تاريخچه اي از توجه به قرآن در مقام بيان و استنباط احكام (1)
از همين دوره به بعد است كه تفاوت فقه و اجتهاد اماميه با فقه و اجتهاد اهل سنت هم، در پرتو تدوين آثار فقهي معين، آشكارتر مي شود.
اساس اين تفاوت بهره مندي و پيروي فقهاي اماميه از راهنمايي ها و هدايت هاي ائمه معصومين (عليهم السّلام) در طول مدت حدود سه قرن پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشد.
از اين رو، هم چنان كه در تدوين تاريخ اجتهاد نزد اماميه ضروري است، در تدوين تاريخ گرايش فقهاي اماميه به قرآن نيز لازم است گزارشي تحليلي از راهنمايي هاي ائمه معصومين (عليهم السّلام) ارائه گردد.
دانستن اين راهنمايي ها علاوه بر ارزش تاريخي، ارزش اصولي ( اصول فقه ) را نيز براي ما دربردارد و مي تواند در نتايج تحقيق مستقيماً كارساز باشد.
1. عهد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از آغاز دوره ي تدوين فقه
الف) عصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خود نخستين مبين احكام از روي قرآن كريم است. قرآن خود به اين حقيقت چنين تصريح كرده است:
« وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ». (1)
در جمله ي شريفه « لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ » پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيان كننده ي « ما نُزِّلَ » كه اشاره به آيات قرآن مي باشد معرفي گرديده است. (2) در آيات ديگري نيز اين نكته آمده است، از جمله:
« هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ». (3)
در كنار هم آمدن تلاوت آيات و تعليم كتاب اين توهم را كه تعليم كتاب همان قرائت آيات بر مردم است از ميان برمي دارد. برابر اين آيه شريفه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله و سلم) هم آيات را بر مردم تلاوت مي كردند و هم به تعليم و آموزش آن ها مي پرداختند. (4)
بنابراين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خود نخستين مفسر قرآن بوده اند. صيغه ي مضارع كه دلالت بر استمرار و تداوم مي كند نشان مي دهد كه حضرت بر اين امر همت وافي گذاشته اند، اما متأسفانه تفاسيري كه از آن حضرت در منابع اهل سنت آمده است در خور انتظاري كه از آيات فوق برمي آيد نيست. (5) حتي اگر همه آنچه نقل شده است از نظر سند و اعتبار تمام باشد، بازهم انتظار مزبور را برآورده نمي كند. بنابراين آنچه مي دانيم اين اس كه حضرت برابر آيات ياد شده، فراوان به تبيين و تعليم آيات قرآن پرداخته اند. اين تفاسير، چنان كه از مقدار منقول و ثبت شده ي آن برمي آيد هم در زمينه اصول معارف و جهان شناسي است و هم در زمينه هاي فقهي.
اين نظريه كه عموم مردم در عصر نبوت و تا حدودي پس از آن، هيچ نيازي به تفسير و تبيين قرآن نداشته اند، بلكه با خواندن ظواهر قرآن به مرادهاي جدي آن پي مي برده اند و به آن عمل مي كرده اند. لااقل به كليت خود نمي تواند صحيح باشد. (6) مواردي را نيز در عصر نبوي مي بينيم كه در آن برداشت از آيات قرآن با تخطئه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روبه رو شده است كه دو نمونه در اين جا نقل مي شود:
عدي بن حاتم مي گويد:
وقتي آيه شريفه: « حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ » نازل شد عرض كردم: يا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، من در زير پشتي خود دو بند يكي سفيد و ديگري سياه گذاشته ام كه با آن ها شب را از روز تشخيص مي دهم. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: [ بنابراين ] پشتي تو بايد خيلي بزرگ باشد! مراد سياهي شب و سفيدي روز است. (7)
در برخي از نقل هاي روايت به جاي عدي بن حاتم كه فهم نادرست او از آيه نقل شده است « كان الرجل » دارد (8) كه نشان مي دهد برداشت عمومي چنان بوده است. البته در نقل هاي ديگر چنين آمده است كه نزول آيه، ابتدائاً بدون عبارت « مِنَ الفَجْر » بوده است. پس از برداشت نادرست و اين گمان كه مراد تشخيص بند سياه از بند سفيد است عبارت فوق اضافه شده است. (9) نمونه ديگر آن كه:
از امام محمد باقر (عليه السّلام) نقل است كه عمار بن ياسر خدمت حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد و عرض كرد: شب گذشته جنب شدم و آب نداشتم. حضرت فرمود: پس چه كردي؟ عرض كرد لباسم را كندم و بر خاك ايستادم آن گاه در آن غلتيدم. حضرت فرمود: كاري كردي كه حمار چنين مي كند. آنچه خداوند فرموده اين است: « فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا ». (10) حضرت آن گاه دو دست خود را بر زمين زدند، سپس يكي را بر ديگري زدند و بر پيشاني كشيدند آن گاه دو كف دست يكي را بر ديگري كشيدند؛ چپ را بر راست و راست را بر چپ. (11)
البته اين موارد خود دليل است كه مردم احكام فقهي و عملي خود را مستقيماً از قرآن مي گرفته اند همواره در همه موارد منتظر بيان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي شده اند. به هر حال در اين جا چند نمونه از گفتارهاي منقول آن حضرت را در زمينه آيات الاحكام مي آوريم:
1. درباره ي نماز وسطي كه در آيه ي 238 سوره ي بقره آمده چندين روايت از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است. آيه شريفه چنين است:
« حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ ».
در اين روايات نماز وسطي نماز عصر دانسته شده است. در يكي از آن ها مي خوانيم:
شخصي از حضرت علي (عليه السّلام) درباره ي نماز وسطي مي پرسد. حضرت مي گويد: ما آن را نماز فجر مي پنداشتيم تا اين كه در روز خندق از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود: ما را از نماز وسطي يعني نماز عصر بازداشتند تا خورشيد غروب كرد. خداوند گورها و دل هاي آنان را از آتش پر كند. (12)
احتمالات مختلف درباره ي مراد از « الصَّلاَةِ الْوُسْطَى » در آيه ي شريفه، سبب اقوال متعددي شده است. (13) و نشان مي دهد كه آيه از مواردي است كه براي فهم مرادِ همه جانبه ي ظاهر آن، نياز به تبيين و تفسير دارد. البته روشن است چنانچه روايت ياد شده از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نزد همه ثابت بود جايي براي اختلاف نمي ماند.
2. مفهوم احصان در آيه 25 سوره ي نساء نيز از مواردي است كه مورد اختلاف مفسران است. (14) قسمتي از آيه شريفه چنين است:
« فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ».
در اين باره روايتي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده كه احصان را اسلام دانسته است:
از حضرت علي (عليه السّلام) نقل است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) درباره ي « فَإِذَا أُحْصِنَّ » فرمودند: احصان زن، اسلام اوست. (15)
در اين مورد نيز اشتراك چند معنا در لفظ « أُحْصِنَّ » تفسير مراد از آن را مي طلبيده است.
3. درباره ي وجوب حج كه برابر آيه 97 سوره ي آل عمران تشريع شده است در روايتي چنين آمده است:
وقتي آيه ي شريفه « وَ لِلَّهِ عَلَي النّاسِ » نازل شد، مردم خدمت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كردند آيا وجوب حج در هر سال است؟ حضرت چيزي نفرمودند. دوباره عرض كردند، باز هم حضرت سكوت فرمودند. در مرتبه سوم در پاسخ فرمودند: نه! و اگر مي گفتم آري، واجب مي گشت. (16)
ظهور عرفي جمله شريفه در اين كه بيش از يك بار واجب نيست كافي است. شاهد آن نيز ادامه روايت است كه مي فرمايد: « و لو قلت: نعم لوجبت … » اگر به همان جمله بيش از يك بار واجب شده بود جمله « لو قلت: نعم لوجبت » مناسب نمي نمود.
4. در آيه 28 سوره ي توبه مي خوانيم:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا ».
در روايتي كه علي (عليه السّلام) از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در تفسير اين آيه و بيان مراد جدي از آن نقل نموده، تخصيصي بر آن وارد شده است.
از اين سال به بعد هيچ مشركي به مسجدالحرام در نخواهد آمد مگر كساني كه با آن ها پيمان داريم و خدمت كاران آن ها. (17)
ظاهر استعمالي آيه، عام است و همه مشركين را از داخل شدن به مسجدالحرام نهي مي كند. اما روايت كساني را كه با مسلمين معاهده دارند و خدمت كاران آن ها را استثنا مي كند.
5. در برخي از موارد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه در تعيين مراد از آيات از جبرئيل پرسش كرده است. در روايتي به نقل از علي (عليه السّلام) مي خوانيم:
وقتي « إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ … » نازل شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به جبرئيل فرمود: نحر كه در اين آيه پروردگار- عز وجل- به آن امر كرده اند چيست؟ جبرئيل عرض كرد: اين نحر نيست بلكه خداوند متعال تو را امر مي كند كه وقتي وارد نماز مي گردي دستانت را براي تكبيرة الاحرام بالا بياوري. هم چنين وقتي كه به ركوع مي روي و وقتي كه سر از ركوع برمي داري. چنين كاري جزء نماز ما و نماز فرشتگاني است كه در آسمان هاي هفت گانه هستند. هر چيزي زينتي دارد و زينت نماز بالا آوردن دستان وقت هر تكبيري است. (18)
چنين بياني براي معناي « وَانْحَرْ » در آيه ي شريفه از مواردي است كه نمي توان از ظاهر لفظ، تحليل سياق كلام و مانند اين ها به دست آورد، بلكه تنها از بيان معصوم مي توان انتظار چنين تفاسيري را داشت.
6. در آيه 76 سوره ي مؤمنون آمده است:
« وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ ».
ادامه ي روايت يادشده، « استكانة » را چنين بيان مي كند:
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بالا آوردن دستان در نماز نشانه ي « استكانت » است. عرض كردم: استكانت چيست؟ فرمود: آيا اين آيه را نخوانده اي « فَمَا اسْتَكَانُوا … » مراد خضوع است. (19)
حاصل اين كه، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به عنوان نخستين مفسّر و مُبيّن قرآن كريم، هم چون ساير زمينه هاي معارف قرآني، در موارد فقهي و احكام مكلّفان به گونه هاي مختلف با استناد و توجه دادن به آيات قرآن به بيان آن ها مي پرداخته اند. گاهي حضرت خود ابتدائاً بياني را به دنبال تلاوت يا مطرح كردن آيه اي اضافه مي كرده اند، مانند آنچه در مورد پنجم از نمونه هاي فوق ارائه شد. گاهي به دنبال حادثه اي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سخني مي فرموده است كه از روي آن به نكته اي از نكات قرآني پي مي برده اند، مانند مورد اول از موارد يادشده، گاهي ضمن چگونگي عمل و اجراي مفاد آيات قرآن مفهوم جدي از آن روشن شده است، مانند مورد چهارم. و بالاخره گاهي نيز به دنبال پرسش اصحاب از معاني قرآن، حضرت آن را بيان مي كرده است؛ كه بقيه موارد را مي توان از اين قبيل شمرد.
آموزش هاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در فهم معاني و مرادهاي قرآن كريم، مستقيماً يا با تأسيس روش هاي تفسيري، مانند مراجعه به خود قرآن براي فهم قرآن، با توجه به تخصيص و تقييد موارد و …، دست مايه ي تفاسيري است كه در دوران هاي پس از عصر نبوت از صحابه، تابعين و … صورت گرفته است.
ب) عهد صحابه تا پايان خلافت خلفاي راشدين
در ميان صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كساني به حديث، فتوا و تفسير قرآن از ديگران شهرت بيشتري دارند. در دوره ي سي ساله پس از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تا شهادت حضرت علي (عليه السّلام) پيش قدماني از صحابه آن حضرت، مرجع پاسخ گويي پرسش ها و مراجعات مردم در زمينه هاي گوناگون معارف ديني بودند. نخستين و عمده ترين منبع براي آنان قرآن بوده است كه موارد فراواني از تمسك، تفسير و تبيين آنان در جوامع روايي اهل سنت تدوين شده است.
اصحاب مذكور، در حقيقت برابر برخي از نقل هاي تاريخي از عهد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فتوا مي داده اند. ابن سعد در طبقات بابي را با « عنوان كساني از اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه در مدينه در عهد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعد از آن فتوا مي داده اند و مورد پيروي قرار مي گرفته اند » ذكر مي كند. ظاهراً اين ها به عنوان نمايندگان و مبلغين آن حضرت عمل مي كرده اند نه هم عرض با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نام برده، در باب مذكور از خلفاي راشدين، عبدالرحمن بن عوف، ابن ابي كعب، عبدالله بن مسعود، ابوموسي اشعري، حذيفه، ابوذر، سلمان، عمار و معاذ بن جبل ياد كرده است. (20) ظاهراً دليل اين كه ابن سعد اينان را صاحبان فتوا دانسته، احاديثي است كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ساير اصحاب در فضل و علم آنان نقل شده است. ايشان در روايتي از حضرت علي (عليه السّلام) چنين نقل مي كند:
از او در مورد اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پرسيدم.
فرمود: كدام يك؟
– عبدالله بن مسعود.
– قرآن و سنت را فراگرفت و به پايان رساند و همين در عالم بودن كافي است.
– از ابوموسي بفرماييد.
– به علم رنگ آميزي شد و از آن درآمد.
– از عمار بگوييد.
– مؤمني است كه فراموش كرد و وقتي به يادش آورد ياد مي كند.
– از حذيفه بگوييد.
– داناترين اصحاب محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است به منافقين.
– از ابوذر بگوييد.
– علومي را برگرفت و در آن ماند.
– از سلمان بگوييد.
– دانش اولين و آخرين را فراگرفت. دريايي است كه به پايان نمي رسد، از ما اهل بيت است.
– يا اميرالمؤمنين، از خود بگوييد.
– همين را مي خواستيد. اگر از من بپرسيد پاسخ مي دهم و اگر پرسش نشوم خود آغاز مي كنم. (21)
تأمل در ارجاعات و تمسك هايي كه از اصحاب مشهور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در دوره ي سي ساله پس از رحلت آن حضرت تا پايان عهد خلفاي راشدين نقل شده است، هم توجه به علل احكام و تعمق و تأويل در آيات را نشان مي دهد و هم تمسك به ظاهر بدون تعمق بيشتر يا كاربرد رأي در آن. در اين جا نمونه هايي را در دوره مزبور از تمسك اصحاب به قرآن در مقام استنباط احكام شرع، نقل و بررسي مي كنيم:
1. در قرآن مي خوانيم:
« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا ». (22)
و در روايتي از علي (عليه السّلام) نقل شده است كه مرتد را سه بار توبه مي دهند و در آن به آيه ي ياد شده استناد شده است. (23)
ادامه ي آيه شريفه چنين است:
« … لَّمْ يَكُنِ اللّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً ».
ظاهر آيه شريفه نظري به تعيين وظيفه حاكم شرع نسبت به استتابه مرتد ندارد، امّا بر اساس اين روايت، حضرت علي (عليه السّلام) از آن براي سه بار توبه دادن مرتد برداشت كرده اند.
2. در نقلي ديگر حضرت علي (عليه السّلام) با بهره گيري از قرينه ي ماقبل در جمله معروف: « وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً » (24) مراد از آن را روشن ساخته اند. برخي از فقها جمله مزبور را دليل حقوقي بر نفي هرگونه تسلط كفار بر مؤمنان گرفته و آن را قاعده ي نفي سبيل ناميده اند. (25) روايت چنين است:
كسي از حضرت علي (عليه السّلام) پرسيد، نظر شما درباره ي اين آيه كه مي فرمايد: « وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ … » با وجود اين كه مي دانيم كافران گاهي در جنگ بر مسلمانان پيروز مي شوند، چيست؟ حضرت فرمود: جلوتر بيا [ تا بگويم ]، سپس فرمود: « فَاللهُ يَحْكُمُ … ». (26)
راوي با اين پندار كه جمله مزبور دلالت مي كند كه در عالم خارج و دار دنيا هرگز كفار بر مؤمنين مسلط نمي شوند، اشكال مي گيرد كه پس چگونه است كه مي بينيم برخي از اوقات كفار با مسلمين نبرد مي كنند و بر آن ها پيروز مي گردند. حضرت برابر اين نقل، توجه او را به ماقبل اين جمله جلب مي کنند که خداوند مي فرمايد « فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ » ظاهراً مراد ايشان اين است که به قرينه ي ماقبل آيه نظر به آخرت داد و نه پيروزي ها و شکست هاي دنيوي. در روايت ديگري از آن حضرت در ذيل آيه ي شريفه نقل شده است: « درباره ي آخرت فرموده است. » (27)
با تفسير يادشده از آيه امکان برداشت فقهي مستقيم از ميان مي رود.
3. راجح بودن وضو براي هر نمازي ظاهراً هر چند که شخص با وضو هم باشد با استنادي منقول از حضرت علي (عليه السّلام) به آيه ششم سوره مائده به دست مي آيد:
از حضرت علي (عليه السّلام) نقل است که هنگام هر نمازي وضو مي گرفتند و اين آيه را مي خواندند: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ». (28)
البته ظاهر امر به وضو در آيه شريفه وجوب غيري آن را براي هر نمازي مي رساند، اما به قرينه ساير روايات در باب وضو که وضو داشتن را براي نماز کافي مي داند از ظهور مزبور رفع يد مي شود.
4. از ابوبکر ( خليفه اول ) با اين که فتاوا، و احاديثي چند از وي نقل شده است. (29) مواردي از تفسير در فقه القرآن در جوامع اهل سنت به چشم مي خورد. يک نمونه سخن او درباره ي تفسير « کلاله » است که در اوايل و اواخر سوره ي نساء آمده است. (30) ظاهراً در فهم مراد از اين کلمه برخي از صحابه با مشکل روبه رو بوده اند. از عمر نقل شده است:
دانستن معناي « کلاله » براي من از اين که کاخ هاي شام را دارا باشم دوست داشتني تر است. (31)
در نقلي ديگر از وي آمده است:
هرگز معناي « کلاله » را نخواهم فهميد؛ چرا که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به حفصه دخترم فرموده است که پدرت هرگز معناي آن را نخواهد فهميد. (32)
از ابوبکر نقل است که وي، با رعايت نوعي احتياط در سخن، معناي آن را به « رأي » خود گفته است:
از ابوبکر مفهوم « کلاله » را پرسيدند، گفت: من درباره ي آن نظر خود را مي گويم. اگر درست باشد از خداوند است و اگر خطا باشد از من و القاي شيطان است و خداوند از آن منزه است. به نظر من مراد ورثه اي است که در آن پدر يا فرزند ميت نباشد. (33)
اين معنا را از ريشه ي لغوي « کلاله » نمي توان به دست آورد. (34) و اگر اصطلاحي سابقه دار در بين عرب بوده جاي ابهام و پرسش، آن چنان که براي عمر نقل شده است، وجود نداشت. از اين رو ابوبکر صريحاً مي گويد که براي معناي آن اجتهاد به رأي مي کنم. بنابراين، اين روايت نشان مي دهد که اجتهاد به رأي که در مقام به دست آوردن احکام شرع از برخي از صحابه ي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است، در مورد فهم قرآن هم چون منبعي براي به دست آوردن احکام نيز، به کار مي رفته است. البته مطابق با واقع بودن يا نبودن اين اجتهادات سخن ديگري است.
البته بايد ابوبکر را در شمار کساني از صحابه قرار دهيم که در تفسير قرآن بيشتر به حديث و نقل توجه داشته اند تا رأي و نظر در نقلي از وي مي خوانيم:
کدام آسمان بر بالاي سرم و کدام زمين زير پايم باشد اگر در کتاب خدا به رأي خود سخن گويم. (35)
و در نقل ديگري دارد:
… و اگر در کتاب خدا چيزي که نشنيده ام بگويم. (36)
هم صاحبان مکتب رأي در مواردي به ظاهر نصوص اکتفا مي کنند و هم صاحبان مکتب حديث گاهي به رأي مي گرايند.
از جمله ي صحابه که به کثرت فتوا و اجتهاد مشهورند عمر بن خطاب ( خليفه دوم ) است. گرچه در منقولات وي مواردي از تمسک و تفسير قرآن هم به چشم مي خورد، اما هم چنان که مورخين اجتهاد نزد اهل سنت گفته اند، وي بيشتر بر رأي و اجتهاد شخصي خويش تکيه مي کرده است که البته در آينه توحيه مورخان، اجتهادات وي بر اساس مصالحي بوده است که از روح شريعت و نصوص به دست مي آورده است. (37) اما در مواردي با توجه به نصوص غيرقابل انکار، خطاي خود را پذيرفته است که نمونه اي از آن بيان مي شود:
عمر بر منبر خطبه اي خواند و در آن حمد و ستايش خدا کرد و گفت: مردم! مهريه زنان را زياده نگيريد. کسي حق ندارد بيش از آنچه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) براي زنان و دختران خود قرار داده است مهريه بگيرد. من بيش از آن را به نفع بيت المال مصادره خواهم کرد. وقتي از منبر پايين آمد زني از قريش بر او خرده گرفت و گفت: اي اميرالمؤمنين، کتاب خدا به پيروي سزاوارتر است يا سخن تو؟ عمر گفت: کتاب خدا!! مگر چه شده است؟ زن گفت: تو مردم را از اين که مهريه را زياد گيرند بازداشتي ولي خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: « وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئًا ». (38) در اين هنگام، عمر دو يا سه بار گفت: همه از عمر فقيه ترند! سپس بر منبر برگشت و گفت: مردم! من شما را از فزوني در صداق زنان بازمي داشتم ولي اکنون هر کس در مال خود هرچه خواهد آن کند. (39)
در ضمن، اين روايت توجه مردم را به قرآن در مقام به دست آوردن احکام دين نيز نشان مي دهد.
به هر حال، در اين جا نمونه هايي از توجه وي به قرآن را در مقام فهم احکام شرع مي آوريم:
5. در روايتي آمده است:
عمر بن خطاب برخي از شب را نماز مي خواند، وقتي به آخر شب مي رسيد خانواده خود را با نداي « الصلاة، الصلاة » براي نماز بيدار مي کرد سپس اين آيه (40) را مي خواند:
« وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى ». (41)
6. نقلي از عمر بر اين که رجم پيرزن و پيرمرد و زناکار در قرآن بوده ولي ثبت نشده در جوامع روايي مشهود است. مالک در موطأ سخن او را همراه با شور و حالي ويژه آورده است. در اين نقل چنين آمده است:
هنگامي که عمر از مني باز مي گشت در راه دعا کرد و از خداوند خواست که او را به سلامت نزد خود خواند، آن گاه به مدينه وارد شد خطبه خواند و به مردم گفت: … من براي شما سنت هايي بنا نهادم و چيزهايي را واجب کردم و شما را بر راه روشن نهادم مگر اين که به چپ و راست منحرف شويد. وي يک دستش را بر دست ديگر زد و گفت: مبادا از آيه رجم غافل شويد و کسي بگويد حد را در کتاب خدا نيافتيم. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) رجم و ما نيز رجم کرديم. قسم به کسي که جانم به دست اوست، اگر نبود که مردم بگويند عمر بن خطاب چيزي به قرآن افزود در آن مي نوشتم: « الشيخ و الشيخة فارجموهما البتة » ما اين آيه را خوانديم. (42)
تأکيد وي بر مطلب ياد شده با اين که مي توانسته است مانند موارد ديگر آن را مستند به اجتهاد شخصي خود کند، نشان از اهميتي دارد که مردم براي گرفتن احکام از قرآن مي دارند.
7. يکي از تفاسير فقهي درباره ي نافله مغرف و نافله صبح است. وي عبارت: « وَأَدْبَارَ السُّجُودِ » (43) را به دو رکعت نماز پس از مغرب و عبارت: « وَإِدْبَارَ النُّجُومِ » (44) را به دو رکعت نماز قبل از فجر (45) معنا کرده است. روشن است که از ظهور و سياق آيات فوق هيچ يک از آن معاني به دست نمي آيد. آنچه در ظاهر هست مطلق تسبيح و حمد پروردگار است.
8. عايشه دختر ابوبکر از همسران پيامبر و يکي از کساني است که در بين صحابه شهرت بيشتري در افتاء نقل حديث و تفسير دارد. (46) نمونه اي از تمسک وي به قرآن در مقام احکام چنين است:
از عايشه درباره ي خون حيض، وقتي آن را مي شويند ولي از آن اثري باقي مي ماند، پرسيدند. پاسخ داد: خداوند آب را پاک کننده قرار داده است. (47)
ظاهراً نظر وي اين آيه شريفه است:
« وَهُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا ». (48)
9. از عايشه نيز نقل است که در سفر فتواي به نماز شکسته نمي داده؛ زيرا آيه ي قصر (49) را مختص به حالت خوف مي دانسته است. (50)
10. گفت و شنودهايي از اصحاب بر سر چگونگي به دست آوردن حکم برخي از حوادث در تاريخ استنباط احکام از قرآن قابل توجه است. يک نمونه شخصي است که در عهد عمر، شراب نوشيده بود و تلاش مي کرد با تمسک به قرآن تازيانه ي عقوبت را از خود دور سازد. در اين گفت و گو حضرت علي (عليه السّلام) و ابن عباس نيز حضور دارند و استنباط خود را از قرآن براي نشان دادن حکم واقعه از روي قرآن ارائه مي دهند:
ابن عباس مي گويد: شراب خواران در عهد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با دست، لنگه کفش و چوب دستي عقوبت مي شدند. وقتي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رحلت کردند در زمان خلافت ابوبکر شمار آنان فزوني يافت. از اين رو ابوبکر چاره اي انديشيد و بر آنان بيش از زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سخت گرفت. وي شراب خوار را چهل تازيانه مي زد. عمر نيز پس از ابوبکر همان چهل تازيانه را مي زد تا اين که روزي يکي از مهاجران نخستين را که از صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود به خاطر نوشيدن شراب نزد وي آوردند. عمر دستور داد به او تازيانه بزنند. آن شخص گفت: براي چه تازيانه مي زني؟ بين من و تو کتاب خدا حکم باشد. عمر گفت: در کدام کتاب است که نبايد تو را تازيانه بزنم؟ گفت: خداوند متعال مي فرمايد: « لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ … » (51) من از کساني هستم که ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند سپس تقوا پيشه کردند و ايمان آوردند، آن گاه تقوا پيشه کردند و نيکي کردند. من با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در بدر و احد و خندق و ساير صحنه ها حضور داشته ام. عمر، خطاب به حاضران گفت: آيا آنچه را گفت پاسخ نمي دهيد؟ ابن عباس گفت: اين آيه عذر براي گذشتگان و حجت بر ديگران است. اما عذر گذشتگان اين است که قبل از تحريم خمر بر آنان از دنيا رفتند و حجت بر ديگران از آن رو است که خداوند متعال مي فرمايد: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ … » (52) آن گاه آيه را خواند و گفت: اگر اين شخص از کساني است که ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند سپس تقوا پيشه کردند و ايمان آوردند و سپس تقوا پيشه کردند و نيکي ورزيدند، چگونه است که به نهي خداوند متعال از نوشيدن شراب توجه نکرد؟ عمر گفت: راست مي گويي. اکنون مي گوييد چه کنم؟ حضرت علي (عليه السّلام) فرمود: به نظر ما او وقتي که شراب نوشيده است مست گرديده و وقتي مست گرديده هذيان گفته است و وقتي هذيان گفته افترا بسته است و جزاي مفتري هشتاد تازيانه است. در اين هنگام عمر دستور داد وي را هشتاد تازيانه بزنند. (53)
هشتاد تازيانه زدن نيز درباره ي کساني که قذف مي کنند و شهود لازم را نمي آورند آمده است:
« وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً ». (54)
روايت ياد شده و مانند آن نشان مي دهد که در عصر صحابه گرچه استدلال به آيات قرآن در مقام استنباط، هم چون ساير استدلال هاي فقهي در کتاب ها و جلسات درس و بحث تدوين و تقرير نمي شده است، امّا به مناسبت حوادث و وقايعي که پيش مي آمده و براي رسيدن به حکم آن ها تأمل در منابع نياز بوده، اين کار در گفت و گوهاي اصحاب انجام مي شده است.
نمونه هاي فوق نشان مي دهد اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از رحلت ايشان براي به دست آوردن احکام شرع چگونه به قرآن تمسک مي کردند. هم چنان که اشاره شد در اين دوران، هم سان با تاريخ اجتهاد و فقاهت که هنوز به مرحله تدوين و چهره يافتن هم چون يک علم نرسيده بود، تمسک به قرآن نيز ضمن پيش آمدن حوادث براي پاسخ گفتن به حکم وقايع، صورت مي گرفت.
ج) عصر صحابه ي متأخر و تابعين تا دوره ي تدوين فقه و پيدايش مذاهب
مطالعه سير تاريخي تمسک به قرآن از عصر صحابه متقدم که نمونه هايي از آن گذشت تا عصر صحابه متأخر و تابعين تا اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم و تا عصر تدوين کتب حديث و فقه، تفاوت چشم گيري را در نوع تمسک ها نشان نمي دهد. در حقيقت تداوم فقه در اين دوران نيز مانند دوران قبل واقع مدار يا صرفاً کاربردي است که فقط در برابر حوادث واقع شده به نيازها و پرسش ها پاسخ مي دهد.
در اين جا نيز نمونه هايي را از جوامع روايي اهل سنت ذکر مي کنيم که براي به دست آوردن احکام حوادث واقع شده به قرآن تمسک کرده اند. اين مسير براي اماميه، تحت تأثير مستقيم (55) تعاليم و راهنمايي هاي ائمه معصومين (عليهم السّلام) طي شده است و جداگانه در بندهاي بعدي اشاره خواهد شد.
1. از عبدالله بن عباس که سهم وي در تعداد روايات تفسيري موجود در بين صحابه متأخر بسيار بيشتر از ديگران است، رواياتي نيز از تفاسير وي در حوزه ي احکام شرع نقل شده است. در يک نمونه آمده است:
زني را نزد عثمان آوردند که با وجود گذشت تنها شش ماه از هم خوابي با شوهر خويش بچه آورده بود. عثمان دستور رجم او را داد. ابن عباس اين دستور را برخلاف قرآن ارزيابي کرد و اين قسمت از آيه را خواند: « … وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ». (56) با توجه به اين که دوران شيرخوارگي دو سال يعني 24 ماه مي شود، شش ماه براي حمل فرض شده است. (57)
دو سال بودن شيرخوارگي در قرآن چنين آمده است:
« وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ ». (58)
2. نمونه اي ديگر از تأمل هاي ابن عباس در آيات الاحکام باز هم در مقابل عثمان نقل شده است.
ابن عباس بر عثمان وارد شد و گفت: دو برادر مانع از اين نيستند که مادر ثلث ميراث را ببرد؛ زيرا خداوند متعال فرموده است: « فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ » (59) اخوان ( يا دو برادر ) به زبان قوم تو « اخوه » نيستند. عثمان گفت: نمي توانم آنچه را پيش از من بوده است و در همه شهرها و بلاد پراکنده شده و مردم بر اساس آن ميراث خود را تقسيم مي کنند، عوض کنم. (60)
موضوع سخن ابن عباس اين آيه است:
«فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ … ». (61)
در صورتي که ميت فرزند نداشته باشد برابر جمله شرطيه اول، مادر او يک سوم مي برد. جمله شرطيه دوم که ظاهراً با فاي تفريع به دنبال آن آمده است، وجود « اخوه » را مانع از بردن يک سوم يک سوم براي مادر دانسته و آن را به يک ششم تقليل داده است. ابن عباس با تمسک به کلمه « اخوه » که جمع است و ظاهراً سه و بيشتر را مي گيرد دو فرزند را مشمول شرطيه اول دانسته است نه دوم.
د) بررسي و تحليل
نمونه هايي از تمسک به قرآن در مقام استنباط احکام، از عهد صحابه تا عصر تدوين کتب و تأسيس مذاهب فقهي گذشت، نشان مي دهد که قرآن همواره به عنوان مهم ترين منبع استنباط احکام مطرح بوده است. اين امر قطعاً تحت تأثير رواياتي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مبني بر تمسک به قرآن نيز، قرار داشته است. نمونه اي از اين روايات حديث ثقلين است که در منابع اهل سنت نيز فراوان نقل شده است. (62) نمونه اي ديگر نيز رواياتي است که تأکيد دارند بر اين که احاديث را بايد با قرآن مقايسه کرد، هر حلالي که در آن است آن را حلال و هر حرامي که در آن است آن را حرام دانست. (63) در اين نوع روايات نکته برجسته اين است که به دست آوردن حلال و حرام را به کتاب خدا ارجاع داده است. در يک نمونه از اين دست مي خوانيم:
تا وقتي که من در بين شما هستم از من اطاعت کنيد. وقتي که از دنيا رفتم، بر شما است که به کتاب خدا عمل کنيد. حلال آن را حلال بدانيد و حرام آن را حرام … . (64)
سييره ي عملي صحابه نيز چنين نقل شده است که در به دست آوردن احکام نخست به قرآن توجه مي کرده اند تا بتوانند حکم وقايع را از آن به دست آورند. در روايتي آمده است:
شيوه ي ابن عباس اين بود که وقتي درباره ي چيزي از او مي پرسيدند، اگر در قرآن پاسخ آن بود از آن پاسخ مي داد و اگر در قرآن نبود از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سخني در پاسخ نقل شده بود آن را مي گفت … . (65)
با اين که شواهد و قراين نشان مي دهد که در آن دوران تمسک به قرآن براي به دست آوردن احکام شرع مرسوم و رايج بوده است، اما ظاهراً به دليل عدم تدوين کتب و تأليفات به صورت علمي و منطقي، اولاً، همه ي آن ها به دست ما نرسيده است. ثانياً، مقداري هم که رسيده خالي از تشويش و اضطراب در متن نيست. روشن است که پاسخ دادن به يک مسئله به صورت فتوا و بدون ذکر دليل و مدرک آن براي عموم قابل فهم تر و نقل آن نيز آسان تر است، اما نقل چگونگي تمسک به قرآن و بيان وجه استدلال به آن که تأمل، دقت و ممارست علمي بيشتري را مي طلبد، با دشواري هاي فراواني روبه رو است.
تا پيش از عصر تدوين، گفته هاي اهل فتوا و دانشمندان اسلامي به صورت شفاهي و سينه به سينه نقل مي شده است. در سلسله سند نقل روايت نيز چون که به مناسبت حوادث و وقايع اظهار نظر مي شده است، گاهي افراد غير خبره با عدم آشنايي کافي به متون، در سلسله نقل قرار مي گرفته اند. با اين وضعيت، اگر در فتوايي، وجه استدلال هم نقل مي شده از خطر تشويش و تحريف مصون نبوده است. نمونه اي که در ذيل مي آيد نشان دهنده دشواري هايي است که در نقل وجه استدلال به آيات قرآن در مقام به دست آوردن احکام وجود داشته است. ابتدا آيه ي مورد استدلال را مي آوريم:
« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا ». (66)
روايتي که درباره ي تمسک به اين آيه نقل شده، ابتدا ماجرايي را نقل کرده است که خلاصه آن چنين است:
در عهد مروان، عبدالله بن عمرو بن عثمان همسر خود را طلاق باين داد. خاله همسر وي به نام فاطمه بنت قيس از آن زن خواست که از خانه شوهر بيرون رود. مروان دستور داد به خانه شوهر بازگردد تا عده ي او تمام شود. فاطمه بنت قيس با مروان احتجاج کرد که وقتي همسر ابوعمرو بن حفص مخزومي بوده و او طلاقش [ ظاهراً طلاق باين ] داده است. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به او فرموده: نفقه اي نداري مگر اين که حامله باشي و مي تواني از خانه شوهر به جاي ديگري منتقل گردي. مروان اين سخن را نپذيرفت. از اين رو فاطمه گفت: بين من و شما کتاب خدا حاکم باشد. (67)
سپس فاطمه به آيه يادشده تمسک مي کند.
اما در نقل آيه و چگونگي استدلال به آن توسط فاطمه هاله اي از ابهام وجود دارد. در يک نقل آمده است:
فاطمه گفت: خداوند متعال مي فرمايد: « فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا ». (68)
روشن است که کلمه « حتي » از راوي است و مراد اين است که آيه را از « فطلقوهن » تا پايان آن خواند. آن گاه در ادامه آمده است:
فاطمه گفت: پس از سه طلاقه شدن زن ديگر جاي اين سخن که شايد پس از اين چيز ديگري به وجود آيد نيست [ زيرا زن با سه طلاقه شدن ديگر از شوهر خود به جدايي بدون رجوع رسيده است ] اين سخن در جايي است که رجوع امکان داشته باشد. در اين صورت، چگونه مي گوييد وقتي حامله است نفقه ندارد. (69) چطور مي شود زن را بدون نفقه در خانه محبوس کرد. (70)
در نقل ديگري آمده است:
فاطمه گفت: خداوند مي فرمايد: [ زنان مطلقه را ] از خانه بيرون نکنيد… اين مطلب درباره ي کسي است که شوهر او حق رجوع دارد. [ اما در صورتي که حق رجوع ندارد ] اين سخن که شايد بعداً چيز ديگري پيش آيد، براي سه طلاقه نمي آيد؛ چرا که بعد از آن، ديگر جاي چيز جديدي ( کنايه از رجوع ) نيست. بنابراين، چگونه براي زن مطلقه اي که حامله نيست مي گوييد نفقه ندارد و او را هم در خانه حبس مي کنيد. (71)
ظاهراً مروان و طرف داران که نظر مخالف با فاطمه داشته اند به اطلاق « لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ » و نيز « وَ لا يَخرُجنَ » تمسک مي کرده اند و مطلقه ي ثلاثه را مانند مطلقه ي رجعيه محکوم به ماندن در خانه شوهر تا انقضايِ عده مي دانسته اند، امّا فاطمه با تمسک به ذيل آيه که مي فرمايد « لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا » حکم را مختص طلاق رجعي مي داند؛ زيرا به نظر وي اين جمله اشاره به مراجعه شوهر در زمان عده دارد و اين مراجعه تنها در طلاق رجعي ممکن است. بنابراين، به قرينه ي ذيل از اطلاق صدر، رفع يد مي کنيم. در نتيجه در طلاق باين زن را مجبور به اين که در خانه شوهر باشد نمي کنيم. نفقه نداشتن زن در طلاق باين که در جملات پاياني روايت آمده نيز حکم ديگري است که ظاهراً فاطمه به آن نيز تمسک جسته است؛ با اين تقرير که اگر زن حق نفقه نداشته باشد چگونه مي توان او را به ماندن در خانه شوهر ملزم ساخت، چرا که به دست آوردن نفقه براي او چه بسا، ملازم است با خارج شدن از خانه، اين نکته به نظر مي رسد استدلال ديگري غير از تمسک به آيه است که با نقل تمسک به آيه دوم در هم آميخته است.
حاصل اين که، تا پيش از تدوين کتاب فقه و حديث، يعني تا اوايل قرن دوم هجري، به ويژه به دليل واقع مداري فقه و اين که اصحاب فتوا نظر به حوادث واقع شده داشته اند تا احکام آن را بيان کنند، اظهار نظر دقيق و روشن شدن درباره ي چگونگي تمسک به قرآن در مقام استنباط دشوار است. اما از نمونه هاي نقل شده مي توان فهميد که تمسک به ظواهر از روي قوانين مربوط به اطلاق، عموم، اصالة الحقيقه، تخصيص، تقييد و … عملاً واقع مي شده است. هم چنان که تأمل در فهم مراد با اثبات ادعاي خود از روي آيات قرآن، با تمسک به سياق آيات ديگر، بيان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و … نيز صورت مي گرفته است.
پينوشتها:
1. نحل، آيات 43 و 44.
2. ر.ك: سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج12، ص 256 به بعد.
3. بقره، آيه 187.
4. سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج19، ص 265.
5. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج4، ص 245.
6. ذهبي، التفسير و المفسرون، ج2، ص 432.
7. صحيح مسلم، ج4، ص 200 و جلال الدين سيوطي، در المنثور، ج1، ص 480 به نقل از: بخاري، مسلم، نسائي و … .
8. همان.
9. همان.
10. مائده، آيه ي 6.
11. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج2، ص 977 و ر.ك: صحيح مسلم، ج4، ص 62.
12. متّقي هندي، كنزالعمال، ج2، ص 373.
13. ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ص 343.
14. همان، ج2، ص 34 و سيدمحمدحسين طباطبائي، الميزان، ج4، ص 278.
15. عن عليّ (عليه السّلام) قال: قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في قوله « فَإِذَا أُحْصِنَّ » قال: إحصائها إسلامها. ( متّقي هندي، كنزالعمال، ج2، ص 387 ).
16. – لمّا نزلت هذه الآية: « وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً » قالوا: يا رسول الله، أفي كلِّ عامٍ؟ فسكتَ فقالوا في كلّ عام؟ فسكَتَ، ثمّ قالوا في كلّ عامٍ؟ قال: لا ولو قلتُ نعم لوجَبَت … ( همان، ص 399 ).
17. – عن عليّ (عليه السّلام) إنّ النّبي (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: لا يَدخلُ المسجدَ الحرامَ مشركٌ بعد عامِنا هذا إلّا أهلُ العهدِ و خَدمُهم ( همان، ص 425 ).
18. – علي (عليه السّلام) قال: لمّا نزلت: « إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ » قال النّبي (صلي الله عليه و آله و سلم) لجبرئيل (عليه السّلام): ما هذه النحيرة التي أمرني بها ربّي عزّ و جلّ؟ قال: ليسَت بنحيرةِ ولكنّه يأمرك إذا تحرّمت للصلاة أن ترفع يديك إذا كبّرتَ و إذا ركعتَ و إذا رفعتَ رأسك من الركوع فإنّه من صلاتِنا و صلاةِ الملائكة الذين في السموات السبع. إنّ لكلّ شيء زينة و زينة الصلاةِ رفعُ الأيدي عند كلّ تكبيرةِ. ( همان، ص 557 ).
19. و قال النّبي (صلي الله عليه و آله و سلم): رفع الأيدي في الصلاة من الاستكانة. قلت: فما الاستكانة؟ قال: ألاَتقَرأ هذه الآية؟ « فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ » و هو الخضوع. ( همان ).
20. ابن سعد، الطبقات الكبري، ج2، ص 334 به بعد.
21. همان، ص 346.
22. نساء، آيه ي 137.
23. عن عليّ (عليه السّلام) أنّه قال، في المرتدّ إن کنت لمستتيبه ثلاثاً ثمّ قرأ هذه الآية: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا » ( متّقي هندي، کنزالعمال، ج2، ص 378 ).
24. نساء، آيه 141.
25. ر.ک: ميرزا حسن بجنوردي، لقواعد الفقهيه، ج1، ص 157 و محمدفاضل لنکراني، القواعد الفقهيه، ج1، صص 233.
26. عن عليّ (عليه السّلام) أنّه قيل له، أرأيتَ هذه الآية؟ « وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً » و هم يقاتلون فيظهرون و يقاتلون فقال: اُدن اُدن، ثمَّ قال: « فَاللَّهُ يَحْکُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ » « وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً ». ( متّقي هندي، کنزالعمال، ج2، ص 390 ).
27. قال في الآخرة. ( همان ).
28. عن عليّ (عليه السّلام) أنّه کان يتوضّأ عند کلّ صلاة و يَقرأ هذه الآية: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ » ( همان، ص 400 ).
29. ر.ک: محمد سلام مدکور، مناهج الاجتهاد في الاسلام، ص525.
30. نساء، آيات 12 و 176.
31. متّقي هندي، کنزالعمّال، ج11، ص 80.
32. همان، ص 79.
33. سئل أبوبکر عن الکلالة فقال: إنّي أقول فيها برأيي، فإن کان صواباً فمن الله وحده لا شريک له و إن کان خطأ فمنّي و من الشيطان و الله منه بريء. أراه ما خلا الوالد و الولد… ( همان ).
34. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان، ج4، ص 212.
35. متّقي هندي، کنزالعمال، ج16، ص 537.
36. همان.
37. ر.ک: محمدسلام مدکور، مناهج الاجتهاد في الاسلام، ص 521.
38. نساء، آيه 20.
39. متّقي هندي، کنزالعمال، ج16، ص 537.
40. طه، آيه 132.
41. مالک، موطّأ ( ضمن سيوطي، تنوير الحوالک، ج1، ص 140 ).
42. همان، ج3، ص 42.
43. ق، آيه ي 40.
44. طور، آيه ي 29.
45. متّقي هندي، کنزالعمال، ج2، ص 527.
46. ر.ک: محمد سلام مدکور، مناهج الاجتهاد في الاسلام، ص 555.
47. عن عائشة انّها سُئِلت عن دمِ الحيضةِ يُغسَل بالماءِ فلا يَذهبُ أثرُه. قالت: جَعل اللهُ الماءَ طهوراً ( متّقي هندي، همان، ج9، ص 527 ).
48. فرقان، آيه ي 48.
49. نساء، آيه 23.
50. متّقي هندي، همان.
51. مائده، آيه 93.
52. همان، آيه 90.
53. متّقي هندي، کنزالعمال، ج5، ص 482.
54. نور، آيه ي4.
55. تعبير « مستقيم » در اين جا از آن روست که نمي توان تأثير تعاليم ائمه (عليهم السّلام) بر غير اماميه را هم منکر شد؛ غاية الامر اين تأثر در غير اماميه ممکن است غير مستقيم يا ناگفته باشد. تحقيق اين بحث بايد در جاي خود پي گيري شود.
56. احقاف، آيه ي 15.
57. متّقي هندي، کنزالعمال، ج5، ص 420.
58. بقره، آيه 233.
59. نساء، آيه ي 11.
60. متّقي هندي، همان، ج8، ص 34.
61. نساء، آيه 11.
62. متّقي هندي، همان، ج1، ص 172 و 370 به بعد.
63. همان.
64. همان، ص 189.
65. … کان ابن عباس إذا سُئِل عن الأمر فإن کان في القرآن أخبر به و إن لم يکن في القرآن و کان عن رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أخبر به … ( همان، ص 370 ).
66. طلاق، آيه 1.
67. متّقي هندي، کنزالعمال، ج9، ص 681.
68. همان.
69. ظاهراً « اذا لم تکن حاملاً » صحيح است که در نقل ديگري آمده است.
70. قالت: فأيّ أمر يَحدثُ بعدَ الثلاثِ و إنّما هي مراجعة الرجل امرأَته فکيف يقولون: لا نفقة لها إذا کانت حاملاً: فکيف: تحبس امرأة بغيرِ نفقةٍ. ( متّقي هندي، همان ).
71. قال الله عزّ و جلّ: « لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِن بُيُوتِهِنَّ » الآية. قالت: هذا لمن کانت له مراجعةٌ فأيّ أمر يَحدثُ بعدَ الثلاثِ؟ فکيف تقولون: لا نفقة لها إذا لم تکن حاملاً؟ فعلام تَحسبُونَها؟ ( صحيح مسلم، ج10، ص 102 ).
منبع مقاله :
سرامي، سيف الله؛ (1392)، جايگاه قرآن در استنباط احكام، قم: بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ دوم