خانه » همه » مذهبی » تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

با توجه به آنچه گفته آمد، مي توان به اصل مساله بازگشت و يادآورشد که (آيه ي 63/طه) در راستاي تبعيت لفظ از معني تا مرز هنجار شکني به منظور تجسم بخشي سايه هاي محتوا در تعبير، قابل توجيه است. زيرا محتواي آيه بر دو محور مي چرخد: يکي اتهام ساحريت به موسي و هارون،ديگري زير پا نهادن راه و رسم و آيين بهي است.چنانچه دقت شود شبح و

8d742dcb 6ae0 45c3 8261 1dc014fcd75d - تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

m702 - تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)
تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

 

نويسنده:دکتر محمد فاضلي*

 

با توجه به آنچه گفته آمد، مي توان به اصل مساله بازگشت و يادآورشد که (آيه ي 63/طه) در راستاي تبعيت لفظ از معني تا مرز هنجار شکني به منظور تجسم بخشي سايه هاي محتوا در تعبير، قابل توجيه است. زيرا محتواي آيه بر دو محور مي چرخد: يکي اتهام ساحريت به موسي و هارون،ديگري زير پا نهادن راه و رسم و آيين بهي است.چنانچه دقت شود شبح و سايه ي اين محتوا در شکل موجود آيه منعکس است،زيرا ساحريت يعني نمود و بروزي که در متعارف ظاهري نمي گنجد و در چهارچوب و مقررات معمول جاي نگيرد. ترديدي نيست که ظهور «هذان » با همين شکل پشت سر «ان» شبحي غير متعارف را نشان مي دهد که گويا در راستاي اتهام موسي و هارون پيش مي رود،ازسوي ديگر حضور شکل غير متعارف «هذان» و کنار زدن شکل «هذين» که متعارف و معمول و اصل است يادآور زير پا نهادن محور دوم آيه باشد که «طريقه ي مثلي» است و ادعا شده که به وسيله دو ساحر درخطر قرار دارد.
ديگر مورد از صورتگري مبتني بر هنجارشکني تعبير «ضيزي» – به معني شگفت آور و عجيب و غريب – و انتخاب اين واژه ي نامتعارف به جاي يکي از دو کلمه ي اخير در آيات (الکم الذکر و له الانثي / تلک اذا قسمه ضيزي) (21 و 22 النجم) – آيا شما را فرزندان پسر و خدا را دختراست،چنين تقسيمي شگفت آور و عجيب است.
درونمايه ي آيه تعجب و شگفتي از کار مشرکان است،و تقسيم فرزندان برمبناي جنسيت بين خود و خداوند. واژه ي «ضيزي» لغتي است تا حدودي غريب و نامتعارف در تداول اهل زبان،از اين روي استعمال آن خالي از هنجار شکني نيست. اما با توجه به برخورد نابخردانه ي مشرکان، پندار و باور جاهلانه ي خود در اين تقسيم عجيب، و ارزيابيهاي نادرست در مورد دختر و پسر؛انتخاب اين واژه ي غريب و نا آشنا و تعبير هنجارشکني که بانگ تعجب و غربت را بر مي آورد، به خوبي تجسم بخش حالت و رفتار عجيب و غريب آن گمشدگان است،و به منزله ي جامه ي مناسب بر تن بازيگري که نقش وي را در اداي وظيفه اش جذاب تر و جاندار تر مي کند، و نگيني در کلام مي ماند که هنجار شکني را به فراهنجاري مبدل مي سازد (محمد فاضلي: دراسه و نقد في مسائل بلاغيه هامه؛ ص 31)
در بخش دوم اين گفتار که صورتگري هاي قرآن آميخته با معني متعارف است به دو نمونه بسنده مي شود. يکي در ارتباط با تعريفات قرآني است،و ديگري در ارتباط با نهادن داغ ننگ بر پيشاني «مشبه».
پيش از اين که به تحليل و تبيين صورتگري نمونه هاي پرداخته شود،لازم مي دانم اشاراتي مختصر به مراد از تعريفات قرآني داشته باشم.
تصور غالب از عنوان «تعريف» يا «تعريفات» به وقت مطرح شدن،مفاهيمي ذهني است که مصطلحات علمي را در برگرفته؛ يا تفسيرهايي لغوي است که فرهنگهاي بدان پرداخته اند، در حالي که مراد از تعريفات قرآني هيچ کدام از آنها نيست.زيرا چنانچه ملاحظه مي شود قرآن در دايره و گستره ي خود مسائل، موضوعات،و پديده هاي متنوعي را مطرح مي کند و در ارتباط با آنها ارزشها و معيارها و اغراضي خاص را يادآور مي شود، و بر مبناي اين يادآوري به تفسير و تعريف پديده مي پردازد،ازآن جمله تعريف «بر» است در آيه ي (177/بقره):
(ليس البر ان تولوا و جوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الکتاب و النبيين و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلاه و آتي الزکاه و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين في الباساء و الضراء و حين الباس اولئک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون.)
همان طور که مشاهده مي شود در اين آيه «بر» برمجموعه اي از ارزشها چون : ايمان به خدا و روز رستاخير و کتب آسماني و پيامبران،و دادن گزيده مال به خويشاوندان و يتيمان و تهيدستان و درماندگان و نيازمندان و بندگان ،به پاي داشتن نماز،پرداخت زکات، وفاي به عهد، و شکيبايي در سختي و گرفتاري، اطلاق شده است و واژه ي مورد نظر در برابر اين مجموعه آمده که نشان دهنده آنست قرآن «بر» را مساوي با مجموعه ي فوق مي داند.
تعريفهاي قرآن در اشکال و قالبهاي مختلفي ارائه شده است از آن جمله: يکي اسلوب تمثيل باشد که «معرف» مستقيماً تبيين نمي شود بلکه از راه ارائه نظاير و اشباه، غرض تحصيل مي گردد؛مانند آيه ي (18/ابراهيم):
(مثل الذين کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف لايقدرون مما کسبوا علي شي ء ذلک هو الضلال البعيد.)
چنان که ملاحظه مي شود در اين آيه «اعمال» تعريف شده اما نه به شيوه ي منطقيان با جنس و فصل و در محدوده ي حد تام يا ناقص،و نه بر شيوه ي لغويان با تفسير مستقيم مفهوم کلمه، بلکه با عرضه ي آن در تصويري عميق،پويا و متحرک و تجسم بخش «معرف» توام با انبوهي از لطائف و اشارات به شرح زير:
اولا: «مشبه »«اعمال» مطلق نيست بلکه از راه اضافه «مقيد» شده و قيد آن در تحليل نکته ها بر زبان دارد،زيرا مصداق «هم» مضاف اليه،«الذين کفروا بربهم» است که سايه ها و هاله هاي زيرا را القا مي کند:
الف) «الذين» تداعي بخش ملحوظ ذهني فراموش نشده اي است که شنونده را به اشتياق و تلاش براي دست يابي به شناخت آن مي کشاند،و دست يابي جز با جمله اي به قول عبدالقاهر: «قد سبق من السامع علم بها» (دلائل الاعجاز 1413هـ – 1992م، ص 200) ميسر نگردد.(1)
ب) «کفروا» همان جمله ي مورد انتظاري است که از عمل خلاف فطرت، و پوشاندن و کتمان و انکار اصل و حقيقت خبر مي دهد.
ج) «ربهم» القا کننده ي سايه هايي از پديد آورنده و رشد دهنده،مالک و سيد،و ولي همان سفله گان مي باشد.
ترديدي نيست کردار و رفتار چنين کساني – که در حجاب خلاف فطرت، و کتمان اصل و حقيقت،و زير پا نهادن ارزشها فرو رفته اند – نتيجه اي به بار نياورد، و در وادي گمراهي و سرگرداني جز رنج و زحمت محصولي ندهد.
و به قول سيد قطب (في ظلال القرآن: 1368هـ 1967م 13/صص 147-148):«فالاعمال التي لاتقوم علي قاعده من الايمان و لايمسکها العروه الوثقي التي تصل العمل بالباعث و تصل الباعث بالله مفککه کالهباء و الرماد لاقوام لها و لانظام.
فليس المعول عليه هو العمل و لکن باعث العمل،فالعمل حرکه اليه لايفترق فيها الانسان عن الاله الا بالباعث و القصد و الغايه.انما الاعمال بالنيات.»
اعمال بدون انگيزه و ايمان فاقد ارزش است – کرداري که بر پايه ايمان نباشد و دستاويزي محکم آن را به انگيزه پيوند ندهد، و انگيزه را به خدا نرساند،گردوغباري پراکنده مي ماند که نه پايدار است و نه منظم،عمل بدون انگيزه ارزش ندارد، زيرا «عمل» حرکتي فيزيکي است که در آن انسان و ابزار فرقي ندارند مگر در سايه ي انگيزه و نيت و قصد، چون ارزش عمل تنها از نيت مي خيزد.
ثانيا: از جانب «مشبه به» خصوصيات زير قابل تامل و توجه است:
الف ) در شخص «رماد» اين ويژگيها چشم گير است :
1- «رماد» سمبل مرگ و فقدان حيات و انهدام بنيان پيشين است.
2- «رماد» سمبل بي ارزشي و بي مقداري و رنگ باختگي است.
3- «رماد» سمبل پراکندگي و آرد شدن و فقدان نظم شکلي است.
ب) پس ازمطالعه ي «رماد» نقش قيد «اشتدت به الريح» جالب توجه است، زيرا شبح موجودي پودري و فاقد نظام شکلي را به تصوير مي کشد که در معرض طوفان شديدي قرارگرفته که بر آن مي تازد و به ديارعدمش مي فرستد.
ج) کمال اين تاخت و تاز را در قيد دوم «في يوم عاصف» مشاهده مي کنيم که طوفان را در سرتاسر روز ادامه مي دهد، و از دوام و استمرار برخوردار مي کند.
آن گاه نتيجه ي اين تصوير زيباي دقيق متحرک را براي کافران در «لايقدرون مما کسبوا علي شي ء» مي يابيم.
ديگر نمونه ي تصوير قرآني که داغ ننگ بر پيشاني «مشبه» را تجسم مي بخشد (فما لهم عن التذکره معرضين / کانهم حمر مستنفره / فرت من قسوره) از سوره ي «مدثر» است.
چنانکه ملاحظه مي شود در اين آيات فرار و گريز از دعوت به ايمان، و واکنش منکران در برابر آن، در تصويري زيبا و متحرک و پر از نکته به نمايش گذاشته شده است که در ذيل به تحليل آن پرداخته مي شود:
نکته ي اول: شروع صورتگري است در فضايي شگفت انگيز از گريز شديد در برابر دعوت به ايمان و آگاهي.
نکته ي دوم: نمايش حالت گريز و فرار است در تصويري پويا و زنده، عميق و دقيق، و تهکم آميز و کوبنده.
نکته سوم: تجسم شرمندگي و سرافکندگي، نقش بستن داغ ننگ بلاهت و حماقت بر پيشاني فراريان،و راست آمدن نماد کودني و بي خردي در حق آنان.
نکته چهارم: تکريم و تعزيز ذکر و دعوت ديني است و خوار داشتن و کشتن کبر و نخوت.
نکته آخر: هماهنگيو سازگاري اعجاب انگيزادوات و اسباب اين تصوير با فضاي معنوي آن است.زيرا اولاً :چنانچه در جاي خود مقرراست «کان» در ميان ادوات و کلماتي که مفيد و تشبيه اند اتحاد بيشتري را بين «مشبه» و «مشبه به» مي رساند، و اين مطلب در آيه ي (42، النمل):
(فلما جاءت قيل اهکذا عرشک قالت کانه هو) به خوبي منعکس است؛
ثانياً : واژه ي «حمر» در ميان ديگر جمعهاي کلمه چون : حمير، احمره و حمر از توالي حرکات بيشتر برخوردار است و متناسب با تداعي و نمايش سرعت در گريز و فرار، و هم نوا با صداي کوبيدن پا بر زمين در رميدن ،
ثالثا: واژه ي «مستنفره» که از باب استفعال است شبح موجودي سخت گريزان بالطبع را مي نمايد که گويا هر دم از خود مي خواهد تا وي را در جمع کردن دست و پا و جستن از جا ياري دهد. (کشاف. 656/4)
رابعاً: گزينش فعل «فر» در ميان هم رديفهاي قرآني خود چون «ابق» و «ناص» و «هرب» است که از تناسب بيشتري خبر مي دهد،زيرا «ابق» ويژه ي «برده اي » است که پنهاني سيدش را ترک گويد، اما نه از سر ترس و سختي کار؛
و «ناص» رفت و آمد توام با اضطراب را مي رساند؛
و «هرب» دور شدن و گريختن پنهاني را افاده کند؛
اما «فر» در هاله اي از ظهور و وحشت و سرعت فرو رفته که همنواتر و دمسازتر است (الترادف في القران: 136-139)
خامساً : «قسوره» که از معاني آن شير است هيمنه و شکوهي خاص تداعي مي کند و که با «تذکره» تناسب دارد.
سادساً : از جنبه موسيقي کلام نقش حرف «ر» را که غلطيدن و لرزيدن مداوم در کام را (20) به وقت تلفظ به همراه دارد و صحنه ي فرار را در آهنگ خود به نمايش مي گذارد نبايد فراموش کرد،شايد تکرار اين حرف در بيشتر کلمات تصوير مورد نظر تاکيدي براهميت نقش موثر آن باشد.
سابعاً: تشديد در «فر» براي نمايش شدت سرعت و گريز، و صداي پر صلابت «ق» براي ايجاد رعب و هراس نکته ي آخر اين تصوير پويا و زيبا و متحرک است.

پی نوشت ها :
 

*استاد زبان و ادبيات عرب دانشگاه آزاد اسلامي مشهد
1.لامر الاعجاز:200.
 

فهرست منابع :
1- ابن جني ابوالفتح عثمان :الخصائص، تحقيق محمد علي النجار 1371 هـ و 1952 م نشر دارالکتاب العربي بيروت لبنان.
2- ابوزرعه، عبدالرحمن بن محمد، حجه القراء ات؛تحقيق سعيد الافغاني،چاپ چهارم،1404 هـ 1984 موسسه الرساله، بيروت.
3-زمخشري محمود بن عمر : الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاتاويل في وجوه التاويل، بي تا.
4- طبرسي، فضل بن حسن،ابوعلي: مجمع البيان في تفسير القرآن، 1403 هـ منشورات مکتبه آيه الله المرعشي، قم – ايران.
5- طوسي :ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسي:التبيان في تفسيرالقرآن (بي تا) نشر داراحياء التراث العربي،بيروت – لبنان.
6-عبدالقاهر جرجاني،عبدالرحمن بن محمد،ابوبکر: دلائل الاعجاز 1413هـ 1992م تحقيق محمد شاکر نشر المطبعه المدني، قاهره، دارالمدني، جده.
7- فاضلي محمد: دراسه و نقد في بلاغيه هامه، 1376، انتشارات دانشگاه مشهد، چاپ دوم.
8- فاضلي محمد: مجله ي ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد 1380 شماره ي بهار و تابستان.
9- فخر رازي،محمد بن عمربن حسين القرشي، التفسير الکبير (بي تا) نشر داراحياء الثراث العربي.
10- محي الدين شيخ زاده: حاشيه بيضاوي (بي تا) نشرالمکتبه الاسلاميه،دياربکر، ترکيه.
نشريه پايگاه نور،شماره 20.

 

تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

با توجه به آنچه گفته آمد، مي توان به اصل مساله بازگشت و يادآورشد که (آيه ي 63/طه) در راستاي تبعيت لفظ از معني تا مرز هنجار شکني به منظور تجسم بخشي سايه هاي محتوا در تعبير، قابل توجيه است. زيرا محتواي آيه بر دو محور مي چرخد: يکي اتهام ساحريت به موسي و هارون،ديگري زير پا نهادن راه و رسم و آيين بهي است.چنانچه دقت شود شبح و

8d742dcb 6ae0 45c3 8261 1dc014fcd75d - تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

m702 - تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)
تاملي در صورتگري هاي قرآني (2)

 

نويسنده:دکتر محمد فاضلي*

 

با توجه به آنچه گفته آمد، مي توان به اصل مساله بازگشت و يادآورشد که (آيه ي 63/طه) در راستاي تبعيت لفظ از معني تا مرز هنجار شکني به منظور تجسم بخشي سايه هاي محتوا در تعبير، قابل توجيه است. زيرا محتواي آيه بر دو محور مي چرخد: يکي اتهام ساحريت به موسي و هارون،ديگري زير پا نهادن راه و رسم و آيين بهي است.چنانچه دقت شود شبح و سايه ي اين محتوا در شکل موجود آيه منعکس است،زيرا ساحريت يعني نمود و بروزي که در متعارف ظاهري نمي گنجد و در چهارچوب و مقررات معمول جاي نگيرد. ترديدي نيست که ظهور «هذان » با همين شکل پشت سر «ان» شبحي غير متعارف را نشان مي دهد که گويا در راستاي اتهام موسي و هارون پيش مي رود،ازسوي ديگر حضور شکل غير متعارف «هذان» و کنار زدن شکل «هذين» که متعارف و معمول و اصل است يادآور زير پا نهادن محور دوم آيه باشد که «طريقه ي مثلي» است و ادعا شده که به وسيله دو ساحر درخطر قرار دارد.
ديگر مورد از صورتگري مبتني بر هنجارشکني تعبير «ضيزي» – به معني شگفت آور و عجيب و غريب – و انتخاب اين واژه ي نامتعارف به جاي يکي از دو کلمه ي اخير در آيات (الکم الذکر و له الانثي / تلک اذا قسمه ضيزي) (21 و 22 النجم) – آيا شما را فرزندان پسر و خدا را دختراست،چنين تقسيمي شگفت آور و عجيب است.
درونمايه ي آيه تعجب و شگفتي از کار مشرکان است،و تقسيم فرزندان برمبناي جنسيت بين خود و خداوند. واژه ي «ضيزي» لغتي است تا حدودي غريب و نامتعارف در تداول اهل زبان،از اين روي استعمال آن خالي از هنجار شکني نيست. اما با توجه به برخورد نابخردانه ي مشرکان، پندار و باور جاهلانه ي خود در اين تقسيم عجيب، و ارزيابيهاي نادرست در مورد دختر و پسر؛انتخاب اين واژه ي غريب و نا آشنا و تعبير هنجارشکني که بانگ تعجب و غربت را بر مي آورد، به خوبي تجسم بخش حالت و رفتار عجيب و غريب آن گمشدگان است،و به منزله ي جامه ي مناسب بر تن بازيگري که نقش وي را در اداي وظيفه اش جذاب تر و جاندار تر مي کند، و نگيني در کلام مي ماند که هنجار شکني را به فراهنجاري مبدل مي سازد (محمد فاضلي: دراسه و نقد في مسائل بلاغيه هامه؛ ص 31)
در بخش دوم اين گفتار که صورتگري هاي قرآن آميخته با معني متعارف است به دو نمونه بسنده مي شود. يکي در ارتباط با تعريفات قرآني است،و ديگري در ارتباط با نهادن داغ ننگ بر پيشاني «مشبه».
پيش از اين که به تحليل و تبيين صورتگري نمونه هاي پرداخته شود،لازم مي دانم اشاراتي مختصر به مراد از تعريفات قرآني داشته باشم.
تصور غالب از عنوان «تعريف» يا «تعريفات» به وقت مطرح شدن،مفاهيمي ذهني است که مصطلحات علمي را در برگرفته؛ يا تفسيرهايي لغوي است که فرهنگهاي بدان پرداخته اند، در حالي که مراد از تعريفات قرآني هيچ کدام از آنها نيست.زيرا چنانچه ملاحظه مي شود قرآن در دايره و گستره ي خود مسائل، موضوعات،و پديده هاي متنوعي را مطرح مي کند و در ارتباط با آنها ارزشها و معيارها و اغراضي خاص را يادآور مي شود، و بر مبناي اين يادآوري به تفسير و تعريف پديده مي پردازد،ازآن جمله تعريف «بر» است در آيه ي (177/بقره):
(ليس البر ان تولوا و جوهکم قبل المشرق و المغرب و لکن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الکتاب و النبيين و آتي المال علي حبه ذوي القربي و اليتامي و المساکين و ابن السبيل و السائلين و في الرقاب و اقام الصلاه و آتي الزکاه و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرين في الباساء و الضراء و حين الباس اولئک الذين صدقوا و اولئک هم المتقون.)
همان طور که مشاهده مي شود در اين آيه «بر» برمجموعه اي از ارزشها چون : ايمان به خدا و روز رستاخير و کتب آسماني و پيامبران،و دادن گزيده مال به خويشاوندان و يتيمان و تهيدستان و درماندگان و نيازمندان و بندگان ،به پاي داشتن نماز،پرداخت زکات، وفاي به عهد، و شکيبايي در سختي و گرفتاري، اطلاق شده است و واژه ي مورد نظر در برابر اين مجموعه آمده که نشان دهنده آنست قرآن «بر» را مساوي با مجموعه ي فوق مي داند.
تعريفهاي قرآن در اشکال و قالبهاي مختلفي ارائه شده است از آن جمله: يکي اسلوب تمثيل باشد که «معرف» مستقيماً تبيين نمي شود بلکه از راه ارائه نظاير و اشباه، غرض تحصيل مي گردد؛مانند آيه ي (18/ابراهيم):
(مثل الذين کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الريح في يوم عاصف لايقدرون مما کسبوا علي شي ء ذلک هو الضلال البعيد.)
چنان که ملاحظه مي شود در اين آيه «اعمال» تعريف شده اما نه به شيوه ي منطقيان با جنس و فصل و در محدوده ي حد تام يا ناقص،و نه بر شيوه ي لغويان با تفسير مستقيم مفهوم کلمه، بلکه با عرضه ي آن در تصويري عميق،پويا و متحرک و تجسم بخش «معرف» توام با انبوهي از لطائف و اشارات به شرح زير:
اولا: «مشبه »«اعمال» مطلق نيست بلکه از راه اضافه «مقيد» شده و قيد آن در تحليل نکته ها بر زبان دارد،زيرا مصداق «هم» مضاف اليه،«الذين کفروا بربهم» است که سايه ها و هاله هاي زيرا را القا مي کند:
الف) «الذين» تداعي بخش ملحوظ ذهني فراموش نشده اي است که شنونده را به اشتياق و تلاش براي دست يابي به شناخت آن مي کشاند،و دست يابي جز با جمله اي به قول عبدالقاهر: «قد سبق من السامع علم بها» (دلائل الاعجاز 1413هـ – 1992م، ص 200) ميسر نگردد.(1)
ب) «کفروا» همان جمله ي مورد انتظاري است که از عمل خلاف فطرت، و پوشاندن و کتمان و انکار اصل و حقيقت خبر مي دهد.
ج) «ربهم» القا کننده ي سايه هايي از پديد آورنده و رشد دهنده،مالک و سيد،و ولي همان سفله گان مي باشد.
ترديدي نيست کردار و رفتار چنين کساني – که در حجاب خلاف فطرت، و کتمان اصل و حقيقت،و زير پا نهادن ارزشها فرو رفته اند – نتيجه اي به بار نياورد، و در وادي گمراهي و سرگرداني جز رنج و زحمت محصولي ندهد.
و به قول سيد قطب (في ظلال القرآن: 1368هـ 1967م 13/صص 147-148):«فالاعمال التي لاتقوم علي قاعده من الايمان و لايمسکها العروه الوثقي التي تصل العمل بالباعث و تصل الباعث بالله مفککه کالهباء و الرماد لاقوام لها و لانظام.
فليس المعول عليه هو العمل و لکن باعث العمل،فالعمل حرکه اليه لايفترق فيها الانسان عن الاله الا بالباعث و القصد و الغايه.انما الاعمال بالنيات.»
اعمال بدون انگيزه و ايمان فاقد ارزش است – کرداري که بر پايه ايمان نباشد و دستاويزي محکم آن را به انگيزه پيوند ندهد، و انگيزه را به خدا نرساند،گردوغباري پراکنده مي ماند که نه پايدار است و نه منظم،عمل بدون انگيزه ارزش ندارد، زيرا «عمل» حرکتي فيزيکي است که در آن انسان و ابزار فرقي ندارند مگر در سايه ي انگيزه و نيت و قصد، چون ارزش عمل تنها از نيت مي خيزد.
ثانيا: از جانب «مشبه به» خصوصيات زير قابل تامل و توجه است:
الف ) در شخص «رماد» اين ويژگيها چشم گير است :
1- «رماد» سمبل مرگ و فقدان حيات و انهدام بنيان پيشين است.
2- «رماد» سمبل بي ارزشي و بي مقداري و رنگ باختگي است.
3- «رماد» سمبل پراکندگي و آرد شدن و فقدان نظم شکلي است.
ب) پس ازمطالعه ي «رماد» نقش قيد «اشتدت به الريح» جالب توجه است، زيرا شبح موجودي پودري و فاقد نظام شکلي را به تصوير مي کشد که در معرض طوفان شديدي قرارگرفته که بر آن مي تازد و به ديارعدمش مي فرستد.
ج) کمال اين تاخت و تاز را در قيد دوم «في يوم عاصف» مشاهده مي کنيم که طوفان را در سرتاسر روز ادامه مي دهد، و از دوام و استمرار برخوردار مي کند.
آن گاه نتيجه ي اين تصوير زيباي دقيق متحرک را براي کافران در «لايقدرون مما کسبوا علي شي ء» مي يابيم.
ديگر نمونه ي تصوير قرآني که داغ ننگ بر پيشاني «مشبه» را تجسم مي بخشد (فما لهم عن التذکره معرضين / کانهم حمر مستنفره / فرت من قسوره) از سوره ي «مدثر» است.
چنانکه ملاحظه مي شود در اين آيات فرار و گريز از دعوت به ايمان، و واکنش منکران در برابر آن، در تصويري زيبا و متحرک و پر از نکته به نمايش گذاشته شده است که در ذيل به تحليل آن پرداخته مي شود:
نکته ي اول: شروع صورتگري است در فضايي شگفت انگيز از گريز شديد در برابر دعوت به ايمان و آگاهي.
نکته ي دوم: نمايش حالت گريز و فرار است در تصويري پويا و زنده، عميق و دقيق، و تهکم آميز و کوبنده.
نکته سوم: تجسم شرمندگي و سرافکندگي، نقش بستن داغ ننگ بلاهت و حماقت بر پيشاني فراريان،و راست آمدن نماد کودني و بي خردي در حق آنان.
نکته چهارم: تکريم و تعزيز ذکر و دعوت ديني است و خوار داشتن و کشتن کبر و نخوت.
نکته آخر: هماهنگيو سازگاري اعجاب انگيزادوات و اسباب اين تصوير با فضاي معنوي آن است.زيرا اولاً :چنانچه در جاي خود مقرراست «کان» در ميان ادوات و کلماتي که مفيد و تشبيه اند اتحاد بيشتري را بين «مشبه» و «مشبه به» مي رساند، و اين مطلب در آيه ي (42، النمل):
(فلما جاءت قيل اهکذا عرشک قالت کانه هو) به خوبي منعکس است؛
ثانياً : واژه ي «حمر» در ميان ديگر جمعهاي کلمه چون : حمير، احمره و حمر از توالي حرکات بيشتر برخوردار است و متناسب با تداعي و نمايش سرعت در گريز و فرار، و هم نوا با صداي کوبيدن پا بر زمين در رميدن ،
ثالثا: واژه ي «مستنفره» که از باب استفعال است شبح موجودي سخت گريزان بالطبع را مي نمايد که گويا هر دم از خود مي خواهد تا وي را در جمع کردن دست و پا و جستن از جا ياري دهد. (کشاف. 656/4)
رابعاً: گزينش فعل «فر» در ميان هم رديفهاي قرآني خود چون «ابق» و «ناص» و «هرب» است که از تناسب بيشتري خبر مي دهد،زيرا «ابق» ويژه ي «برده اي » است که پنهاني سيدش را ترک گويد، اما نه از سر ترس و سختي کار؛
و «ناص» رفت و آمد توام با اضطراب را مي رساند؛
و «هرب» دور شدن و گريختن پنهاني را افاده کند؛
اما «فر» در هاله اي از ظهور و وحشت و سرعت فرو رفته که همنواتر و دمسازتر است (الترادف في القران: 136-139)
خامساً : «قسوره» که از معاني آن شير است هيمنه و شکوهي خاص تداعي مي کند و که با «تذکره» تناسب دارد.
سادساً : از جنبه موسيقي کلام نقش حرف «ر» را که غلطيدن و لرزيدن مداوم در کام را (20) به وقت تلفظ به همراه دارد و صحنه ي فرار را در آهنگ خود به نمايش مي گذارد نبايد فراموش کرد،شايد تکرار اين حرف در بيشتر کلمات تصوير مورد نظر تاکيدي براهميت نقش موثر آن باشد.
سابعاً: تشديد در «فر» براي نمايش شدت سرعت و گريز، و صداي پر صلابت «ق» براي ايجاد رعب و هراس نکته ي آخر اين تصوير پويا و زيبا و متحرک است.

پی نوشت ها :
 

*استاد زبان و ادبيات عرب دانشگاه آزاد اسلامي مشهد
1.لامر الاعجاز:200.
 

فهرست منابع :
1- ابن جني ابوالفتح عثمان :الخصائص، تحقيق محمد علي النجار 1371 هـ و 1952 م نشر دارالکتاب العربي بيروت لبنان.
2- ابوزرعه، عبدالرحمن بن محمد، حجه القراء ات؛تحقيق سعيد الافغاني،چاپ چهارم،1404 هـ 1984 موسسه الرساله، بيروت.
3-زمخشري محمود بن عمر : الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الاتاويل في وجوه التاويل، بي تا.
4- طبرسي، فضل بن حسن،ابوعلي: مجمع البيان في تفسير القرآن، 1403 هـ منشورات مکتبه آيه الله المرعشي، قم – ايران.
5- طوسي :ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسي:التبيان في تفسيرالقرآن (بي تا) نشر داراحياء التراث العربي،بيروت – لبنان.
6-عبدالقاهر جرجاني،عبدالرحمن بن محمد،ابوبکر: دلائل الاعجاز 1413هـ 1992م تحقيق محمد شاکر نشر المطبعه المدني، قاهره، دارالمدني، جده.
7- فاضلي محمد: دراسه و نقد في بلاغيه هامه، 1376، انتشارات دانشگاه مشهد، چاپ دوم.
8- فاضلي محمد: مجله ي ادبيات دانشگاه فردوسي مشهد 1380 شماره ي بهار و تابستان.
9- فخر رازي،محمد بن عمربن حسين القرشي، التفسير الکبير (بي تا) نشر داراحياء الثراث العربي.
10- محي الدين شيخ زاده: حاشيه بيضاوي (بي تا) نشرالمکتبه الاسلاميه،دياربکر، ترکيه.
نشريه پايگاه نور،شماره 20.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد