خانه » همه » مذهبی » تاریخچه‌ی علم اصول

تاریخچه‌ی علم اصول

تاریخچه‌ی علم اصول

پیامبر اسلام در ابتدای بعثت خود آیین جدیدی را ارائه نمود. بدیهی است كه در آغاز، پیروان اندكی دور آن حضرت جمع شدند. در نتیجه اگر در موردی ابهامی پیش می‌آمد مستقیماً به آن حضرت مراجعه و رفع ابهام می‌كردند. اما در مقطعی

14057 - تاریخچه‌ی علم اصول
14057 - تاریخچه‌ی علم اصول

 

نویسنده: عیسی ولایی

 


پیامبر اسلام در ابتدای بعثت خود آیین جدیدی را ارائه نمود. بدیهی است كه در آغاز، پیروان اندكی دور آن حضرت جمع شدند. در نتیجه اگر در موردی ابهامی پیش می‌آمد مستقیماً به آن حضرت مراجعه و رفع ابهام می‌كردند. اما در مقطعی كه اسلام در حال گسترش بود، وحی منقطع گردید و عصر تشریع سپری شد، و سرانجام پیامبر عظیم الشأن اسلام وفات یافت. بدیهی بود كه رویدادهای تازه و تحولات گوناگون كه در نتیجه‌ی گسترش اسلام در سرزمین های جدید به وجود آمده بود مسائل بسیاری را به دنبال آورد، كه هر یك جواب مناسب خود را طلب می‌كرد، در حالی كه چراغ وحی خاموش شده بود.
در مواجهه با این مشكلات دو بینش مختلف در جامعه‌ی اسلامی پدیدار گشت:
1. بینشی كه اعتقاد داشته و دارد كه تبیین احكام در زمان حیات رسول خدا، به عهده‌ی آن حضرت بود و پیامبر قبل از رحلت، به دستور خداوند علی (علیه السلام) را به جانشینی خود معرفی نمود (1)‌ و او را عِدل قرآن قرار داد (2) و تبیین اسلام را به عهده‌ی او سپرد. این بینش معتقد است كه پس از رسول خدا بیان احكام الهی و تبیین مفاهیم قرآنی به عهده‌ی اهل بیت پیامبر است. لذا شیعیان در رابطه با تشخیص احكام الهی مستقیماً به ائمه و یا به شاگردان آنان كه با تعلیم اصولی خود قادر بودند نظر امامان معصوم را استنباط نمایند و در اختیار مراجعه كنندگان قرار دهند مراجعه می‌كردند.
2. بینش دوم، شخص خاصّی را برای تبیین احكام اسلام معرفی نمی‌كردند، بلكه تنها منبع را قرآن و سنت رسول خدا می‌دانستند و چون در عمل با اشكال روبه رو شدند، متوجه گردیدند كه این دو منبع به تنهایی پاسخگوی نیاز آنان نیست. لذا به دامان منابع دیگر همانند قیاس، استحسان، مصالح مرسله، سدّ ذرایع و… پناه بردند و براساس آنها به اجتهاد پرداختند و استنباط احكام كردند.

اجتهاد در اسلام

آیا همزمان با ظهور اسلام، اجتهاد نیز بروز كرده است یا خیر؟
برخی می‌گویند: چون اجتهاد به معنای ردّ فرع بر اصل است، یعنی فرد اصولی حكم فرعی را از قاعده‌ی عمومی و اصلی از اصول استنباط می‌كند، پس اجتهاد به این معنی امر حادثی است كه در زمان ائمه (علیهم السلام) وجود نداشته، لذا اجتهاد در میان علمای امامیه پس از غیبت كبرای امام زمان (علیه السلام) آغاز شده است. پس علم اصول كه نتیجه‌اش اجتهاد بوده، پس از غیبت امام عصر (علیه السلام) پیدا شده است. در حالی كه اهل سنت حتی در زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در موقع نیاز اجتهاد می‌كردند. شیخ آقا بزرگ تهرانی از مقریزی نقل می‌كند كه «انّ العشرة المبشّره كانوا یجتهدون و یفتون فی حیاة النبی» آن ده نفری كه پیامبر به آنان وعده‌ی بهشت داد، در زمان پیامبر نیز اجتهاد می‌نمودند و فتوی می‌دادند. مقریزی می‌گوید: بعد از رحلت پیامبر اسلام اصحاب آن حضرت در شهرها پراكنده شدند و عده‌ای در مدینه در كنار ابی بكر ماندند. ابی بكر نیز براساس كتاب و سنت حكم می‌كرد و اگر مسئله‌ای را در كتاب و سنت نمی‌یافت، از دیگر صحابه پرس و جو می‌كرد و در صورتی كه در نزد آنها چیزی پیدا نمی‌شد، در آن مورد اجتهاد می‌كرد. در نتیجه پیدایش علم اصول در میان اهل سنت به جهت اجتهاد و استنباط از زمان خلفا بوده است. (3)
پروفسور چارلز آدامس می‌گوید: شیعه تا زمان حیات ائمه (علیهم السلام) متوسل به اجتهاد نمی‌شدند و نیازی به اجتهاد نداشتند، زیرا در هر مسئله‌ای كه دچار مشكل می‌شدند به امام معصوم زمان خود مراجعه می‌كردند. (4) همان گونه كه برخی از دانشمندان حقوق در نوشته‌هایشان نیز از این عقیده پیروی كردند. (5) حقیقت كدام است؟ آیا اجتهاد به معنای ذكر شده، پس از غیبت امام زمان (علیه السلام) در بین امامیه حادث شده، و اهل سنت در این امر از شیعه جلو بوده‌اند یا خیر؟ واقعیت این است كه امامیه به دستور خود ائمه اجتهاد می‌كردند. به همین جهت امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) فرموده‌اند: بر ماست كه القای اصول كنیم، و بر شماست كه تفریع كنید. (6) بنابراین، اینكه بگوییم در زمان حیات ائمه (علیهم السلام) نیازی به اجتهاد نبود زیرا در صورت لزوم پیروان آنان از خود آنان پرس و جو می‌كردند، سخن باطلی است، ‌زیرا (7):
1. ائمه (علیهم السلام) اغلب در مدینه زندگی می‌كردند و رجوع شیعیان مدینه بدان‌ها میسر بوده، اما شیعیان دیگر بلاد اسلامی چگونه می‌توانستند مسائل خود را از ائمه اخذ كنند. به ویژه اینكه در زمان خلیفه‌ی دوم قلمرو اسلام از اقیانوس اطلس تا وسط چین و از كوه‌های اورال تا خلیج فارس و بحر عمان و از جنوب اروپا تا مركز افریقا امتداد یافت و سفرها نیز با چارپایان انجام می‌شد. بنابراین ماه‌ها وقت لازم بود تا شیعه‌ای خود را به مدینه برساند و مسئله‌اش را مطرح كند. به همین دلیل مردم در شهرهای خود به شاگردان و اصحاب ائمه (علیهم السلام) رجوع می‌كردند و آنان نیز براساس اصولی كه ائمه بدان‌ها تعلیم داده بودند ردّ فرع بر اصل می‌نمودند و حكم الهی را استنباط می‌كردند، و به مراجعه كننده پاسخ لازم را می‌دادند.
2. با توجه به اینكه ائمه (علیهم السلام) گاهی در زندان و زمانی تحت مراقبت امنیتی و گاه نیز در مكان‌های مخصوص اسكان داده می‌شدند، چگونه ممكن بود شیعیان مسائل خود را از آنان پرسش كنند؟ همان گونه كه درباره‌ی امام صادق (علیه السلام) نقل شده است كه یكی از شیعیان می‌خواست مسئله‌ای را از آن حضرت سؤال كند، اما چون می‌دانست حضرت تحت نظر است، به ناچار در لباس فروشنده‌ی خیار سبدی را روی سر گرفت و به منزل امام صادق (علیه السلام) به بهانه‌ی فروش متاع مراجعه كرد و مسئله‌ی شرعی خود را پرسید. پس چگونه می‌گوییم شیعه هروقت نیازمند مسئله‌ای می‌شد به امام زمان خود مراجعه می‌كرد؟ آیا امام هادی (علیه السلام) و امام عسكری (علیهما السلام) در «سرّ من رأی» در پادگان نظامی اقامت اجباری نداشتند؟ آیا برای شیعیان به آسانی مقدور بود كه به آنان رجوع كنند؟ ‌آیا امام موسی بن جعفر (علیه السلام) سال‌ها در زندان به سر نمی‌بردند؟ آیا شیعیان در آن ایام مشكلی نداشتند؟ و آیا بلاتكلیف مانده بودند؟ یا به وسیله‌ی اجتهادی كه شاگردان آن امامان بزرگ انجام می‌دادند، پاسخ خود را دریافت می‌كردند؟
3. روایاتی كه از ائمه (علیهم السلام) صادر می‌شد بلاشك دارای عام و خاص، مطلق و مقیّد و … بوده است. طبعاً جمع بین آنها و رفع تعارض بین آنها و فتوی براساس آنها نیز در آن زمان متداول و معمول بوده است و آن هم چیزی جز اجتهاد و استنباط نخواهد بود.
4. در صورتی كه بین دو یا چند روایت از نظر مضمون و محتوی تعارض باشد، ائمه (علیهم السلام) در ضمن روایات علاجیه تعیین تكلیف نموده، و وظیفه را مشخص نموده‌اند. و در آن روایات قیدی به كار نرفته است، مثلاً نگفته‌اند: در زمان غیبت امام زمان تكلیف شما چنین است. راوی می‌گوید از امام صادق (علیه السلام) سؤال كردم: گاهی از شما دو خبر متعارض و مخالف هم نقل می‌شود، تكلیف چیست؟ حضرت فرمود: به روایت مشهور عمل كن و روایت غیر مشهور را رها كن. عرض كردم: اگر هر دو مشهور بودند چه باید كرد؟ فرمود: روایتی را كه راوی آن عادل‌تر، فقیه‌تر، صادق‌تر و باتقواتر است، را ملاك عمل قرار بده. عرض كردم: اگر هر دو چنین بودند وظیفه چیست؟ حضرت راهنمایی‌های متعددی دارد تا اینكه می‌فرماید: هر یك از آن دو كه مضمونش موافق با اهل سنت باشد، آن را ترك كن و به آن روایت مخالف عمل كن. و در نهایت وقتی راوی می‌گوید: تمام شرایط مساوی است. حضرت می‌فرماید: در آن صورت توقف كن تا امام خود را پیدا كنی و از او بپرسی. (8)
بدین ترتیب از اینكه در آن همه روایات علاجیه چنین قیدی به كار نرفته كه این دستور و وظیفه مخصوص زمان غیبت، نه زمان حضور ائمه است، می‌فهمیم كه در زمان ائمه نیز اجتهاد وجود داشته است.
5. در مقبوله‌ی ابن حنظله راوی از امام جعفر صادق (علیه السلام) سوال می‌كند: اگر دو نفر از اصحاب در نقل مطلب از شما اختلاف كردند تكلیف چیست؟ حضرت می‌فرماید با جست و جوی میان علمای شیعه كسی را انتخاب كنید كه از احادیث و كلمات، اطلاع كافی داشته و در استنباط احكام اهل نظر باشد. (9) اینكه حضرت می‌فرماید:‌«نظر فی حلالنا و حرامنا» مقصود این است كه كسی كه از روی اطلاع و معرفت به ادله‌ی احكام یعنی احادیث و كتاب خدا به حلال و حرام رسیده باشند. و آیا اجتهاد غیر از این است؟ و از جمله‌ی «عرف احكامنا» به دست می‌آید باید به روایی مراجعه كرد كه احكام را از روی معرفت و شناخت كافی به دست آورده باشد. نفرموده «علم احكامنا»- احكام ما را بداند- بلكه فرموده است احكام ما را بشناسد، كه شناخت همراه با ادله خواهد بود. و این نیز بیان دیگری از اجتهاد است. همچنین حضرت در ادامه می‌فرماید: «فانّی قد جعلته علیكم حاكما». از این جمله فهمیده می‌شود اجتهاد و دیدگاه چنین افرادی حجت است، اعم از اینكه در زمان حضور امام معصوم باشد یا زمان غیبت آنها.
6. ائمه خود به بعضی از بزرگان اصحاب دستور می‌دادند كه در مسجد بنشینند و برای مردم فتوی صادر كنند. مثلاً امام باقر به ابان بن تغلب فرمود: در مسجد بنشین و برای مردم فتوی صادر كن، زیرا من دوست دارم در میان شیعیانم مثل شما دیده شوند. (10) پس معلوم می‌شود اجتهاد در عصر ائمه نیز متداول بوده است و شاگردان آنان آشنایی با علم اصول و مبانی استنباط داشته‌اند، به همین جهت به آنان دستور داده می‌شد تا فتوی صادر كنند.
7. در روایات بسیاری مشاهده می‌شود كه ائمه شیعیان خود را برای گرفتن فتوی به شاگردان و اصحاب دانشمند خود ارجاع می‌دادند. مثلاً عبدالعزیز بن مهتدی از امام رضا نقل می‌كند: وقتی به آن حضرت عرض كردم: برایم مقدور نیست كه دائماً شرفیاب شوم، بفرمایید از چه كسی مسائلم را سؤال كنم؟ حضرت فرمود: از یونس بن عبدالرحمن بپرس. (11) و یا وقتی علی بن مسیّب همدانی از امام رضا (علیه السلام) همین سؤال را می‌كند، حضرت می‌فرماید: از زكریا بن آدم قمّی كه امین دین و دنیاست بپرسید. (12) همان گونه كه امام صادق (علیه السلام) ابن ابی یعفور را در مقابل چنین سؤالی به محمد بن مسلم ارجاع می‌دهد. (13)
8. خلاصه اینكه رجوع جاهل به عالم امری عادی بین تمام عقلای عالم است و همین سیره‌ی مستمره در تشخیص احكام و تكلیف، از زمان پیامبراكرم به بعد میان پیروان اسلام برقرار بوده است. پس آنچه از مجموع مطالب ذكر شده برمی‌آید این است كه در زمان ائمه نیز شیعیان نیازمند اجتهاد بوده‌اند و این عمل توسط شاگردانشان انجام می‌گرفت. لذا در كتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام آمده است: اول كسی كه علم اصول را تأسیس كرد امام باقر (علیه السلام) سپس امام صادق (علیه السلام) بودند كه قواعد علم اصول را برای اصحاب خود املاء می‌كردند. (14)

تصنیف اولین كتاب اصولی

چه كسی اولین كتاب اصول را تصنیف كرد؟ در مورد اینكه اولین تصنیف در اصول توسط چه شخصی صورت گرفته است، بین علمای اهل سنت اختلاف وجود دارد. برخی ابی حنیفه و دسته‌ای محمد بن حسن شیبانی و عده‌ای شافعی و گروهی نیز ابی یوسف را نام برده‌اند. از جلال الدّین سیوطی در كتاب الوسائل الی معرفة الاوائل (15) نقل شده است كه، اولین كتاب در اصول به نام اصول الفقه توسط ابی حنیفه (متوفی 150 ه. ق) نوشته شده است. (16) اما ابن ندیم در كتاب فهرست خود از محمد بن حسن شیبانی (قاضی القضاة هارون الرشید، متوفی 182 یا 189 ه. ق) نام می‌برد (17) و در كتاب‌های مقدمه‌ی ابن خلدون (18) و كشف الظنون عن اسامی الكتب و الفنون (19) آمده: اول مؤلف در اصول محمد بن ادریس شافعی متوفی 204ه. ق است. و در كتاب وفیات الاعیان (20) ابن خلكان همچنین كتاب اعلام زركلی (21) آمده: اول تألیف در اصول توسط ابی یوسف (یعقوب بن ابراهیم معروف به ابی یوسف، قاضی القضاة خلفای عباسی، متوفی 182ه. ق) بوده است. دكتر محمود شهابی استظهار می‌كند: اول تألیف در اصول توسط ابی یوسف و یا محمد بن حسن شیبانی است. (22) و دكتر ابوالحسن محمدی نیز معتقد است: این كار توسط شافعی صورت گرفته است. (23) با توجه به مطالب گذشته باید گفت: اولین كتابی كه در اصول تألیف شده توسط هشام بن حكم (متوفی 179ه. ق) به نام الالفاظ و مباحثها بوده، و سپس یونس بن عبدالرحمن كتاب اختلاف الحدیث و مسائله (24) را تألیف نموده، و درباره‌ی تعارض دو حدیث و مسئله‌ی تعادل و تراجیح در آن سخن گفته است و ان دو بزرگوار از شیعیان به نام بودند، زیرا هشام بن حكم از شاگردان امام صادق (علیه السلام) و یونس بن عبدالرحمن از شاگردان امام موسی كاظم (علیه السلام) بوده‌اند. شیخ آقا بزرگ می‌گوید: امام صادق (علیه السلام) چهار هزار شاگرد تربیت كرد كه چهارصد نفر از آنان مطالب گوناگونی را كه از آن حضرت می‌شنودند، ضبط می‌كردند و موضوعات مربوط به قواعد احكام را به صورت «اصل» یادداشت می‌كردند، كه از جمع‌آوری آن «اصول اربعمأة» پدید آمده است، كه منشأ تألیف چهار كتاب مورد اعتماد شیعه به نام‌های: 1. كافی (تألیف كلینی، متوفی 329 ه. ق، مشتمل بر 16199 حدیث)، 2. من لا یحضره الفقیه (تألیف صدوق، متوفی 381ه. ق، مشتمل بر 9044 حدیث)، 3. تهذیب (تألیف شیخ طوسی، مشتمل بر 12590حدیث)، 4. استبصار (تألیف شیخ طوسی، متوفی 460ه. ق، مشتمل بر 5511 حدیث) می‌باشد. (25)

اصول بعد از غیبت كبرای امام زمان (علیه السلام)

اولین كسی كه بعد از (26) غیبت امام زمان (علیه السلام) به اصول فقه تمسك جست ابومحمد حسن بن علی بن ابی عقیل نعمانی است. كه كتاب التمسّك بحبل آل الرّسول را در فقه نوشت. پس از او محمد بن احمد بن داود بن علی بن الحسن متوفی 368ه. ق كتاب مسائل الحدیثین المختلفین را نوشته است. سپس ابوعلی محمد بن احمد بن جنید اسكافی متوفی 381ه. ق كتاب‌های كشف التمویه و الالباس علی اعمار الشیعه فی امر القیاس و اظهار ما ستره اهل العباد من الروایة عن ائمه العترة فی امر الاجتهاد را به رشته‌ی تحریر درآورد. پس از او شیخ مفید (ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان، متوفی 413ه. ق) كتاب اصول الفقه، سپس شاگرد ایشان «علی بن الحسین بن موسی بن محمد بن ابراهیم بن امام موسی الكاظم معروف به سید مرتضی، متوفی 436ه. ق كتاب الذریعة الی اصول الشریعه، و پس از آن سید مرتضی شاگرد او ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی الطوسی معروف به شیخ طوسی، متوفی 460ه. ق كتاب عدة الاصول را تقدیم عالم تشیّع نمودند. بعد از شیخ طوسی حدود یك قرن سیر اجتهاد متوقف ماند و درواقع همگی مقلّد آن مرحوم بودند. (27) تا هنگامی كه نوه‌ی شیخ طوسی محمد بن ادریس متوفی 598ه. ق كتاب سرائر را تحریر نمود. پس از ابن ادریس خیزش دیگری آغاز گردید، تا اینكه نوبت به محقق حلی متوفی 676 ه. ق رسید. او كتاب‌های نهج الاصول الی معرفة الاصول و المعارج را نوشته است. سپس خواهرزاده‌ی محقّق ابومنصور جمال الدین حسن بن یوسف بن علی بن مطّهر معروف به علامه، متوفی 726ه. ق كتاب‌های متعددی از جمله مبادی الوصول الی علم الاصول را نوشته است. تا قرن دهم همه‌ی علما تحت تأثیر افكار بلند علامه بودند، تا وقتی كه ابومنصور جمال الدین حسن بن زین الدین متوفی 1011 ه. ق كتاب معالم الدین فی الاصول را به رشته تحریر درآورد.
دكتر شهابی می‌نویسد: پس از نوشتن معالم سه دوره بر اصول گذشت: 1. دوران توقف؛ 2. دوران گسترش؛ 3. دوران تلخیص.

1. دوران توقف:

در قرن 11 و 12 اكثر مباحث اصولی در اطراف كتاب معالم بوده و تألیفات عمده‌ای به وجود نیامده است و شاید علت آن نفوذ اخباری‌ها بوده است كه اجازه‌‌ی رشد به اصولیین نمی‌دادند (در مورد اخباری گری و علت پیدایش چنین تفكری در ادامه‌ی همین گفتار مطالبی را خواهیم آورد. )

2. دوران گسترش:

از قرن 13 با ظهور آقا محمد باقر بن محمد اكمل معروف به وحید بهبهانی اصول و اصولیین جان تازه‌ای گرفتند و بساط اخباری‌ها درهم فرو ریخت. در این دوران كتاب‌های اصولی همانند قوانین الاصول از میرزا ابوالقاسم گیلانی معروف به میرزای قمی متوفی 1231ه. ق، و فوائد الاصول از شیخ مرتضی بن محمد امین معروف به شیخ مرتضی انصاری متوفی 1281ه. ق، به تفصیل اصول فقه را اصلاح كردند.

3. دوران تلخیص:

از ابتدا قرن 14 اندیشمندان اصولی سعی كردند از حواشی و زوائد علم اصول بكاهند و آن را كامل‌تر نمایند. ملامحمد كاظم خراسانی متوفی 1329 ه. ق معروف به آخوند در این دوران كفایة الاصول را به رشته تحریر درآورد، كه تا به امروز از كتاب‌های مهمّ درسی حوزه‌ها می‌باشد. (28) حوزه‌های علمیه امروزه از افكار بلند میرزای قمی و شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی و شاگردان زبردست وی همچون میرزاحسین نائینی و شیخ ضیاء الدین عراقی و شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به كمپانی و شاگردان باواسطه‌ی آخوند بهره برده‌اند و درنهایت اصولی بزرگ معاصر امام خمینی (قدس سرّه) با دید وسیع خود و مطرح كردن نقش زمان و مكان در اجتهاد، تحول جدید و عظیمی در اصول استنباط ایجاد كرده است.
امام خمینی در پیام به مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌نویسد: «یكی از مسائل بسیار مهمّ‌ در دنیای پر آشوب كنونی نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصمیم گیری‌هاست. » (29) همان گونه كه در پیام خود خطاب به مراجع اسلام و روحانیون سراسر كشور می‌فرماید: زمان و مكان دو عنصر تعیین كننده در اجتهادند. مسئله‌ای را كه در قدیم دارای حكمی بوده است، به ظاهر همان مسئله در رابطه حاكم با سیاست و اجتهاد و اقتصاد یك نظام ممكن است حكم جدیدی پیدا كند. بدان معنی كه با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قدیم فرق نكرده است، موضوع جدیدی شده است كه قهراً حكم جدیدی را می‌طلبد… و در ادامه می‌افزاید: «چه بسا شیوه‌های رایج اداره‌ی امور مردم در سال‌های آینده تغییر كند، و جوامع بشری برای حلّ مشكلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا كنند. علمای بزرگوار اسلام از هم اكنون باید برای این موضوع فكری كنند. » (30)

اخباری‌گری و علت پیدایش آن

علمای امامیه دو راه حل برای دسترسی به احكام شرعی برگزیدند و به اصطلاح به دو طبقه‌ی عالم اصولی و دانشمند اخباری تقسیم شدند. علمایی كه در احكام متوسل به اجتهاد و استنباط می‌شدند، اصولی نام گرفتند و آنهایی كه برای حلّ مشكل فقط به روایات متوسّل می‌شدند و در مقام تعارض نیز احتیاط می‌كردند، اخباری نام گرفتند.

1. روش اصولی:

اصولیین با مراجعه به ادله‌ی چهارگانه (كتاب، سنت، اجماع و عقل) استنباط احكام می‌كنند. یعنی اكثر فقهای شیعه در استنباط احكام شرعی ابتدا به كتاب الهی رجوع می‌كنند، اگر حكم موردنظر را نیافتند، به روایات معتبره رجوع و در صورت نیافتن آیه و روایت به عقل مراجعه و به تناسب حكم به برائت یا احتیاط یا تخییر و یا استصحاب می‌كنند (به عقیده‌ی كسانی كه حجیّت استصحاب را از باب عقل می‌دانند). و اما اجماع، اگر اجماع را به دلیل كاشفیت از رأی معصوم حجت بدانیم، طبعاً رجوع به اجماع از باب رجوع به عقل خواهد بود و اگر اجماع را از آن جهت حجت بدانیم كه با اتفاق مجمعین به دست می‌آوریم، كه معصوم (علیه السلام) در میان مجمعین است، طبعاً اجماع از باب رجوع به سنت حجت می‌شود.

2. روش اخباری:

اخباری‌ها در استنباط خود فقط به اخبار متمسك می‌شوند، و بسیاری از آنان حتی ظواهر قرآن را نیز حجت نمی‌دانند. زیرا معتقدند قرآن برای همه قابل فهم نیست، بلكه تنها كسانی كه قرآن بر آنان نازل گشته است می‌توانند قرآن را بفهمند (پیامبر و ائمه معصومین). پس ملاك عمل برای اخباری‌ها روایاتی است كه در كتاب‌های چهارگانه (كافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب، استبصار) و دیگر كتب معتبر ذكر گردیده است و می‌گویند بیان احكام توسط روایات كامل گشته است. لذا وقتی امام دوازدهم غیبت فرمودند، اخباری‌ها به ظواهر اخبار عمل می‌كنند و یك اصل كلی ملاك عمل آنها قرار گرفته است و آن این است كه هر چیزی كه احتمال حرمت در او باشد حرام و هر چیزی كه احتمال وجوب در او باشد واجب است.
مؤسس اخباری‌گری میرزا محمد امین استرآبادی (متوفی 1023ه. ق) ساكن مدینه بوده است. وی در كتاب الفوائد المدنیه مشرب خود را تشریح كرده است.
علت پیدایش تفكر اخباری‌گری از اینجا آغاز شد كه آنان معتقد بودند:
1. مراجعه به علم اصول و مستند قرار دادن آن موجب دور شدن از احادیث اهل بیت می‌شود.
2. اخباری‌ها گمان می‌كردند كه مبتكر و مؤسس علم اصل، علمای اهل سنت هستند، و پدید آمدن چنین تفكری در میان امامیه بعد از غیبت امام زمان (علیه السلام) بوده است. در نتیجه پذیرش علم اصول مساوی است با پذیرش مكتب اهل سنت. پس استنباط احكام براساس علم اصول مخالف مذهب اهل بیت است.
3. به دلیل اینكه زیربنای بسیاری از مباحث اصولی قواعد عقلی است، در حالی كه ائمه ما را از تفسیر به رأی منع فرموده‌اند، پس در فهم مسائل شرعی، عقل جایگاهی ندارد. در نتیجه تنها راه فهم مسائل شرعی، نصوص است. (31) ابن قیّم فقیه اخباری می‌گوید: عقل و فلسفه زائیده‌ی شك است و رستگاری در پیروی از نصوص است. (32) از ملا امین استرآبادی نقل شده است: «در مدینه خواب بودم پیامبر را در خواب دیدم، فرمود برخیز و دین مرا از دست اصولیین نجات بده. » (33)
ملامحسن فیض كاشانی از شاگردان ملاصدرا، در عین گرایش فلسفی و عرفانی از بزرگان اخباری محسوب می‌شود. وی در كتاب الحق المبین می‌نویسد: برخی از اصحاب امامیه از اهل استرآباد به برخی از آنچه من بدان هدایت یافتم هدایت یافته، وی در مكه سكنی داشت و من در مكه او را درك كردم، او قائل به وجوب عمل به اخبار و طرد طریقه‌ی اجتهاد بود. او در این مطلب به صواب رفته و همواره این باب را بر ما گشود و موجب توجه ما به طریقه‌ی صواب شد. (34)
افكار اخباری‌گری حدود یك قرن علماء و حوزه‌های علمیه را تحت تأثیر قرار داده، و میدان داری می‌كرده است و تا هنگام ظهور محمدباقر فرزند محمد اكمل معروف به وحید بهبهانی در قرن 13 این وضع ادامه داشته است. گرچه علمای قبل از وحید بهبهانی كوشش‌ها كردند، حتی اصولیینی همانند فاضل تونی، سیدحسین خوانساری، سلطان العلماء و محقق شیروانی كتاب‌هایی را در اصول تألیف نمودند، اما همچنان تفكر اخباری بر حوزه‌ها مسلط بوده است.
محقق خوانساری در روضات الجنّات در ترسیم تسلط اخباری‌ها قبل از روی كارآمدن وحید بهبهانی چنین می‌گوید: شهرهای عراق به ویژه كربلا و نجف مملوّ از اخباری‌ها بود، حتی عده‌ای از آنان به قدری متعصّب و جاهل بودند كه كسی جرأت نمی‌كرد علنی كتابی از كتاب‌های فقهای اصولی را حمل كند. به طوری كه كتاب‌های اصولی مخفیانه و دور از انظار رد و بدل می‌شد. (35)
از وقتی كه وحید بهبهانی ظهور كرد، به جهت استدلال قوی و تسلط و ریاست بر حوزه‌ی علمیه‌ی نجف اشرف، مشرب اصولیین غالب و اخباری‌گری به هزیمت كشیده شد. سپس اصولی بزرگ شیخ مرتضی انصاری با نبوغ مخصوص خود در احیای تفكر اصولی نقش به‌سزایی ایفا نمود و امروز در حوزه‌های علمیه تفكر اخباری‌ها جایگاهی ندارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ». آیه‌ی 67 سوره مائده.
2. قال رسول الله: انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی. اثبات الهداة، ج1، ص 735.
3. حصرالاجتهاد، ص90.
4. هزاره‌ی شیخ طوسی، ج2، ص 337.
5. فوائد الاصول، ج1، ص 8، مبانی استنباط حقوق اسلامی، ص13.
6. قال الصادق (علیه السلام): «انّما علینا القاء الاصول و علیكم ان تفرعوا». و قال الرضا (علیه السلام): «علینا القاء الاصول و علیكم التفریع» وسائل الشیعه، كتاب القضاء، ج18، حدیث 51.
7. برخی از این ادله از شهید مطهری در كتاب هزاره‌ی شیخ طوسی، ج2، ص 351 می‌باشد.
8. وسائل الشیعه، كتاب القضاء، ص75، ج18، متن روایت در بحث «تعارض» آمده رجوع شود.
9. قلت كیف یصنعان قال: «انظروا الی من كان منكم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فارضوا به حكماً فانّی قد جعلته علیكم حاكماً». فروع كافی، كتاب القضاء، ج7، ص412، حدیث 5.
10. قال له ابوجعفر الباقر (علیه السلام): «اجلس فی مسجد المدینه و افت الناس فانّی احبّ ان یری فی شیعتی مثلك». جامع الرواة، ج1، «ابان بن تغلب»، فهرست شیخ طوسی، «ابان».
11. عن عبدالعزیز بن المتهدی قال «سئلت الرضا (علیه السلام)‌ فقلت انّی لا القاك فی كلّ وقت فممّن آخذ معالم دینی؟ قال خذ عن یونس بن عبدالرحمن»، جامعه الرواة، ج2، «یونس بن عبدالرحمن» فهرست شیخ طوسی، «یونس بن عبدالرحمن».
12. عن علی بن المسیبّ الهمدانی قال «قلت للرضا (علیه السلام) شقّتی بعیدة و لست اصل الیك فی كل وقت فمن آخذ عنه معالم دینی؟ قال من ذكریا بن آدم المأمون علی الدین و الدنیا»، جامع الرواة، ج1، «زكریا بن آدم».
13. عن عبدالله بن ابی یعفور قال قلت لابی عبدالله (علیه السلام) «انّه لیس كل ساعة القاك و لا یمكن القدوم و یجیء الرجل من اصحابنا یسئلنی و لیس عندی كلّ ما یسئلنی عنه قال فما یمنعك عن محمد بن مسلم الثقفی فانّه قد سمع من ابی و كان عنده وجیهاً»، جامع الرواة، ج2، «محمد بن مسلم».
14. تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص310. (ابوزهره در كتاب اصول الفقه ص 12 می‌گوید: «در كتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام املاء اصول فقه به امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) نسبت داده شد و این سخن منافات با ادّعای ما ندارد. چون ما می‌گوییم اول تصنیف در اصول توسط شافعی بوده است». ما در این نوشته گفته‌ایم املاء اصول فقه توسط آن دو امام معصوم بوده. در حالی كه اول تصنیف توسط هشام بن حكم و… بوده است كه از شاگردان آن بزرگواران است.)
15. البته در كتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص310، همچنین فوائد الاصول، ج1، ص7، از كتاب الاوائل جلال الدین سیوطی نقل اجماع شده كه اول تألیف در اصول توسط شافعی بوده و در كتاب اصول الاستنباط، ص42، ضمن نقل قول از سیوطی می‌گوید: منظور سیوطی این است كه در میان ائمه‌ی اربعه از اهل سنت اولین تألیف در اصول فقه از شافعی است.
16. ملاك استنباط، ص9.
17. فهرست ابن ندیم، ص378.
18. مقدمه‌ی ابن خلدون، ص 360.
19. كشف الظنون عن اسامی الكتب و الفنون، ج1،‌ ص111.
20. وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان، ج6، ص 382.
21. اعلام قاموس تراجم، ج8، ص193.
22. فوائد الاصول، ج1، ص7.
23. مبانی استنباط حقوق اسلامی، ص12.
24. تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص310. اصول الاستنباط، ص41.
25. حصرالاجتهاد، ص41.
26. در كتاب تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص311، اول از ابوسهل نوبختی، سپس حسن بن موسی نوبختی و بعد از آن دو، از ابن جنید نام می‌برد.
27. فوائد الاصول، ج1، ص10.
28. فوائدالاصول، ج1، ص13.
29. صحیفه‌ی نور، ج21، ص 61، 98 و100.
30. مأخذ پیشین.
31. علم الاصول تاریخاً و تطوراً، ص150.
32. مكتب‌های حقوقی در حقوق اسلام، ص116.
33. مرزها، ‌ص95.
34. كیهان اندیشه، شماره‌ی 32، مهر و آبان ماه 69.
35. روضات الجنات، ج2، ص95.

منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد