تبيين أسکافي برايِ إنزال بر و إنزال به سوي در قرآن
واژهي «إنزال» در موارد زيادي در قرآن به کار رفته است. کاربردهاي اين واژه طيف وسيعي از پديدههاي طبيعي از نزول باران گرفته تا پديدههاي غيرطبيعي مانندِ نزول وحي را در برميگيرد. در موارد مربوط به وحي،
نويسنده: عليرضا قائمينيا
واژهي «إنزال» در موارد زيادي در قرآن به کار رفته است. کاربردهاي اين واژه طيف وسيعي از پديدههاي طبيعي از نزول باران گرفته تا پديدههاي غيرطبيعي مانندِ نزول وحي را در برميگيرد. در موارد مربوط به وحي، اين واژه با دو حرف مختلفِ «علي» و «الي» به کار رفته است. پيداست که از لحاظ شناختي، هر يک از اين حروف مفهومسازي متفاوتي را در بردارند. زبانشناسان عرب هم معاني متفاوتي براي آنها ذکر کردهاند. «علي» بر فوقيت و «الي» بر پايان و نهايت سير دلالت دارد. نخست مواردي از آيات را ميآوريم:
قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (1)
بگوييد: «ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسي و عيسي داده شده، و به آنچه به همه پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده، ايمان آوردهايم؛ ميان هيچ يک از ايشان فرق نميگذاريم؛ و در برابر او تسليم هستيم».
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا (2)
ما اين کتاب را به حق به تو نازل کرديم، تا ميان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوري کني، و زنهار جانبدار خيانتکاران مباش.
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ (3)
ما [اين] کتاب را به حق به سوي تو فرود آورديم، پس خدا را – در حالي که اعتقاد [خود] را براي او خالص کنندهاي – عبادت کن.
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ (4)
ما اين کتاب را براي [رهبري] مردم به حق بر تو فرستاديم. پس هر کس هدايت شود، به سمت خود اوست، و هر کس بيراهه رود، تنها به زيان خودش گمراه ميشود، و تو بر آنها وکيل نيستي.
اسکافي در تبيين اينگونه موارد گفته است که «علي» بر فوقيت و مجييء از فوق دلالت دارد. پس از جهات شش گانه (بالا و پائين، چپ و راست و …) به يک جهت اختصاص دارد؛ اما «الي» بر منتها و نقطهي پايان دلالت دارد. نقطهي پايان هم نسبت به هر يک از شش جهت امکانپذير است؛ چرا که حرکت چيزي به سوي چيز ديگر ممکن است از بالا يا پايين يا غيره باشد. پس «الي»، برخلاف «علي»، به جهت خاصي اختصاص ندارد. در مواردي که به انزال وحي به انبيا مربوط ميشود، «علي» مناسب است؛ زيرا وحي به آنها نازل شده است. تعبير «انزلنا عليک» بر اين نکته دلالت دار که وحي از جانب فوق آمده است. در اکثر مواردي که انزال بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مطرح شده، با «علي» متعدي شده است و در اکثر مواردي که انزال بر مردم مطرح شده، با «الي» متعدي شده است؛ چرا که وحي بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از جانب فوق آمده، ولي بر مردم از جانب فوق نيامده است؛ بلکه آن حضرت وحي را به آنها انتقال داده است. پس سير وحي به آنها پايان يافته است.
بيترديد، برخي از موارد با اين تبيين سازگار نيست و در مورد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم «الي» به کار رفته است. از اين رو، تبيين فوق همهي موارد را در برنميگيرد. اسکافي در تکميل تبيين فوق اين نکته را ميافزايد که هرجا تعبير «انزلنا اليک» – در خطاب به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) – آمده است، تکليف آن حضرت مورد تأکيد قرار گرفته و در مورد چيزهايي که عالِم يک امت بايد براي آنها تبيين کند، به منزلهي امت خودش نازل شده است. مانندِ آيهي دوم از سورهي زمر (إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ) که خداوند در آن به اخلاص در عبادت امر فرموده است و مراد از آن، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امتش ميباشد و همهي آنها به انجام دادن اين امر مکلف هستند؛ يا در آيهي 44 سورهي نحل، خداوند آن حضرت را به تبيين آنچه بر روي نازل ساخته براي مردم امر فرموده است:
وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
بنابراين، در هر موردي که با «الي» متعدي ميشود، گويا بدين معناست که به جايي منتهي ميشود که ديگر پس از آن جايي در کار نيست و در هر موردي که با «علي» متعدي ميشود، گويا بدين معناست که برتري تو به اين است که آنچه را بر گردنت هست، ادا کني و انذار و بشارت دهي و غيره. (5)
تبيين اسکافي در دو نکته خلاصه ميشود:
1.وحي، مسير يکساني ندارد. در مورد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سير عمودي دارد و از بالا به پايين نازل ميشود؛ اما در مورد دوم، سير افقي دارد و از سوي آن حضرت به آنها انتقال داده ميشود. از اينرو، انزال در مورد اول با «علي» و در مورد دوم با «الي» متعدي ميشود.
2. در صورتي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به منزلهي امت نازل شود و مخاطب امري مشترک شود که هم امت و هم خود وي را در برميگيرد، يا در سياق امر به تبيين يا بشارت و انذار و مانندِ آن باشد، حرف «الي» به کار ميرود.
اين پرسش مطرح ميشود که آيا تبيين اسکافي با همهي موارد همخوان است؟ و آيا در همهي موارد درست از کار درميآيد؟ توجه به آياتي که نخست آورديم نشان ميدهد که اين تبيين ناتمام است. دو آيهي سورهي زمر مشابه هم هستند، ولي در يکي – آيهي 2- با «الي» (إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ) و در ديگري – آيهي 41 – با «علي» (إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ…) آمده است. اسکافي در بيان تفاوت آنها قايل ميشود که در ظاهر آيهي دوم به معناي وعيد قصد شده و چيزي از ظاهر آن حذف شده و به همين جهت با «علي» آمده است؛ اما آيهي:
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا (6)
ما اين کتاب را به حق بر تو نازل کرديم، تا ميان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوري کني، و زنهار جانبدار خيانتکاران مباش.
که مشابه آيهي 41 سورهي زمر است، ولي از آنجا که ظاهر آن معناي وعيد را لازم گرفته، با «علي» آمده است. (7)
ميبينيم که خود اسکافي هم در پارهاي از موارد به سياق رجوع ميکند و آن قاعدهي کلي به تنهايي همهي موارد را تبيين نميکند.
قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (1)
بگوييد: «ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسي و عيسي داده شده، و به آنچه به همه پيامبران از سوي پروردگارشان داده شده، ايمان آوردهايم؛ ميان هيچ يک از ايشان فرق نميگذاريم؛ و در برابر او تسليم هستيم».
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا (2)
ما اين کتاب را به حق به تو نازل کرديم، تا ميان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوري کني، و زنهار جانبدار خيانتکاران مباش.
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ (3)
ما [اين] کتاب را به حق به سوي تو فرود آورديم، پس خدا را – در حالي که اعتقاد [خود] را براي او خالص کنندهاي – عبادت کن.
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ (4)
ما اين کتاب را براي [رهبري] مردم به حق بر تو فرستاديم. پس هر کس هدايت شود، به سمت خود اوست، و هر کس بيراهه رود، تنها به زيان خودش گمراه ميشود، و تو بر آنها وکيل نيستي.
اسکافي در تبيين اينگونه موارد گفته است که «علي» بر فوقيت و مجييء از فوق دلالت دارد. پس از جهات شش گانه (بالا و پائين، چپ و راست و …) به يک جهت اختصاص دارد؛ اما «الي» بر منتها و نقطهي پايان دلالت دارد. نقطهي پايان هم نسبت به هر يک از شش جهت امکانپذير است؛ چرا که حرکت چيزي به سوي چيز ديگر ممکن است از بالا يا پايين يا غيره باشد. پس «الي»، برخلاف «علي»، به جهت خاصي اختصاص ندارد. در مواردي که به انزال وحي به انبيا مربوط ميشود، «علي» مناسب است؛ زيرا وحي به آنها نازل شده است. تعبير «انزلنا عليک» بر اين نکته دلالت دار که وحي از جانب فوق آمده است. در اکثر مواردي که انزال بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مطرح شده، با «علي» متعدي شده است و در اکثر مواردي که انزال بر مردم مطرح شده، با «الي» متعدي شده است؛ چرا که وحي بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از جانب فوق آمده، ولي بر مردم از جانب فوق نيامده است؛ بلکه آن حضرت وحي را به آنها انتقال داده است. پس سير وحي به آنها پايان يافته است.
بيترديد، برخي از موارد با اين تبيين سازگار نيست و در مورد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم «الي» به کار رفته است. از اين رو، تبيين فوق همهي موارد را در برنميگيرد. اسکافي در تکميل تبيين فوق اين نکته را ميافزايد که هرجا تعبير «انزلنا اليک» – در خطاب به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) – آمده است، تکليف آن حضرت مورد تأکيد قرار گرفته و در مورد چيزهايي که عالِم يک امت بايد براي آنها تبيين کند، به منزلهي امت خودش نازل شده است. مانندِ آيهي دوم از سورهي زمر (إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ) که خداوند در آن به اخلاص در عبادت امر فرموده است و مراد از آن، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و امتش ميباشد و همهي آنها به انجام دادن اين امر مکلف هستند؛ يا در آيهي 44 سورهي نحل، خداوند آن حضرت را به تبيين آنچه بر روي نازل ساخته براي مردم امر فرموده است:
وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
بنابراين، در هر موردي که با «الي» متعدي ميشود، گويا بدين معناست که به جايي منتهي ميشود که ديگر پس از آن جايي در کار نيست و در هر موردي که با «علي» متعدي ميشود، گويا بدين معناست که برتري تو به اين است که آنچه را بر گردنت هست، ادا کني و انذار و بشارت دهي و غيره. (5)
تبيين اسکافي در دو نکته خلاصه ميشود:
1.وحي، مسير يکساني ندارد. در مورد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سير عمودي دارد و از بالا به پايين نازل ميشود؛ اما در مورد دوم، سير افقي دارد و از سوي آن حضرت به آنها انتقال داده ميشود. از اينرو، انزال در مورد اول با «علي» و در مورد دوم با «الي» متعدي ميشود.
2. در صورتي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به منزلهي امت نازل شود و مخاطب امري مشترک شود که هم امت و هم خود وي را در برميگيرد، يا در سياق امر به تبيين يا بشارت و انذار و مانندِ آن باشد، حرف «الي» به کار ميرود.
اين پرسش مطرح ميشود که آيا تبيين اسکافي با همهي موارد همخوان است؟ و آيا در همهي موارد درست از کار درميآيد؟ توجه به آياتي که نخست آورديم نشان ميدهد که اين تبيين ناتمام است. دو آيهي سورهي زمر مشابه هم هستند، ولي در يکي – آيهي 2- با «الي» (إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ) و در ديگري – آيهي 41 – با «علي» (إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ…) آمده است. اسکافي در بيان تفاوت آنها قايل ميشود که در ظاهر آيهي دوم به معناي وعيد قصد شده و چيزي از ظاهر آن حذف شده و به همين جهت با «علي» آمده است؛ اما آيهي:
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا (6)
ما اين کتاب را به حق بر تو نازل کرديم، تا ميان مردم به [موجب] آنچه خدا به تو آموخته داوري کني، و زنهار جانبدار خيانتکاران مباش.
که مشابه آيهي 41 سورهي زمر است، ولي از آنجا که ظاهر آن معناي وعيد را لازم گرفته، با «علي» آمده است. (7)
ميبينيم که خود اسکافي هم در پارهاي از موارد به سياق رجوع ميکند و آن قاعدهي کلي به تنهايي همهي موارد را تبيين نميکند.
پينوشتها:
1.بقره: 136.
2.نساء: 105.
3.زمر: 2.
4.زمر: 41.
5. ابيعبدالله محمدبن عبدالله الاسکافي؛ درّة التنزيل و غرّةالتأويل؛ صص 19 و 225.
6.نساء: 105.
7.همان؛ ص 226.
منبع مقاله :
قائمينيا، عليرضا؛ (1390)، معناشناسي شناختي قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشکده فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول