طلسمات

خانه » همه » مذهبی » تاريخچه اي از توجه به قرآن در مقام بيان و استنباط احكام (2)

تاريخچه اي از توجه به قرآن در مقام بيان و استنباط احكام (2)

تاريخچه اي از توجه به قرآن در مقام بيان و استنباط احكام (2)

هم زمان با پيش رفت علوم و گسترش تمدن اسلامي در مناطق مختلف از يک سو و روي آوردن پرسش هاي گوناگون فقهي به حوزه ها و مراکز انديشه هاي اسلامي از سوي ديگر، علوم اسلامي مانند، کلام، تفسير، فقه، حديث و … نيز

00436 - تاريخچه اي از توجه به قرآن در مقام بيان و استنباط احكام (2)
00436 - تاريخچه اي از توجه به قرآن در مقام بيان و استنباط احكام (2)

 

نويسنده: سيف الله سرامي

 

2. نقش راهنمايي هاي ائمه معصومين (عليهم السّلام) به قرآن در دوره پيدايش مذاهب فقهي

الف) نگاهي به دوره پيدايش مذاهب فقهي

هم زمان با پيش رفت علوم و گسترش تمدن اسلامي در مناطق مختلف از يک سو و روي آوردن پرسش هاي گوناگون فقهي به حوزه ها و مراکز انديشه هاي اسلامي از سوي ديگر، علوم اسلامي مانند، کلام، تفسير، فقه، حديث و … نيز رفته رفته شکل مدون و علمي قابل تعليم و تعلم منظم به خود مي گرفت. به دنبال آن مذاهب و گرايش هاي مختلف تحت تأثير عوامل گوناگون زماني و مکاني به وجود آمد. فقه رسالت پاسخ گويي به پرسش هاي مختلف در زمينه احکامِ افعال مکلفين را به عهده دارد. براي انجام اين مهم با استفاده از منابع و مآخذ معتبر مي کوشد خواست شارع مقدس را بيان کند. از اين رو، مذاهب مختلف فقهي با نوشتن کتب فقهي از اوايل قرن دوم، شکل مدون و علمي به خود گرفت.
مبدأ تاريخي مذاهب مختلف فقهي در همين عصر تدوين علوم اسلامي قرار دارد. توجيه اين امر دشوار نيست؛ زيرا با تدوين و تنظيم آراست که تفاوت ها و گرايش هاي آن ها رخ مي نمايد. شناخت اين آرا و گرايش ها در طليعه به وجود آمدن مذاهب، هم نشان دهنده ي گرايش هاي مختلف سابقين آن هاست و هم بيان گر پشتوانه ي تاريخي آرا و نظرياتي است که بعد از آنان به وجود آمده است.
در کنار تدوين ساير علوم اسلامي، تدوين کتبي مستقل در زمينه ي آيات الاحکام نيز در همين دوران صورت گرفته است. چنان که از شمارش کتاب هاي آيات الاحکام توسط محمد بن اسحاق نديم در الفهرست برمي آيد. (1) نخستين تأليف در اين زمينه از آنِ محمد بن سائب کلبي کوفي ( متوفاي 146 ق. ) است. ايشان اين کتاب را مجموعه ي رواياتي از ابن عباس مي داند که ظاهراً در موضوع آيات فقهي نگاشته شده است. (2) سلسله تأليف کتب آيات الاحکام از اين دوران تا تقريباً عصر حاضر هم چون تأليف کتب در ساير زمينه هاي علوم اسلامي تداوم يافته است. مذاهب گوناگون اسلامي بر اساس گرايش ها و توانايي هاي خود در هر عصر و مصري نمونه هايي از تدوين آيات الاحکام را ارائه کرده اند. در ادامه ي اين بحث به معرفي برخي از اين آثار خواهيم پرداخت.
با اين که ممتاز کردن آيات الاحکام در مجموعه هاي مستقل مي تواند با انگيزه هاي مختلف بسيار با ارزش و در خور توجه باشد، امّا براي بررسي تاريخ تمسک فقها به قرآن در مقام استنباط احکام بررسي آن مجموعه ها به تنهايي کافي نمي نمايد. مطالعه ي کتب آيات الاحکام، کتب فقهي و مقايسه آن ها نشان مي دهد که نه کتب آيات الاحکام تنها به تفسير آيات فقهي پرداخته اند و نه صاحبان کتب فقهي از تمسک به قرآن کلاً غافل بوده اند. در تأليفات آيات الاحکام نيز فراوان به روايات، بلکه اجماعات و مسلمات مذاهب تمسک شده است و از آن ها براي بيان مراد آيات بهره گرفته شده است و هم چنين در کتب فقهي استدلالي، فراوان به قرآن تمسک شده است.
بنابراين، بررسي تاريخ تمسک فقهي به قرآن، هم از روي کتب آيات الاحکام و هم از روي کتب و آثار عمده ي مذاهب اسلامي، قابل پي گيري است. گرچه در اين دوران تا يکي دو قرن پس از آن مذاهب و نحله هاي گوناگون فقهي پديدار شد، امّا همه آن ها تداوم طولاني تاريخي نداشته اند. مذهب اماميه و مذاهب چهارگانه حنفي، مالکي، شافعي و حنبلي از مذاهب عمده ي اهل سنت تاريخ حيات خود را با طيفي نسبتاً گسترده، تداوم بخشيده اند.
بنابراين براي پي گيري تاريخ توجه به قرآن در حوزه فقه و فقاهت، لازم است ابتدا رهنمودها و ديدگاه هاي بنيان گذاران و پيشوايان مذاهب اسلامي كه عمدتاً در اين دوران مي زيسته اند مرور شود. سپس تداوم آن در تأليفات فقهي و كتب آيات الاحكام ارائه گردد. در اين جا، راهنمايي هاي ائمه معصومين (عليهم السّلام) كه نصب العين فقهاي اماميه بوده است. مرور مي شود. در ادامه ديدگاه ائمه مذاهب خواهد آمد.

ب) دسته بندي راهنمايي هاي ائمه معصومين (عليهم السّلام) به قرآن در حوزه فقه

درباره ي قرآن روايات فراواني در جوامع روايي آمده است. « كتاب القرآن » يا « كتاب فضل القرآن » در اين جوامع، در برگيرنده ي مجموعه رواياتي است كه درباره ي اهميت و جايگاه قرآن، فضيلت حفظ و يادگيري قرآن، قرائت قرآن، فضايل سوره هاي قرآن و … وارد شده است. (3) علاوه بر آن در سراسر روايات، موارد فراواني است كه در آن ها به قرآن ارجاع داده شده است. اين ارجاعات در زمينه هاي مختلف اعتقادي، تاريخي، اخلاقي، فقهي و … است. در رواياتي كه در بخش قرآن جوامع روايي گردآوري شده و در مواردي كه در روايات اهل بيت (عليهم السّلام) به قرآن ارجاع داده شده است. زمينه ي احكام فقهي جايگاه ويژه ي خود را دارد.
بنابراين براي دست يافتن به هدايت هاي معصومين (عليهم السّلام) در اين زمينه لازم است در دو بخش كوشش كرد:
1. يافتن جايگاه احكام شرع در قرآن به طور كلي؛
2. به دست آوردن راهنمايي هاي آن بزرگواران در موارد مختلف.
بنابراين، ابتدا ديدگاه كلي روايات را درباره ي قرآن و احكام فقهي ارائه مي دهيم، سپس نمونه هايي از راهنمايي هاي معصومين (عليهم السّلام) را در موارد مختلف فقهي مي آوريم. در دست داشتن راهنمايي هاي معصومين (عليهم السّلام) در اين باره، به عنوان پشتوانه فكري فقهاي اماميه در طول تاريخ هم چنين مي تواند شناساننده ي حلقه نوراني اتصالي باشد كه فقهاي اماميه را در سلسله ي تاريخي خود به بعثت و رسالت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پيوند مي دهد. هم چنان كه فقهاي اهل سنت از عصر تدوين فقه، اتصال تاريخي خود را با بعثت و رسالت در تابعين تابعين، تابعين و صحابه مي جويند. سرمايه ي فكري فقهاي اماميه قهراً متأثر از هدايت هاي ائمه معصومين (عليهم السّلام) بوده است.

ج) جايگاه احكام شرعي در قرآن از ديدگاه كلي روايات اهل بيت (عليهم السّلام)

روايات فراواني از معصومين (عليهم السّلام) در دست است كه در آن ها قرآن كتاب تشريع و احكام معرفي شده است. اين روايات را مي توان به گونه هاي زير دسته بندي كرد:
1. دسته اول رواياتي است كه مي گويد: قرآن دربردارنده ي امر، نهي، حدود و سنن است. در روايتي از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) چنين مي خوانيم:
قرآن شامل امر و نهي است. احكام و سنت ها در آن مشخص شده و مثل ها در آن آمده است. احكام در آن تشريع شده تا مردم نسبت به حدود الهي عذري نداشته باشند. و حجت بر آن ها تمام شود. در اين باره از آنان پيمان گرفته و جان هاي آن ها را در گرو آن گذاشته تا آنچه را انجام مي دهند و آنچه را پرهيز مي دارند براي آن ها بيان كرده باشد و هر كه به تباهي يا حيات مي رسد از روي آگاهي و شناخت باشد. خداوند بسيار شنوا و آگاه است. (4)
در نهج البلاغه نيز از آن حضرت چنين نقل شده است:
… پس قرآن فرمان دهنده است و بازدارنده، خاموش است و گوينده، حجت خداست بر آفريدگانش كه بدان پيمان گرفته است از ايشان و همگان را نهاده است در گرو آن. نور- هدايت- خود را با قرآن تمام گرداند، و دين خود را به كمال رساند و جان پيامبر خويش را هنگامي ستاند كه از رساندن احكامي كه موجب رستگاري آفريدگان است فارغ ماند. پس خدا را چنان بزرگ داريد كه خود بزرگ داشته، خدا چيزي از دين خويش را از شما پنهان نداشته و آنچه را از آن خشنود باشد يا نپسندد وانگذاشته، جز آن كه براي آن نشاني نهاده است آشكارا، و آيتي محكم و معني آن هويدا، تا مردم را از آنچه نخواهد باز دارد، و يا به آنچه رضاي او است، بخواند. سپس خشنودي و ناخشنودي او در گذشته و حال يكسان است- حرام و حلال خدا نه دست خوش گذشت زمان است- و بدانيد كه خدا چيزي را از شما نمي پسندد كه از پيشينيان شما ناپسند انگاشته، و بر چيز خشم نمي گيرد كه از آنان خوش مي داشته … . (5)
فراز اخير از روايت دوم مي تواند پشتوانه اي براي استدلال فقهي به آيات قصص باشد. بر اساس آنچه در اين فراز آمده، امر، نهي، حدود و سنت ها كه در فرازهاي ديگر و روايت اول آمده است فقط شامل مواردي نمي شود كه در قرآن مستقيماً خطاب به مؤمنين سخن رفته، بلكه در ضمن قصص امت هاي پيشين نيز اگر نيكي و بدي براي آن ها گوشزد شده است براي مسلمان ها نيز عموميت دارد. ظهور سخن چنين به نظر مي آورد كه اگر امري بر آن امت ها واجب بوده، بر مسلمين نيز واجب است و اگر حرام بوده بر مسلمان ها نيز حرام است و همين طور نسبت به ساير احكام پنج گانه.
در روايت ديگري امام باقر (عليه السّلام) از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين نقل مي كنند:
مردم! حلال من تا قيامت حلال و حرام من تا قيامت حرام است. بدانيد خداي متعال آن ها را در قرآن بيان كرده است و من در سنت و سيره ي خويش براي شما بيان كردم. (6)
در روايت ديگري آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حلال، حرام و فرايض قرآن را بيان كرده است. اين روايت نيز در نهج البلاغه چنين نقل شده است:
… كتاب پروردگار در دسترس شماست، حلال و حرام آن پيداست، واجب و مستحب آن هويداست، ناسخ و منسوخش روشن، رخصت و عزيمت آن معين، خاص و عامش معلوم، پند و مثل هايش مفهوم، مطلق و مقيدش پديدار… . (7)
اين روايت نيز نشان گر اين است كه قرآن حلال و حرام و فرايض دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن ها را بيان كرده است.
در روايت ديگري از نهج البلاغه چنين مي خوانيم:
از بيان خدا سود بريد و از موعظت هاي او پند گيريد، و اندرز وي را بپذيريد. همانا خدا آشكار براي شما جاي عذر نگذاشت، و آن را كه خوش مي دارد يا ناخوش مي شمارد. برايتان بيان داشت كه پي آن رويد، و از اين دور شويد. (8)
بيان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) كه در روايت قبل آمده است لزوم و ضرورت آن را براي فهم قرآن به گونه اي كه مانع از تمسك به ظهور مي باشد نشان نمي دهد؛ چرا كه رواياتي مانند روايت اخير دلالت مي كند خود قرآن حجت است و آشكارا عذر را از ما گرفته و بر ما اتمام حجت كرده است: ( أعذر إليهم بالجلّية و اتّخذ عليكم الحجّة ).
2. در روايتي از نهج البلاغه، ضمن شمارش فضايل و ويژگي هاي قرآن مي فرمايد:
خداوند قرآن را براي هر كه به قضاوت مي پردازد حكم قرار داده است. (9)
بنابراين كسي كه به قضاوت يا مطلق حكم كردن بين مردم مي پردازد پايه ي حكم خود را بايد از قرآن به دست آورد.
3. دسته اي ديگر از روايات مي گويد: در قرآن همه چيز آمده است و يا هر چه مردم در آن اختلاف مي كنند اصلي براي آن هست كه در قرآن وجود دارد و يا در برابر اهل رأي مي گويد: همه چيز در قرآن آمده است و درباره ي آن سنتي وجود دارد. از اين دست روايات، روايت عمرو بن قيس از امام محمد باقر (عليه السّلام) است كه در آن مي خوانيم:
خداوند متعال همه ي آنچه را كه مردم تا قيامت به آن نياز دارند در قرآن نازل كرده و براي پيامبر خود بيان كرده و براي هر چيزي حدي قرار داده و بر آن حد راهي كه به آن راهنمايي كند نهاده است. (10)
در مرسله معلي بن خنيس نيز آمده است:
همه ي آنچه مردم در آن اختلاف مي كنند ريشه اي در قرآن دارد ولي عقل هاي مردم به آن ها نمي رسد. (11)
در روايت مرازم از امام صادق (عليه السّلام) مي خوانيم:
خداوند متعال در قرآن همه چيز را بيان كرده است. خداوند چيزي كه مردم به آن احتياج دارند را رها نكرده تا كسي نتواند ادعا كند كه چيزي در قران نيست چون در قرآن آمده است. (12)
در روايتي ديگر آمده است:
به امام صادق (عليه السّلام) عرض كردم برخي از كساني كه ادعاي فقاهت دارند مي گويند: مسائلي براي ما پيش مي آيد كه در قرآن و سنت نمي يابيم، از اين رو در آن ها به رأي خود نظر مي دهيم. حضرت فرمود: دروغ مي گويند، همه چيز در قرآن آمده و سنت در آن سخن دارد. (13)
ظاهر روايت اين است كه همه چيز هم در كتاب و هم در سنت است. عطف به واو و تفاوت تعبير در مورد كتاب و سنت اين ظهور را تقويت مي كند.
در نهج البلاغه مي خوانيم:
موردي از قضاوت براي كسي پيش مي آيد و او به رأي خود حكم مي كند. سپس همين مورد براي ديگري پيش مي آيد و او برخلاف اولي حكم مي كند. آن گاه نزد رئيس حكومت كه آن ها را به قضاوت طلب كرده گرد مي آيند و او نظر همه را تأييد مي كند. چگونه چنين چيزي ممكن است با اين كه خداي آن ها يكي است و پيامبرشان يكي و كتابشان يكي. آيا خداوند سبحان آن ها را به اختلاف خوانده است تا از او پيروي كنيد يا اين كه خداوند آن ها را از اختلاف برحذر داشته و معصيت الهي مي كنند؟ يا اين كه خداوند دين ناقصي فرستاده و از آن ها بر اتمام آن كمك خواسته يا اين كه آنان شريك خدا هستند كه مي توانند چيزي بگويند و خدا بايد راضي باشد؟ و يا اين كه خداوند سبحان دين كاملي فرستاده ولي پيامبر او در تبليغ و رساندن تقصير كرده؟ خداوند سبحان مي فرمايد:‌ « ما در قرآن از چيزي فروگذار نكرديم » و در قرآن بيان همه چيز هست. (14)
ظهور اين دسته از روايات در اين كه احكام فقهي ( بلكه همه احكام فقهي ) در قرآن است قابل انكار نمي باشد. نهايت امر ممكن است با توجه به مرسله معلي بن خنيس بگوييم مراد از اين كه همه احكام در قرآن است پايه و اصل آن هاست. اين كه چنين پايه و اصلي چگونه در قرآن آمده است، آيا به صورت فلسفه احكام و علت فقهي آن ها يا به صورت ديگر، و نيز اين كه چه كساني و با چه شرايطي مي توانند اين اصول را در قرآن شناسايي كنند، و نيز با چه ابزارهاي علمي مي توان اين اصول را از قرآن به دست آورد، مباحثي گسترده است.
4. دسته چهارم از روايات مربوط به قرآن و فقه، رواياتي است كه در آن ها ضمن تقسيم كلي مطالب قرآن قسمتي از آن را احكام شرع دانسته است. از اين روايات خود بر چند دسته است: دسته اي قرآن را بر سه قسم و دسته اي بر چهار قسم و دسته اي بر پنج قسم دانسته است و در هر دسته اي قسم يا اقسامي را درباره ي احكام شرع دانسته است. در روايتي از اميرالمؤمنين (عليه السّلام) مي خوانيم:
قرآن در سه بخش نازل شد است: بخشي درباره ي ما و دشمنان و بخشي سنت ها و مثل ها و بخش سوم واجبات و احكام. (15)
در صحيحه ي ابوبصير از امام محمد باقر (عليه السّلام) چنين آمده است:
قرآن در چهار بخش نازل شده است: يك چهارم درباره ي ما، يك چهارم درباره ي دشمنان ما، يك چهارم سنت ها و مثل ها و يك چهارم واجبات و احكام. (16)
حديثي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و نيز در بحارالانوار به نقل از امالي شيخ طوسي (رحمه الله) نقل شده كه چنين است:
قرآن را فراگيريد و غرايب آن را فراگيريد. غرايب قرآن واجبات و حدود آن است؛ چرا كه قرآن در پنج بخش نازل شده است: حلال، حرام، محكم، متشابه، و مثل ها … . (17)
در روايت ديگري از امام صادق (عليه السّلام) آمده است:
بدانيد قرآن در چهار بخش نازل شده است: يك چهارم حلال، يك چهارم حرام، يك چهارم سنت ها و احكام و يك چهارم تاريخ پيشينيان و پيش گويي آيندگان و پاسخ اختلاف هاي شما. (18)
از مجموع روايات ياد شده به دست مي آيد كه حداقل يك چهارم قرآن احكام فقهي است. ائمه معصومين (عليهم السّلام) خود در موارد فراواني برخي از اين احكام را معرفي كرده اند كه نمونه هايي از آن ها در پي مي آيد.

د) نمونه هايي از احكام القرآن در روايات

در اين جا براي نشان دادن چگونگي راهنمايي هاي ائمه ي معصومين (عليهم السّلام) درباره ي فهم قرآن در مقام استنباط احكام شرع نمونه هايي از روايات را مي آوريم: (19)
1. در صحيحه زراره و بكير در مورد وضو، پس از اين كه امام باقر (عليه السّلام) وضوي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به آنان مي آموزد، مي فرمايد:
… خداوند عزوجل مي فرمايد:‌ « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ … » (20) بنابراين در وضو نمي توان هيچ كجا از صورت را بدون شست و شو رها كرد. هم چنين شستن دو دست را تا آرنج واجب كرده است پس بايد همه آن ها را بشويند، چون فرموده است: « فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَ … » و سپس فرمود: « وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَ … » بنابراين، همين كه بخشي از سر يا روي پاها از سرانگشتان تا برآمدگي پا را دست بكشد كافي است… . (21)
در صحيحه ي ديگري از زراره، امام باقر (عليه السّلام) با توضيح بيشتري چگونگي دلالت قرآن را بر اين كه در وضو صورت و دست ها تا آرنج كلاً شسته مي شوند، اما در مسح سر و پاها قسمتي از آن ها كافي است، بيان كرده اند:
… زراره مي گويد: به امام محمد باقر (عليه السّلام) عرض كردم: آيا نمي فرماييد از كجا دانستيد كه مسح بر بخشي از سر يا پا كافي است؟ حضرت تبسمي كردند فرمودند: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين فرموده است و قرآن بر آن نازل شده است. چرا كه خداوند مي فرمايد: « فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ » بنابراين مي فهميم كه همه صورت بايد شسته شود. آن گاه مي فرمايد: « وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ » پس از اين در سخن جداگانه اي در ادامه كلام مي گويد: « وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ » از اين جا مي فهميم كه مسح به بخشي از سر كافي است چون بر سر « رُؤُوسِكُمْ » كلمه « با » را آورده است و سپس پاها را هم به سر عطف كرده است؛ چنان كه دست ها را هم به صورت [ عطف نموده است ]. فرموده است: « وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ » بنابراين، از آن جا كه پاها را به سر عطف كرده به دست مي آوريم كه مسح بر بخشي از آن ها كفايت مي كند. (22)
در روايت ديگري در تفسير عياشي، باز هم زراره از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي كند:
عرض كردم سر چگونه مسح مي شود؟ فرمود: خداوند مي فرمايد: « وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ » بنابراين هر مقداري از سر، كه مسح شود همان است كه در آيه آمده است. اگر مي فرمود: امسحوا رؤسكم [ سرهاي خود را مسح كنيد ] مسح همه سر واجب مي شد. (23)
2. درباره ي نماز خواندن در عبادت گاه هاي اهل كتاب، در روايتي چنين آمده است:
از امام صادق (عليه السّلام) پرسيدند: نماز خواندن در عبادت گاه هاي اهل كتاب چه حكمي دارد؟ حضرت فرمود: بخوان اشكالي ندارد. عرض كردم: هر چند خود آن ها در آن جا عبادت مي كنند؟ فرمود: بلي، مگر در قرآن نخوانده اي كه مي فرمايد: « قُلْ كُلُّ يَعْمَلُ عَلي شاكِلَتِهِ… » (24) نماز خود را به سمت قبله بخوان و كاري به آن ها نداشته باش. (25)
ظاهراً پرسش راوي از اين جهت بوده است كه نماز خواندن در آن مكان ها باعث مي شود كه مسلمانان در زمره ي كفار درآيند و عمل آنان باطل گردد يا مقبول نباشد، حضرت با تمسك به آيه ي شريفه، برابر اين روايت، چنين پنداري را نفي مي كنند. در مورد نماز مسافر نيز در روايتي از زراره و محمد بن مسلم مي خوانيم:
به امام محمد باقر (عليه السّلام) عرض كرديم درباره نماز در مسافرت چه مي فرماييد، چگونه و چند ركعت است؟ حضرت فرمود: خداوند مي فرمايد: « وَ إِذَا ضَرَبْتُ فِي الأَرضِ … » (26) بنابراين شكستن نماز در سفر مانند تمام بودن آن در حضر واجب گشت. عرض كرديم: خداوند مي فرمايد: « فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ » و نمي فرمايد: واجب است انجام دهيد. بنابراين چگونه شكستن نماز در سفر مانند وجوب نماز تمام در حضر واجب شده است؟ حضرت فرمود: مگر خداوند عز و جل درباره صفا و مره نفرموده است: « فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا » (27) مگر شما نمي گوييد طواف [سعي ] صفا و مروه واجب قرآني است چون خداوند در قرآن فرموده است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را انجام داده است. شكسته بودن نماز در سفر هم كاري است كه پيامبراكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام داده و خداوند در قرآن از آن ياد كرده است. (28)
3. در مورد زكات نيز صحيحه اي از ابوبصير وارد است كه برابر آن امام صادق (عليه السّلام) مواردي را با استشهاد به قرآن به عنوان واجبات مالي غير از زكات معرفي مي كند:
در محضر امام صادق (عليه السّلام) بوديم و برخي از مال داران هم حضور داشتند و از زكات ياد كردند. حضرت فرمود: زكات چيزي نيست كه دهنده ي آن مورد ستايش قرار گيرد. وظيفه اي است روشن كه بر پايه آن جان زكات دهنده محترم است و مسلمان ناميده مي شود و اگر ندهد نماز او قبول نمي شود. اما غير از زكات در دارايي شما حقوق ديگري هم هست. عرض كردم: غير از زكات، چه حق ديگري هم هست؟ فرمود: عجب! مگر نشنيده اي خداوند عز وجل در قرآن مي فرمايد: « وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‌ ». (29) عرض كردم: حق معلومي كه به گردن ما گذاشته شد، كدام است؟ فرمود: سوگند به خدا، اين حق همان است كه كسي روزانه يا در هر جمعه يا در هر ماه كم يا زياد از دارايي خود مي دهد، و بر آن مداومت دارد. هم چنين خداوند مي فرمايد: « وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ». (30) فرمود: قرضي كه انسان مي دهد، كار خيري كه مي كند و اساس منزل که عاريه مي دهد و از جمله زكات [ همه اين ها حقوق و خيرات دارايي هاست ] … عرض كردم. [ درباره آيه شريفه ي ]‌: « وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى … » (31) چه مي فرماييد؟ فرمودند: اين ها جزء زكات نيست. عرض كردم: اين كه مي فرمايد: « الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ … » (32) چطور؟ فرمود: زكات نيست. عرض كردم: « إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ … ». (33) فرمود: ‌زكات نيست. هم چنين هديه اي كه براي خويشان مي بري از زكات نيست. (34)
4. در مورد خمس از امام باقر (عليه السّلام) نقل است كه فرمود: خداوند متعال براي ما اهل البيت در فيء سه سهم قرار داده و فرموده است: « وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ … » (35) بنابراين ما صاحبان خمس و فيء هستيم. (36)
5. در مورد حج در روايتي از امام صادق (عليه السّلام) مي خوانيم:
طواف فريضه [ قرآني ] كه در آن نماز وجود دارد، ولي سعي سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. عرض كردم: مگر خداوند نمي فرمايد: « إِنَّ الصَّفا وَ … » (37) فرمود:‌ آري، ولي فرموده است:‌ « وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ » اگر سعي فريضه ي [ قرآني ] بود، نمي فرمود « وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا ». (38)
از شيخ طوسي (رحمه الله) نقل شده است كه مراد از سنت بودن سعي اين است كه وجوب آن از روي سنت ثابت شده است نه ظاهر قرآن. (39) در روايتي ديگر نيز سعي از فرايض دانسته شده و درباره ي ظهور ابتدايي قرآن بر عدم وجوب آن توضيحي تاريخي داده شده است:
از امام صادق (عليه السّلام) پرسيدند سعي بين صفا و مروه فريضه است يا سنت؟ حضرت فرمود: فريضه است. عرض كردم: مگر خداوند عزوجل نمي فرمايد:‌ « فَلا جُناحَ عَلَيْهِ … » (40) حضرت فرمود: اين در عمره ي قضا بوده است. [ توضيح اين كه ] پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با مشركين شرط كرده بودند [ كه در ايام حج ] بت ها را از صفا و مروه بردارند تا اين كه مردي نتوانست در ايام حج سعي كند و پس از گذشت آن ايام بت ها را مشركان برگرداندند. آن گاه خدمت حضرت آمدند و ماجرا را عرض كردند. اين جا بود كه آيه شريفه نازل شد: « فَلا جُناحَ عَلَيْهِ … » يعني با وجود بت ها سعي اشكالي ندارد. (41)
شايد اين روايت و روايات و ادله ي ديگري كه دلالت بر وجوب سعي دارد. (42) مبناي توجيهي باشد كه از شيخ طوسي (رحمه الله) درباره ي روايت اول نقل كرديم.
6. در روايتي از ابونصير درباره ي شغل آوازه خواني زنان آمده است:
از امام صادق (عليه السّلام) درباره ي كار زنان آوازه خوان پرسيدم فرمود: آن ها كه در مجالسي مي روند كه مرد وارد مي شود، حرام است، ولي آن ها كه به عروسي ها دعوت مي شوند اشكالي ندارد. همين است كه خداوند مي فرمايد: « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ » ( 43) و (44)
ظاهر روايت كه استناد حكم حرمت كسب را در صورت اختلاط مردان و زنان و جواز آن براي عروسي را به آيه شريفه مستند كرده است چنين مي رساند كه به تعليل: « لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ » اشاره دارد.
7. در باب اطعمه و اشربه مي خوانيم:
نزد امام صادق (عليه السّلام) از درد و سنگيني شكم شكايت كردم. حضرت فرمود: صبح گاهان و شبان گاه غذا بخور و بين آن دو، چيزي نخور، چون موجب تباهي بدن مي گردد. مگر نشنيدي كه خداوند مي فرمايد: «وَ لَهُم رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا ». ( 45) و (46)
8. در مورد حدود، ( حد زنا )، نقل است كه مردي نصراني در زمان متوكل عباسي با زني مسلمان زنا كرد. وقتي متوكل خواست بر او حد جاري سازد، اسلام آورد. يحيي بن اكثم گفت: ايمان او شرك و كار بد او از بين برد. برخي ديگر گفتند: حد بر او زده مي شود و هر كس چيزي مي گفت: متوكل دستور داد نامه اي به امام دهم حضرت هادي (عليه السّلام) بنويسند و حكم واقعه را از او بپرسند. وقتي نامه به دست حضرت رسيد در پاسخ نوشتند: « او را مي زنند تا بميرد ». تا اين كه در روايت آمده است هنگامي كه دليل حكم را از حضرت پرسيدند، در پاسخ چنين نگاشتند:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ « فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ * فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ … ». (47 )و (48)
آنچه نقل شد گوشه اي از موارد متعددي است كه در روايات اهل بيت (عليهم السّلام) براي به دست دادن حكم شرع به قرآن ارجاع داده شده است. راهنمايي هاي ائمه معصومين (عليهم السّلام) سرمايه ي علمي و پشتوانه ي فكري فقهاي شيعه در طول تاريخ اجتهاد شيعه بوده است كه همواره قرآن يكي از منابع آن معرفي مي شده است. گرچه ترديدها و اشكالاتي نيز در حجيت ظهورات قرآني در مقام استنباط احكام صورت گرفته است.

پي‌نوشت‌ها:

1. اين برداشت با مراجعه به تاريخ وفات هر يک از مؤلفان مذکور در سخن وي به دست آمده است.
2. ابن نديم، کتاب الفهرست، ص 41.
3. ر.ک: محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج2، ص 596 و علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج92 و 93.
4. – فالقرآن آمِرٌ و زاجِرٌ حُدَّ فيه الحدودُ و سُنٍّ فيه السُنَن، و ضُرِبَ فيه الأمثالُ. و شُرِّعَ فيه الدينُ أعذاراً أمرَ نفسهِ و حجّةٌ علي خلقِه. أخذ علي ذلك ميثاقَهم و ارتهَن عليه أنفسَهم لِيُبَيّنَ لهم ما يأتون و ما يتّقون ليَهلك من هلك عن بيّنةِ و يُحيا مَن حيّ عن بيّنةٍ و إنّ الله سميع عليم. ( محمد بن مسعود عياشي، التفسير، ج1، ص 7 و علامه مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص 26 ).
5. – فالقرآن آمِرٌ و زاجِرٌ و صامِتٌ ناطِقٌ. حجةُ الله علي خلقِه. أَخذَ عليه ميثاقَهم و ارتهنَ عليهم أنفسَهم. أتمّ نورَه و أكمل به دينَه قبض نبيّه (صلي الله عليه و آله و سلم) و قد فرغ الي الخلق من أحكام الهدي به. فعَظّموا منه سبحانه ما عظَّم من نفسه فإنّه لم يُخف عنكم شيئاً من دينهِ و لم يترك شيئاً رضيه أو كرهه إلّا و جعل له علماً بادياً و آيةٌ محكمة تَزجِر عنه او تدعو إليه فرضاه فيما بقي واحد و سخَطه فيما بقي واحد. و اعلموا أنّه لن يَرضي عنكم بشيءٍ سَخَطه علي من كان قبلكم و لن يَسخطَ عليكم بشيء رضيه ممّن كان قبلكم … . ( نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، ص 265، خطبه 183 )؛ ترجمه ي فوق از دكتر شهيدي است.
6. أيّها الناس حلالي حلالٌ إلي يوم القيامة. و حرامي، حرامٌ إلي يوم القيامة. ألا و قد بَيّنهما الله عزّ و جلّ في الكتاب و بيّنتهما لكم في سنّتي و سيرتي و … ( اسماعيل معزي ملايري، جامع احاديث الشيعه، ج1، ص 176 ).
7. كتاب ربكم فيكم. مبيِّناً حلالَه و حرامَه و فرائضَه و فضائلَه و ناسخَه و منسوخَه و رُخصَه و عزائَمه و خاصّه و عامّه و عِبرَه و أمثاله و مُرسلَه و محدودَه… ( نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، ص 44، خطبه 1 )؛ ترجمه ي مذكور از دكتر شهيدي است.
8. انتَفِعوا ببيانِ الله و اتَّعِظوا بمواعظِ الله و اقبَلوا نصيحة اللهِ فإنّ الله أعذر إليكم بالجلّية. و اتّخذ عليكم الجحّة. و بين لكم محابّه من الأعمال و مكارهه منه؛ لتتبّعوا هذه و تَجتَنبوا هذه … . ( همان، ص 251، خطبه 176 )؛ ترجمه ي فوق از دكتر شهيدي است.
9. … و حكماً لمن قَضي ( همان، ص 316، خطبه 198 ).
10. إنّ الله لم يَدَع شيئاً تَحتاج اليه الأمّةُ إلي يومِ القيامةِ إلّا أنزله في كتابه و بيّنه لرسوله و جَعَل لكلّ شيء حدّاً و جَعل عليه دليلاً يدلّ عليه. ( بحارالأنوار، ج92، ص 84 ).
11. قال أبوعبدالله (عليه السّلام): ما مِن أمرٍ يَختلِف فيه اثنانِ إلّا و له أصلٌ في كتابِ اللهِ عزّ و جلّ و لكن لا تَبلغُه عقولُ الرجالِ. ( محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص 60 ).
12. إنّ الله تبارك و تعالي أنزل في القرآن تبيانَ كلّ شيء حتي واللهِ ما تَرك شيئاً يَحتاج إليه العباد حتي لا يَستطيعَ عبدٌ يقول: لو كان هذا أُنزل في القرآن، ألا و قد أنزلَه اللهُ فيه. ( همان، ص 59 ).
13. قلت لأبي عبدالله (عليه السّلام)، إن مَن عندنا ممّن ينفقّه يقولون: يَرِدُ علينا ما لا نَعرِفُه في كتابِ الله و لا فِي السنّةِ نقول فيه برأيِنا. فقال أبو عبدالله (عليه السّلام): كَذبوا ليس شيء إلّا ( و- خ ) قد جاء في الكتاب و جاءت فيه السنّة. ( اسماعيل معزي ملايري، جامع الاحاديث الشيعه، ج1، ص 165 ).
14. ترد علي أحدِهم القضيّةُ في حكمِ من الأحكامِ فَيحكمُ فيها برأيِه ثمّ تَرِدُ تلك القضيّةُ بعينِها علي غيرِه فيَحكمُ فيها بخلافِ قولِه ثمّ يَجتمع القضاةُ بذلك عند الإمام الذي استَقضاهم فيُصوّبُ آراءَهم جميعاً و إلهُهُم واحد و نبيّهم واحد و كتابُهم واحد، أفأمرهم الله سبحانه بالاختلافِ فأطاعوه أم نهاهم عنه فعَصوه، أم أنزل الله سبحانه دينا ناقصاً فاستعان بهم علي إتمامه. أم كانوا شركاءَ له فلهم أن يقولوا و عليه أن يَرضي؟ أم أنزل الله سبحانه ديناً تامّاً فقصّر الرسولُ (صلي الله عليه و آله و سلم) عن تبليغِه و أدائه و الله سبحانه يقول: « ما فَرَّطنا في الكِتابِ مَن شَيءٍ » و فيه تبيانٌ لكلِّ شيء… . ( نهج البلاغه، تحقيق صبحي صالح، ص 60 و 61 ).
15. نزلَ القرآنُ أثلاثاً: ثُلثٌ فينا و في عدوِّنا، و ثُلثٌ سُننٌ و امثالٌ، و ثُلثٌ فرائضُ و احكامٌ ( محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص 627 و محمد بن مسعود عياشي، التفسير، ج1، ص 9 ).
16. نَزلَ القرآن أربعةَ أَرباعٍ: رُبعٌ فينا و رُبعٌ في عدوِّنا، و رُبعٌ سَننٌ و أمثالٌ، و رُبعٌ فرائضُ و أحكام. ( همان ).
17. تعلمّوا القرآنَ و تعلّموا غرائبه، و غرائبُه فرائضُه و حدودُه فإنّ القرآنَ نَزلَ علي خمسةِ وجوهٍ؛ حلالٍ و حرامٍ و محكمٍ و متشابهٍ و أمثالٍ … ( محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص 186 ).
18. إنّ القرآن نَزلَ أربعةَ أرباع: ربعٌ حلالٌ، و ربعٌ سننٌ و أحكام، و ربعٌ خَبرُ ما كان قبلَكم و نَبأُ ما يكونُ بعدَكم و فصلٌ ما بينكم. ( محمد بن يعقوب كليني، همان ).
19. بيشتر اين نمونه ها را با رديابي در كتاب گران سنگ، جامع احاديث الشيعه، به دست آورده ايم.
20. مائده، آيه 6.
21. – إنّ الله عزّ وجلّ يقول: « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ » فليس له أن يَدَع شيئاً من وجهِه إلّا غَسَله؛ و أمر اَن يغسلَ ( امر يغسل- خ ) اليدينِ إلي المِرفقينِ فليس له أن يَدعَ شيئاً من يَديهِ إلي المِرفقَين إلّا غَسَله؛ لأنّ الله تعالي يقول: « فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ » ثم قال « وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ » فإذا مسَحَ بشيء من رأسِه أو بشيء من قَدمَيهِ مابينَ الكَعبينِ إلي أطرافِ الأصابِعِ فقد أَجزأه … ( محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج3، ص 25 ).
22. – زرارة قال: قلت لأبي جعفر (عليه السّلام): أَلا تُخبرنِي من أينَ عَلمتَ و قلتَ: إنّ المسحَ ببعضِ الرأسِ و بعضِ الرجلين. فضحك ثمّ قال: يا زرارة قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و نَزلَ به الكتابُ من الله، لأنّ الله عزّ و جلّ يقول: « فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ » فَعَرفنا الوجهَ كلَّه يَنبغي ( له- خ ) أن يغسل. ثمّ قال: « وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ » ثمّ فصّل بينَ الكلامينِ فقال: « وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ » فعَرفنا حين قال برؤسكم أنّ المسحَ ببعض الرأس لمكان الباء ثمّ وَصلَ الرجلينَ بالرأس كما وَصل اليدينَ بالوجهِ فقال: و أرجلكم إلي الكعبين فعَرفنا حين وَصلَها بالرأسِ أنّ المسحَ علي بعضها ( بعضِهما – خ ) … ( همان، ص 30 ).
23. قلت: كيف يمسح الرأس؟ قال: إنّ الله يقول: « وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ » فما مسحت من رأسك فهو كذا و لو قال: امسحوا رؤسكم فكان عليه المسح كلّه. ( محمد بن مسعود عياشي، تفسير، ج1 ص 300 ).
24. اسراء، آيه ي 84.
25. سُئِلَ الصادقُ (عليه السّلام) عن الصلاة في البِيَعِ و الكنائسِ فقال: صَلِّ فيها. قال: فقلت: و إن كانوا يصلّون فيها أصلِّي فيها؟ قال: نعم، أما تقرأ القرآن: « قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلاً » صلّ إلي القبلة و دَعْهم. ( شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص 244 ).
26. نساء، آيه ي 101.
27. بقره، آيه 158.
28. قلنا لأبي جعفر (عليه السّلام) ما تقول في الصلاة في السفر؟ كيف هي؟ و كم هي؟ فقال: إنّ الله عزّوجلّ يقول: « وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ » فصار التقصير في السفر واجباً كوجوبٍ التمام في الخضر، قالا: قلنا: إنّما قال الله عزّوجلّ: « فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ » و لم يقل: افعلوا، فکيف أوجب ذلك كما أوجب التمام في الخضر؟ فقال (عليه السّلام): أو ليس قال الله عزّوجلّ في الصفا و المروة: « فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا » ألا ترونَ أنّ الطواف بهما واجبٌ مفروض؛ لأنّ الله عزّوجلّ ذكره في كتابه و صَنَعه نبيُّه (صلي الله عليه و آله و سلم) و كذلك التقصير في السفر شيء صَنَعه النبيُّ (صلي الله عليه و آله و سلم) والله تعالي ذكره في كتابِه … ( شيخ صدوق، همان، ج1، ص 434 ).
29. معارج، آيات 24-25.
30. ماعون، آيه ي 7.
31. انسان، آيه ي 8.
32. بقره، آيه 274.
33. همان، آيه ي 271.
34. كنّا عند أبي عبدالله (عليه السّلام) و معنا بعضُ أصحاب الاموال فَذكروا الزكاة فقال أبوعبدالله (عليه السّلام): إنّ الزكاة ليس يحمد بها صاحبها و إنّما هو شيء ظاهر إنّما حُقِن بها دُمه و سُمّي بها مسلماً و لو لم يؤدّها لم تقبل له صلاة و أنّ عليكم في أموالكم غير الزكاة. فقلت: أصلحك الله و ما علينا في أموالنا غير الزكاة؟ فقال: سبحان الله أما تَسمع الله عَزّوجلّ يقول في كتابه: « وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ » قال: قلت: ماذا الحقّ المعلوم الذي علينا؟ قال: ( فقال ) هو ( والله ) الشيء الذي يعمله الرجل في ماله يُعطيه في اليوم أو في الجمعة أو في الشهر قلّ أو كثر. غير أنّه يَدوم عليه، و قوله عزّوجلّ « وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ ». قال: هو القَرض يُقرِضه و المعروفُ يَصطنِعه و متاع البيت يُعيرُه و منه الزكاة … قال: قلت له: « وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا » قال: ليس من الزكاة. قال: قلت: قوله عزّوجلّ « الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً » قال: ليس من الزكاة وصلتك قرابتك ليس من الزكاة. ( حر عاملي، وسائل الشيعه، ج6، ص 28 به نقل از، محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج3، ص 499 ).
35. انفال، آيه ي 41.
36. إنّ الله جَعل لنا أهلَ البيت سهاماً ثلاثة في جميع الفيء فقال تبارك و تعالي: « وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ » فنحن اصحابُ الخُمس و الفيء … . ( حر عاملي، وسائل الشيعه، ج6، ص 385 ).
37. بقره، آيه ي 158.
38. … إنّ الطواف فريضةً و فيه صلاةً و السعي سنّة من رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قلت: أليس الله يقول: « إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ » قال: بلي و لكن قد قال فيها: « وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ » فلو كان السعي فريضةً لم يقل و من تطوّع خيراً. ( حر عاملي، همان، ج9، ص 267 ).
39. همان، ص 268.
40. بقره، آيه ي 158.
41. سُئل أبوعبدالله (عليه السّلام) عن السعي بين الصفا و المروة فريضة أم سنّة. فقال: فريضةٌ. قلت: أو ليس قد قال الله عزّوجلّ: « فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا »؟ قال: كآن ذلك في عمرة القضاء إنّ رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) شرط عليهم أن يرفعوا الأصنام من الصفا و المروة فتشاغل رجل ترك السعي حتي انقضت الأيّام و أعيدت الأصنام. فجاؤوا إليه فقالوا: يا رسول الله إنّ فلاناً لم يسعَ بين الصفا و المروة و قد أُعيدت الأصنام. فأنزل الله عزّ و جلّ « فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا » أي و عليهما الأصنام. ( حر عاملي، وسائل الشيعه، ج9، ص 511 ).
42. همان، ص 510-514.
43. لقمان، آيه ي 6.
44. سألت أباعبدالله (عليه السّلام) عن كسبِ المغنيّات، فقال: التي يَدخل عليها الرجل حرام و التي تدعي إلي الأعراس ليس به بأس و هو قول الله عزّوجلّ « وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ». ( حر عاملي، همان، ج12، ص 84 ).
45. مريم، آيه ي 62.
46. شكوتُ إلي أبي عبدالله (عليه السّلام) ما ألقي من الأوجاع و التخم فقال لي: تغد و تعشّ و لا تأكلنّ بينهما شيئاً فإنّ فيه فساد البدن أما سمعت الله تبارك و تعالي يقول: « وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا ». ( حر عاملي، همان، ج16، ص 565 ).
47. غافر، آيات 84-85.
48. حر عاملي، وسائل الشيعه، ج18، ص 407.

منبع مقاله :
سرامي، سيف الله؛ (1392)، جايگاه قرآن در استنباط احكام، قم: بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ دوم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد