تأملي در دائره المعارف فقه علي بن ابي طالب (ع) (2)
تأملي در دائره المعارف فقه علي بن ابي طالب (ع) (2)
حارث همداني کيست؟
به زودي روشن خواهيم کرد که تشکيک در سند اين روايت مردود است و خدشه در وثاقت حارث، صحيح نيست، اما قبل از آن لازم است نگاهي به شخصيت و شرح حال حارث داشته باشيم.
حارث بن عبدالله اعور همداني خارفي، کنيه اش ابو زُهَير و کوفي است. خارفي منسوب به خارف، تيره اي از هَمدان است. «حارث بن عبيدالله» و «حوتي» (12) هم خوانده شده است، حوت نيز تيره اي از همدان است. حالفي يا حالقي (13) هم گفته شده است، برخي احتمال داده اند که حالقي، مُحرّف حوتي باشد. (14) برخي ديگر به جاي حارث بن عبدالله، نام او را حرث بن عبدالله عنوان کرده اند. (15)
طبري در تاريخ خود درباره او گفته است: «حارث اعور بن عبدالله بن کعب بن اسد بن يخلدبن حوث. نام حوث، عبدالله بن سبع بن صعب بن معاويه بن کثير بن مالک بن جشم بن حاشد بن جشم بن خيوان بن نوف بن همدان است. حوث، برادر سبيع است که ابواسحاق سبيعي منسوب به اوست. حارث از پيشگامان اصحاب اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب است، از فقه و فروض ارث و حساب آگاهي داشت».
طبري از شعبي روايت کرده که وي از اميرمؤمنان، علم فروض ارث و حساب را آموخته است. سپس مي افزايد: «وفات حارث در ايامي که عبدالله بن يزيد انصاري از طرف عبدالله بن زبير حاکم کوفه بود، رخ داد. عبدالله بن يزيد (16) بر حارث کوفه نماز خواند. حارث از ساکنان کوفه بود و در همان جا وفات يافت. او از شيعيان اميرمؤمنان علي بن ابي طالب (ع) بود». (17)
گفته شده که حارث در ايام حکومت عبدالملک بن مروان در سال 66 ق (18) و به عقيده برخي ديگر در سال 65 وفات يافته است. (19) ظاهراً بين اين نقل ها، منافاتي نيست.
حارث از اصحاب علي (ع) بود، (20) بلکه ادعا شده که از خواص اصحاب او به شمار مي رفت. (21) نزد او منزلتي داشت و علم فروض ارث و فقه را از او فرا گرفت و از او روايات بسياري نقل کرده است. همچنين از اصحاب حسن (ع) بود. (22)
اين فرد در برخي از نقل ها با عنوان «حارث اعور» آمده است و بعضي اعتقاد دارند که اين دو عنوان، يکي است. (23) برخي ديگر احتمال داده اند اين عنوان، مشترک ميان دو يا سه نفر باشد:
1. حارث بن عبدالله همداني
2. حارث بن قيس جعفي کوفي برادر علقمه و اُبيّ (24) است که کشّي درباره او گفته است: «حارث فردي جليل و فقيه بوده و يک چشم داشته است». (25)
چنان که در رجال شيخ آمده، وي در جنگ صفين حضور داشت و در اين جنگ پايش قطع شد (26) و در دوران حکومت معاويه از دنيا رفت. (27) صفدي گفته است: حارث بن قيس جعفي کوفي عابد، در سال 48 هجري مرد. (28) ابن حجر در مورد وي گفته است: حارث بن قيس جعفي کوفي، ثقه و از طبقه دوم روات است و در جنگ صفين کشته شد. (29) و گفته شده که بعد از علي (ع) مرد. (30) طبق روايت ابن حبّان، ابو موسي بعد از دفن او بر قبرش نماز خواند. (31) طبق روايت بخاري، پس از آنکه بر او نماز خوانده شد، ابو موسي هم بر او نماز گزارد. (32)
از اين بيان روش مي شود که جعفي قبل از همداني درگذشته است.
3. حرث بن عبدالله اعور همداني که جزء ياران علي (ع) ذکر شده است. (33)
بررسي وثاقت حارث همداني
1. حارث اعور، نه ضعيف بوده و نه کذاب؛ زيرا هر چند برخي علماي اهل سنت به احاديث حارث استناد نکرده و او را ضعيف توصيف کرده اند و از اين رو غبار ترديد پيرامون او برانگيخته شد، اما علت آن، عدم وثاقت او نيست، بلکه چنان که برخي اعتراف کرده اند، به سبب ناخشنودي از آراي اوست. تاريخ نيز اين مطلب را تأييد مي کند؛ زيرا او مردي متدين و ثابت قدم بود. در اينجا برخي از سخنان اهل رجال را که همه به وثاقت و عدالت او تصريح کرده اند، مي آوريم:
– ابن داود درباره او گفته: «او ممدوح است». (34)
– ابن ابي داود مي گويد: حارث همداني فقيه ترين و داناترين مردم به علم حساب بود و فروض ارث را از علي (ع) آموخت.
– دَوري به نقل از ابن معين: «حارث از ابن مسعود روايت شنيده».
– عثمان بن سعيد دارمي: «از يحيي بن معين سؤال کردم حال حارث در مورد علي (ع) چگونه است؟ گفت: ثقه است».(35)
– نسايي اگرچه در جايي گفته است: «او قوي نيست»، در جاي ديگر گفته است: «او مشکلي ندارد».
– مجالد به نقل از پدرش گفته است: «به شعبي گفته شد: آيا تو نزد حارث رفت و آمد داشتي؟ گفت: آري، نزد او مي رفتم و حساب را از او فرا مي گرفتم که او داناترين فرد به حساب بود».
– اشعث بن سوار به نقل از ابن سيرين: «به کوفه رفتم و ديدم که پنج نفر را مقدم مي دارند. برخي از حارث اعور شروع مي کرده و عبيده سلماني را دومي مي شمرند، و برخي از عبيده شروع مي کردند و حارث را دومي مي شمردند، اما علقمه بدون شک سومين فرد بود، و پس از او مسروق بود و در پايان، شريح. ابن سيرين سپس مي گويد: همانا چهار نفري که پايني ترين آنها شريح است، افراد نيکي هستند».
جرجاني مي افزايد: «بيشتر روايات حارث اعور از علي (ع) است و روايات کمي از ابن مسعود نقل کرده و همه رواياتي را که از اين دو نقل کرده، غير محفوظ است» (36).
– علي بن مجاهد، از ابي جناب کلبي، به نقل از شعبي مي گويد: «هشت نفر از بهترين تابعين نزد من شهادت دادند؛ از جمله سويد بن غفله، حارث همداني، … و تا هشتمين نفر را بر شمرد که آنها از علي (ع) شنيدند که مي گفت: … بعد از آن، خبري را نقل کرد». (37)
– در مسند احمد، از وکيع، از پدرش آمده است: «حبيب بن ابي ثابت هنگامي که ابواسحاق حديثي [از حارث از علي (ع) در مورد نماز وتر] را براي او نقل مي کرد به او گفت: اي ابا اسحاق، اين حديث تو مساوي است با مالامال اين مسجد از طلا». (38)
– ابن خيثمه مي گويد: به يحيي گفته شد: آيا به احاديث حارث، استناد مي شود؟ گفت: «همواره محدثان حديث او را پذيرفته اند». (39)
– شعبي از طرف برخي – همچون ابراهيم نخعي – به دروغ گويي وصف شده است. حسن بن علي خولاني گفته است: نعيم بن حماد از ابو معاويه از اعمش روايت کرده است: نزد شعبي بودم، يادي از ابراهيم شد. وي گفت: وي شب ها نزد ما مي آيد و در روز براي مردم حديث نقل مي کند. پس آمدم نزد ابراهيم و اين مطلب را به او خبر دادم. گفت: او از مسروق سخن مي گويد، به خدا سوگند هرگز چيزي از او نشنيده است». (40)
– ابن عبدالبر – به دنبال حکايت تکذيب شعبي از طرف ابراهيم نخعي – گفته است: به گمانم شعبي سزاي اين سخن خود را ديد که در مورد حارث همداني گفت: حارث يکي از کذّابين است، ولي بيان نکرد که دروغ او چه بود. او از حارث فقط براي افراطش در دوستي با علي (ع) و برتر دانستن آن حضرت از ديگران، خشمگين بود و به همين جهت – خدا داناتر است – او را تکذيب کرده است؛ زيرا شعبي اعتقاد داشت که ابوبکر برتر است و او اولين فردي است که اسلام آورد. (41)
– قرطبي مي گويد: «شعبي، حارث را به دروغ گويي متهم کرده است که سخن درستي نيست و از حارث دروغي بيان نکرده است. فقط براي افراطش در دوستي با علي (ع) و برتر دانستن او بر ديگران از حارث خشمگين بود و از اين رو، – خدا داناتر است- او را تکذيب کرده است؛ زيرا شعبي اعتقاد داشت که ابوبکر برتر است و اولين کسي است که مسلمان شد.
– احمدبن صالح مصري مي گويد: حارث اعور، ثقه بود و آنچه از علي نقل کرده، خوب و دقيق است و او را ستوده. به او گفته شد: شعبي گفته که او دروغ مي گفته است؟ گفت: «در حديث دروغ نمي گفت؛ دروغش در رأي و نظر بود».
– ذهبي در ميزان الاعتدال در ذيل شرح حال حارث مي گويد: «احاديث حارث در سنن چهارگانه موجود است. نسايي با اينکه در رجال سخت گير بود به احاديث وي استناد مي کرد و او را قوي مي شمرد؛ اما اکثر فقهاي اهل سنت با اينکه احاديث او را در ابواب مختلف فقهي نقل کرده اند، او را ضعيف دانسته اند. شعبي يکي از آنها است که او را تکذيب کرده، سپس از او نقل روايت کرده است. ظاهراً وي حکايات حارث را تکذيب کرده اما احاديثي را که او به نقل از پيامبر (ص) آورده، تکذيب نکرده است. حارث از صاحبان علم بود. (42)
– ذهبي، از مره بن خالد حکايت مي کند: «محمد بن سيرين به ما خبر داد: از اصحاب ابن مسعود پنج نفر بودند که احاديثشان نقل مي شود و من چهار نفر از آنها را درک کردم، ولي حارث را نديدم. حارث برتر و بهتر از آنها بود 43، 44».
– ذهبي مي گويد: «حارث اعور: او علامه امام ابوزهير، حارث بن عبدالله بن کعب بن اسد همداني کوفي، از اصحاب علي (ع) و ابن مسعود است، فقيهي بود با علم فراوان و سخني نرم داشت. شعبي، عطاء بن ابي رباح، عمرو بن مره، ابواسحاق سبيعي و ديگران از او حديث نقل کرده اند. چنين آمده که ابواسحاق از حارث چهار حديث شنيده و ديگر احاديث او مرسله است».
ذهبي مي افزايد: «حارث دريايي از علم از اولين شيعيان بود. خود او مي گفت که قرآن را در دو سال و وحي (تفسير) را در سه سال فرا گرفتم». (45)
– علماي اماميه نيز بر اينکه او از بزرگان اصحاب اميرالمؤمنين است و نيز بر پاکي و جلالت قدر او، اتفاق نظر دارند و او را به ورع و تقوا توصيف کرده اند. با اين وصف چگونه ممکن است چنين فردي ثقه نباشد؟
2. حارث از جمله نوادري است که در حق آنها توثيق خاص از طرف اميرالمؤمنين، علي بن ابي طالب (ع) وارد شده است: از کليني از علي بن ابراهيم، با سند خود در طي حديثي طولاني آمده است:
ان اميرالمؤمنين (ع) دعا کاتبه عبيدالله بن أبي رافع، فقال: أدخل عليّ (إليّ) عشره من ثقاتي. فقال: سمّهم لي يا أميرالمؤمنين. فقال له: أدخل اصبغ بن نباته و أبا الطفيل عامربن وائله (=واثله) الکناني، و زرّبن جيش (=جُبَيش) الاسدي، و جُوَيرِيّه بن مسهر العبدي و خندف (=جُندُب) بن زُهَير الاسدي، و حارث (حارثه) بن مفرقه (مصرف) الهمداني و الحارث بن عبدالله الاعور الهمداني و مصانبيح النخع: علقمه بن قيس، و کميل بن زياد و عمر (=عُمَير) بن زراره. فدخلوا عليه؛ (46)
اميرالمؤمنين (ع) کاتبش، عبيدالله بن ابي رافع را فراخواند و به او فرمود: ده نفر از افراد مورد اعتماد مرا بياور؟ ابن ابي رافع عرض کرد: اي اميرمؤمنان، آنها را نام ببرد؟ امام به او فرمود: اصبغ بن نباته، ابو طفيل عامربن وائله (=واثله)، زُرّبن جيش (= حُبَيش) اسدي، جويرّيه بن مسهر عبدي، خندف (= جُندُب) بن زهير اسدي، حارث (= حارثه) بن مفرقه (=مصرف) همداني، حارث بن عبدالله اعور همداني، چراغ هاي نخع: علقمه بن قيس، کميل بن زياد و عمر (= عمير) بن زراره را نزد من آور. ابن ابي رافع آنها را فرا خواند.
حارث از افراد مورد اعتماد امام علي (ع) و از خواص و مقربان درگاه او بوده است. شيخ مفيد اين حديث مسند را از اصبغ بن نباته نقل کرده است:
حارث همداني به همراه تعدادي از شيعيان که من هم در ميان آنها بودم، بر حضرت اميرالمؤمنين (ع) وارد شديم. حارث با سنگيني راه مي رفت و با عصايش بر زمين مي کوبيد و بيمار بود. اميرمؤمنان به او رو کرد – او نزد علي (ع) منزلتي داشت – و فرمود: حارث حالت چطور است؟ گفت: اي اميرمؤمنان، روزگار بر من چيره گشته و سلامتي را از من گرفته است، علاوه بر اين، دشمني و ستيزه اي که اصحابت در خانه با هم دارند، در من اندوه شديدي ايجاد کرده است. فرمود: دشمني و ستيزه آنها در چيست؟ عرض کرد: درباره توب و درباره سه خليفه قبل از تو. از ميان آنها برخي تندرو و غلوّ کننده و برخي ديگر ميانه رو و همراه شما و برخي ديگر مترددند و نمي دانند که آيا پيش روند يا عقب نشينند. امام فرمود: اي برادر همداني، بس است. بدان که بهترين شيعيان من گروه ميانه رو هستند، غلوّ کنندگان به آنها برگردند و عقب ماندگان خود را به ايشان برسانند.
حارث گفت: پدر و مادرم فداي تو، اي کاش زنگاري را که بر دل هاي ما نشسته بر مي داشتي و ما را در اين زمينه آگاه مي کردي. امام علي (ع) فرمود: بس است. امر بر تو مشتبه شده است. دين خدا با مردان شناخته نمي شود، بلکه با نشانه حق شناخته مي شود. حق را بشناس تا اهل حق را بشناسي. اي حارث، حق، بهترين گفتار است و معترف به حق، مجاهد است. من به حق با تو سخن مي گويم. پس به من گوش فرا ده، آن گاه به دوستان خردمند خودت خبر بده. آگاه باشيد که من بنده خدا و برادر رسول خدا (ص) و اولين تصديق کننده او هستم … اي حارث، آنچه گفتم مشتي از خروار بود. آن را بگير. آري، تو با کسي که دوستش داري، محشور مي شوي و براي توست اعمالي که خود کسب کرده اي. (اين سخن را سه بار فرمود).
حارث پس از اين سخنان ايستاد و در حالي که عبايش را مي کشيد، مي گفت: بعد از اين مهم نيست که چه زماني با مرگ رو به رو شوم يا مرگ با من رو به رو شود. (47)
3. توثيق يا عدم توثيق يک فرد، با حدس و گمان ثابت نمي شود، بلکه توثيق يا تضعيف يک فرد اگر مستند به شهادت حسي نباشد، ارزشي ندارد. در مورد حارث کساني که او را تضعيف کرده اند، نمونه اي از دروغ از او نقل نکرده اند، بلکه مي توان گفت همه رجاليون قاطعانه او را مبرّا از کذب به شمار آورده اند و بر وثاقت بالاي او شهادت داده اند.
4. جرج و تعديل امري تعبدي نيست، بلکه بايد مستند به دليل باشد. براي جرج حارث، تنها علتي که ذکر شده، عشق او به علي و انديشه هاي او است. بنابراين روشن شد که مشکل حارث عدم وثاقت نيست، بلکه ناخشنودي از برخي انديشه هاي اوست؛ زيرا او برخي از احاديث را در مناقب علي نقل کرده است که شنيدن آنها و سخن گفتن از آنها، بر برخي گران است، وگرنه اين فرد به فضل و فقاهت معروف بوده و از اصحاب علي (ع) بلکه از خواص اصحاب او به شمار مي رفته و وابستگي و عشق شديدي به آن حضرت داشته است.
عجلي در شرح حال حارث بن عبدالله اعور گفته است: «از قاسم عرفطي، از زائده، از مغيره بن ابراهيم نقل شده است که حارث متهم است». (48)
مراد از متهم بودن، تشيع اوست؛ چنان که يکي از مصححان کتاب به اين مطلب تصريح کرده است. ابن حبان نيز در شرح حال حارث گفته است: «او در تشيع زياده روي داشته است». (49)
5. قَدح يک شخصيت، بايد سنجيده باشد، زيرا گاه درباره شخصيتي مجهول يا مشکوک که احتمال کذب و دروغ گويي او مي رود، قَدحي براي ما نقل مي شود و گاه قدح در مورد شخصيتي شناخته شده و بزرگ که از اصحاب خاص اميرمؤمنان است و به خير و صلاح معروف و از بزرگان فقهاي اسلام است. در چنين مواردي بايستي در قدح بسيار تامل کرد. در سنن دارمي آمده است: «گفته مي شد که در کوفه فردي عالم تر به فروض ارث از عبيده و حارث اعور وجود ندارد». (50)
6. راويان سه قسمند:
الف) در توثيق آنها اتفاق نظر وجود دارد.
ب) بر ضعيف بودن آنها اتفاق نظر است.
ج) در وثاقت و عدم وثاقتشان در بين رجاليون اختلاف نظر است؛ برخي آنها را تضعيف و برخي آنها را توثيق کرده اند.
وضعيت دو گروه اول و دوم روشن است. اما در مورد گروه سوم، بايستي سخنان رجاليون و شهادت هاي آنها را در مورد آنان به دقت بررسي کرد و سنجيد تا در مورد آنها به نتيجه اي، اعم ازتعديل يا تضعيف و يا توقف رسيد و نبايد در همان ابتدا، چنين رواتي را ضعيف شمرد؛ زيرا اين روش به قدح بسياري از راويان و محدّثان مي انجامد. به عنوان مثال، محمد بن اسماعيل بخاري از جمله کساني است که سبکي او را چنين توصيف کرده است:
پيشواي مسلمانان، رهبر موحدان، شيخ مؤمنان و کسي که در احاديث سرور رسولان الهي، مورد اعتماد است، نگه دارنده نظام دين، ابوعبدالله جعفي، بخاري، صاحب الجامع الصحيح. (51)
ابن خزيمه در مورد او گفته است:
در زير سقف آسمان کسي را داناتر به حديث، از محمدبن اسماعيل بخاري نديدم. (52)
با اين همه، اين فرد از گزند انتقاد ديگران مصون نمانده است و دو عالم رازي (53) – ابو زرعه رازي و ابو حاتم رازي – او را رها کرده اند. محمد بن يحيي ذهلي نيز او را ضعيف و بدعت گزار در دين شمرده و نقل حديث از او و حضور نزد او و مجالست با او را نهي کرده است. (54)
آيا بايد به اين تضعيف ها، ملتزم شد يا بايستي تحقيق و بررسي کرد؟
7. عمل خود شعبي سخن او را نقض کرده است؛ زيرا از يک طرف از حارث روايت نقل کرده و از طرف ديگر او را تضعيف مي کند. به همين جهت ذهبي گفته است:
اما اين سخن شعبي که: «حارث کذّاب است»، چنين توجيه مي شود که مراد وي کذب خطاست، نه کذب عمدي، والاّ چگونه ممکن است هم از او روايت نقل کند و هم معتقد باشد که عمداً در دين خدا دروغ وارد مي کند. (55)
8. منشأ تضعيف حارث، شعبي است و اعتمادي به گفته هاي شعبي نيست؛ زيرا وي در دينداريش متهم است، او ناصبي بوده و به علي (ع) بغض داشت و رفتارهاي ناپسندي از وي ضبط شده، است. او يکي از دست پروردگان بني اميه بود که سر در آخور دنياي آنها داشت و از منصب ها و عطاياي آنها بهره مند بود و مطابق اميال آنها گام بر مي داشت و تاريخچه پاک و منزهي ندارد. در کتاب النجوم الزاهره (56) آمده است: «عبدالملک بن مروان او را براي بيعت با وليد بن عبدالملک به مصر فرستاد». طبق نقل الاغاني (57)، به هنگام ولايت بشربن مروان بر کوفه در عهد عبدالملک بن مروان، متولي ديوان مظالم بود. طبق نقل تاريخ طبري (58) در ايام خلافت عمر بن عبدالعزيز متولي منصب قضاوت در کوفه بود.
ابوالفرج اصفهاني در اغاني گفته است:
از حسن بن عمر فقيمي نقل شده است که بر شعبي وارد شدم و وقتي در اتاق او بودم، صداي آوازي شنيدم. گفتم: آيا چنين چيزي در جوار شماست؟ آن گاه مرا به محل او برد ناگاه پسر بچه اي همچون ماه را ديدم که مشغول آواز خواندن است. شعبي به من گفت: آيا او را مي شناسي؟ گفتم: نه. گفت: او کسي است که در کودکي به او حکمت داده شده است، او ابن سريج است. (59)
هم او از عمر بن ابو خليفه نيز نقل کرده است که:
شعبي با پدر من در طبقه بالاي خانه نشسته بودند که از طبقه پايين آواز خوشي شنيديم. پدرم به او گفت: آيا چيزي مي بيني؟ گفت: نه. نگاهي به اطراف انداختيم که چشممان به پسري زيباروي و کم سن و سالي افتاد که مشغول آوازخواني است… ديديم که او ابن عايشه است. آواز او شعبي را به شگفتي واداشت و مي گفت: خدا حکمت را به هر کس بخواهد، مي دهد. (60)
ابوالفرج همچنين مي گويد:
روزي مصعب بن زبير در زمان حکومتش در کوفه، دست شعبي را گرفت و او را به حجله همسرش، عايشه بنت طلحه برد که بي حجاب و سر برهنه بود. مصعب نظر شعبي را درباره همسرش پرسيد و او آن گونه که مصعب مي خواست، همسرش را توصيف کرد. مصعب ده هزار درهم و سي جامه به شعبي داد. شعبي مي گويد: در آن روز هيچ کس مثل من از جايي برنگشت؛ زيرا با ده هزار درهم بازگشتم و مانند رخت شويان بار لباس داشتم و از ديدن عايشه بنت طلحه نيز بهره برده بودم. (61)
با اين اوصاف، شعبي به خودي خود کسي نيست و نمي توان به سخن او اعتماد کرد خصوصاً در مورد شخصيت جليل القدري مانند حارث اعور. تمسک به سخن او، مصداق اين آيه شريفه است:
يا أيّها الذين آمنوا إن جاء کم فاسق بنبأٍ فتبيّنوا أن تصيبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين؛ (62)
اي کساني که ايمان آورده ايد، اگر فاسقي براي شما خبري آورد، درباره آن تحقيقي کنيد، تا مبادا از روي ناداني به قومي آسيب برسانيد، آن گاه از آنچه بر سرشان آورده ايد، پشيمان شويد.
بنابراين متهم کردن حارث به کذب و ضعف، نه شيوه محققان است و نه نشاني از امانت داري علمي دارد.
پي نوشت:
12. به نظر نويسنده حوتي با تاء مثني است. شايد همچنان که برخي محققين گفته اند، حوثي با ثاء مثلث بهتر باشد.
13. ر.ک: خويي، معجم رجال الحديث، ج 5، ص 173 و 188.
14. ر.ک: محمد تقي تستري، قاموس الرجال، ج 3، ص 59.
15. همان، ج 3، ص 10 و 13.
16. بخاري از ابي اسحاق نقل کرده: حارث وصيت مي کرد که عبدالله بن يزيد خطمي بر او نماز بخواند. (ابن حجر عسقلاني، شهاب الدين احمد بن علي، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 127، شماره 248).
17. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الملوک، ج 13، ص 409-408.
18. ر.ک: مروج الذهب، مسعودي، ج 3، ص 111.
19. ابن حجر عسقلاني، شهاب الدين احمد بن علي، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 126-128، شماره 248.
20. طوسي، محمد بن الحسن، رجال طوسي، ص 38.
21. ابن حجر عسقلاني، شهاب الدين احمد بن علي، تحرير تقريب التهذيب، ج 1، ص 236، شماره 1029.
22. طوسي، محمد بن الحسن، رجال طوسي، ص 67.
23. تستري، محمدتقي، قاموس الرجال، ج 3، ص 11، شماره 1642.
24. قهبائي، زکي الدين مولي عنايه الله، مجمع الرجال، ج 2، ص 68.
25. کشي، ابو عمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز، رجال کشي، ص 93، شماره 83. پيشتر گفتيم احتمال تستري که واژه اعرج در عبارت کشي به اعور تصحيف شده باشد، رجحان دارد. بنابراين حارث اعور، همان همداني است و جعفي نيست. شايد خلط بين اين دو نفر سبب تشابه اين دو از نظر طبقه، فقاهت، تشيع، صحابه علي بودن، نزديکي وفات آنها به يک ديگر، اتحاد نام و مکان سکونت هر دو در کوفه بوده باشد.
26. طوسي، محمد بن الحسن، رجال طوسي، ص 39. به نظر ما با اين وصف بهتر است که روي به اعرج توصيف شود، اعور، از اينجا معلوم مي شود احتمالي که تستري بيان کرد، بين وقوع تصحيف در اعرج به اعور در کلمات کشي، رجحان دارد.
27. ابن حجر عسقلاني، شهاب الدين احمد بن علي، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 134، شماره 266.
28. صفدي، صلاح الدين خليل بن ايبک، الوافي بالوفيات، ج 11، ص 241، شماره 344.
29. به نظر ما اين نظريه ابن حجر عسقلاني اشتباه است.
30. ابن حجر عسقلاني، شهاب الدين احمد بن علي، تهذيب التهذيب، ج 1، ص 238.
31. همان، ج 2، ص 134، شماره 266.
32. جعفي بخاري، ابوعبدالله اسماعيل بن ابراهيم، التاريخ الکبير، ج 1 (بخش 2)، ص 279، شماره 2461.
33. ر.ک: تستري، محمدتقي، قاموس الرجال، ج 3، ص 8-16، شماره 1642؛ ص 47، شماره 1702؛ ص 59، شماره 1717.
34. ر.ک: خطيب تبريزي، الاکمال في اسماء الرجال، ص 179.
35. جرجاني، ابو احمد عبدالله بن عدي، الکامل في ضعفاء الرجال، ج 2، ص 186.
36. همان، ص 186-187.
37. ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 127، شماره 248.
38. شيباني، احمد بن حنبل، مسند امام احمد، ج 1، ص 138، ح 652.
39. المزي، جمال الدين ابوحجاج يوسف، تهذيب الکمال في أسماء الرجال، ج 5، ص 249.
40. ابن عبدالبرّ، ابو عمر يوسف بن عبدالله نمري، جامع بيان العلم و فضله، ج 2، ص 154.
41. همان.
42. ر.ک: تهذيب التهذيب (ابن حجر)، ج 2، ص 126-128؛ ذهبي، ميزان الاعتدال، ج 1، ص 437، شماره 1627.
43. در منبع، واژه «احسنهم؛ بهترين آنها» آمده است. ممکن است تصحيفي روي داده باشد و درست آن «احسبهم؛ يعني داناترين آنها به حساب» باشد.
44. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 437.
45. ذهبي، ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 152-153.
46. حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، ج 30، ص 234، 235، فايده هفتم.
47. شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان، الامالي، ص 3-7، ح 3.
48. عجلي کوفي، ابوالحسن احمد بن عبدالله بن صالح، معرفه الثقات، ج 1، ص 277، شرح حال شماره 245.
49. تميمي بستي، ابو حاتم محمد بن حبّان، کتاب المجروحين، ج 1، ص 356.
50. دارمي، ابومحمد عبدالله بن بهرام، سنن دارمي، ج 2، ص 356.
51. عبدالکافي سبکي، ابونصر عبدالوهاب بن علي، طبقات الشافعيه الکبري، ج 2، ص 212.
52. همان، ص 218.
53 همان، ص 229.
54. مناوي، عبدالرؤوف، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج 1، ص 24، ابن حجر، تعليق التعليق، ج 5، ص 430.
55. ذهبي، شمس الدين بن محمد بن احمد بن عثمان، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 153.
56. اتابکي، جمال الدين ابوالمحاسن يوسف بن تغري، النجوم الزاهره في ملوک مصر و القاهره، ج 1، ص 208.
57. اصفهاني قرشي اموي، ابوالفرج علي بن الحسين، الاغاني، ج 2، ص 342.
58. تاريخ الأمم و الملوک، ج 8، ص 87؛ النجوم الزاهره في ملوک مصر و القاهره، ج 1، ص 229.
59. اصفهاني قرشي اموي، ابوالفرج علي بن الحسين، الاغاني، ج 1، ص 303.
60. همان، ج 2، ص 122.
61. اصفهاني قرشي اموي، ابوالفرج علي بن الحسين، الاغاني، ج 2، ص 373-374.
62. سوره حجرات، آيه 6.
منبع:فصل نامه تخصصی فقه اهل بیت ع(58-59) ، انتشارات دائره المعارف فقه اسلامی برطبق مذاهب اهل بیت ع ،1388