تأملي در موضوع شناسي غنا (2)
تأملي در موضوع شناسي غنا (2)
صاحب جواهر از برخي فقيهان نقل مي کند كه آنان به آوردن واژه ترجيع در تعريف غنا اكتفا كرده و گفته اند غنا، ترجيع صدا و كشيدن آن است. (1) وحيد بهبهاني نيز نقل كرده است كه برخي گفته اند غنا صداي مشتمل بر ترجيع است .(2)
براي تأييد تعريف ياد شده، به برخي از روايات فريقين كه به طور مشترك ترجيع را تحريم كرده اند، مي توان تمسک كرد؛ چنانچه حذيقة بن يماني از قول رسول خدا (ص)، (3) و عبدالله بن سنان از قول امام صادق (ع) و آن حضرت از رسول خدا (ص)(4) نقل كرده اند كه آن حضرت ضمن نهي از آوازهاي اهل فسق و گناهان كبيره، از قرائت قرآن با ترجيع غنا نهي كرده است: «سَيجيء من بعدي أقوام يرجّعون القرآن ترجيع الغناء».
راوندي حديث ياد شده را از قول امام مجتبي (ع) نقل كرده است (5) و شيخ بهايي در كشكول خود آن را به صورت مرسل آورده است.(6)
ترجيع چيست؟
ترجيع در لغت به معناي رفت و آمد (زير و بم دادنِ) صدا در گلو آمده است، اعم از آنكه در قرائت، غنا يا نواختن ني باشد.(7) برخي ترجيع را به نيكو نمودن صدا در قرائت نيز معنا كرده اند، (8) و برخي ديگر گفته اند ترجيع به معناي نزديک بودن ضرب هاي حركات صدا در حلقوم و يا بيخ بيني است.(9)
باب تفعيل و باب تفعّل آن (ترجيع و ترجّع) به معناي ترديد و زير و بم دادن صدا در گلو يا بُنِ بيني است.(10) در حقيقت ترجيع با ضرب ها و برگرداندن هاي مكرر صدا ايجاد مي شود.
ترجيع در اصطلاح خوانندگان به معناي «تحرير» است؛ تحرير ا فزون بر معناي آزاد كردن و خوب نوشتن، به معناي كشش دادن صدا هنگام آواز خواني آمده است.
تصويرترجيع به معناي ياد شده، بدين گونه است كه خواننده به هنگام خوانندگي مانند كبوتر قمري، كبک و بلبل صداي خود را فقره فقره و پي در پي ابراز مي كند و چنين مي گويد :«آآآآآ…».(11) خوانندگي به گونه ي مذكور، همان زير و بم دادن صدا به وسيله ي گلو يا بُنِ بيني است. از اين رو مي توان گفت كه معناي لغوي ترجيع با معناي اصطلاحي آن تفاوتي ندارد.
حق اين است كه تعريف غنا به صداي داراي ترجيع درست نيست؛ زيرا:
1.از نظر عرف صداي داراي ترجيع، به تنهايي غنا شمرده نمي شود و به تعبير صاحب جواهر (12) بيشتر صداها در قرائت قرآن، دعا، خطبه، شعر، در تمام شهرها و عصرها، از عالمان و غيرآنها، خالي از تحسين، مدّ و ترجيع نيست، و عرف آنها را غنا به شمار نمي آورد؛
2.بيشتر فقيهان، افزون برترجيع، واژه ي اطراب را در تحقق معناي غنا سهيم مي دانند (13) و اين بيانگر آن است كه اگر ترجيع طرب آور باشد، حرام است و در غير اين صورت حرام نخواهد بود؛
3.روايتي كه برحرمت ترجيع آورده شد، اثبات نمي كند كه ترجيع به صورت مطلق حرام است، بلكه آن روايت، ترجيعي را حرام كرده است كه به حد غنا برسد (يرجعون القرآن ترجيع الغناء…). اين روايت بيانگر صحت برداشت ياد شده از مفهوم ترجيع و ذومراتب بودن آن است؛ زيرا در روايت آمده است كه قرآن را به گونه ي ترجيع غنايي قرائت مي كنند. اين تعبير بيانگر آن است كه ترجيع غير غنايي نيز وجود دارد كه مورد نهي نيست؛
4.رواياتي داريم كه در آنها قرائت قرآن با صداي داراي ترجيع تجويز، بلكه امر شده است. حال اگر صداي داراي ترجيع به طور مطلق غنا باشد، قرائت قرآن با صداي داراي ترجيع نيز حكم غنا را پيدا كرده و حرام خواهد بود. در روايتي صحيح، ابابصير مي گويد امام باقر(ع) فرمود: «و رجّع بالقرآن صوتک فإنّ الله يحبّ الصوت الحسن يرجّع به ترجيعاً».(14)
همچنين در برخي از روايات، امر شده است كه قرآن با قرائت حزين يا با صداي حزين خوانده شود و در بعضي از روايات امر به نيكو كردن صدا در قرائت قرآن آمده است. بدون شک ترجيع در قرائت، يكي از افراد قرائت حزين و نيكويي صداست. بر اساس اين گونه روايات، تعريف غنا به ترجيع و كشيدن صدا تمام نخواهد بود.
از اين رو (كه صرف صداي با ترجيع، مساوي با غنا نيست) شيخ انصاري نظر كساني را كه درغنا صرف ترجيع را كافي دانسته اند، توجيه كرده و چنين مي گويد: «كساني كه ترجيع را به تنهايي در تعريف غنا ذكر كرده اند، مرادشان اين نيست كه طرب را به هيچ وجه درتعريف غنا لازم نمي دانند، بلكه مراد آنان است اين است كه غنا آن ترجيعي است كه مقتضي طرب باشد».(15)
شيخ انصاري براين اساس كه ترجيع داراي مراتب است و ترجيع صدا، غيرازغناي محرّم است، معتقد است كه بين رواياتي كه ترجيع را در قرائت قرآن نهي كرده اند(16)، و رواياتي كه ترجيع را در قرائت قرآن تجويز كرده اند(17)، منافاتي وجود ندارد؛ زيرا ترجيع انواعي دارد و مقصود رواياتي كه از ترجيع نهي كرده اند، ترجيعي است كه به حد غنا برسد.(18)
پس اگر ترجيع به حدي نرسد كه سبب غنا شود، يعني سبب تحقق خفت درانسان نگردد، آن ترجيع حرمتي ندارد. بديهي است مقصود شيخ از «انواع»، همان مراتب است.
اگر بر فرض، رواياتِ منع ترجيع تمام باشد، در اين صورت ادله ي حرمت ترجيع، و ادله ي جواز ترجيع با يكديگر تعارض مي كنند و پس از تساقط ادله، بايد به اصل رجوع كرد، واصل مقتضي جواز و حليت صداي داراي ترجيع است. محقق نراقي مي گويد:
عدم ثبوت كون الغناء هو الترجيع، بل يقال: هو الصوت المشتمل علي الترجيع كما في كلام جماعة من أهل اللغة مع أنّ الوارد في بعض الأخبار المذكورة الأمر بالقرائة بالحزن أو بصوت حزين و في بعضها تحسين الصوت و لا شک أنّ الترجيع أحد أفراد القرائة بالحزن و التحسين أيضاً فيحصل التعارض علي التقديرين و يرجع إلي الأصل المقتضي للجواز.(19)
3.غناي صداي طرب آور
برخي غنا را به صداي طرب آور تعريف كرده اند: «أنه الصواب المطرب».(20)
در اين جا لازم است تأمّل بيشتري در معناي طرب صورت پذيرد؛ زيرا واژه ي ياد شده نقش كليدي در تحقق موضوع غنا دارد.
مراد از واژه ي طرب چيست؟
اهل لغت در تعريف طرب، عبارت هاي گوناگون و گاه متغاير به كار برده اند:
1.أنّ الطّرب خفة تصيب الرجل من شدّة سرور أو غيره؛ (21) «طرب، سبكي و خفتي است كه از شدت شادي و غير آن به انسان دست مي دهد».
2.الطرب …حلول الفرح و ذهاب الحزن؛ (22) «طرب، وارد شدن شادماني و رفتن اندوه از انسان است».
3.هو خفة تلحقک سواء تسرّک أو تحزنک فهي تعتري عند شدة الفرح أو الحزن أو الغم؛ (23) «طرب سبكي و خفتي است كه بر انسان وارد مي شود، اعم ازآنكه او را شادمان يا محزون نمايد، بنابراين سبكي به هنگام شدت شادماني و يا شدت حزن و اندوه، عارض مي شود».
4.طَرَبَ (طَرباً) طَرِب من باب تَعِبَ و هي خفّة تصيبه شدة حزن أو سرور و العامة تخصّه بالسرور(24)؛ «طرب از باب تَعِبَ به معناي سبكي و خفتي است كه به انسان از شدت اندوه يا سرور، اصابت مي كند، هر چند عموم مردم بر اين باورند كه طرب تنها از طريق شادماني حاصل مي شود».
5.والطرب هو الخفة التي تعتري الإنسان فتكاد أن تذهب بالعقل و تفعل فعل المسكر لمتعارف الناس(25)؛ «مراد از طرب خفتي است كه بر نفس عارض مي شود و به وسيله ي آن عقل زايل شده و انسان از نظر عرف مردم، كارهاي شخص مست را انجام مي دهد».
از مجموع آنچه در معناي طرب آمده است مي توان چنين نتيجه گرفت كه هر چند برخي از اهل لغت طرب را به معناي حلول شادي و رفتن غم اندوه گرفته اند، بيشتر آنان طرب را به معناي عارض شدن خفّت و سبک سري بر نفس انسان دانسته اند، اعم از آنكه منشأ آن شدت شادي و يا شدت اندوه باشد.
معناي خِفّت در طرب
اين مطلب نيز بايد روشن شود كه مراد از خفت در تعريف طرب چيست؟
خفّت يا مادي و يا معنوي است؛ خفت مادي آن است كه با وزن اندازه گيري مي شود، و خفت معنوي در مواردي مانند جهل(26)، سفاهت و حمق (27) و…به كار مي رود.
در معناي خفّت چنين آمده است: «الخفه …الخفيف في الجسم و الخفاف في التوقد و الذكاء».(28)
خفت در جسم همان سبكي در وزن است، و خفّت در نفس به معناي توقّد و زود برافروخته شدن(29)، قلّت فهم و زوال بردباري است. از اين رو اگر گفته مي شود طرب او را سبک كرد، يعني طرب او را به كمي فهم و زوال بردباري كشانيد.(30)
گويا در هنگام سبكي و خفّتي كه از طرب به انسان مي رسد، اختيار و بردباري از وي سلب و ميزان فهم و درک وي سست مي شود و پايين مي آيد. از اين رو زود ناراحت و برافروخته مي شود.
نتيجه آنكه خفت مورد نظر در طرب، همان خفت معنوي است كه بر نفس انسان عارض مي شود و به معناي سبكي در رأي و رفتار احمقانه و سفيهانه است. هنگامي كه انسان تحت تأثيرغنا قرار مي گيرد، حالتي در نفس وي پديد مي آيد كه اعمال و رفتاري سفيهانه و خلاف شأن نوع انسان ها انجام مي دهد، به صورتي كه در حالت عادي از آن رفتار و حركات پرهيز مي كند. چنان كه انسان در هنگام مرگ پدر، مادر و برادرش، حركاتي انجام مي دد كه در شرايط عادي آن را خلاف شأن خود دانسته و از آن دوري مي كند.
همچنين كسي كه تحت تأثير غنا و صداي طرب آور قرار مي گيرد، از عالم واقعي و درك واقعيات باز مي ماند و به عالم خيال و وهم كشيده مي شود. به تعبير ديگر حالات نفساني طرب، انسان را از حقايق زندگي دور مي كند و بيهودگي و پوچي سوق مي دهد.
نسبت طرب و ترجيع
با توجه به آنچه گذشت آشكار مي شود كه طرب، معناي مطابقي يا تضمني صوت حسن و داراي ترجيع نيست، بلكه ممكن است صوت حسن و داراي ترجيع، سبب اطراف شود و ممكن است سبب تحقق طرب نگردد.
به عبارت ديگر تحسين و ترجيع، صفتي است كه قائم به صداست، ولي طرب و اطراب قائم به صدا نيست، و همان گونه كه بيان شد، طرب، سبك سري و خفتي است كه بر نفس انسان عارض مي شود، و علت تحقق آن، برخي از مراتب بالاي صداي نيكو وداراي ترجيع است.
ازاين رو برخي گفته اند قدر متيقن از غنا كه مورد اتفاق همه ي فقيهان و اهل لغت است، صدايي است كه مشتمل بر ترجيع مطرب باشد.(31) بديهي است كه طرب آوري ويژگي همه ي مراتب صداي داراي ترجيع نيست.
براين اساس بين واژه ي ترجيع و اطراب، عموم و خصوص من وجه است؛ گاهي ترجيع است و اطراب نيست، مانند آن جا كه انسان با صداي نيكو و داراي ترجيع قرائت قرآن داشته باشد، و گاهي اطراب هست و ترجيع نيست، مانند آن جا كه از طريق صداي غير انسان، مانند بلبل يا قناري، حالت طرب براي شخصي ايجاد شود، و گاهي هردو با يكديگر اجتماع مي كنند و صداي با ترجيع، سبب حالت نفساني طرب مي گردد و موضوع حكم غنا را محقق مي سازند. بنابراين موضوع غنا درجايي است كه صداي انسان داراي ترجيع باشد و در نفس وي خفت و سبک سري را ايجاد كند.
تعريف غنا به صداي طرب آور نيز صحيح نيست؛ زيرا:
1.صداي داراي اطراب چنانكه با صداي انسان محقق مي شود، با صداي غير انسان نيز ايجاد مي شود، حال آنكه غناي اصطلاحي تنها با صداي انسان تحقق مي يابد نه هر صدايي ودر بيشترتعاريف فقيهان به آن اشاره شده است(32)؛
2.چنانچه گذشت در تحقق مفهوم غنا، افزون بر مفهوم عارضي طرب و خفت، ويژگي ترجيع درخوانندگي نيز نقش دارد؛ زيرا ممكن است صداي انسان بدون ترجيع سبب تحقق طرب و خفت شود، مانند صرف صحبت كردن برخي اززنان كه ممكن است طرب انگيز باشد. در اين صورت طرب تحقق پيدا كرده است و سبب تحقق آن، صداي انسان بوده است، ولي هيچگاه مفهوم غنا در خارج محقق نشده است؛ زيرا آواز خوش و داراي ترجيع، طرب را محقق نساخته است. بلكه صداي بدون ترجيع سبب ايجاد طرب شده است.
شايد آيه ي «يا نِساءَ …فَلا تخْضعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطمَعَ الَّذِى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً…»، (33)اشاره به همين معنا باشد. خداوند در اين آيه خطاب به همسران پيامبر (ص) مي فرمايد: «به هنگام سخن گفتن با اجنبي) با ناز و نرمي سخن مگوييد؛ چرا كه در انسان بيماردل طمع ايجاد مي كند». اين آيه بيانگر آن است كه سخن گفتن زنان با ناز و نرمي، مردان را به شبهه فراخوانده و شهوت آنان را تحريک مي كند و انسان مريض القلب را به فحشا متمايل مي سازد.(34) بنابراين طرب و خفت از طريق صداي بدون ترجيع و غيرغنايي نيز حاصل مي شود. از اين رو تعريف غنا به صداي طرب آور صحيح نيست.
پي نوشت ها :
1.«ترجيع الصوت و مده»(جواهر الكلام، ج22، ص 46).
2.«الصوت المشتمل علي الترجيع»(حاشية مجمع الفائدة، ص 27).
3.مجمع الزوائد، ج7، ص 169؛ الجامع الصغير، ج1، ص 199؛ كنزالعمال، ج1، ص 606.
4.كافي، ج2، ص 614؛ وسائل الشيعة، ج2، ص 210.
5.قطب الدين راوندي، الدعوات، ص 23ــ24.
6.شيخ بهايي، كشكول، ج2، ص 5.
7.«ترديد الصوت في الحلق في قرائة أو غناء أو زمر و…»(تاج العروس، ج11، ص 155؛ لسان العرب، ج 8، ص 115).
8.«الترجيع بمعني تحسين الصوت في القرائة…»(مجمع البحرين، ج3، ص 150).
9.تاج العروس، ج11، ص 156.
10.لسان العرب، ج 8، ص 114.
11.مجمع البحرين، ج3 ، ص 150؛ الموسوعة الذهبية، ج1، ص 261.
12.جواهر الكلام، ج22، ص 46.
13.شيخ علي عاملي، تنبيه الغافلين و تذكير العاقلين، ص 3.
14.كافي، ج2، ص 616.
15. «و من اكتفي بذكر الترجيع كالقواعد، اراد به المقتضي للاطراب»(شيخ انصاري، المكاسب، ج1، ص 292).
16.«يرجعون القرآن ترجيع الغناء»(كافي، ج2، ص 614؛ وسائل الشيعة، ج6، ص 210).
17.«ورجع بالقرآن صوتك فان الله يحب الصوت الحسن»(كافي، ج2، ص 616؛ وسائل الشيعة، ج6، ص 211ــ212).
18.مكاسب، ج1، ص 310.
19.مستند الشيعة، ج 14، ص 148.
20.مفتاح الكرامة، ج 12، ص 169؛ جواهر الكلام، ج22، ص 46.
21.معجم مقائيس اللغة، ج3، ص 454.
22.لسان العرب، ج1، ص 557.
23.تاج العروس، ج2، ص 181.
24.القاموس الفقهي، ص 279.
25. امام خميني، المكاسب المحرمة، ج1، ص 198، به نقل از: محمد رضا آل الشيخ.
26. «براي جهل دو معنا آمده است يكي جهل در برابر علم و ديگري جهل به معناي خفت و خلاف طمأنينه»(معجم مقائيس اللغة، ج1، ص 489).
27.سفاهت به معناي خفت است و طيش نيز در مورد كسي به كار مي رود كه در رأي مضطرب است و استقامتي ندارد(النهاية في غريب الحديث، ج2، ص 376).
28.لسان العرب، ج 9، ص 79ــ80.
29.در توقّد معناي مطاوعه نهفته است كه ريشه ي آن (وقد/يقد) است. اهل لغت گفته اند: (وَقْد) اسم و به معناي زبانه ي آتشي است كه ديده مي شود(العين، ج5، ص 198).
30.«استخفه الطرب و اخفّه إذا حمله علي الخفة و أزال حلمه»(لسان العرب، ج9، ص 79ــ80).
31.«الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب»(مستند الشيعة، ج14، ص 124).
32.جواهر الكلام، ج22، ص 45؛ امام خميني، مكاسب محرمه، ج1، ص 198.
33.سوره ي احزاب (33)، آيه ي 32.
34.التبيان، ج 8، ص 338؛ جصاص، احكام القرآن، ج3، ص 470.
منبع:کتاب فقه شماره 64