خانه » همه » مذهبی » تجربه‎ي ديني چه ارتباطي با شهود و مكاشفه دارد؟ آيا تجربه ديني توانايي اثبات مدعيات ديني را دارد؟

تجربه‎ي ديني چه ارتباطي با شهود و مكاشفه دارد؟ آيا تجربه ديني توانايي اثبات مدعيات ديني را دارد؟

امروزه با ارائه تفسيري مبهم از واژه تجربه ديني به «مواجهه با امري مطلق و متعالي»[1] و عموميّت بخشيدن به لوازم تفسير غربيان از آن، حتي وحي بر انبياء الهي را نيز امري بشري و آزمون‎پذير نزد اذهان (قابل تجربه براي همگان) معرفي مي‎كنند و موج طرح شبهاتي همچون زير سئوال بردن عصمت انبياء، وجود خطا در مقام تلقي و ابلاغ وحي، قصور تعاليم حياتي از حقيقت دين، بي‎نيازي از بعثت انبياء و شبهات ديگر شده است. در كتاب صراط‎هاي مستقيم، و کتابهايي که راجع به پلوراليسم ديني نوشته شده است، همه اديان مسبوق به كشف و تجربه‎اي غيبي، قدسي و وحياني از جانب انبياء شناخته شده و بيان مي‎گردد كه «…نه تنها آنان كه پيروان مهذب و مجاهدشان نيز حظي از وحي و تجربه باطني داشته‎اند».[2] در جاي ديگر آنقدر مرتبه وحي بر انبياء را پائين مي‎آورد كه حتي بر تدبر غريزي زنبور عسل مرتبه‎اي از وحي تشريعي انبياء اطلاق شده است. و مكاشفات عرفا را عين وحي بر انبياء به حساب مي‎آورد.[3] در حاليکه اينگونه مرزبندي معارف ديني و محدود كردن دايره ابزاري آن را به تجربه ديني عملي بسيار ناصواب است.
در پاسخ به اين گونه شبهات اولاً بايد در بيان چيستي تجربه ديني، ارتباط آن را با مكاشفات عرفا معلوم كرد؛ سپس در بيان بعد معرفت شناختي آن ميزان و محدوده معرفت بخشي آن را مشخص نمود.
واژة تجربه ديني اولين بار توسط شلاير ماخر (1834 ـ 1767 م) مطرح گرديد. پس از شكست عقل نظري در اثبات آموزه­هاي دين مسيحي، و مشاهده تعارض بين يافته‎هاي عقل با نظرياتي چون تثليث و در پاسخ به عمل گروي كانت،‌ كه اصالتي براي دين قايل نبود، شلاير ماخر مركز ثقل ايمان را از كتاب مقدس به درون قلب مؤمن ارجاع داد تا به گمان خويش اصل دين را از آسيب برهاند وي اصل دين را امري دست نيافتني دانست و تنها راه و ابزار كسب معارف ديني را دست‎يابي به تجربه ديني معرفي كرد. اين نظريه پس از حدود يك قرن بي‎توجهي توسط افرادي چون «رودلف اتو»، «واخ» رواج يافت. اما در تبيين اين نظريه ميان دين‎پژوهان مغرب زمين اختلاف نظرهايي پديد آمد: گروهي آن را صرفاً احساس اتّكا به حقيقتي فراطبيعي مي‎دانند و عقايد، اعمال ومناسك را صرفاً عكس العملي در مقابل آن بيان مي‎كنند. گروهي ديگر آن را نوعي ادراك شبيه ادراك حسي مي‎دانند كه تنها راه معرفت ما به خداوند مي‎باشد. گروه سوم تجربه‎اي را ديني مي‎دانند كه تجربه كننده به آن صبغة ديني داده باشد و از آنجايي كه امر تجربه شده، تبييني حسي ندارد آن را به امور فراطبيعي نسبت مي‎دهند تحقيق اين تجربه بر اساس هنجارها، باورها و فرهنگ تجربه كننده صورت مي‎گيرد. ايشان بيان مي‎كنند كه علت تفاوت ميان يافته‎هاي عرفا در آيين‎هاي گوناگون مربوط به تفاوت فرهنگ تجربه كنندگان است.[4]در بين اين سه تبيين ارايه شده تنها در تبيين دوم تجارب ديني معرفت‎زا بوده و از وجود حقيقت خارجي حكايت مي‎كنند با اين حال؛ در اين تبيين هيچ دليلي بر مطابقت پديده تجربه شده با واقعيت خارجي وجود ندارد. نهايت دلالت آن بر تجلّي جلوه يا بروز صورتي است به گونه‎اي كه اگر شخصي در يك تجربه روحاني نوري را از تجلّي خداوند مشاهده كرد اولاً: نمي‎تواند غير از وجود خداوند به كيفيت وجود او هم ـ مثلا به بُعد، صورت و صوت شيء ديده شده ـ شهادت دهد و ثانياً: معياري در خدا بودن آن شيء و خيالي نبودن آن وجود ندارد.
از سوي ديگر نظريه‎پردازان اين واژه، براي تجارب ديني مراتبي را ذكر مي‎كنند كه خالي از مناقشه نمي‎باشند.[5]گاه تفسيرهاي فردي ـ چون ارجاع مصائب وارده به گناهان خويش ـ را تجربه ديني مي‎دانند. گاه روياهاي ديني يا وقوع حوادثي را كه در انقلاب فرد مؤثر است تجربه ديني مي‎شمارند و گاهي از آن به احساس فرد در مقابل حضرت حق ـ در حال عبادت ـ يا هر حقيقت متعالي ديگر و پديد آمدن حقارت و خضوع تعبير مي‎كنند و از اين امور با الفاظي چون 1. تجارب تفسيري يا تعبيري[6] 2. تجارب شبه حسي؛[7] 3. تجارب وحياني[8] ( در اينجا منظور از وحي اعم از وحي بر انبيا انگاشته شده است و ملاك وحياني بودن تجارب، سبقه ديني داشتن آن است)؛ 4. تجارب احيا كننده؛[9] 5. تجارب مينوي[10] ياد مي‎كنند و در نهايت گزارش‎هاي عارفان از مكاشفات خويش را نيز به غلط قسم ديگري بر شمرده و نام تجارب عرفاني را بر آن مي‎نهند.
اين تقسيم بندي ـ جداي از اينكه دچار اشكال ساختاري تداخل بين اقسام مي‎باشد ـ در تبيين محتواي تجارب ديني نقش بسزايي را ايفا مي‎كند به گونه‎اي كه تنها ويژگي تجارب ديني را احياي ويژگي‎هاي عام احساس هيبت و حرمت؛ احساس فروتني، تقصير و طلب بخشش؛ ‌و احساس مسئوليت در جامعه بيان مي‎دارد و معرفتي در محدوده مدركات حسي و حالات رواني بر فرد تجربه كننده مي‎بخشد.
در مقابل مكاشفات قدسي عرفا كه از ديرباز در بين اديان گوناگون وجود داشته است، داعيان متفاوتي نيز از صدر اسلام در بين مسلمين داشته است و مؤيداتي از قرآن، سيره نبوي و طريق اهل بيت را پيش روي خود قرار داده­اند[11] بيان عرفاي اسلام عبارت است از: اطلاع برحقايقي از عالم كه در وراي حجاب قراردارند و خود بر دوگونه‎اند؛ الف: مكاشفات صوري كه از طريق حواس مثالي حاصل مي‎شود و منجر به مشاهده ارواح مثالي و نورهاي روحاني و اطلاع از آينده مي‎شود. پس مكاشفات صوري يا به حوادث دنيوي تعلق مي‎گيرد و يا متعلق به امور حقيقي اخروي و روحاني مي‎شود.
بايد توجه داشت كه اين مكاشفات در ابتدا با حواس ظاهري درك مي‎گردند اما به مرور زمان و متعالي شدن عارف از خواص مادي خالي شده و با حواس باطني درك مي‎گردد؛ ب: كشف معنوي كه فارق و مجرد از صور حقايق است و عبارت از ظهور معاني غيبي و حقايق عيني مي‎باشد اين قسم مراتبي دارد كه برحسب تفاوت استعداد عارفان، تا بالاترين مراتب حقيقت عالم به شهود در مي‎آيد.[12]آنچه از كلام عارفان در مورد مكاشفاتشان برمي‎آيد حكايت از وجود خصايصي در آنهاست كه مكاشفات را از سايرعلوم بشري جدا مي‎سازد به عنوان نمونه كشف را جز از طريق رفع حجب و تجلي حق بر قلب عارف ميسر نمي‎دانند. از اين رو مكاشفه ابزاري براي كسب معارف بشري به حساب مي‎آيد و از آنجايي كه با عقل و تجربه بدست نمي‎آيد و از سنخ علوم حضوري و غير اكتسابي و يا هبه‎اي الهي است و ناظر به وراي طبيعت مادي بوده و در مقام كشف خطا پذير نمي­باشد، ارزش بيشتري بر علوم عقلي و تجربي دارد اما از آنجايي كه حقيقت بالا با ظاهر دنيا قابل قياس نيست و واژگان، نشانه‎هايي براي ظواهر عالمند، توصيف حقايق مشاهده شده، بسيار مشكل مي‎باشد و در بيان و تفسير مكاشفه امكان خطا و اشتباه وجود دارد. از اين رو گزارش‎هايي صادق فرض مي‎شود كه با معيار عقل و وحي ارزيابي شده باشد و اگر مورد تأييد عارفان واصل بوده باشد تكذيب نمي‎گردد هرچند ممكن است برصدق آن نيز تكيه نشود.
حال كه اشاره‎اي كلي بر دو مقوله مكاشفه و تجربه‎ ديني گرديد مي‎توان بين آن دو چنين مقايسه‎اي انجام داد:
1.تجارب ديني عكس العملي در مقابل انحطاط عقلي و عملي ايمان مسيحي بوده است در صورتي كه مكاشفه، موجي است كه به موازات تعاليم ديني به راه افتاده و اثبات کننده محتواي آن تعاليم است.
2. تجارب ديني قابليت تجربه و‌ آزمون دوباره براي ديگران را دارا نمي‎باشد و هر تجربه‎اي مختص فرد تجربه كننده آن است در صورتي كه كشف در صورت رفع حجب بر افراد ديگر نيز حاصل مي‎شود.
3. عنصر تفسير در تمامي اقسام تجارب ديني وجود دارد و از آنجايي كه تفسير تابع شرايط زماني، فرهنگي و شخصي مفسر است احتمال وجود خطا در آن بسيار است و ملاكي بر صادق بودن امور تجربه شده وجود ندارد در صورتي كه با وجود عنصر تفسير در گزارش از مكاشفات، شرط و معيار صادق بودن امور يافته شده مطابقت آنها با عقل و وحي مي‎باشد.
4. در تمامي اقسام تجارب ديني عنصر حس دخيل است و از آنجايي كه حواس ظاهري خطاپذير مي‎باشند شيء تجربه شده حتي براي خود فرد تجربه كننده معرفت‎زا نمي‎باشند. اما مكاشفات عرفا كه با حواس باطني درك مي‎گردند فارق از خطا بوده و در مقام ادراك عارف را مالامال از يقين مي‎كنند.
5. در تجارب ديني امكان واقعي نبودن و خيالي بودن شيء تجربه شده وجود دارد پس اين گونه از تجارب حتي قدرت اثبات محتواي خويش را ندارند در صورتي كه مكاشفات از اموري حقيقي حكايت مي‎كنند و در هر مرحله‎اي از كمال، حقيقتي بر عارف منكشف مي‎شود.
در صورتي كه مكاشفات عرفا در هر مرحله‎اي، بر اساس متابعت از تعاليم ديني حاصل مي‎شود و از حقايقي پرده مي‎گشايد كه در متون ديني به آنها اشاره شده است پس قدرت اثبات مدعيات ديني را دارا مي‎باشند.
پس تجربه ديني نه تنها در حقيقت خود با مكاشفات و در مرحله عالي‎تر با وحي و الهام تفاوت بسيار دارد بلكه از بعد معرفت شناختي نيز نمي‎تواند معيار كاملي براي اثبات معرفت ديني ما باشد چرا كه اولاًَ: حاكي صادقي از حقيقت و رأي مادي نيست؛ ثانياً: در مقام ادراك، تفسير و ابلاغ محتمل به كذب بودن است.
و ثالثاً: به فرض قبول مطابقت تجربة ديني با مكاشفات عرفا و قبول امكان ارائه تفسير صحيح از آن ـ فقط در مكاشفات صوري اوّليه ـ ، در نهايت معرفتي فردي بوده و در صورت مطابقت با معارف ديني و عقلي مي‎تواند فقط به عنوان يك مؤيّد بر مدعيات ديني باشد. در صورتي كه مكاشفات عرفا در هر مرحله‎اي بر اساس متابعت از تعاليم ديني حاصل مي‎شود و از حقايقي پرده مي‎گشايد كه در متون ديني به آنها اشاره شده است پس قدرت اثبات مدعيات ديني را دارا مي‎باشند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ خسروپناه، عبدالحسين، کلام جديد، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه، 1381.
2ـ پيترسون، مايکل و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه سلطاني و نراقي، تهران، طرح نو.
3ـ قائمي نيا، عليرضا، تجربه ديني و گوهر دين، قم، دفتر تبليغات اسلامي.

پي نوشت ها:
[1] . سروش، عبدالكريم، صراط‎هاي مستقيم، طلوع آزادي، 1377، ص7.
[2] . همان، ص9.
[3] . همان، ص10.
[4] . حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)، 1380، ص51ـ54.
[5] . فعالي، محمد تقي، تجربه ديني و مكاشفه عرفاني، فصل دوم، دانش و انديشه معاصر، 1380.
[6] . تجاربي كه ديني بودن آن در گرو تفسير ديني از آن است.
[7] . تجاربي كه عناصر حسّي در آن دخيلند مانند رؤياهاي ديني.
[8] . آن دسته از تجارب وحياني كه به صورتي ناگهاني و بدون انتظار قبلي، فاعل تجربه را در برمي‎گيرد. آنچه ديني بودن آن را تضمين مي‎كند ارتباط آن با مفاهيم وحياني است.
[9] . در هنگام عبادات و اعمال ديني حاصل شده و اميد، قدرت، امنيت و تحرك را براي تجربه كننده به ارمغان مي‎آورد.
[10] . احساس حقارت در برابر جلال و عظمت خالق.
[11] . قمي، محسن و حسين زاده، محمد، مكاشفه و تجربه ديني، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، فصلنامه معرفت، ش19.
[12] . ر.ك: سعيدي روشن، محمد باقر، تحليل وحي از ديدگاه اسلام و مسيحيت، موسسه فرهنگي انديشه، 1375، ص52ـ56.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد