولىامر چهارم قرار دارد. مقرّ اصلى طرفداران ميسن ريمى فعلاً در كشور استرالياست. اين گروه، كه خود را بهائيان راستين مىخوانند، تحت عنوان بهائيان ارتودكس در كشورهاى مختلف از جمله امريكا، هند، استراليا، و كانادا فعال، و داراى مراكز تبليغى و محافل تشكيلاتى مىباشند.
بحران ناشى از خلأ وجود ولىامر
طبق دستور رهبران بهائيت، مديريت جامعه بهائيان بر عهده ولايت امر (سازمان تبيين) و تشكيلات بيتالعدل (سازمان تشريع) ميباشد. از منظر شوقى افندى، اولين ولىامر بهائيان، “اين نظم بديع ــ سازمان مديريت بهائيان ــ بر دو ركن استوار است ركن اول و اعظم ركن ولايت الهيه است كه مصدر تبيين است ــ سازمان تبيين ــ و ركن ثانى بيتالعدل اعظم الهى ــ سازمان تشريع ــ كه مرجع تشريع است. “[2]بر اساس اين نگرش، سازمانهاى تبيين و تشريع بايد در كنار هم وظايف محولشده را انجام دهند و هيچ يك نمىتواند جانشين ديگرى گردد و در حوزه وظايف ديگرى مداخله كند و “انفصال ركنين نظم بديع نيز از يكديگر ممتنع و محال است”[3] و ثبات، دوام و استقرار جامعه بهائى ناشى از وجود ولايت امر ميباشد و “هرگاه ولايت امر ــ سازمان تبيين ــ از نظم بديع حضرت بهاءالله ــ سازمان تشريع ــ منتزع شود، اساس اين نظم، متزلزل و الىالابد محروم از اصل توارثى مىگردد. “[4]در اين چارچوب كه رهبران بهائيت آن را ترسيم كردهاند، هيچ فردى حق اعتراض و اظهارنظر ندارد و همه بهائيان مكلّفاند در مسير تعيينشده حركت نمايند. “… و جميع افنان و ايادى و احباى الهى بايد اطاعت او نمايند و توجه به او كنند…. اين كلمات را مبادا كسى تأويل نمايد و مانند بعد از صعود، هر ناقض ناكسى بهانهاى كند و عَلَم مخالفت برافرازد و خودرأيى كند و باب اجتهاد باز نمايد، نفسى را حق رأيى و اعتقاد مخصوصى نه. بايد كل، اقتباس از مركز امر ــ ولىامر ــ و بيت عدل نمايند و ماعَداهُما كل مخالف فى ضلال مبين. “[5]بر اساس نوشته رهبران بهائيت، سامانيابى، همبستگى درونى و نيز تأمين مصالح جامعه بهائى در سايه توافق، استمرار و تداوم همكارى نهاد ولىامر و سازمان بيتالعدل محقق مىشود. اين دو بايد در حوزه اختيارات ديگرى مداخله و همديگر را تضعيف نكنند و “چون اين دو مؤسسه ــ سازمان تبيين و سازمان تشريع ــ لاينقسم متفقاً به اجراى وظايف پردازند، امور تمشيت پذيرد و اقدامات جامعه مرتبط گردد و مصالح امرالله ترويج يابد. “[6]
بر همين اساس، سازمانهاى يادشده “هيچيك نمىتوانند به حدود مقدسه ديگرى تجاوز نمايد و هرگز نيز تعدى نخواهد نمود. هيچيك درصدد تضعيف سلطه و اختيارات منصوصه مسلمه ديگرى، كه از طرف خداوند عنايت گشته است، بر نخواهد آمد”[7] و هر مؤسسهاى كه بر خلاف منشور بهائيان ــ الواح وصايا ــ ايجاد گردد، ولو نام بيتالعدل اعظم الهى بر خود نهد، درخور اعتنا نيست و فاقد مشروعيت است: “… هر هيأتى كه به نظام الهى و بر حسب تعليمات و اصول و شرايط سماويه، كه در صحف الهيه مشروحاً مثبوت و مسطور است، كاملاً كماينبغى و يليق لهذا المقام الرفيع و المركز المنيع انتخاب و تشكيل نشود آن هيأت از اعتبار اصلى و رتبه روحانى ساقط، و از حق تشريع و وضع احكام و سنن و قوانين غيرمنصوصه ممنوع، و از اشرف اَسنى و قوه مطلقه عليا محروم” است. [8]چنانكه اشاره شد، طبق نظر بنيانگذاران بهائيت، ولىامر، علاوه بر آنكه ركن اول و اعظم سازمان مديريت بهائيان است، عضو ارشد و رياست دائمى و عزلناشدني تشكيلات بيتالعدل ــ سازمان تبيين ــ نيز هست. عباس افندى به موجب آنچه در الواح وصايا آمده، ولىامر را به عنوان رياست هميشگى بيتالعدل ــ سازمان تبيين ــ انتخاب، و ضمن تأكيد بر لزوم تبعيت بهائيان در همه اعصار از دستورات ولىامر تصريح كرده است كه “… ولىامرالله رئيس مقدس اين مجلس و عضو اعظم ممتاز لاينعزل” است[9]
و “جميع اغصان و افنان و ايادى امرالله بايد كمال اطاعت و تمكين و انقياد و توجه و خضوع و خشوع را به ولىامرالله داشته باشد. “[10] افزون بر اين، تشخيص تصميمات غلط بيتالعدل، و منطبق ساختن اين تصميمات با منصوصات رهبران بهائيت بر عهده ولىامر است. به نوشته كتاب دور بهائى، “هر چند ولىامرالله رئيس لاينعزل اين مجلس فخيم ــ بيتالعدل ــ است… و لكن هرگاه تصميمى را وجداناً مباين با روح آيات منزله تشخيص دهد بايد ابرام و تأكيد در تجديدنظر آن نمايد. “
بنابراين، طبق دستورات دومين رهبر بهائيان ــ عباس افندى ــ اعضاى سازمان بيتالعدل، ايادى امرالله، رجال مؤثر بهائى، و همه آحاد بهائيان بايد در برابر ولىامرالله خاضع، و مطيع دستورات و فرمانهاى وى باشند و بر اساس همين اختيارات گسترده است كه او مىتواند نسبت به تنبيه يا اخراج اعضاى خطاكار بيتالعدل اقدام نمايد و “چنانچه عضوى از اعضا ــ بيتالعدل ــ گناهى ارتكاب نمايد كه در حق عموم ضررى حاصل شود، ولىامرالله صلاحيت اخراج او را دارد. “[11]بر اساس همين نگاه است كه ولىامر به عنوان مهمترين كانون اين جماعت، مسئوليت دريافت و توزيع اموال عمومى بهائيان را نيز برعهده دارد و “… حقوقالله راجع ولىامرالله است تا در نشر نفحاتالله و ارتفاع كلمهالله و اعمال خيريه و منافع عموميه صرف گردد. “[12]همچنين، طبق دستورات رهبران بهائى، وجود مُبيّن (يعنى تبيين و تفسيركننده متون مقدس بهائيان) براي تبيين و تفسير متون بهائى در همه اعصار، از منصوصات و تصريحات انكارناپذير است و اين وظيفه در طي زمان از ولىامر موجود به ولىامر بعدى منتقل مىگردد و هيچ نهاد و سازمان ديگرى حق تفسير، توجيه و تبيين متون را ندارد. شوقى افندى در كتاب “دور بهائى” از قول عبدالبها در خصوص اهم وظايف ولىامر گفته است: “اوست مبيّن آياتالله” و عبدالبهاء نيز تصريح كرده است: “اى احباى الهى، صريح كتاب اين است كه اگر دو نفس در مسائل الهيه جدال و بحث نمايند و اختلاف و منازعه نمايند هر دو باطلاند… اگر اندك معارضهاى به ميان آيد، سكوت كنند و حقيقت حال را از مبيّن ــ ولىامر ــ سؤال كنند. “[13]
عبدالبها در اين فراز از سخن خود، ولىامر را علاوه بر تبيينكننده امر الله در كرسى رافع اختلافات و منازعات بهائيان نشانده و همه آحاد بهائيان را به تبعيت از وى فرا خوانده است و اينكه: “… ولىامر حاضر و ولاه امر در مستقبل ايام بايد با اقوال و اعمال خود كاملاً به حقيقت اين اصل مهم آيين نازنين ما شهادت دهند و با روش و سلوك خود حقيقت اين اصل را بر اساس متين استوار سازند. “[14]ولىامر، از نظر نصوص بهائى، نماد وحدت و همدلى جامعه بهائيت است و بدون آن، بهائيان از هدايت و فيض معنوى محروم مىگردند، و “بدون اين مؤسسه ــ و ولىامرالله ــ وحدت و اساس در خطر افتد و بنيانش متزلزل گردد و از منزلتش بكاهد و از واسطه فيضى كه بر عواقب امور طى دهور احاطه دارد بالنده بىنصيب ماند و هدايتى كه جهت تعيين حدود و وظايف منتخبين ضرورى است، سلب شود. “[15]توجه به اين نكته لازم است كه مطابق تعاليم بهائى، بيتالعدل نمىتواند وظايف ولىامر را انجام دهد، همچنان كه ولىامر نمىتواند وظايف بيتالعدل را انجام دهد و اين دو سازمان به طور مستقل و هر يك با شرح وظايف معين، جامعه بهائى را اداره مىكنند و “قدرت و اختيارات و حقوق و امتيازات اين دو مؤسسه هيچيك با يكديگر متناقض نيست و به هيچوجه از مقام اهميت ديگرى نمىكاهد. “[16]اين در حالى است كه در حال حاضر تشكيلات، بدون توجه به دستورات صريح رهبران خود، ركن اول و اعظم سازمان ادارى بهائيان ــ ولىامر ــ را حذف نموده است و به تنهايى بر كرسى مديريت جامعه بهائى يكهتازى مىكند!
بنابراين با توجه به اينكه اختيارات هر دو سازمان (سازمان ولىامر و سازمان بيتالعدل) را به صورت شفاف رهبران بهائيان تعريف و تعيين كرده و بر مداخلهنكردن هر سازمان در حوزه وظايف ديگرى تأكيد فراوان نمودهاند، هيچيك از سازمانهاى يادشده بدون وجود سازمان ديگر و به تنهايى نميتواند جماعت بهائيان را اداره كند و در اين صورت موضوعيت و مشروعيت خود را از دست مىدهد و نمىتواند وظايف و رسالت خود را تحقق بخشد. مضافاً اينكه هيچيك از اين سازمانها نمىتوانند در جايگاه سازمان ديگر قرار گيرند و وظايف و رسالت آن را انجام دهند.
از منظرى ديگر، با عنايت به اينكه در نظامنامه ادارى بهائيان، ولىامر، عضو ارشد و رياست دائمى بيتالعدل خواهد بود، در صورتى كه با تسامح يا بر اساس مصالح و ضرورتهايى ناگزير از قرار گرفتن يكى از سازمانهاى يادشده در جايگاه ديگرى باشد، اين سازمان ولىامر است كه مىتواند متناسب با جايگاه خود، در جايگاه بيتالعدل قرار گيرد و در غياب بيتالعدل وظايف آن را تحقق بخشد، ولى سازمان بيتالعدل با هيچ فرضى نمىتواند به جاي سازمان ولىامر قرار گيرد؛ اتفاقى كه در حال حاضر سازمان بهائيان را دچار بحران فزاينده نموده و اين جماعت را با معمايى لاينحل مواجه ساخته است.
علاوه بر نصوص و دستورات يادشده، در دهها نوشته ديگر از رهبران بهائيت تأكيد شده كه ولىامر، ركن اعظم و اول سازمان مديريت بهائيان و رئيس و عضو ارشد بيتالعدل است و تبعيت همه آحاد و رجال بهائى از وى واجب مىباشد، اساس سازمان مديريت بهائيان بدون ولىامر متزلزل مىگردد، سازمان بيتالعدل فقط با رياست و حضور ولىامر معنا و موضوعيت مييابد و بدون وجود و حضور ولىامر فاقد مشروعيت مىباشد؛ اتفاقى كه قريب نيم قرن در سازمان مديريت بهائيان رخ داده، جامعه بهائيان را با مشكل اساسى و بنيادى دچار ساخته، ريزش جماعت زيادي از سازمان بهائيت را موجب گرديده، پرسشهاى بسياري را متوجه سازمان بيتالعدل نموده و اين سازمان را به آشفتهگويى و تناقضگويى وادار ساخته است.
با توجه به توضيحات فوق، حذف سازمان ولايت امر از سازمان مديريت بهائيان و قرار دادن تشكيلات بيتالعدل به جاى ولىامر، در تعارض آشكار با دستورات و نوشتههاى بنيانگذاران بهائى قرار دارد، زيرا به پيامدهاى مهم و سوء زير (از نظرگاه بهائيت) مىانجامد: 1ــ حذف ستون و ركن اول و اعظم سازمان مديريت بهائيان؛ 2ــ حذف تكيهگاهى كه مانع تزلزل جامعه بهائيت مىشود؛ 3ــ حذف وجودى كه بهائيان معتقدند به موجب وجود و حضور او كسب فيض مىكنند؛ 4ــ حذف عضو ارشد و رياست دائمى بيتالعدل؛ 5ــ حذف مقامى كه ناظر بر تصميمات و اعمال اعضاى بيتالعدل ميباشد و قرار است از تصميمات غلط بيتالعدل جلوگيرى كند و به وسيله آن، افراد خاطى در سازمان بيتالعدل تنبيه يا اخراج شوند؛ 6ــ حذف مرجع كل جامعه بهائيان؛ 7ــ حذف تنها مرجع مشروع (از ديدگاه بهائيت) براى دريافت و توزيع پولهايى كه بهائيان (به عنوان حقوقالله) به تشكيلات مىپردازند؛ 8ــ حذف مقامى كه رسماً تبيين متون و نوشتههاى رهبران بهائى را برعهده دارد، و حذف….
پرسشهاى بىجواب
اين تناقض و دوگانگى در رفتار و نظر كارگزاران بهائى، پرسشهاى متعددى را فراروى آنان قرار مىدهد كه بايد براى پيروان اين مسلك پاسخگو باشند. از جمله:
1ــ شوقى در كتاب “دور بهائى” گفته است: “با حذف مؤسسه ولايتامر، نظم جهانى حضرت بهاءالله تحريف شده و براى هميشه از آن اصل موروثى، كه طبق نص حضرت عبدالبها هميشه مورد حمايت قانون الهى بوده است، محروم مىگردد. ” بدينترتيب آيا بيتالعدل از طريق حذف ولايت امر، بزرگترين تحريف و انحراف را در مسلك بهائيت ايجاد ننموده و جامعه بهائيان را براى هميشه از اصل موروثى مورد نظر شوقى افندى محروم نساخته است؟
2ــ با توجه به تأكيد شوقى افندى مبنى بر اينكه “هرگاه ولايت امر از نظم بديع حضرت بهاءالله منتزع شود، اساس اين نظم متزلزل گردد. بدون اين مؤسسه وحدت امرالله در خطر افتد و بنيانش متزلزل”، آيا مؤسسه ولايت امر امروز وجود خارجى دارد و نبود آن بنيان جامعه بهائى را متزلزل نمىسازد؟
3ــ نصوص و دستورات متعدد بر ضرورت وجود و حضور ولىامر در ميان جامعه بهائى چگونه ناديده گرفته شده است؟
4ــ چگونه سازمان بيتالعدل به خود اجازه داده كه مهمترين سند و منشور ادارى بهائيان ــ الواح وصايا ــ را كه موجوديت خود را از آن كسب كرده است، به دور اندازد و به مفاد آن كوچكترين وقعى ننهد؟
5ــ آيا آيين بهائيت مطابق نگرش بنيانگذاران بهائى، بدون وجود و حضور ولىامرالله ارزش و مشروعيتى دارد؟
6ــ ولىامر (ركن اول و اعظم سازمان بهائيت) در حال حاضر كيست؟
7ــ آيا ركن دوم سازمان بهائيت (بيتالعدل)، بنا به ديدگاه رهبران بهائى، بدون ركن اول و اعظم (ولىامرالله) اعتبار و مشروعيتى دارد؟
8ــ وظيفه تطبيق برنامههاى بيتالعدل با تعاليم بهائيت چگونه و به دست چه مرجعى انجام شود؟
9ــ چه مرجعي به تخلفات بيتالعدل از تعاليم بهائيت رسيدگى مىكند؟
10ــ عضو ارشد و رئيس دائمى بيتالعدل در حال حاضر چه كسى است؟
11ــ مرجع مشروع براى دريافت و توزيع پولهايى كه بهائيان به تشكيلات مىپردازند كيست؟
12ــ تبيين متون و نوشتههاى رهبران بهائى به دست چه مرجعى انجام ميشود؟
13ــ دوره ششساله پس از فوت شوقى، كه جامعه بهائى بدون ولىامر و بيتالعدل بوده است، بر اساس تعاليم بهائيت چگونه توجيه مىگردد؟
14ــ خانم روحيه ماكسول به دستور چه كسى و بر اساس كدام اختيارات بلادرنگ، پس از فوت شوقى افندى، هيأت بينالمللى بهائى را، كه شوقى افندى آن را تأسيس كرده بود، منحل نمود و گروه ديگرى را به جاي آن قرار داد.
15ــ ميسن ريمى، عضو هيأت بينالمللى بهائى، كه شوقى افندى او را به رياست اين هيأت منصوب كرده بود، به دستور چه كسى و بر اساس كدام اختيارات از مقام خود عزل، و از جامعه بهائيان طرد گرديد؟
16ــ آيا جامعه بهائيان را گريزى از اين تناقض هست كه تشكيلات بيتالعدل از يكسو فلسفه و ضرورت وجودى خود را به سخنان حسينعلى نورى ــ بهاءالله ــ و عباس افندى مستند سازد و در همان حال دستورات موكد آنها در خصوص ضرورت حضور و استمرار ولىامر را در رأس جامعه بهائيان ناديده انگارد؟
اگر رهبران و هاديان بيتالعدل ذرهاى به مطالبى كه در باب مقام و مرتبه رهبران بهائيت منتشر مىكنند، اعتقاد داشتند، بسيار بديهى مىنمود كه وضع كنونى را برنمىتافتند، اما آنان هيچ وقعى به آرزوهاى خانواده ميرزا حسينعلى ننهادهاند و درحالىكه بر اساس اظهارات عبدالبهاء در نبود فردى از خانواده ميرزا حسينعلى در رأس بهائيت، براى بيتالعدل هيچ اعتبارى منظور نميشود و از مقام عصمت ادعايى نيز ساقط مىگردد، هماكنون بيتالعدل به تنهايى جامعه بهائيان را رهبرى مىكند.
بيتالعدل در مقام پاسخگويى به اين پرسش، نسبت به رفتار شوقى افندى نيز به نوعى تعريض كرده و گفته است: “حضرت شوقى افندى طى 36 سال ولايت بدون وجود بيتالعدل اعظم به انجام وظيفه مىپرداختند، اينك بيتالعدل اعظم بايد بدون ولىامر فعاليت كند”! ناگفته پيداست كه معناى روشن چنين سخنى، همانا تلافى رفتار نامقبول شوقى افندى در گذشته مىباشد.
بيتالعدل، همچنين، از پيروان بهائيت درخواست كرده است در مواجهه با چنين سؤالاتى، ايمان خود را تقويت كنند و به همه تعاليم بهائيت يقين داشته باشند تا از انحراف مصون مانند، آنگاه خواهند فهميد كه هيچ تناقضى در تعاليم بهائى نيست و “در اين زمينه ياران بايد اهميت سلامت فكرى و فروتنى را دريابند…. بايد از توجهات مصلحتآميز درباره حقايق ضروريه بر حذر بود و از اين قبيل كبر و غرور فكرى قطعاً اجتناب نمود”!
در هر حال، هاديان بيتالعدل و مدعيان مسلك بهائيت بايد تكليف خود را با اين تناقض روشن سازند و به استناد متون رهبران خويش، به اين پرسشها و دهها پرسش مشابه ديگر پاسخ گويند و توده بهائيان را از باتلاق تناقضها و آشفتگيهاى موجود نجات دهند.
تعيين نشدن جانشين ولىامر توسط شوقى افندى
بر اساس متون منسوب به رهبران بهائى، ولىامر موجود بايد ولىامر پس از خود را معرفى و تعيين كند. عباس افندى ــ دومين رهبر بهائيان ــ در “الواح وصايا” با صراحت بر اين امر تأكيد ورزيده است كه “اى احباى الهى ولىامر از زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد. “[17] عقيم بودن يا مانع ديگرى نيز نمىتواند باعث شود ولىامر بعدى تعيين نگردد، چه آنكه طبق دستور عباس افندى در “الواح وصايا”، اگر فرزند ذكور ولىامر، شايسته خلافت و جانشينى نباشد بايد غصن و فرد ديگرى به عنوان محور وحدت، مانع از فروپاشى جامعه بهائيان گردد.
اين نكته بسى حائز اهميت است كه بر اساس پيشبينى رهبران بهائى، سلسله ولايت امر در جامعه بهائيان تا 24 نفر استمرار مىيابد. عباس افندى در تفسير مكاشفات يوحنا، ضمن مقايسه مسلك بهائيت با اديان آسمانى يهود، مسيحيت و اسلام، و ادعاى برترى مسلك بهائيت بر اين اديان، تصريح كرده است: “… در هر دوره، اوصيا و اصفيا دوازده نفر بودند: در ايام حضرت يعقوب دوازده پسر بودند و در ايام حضرت موسى دوازده نقيب رؤساى اسباط بودند و در ايام حضرت مسيح دوازده حوارى بودند و در ايام حضرت محمد دوازده امام بودند، و لكن در اين حضور اعظم، 24 نفر هستند، دو برابر جميع، زيرا عظمت اين ظهور اين چنين اقتضا نمايد. “[18]بهرغم جايگاه ممتاز و اختيارات گستردهاى كه در كلام رهبران بهائيت براى ولىامر تعريف گشته و بر همين اساس بر ضرورت حضور و استمرار سلسله ولايت امر فراوان تأكيد شده و ولىامر موجود به تعيين و انتخاب ولىامر پس از خود مكلف گرديده است، شوق افندى به دستور اجداد و بزرگان خود توجهى ننمود و مطابق نظر بيتالعدليها، ولىامر پس از خود را انتخاب نكرد و بدينترتيب، جامعه بهائيان را از واسطه فيضى كه خود براى آنها قرار داده بود محروم ساخت.
معين نشدن ولىامر بعدى توسط شوقى افندى، نقض صريح منشور ادارى، دستورات و نصوص كارگزاران بهائى، و گواه روشنى است بر آشفتگى در مسلك بهائيت. بىتوجهى و غفلت شوقى از تعيين ولىامر پس از خود، درواقع غفلت از تعيين عضو ارشد و رئيس دائمى سازمان بيتالعدل، بىتوجهى نسبت به تعيين و انتخاب مرجع كل جامعه بهائيان، غفلت از تعيين ستون و ركن اول و اعظم سازمان مديريت بهائيان، غفلت از تعيين تكيهگاهى كه مانع تزلزل جامعه بهائيت مىگردد، غفلت از تعيين وجودى كه بهائيان به موجب وجود و حضور او كسب فيض مىنمايند، غفلت از تعيين مقامى كه از تصميمات نادرست بيتالعدل جلوگيرى ميكند و افراد خاطى در سازمان بيتالعدل را تنبيه يا اخراج مينمايد، غفلت از تعيين تنها مرجع صالح دريافت و توزيع حقوقالله بهائيان، غفلت از تعيين مقام مبيّن متون و نوشتههاى رهبران بهائى و… است.
جمعبندي:
1ــ اگر بپذيريم كه شوقى افندى وصيتى نداشته و ولىامر پس از خود را تعيين نكرده است؛ اين پرسش به جد مطرح مىشود كه چرا و چگونه شوقى به دستورات اكيد پدر بزرگش (عباس افندى) و در واقع به مهمترين سند نظم ادارى بهائيان (الواح وصايا) عمل نكرده است؟
2ــ اگر مرام ميسن ريمى امريكايى را بپذيريم كه شوقى افندى داراى وصيّتنامه بوده و به موجب وصيّتنامهاش، ميسن ريمى ولى امر دوم بهائيان انتخاب شده، در اين صورت وجود سازمان بيتالعدل فعلى، كه قريب پنجاه سال است به تنهايى، رهبرى بهائيان جهان را به عهده دارد، چگونه توجيهپذير است؟! و آيا در اين فرض، مشروعيتى براى بيتالعدل كنونى تصور كردني مىباشد؟!
3ــ با توجه به تأكيد عباس افندى بر اينكه “اگر بهائيان دو فرقه شوند و هر يك بيتالعدلى بنا كنند و مخالفت يكديگر نمايند هر دو باطل است”، [19] تكليف بهائيان موجود چيست؟ اگر اين سازمان، موجوديت و مشروعيتش را از رهبران خود مىگيرد، طبق دستور صريح عبدالبها، سازمان بهائيت به دليل انشعابات و اختلافات موجود، مشروعيتش را از دست داده و در تاريكخانه بطلان سكنا گزيده است.
4ــ آيا اقدام نكردن شوقى افندى به تعيين جانشين خود و معرفى ولىامر بعدى، گواه اعتقاد نداشتن وى به جايگاهى كه خود و ساير رهبران بهائى به گزاف براى ولىامر تعيين كردهاند، نيست؟!
5ــ آيا وجود تناقضات بيشمار در بين گفتار و كردار رهبران بهائيت، تحريف و نوسازى پياپى متون و نوشتههاى رهبران اوليه، [20] انشعابات متعدد در تمامى ادوار بهائيت و…، همه و همه بيانگر اين حقيقت نيست كه اساساً در بين كارگزاران و سياستمداران تراز اول بهائيت، كوچكترين نشانهاى از ايمان و اعتقاد مشاهده نمىشود و… ؟
بهراستى اگر شوقى افندى ــ اولين ولىامر بهائيان ــ به سخنان خود و بنيادگذاران مسلك بهائيت وقعى ننهاده است، آيا سرسپردگى و دلدادگى افراد بهائى به او و ديگر كارگزاران بهائيت، جز فرورفتن در باتلاق انحطاط و ظلمت جهل و تعصب، و محروم ساختن خويش از معنويت و درك حقيقت، و فاصله گرفتن از عقلانيت، توجيه ديگرى دارد؟!
پي نوشت :
[1]ــ واحدهاى سازمانى بيتالعدل از دارالتبليغ بينالمللى شروع، و به هيأتها و لجنههاى محلى ختم مىگردد. بالاترين مرجع تصميمگيرى بيتالعدل، دارالتبليغ بينالمللى است، علاوه بر دارالتبليغ، واحدهاى: روابط عمومى، دارالآثار، هيأت مهاجرين، دفتر بينالمللى بهائى، دارالآثار جامعه بينالمللى بهائى، با شرح وظايف مخصوص مستقيماً زير نظر بيتالعدل اداي وظيفه مىكنند. هيأت مشاورين قارهاى، به عنوان يكى از واحدهاى وابسته به دارالتبليغ بينالمللى، در قالب قارههاى آسيا، اروپا، امريكا، افريقا و اقيانوسيه، از طريق هيأتهاى معاونت خود، مديريت محافل ملى كشورها را بر عهده دارد. اين هيأتها، علاوه بر مديريت محافل ملى كشورها، دو وظيفه عمده، “صيانت” از تشكيلات و جامعه بهائى و “تبليغ و نشر” مرام بهائيت را نيز عهدهدار مىباشد.
بخش ديگر تشكيلات بيتالعدل، محافل ملى و محلى است كه در سطح كشورها فعالاند. محفل ملى، عالىترين سازمان تصميمگيرى و سياستگذارى بيتالعدل در هر كشور است كه هر ساله طى انتخاباتى، با حضور نمايندگان محافل محلى آن كشور، اعضاى نُه نفره آن انتخاب مىشوند. محفل ملى در واقع رابط جامعه بهائى هر كشور با تشكيلات بيتالعدل، و مجرى سياستها و اهداف بيتالعدل در آن كشور است. تبعيت از دستورات محفل ملى بر بهائيان آن كشور واجب است و تخلف از اين دستورات، محروميتهاى گستردهاى در پى دارد و متخلفان به اشد وجه مجازات مىشوند (اخيراً البته بر اثر فشارهاى موجود، در اين مجازاتها تجديد نظرهايى شده است). محفل محلى، از ديگر واحدهاى سازمانى بيتالعدل اعظم است كه در شهرها و محلههاى بهائىنشين، برپا مىگيرد، بهائيان ساكن هر شهر و محله، چنانچه به حد نصاب نُه نفر برسند، ملزماند محفل محلى برپا نمايند. محفل محلى، همانند محفل ملى، مركب از نُه نفر، و در واقع، زيرمجموعه محفل ملى است و از تمامى اختيارات و وظايف لازم براى اداره و كنترل بهائيان تحت حوزه خود، برخوردار مىباشد. علاوه بر محافل ملى و محلى، هيأتها و لجنهها از ديگر واحدهاى سازمانى بيتالعدلاند كه زير نظر محفل ملى و محلى، و متناسب با نيازها و ضرورتهاى ملى و منطقهاى بهائيان تأسيس ميگردند و هر هيأت و لجنه در حوزه تعريفشدهاى فعاليت مىكند. در واقع، ملموسترين واحد سازمانى بيتالعدل براى آحاد بهائى، هيأتها، لجنهها و محافل محلىاند. اين واحدها بر كليه فعاليتهاى اجتماعى، فردى و احوال شخصى بهائيان نظارت و اشراف كامل دارد.
[2]ــ ولي امرالله، توقيع منيع، ص21
[3]ــ همانجا.
[4]ــ اركان نظم، بديع، ص46
[5]ــ الواح وصايا، ص27
[6]ــ دور بهائي، ص76
[7]ــ همان، ص77
[8]ــ شوقي افندي، توقيعات، ص240
[9]ــ همان، صص16ــ15
[10]ــ همانجا.
[11]ــ همانجا.
[12]ــ همانجا.
[13]ــ عبدالبها، مكاتيب، ج3
[14]ــ دور بهائي، ص82
[15]ــ اركان نظم بديع، ص46
[16]ــ دور بهائي، ص77
[17]ــ
[18]ــ عبدالبها، مفارضات، صص46ــ45
[19]ــ بديعالآثار، ج1، ص119 [20]ــ نظير تغييرات و تحريفات آشكاري كه در چاپهاي مختلف كتاب “نظر اجمالي به ديانت بهائي” (نوشته احمد يزداني، نويسنده و مبلغ مشهور بهائي)، بخشهاي مربوط به مقام ولي امر و مبيّن آيات و…، روي داده است و شرح آن فرصتي ديگر ميطلبد.
منبع: سایت محاکمه
/س