مقدمه
وحي و تجربه دو راه عمدة معرفت بشري است: از طرفي پيامبران الهي در شرايط ويژهاي وحي را دريافت و به انسانهاي ديگر ابلاغ ميکنند که کتابهاي مقدس نتيجة اين پيامهاي الهي است و آخرين آنها قرآن کريم است که به عنوان معجزة جاويدان در بين ما نورافشاني ميکند؛
از طرف ديگر انسانها با حواس خود تجربياتي را به دست ميآورند و با کمک عقل آنها را نظاممند و قانونوار و به بخشهاي مختلف تقسيم ميکنند که علوم تجربي (اعم از علوم طبيعي و انساني) ناميده ميشوند. اين علوم شامل زير مجموعههاي زيادي مثل زيست شناسي، زمين شناسي، پزشکي، جامعهشناسي و روانشناسي است.
حال، آيا اين دو جنبة معرفت بشري در همديگر تأثير ميگذارند؟ گسترة تأثير آنها تا کجاست و نمونههاي تأثير علوم تجربي در فهم آيات قرآن کدام است؟ ما در اين مقاله در صدد پاسخگويي به اين پرسشها هستيم.
تأثير قرآن و علوم تجربي بر همديگر
علوم تجربي و وحي الهي، به ويژه قرآن کريم که موضوع بحث ماست، به عنوان دو شاخه از معرفت بشري در همديگر تأثيرات شگرفي ميگذارند.
الف) تأثير قرآن در علوم
قرآن كريم با تأكيد فراوان بر علم و ارزش نهادن بر دانش و دانشمندان، زمينة رشد و بالندگي علوم را در دامن اسلام فراهم كرد. در اين كتاب مجيد، بيش از 750 بار مادة «علم» با شكلهاي گوناگون به كار رفته است و خداوند مقام انسانهاي دانشمند را با غيرعالمان مساوي ندانسته است، بلكه دانشوران را با مقام ويژه و درجات بلند معرفي ميكند. (1)
همين توجه قرآن به دانش و دانشمندان موجب شد تا علوم عقلي و نقلي و تجربي در دامان پرمهر اسلام چنان باشكوه رشد كند كه در طي چند قرن محدود (از قرن اول تا پنجم هجري) تمدن و فرهنگ عظيم اسلامي را…. بگيرد و به عنوان پيشرفتهترين و موفقترين تمدن علمي آن زمان مطرح شود.
ب) تأثير علوم تجربي در فهم قرآن كريم
قرآن كريم حقيقت جاوداني است كه معارف زيادي را در دل خود جاي داده است و درياي بيكراني است كه هر كس به اندازة وسعت معرفت خويش ميتواند از اين كوثر هدايت بنوشد و بهره ببرد؛ و از همين جاست كه تأثير علوم مختلف، از جمله علوم تجربي در پژوهشهاي قرآني و به خصوص فهم قرآن، رخ مينمايد. خداوند كريم، كريمانه قرآني با بركت بر ما فرو فرستاد و در آن معارف و حقايقي را به زبان عربي نازل كرد تا در مورد آنها تفكر و تعمّق كنيم (2) و در كنار آن، احاديث پيامبر اكرم (ص) و اهلبيت (ع) را قرار داد (3) تا آن آيات براي ما روشنتر بيان شود و در اين راستا، مرداني بلند همت با كوششي وافر اقدام به تفسير و تبيين آيات الهي كردند تا مشكلات ظاهري آيات بر مردمان آسان گردد و از اين كوثر معرفت بيشتر استفاده كنند. امّا قرآن يك واقعيت منجمد نيست. تا با يك تفسير روشن شود و كار به پايان رسد، بلكه حقيقتي پوياست كه در هر زمان مطالب جديدي به انسانها عرضه ميكند. (4)
از اين رو، در طي قرون و اعصار گذشته، تفسيرهاي زيادي نوشته شده كه شمار آن از 7 هزار ميگذرد (5) و برخي مفسران برآنند كه: «قرآن كريم هر دو سال يك بار، تفسير جديدي ميطلبد» (6). چرا اينگونه است؟!
در حقيقت، اين معرفت بشري (اعم از علوم تجربي، عقلي، نقلي و شهودي) است كه در حال رشد و بالندگي است، به طوري كه هر چند سال حجم اطلاعات او دو برابر ميشود. همين حجم عظيم اطلاعات بشري باعث ميشود تا انسان نكات تازهاي از نايافتههاي قرآني را كشف كند و پردهاي از اسرار آن بردارد و تفسيري جديد بر آيات الهي عرضه كند.
آري، اصل تأثير علوم بشري، به خصوص علوم تجربي، در پژوهشهاي قرآني قابل انگار نيست. آنچه مورد بحث است دامنه و مقدار اين تأثير است كه در پايان بحث بدان اشاره ميكنيم.
پس به صورت خلاصه، دلايل و شواهد تأثير علوم بشري، به خصوص آموزههاي علوم تجربي در پژوهشهاي قرآني و فهم اين كتاب مقدس، عبارت است از:
1. رواياتي كه ميفرمايند: قرآن در هر زمان مطالب جديدي دارد؛ 2. كافي نبودن تفاسير گذشتگان قرآن كريم و احساس نياز به ارائه تفسيرهاي جديد اين كتاب مقدس؛ 3. تغيير فتاواي مراجع تقليد و مجتهدان عاليمقام كه بر فهم آيات و روايات استوار است؛ 4. نمونههاي خاص از تأثير آموزههاي علوم تجربي در فهم آيات قرآن كه در ادامه بحث ميآوريم.
نمونههايي از تأثيرات علوم تجربي در پژوهشهاي قرآني
آيات قرآن را ميتوان به دو بخش آيات تكويني و تشريعي تقسيم كرد: آيات تكويني سخن از خلقت موجودات و حالات آنها ميكند و آيات تشريعي قوانين و مقررات شرعي را بيان ميكند.
تأثير علوم تجربي در فهم هر دو بخش قابل بررسي است و در اينجا نمونهها و مثالهاي زيادي قابل طرح و بحث است، (7) اما در اين مقاله كوتاه به چند مورد اشاره مختصري ميكنيم.
الف) تأثير علومتجربي در فهم آيات تكويني قرآن
1. حركت خورشيد
(وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ) (8).
اين آيات يكي از نمونههاي جالب براي تأثير علم در تفسير قرآن است. مفسران قرون اوليه اسلام اين آيه را اينگونه تفسير كردهاند. مرحوم طبرسي (م. 548 هـ . ق) در مجمع البيان ميگويد: «در مورد استقرار خورشيد سه قول هست: اول اينكه خورشيد جريان مييابد تا اينكه دنيا به پايان برسد؛ پس به معناي اين است كه محل استقرار ندارد؛ دوم اينكه خورشيد براي زمان معيني جريان دارد و از آن تجاوز نميكند؛ سوم اينكه خورشيد در منازل خود حركت ميكند، در زمستان و تابستان، و از آنها تجاوز نميكند؛ پس همان ارتفاع و هبوط خورشيد محل استقرار اوست».
در مورد اينكه خورشيد با ماه ملاقات نميكند ميگويد: «چون خورشيد آهستهتر از ماه حركت ميكند و يك سال طول ميكشد تا منازل خود را طي كند، ولي ماه منازل خود را در يك ماه طي ميكند؛ پس همديگر را درك نميكنند». (9) طبري (م 310 هـ . ق) در تفسيرش حركت خورشيد را بر همان حركت روزانه و محل استقرار را دورترين منازل در غروب ميداند و بر طبق آن هم يك روايت نقل ميكند و در مورد ادراك و ملاقات خورشيد با ماه ميگويد: «خداوند فرمود كه خورشيد ماه را درك نميكند تا نور ماه برود و همه اوقات روز شود، شب بر روز سبقت نميگيرد تا ظلمت شب روشنايي روز را از بين ببرد و همه اوقات شب شود». (10)
از مجموع سخنان اين مفسران بزرگ شيعه و سني استفاده ميشود كه حركت خورشيد را همان حركت روزانه كه به چشم ديده ميشود تصور كردهاند و طبق معارف حسي زمان خود به تفسير آيه پرداختهاند. اين فهم از قرآن بر اساس تصوّرات علمي (در حد علم نجوم آن زمان) بود كه زمين را مركز عالم ميدانستند و تصوّر ميكردند خورشيد به دور آن ميگردد، ولي با پيشرفت علوم تجربي و پيدايش نظريات گاليگه و كپلر و كپرنيك، اين حقيقت كشف شد كه هيأت بطلميوسي باطل است و اين زمين است كه به دور خورشيد ميچرخد. حركت روزمره خورشيد (از مشرق به مغرب) يك خطاي چشم و كاذب است بلكه ما چون با زمين در حركت هستيم، گمان ميكنيم خورشيد در حركت است. و از طرفي دانشمندان كشف كردهاند كه خورشيد با سرعت به دور خود و به طرف جلو در حركت است و حركت وضعي و انتقالي دارد.
با پيشرفت علم حقايقي از جهان هستي و حركت خورشيد و ماه كشف شد و معناي اين آيات براي ما روشن شد. يكي از صاحبنظران معاصر اين گفته دانشمندان علوم تجربي را نقل ميكند كه ميگويند: «خورشيد با سرعت حركت وضعي ميكند و در هر 5/25 روز يك مرتبه به دور خود ميچرخد و در هر 200 ميليون سال يك مرتبه به دور مركز كهكشان ميگردد و با سرعت 5/19 كيلومتر در ثانيه حركت انتقالي دارد». (11) پس اين حقايق کشف شده هر چند هنوز قطعي نيست و ممکن است مقدار حرکت کم يا زياد اندازهگيري شده باشد، اصل حرکت خورشيد به طرف يک مقصد (مثل ستارة وگا) و اينکه زمين به دور خورشيد ميچرخد و ماه به دور زمين ميچرخد از مسلمات ثابت شده علم هيأت و نجوم است.
همين مطلب مسلم (اصل حرکت) معناي جديدي از آيه به ما ميدهد که مفسران قديم با توجه به علوم محدود زمانشان به آن توجه نداشتند؛ يعني احتمالاً منظور آيه از جريان و حرکت خورشيد همان حرکت وضعي يا انتقالي آن است و لذا ممکن است بگوييم منظور از حرکت خورشيد در آيه حرکت روزمره از مشرق به مغرب نباشد، چون اين يک حرکت کاذب و خطاي ديد ماست و در حقيقت اين زمين است که با حرکت وضعي خود روز و شب را به وجود ميآورد. عدم ملاقات خورشيد با ماه هم به دليل اختلاف مسير گردش آنهاست و به دليل اختلاف سرعت آنها نيست.
نکتة جالب توجه ديگر در اين آيه اين است که قرآن تعبير «تجري» را به جاي تعبير «تحرک» به کار برده است؛ يعني نفرمود که «خورشيد حرکت ميکند»، بلکه فرمود: «جريان دارد» و فرق آن دو با توجه به کشفيات جديد در مورد خورشيد بسيار جالب توجّه است؛ چرا که به عبور گلولة جامد «حرکت» گفته ميشود، اما به عبور آب و گاز «جريان» گفته ميشود و خورشيد تودة گازي است که بر اثر انفجارات زياد دائماً در حال جريان است و اين دقت اعجاب آور و اعجاز آميز قرآن است.
2. حرکت کوهها
(وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي اتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ). (12)
اين آيه يکي از معجزات علمي قرآن به شمار ميرود، ولي مفسران قديم بر طبق علم زمان خود به تفسير آن پرداختهاند؛ براي مثال، مرحوم طبرسي حرکت کوهها را مربوط به قيامت و تلاشي آنها ميداند واين معنا را از ابن عباس نقل ميکند. (13)
در تفسير نمونه آمده است: «بسياري از مفسران معتقدند که آية فوق اشاره به حوادث آستانة رستاخيز است…. ولي قراين فراواني در آيه وجود دارد که تفسير ديگري را تأييد ميکند و آن اينکه آية فوق از قبيل آيات توحيد و نشانههاي عظمت خداوند در همين دنياست و به حرکت کرة زمين که براي ما محسوس نيست اشاره ميکند» و سپس قرايني براي اين معنا ميآورد و ميگويد: «مسلماً حرکت کوهها بدون حرکت زمينهاي ديگر که به آنها متصل است معنا ندارد و به اين ترتيب معناي آيه چنين ميشود که زمين باسرعت حرکت ميکند، همچون حرکت ابرها. طبق محاسبات دانشمندان امروز، سرعت سير حرکت زمين به دور خود نزديک به 30 کليومتر در هر دقيقه است وسير آن در حرکت انتقالي به دور خورشيد از هم بيشتر است (يعني 10 هزار کيلومتر در ساعت که در هر يک سال يک بار به دور خورشيد ميچرخد)». (14)
«به هر حال، آيه فوق از معجزات علمي قرآن است؛ زيرا حرکت زمين توسط گاليله ايتاليايي و کپرنيک لهستاني در حدود قرن 17 ميلادي کشف شد، در حالي که قرآن حدود هزار سال قبل، از آن سخن گفته است». (15) اين تفسير جديد از آيه مرهون تفسير علمي صحيح، يعني استخدام علوم در فهم قرآن کريم است.
3. لقاح
(وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ). (16) در مورد اين آيه تفسيرهاي مختلفي شده است: 1. مهندس بازرگان ميگويد: اين آيه دلالت بر لقاح ابرها و بارور شدن آنها دارد که در نتيجة آن لقاح، باران ميبارد و بقية مفسران را تخطئه ميکند که صراحت ندارند، چون از کيفيت موضوع اطلاع نداشتهاند (لقاح = آبستن کردن). (17)
البته قرينة خوبي در ادامة آيه براي اين تفسير وجود دارد، آنجا که ميفرمايد: (وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً). آيت الله مکارم شيرازي هم همين معنا را براي آيه ترجيح ميدهند. (18)
احمد امين ميگويد: «اين آيه شريفه به ما نشان ميدهد که بادها چه نقش مهمي در بارندگي و بهرهاي که مردم در رفع تشنگي از آن ميگيرند دارند پيداست که منظور اين نيست که بادها وسيلة لقاح و آميزش گياهان نر و مادهاند، بلکه منظور همان تأثيري است که باد در اتحاد الکتريسيته مثبت و الکتريسته منفي در دو قطعه ابر و آميزش و لقاح آنها دارد؛ بنابراين آية شريفه يک معجزة جاوداني است؛ زيرا در حدود 1390 سال پيش موضوعي را بيان داشته که عصاره و نتيجه تحقيقات علمي جديد است». (19)
مرحوم طبرسي ميفرمايد: «بادها را لقاح کننده فرستاديم يعني وسيله لقاح و آبستني ابرها با باران ميشوند. پس از آسمان آب نازل کرديم يعني باران فرستاديم». (20)
2. بعضي از مفسران آيه را به معناي لقاح گياهان (آبستن کردن گياهان) معنا کردهاند. ملا فتح الله کاشاني (م. 988 هـ ق) در تفسير منهج الصادقين ميگويد: «فرستاديم بادها را آبستنان به ابر، يعني بردارندگان ابرها، يا آبستن کنندگان درختها را به ميوه، چه لواقح لازم و متعدي هر دو آمده». (21)
ديگري ميگويد: «ما بادها را فرستاديم که گياهان را آبستن ميکنند، در آيه موضوع تلقيح گياهان را آبستن ميکنند، در آيه موضوع تلقيح گياهان به وسيلة باد بروشني بيان شده است. ضمناً مسأله نر و ماده داشتن گياهان نيز استفاده ميشود». (22)
آري اين آيه بدون اطلاع از دانش جديد و مسائل جو و هواشناسي به صورتي معنا ميشود. (آبستن کردن درختان) و با همراهي علوم جديد معناي آن روشن ميشود و معلوم ميگردد يکي از اعجازهاي علمي قرآن است که قرنها قبل از کشف اينکه ابرها با بار مثبت و منفي در اثر برخورد با هم بارور ميشوند قرآن آن را گوشزد کرده است.
در اين مورد، نقش تفسير علمي به خوبي روشن ميشود که براي تفسير آيات علمي قرآن، اطلاع از دانش جديد لازم است و علم ميتواند (بدون تحميل و تطبيق بر قرآن) در تبيين بسياري از آيات قرآن به ما کمک کند.
4. زوجيت
(سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لاَ يَعْلَمُونَ). (23)
بعضي از مفسران و غيرمفسران زوجيت گياهان و انساها (و گاهي زوجيت چيزهاي ديگر مثل نيروي برق و اجزاي اتم) را از اين آيه استفاده کردهاند، اين در حالي است که دانشمندان علوم تجربي بعد از قرن 17 (يعني حدود 11 قرن بعد از اعلام قرآن) پي به اين مطلب (زوجيت گياهان) بردهاند.
مرحوم طبرسي حدود نه قرن قبل در تفسير مجمع البيان، بر طبق نص قرآن، مسأله زوجيت گياهان و حيوانات و حتّي اشياء ديگر را مطرح ميکند و آن را ميپذيرد. (24) در تفسير نمونه در ذيل آيه شريفه آمده است: «آنچه مسلم است «ازواج»، جمع «زوج»، معمولاً به دو جنس مذکر و مؤنث گفته ميشود، خواه در عالم حيوانات باشد يا غير آنها، سپس توسعه داده شده و به هر دو موجودي که قرين يکديگر يا حتي ضد يکديگرند زوج اطلاق ميشود…».
«وجود زوجيت در جهان گياهان نيز چنان که گفتيم، در عصر نزول قرآن جز در موارد خاصي مانند درختان نخل و امثال آنها، ناشناخته بود و قرآن از آن پرده برداشته و در قرن اخير از طريق علمي اين مسأله به ثبوت رسيد که مسأله زوجيت در عالم گياهان يک مسأله عمومي و همگاني است». (25)
5. جهان در حال گسترش
(وَالسَّماءَ بَنَيْنَاهَا بِأَيْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ). مرحوم طبرسي سه احتمال در مقصود آيه ذکر ميکند: الف) ما قادريم که آسماني عظيمتر از اين آسمان خلق کنيم (ابن عباس)؛ ب) ما رزق مخلوقات را به وسيلة باران گسترش ميدهيم؛ پ) ما صاحب وسعت هستيم و از ارتزاق مخلوقات عاجز نيستيم.
مرحوم طبرسي معناي اول را ميپذيرد. (26) ميبينيم که در اينجا سخن از گسترش آسمانها نيست.
اما مرحوم علامه طباطبايي (ره) که حدود هشت قرن پس از مرحوم طبرسي زندگي ميکرده و با پديدههاي جديد علمي آشنا بوده است، ميفرمايد: «سه احتمال در معناي آيه هست: الف) آسمان را با قدرتي بنا کرديم که اندازه آن توصيف نميشود و ما عاجز نيستيم. که آن قدرت را وسعت دهيم؛ ب) آسمان را همراه با نعمتهايي بنا کرديم که بي اندازه است و ما غني هستيم و صاحب وسعت، به طوري که خزينههاي آن بخشش و رزق دادن، کم نميگردد و به هر کس ميخواهيم رزق ميدهيم و هرگونه بخواهيم رزق او را توسعه ميدهيم؛ پ) ممکن است منظور توسعة خلق آسمان باشد همانگونه که مباحث رياضي جديد به اين نظر ميل پيدا کرده است». (27)
اين احتمال سوم که مرحوم علامه طباطبايي ذکر کردهاند و از ظاهر آيه نيز بر ميآيد، امروزه مورد توجه فيزيکدانان جديد قرار گرفته است، به طوري که استفن هاوکينگ، (28) نابغه علم کيهانشناسي، اينگونه مينويسد: «نيوتن و ديگران ميخواستند نتيجهگيري کنند که تحت اثر و نفوذ نيروي گرانش، اين مجموعه کيهاني ايستا بزودي شروع به انقباض خواهد کرد … حتّي هنگامي که انيشتين نظرية نسبيت عام را در سال 1915 فرمول بندي کرد، آنقدر به ايستاد بودن جهان بزرگ اطمينان داشت که براي امکان آن با وارد کردن مقدار ثابتي در معادلات خود، به نام ثابت کيهانشناسي، نظريه خود را اصلاح کرد.
انيشتين نيروي نويني به نام «نيروي ضد جاذبه» را که بر خلاف نيروهاي ديگر، از منبع مخصوصي ناشي نميشد ولي در همين بافت فضا ـ زمان جاي گرفته بود، به جهانيان معرفي کرد. او مدعي بود که فضا ـ زمان، تمايل ذاتي به انبساط دارد و اين براي آن است که در برابر جاذبة تمام مواد موجود در جهان بزرگ تعادلي به وجود آورد تا ايستا بودن مجموعة کيهاني تحقق يابد.
اما هابل (29) وقتي وقت خود را صرف صورتبرداري از فواصل و مشاهده طيف کهکشانها کرد، معلوم شد بيشتر کهکشانها سرخگرا هستند؛ يعني تقريباً همه آنها در حال دور شدن از ما ميباشند! کاملاً شگفتآور بود و عجيبتر از آن دريافتي بود که هابل آن را در سال 1929 اعلام کرد حاکي از اينکه حتي اندازه سرخگرايي يک کهکشان گزافه و بيحساب نيست، بلکه اين اندازه متناسب با فاصله سرخگرايي يک کهکشان از ماست؛ يا به عبادت ديگر، هر چه يک کهکشان دورتر باشد، تندتر از ما دوري ميگزيند! يعني بر خلاف آنچه هر کس قبلاً فکر ميکرد، کيهان نميتواند ايستا باشد، بلکه در حقيقت در حال گستردگي است و فاصله بين کهکشانهاي مختلف همواره رو به افزايش ميباشد». (30)
آري حقيقتي را که امثال نيوتن و انيشتين از درک آن غافل ماندند، قرآن کريم قرنها قبل از تولد آنها به ما گوشزد کرد که ما آسمان را با قدرت آفريديم و آن را گسترش ميدهيم. جالب توجهتر اينکه دراين آيه، جمله «انا لموسعون» اسميه است که دلالت بر دوام و ثبات و استمرار دارد؛ يعني ما دائماً در حال گسترش آن هستيم.
ب) تأثير علوم تجربي در فهم آيات تشريعي قرآن کريم
در اين مورد، به يک مثال اکتفا ميکنيم و دانش پژوهان را به مقالههاي مفصلتر ارجاع ميدهيم. (31) خداوند متعال ميفرمايد: (وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ). (32) خبيث را به معناي چيزي که موافق نفس و طبع انسان نباشد معنا کردهاند و علامه طباطبايي (ره) در الميزان «تحريم خبائث» را از امور فطري ميدانند. (33)
اما اين آيه که مبناي برخي احکام فقهي نيز قرار ميگيرد، با توجّه به گسترش علوم در زمينه پزشکي و بهداشتي معناي تازهاي مييابد و در حقيقت موضوع اين حکم توسعه مييابد؛ چرا که چيزهاي خبيث و بد در زمانهاي گذشته موارد محدودي بوده است.
اما امروزه با شناخت انواع ويروسها و ميکربها و اثبات آلوده بودن برخي اشياء و گياهان، کلمه خبيث شامل طيفي گسترده از مواد آلوده ميشود که خوردن يا آشاميدن همه آنها براي انسان حرام است.
قلمرو تأثير علوم تجربي در فهم قرآن کريم
در اين مورد سه ديدگاه عمده وجود دارد:
الف) ديدگاه ساده انگاران: اخباريها و ظاهريها گروهي از شيعه و عامه بودهاند که محبت شديد آنها به اخبار و احاديث موجب شد تا فهم قرآن را محدود به احاديث کنند؛ يعني در مورد هر آيهاي که روايتي وجود داشت آن را نقل مي کردند و در موارد ديگر توقف و سکوت را روا مي دانستند. البته گاهي دلايل ديگري هم اقامه ميکردند.
آنان استنباط و استظهار از ايات قرآن را در چهارچوب روايات محدود ميساختند و اما ديگر جايي براي عقل و علم نميماند و حتي استفاده از علومي مثل اصول فقه را سزاوار نميدانستند.
در همين راستا، تفسيرهاي روايي مثل البرهان (محدث بحران م 9 ـ 1107 هـ) و نورالثقلين الحويزي 112 م. در شيعه، و تفسير درالمنثور (سيوطي) در عامه نوشته شده. اين تفسيرها فقط آيات قرآن و روايات اسلامي را نقل مي کنند و به برداشتهاي عقلي، علمي و تفسيري مفسران اهميت چنداني نميدهند.
بررسي: مباني اين ديدگاه در اصول فقه با تفصيل بررسي و ابطال شده است و لذا امروزه در حوزههاي شيعه، اثري از اخباريها وجود ندارد و استفاده از عقل و نقل و حتي علوم تجربي در تفسير به عنوان ابزار کار مفسر لازم شمرده ميشود و دلايل و شواهدي نيز که در بخش اول نوشتار براي تأثير علوم تجربي بيان شد، ميتواند ديدگاه سادهانگاران را باطل سازد.
ب) ديدگاه متجددان: برخي از صاحبنظران معاصر بر آنند که هر فهم ديني (از جمله فهم ما از قران) تحت تأثير فهمهاي بيرون از دين (از جمله علوم تجربي) است. صاحبان اين نظريه که گاهي آن را قبض و بسط تئوريک شريعت ميخوانند اين گونه ميگويند: «وقتي ما از تکامل معرفت بشري ـ که تکامل معرفت ديني را نيز دربردارد ـ سخن ميگوييم، يکي از جوانب اين بحث تکامل فهم انسانهاست پس … بايد ابتدا گفت که مدعاي ما آن است که فهم ما از همه چيز در حال تحول است، آن هم به نحو موجبة کليه که بدون استثنا است و بديهيات و حتي اين مدعا را نيز در بر ميگيرد؛ يعني فهم ما از همين مدعا نيز تحول مييابد».
سپس به اختلاف فهم از معناي خورشيد و آب ميپردازند که آيا خورشيدي که در قرآن آمده منظور همان تودة گاز است يا چشمة آب گرم خورشيد که حافظ در شعر خود گفته است و آن را مثال اختلاف در فهم ميدانند. ايشان مدعيات خود را در ضمن سه اصل خلاصه ميکند و ميگويد: «اول، هيچ فهمي از دين وجود ندارد که به معرفتها و فهمهاي بيرون ديني متکي نباشد؛ دوم، اگر فهمهاي بيروني تحول يابند فهم ديني هم متحول ميشود و اگر ثبات داشته باشند فهم ديني هم ثابت خواهد ماند و سوم، فهمهاي بيروني تحول مي يابند. اينها همه قضاياي موجبه کليهاند». (34)
ايشان معنا کردن «بسم الله الرحمن الرحيم» را مثال ميزند که احتياج به علم لغت دارد و اگر معناي لغت طبق يک تحقيق تاريخي عوض شود، فهم ما از معاني ديني عوض مي شود. در جاي ديگر براي نشان دادن تأثير پيشرفت علوم در تفسير آيات قرآن به تفسير مرحوم طالقاني از آيه 276 سوره بقره تمسک ميکند که مس شيطان را اشاره به ميکروبي ميگيرند که در مراکز عصبي نفوذ مييابد (مرحوم طالقاني اين تفسير را از بعضي مفسران جديد نقل ميکنند).
بررسي اين نظريه تا آنجا که به بحث ما (تفسير علمي) مربوط ميشود، به صورت موجبة جزئيه صحيح است؛ يعني همان طور که بيان کرديم، پيشرفت بعضي علوم و رشتههاي علمي يا موضوعات علمي موجب دگرگوني و تکامل در فهم ما از آيات قرآن ميشود، ولي به صورت موجبه کليه (که هرگونه پيشرفت در هر رشته از معارف بشري بر فهم ما از دين و قرآن اثر بگذارد) قابل قبول به نظر نميرسد. در اين نظريه به چند اشکال عمده اشاره ميکنيم.
اول، ايشان با ذکر يک قضية مهمله آن را به عنوان يک قضية موجبة کليه معرفي کرده است؛ چرا که بين اين دو قضيه فرق است: اگر فهمهاي بيروني تحول يابند، فهم ديني هم متحول ميشود (مهمله)؛ اگر هر فهم بيروني تحول يابد، هر فهم ديني متحول ميشود (کليه)؛ و از لحاظ منطقي قضاياي مهمله در حکم جزئيه هستند. دوم، اين قضيه به صورت موجبه جزئيه (که بعضي معرفتهاي بشري، يعني مجموعه شرايط زماني و مکاني در فهم معارف و احکام و موضوعات در دين مؤثر است) مورد قبول است، ولي کليت آن احتياج به اثبات دارد. آيا کشف هر فرمول تازه در شيمي (مثل فرمول بنزين) در فهم انسان از هر آيه قرآن (مثلاً وجوب نماز) تأثير دارد؟ مسلماً پاسخ منفي است.
سوم، اگر اين نظريه را بپذيريم، موجب ميشود که هيچ فهم ديني (در معارف يا احکام) اعتبار نداشته باشد، چون هر لحظه در معرض تغيير و تبديل است و اصل دراين مورد، اصالت التغيير ميشود؛ يعني مادامي که اثبات نشود شرايط و پيشفرضهاي فهم يک حکم شرعي (مثل حرمت زنا يا قتل) ثابت مانده است، نميتوان به آن حکم عمل کرد، در حالي که اصل عمومي در نظر عقلا استصحاب يعني اصالت البقاء، است. (35)
بعلاوه، اين اصالت التغيير به خود اين نظريه هم سرايت ميکند، پس قابل اعتماد نيست و به اصطلاح،اين پارادوکسي است که خود را باطل ميکند؛ مثل اينکه کسي بگويد: «هيچ يک از سخنان من اعتبار ندارد» که کليت سخن او شامل همين سخن هم ميشود.
ج) ديدگاه معتدل (مطلوب): در بخش قبل، اثبات کرديم که علوم تجربي در پژوهشهاي قرآني و فهم ما از قرآن مؤثر است و براي اين مطلب شواهد و دلايلي بيان کرديم، ولي اين مطلب به صورت موجبه جزئيه صحيح است؛ يعني ميتوان گفت که برخي از آموزههاي علوم تجربي در فهم برخي آيات تکويني و تشريعي قرآن مؤثر است، همان گونه که در نمونههاي آن گذشت. اما همانطور که در بررسي ديدگاه دوم بيان شد، اين مطلب به صورت موجبه کليه صحيح نيست.
پس از بررسي سه ديدگاه متوجه شديم که ديدگاه اول و دوم قابل اعتماد نيست؛ چرا که ديدگاه اول و دوم قابل اعتماد نيست؛ چرا که ديدگاه اول کاملاً باطل است و دليلي هم براي اثبات ديدگاه دوم وجود ندارد (اگر از دلايل مخالف آن صرف نظر کنيم) پس آنچه صحيحتر به نظر ميرسد همين ديدگاه سوم است.
تذکرات پاياني
در پايان اين نوشتار لازم است که چند مطلب مهم را براي فرهيختگان جامعه يادآور شويم:
1. پيشرفتهاي علوم تجربي نه تنها با قرآن کريم تعارض ندارد، بلکه اعجاز علمي آن را اثبات ميکند؛ يعني همان طور که در نمونهها ذکر شد، برخي مطالب علمي که قرنها پس از نزول قرآن به اثبات رسيدهاند، در آيات قرآن مطرح شدهاند و اين مطلب شگفتي و اعجاب هر پژوهشگر قرآني را بر ميانگيزد، به طوري که به معجزه بودن آن اعتراف ميکند و اين در حالي است که بسياري از کتابهاي مقدس که تحريف شدهاند مشکلات اساسي را با علوم تجربي دارند.
2. هر چند ما تأثير علوم تجربي را در فهم قرآن اثبات کرديم، موارد و نمونههاي اين تأثير در حوزة کاري افراد متخصص در علوم قرآني و تفسير است. همان طور که تشخيص هر مطلبي به عهده متخصص آن است، کسي نبايد به خود اجازه دهد که به بهانه تأثيرات علوم آيات قرآن را به بازي بگيرد يا نظريههاي اثبات نشدة علمي را بر قرآن تحميل کند، بلکه استفاده از نظريات علمي در حد استخدام علوم در فهم قرآن صحيح است. (36) البته تدبر و تعقل در آيات قرآن توسط هر مسلماني لازم و صحيح است، ولي اظهار نظر تفسيري به عهده متخصصان است.
3. حقيقت قرآن کريم قابل تغيير نيست، بلکه همان طور که بيان شد، قرآن داراي حقايقي در بطون خود است که با تلاش علمي و معنوي قابل دسترسي است. پس اين فهم ماست که دچار نقص و خطا ميشود و پس از رشد و تکامل يا تصحيح خطا به فهم تازهاي از قرآن دست مييابد. بنابراين، علوم تجربي فهم ما را ـ و نه قرآن را ـ تغيير ميدهد.
نویسنده: دکتر محمدعلی رضایی اصفهانی
پينوشت:
. زمر، 9: (هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ)؛ و نيز مجادله، 4: (يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ).
2. يوسف، 2: (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
3. عن رسول الله (ص): «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً….». (الفاظ حديث با اختلافات مختصري نقل شده است). اين حديث از شيعه و عامه با سندهاي گوناگون نقل شده است. از جمله در صحيح مسلم، ج 7، ص 122 و صحيح ابيداود و ترمذي ص 307، جزء دوم سنن و… .
4. ميزان الحكمه: ج 8، ص 70 و بحار، ج 92، ص 15: «عن الرضا عن ابيه عن ابيعبدالله عليهم السلام: … فهو في كل زمان جديد و عند كل قوم غض الي يوم القيامه».
5. مصاحبه با استاد بهاءالدين خرمشاهي، مجله بينات، ش 11، ص 153.
6. اين كلام منسوب به علامه طباطبايي (ره) است كه برخي از شاگردان ايشان به صورت شفاهي از ايشان نقل ميكنند.
7. ر.ك: محمّد علي رضايي اصفهاني؛ به درآمدي بر تفسير علمي قرآن كريم، اسوه، 1375.
8. يس: 38 ـ 41.
9. مجمعالبيان، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1379 هـ . ق، ج 8، ص 424 ـ 425، ذيل آيه 38 سوره يس.
10. تفسير طبري (جامع البيان في تفسير القرآن)، چاپ دارالمعرفه، بيروت: ج 23، ص 5 و 6.
11. حسين نوري (آيت الله) دانش عصر فضا، قم: چاپخانه اميد، ص 26.
12. نمل، 89 .
13. مجمع البيان، ج 7، ص 236.
14. ابوطالب تجليل؛ راههاي خداشناسي در طبيعت، دفتر انتشارات اسلامي، ص 159.
15. تفسير نمونه، مدرسه اميرالمؤمنين (ع)، ج 15، ص 568، با تلخيص.
16. حجر، 22.
17. باد و باران در قرآن، ص 126.
18. قرآن و آخرين پيامبر، دارالکتب الاسلاميه، ص 197. تهران.
19. احمد امين؛ راه تکامل، دارالکتب الاسلاميه، ج 1، ص 75.
20. تفسير مجمع البيان، بيروت: مطبعة العرفان، ج 3، ص 334، ذيل آيه 22 سوره حجر.
21. منهج الصادقين، کتابفروشي اسلاميه، 1346 هـ ق، ج 5، ص 158.
22. عباسعلي سرفرازي، رابطه علم و دين، ص 36.
23. يس، 36.
24. مجمع البيان، ج 8، ص 424 ـ 425، ذيل آيه 38 سوره يس.
25. تفسير نمونه، ج 18، ص 377 ـ 378، با تلخيص.
26. مجمع البيان، مکتبة العلمية الاسلاميه طهران، ج 5، ص 160، ذيل آيه 47 ذاريات.
27. الميزان، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، 1393 هـ . ق، ج 18، ص2، ص 382.
28. پروفسور استفن ويليام هاوکينگ، که پس از ديراک کرسي نيوتن را در دانشگاه کمبريج صاحب شده است، در اغلب محافل علمي به عنوان درخشانترين دانشمند فيزيک نظري از زمان انيشتين تاکنون معرفي ميشود. کتاب تاريخچه زمان او به عنوان پرفروشترين کتاب اروپا در سال 1988 شناخته شده است.
29. Edwin Hubble ، ستارهشناس بزرگ آمريکايي (1889 ـ 1935).
30. استفن ويليام هاوکينگ؛ تاريخچه زمان (از انفجار بزرگ تا سياهچالها). ترجمة حبيب الله دادفرما و دکتر زهره دادفرما، کيهان، چ 2، زمستان 1372، ص 58 ـ 59.
31. ر.ک: اجتهاد و زمان و مکان، مجموعه مقالات کنگره بررسي مباني فقهي امام خميني (ره)، ج 2، مقاله ديدگاهها درباره تأثير عنصر زمان و مکان بر اجتهاد، نگارش محمد علي رضايي اصفهاني، ص 144 تا 226.
32. اعراف، 157.
33. الميزان، ج 8، ذيل آيه 157 سوره اعراف، ص 294.
34. همان، ص 80 .
35. اصول الفقه، کفاية الاصول و رسائل، مبحث استحصاب.
36. ر.ک: رضايي اصفهاني؛ «علم محوري در تفسير قرآن» بينات، ش 9، ص 62.