تأثير ويژگي هاي معصومين(ع) بر ماندگاري دين(1)
تأثير ويژگي هاي معصومين(ع) بر ماندگاري دين(1)
پژوهشگر و رئيس گروه اقتصاد انديشه ي حوزه
چکيده
اين نوشتار در پي آن است تا به بررسي ويژگي هاي فردي و شخصيتي امامان معصوم(ع)، و تأثير آن در ماندگاري و تثبيت دين بپردازد.
سخن از اخلاق فردي و شيوه و منش الهي- انساني انسان هايي برگزيده شده توسط آفريدگار اين عالم، سخن از اسوه ها و الگوهايي است که بي ترديد تأمل و تعمق و ژرف نگري در زندگي آنان رمز ماندگاري دين و ديانت را به خوبي آشکار مي سازد.
زيرا تعمق و تامل در زندگي فردي معصومين(ع)، تفکر و انديشه نمودن در «هدايت و تربيت الهي» بر انسان است که خداي سبحان خواسته تا امامان معصوم(ع) تجسم زنده و نمونه ي عالي خليفه اللهي بر روي زمين باشند زيرا شخصيت انسان کامل در وجود آنان تجلي و تجسم يافته است.
انسان کاملي که با آگاهي و اراده، صبر و بردباري، استقامت و پايداري، عصمت و تقوا و پرهيزگاري با «دنيا» برخورد کرده و «دنيا» نيز با تمام جنبه هاي منفي آن و نيز مشکلات و گرفتاري هاي آن با آنان برخورد داشته است، اما در عين حال دنيا مقهور اراده ي اين انسان هاي الهي شده و در نتيجه دين به سبب عصمت و پاکي، زهد و ورع، علم و دانش بي پايان، شجاعت و شهامت وصف ناپذير، تواضع و فروتني و ديگرخواهي و صبر و استقامت آنان پايدار مانده است.
واژگان کليدي: امامان معصوم(ع)، ماندگاري، عصمت، علم و دانش، شجاعت، صبر، تواضع.
مقدمه و طرح کلي مسأله
شناختن فضائل روحي و رفتارهاي الهي- انساني امامان معصوم(ع)، که به تعبير احاديث و روايات: خداوند به آدم وحي فرستاد که من از تو نور خود را بيرون مي آورم،… و آن نور را خاتم پيامبران قرار مي دهم؛ و آل او را بهترين پيشوايان و امامان برگزيده ترين جانشينان قرار مي دهم(مسعودي، بي تا، ج1، 37)؛ تسليم و خضوع و خشوع و در نتيجه پيروي از معصومين(ع) را در پي دارد.
زيرا امامان معصوم(ع)، به حق مربي انسان به اعلي درجه ي کمال و آخرين نقطه از دريافت معرفت الهي و واسطه ي فيض او به شمار مي آيند. از آن جا که به تعبير قرآن انسان آفريده اي است به حق، پس بايد امام به حق راهنما و رساننده ي او به اين کمالات باشد؛ «وَ ما خَلَقنَا السَّماواتِ وَ الاَرضَ وَ ما بَينَهُما إِلاَّ بِالحَقِّ» (حجر، 85).
بي جهت نيست که بدخواهان و در رأس آنان بني اميه و بني عباس و به طور کلي حاکمان جور از نشر و انتشار فضائل اهل بيت(ع) وحشت داشتند و به هر طريق ممکن از نشر آن جلوگيري مي کردند و براي گوينده ي آن مجازات هاي سنگيني در نظر مي گرفتند. بسيار واضح و آشکار بود که اگر مردم به حق، فضائل معصومين(ع) را مي دانستند و درک مي کردند همان گونه که عبدالعزيز پدر عمر بن عبدالعزيز اذعان مي کند حتي دو نفر هم حاضر نبودند از غير امامان معصوم(ع) متابعت کنند (ر.ک.به: زمخشري، 1410هـ، ج1، 499)
لذا مي بينيم از يک سو با همه ي تلاش هايي که معاويه و ساير بوسفيانيان و مروانيان و دشنام هاي صريحي که بر منابر، بر علي و فرزندان معصوم اش(ع) روا داشت که مبادا به سود اهل بيت(ع) او تمام شود، و از ديگر سو، درگيري هاي سياسي و طرز تفکر مادي گرانه ي شديدي که دامن گير دستگاه حاکمان جور شده بود، سبب بي خبري و غفلت از اصل دين گرديده بود و همان گونه که دکتر علي حسن مي نويسد:
در دوران بني اميه که به امور ديني توجه چندان نمي شد مردم نسبت به فقه و مسائل ديني آگاهي نداشتند و چيزي از آن نمي فهميدند (ر.ک.به: نظره عامه في تاريخ الفقه الاسلامي، 110).
نويسنده ي کشف القناع في حجيته الاجماع در رابطه با بي خبري و غفلت مردم نسبت به امور ديني بر اين باور است که حتي مردم کيفيت اقامه ي نماز و حج را نيز نمي دانستند (همان، 56). تا جايي که انس بن مالک در توصيف زمان خود مي گويد: از آن چه در زمان رسول خدا(ص) بود چيزي به چشم نمي خورد (ر.ک. به: عاملي؛ 1409هـ، ج1، 57-56).
در چنين موقعيت و زماني است که امامان معصوم(ع) از جمله امام باقر (ع) و امام صادق(ع) با کوشش هاي فراوان، سعي در احياي فقه و احکام الهي نموده تا جايي که امام باقر(ع) از نظر علمي در عصر خويش به عنوان تنها شخصيت علمي که برجسته ترين چهره هاي علمي آن زمان خدمت آن حضرت مي رسيدند تا توسط ايشان به نقادي افکار آنان پرداخته شود مورد توجه قرار مي گيرد (ابوزهره، بي تا، 24).
مقدمه را با توصيفي که ابن ابي الحديد در رابطه با شخصيت ممتاز معصومين(ع) و نقش آنان در ماندگاري دين بيان نموده است به پايان مي بريم: هيچ يک از افراد اين امت را نشايد که با اهل بيت پيامبر(ص) مقايسه شود و هرگز کساني که ريزه خواران نعمت اين خاندان هستند، با آنها برابر نخواهند بود؛ آنها اساس دين و ستون يقين هستند؛ تندرو به سوي آنها بازگردد و واماندگان از راه به آنها ملحق شوند؛ سرپرستي و ولايت اين امت، خاص اين ها و وصيت و جانشيني و وراثت در ميان آنهاست (ابن ابي الحديد، 1383هـ، ج1، 30).
جايگاه امامان معصوم(ع) در آينه ي احاديث و روايات
نگاهي هرچند گذرا در احاديث و سخنان معصومين(ع) گوياي اين حقيقت است که جز خود معصومين(ع) کسي را ياراي توصيف چهره ي حقيقي آنان نيست. از اين رو توصيف امامان معصوم(ع) را از زبان علي(ع)، که خود اولين امام معصوم است، آغاز مي کنيم:
نحن شجره النبوه، و محط الرساله، و مختلف الملائکه، و معادن العلم، و يناييع الحکم (شهيدي، 1379، 106)؛ ما درخت هاي نبوت هستيم و محل فرود رسالت، و جاي آمد و شد فرشتگان رحمت، و کان هاي دانش و چشمه سارهاي بينش.
از نگاه حضرت(ع)، اين چهارده گوهر تابناک در واقع بيان گر افق کمال انساني و بهترين نمونه ي عيني حقيقت آدمي در بالاترين مرتبه ي وجودي اند.
اينان «مصداق آيت هاي بلند معني قرآن اند و گنجينه هاي خداي رحمانند» (همان، 152).
به برکت آن کمالات انساني است که اينان اسوه و مقتداي ديگران قرار مي گيرند، و کسي را در اين راه هرگز توان سبقت بر آنها نيست. از اين رو، امامان(ع) از جانب خدا تدبير کننده ي کار مردمان هستند.
کسي به بهشت نرود جز آن که آنان را شناخته باشد، و آنان او را شناخته باشند، و به دوزخ در نشود جز آن که منکر آنان بود، و آنان وي را نپذيرفته، و محروم نساخته باشند (همان،150).
در نگرش علوي، درهاي حکمت الهي نزد اهل بيت(ع) گشوده شده، و چراغ دين با راهنمايي آنان برافروخته است (همان، 118).
آنان دانش را زنده کننده اند، و ناداني را ميراننده، بردباري شان شما را از دانش آنان خبر دهد و برون آنان از نهان و خاموش بودن شان از حکمت بيان (همان،268).
دانش به آنان زنده است، و ناداني به دانش آنان مرده(همان،144).
بي جهت نيست که طغراي امامت را جز به نام آنان ننوشته اند(همان، 140).
امام سجاد زين العابدين(ع) در صحيفه ي سجاديه به اسلوب دعا و نيايش «امام» را چنين توصيف مي کند:
بار خدايا… به وسيله ي او، کتاب مقدس خود، حدود و قوانين و سنت رسولت را که- درود تو بر او باد- پا بر جا ساز؛ به وسيله ي او آن چه ستمگران از اصول و احکام دينت را به نيستي کشانده اند احيا فرما؛ زنگار ستم را از سر راهت بزداي؛ به وسيله ي او راه درستت را پايدار ساز (انصاريان، 1369، ج3، 56).
و در تعبير بسيار رساي امام صادق(ع) آمده است:
خاندان عصمت اصل و ريشه ي هر نيکي هستند، و هر امر نيک و پسنديده اي ثمره ي شاخه هاي اين اصل است (ر.ک.به: کليني، 1378، ج8، 242).
کمال جويي انسان
فروغ ارزش هاي عالي آن چنان جذاب است که انسان ها با اراده و اختيار شيفته ي آن مي گردند، و به سوي آن مي شتابند. اين خود نشانه ي اين واقعيت است که در درون انسان انديشه ي کمال مطلوب ريشه هاي عميق دارد و عشق به کمال در ضمير و باطن انسان از پايگاهي قوي و قدرت مند برخوردار است.
يکي از روانشناسان مي نويسد:
امروز ديگر اين مطلب از لحاظ علمي و فلسفي ثابت و مسلم شده است، و جاي کم ترين ترديدي در آن باقي نيست که آدم بد وجود ندارد، فقط آدم مريض وجود دارد. اهميت درک اين مطلب به قدري است که بدون مبالغه مي شود گفت، در دنيا از اول خلقت بشر تاکنون هيچ کشفي و هيچ اختراعي به اندازه ي اين موضوع در سعادت بشر مؤثر نبوده و نخواهد بود… براي اين که وقتي بر همه معلوم شود که مثلاً خست، حسادت، ترس، حيله گري، و… عيناً مثل زکام و گلودرد، و سوء هاضمه و غيره قابل علاج است، آن روز دو نتيجه ي قطعي، مهم و مفيد حاصل خواهد شد؛ يکي اين که خود اين اشخاص «مريض» که امروز آنها را بد مي خوانند آن وقت با کمال اميدواري به معالجه خواهند پرداخت، و آدم هاي سالم و خوبي مي شوند، دوم اين که مردم به اين اشخاص به نظر «بد» و با حالت بغض و عنا نگاه نمي کنند،… لازم به گفتن نيست که تفاوت اين دو نظر و نتايج آن از زمين تا آسمان است (لاري، بي تا، 38).
استعداد انسان در خداگونه گي
سير به سوي خدا، و وصول به مقام قرب به حق، جزء خميره و سرشت انسان است، که به تعبير احاديث: خلق الله آدم علي صورته (آملي، 1368، 35). و ان الصوره الانسانيه هي اکبر حجه الله علي خلقه… و هي الطريق المستقيم الي کل خير(ر.ک. به: همان).
بي ترديد چهره ي انساني و صورت بشري بزرگ ترين حجت خداوند است بر تمامي آفريدگان او، و او است راه مستقيم به سوي هر امر خيري. بر اساس همين اصل است که انسان، مسجود ملائکه قرار گرفت و مقام و منزلت اش از جميع ملائکه برتر شد.
و به تعبير پيامبر گرامي اسلام(ص) «کل مولود يولد علي الفطره حتي يکون ابواه يهودانه او ينصرانه» (مجلسي، 1404هـ، ج2، 87).
هر نوزادي با فطرت پاک و بي آلايش به دنيا مي آيد.
در ساختمان وجودي هر انساني نيرويي نهفته است که او را به جانب نيکي جذب مي کند، و هرگاه از مسير خود منحرف شود، به سوي حالت نخستين اش باز مي گرداند.
قرآن در سوره ي مبارکه ي حجرات، اعلام مي دارد که علاقه و ميل به ايمان و همچنين نفرت از گناه و نافرماني، در نهاد بشر قرار دارد، و نه تنها خداوند سرشت آدمي را با عقيده به مبدأ آميخته، حس خداشناسي را به وي عنايت کرده است، بلکه قلوب و دل هاي آدميان را به خوبي ها آراسته، و فطري بودن انزجار از عصيان و فسق و بدي ها را نيز گوشزد نموده است، به طوري که ناخودآگاه روح به سوي يک سلسله فضايل انساني جذب مي شود.
«وَلکِنَّ اللهَ حَبَّبَ إِلَيکُمُ الايمانَ وَ زَيِّنَهُ فِيِ قُلُوبِکُم وَ کَرَّهَ إِلَيکُمُ الکُفرَ وَ الفُسُوقَ وَ العِصيانَ» (حجرات،7)؛ خداوند ايمان را محبوب شما ساخت؛ و آن را در دل هايتان بياراست، و کفر و گناه و بدي ها را زشت و نفرت انگيز گردانيد.
مبناي دعوت انبيا
حال با توجه به آن چه گذشت؛ مي بينيم که اساس دعوت انبياي الهي(ع) متکي بر فطرت توحيد و فطرت اخلاق است. فطرتي که به تعبير امام خميني(ره) تمامي انسان ها در آن مساوي اند. به اعتقاد وي:
يکي از فطرت هايي که جميع سلسله ي بني الانسان مخمر بر آن هستند و يک نفر در تمام عائله ي بشر پيدا نشود که به خلاف آن باشد، و هيچ يک از عادات و اخلاق و مذاهب و غير آن، آن را تغيير ندهد و در آن خلل وارد نياورد، فطرت عشق به کمال است (موسوي خميني، 1368، 182).
در واقع همين فطرت است که پايگاه اساسي تربيت بشري را تشکيل مي دهد، و نقش بزرگي که پيامبران الهي و جانشينان معصوم آنان(ع) در رسالت خود دارند، بيدار ساختن سرمايه هاي فطري افراد انساني است.
بنابراين تا انسان هست، بي ترديد، بزرگ مرداني که حيات خود را در راه نشر عدالت و فضيلت و کمالات انساني صرف کرده اند، زنده و جاويدند، و دست روزگار بر بناي عظمت شان رسائي ندارد، اين گونه افراد به وسيله ي ويژگي هاي ممتازشان از حدود زمان و مکان بالا مي روند، و در تمام اعصار و قرون نامشان ورد زبان ها، و يادگارشان، نقش دلهاست، و آوازه ي عظمت شان روز به روز بلندتر مي گرديد.
ويژگي هاي فردي معصومين(ع) و تأثير آن در ماندگاري دين
شايد بتوان گفت جامع ترين سخن و کلامي که از معصومين(ع) در بيان اوصاف و ويژگي هاي امام معصوم(ع) در احاديث و روايات موجود است و از آن مي توان پي به ماندگاري دين و ارتباط آن را با اوصاف فردي معصومين(ع) به دست آورد، کلامي است از حضرت رضا(ع)، که در وصف امام معصوم(ع) فرموده است:
امام، همچون خورشيدي فروزان است که طلوع نموده و جهان را به نور خود روشن مي نمايد، و او بر فراز افق، مکان و منزلتي دارد که دست ها و چشم ها را ياراي وصول به آن نيست.
امام انيسي است با مهر و شفقت، و پدري است با رحمت و عطوفت و برادري است عديل و مهربان و همچون مادري است با کودک خردسال خود نيکو و رئوف، و ملجأ و پناه بندگان است در شدايد و مشکلات.
امام، امين خداست بر آفريدگان او و حجت اوست بر بندگان او و خليفه ي اوست در بلاد او، و دعوت کننده ي مردمان است به سوي او، و منع کننده ي مفاسد.
امام از هر گناهي منزه و از هر عيب و نقصي مبراست. خداوند او را مخصوص به علم نموده و موسوم به حلم فرموده است.
امام فريد زمان است که هيچ کس را ياراي نزديکي به مقام او نيست و هيچ دانشمندي هم طراز و هم رتبه ي او نمي باشد. خداوند بخشاينده و کرم کننده، او را بدين فضائل بدون طلب و اکتساب مخصوص گردانيده است. امام معدن قدس و طهارت است، و چشمه ي تقوي و زهد، و نگهدارنده ي دين و آئين خداست.
چون بنده اي را خدا بر ولايت و سرپرستي امور بندگانش اختيار کند سينه ي او را براي تحمل اين بار، گشاده مي دارد و در دل او چشمه هاي حکمت قرار مي دهد و پيوسته از علوم خود او الهام مي نمايد، به طوري که ديگر از جواب فرو نخواهد ماند و از راه صواب حيران و سرگردان نخواهد شد.
بنابراين او به عصمت الهي معصوم و به تأييد و توفيق او مؤيد و موفق خواهد بود. اين مقام را خدا به او اختصاص داده تا بر بندگانش حجت بوده باشد و بر آفريدگانش شاهد و گواه ذلِک فَضلُ اللهِ يُوتِيهِ مَن يَشاءُ وَاللهُ ذُو الفَضلِ العَظيمِ(حديد، 21) و(کليني، 1354، ج1، 283).
امام مصداق بارز انسان کامل
تصويري که ثامن الحجج(ع) از امام معصوم(ع) ارائه مي دهد، تصويري است از انسان کامل که به حق خليفه ي الهي است و تمام استعدادها و قابليت هاي انساني و الهي در او به فعليت رسيده است.
فضائلي را که امام هشتم(ع) براي امام معصوم(ع) برمي شمرد، در واقع بيان گر رمز ماندگاري دين در مکتب اهل بيت(ع) است. اين حقيقتي است که بسياري از دانشمندان غيرمعتقد به مکتب اهل بيت(ع) با تمام وجود به آن اذعان و اعتراف دارند.
به عنوان مثال ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه در توصيف اهل بيت عصمت و طهارت(ع) مي نويسد:
هيچ يک از افراد اين امت را نشايد که با اهل بيت پيامبر(ص) مقايسه شود و هرگز کساني که ريزه خوار خوان نعمت اين خاندان هستند، با آنها برابر نخواهند بود؛ آنها اساس دين و ستون يقين هستند؛ تندرو به سوي آنها بازگردد و واماندگان از راه به آنها ملحق شوند؛ سرپرستي و ولايت اين است، خاص اين ها و وصيت و جانشيني و وراثت در ميان آنهاست (ابن ابي الحديد، 1383هـ، ج1، 30).
ابن ابي الحديد در مقدمه ي شرح نهج البلاغه ي خويش، آن جا که درباره ي فضايل و کمالات امام علي(ع)، لب به سخن گشوده و به ويژگي هاي کمال اين بشري که افق کمالات انساني را درنورديده و به والاترين مقام انساني رسيده و قله اي از کمالات را بر فراز تاريخ بر پا نموده است تا همه ي مردمان بدان راه يابند و از آن توشه ي کمال برگيرند پرداخته، با کمال عجز و اظهار ناتواني چنين سخن گفته است:
من چه بگويم درباره ي بزرگ مردي که تمام فضايل و کمالات انساني به او منتهي مي شود و تمام فرقه هاي اسلامي خود را به او منسوب مي کنند.
او سرآمد همه ي فضايل و کمالات و سرچشمه ي آنهاست. در فضايل و کمالات شايسته و مجد و عظمت هيچ کس به پايه ي او نرسيده است و هر کس پس از وي در علم و فضيلت به مقامي رسيده، علوم و فضايل خود را از او کسب کرده است و از وي پيروي نموده و به روش او رفتار کرده است؛ و از اين لحاظ همگي رهين منت او هستند (ابن ابي الحديد، 1383هـ، ج1، 17).
در ادامه ي نوشتار به بيان برخي از امتيازات و ويژگي هاي معصومين(ع) و تأثير آن در ماندگاري دين مي پردازيم و آنها عبارتند از:
1) علم و دانش
اگر عقل کارآمد و دورانديش، يکي از ارکان اساسي شخصيت اسلامي به شمار مي آيد و اگر معصومين(ع) به واسطه ي تربيت مستقيم الهي در ابعاد مختلف روحي، بالاترين مراتب کمال را دارا هستند، مي توان چنين نتيجه گرفت که اهل بيت(ع) از چنان قدرت تفکر پيشتازي در زمينه هاي گوناگون زندگي برخوردارند که هيچ کس از افراد انساني به استثناي پيامبران الهي(ص)، نمي توانند بدان پايه از علم و دانش و تفکر دست يابند.
دليل اين امر نيز آن است که امام علم خود را يا به طور مستقيم از پيامبر اخذ نموده و يا به واسطه ي امام پيشين از پيامبر دريافت مي کند. بدين جهت است که وسعت فکري و تفوق روحي امام به گونه اي است که در حوادث و پيشامدها، وي را قادر به تصميم گيري مي سازد. اين امر متکلمان را بر آن داشته است که علم امام را، از اين جهت به علم حضوري تعبير کنند.
امام در چنين مواردي، براي درک مسأله اي نياز به بررسي ها يا آموختن از ديگران ندارد و از نوعي الهام مستقيم، بهره مند است. اين چيزي است که از مطالعه در زندگي امامان معصوم(ع) به خوبي درک مي گردد و معصومين(ع) خود بر آن صحه گذاشته اند. در کلامي از امام مجتبي(ع) در اين باره مي خوانيم که حضرت در توصيف معصومين(ع) مي فرمايند:
… آنان داراي نور خاصي هستند که از آنان بايد روشنايي جست و اماماني هستند که بايد به آنان اقتدا نمود، زندگي علم و مرگ جهان به واسطه ي آنان است (حراني، 1398هـ، 163).
مقام علمي و دانش الهي که خداوند آن را نصيب معصومين(ع) نموده به اندازه اي در ماندگاري دين و مکتب اهل بيت نقش وافري داشته و دارد که گاهي افراد حتي از درک آن عاجز مي شدند.
به عنوان نمونه، سالم بن ابي حفصه مي گويد:
بعد از وفات امام باقر(ع) براي عرض تسليت خدمت امام صادق(ع) رسيدم و عرض کردم إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا اِلَيهِ راجِعُونَ (بقره، 153)؛ رفت از دست ما آن کسي که دائماً مي فرمود قال رسول الله(ص) و کسي سؤال نمي کرد از فاصله اي بين او و پيغمبر(ص)، آن حضرت بلاواسطه از رسول خدا(ص) نقل مي فرمود، به خدا قسم ديگر همانند او در جهان ديده نخواهد شد.
در اين هنگام حضرت امام صادق(ع) قدري سکوت نمود و بعد فرمود: «قال الله تعالي من تصدق بشق تمره فاريبها کما ربي احدکم حلوه» (طوسي، بي تا، 234)؛ خداوند مي فرمايد: هرکس تصديق نمايد به نصف خرما خداوند آن صدقه را بزرگ مي نمايد تا روزي که از آن استفاده کند، همان طور که شما بچه ي حيوان را تربيت و بزرگ مي نماييد براي روزي که از آن استفاده کنيد.
سالم مي گويد: از منزل بيرون آمدم در حالي که عظيم تر از اين سخن تا به حال نشنيده بودم. ما امام باقر(ع) را تعظيم مي نموديم که بدون واسطه از پيغمبر(ص) نقل مي نمود؛ اما امام صادق(ع) بدون واسطه از خدا نقل مي کند.
سرآغاز تحول علمي
دوران امام صادق(ع)
امام صادق(ع) يک نهضت علمي و فکري را در دنياي اسلام رهبري کرد که در سرنوشت تمام دنياي اسلام مؤثر بود، و به خصوص مکتب تشيع را در برابر امواج طوفاني مکاتب ديگر حفظ نمود.
عبدالله بن عطاء مکي در توصيف علمي آن حضرت(ع) مي گويد:
علما را در محضر هيچ کس کوچک تر از آنها در محضر آن حضرت نديدم. حکم بن عيينه با تمام عظمت علمي اش در ميان مردم، در برابر آن حضرت مانند دانش آموزي در مقابل معلم خود به نظر مي رسيد (ابونعيم، بي تا، ج3، 180).
آنان پيش آن حضرت(ع) مي آمدند، و ايشان عقايد و نظريات آنان را نقد مي کرد.
و ابوزهره در اين باره مي نويسد:
گويا آن حضرت رئيسي بود که بر زيردستان اش حاکم بود، تا آنها را به شاهراه هدايت رهنمون شود(ابوزهره، بي تا، 24).
آن حضرت(ع) شاگردان خود را در قالب گروه ها و دسته هاي متفاوت قرار داده بود و به هر دسته اي درس به خصوصي مي دادند. به گروهي فقه، به عده اي جغرافيا، دسته اي رياضيات، شيمي، فيزيک و ديگر دانش هاي مورد نياز را به افراد و گروه ها مي آموختند و آنان را به جامعه معرفي مي فرمود و تبحر و تخصص آنان را در امور محوله به آنها نيز مورد تأييد قرار مي دادند.
در زمينه ي علوم تجربي، از جمله شيمي، جابربن حيان نيشابوري که از شاگردان آن حضرت(ع) بود در ضمن تحقيقات خود کار را به جايي رساند که جهان را شگفت زده کرده تا جايي که از طرف برخي از دانشمندان غربي به عنوان مغز متفکر انسانيت معرفي گرديد (منصوري، 1361، 235).
و به تعبير شهيد مطهري(قدس سره):… تحقيقاً مي توان گفت حرکت هاي علمي دنياي اسلام، اعم از شيعه و سني، مربوط به امام صادق(ع) است. حوزه هاي شيعه که خيلي واضح است، حوزه هاي سني هم مولود امام صادق(ع) است. به جهت اين که رأس و رئيس حوزه هاي سني «جامع ازهر» است که از هزار سال پيش تشکيل شده، و جامع ازهر را هم شيعيان فاطمي تشکيل دادند، و تمام حوزه هاي ديگر اهل سنت منشعب از جامع ازهر است، و همه ي اين ها مولود استفاده اي است که امام صادق(ع) از زمان خودش نموده است (مطهري، 1385، 144).
جهش علمي
دوران امام رضا(ع)
تاريخ نويسان دوران طلايي و عصر شکوفايي تمدن اسلامي را مديون تلاش هاي علمي امامان معصوم(ع) به ويژه امام رضا(ع) در دوره ي بني عباس مي دانند. در واقع شرايط خاص فرهنگي حاکم بر محيط جامعه ي اسلامي در زمان عباسيان، چيزي نبود که به وسيله ي امويان يا عباسيان به وجود آمده باشد، بلکه نتيجه ي مستقيم تعاليم آسماني بود که به تحصيل و توسعه ي علم تأکيد فراوان داشت و در مرحله ي اول شخص امام رضا(ع) و شخصيت هاي ديني بودند که پرچم دار اين جهش علمي شدند (ر.ک. به: مکارم شيرازي، 1366، ج1، 428).
تأثيرات شگرفت علمي آن حضرت(ع)، از جمله طرح مباحث علمي که تا آن زمان از سوي کسي مطرح نشده بود، در رشته هاي مختلف طبيعي و نظري، مجموعه اي بود که انگيزه ي ورود اهل نظر را به حوزه ي تتبع و تحقق شدت بخشيد.
همچنين آثار و تأليفات آن حضرت(ع) در حوزه هاي گوناگون علمي و ديني حاکي از گستردگي علم آن امام و اعتقاد ايشان به لزوم احياي علم و دين بوده است (شريف قرشي، 1383، 67).
از جمله اقدامات آن حضرت(ع) در اين زمينه، جلسات بحث و گفت و گو و مناظره هايي است که با بزرگان فرق و اديان و مذاهب گوناگون داشته اند، که با توجه به شيوه و روش مناظره ي آن حضرت که بر صيغه ي عقلاني و منطقي استوار بود همه و همه عظمت علمي ايشان را بر همگان آشکار داشت (فضل الله، 1372، 161). نمونه ي روشن و آشکار آن را مي توان در جريان مناظره ي آن حضرت(ع) با عمران صابي که در کتب تاريخ آورده شده ديد که به ايمان آوردن عمران صابي منجر گرديد.
بنابراين، از جمله مرزهاي ماندگاري يک آيين و مکتب، همراهي و همگرايي آن با قافله ي علم و دانش است. زيرا در انسان، به صورت فطري غريزه ي علم جويي، تحقيقي و جستجو و کاوشگري، و دور افکندن پرده ي جهالت وجود دارد. از اين روي، طبيعي است هرگاه دستورات و قوانين اعتقادي و اخلاقي و حقوقي يک آيين با قافله ي علم و دانش هماهنگ باشد، بي ترديد چنين آييني قابل دوام خواهد بود.
2) عصمت و پاکي
مبناي عقلاني عصمت
در احاديث و روايات معصومين(ع) ملاک انسانيت عقل دانسته شده است. به عنوان نمونه در حديثي از امام صادق(ع) اين گونه آمده است:
دعامه الانسان العقل و العقل منه الظنه و الفهم و الحفظ و العلم، و بالعقل يکمل، و هو دليله و مبصره و مفتاح امره، فاذا کان تأييد عقله من النور کان عالماً حافظاً ذاکراً فهما. فعلم بذلک کيف و لم و حيث، و عرف مجراه و موصوله، و مفصوله، واخلص الوحدانيه لله والاقرار بالطاعه، فاذا فعل ذلک کان مستدرکاً لمافات، و وارداً علي ما هو ات يعرف ما هو فيه، و لاي شيء هو هنا، و من اين تأتيه، و الي ما هو صائر و ذلک کله من تأييد العقل(کليني، 1354، ج1، 29).
صاحب روضه المتقين، محمد تقي مجلسي، در کتاب روضه آن جا که به شرح و تفسير اين حديث شريف مي پردازد مي گويد:
اين جديث دربردارنده حقايق فراواني است که امکان بيان آن نيز وجود ندارد. زيرا اين بيانگر حال و احوال اولياي الهي(ع) است؛ آناني که نوراني نموده اند عقول خودشان را به انوار ذکر دائم، تا جايي که دل هاي آنها خزائن گشته و به آن چه که نيازمند هستند الهام مي شوند… (مجلسي، بي تا، ج12، 243).
بر اين اساس، ملاک انسانيت عقل است و منشأ فهم، فطانت، علم، حفظ و کليد هدايت و ترقي انسان نيز چيزي جز عقل نخواهد بود. اگر عقل انساني اسير شهوت و هواي نفس گردد و مهجور و پوشيده بماند، مصداق آيه ي کريمه ي «اُولئِک کَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ» (اعراف، 179) مي گردد.
اما اگر انسان از عقل پيروي کند، و به وحدانيت خداوند معتقد گشته و مطيع مقام ربويي حضرت حق گردد به طور طبيعي در زمره ي هدايت يافتگان قرار مي گيرد و به تعبير قرآن کريم به مقام «اهتدا» مي رسد و روز به روز بر هدايت او افزوده مي شود؛ «وَ الَّذينَ اهتَدَوا زادَهُم هُديً» (محمد، 17) «وَ يَزِيدُ اللهُ الَّذِينَ اهتَدُوا هُديً» (مريم، 76).
اين هدايت و ازدياد آن، نوري است که در دنيا و آخرت راه گشاي انسان است، «وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُم يَسعي بَينَ أَيدِيهِم وَ بِأَيمانِهِم» (تحريم، 8) و کسي که منور به اين نور نگردد، مصداق «وَ مَن لَم يَجعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِن نُورٍ» (نور، 40) خواهد بود.
پسي بر مبناي اين حديث، هرگاه عقل نوراني گردد، انسان علم پيدا مي کند که در کجاست و براي چيست، و بدين ترتيب، فرد به مصالح و مفاسد خود و ديگران آگاه مي شود و مصلحت و مفسده ي خود و ديگر بندگان خدا را تشخيص مي دهد و قابليت پيدا مي کند که امامت خلق را به دست گيرد و آنان را هدايت کند و مصداق «يَهدُونَ بِاَمرِنا» گردد.
بنابراين، از ويژگي هاي مطلق امام(ع) اين است که در ذکر و ياد دائم خدا به سر مي برد و هيچ گاه و در هيچ گاه و در هيچ مرحله اي از ياد خدا غافل نيست.
بديهي است که انسان دائم الذکر نه سهو مي کند و نه خطا، زيرا درهاي ملکوت آسمان بر روي او گشوده شده و همه چيز را نشان او مي دهند. چنين کسي حتي در يک لحظه هم از آيات الهي جدا نيست و چون غفلت نمي کند، عصيان و معصيتي هم از او سر نمي زند و در نتيجه چنين انساني از عصمت برخوردار است.
منبع: نشريه انديشه حوزه، شماره 86.