تجلي عاشورا و انقلاب حسيني در شعر شيعه(3)
تجلي عاشورا و انقلاب حسيني در شعر شيعه(3)
نويسنده: دكتر سيدحسين سيدي/هوشنگ استادي
4.كلمه و كلام در شعر عاشورايي و زبان و ساختار اين شعر
كلمه و واژه در فرهنگ وحي، نه يك واحد زباني صرف كه مظهر تجلي اسماء و صفات الهي و واسطه ي اتصال عالم اصغر با عالم اكبر، آينه ي منعكس كننده ي دوام فيض الهي و تداوم سريان زندگي و عشق در همه ي پديده ها و موجودات هستي است.
كلمه ي شعري در تجربه ي شاعر شيعي، از مرزهاي عادي در مي گذرد و به همراه تصوير و موسيقي و خيال و عاطفه به دنيايي گام مي نهد كه با روايت پيمان ازلي ولي الله و قلب عالم امكان، رايحه ي ماورايي مي يابد و زبان و كلام شعر متعهد شيعه را با ساختار لفظي و معنوي خاص، در مسير راستين خود قرار مي دهد.از اين پس، شعر شيعه با تصوير حماسه ي عاشورايي كمال مي يابد و به سبب زبان و قالب ويژه، ارزش هاي والا و درونمايه هاي اعتقادي را با شور و عاطفه و اندوه و نياز درهم مي آميزد و اسطوره اي برگونه ي حقايق مي آفريند.
سنت شكني در ساختار، انقلاب در مضمون و درونمايه، صدق عاطفه و شور دروني و هماهنگي كامل زبان تصويري با درونمايه ها، از ويژگي هاي برجسته در عرصه ي زبان و ساختار شعر عاشورايي به شمار مي رود.مصاديق و موارد انقلاب و نوآوري در مضمون، در بخش بررسي درونمايه هاي نوين شعر حماسي-آييني عاشورايي گذشت.
1-4.سنت شكني در ساختار
كميت در قصيده ميميه و بائيه ي خود، سال ها پيش از ابونواس-شاعر نوآور عصر عباسي اول-با عدول از ياد اطلال و دمن و سراي محبوب و باديه و صحرا، به ساختار شكني در قصيده ي كهن عربي پرداخت:
من لقلب متيّم مستهام غير ما صبوهٍ و لا احلام
(شبر، همان، ص183)
ترجمه:چه كسي به فرياد دل شيفته و مشتاقي مي رسد كه نه به دنبال ميل و هوا مي گردد و نه در پي آرزوست؟
طربت و ما شوقاً الي البيض اطرب ولا لعباً منّي و ذوالشّيب يلعب
(همان، ص185)ترجمه:با شور و اشتياق آمدم، اما نه براي خوبرويان سپيد اندام.آيا سالخورده اي چون من به بازي و سرگرمي مشغول مي گردد؟!
در واقع مقدمه قصايد او، فاقد گريه بر ويرانه هاست و تخلصي آغازين به موضوع اصلي قصيده به شمار مي رود.اين رويكرد در آغاز بسياري از اشعار عاشورايي دروه هاي بعد نيز به چشم مي خورد.
2-4.صدق عاطفه و شور دروني
صدق عاطفه و شور دروني به عنوان يكي از خصايص ذاتي شعر حماسي آييني عاشورايي، به همراه ساختار لفظي و معنوي و درونمايه و مضامين منحصر به فرد آن، شرر به خرمن جان عاشقان و مشتاقان حسيني مي زند و با يادآوري سوز عطش در كنار فرات، انتقام الهي و پيام خون شهيدان، اين شعر را با شور و شعور، قرين مي سازد.نمري اينگونه صادقانه و عاشقانه، عاطفه و شور دروني خويش را در توصيف رويداد جانگداز از كربلا به تصوير مي كشد:
متي يشفيك دمعك من همول و يبرد بقلبك من غليل
الا يا ربّ ذي حزن تعايا بصبر فاستراح الي العويل
قتيل ما قتيل بني زياد الا بابي و امّي من قتيل
(همان، ص209)
ترجمه:چه هنگام اشك هاي به شدت ريزانت، تو را شفا مي بخشد و گرماي
[داغ و رنج]قلبت را سرد مي سازد؟ هان!چه بسا اندوهگين كه از صبر و شكيبايي ناتوان گشته و با پناه بردن به گريه و شيون [بر تو]آرام و قرار مي گيرد.چه كشتگاني اند!آنان كه[به تيغ جور]فرزندان زياد روي در خاك كشيده اند.پدر و مادرم فداي اين كشتگان باد.
3-4.هماهنگي كامل زبان تصويري(صور خيال)با درونمايه ها و مضامين شعري اين تلفيق و هماهنگي بگونه اي است كه آرمان هاي ماندگار و اثرگذار اسلامي و انساني و آموزه هاي خاص مكتب تشيع با حركتي هدفدار، نظام مستقل و سبك خاص شعر حماسي-آييني عاشورايي را تحقق مي بخشد.در نمونه هاي يادشده ي شعر عربي به خوبي مي توان اين پديده را دريافت و احساس نمود.
سيدرضي در بخشي از مرثيه ي سوزناك خود-قصيده ي كربلا-مضامين ماندگار شكيبايي و پايداري مخلصانه و جهاد و شهادت عاشقانه را با توصيف صحنه هاي به يادماندي و اثرگذار، به گونه اي هماهنگ و در قالب تعابير زيبا و بديع شاعرانه و آكنده از صور خيال(تشبيه و استعاره)به تصوير مي كشد؛ تا آنجا كه هيچ پيچيدگي بياني و جدايي تكلف آميزي ميان مضمون و ساختار به حريم و ساحت شعري آن راه نمي يابد:
وضيوف لفلاه قفرة نزلوا فيها علي غير قري
لم يذوقوا الماء حتّي اجتمعوا بحدي السّيف علي ورد ارّدي
تكسف الشّمس شموساً منهم لاتدا نيها ضياءً و علا
و تنوش الوحش من اجسادهم ارجل السبق و ايمان الّندي
(سيدرضي، 1995م، ج1، ص48)
ترجمه:مهمانان صحرايي خشك كه بي ميهماني در آن فرود آمدند.آب ننوشيدند تا با آواي شمشير به سوي آبشخور مرگ رانده شدند.خورشيد بدن هايي چون خورشيد را مي پوشاند كه در علوّ و بلندمرتبگي و نور، به پايه ي آن نمي رسد.وحوش(حيوانات وحشي)از اجساد مقدس آنان، پاهاي پيشگامي و دستان بخشندگي را به دندان مي كشند(به نيش مي گيرند).
منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 28
/ن