تجلی عدالت در انقلاب امام حسین (ع)
تجلی عدالت در انقلاب امام حسین (ع)
نویسنده : احمدرضا داودی
چکیده
در این پژوهش اصل عدالت در حرکت انقلابی امام از مکه تا کربلا مورد کنکاش قرار می گیرد. سخنان امام در مدینه با دوست و دشمن نشان می¬دهد که امام در گفتار هیچ¬گاه مروت را فرو ننهاد و از مرز اخلاق عبور نکرد. عدالت در گفتار امام به این دلیل است که عقل او بر احساس و غضب تسلط دارد و اجازه افراط و تفریط به آنان نمی دهد.
هجرت امام از مدینه به مکه اثر یک رفتار عادلانه و عاقلانه است. چون در مدینه امنیت جانی برای امام وجود ندارد.
مکه حرم امن الهی است و ماه¬های حرام به این حرمت می¬افزاید اما حاکم مکه حفظ مقام خویش را برتر از حفظ حرمت زمان و مکان می¬داند. با در نظر گرفتن شرایط سیاسی و اجتماعی عصر امام به این نتیجه می¬رسیم که همان خطری که امام را در مدینه تهدید می¬کند در مکه نیز وجود دارد. و امام به ناچار می¬بایست از مدینه هجرت کند. آنگاه که امام به این موضوع اطلاع می¬یابد قصد سفر می کند و به دعوت مردم عراق پاسخ می¬گوید.
به فرض اگر امام در مدینه می¬ماند و به شهادت می¬رسید یا زندانی می¬شد هیچ¬گاه تأثیر عاشورا برجای نمی¬ماند. انقلاب عاشورا با عدل سازگار است و پاسخ به ندای عقل و قلب است.
مقدمه
بررسی شیوه زندگی و سلوک رفتار فردی و اجتماعی شخصیت¬های مهم و تأثیرگذار یکی از موضوعات پژوهش برای محققین بوده و هست. این کار همیشه در انحصار پژوهشگران تاریخ نبوده است. جامعه¬شناسان، روان¬شناسان، فقیهان و نواندیشان دین نیز گاهی دست به چنین کاری زده¬اند. بدیهی است که هرطیف عینک خاص خود را به چشم می¬زند و برای یافتن پرسش-های خویش چنین می¬کند. این تنوع در نگاه عامل شناخت عمیق و همه جانبه یک جریان تاریخی و یا یک شخصیت تأثیرگذار است.
آنگاه که تحلیل¬های گوناگون و متفاوت و گاهی متناقض را می¬بینیم به این نتیجه می¬رسیم که باید تاریخ حادثه کربلا را از نو بخوانیم و بسنجیم. کربلا برای هرکس متناسب با ظرفیت و شخصیتش پیامی جداگانه دارد. وقتی می¬خواهیم کربلا را از زاویه دیگری بررسی کنیم به نوعی خانه تکانی تاریخی محتاجیم. به نظر می¬رسد که فرضیات وگمان¬ها و جزمیات پیشین را وا باید گذاشت و شناخت هر برش تاریخی انقلاب عاشورا را از نو با پیروی از روش پیشنهادی دکارت بیاغازیم. او می¬گفت در جستجوی روش علمی، لازم دانستم که همه¬ی فرضیات پیشین را نادیده و نپذیرفته بگیرم، و در همه چیز شک کنم جز در وجود ذهنی شکاک. ما نیز در ارزیابی حرکت و قیام امام بهتر است، به گمانم، با این فرض شروع کنیم که از آن هیچ چیز نمی¬دانیم و تنها با ذهنی پالوده از گذشته برای دست¬یابی به حقیقت حرکت کنیم شاید توانستیم ابعاد تازه¬تری را کشف کنیم.
انقلاب عاشورا و نقش ممتاز امام حسین (ع) در رهبری و هدایت آن از پدیده¬های شگفت و اثرگذار است. گرچه از واقعه عاشورا نزدیک به 14 قرن می¬گذرد اما زمان از آن به سادگی نتوانسته عبور کند و تأثیرات آن تاکنون باقی مانده و ساعت¬ها و سال¬ها زمان و انرژی پژوهشگران را به خود اختصاص داده است. در این واقعه امام خورشید است و همراهان او ستارگانی¬اند که از خورشید نور می گیرند. محور حرکت امام است. او برای کاروان برنامه¬ریزی می¬کند و ره¬روان با افتخار تبعیت می کنند.
شناخت بیش از پیش این پدیده سترگ تاریخی می تواند خدمت بزرگی به جامعه مسلمانان باشد تا آنان هویت خویش را بازیابند و برای رسیدن به قلّه کمال تلاش کنند و خود را در برابر فرهنگ¬های بیگانه زبون و خوار نبینند.
پیشینه تحقیق
کتاب¬ها و مقالات بسیاری پیرامون امام حسین (ع) و حرکت او به رشته تحریر کشیده شده، در بین آنان برخی به شیوه زندگانی امام نظر افکنده¬اند و برخی دیگر قسمت پایانی زندگی او را برگزیده¬اند و رفتار و گفتار امام در واقعه کربلا را مورد کنکاش قرار داده¬اند. آنان برای پژوهش از دوروش بهره گرفته¬اند تا تحقیق را سامان دهند. در روش نخست به صرف گزارش-های تاریخی بسنده شده و در روش دیگر علاوه بر نقل گزارش¬های تاریخی، تحلیل آنان را نیز مشاهده می¬کنیم. به جرأت می¬توان گفت شیوه پژوهشگران نیم قرن پیش تا کنون تحلیلی تاریخی بوده است. آنان به صرف گزارش¬های تاریخی بسنده نکرده¬اند و تحلیل خود را نیز بیان کرده¬اند. نگاه به تحقیقات پژوهشگرانی مانند: مرتضی مطهری، سیدجعفر شهیدی، محمدتقی مصباح یزدی، نعمت الله صالحی، علی شریعتی، اصغر طاهرزاده و سیدعطاءالله مهاجرانی این نکته را به خوبی اثبات می¬کند.
روش تحقیق
در این پژوهش سبک تحقیق متداول در عصر کنونی تبعیت می¬شود و تاریخی تحلیلی است. این تحقیق می کوشد با استفاده از منابع تاریخی و حدیثی و کلامی پاسخ پرسش¬های خود را بیابد. و گوهر عدالت در سیره اجتماعی امام حسین(ع) را مورد کنکاش قرار دهد.
پرسش¬های تحقیق
آنچه محور اصلی این تحقیق است، بررسی عدالت در سیره اجتماعی امام حسین است. دیدگاه امام به جایگاه عدالت چگونه است؟ در چه مواردی عدالت در گفتار و رفتار امام تجلی یافته است؟ آیا در سرتاسر زندگی امام مواردی وجود دارد که عدالت نادیده گرفته شود و استثنا شده باشد؟
در این تحقیق پرسش دوم به علت گسترش و اهمیت موضوع بیش از پرسش¬های دیگر مجال بروز دارد.
تعریف عدالت
مفهوم عدالت چنان گسترده و عمیق است که هرکس برای آن تعریف مستقلی دارد. بی تردید این واژه دارای مفهوم بدیهی نیست و باید تعریفی کاربردی، جهان¬شمول و واحد از آن ارائه داد تا بتوان موضوع تحقیق را براساس آن بنیاد نهاد.
عدالت در لغت به مفهوم داوری مطابق قانون یا حق و انصاف، اجرای کاری و یا حفظ وضعیتی معنا شده است.(1) البته عدالت در لغت به مفهوم گذاردن شیء در موضعش و از مفردات مشترک در علوم اسلامی، که دانشمندان مسلمان در هریک از آنها پیرامون آن سخن گفته¬اند و از واژه¬های مشتمل بر مفاهیم گسترده است. عدالت یا متعلق به اخلاق و افعال است، یا به تقسیم اموال، یا به معاملات و داد و ستدها، یا به احکام و سیاستها مربوط می¬شود.(2)
بین حکمای شیعی ملامهدی نراقی، عدالت را به سه گونه تقسیم کرده:
1) آنچه میان بندگان و خدای سبحان جاری است. زیرا عدالت عبارت از عمل به مساوات به قدر امکان؛ و چون خداوند بخشنده حیات و کمالات و نعمتها است، برای او بر عهدة انسان، حقی ثابت است که باید حتی¬المقدور آن را ادا کند تا عدالت فی الجمله، حاصل شود. زیرا هر که نیکی دیگری را به نحوی تلافی و جبران نکند، ستمکار است؛
2) عدالت میان مردم، از قبیل ادای حقوق و برگرداندن امانات و رعایت انصاف در معادلات و مبادلات و بزرگداشت بزرگان و دادرسی مظلومان و ضعیفان. این عدالت، اقتضاء می¬کند که هر کس به حق خود راضی باشد و به دیگری ستم نکند و هر یک از همنوعان را به قدر امکان بر حق خود وادارد تا به یکدیگر ظلم و جور نکنند و هر کس حقوق مؤمنین را به حسب توانایی، ادا کند؛
3) عدالت میان زندگان و مردگان صاحب حق، از قبیل ادای دیون آنها و عمل به وصیتشان و طلب رحمت برای آنها به وسیلة صدقه دادن و دعا کردن. «شریفترین عدالت و مهمترین عدالت¬ها، عدالت حاکم و زمامدار است و دیگر وجوه عدالت به آن بستگی دارد. رسول اکرم (ص) فرمود: «نزدیکترین مردم در قیامت به خدای متعال، زمامدار و حاکم عادل است و دورترین آنان از او، پادشاه ستمکار است.»(3)
براساس تعریفی که از عدالت شد و تقسیمی که ملامهدی نراقی از آن به عمل آورد، می¬توان سیره حضرت را مورد کنکاش قرار داد تا بررسی شود حضرت چگونه با رفتار و گفتار خود اشیاء را در موضع خود قرار می¬دهد و بر اساس عدالت رفتار می-نمایید و چگونه با بی¬عدالتی مبارزه می¬کند.
انقلاب عاشورا حرکتی عادلانه
برای شناخت عمیق¬تر پدیده¬های تاریخی و کشف حقیقت می¬توان از پرسش¬های جدید و طرح فرضیه¬های تاریخی استفاده کرد. یکی از پرسش¬های کلیدی که در شناخت واقعه عاشورا به ما یاری می¬رساند این است که اگر امام حسین با یزید بیعت می کرد باز شاهد شهادت امام و یاران باوفای او بودیم؟ و اگر امام اهل سازش بود چه جایگاهی در جامعه داشت؟
نقطه آغازین حرکت امام را روز عاشورا نپذیرفتن بیعت یزید است. این مسأله تا آنجا اهمیت دارد که با پذیرش بیعت کار به تهدید و قتل نمی¬کشید. برای اینکه علت بیعت نکردن امام آشکار شود می¬بایست بررسی کنیم با بیعت چه چیزی مورد تأیید امام قرار می¬گرفت که او از این کار خودداری کرده است.
یزید زمامدار حکومت اسلامی است. زاویه انحراف او از عدالت و حق به قدری زیاد است که به سادگی نمی توان از کنار آن گذشت. اگر صاحبان قدرت در زمان سکوت علی (ع) و بیعت امام حسن (ع) را با یزید مقایسه کنیم به عمق شکاف پی می-بریم.
در زمان خلافت عمر روزی حضرت علی (ع) از او به این جهت رنجیده بود که چرا آنگاه که برای قضاوت به نزد او رفته بودند با علی (ع) محترمانه سخن گفته شده و با طرف دیگر مخاصمه عادی برخورد شده است. عمر می¬پرسد: آیا از اینکه در کنار دشمن قرار گرفته¬ای ناراحتی؟ و حضرت در پاسخ می¬فرماید: نه از اینکه می¬بینم میان من و او به برابری سخن نمی¬گویی و مرا محترم می¬شمری و با کنیه خطاب می¬کنی و او را بدون کنیه خطاب می کنی، اندوهگینم.(4) اما در روزگار یزید جان و مال و آبروی مردم برای حاکم ارزشی ندارد و هرکه را بخواهد می¬کشد و هرکه را بخواهد رها می¬کند.
ابوالاعلی مودودی در کتاب خلافت و ملوکیت به برخی از این موارد اشاره می¬کند و می¬نویسد: زیاد هنگامی که به عنوان والی بصره و کوفه معین شد، بالای منبر مسجد جامع کوفه خطبه خواند. چند نفر به سویش سنگ پرتاب کردند. او دستور داد درهای مسجد را ببندند و افرادی که مظنون به پرتاب سنگ بودند، بازداشت کنند و بدون محکمه دستان آنان را قطع کردند. (5) او در جای دیگر کتاب به تشریح اوضاع سیاسی آن زمان می¬پردازد و می¬نویسد: در عهد پادشاهی، وجدانها زندان گردیدند و زبانها حبس شدند. رسم بر این شد که لب بگشای اما فقط برای تعریف و ستایش و در غیر این صورت، مهر سکوت بر لب بزن واگر وجدانتان چنان نیرومند است که شما نمی¬توانید از حق¬گویی برحذر باشید پس برای بستن و کشتن، تعذیب و شکنجه آماده باشید.(6)
در چنین جامعه¬ای که به نام قرآن و اسلام مردم سرکوب می¬شوند و استبداد با تمام هیبت و ماهیتش بروز کرده امام می¬بیند بیعت یعنی پایان اسلام. به همین دلیل است که از آن خودداری می¬کند. امام بیعت با یزید را ناعادلانه می¬داند چون به نام اسلام و قرآن رفتاری ضد قرآن صورت می¬پذیرد.
تاریخ کربلا از اینجا آغاز می شود که یزید برای ولید دو نامه فرستاد. در نامه نخست آمده که معاویه در گذشته است و در نامه دوم از او می¬خواهد که امام حسین (ع) و عبدالله زبیر را بگیرد و از آنان بیعت بگیرد.(7)
یعقوبی متن نامه یزید را این¬گونه نوشته است: هنگامی که نامه به دستت رسید، حسین بن علی و عبدالله بن زبیر را احضار کن و آن دو را به بیعت بگیر. پس اگر زیر بار نرفتند، آن دو را گردن بزن و سرهای آن دو را نزد من بفرست. مردم را نیز به بیعت فراخوان و هر که سرباز زد همان حکم را درباره او و حسین بن علی و عبدالله بن زبیر اجرا کن.(8)
پس از اینکه از امام خواسته شد به فرمانداری برود او عده¬ای از جوانان پیرو خود را جمع کرد. نگاه و حالات او به گونه¬ای بود که گویی به سوی شهادت می¬رود. جوانان سلاح برداشتند. امام به آنان گفت: شما جلو در به انتظار باشید. اگر شما را فراخواندم و یا صدایی شنیدید، داخل شوید.(9)
امام از آنجا که آنان را به خوبی می¬شناسد و می¬داند برای رسیدن به اهداف پلیدشان حاضرند دست به هر کاری بزنند عده¬ای را به عنوان محافظ با خود همراه می¬کند تا جان مبارک خویش را حفظ کند و آنان نیز حضرت را بی¬دفاع نبینند. شهادت گرچه امتیازی بزرگ است اما نباید با کارهای ناشیانه آن را طلب کرد و بی جهت خود را به کشتن داد. امام برای هر قدمی که بر¬می¬دارد برنامه دارد و پدیده¬ها را مدیریت می¬کند. احمد عابدینی در تحلیل این اقدام امام می¬نویسد: همین قطعه از تاریخ، ظرافت، زیرکی و تیزبینی امام حسین (ع) را نشان می دهد. امام ضمن دلداری ابن زبیر، تحلیل واقعی از امور حکمتی بیان می¬نماید و می¬فرماید که معاویه مرده و ما را برای بیعت احضار کرده¬اند. در بعد عملی نیز بی¬مهابا به فرمانداری نمی¬رود بلکه سی تن از اصحاب و خویشان را به همراه می¬برد تا از ترور مصون بماند و یا به زور از او بیعت گرفته نشود. از سوی دیگر از حرکت¬های داغ احساسی زودگذر نظیر اشغال فرمانداری، اخراج فرماندار و یا امثال این امور اجتناب می¬ورزد. برای امام روشن است که نه جوّ مدینه آمادة این¬گونه کارهاست و نه با مردن یک نفر حکومت متزلزل می¬شود و نه این کارهای ارهابی مفید است.(10)
زیرکی امام در پاسخ به ولید بن عقبه نیز قابل تأمل است. آنگاه که ولید خبر مرگ معاویه را می¬دهد و نامه یزید را می¬خواند و از امام حسین خواست تا بیعت کند. امام فرمود: «کسی مثل من که پنهانی بیعت نمی¬کند. وقتی همه مردم را برای بیعت دعوت کردی، ما را هم دعوت کن.» پاسخ امام به درخواست ولید به گونه¬ای نیست که او را تحریک کند تا سریعاً از امام بیعت بگیرد و به هر شکل ممکن بکوشد این کار را انجام دهد. در این قطعه از تاریخ حکمت و عدالت امام را مشاهده می¬کنیم که هر دو به هم آمیخته¬اند. امام بیعت را عادلانه نمی¬بیند و از طرفی هم با رفتار و گفتار حکیمانه جان خویش را به خطر نمی-اندازد.
پس از این جلسه، ولید وضعیت را برای یزید می¬نویسد و می¬گوید حسین از بیعت امتناع می¬کند. یزید در پاسخ سر امام را طلب می¬کند.(11) امام نیز که اوضاع را به نفع خویش نمی¬بیند دو شب به پایان ماه رجب مانده خانواده و یاران خود را برای هجرت آماده می¬کند.(12)
امام پیش از اینکه از مدینه به مکه هجرت کند کنار قبر پیامبر رفت و دو رکعت نماز گزارد. چون از نماز فارغ شد گفت: «خدایا! این قبر پیامبر تو محمد (ص) است و من فرزند دخت محمد (ص). تو خود می¬دانی که برایم چه پیش آمده است. خدایا! من نیکی¬ها را دوست داشته و بدیها را دشمن می¬دارم. ای خداوند با شکوه و بزرگوار – به حق این قبر و به حق صاحب این قبر – از تو می¬خواهم که آن راه را برایم پیش¬آوری که خشنودی تو در ان است. (13)
از این سخن امام با خدا و گفتگوهای دیگر امام که پیش از هجرت به مکه در تاریخ ثبت شده، برمی¬آید که حضرت قصد بیعت با یزید را ندارد و می¬کوشد راهی را برگزیند که موجب خشنودی خدا باشد. به همین دلیل است که پیش از هجرت وقتی مروان بن حکم با حضرت برخورد می¬کند و می¬گوید: اباعبدالله من تو را نصیحتی می کنم از من پیروی کن تا راه یابی و به مقصد خود بررسی. امام فرمود: چیست؟ بگو تا بشنوم. او می¬گوید: دستور می¬دهم با امیر مؤمنان! یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیای تو در آن است. امام در پاسخ می¬فرماید: «انّا لله و انا الیه راجعون، بنابراین باید با اسلام خداحافظی کرد که امت اسلامی به فرمانروایی چون یزید گرفتار آمده است. سپس به مروان رو کرده و فرمود: «وای بر تو! آیا فرمانم می¬دهی با یزید که مردی فاسق است بیعت کنم؟ ای پرگناه! زیاده¬روی کردی، در برابر این گفتار سرزنشت نمی¬کنم، زیرا تو آن نفرین شده هستی که مورد لعن رسول خدا (ص) قرار گرفتی با اینکه هنوز در صلب پدر خود حکم بن ابی¬العاص بودی. برای کسی که رسول خدا (ص) نفرینش کرده باشد چیزی جز اینکه به بیعت یزید فراخواند ممکن نیست. (14)
امام حسین (ع) پیش از رفتن به مکه دوات و کاغذ خواست و این وصیّت را به محمّد بن حنفیه نوشت: به نام خداوند بخشندة مهربان. این وصیّت حسین بن علی بن ابی طالب به برادر خود محمّد مشهور به ابن حنفیه است. حسین براستی شهادت می¬دهد که هیچ معبود به حقّی جز خدای یگانه بی¬انباز نیست و محمّد (ص) بنده و پیامبر اوست که حقّ را از جانب حقّ آورده است. بهشت و دوزخ حقّ است و قیامت – بی هیچ تردیدی- خواهد آمد و خدا هر که را در قبرهاست برانگیزد.
من از روی هوس و سرکشی و تبهکاری و ستمگری قیام نکردم، تنها به انگیزة سامان بخشی در امّت جدّم برخواستم، می خواهم به نیکیها فرمان دهم و از بدیها باز دارم و روش جدّ خود و پدرم علی بن ابی طالب (ص) را دنبال کنم.
هر کس دعوت مرا از آن رو که حقّ است پذیرفت خدا به حقّ نزدیکتر است (و پاداش با اوست) و و هر کس دعوت مرا نپذیرفت صبر می¬کنم تا خدا میان من و این مردم بحقّ داوری کند که او بهترین داوران است.
برادرم! این وصیّتم به توست و توفیق من جز از خدا نیست بر او توکّل دارم و بازگشتم به سوی اوست.(15)
از کنار هم قرار دادن این سخنان پی به گفتار و رفتار عادلانه امام می¬بریم.
دانشمندان علم اخلاق برای تعریف عدالت در انسان می¬گویند: عدالت ملکه یا حالتی در انسان است که غضب و شهوت و عواطف او را در سیطرة عقل قرار می دهد. این حالت در انسان عامل تعادل در قوای اوست. آنگاه که فرد خشمگین می شود، خشم او مرز مشخصی دارد که از آن عبور نمی¬کند. و این چنین نیست که غضب، او را به دشنام¬گویی و کارهای خلاف عدالت و مروّت وا دارد. هرگاه عواطف و احساسات انسان بروز می¬کند مرز مشخصی دارد و این¬گونه نیست که همه چیز فدای احساس شود و فرد تصمیم¬های هیجانی و غیر عاقلانه بگیرد. انسانی که ملکه عدالت در او رسوخ نموده غضب، شهوت و عاطفه او تعطیل نمی¬شود بلکه همة این قوا در میدان خود عمل می¬کنند و از حیطه¬شان بیرون نمی¬روند. خارج شدن این قوا از میدان و مدارشان عامل فساد و تباهی است و کنترل آنها توسط عقل موجب رشد و شکوفایی است.
اگر به سخنان امام به افراد گوناگون پیش از هجرت به مکه دقت کنیم، به عدالت امام پی خواهیم برد. امام آنگاه که در کنار قبر پیامبر با خدا سخن می¬گوید و از او یاری می¬طلبد نسبت به زمانی که با ام سلّمه سخن می¬گوید و او را دلداری می¬دهد و یا آنجا که به محمد حنفیه وصیت می¬کند و فلسفه حرکت خود را تبیین می¬نماید و یا حتی آنجا که با مروان روبه¬رو می¬شود و از سخنان او می¬رنجد، سیمای یک شخصیت عادل و حیکم از او به نمایش در می¬آید. شخصیتی که تعادل سر تا سر وجود او را فرا گرفته است. او وقتی با مروان رو به رو می¬شود عنان زبان را به دست دارد و هر سخنی را نثار خصم نمی¬کند. گرچه سخنان امام ابهت خاص خود را دارد و نشان می¬دهد که از او رنجیده است اما با گفتاری حکیمانه حقیقت را برای او بیان می-کند. نقطه مقابل این دیدار ملاقات حضرت با ام سلّمه است. امام چون خواست از مدینه بیرون رود آن زن فداکار نزد او آمد و گفت: فرزندم با رفتن به عراق مرا محزون نکن. از جدّ تو رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: فرزندم حسین در دیار عراق در سرزمینی به نام کربلا کشته خواهد شد.(16) این سخنان به سادگی می¬تواند عواطف یک انسان معمولی را تحریک کند و او را به گریه انداز. چنانکه اهل منبر در ذکر مصیبت امام، آن را می¬خوانند. سخن ام سلّمه قطعاً در عواطف انسان¬دوستانه و لطیف امام تأثیر گذار بوده و امام با دیدن صورت غمگین و سخن حزن¬آلود آن پیرزن با محبت، رنجیده خاطر گشته است. اما عواطف امام، او را از تکلیف و ظیفه¬ای که در پیش دارد منصرف نمی¬سازد و برای کسب رضایت او، وعده¬های بی¬اساس نمی¬دهد بلکه با لحنی پر از شفقت و مهربانی او را مادر صدا می¬زند و می¬گوید: مادرجان! به خدا سوگند من نیز این را می¬دانم من به ناچار کشته خواهم شد گریزی نیست. به خدا سوگند آن روز که در آن کشته شوم و نیز کسی که مرا می¬کشد و مکانی که در آن دفن می¬شوم همه را می¬شناسم و نیز کسانی که از خاندان و نزدیکان و پیروانم کشته می¬شوند می شناسم. مادرجان! اگر مایل باشی قبر و مرقد خود را به تو بنمایانم.(17)
هجرت به مکه نماد عقل و عدالت
امام حسین (ع) آنگاه که فشارهای سیاسی را برخود احساس می¬کند و می¬فهمد که با نپذیرفتن بیعت جان خود و اطرافیانش در معرض خطر است، قصد هجرت به مکه را می کند و در شب یکشنبه 28 رجب، سال شصت هجری قمری همراه فرزندان و برادر و خواهران و برادرزادگان و همة خاندان خود – جز محمّد حنفیه- از مدینه به سوی مکه رهسپار می¬شود. (18)
مهاجرانی در کتاب پیام¬آور عاشورا هجرت را این¬گونه توصیف می کند: یک جامعه کوچک حرکت می¬کند. زنان و کودکان همراه کاروان هستند. از کودک شیرخوار چند روزه یا چند ماهه، تا کودکانی که باید دست آنها را گرفت و در دل تاریکی از کوره راههای بیابانها گذر کرد؛ از مدینه تا مکه. این راه – راه اصلی مدینه به مکه- را خانواده پیامبر بخوبی می¬شناختند. بارها، دهها بار، به حج آمده بودند. در بسیاری مواقع برای به جای آوردن مراسم حج، این مسیر را پیاده می¬آمدند. اما این بار شرایط دیگری است.(19)
امام هنگام حرکت آیه 21 سوره قصص را می خواند: « فخََرَجَ مِنهَْا خَائفًا يَترََقَّبُ قَالَ رَبِّ نجَِّنىِ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِين.» « موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى] گفت: پروردگارا، مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.» در ارتباط با این آیه در تفسیر قمی آمده: موسى هم چنان نزد فرعون با ناز و نعمت زندگى مىكرد، تا به حد بلوغ و مردى رسيد، و موسى (ع) در اين مدت با فرعون گفتگو از توحيد مىكرد، و فرعون سخت او را از اين سخنها بازمىداشت، تا آنكه تصميم گرفت او را از بين ببرد، موسى ناگزير از كاخ او بيرون گشته، و وارد شهر شد، در شهر دو نفر را ديد كه يكديگر را كتك مىزدند، يكى در دين موسى بود، و ديگرى در دين فرعون، آن مردى كه در دين موسى بود موسى را به كمك طلبيد، موسى (ع) او را كمك كرد، و دشمنش را سيلى زد، ولى همين سيلى به زندگى او خاتمه داد، ناگزير موسى در شهر متوارى شد.(20)
مرحومه علامه طباطبایی در تفسیر آیه می¬نویسد: پس از شهر بيرون شد، در حالى كه ترسان و نگران پشت سر بود، گفت پروردگارا مرا از شر مردم ستمكار نجات بده. و در اين تاييدى است بر اين كه حضرت موسى آن عملش را كه به خطا مرد قبطى را كشت، براى خويش جرم نمىدانست.(21)
ترس و شجاعت از صفات نفس¬اند و ترس نشانة ضعف و شجاعت نشانة قدرت است. اما حکم به اینکه ترس همیشه ناپسند و نترسیدن همیشه پسندیده است، صحیح نیست. چون این دو صفت هرکدام تعریف و جایگاه خاص خود را دارا می¬باشد و مانند سایر صفات اخلاقی مرز ویژه خود را دارند. نترس بودن آنگاه برای انسان یک صفت پسندیده است که عقل و منطق و شرع برای انسان راهی را گشوده باشد و انسان بی¬هیچ دلیلی از آن بترسد ویا پدیده¬ای که وحشت ندارد بی¬جهت انسان را به وحشت اندازد. بدیهی است که در این موارد ترس نابجا و ناپسند است؛ مانند ترس از انسان مرده و یا ترس از تاریکی که معمولاً برای کودکان پیش می¬آید. عقل ترسیدن از این قبیل موارد را نشانة ضعف می¬داند. چون این پدیده¬ها نمی¬توانند ضرری به انسان بزنند. این موارد در حقیقت افراط در ترس می¬باشد. اما تفریط در نترسیدن هم ناپسند است. چون از لبة دیگر پشت بام به زمین افتادن است. اگر انسان آنجایی که باید احتیاط کند و برخی پدیده¬ها دوری کند، نترسد و خود را در معرض خطر قرار دهد عقل چنین کاری را قبیح می شمرد؛ وقتی انسان تیغ را در دست مست ببیند و نترسد، و برای حفظ سلامتی خود نکوشد و بگوید من از هیچ چیز نمی¬ترسم، این رفتار نشانگر نادانی و سفاهت اوست. در این موارد ترسیدن عملی عاقلانه است و نترسیدن غیر عاقلانه.
هجرت شبانه امام به مکه و خواندن این آیه قرآن نشان از ترسی بجا و حرکتی عادلانه دارد. امام وقتی جان خود و خانواده¬اش را در معرض خطر می¬بیند بدیهی است که باید برای حفظ آن بکوشد. امام تهور و بی¬باکی از خود نشان نمی¬دهد. این رفتار امام نشانه دیگری از عدالت اوست. امام آنجا که شایسته شجاعت است به شایستگی این صفت را از خود نشان می¬دهد و آن صحنه پرشکوه روز عاشورا را می¬آفریند. اما اکنون که کشته شدنش بی¬اثر و یا کم¬اثر است با زیرکی هجرت می¬کند. عابدینی در این باره می¬نویسد: امام (ع) تصمیم گرفت به سوی مکه حرکت کند و دوستان و یارانش نیز با این تصمیم موافق بودند چون اولاً تا ان زمان خبر بیعت نکردن حضرت به نواحی مختلف می¬رسید و عکس العمل آنان روشن می¬گشت؛ ثانیاً چون مکه حرم امن الهی بود احتمال ترور حضرت در مکه، کمتر از جاهای دیگر بود؛ ثالثاً چون ماه رجب، ماه حرام بود و ماه¬های حرام نیز همچون حرم در نزد عرب¬ها احترام داشت، چند روز باقیماندة این ماه فرصتی به حضرت می¬داد که به تهیة لوازم سفر بپردازد. با تمام شدن ماه رجب، حضرت مُحرم شد و در مصونیت احرام قرار گرفت. (22)
کورت فریشلر که در کتاب امام حسین و ایران تحقیق بسیار ارزشمندی را به سامان رسانده، پیرامون شرایط تاریخی حضرت می¬نویسد: در آن موقع، از افراد خانواده هاشمی گذشته، حسین حتی در مکه طرفدار نداشت چون مردم می ترسیدند که تظاهر به طرفداری از حسین بکنند.
معاویه که اول کسی است که در اسلام سازمان جاسوسی به وجود آورد و آن سازمان را برای پسرش یزید به میراث گذاشت و عمال سازمان مزبور که مبلغ یزید بودند در تمام کشورهای اسلامی علیه حسین تبلیغ می¬کردند و هر امام جماعت که بعد از نماز برای مردم صحبت می¬کرد به دستور عمال سازمان مزبور مجبور بود که از حسین بد بگوید. آن قدر بدگویی از حسین در دنیای اسلام شدت و غلظت پیدا کرده بود که در مکه هم ائمه جماعت از حسین بدگویی می¬کردند و به طور علنی او را مرتد می¬خواندند.
هرکس که تظاهر به طرفداری از حسین می¬کرد کشته می¬شد و هرکس که می¬خواست دشمن خود را معدوم نماید او را متهم می¬کرد که طرفدار حسین می¬باشد و کسی که مورد اتهام قرار گرفته بود از مرگ رهائی نمی¬یافت مگر اینکه با صدای بلند از حسین بدگوئی کند. (23)
تشریح اوضاع و شرایط سیاسی آن زمان مکه توشط فریشلر نشان می¬دهد که مکه منطقه ایده¬آل و مطلوب برای امام نیست اما امنیت امام در مکه نسبت به مدینه بیشتر است. خصوصاً که با نزدیک شدن به ماه¬های حرام این امنیت تقویت می¬شود.
مردم مکه و مدینه امام حسین را به خوبی می¬شناختند و او را فردی کریم می¬دانستند. این صفت حضرت آن¬چنان پررنگ است که تاریخ¬پژوهی مانند فریشلر می¬نویسد: حسین بالفطره کریم بود و سخاوت را برجسته¬ترین صفت نیکوی مرد می¬دانست و عقیده داشت که سخاوت از شجاعت برتر می¬باشد و در بین صفات ناپسند آدمی لئامت را از همه بدتر می¬دانست و در این مورد هم مورخین شیعه و سنی متفق¬القول هستند. و روایات زیاد در کتب مورخین شرق از سخاوت حسین هست که ما به ذکر دو واقعه از آنها اکتفا می¬کنیم. وقتی فرزندش علی بن الحسین، که بعد ملقب به زین العابدین شد، به مدرسه می¬رفت معلم او سورة الحمد را که اولین سورة قرآن می¬باشد به طفل آموخت و حسین یکصد سکه زر که یکصد مثقال طلا بود به معلم بخشید و هنگامی که اسامه بن زید یکی از اصحاب پیغمبر اسلام بیمار شد و حسین به عیادتش رفت، بیمار از وضع نامطلوب زندگی مادی خود شکایت کرد و گفت شصت هزار درهم قرض دارد و حسین در همان روز تمام قرض اسامه بن زید را پرداخت و ده هزار درهم نیز به او داد تا اینکه صرف معاش خود کند. (24)
و گشاده¬دستی و سخاوت حضرت تا به آنجاست که مارسلین می¬گوید: در آن دوره در مکه و مدینه جز حسین کسی به شاعران صله نمی¬داد برای این¬که خلافت طولانی معاویه ذوق علاقه به شعر را در مردم ازبین برده بود.(25)
زمانی که ترس درون انسان رخنه کند و رعب و وحشت زبانه کشد جایی برای حق¬گویی و حق¬طلبی باقی نمی¬گذارد. بسیاری از مردم، امام را به نیکی می¬شناختند. پدر و مادر او را نمی¬توانستند فراموش کنند. در درون حکومت حضرت علی (ع)، عدالت و حق¬محوری او را دیده بودند. چه کسی در مکه و مدینه بود که نداند فاطمه (س) مادر امام و فرزند رسول خداست. همه می¬دانستند ریشه امام در نبوت است. اما چرا از او دفاع نمی کردند و زبان و قلب¬شان همراه او نبود؟ بررسی این پرسش نیاز به شناخت عمیق فرهنگ آن جامعه و روانشناسی مردم آن زمان دارد. اما آنچه از آن شرایط تاریخی قابل برداشت است ضعف و رعب مردم است و ناتوانی آنان در هماهنگی با اُسوه حق و عدالت.
سیدجعفر شهیدی در این باره می¬نویسد: حجاز از اهمیت معنوی خاص برخوردار بود. و مردم آن در دیدة مسلمانان ارجی مخصوص داشتند. اسلام در شهر مکه آشکار شد. قبلة مسلمانان و زیارتگاه هر سالة ایشان در این شهر قرار داشت مدینه مقر پیامبر و خلفای او بود. سی و پنج سال کارهای حوزة اسلامی در این شهر حل و فصل می شد. قبر پیغمبر و مسجد او که مسلمانان بدان ارج فراوان می¬نهادند در این شهر بود.
مسلم است که سیاست پیشگان دمشق موقعیت این شهر را بخوبی می¬دانستند، اما اطمینان داشتند از جانب مکه خطری متوجه آنان نیست. زیرا گروهی بزرگ از خویشاوندان حکومت جدید (بنی امیه) در آن شهر بسر می بردند. این قبیله با دیگر قبیله¬ها پیوند خویشاوند و یا زناشویی داشت و رعایت سنتهای قبیله¬ای مانع می¬شود بیگانه را به خویش ترجیح دهند.
تنها ایالتی که حکومت تازه از آن نگرانی داشت عراق و تنها نامزد خلافت که می¬ترسیدند حسین بن علی(ع) بود. (26)
احمدبن اعثم کوفی گوید: چون امام (ع) به مکه درآمد مردم آنجا بسیار خوشحال شده صبح و شام نزد او رفت و آمد می-کردند او در بلندترین جای مکه فرود آمده خیمة بزرگی افراشته بود. و عبدالله بن زبیر در خانه خود – قیقعان- فرود آمد. سپس عبدالله بن عبّاس امام را به خانه عبّاس منتقل کرد. فرماندار مکه در آن روز عمر بن سعد بن ابی وقّاص بود. امام مؤذنی را گماشت که با صدای بلند اذان می¬گفت و (چون مردم جمع می¬شدند) او با مردم نماز می¬گزارد. ابن سعد چون دید، مردم از هر سو فراوان نزد او رفت و آمد دارند ترسید که حاجیان (در ایّام حج) به او گرایش یابند. پس پنهانی به مدینه رفت و ماجرا را به یزید نوشت. و حضور امام (ع) برای عبدالله بن زبیر بسیار سنگین بود زیرا طمع داشت که اهل مکه از او پیروی کنند چون امام به مکه آمد آنان نزد او رفت و آمد کردند و با او پیوستند، با این حال عبدالله صبح و شام نزد او می¬رفت و با او نماز می¬گذارد. (27)
حرکت امام از مکه به سمت کوفه
حرکت امام از مکه به سمت عراق مهم¬ترین و برجسته¬ترین اقدام انقلابی او می¬باشد. این حرکت امام پرسش¬های بسیاری را با خود به همراه دارد و تفسیرهای گوناگونی از آن صورت پذیرفته است. بسیاری از تحلیل¬ها برخواسته از احساس است و در برخی دیگر عقلانیت بیشتری حضور دارد.
این قسمت از قیام امام حسین (ع) به جهت اهمیتی که دارد با دقت بیشتری مورد نگارش قرار گرفته و به جرأت می¬توان گفت شفافیت زندگی حضرت از نظر ثبت در تاریخ پس از حرکت به سمت عراق نسبت به سایر عمر شریف حضرت بیشتر است. بی¬تردید پژوهش پیرامون صفات اخلاقی و معرفتی حضرت در این برش تاریخی با موفقیت بیشتری همراه است.
براساس اعتقادات شیعه، پیشوایان دین معصوم¬اند و رفتار و گفتارشان منطبق بر موازین شرع و عدل است. این اعتقاد در حوزة درون دین کاربرد دارد و مورد پذیرش است اما اگر این مطلب را براساس معیارهای برون دینی بخواهیم اثبات کنیم باید به این پرسش پاسخ دهیم که چرا امام به همراه خانواده¬اش به استقبال جنگی نابرابر رفت و خود را به دم تیغ و خانواده¬اش را به اسارت سپرد؟ آیا این حرکت حضرت عادلانه و عاقلانه است؟ امام براساس کدام منطق قصد تشکیل حکومت جدید و براندازی حکومت بنی¬امیه را دارد؟
برای پاسخ به پرسش¬های فوق نیاز به یک جمع¬بندی از رفتار امام در مدینه و هجرت به مکه داریم. این نکته گذشت که امام در نخستین قدم بیعت با یزید را عادلانه نمی¬داند؛ چون یزید به نام دین، ظلم می¬کند. حضرت وقتی جان خود و خانواده¬اش را در معرض خطر دید از مدینه به مکه هجرت نمود. تا این قسمت از حرکت امام هیچ¬گونه رفتاری ضدعقل و عدل مشاهده نمی¬شود. اما اینکه حضرت از مکه به سوی عراق حرکت کرد یک دلیل محکم دارد و آن دعوتنامه¬هایی است که از جانب مردم سرزمین عراق به دست حضرت رسید. شهیدی در تشریح اوضاع سیاسی و اجتماعی مردم عراق می¬نویسد: در همین روزها که دمشق نگران بیعت نکردن حجاز بود، در کوفه حوادثی می¬گذشت که از طوفان سهمگین خبر می¬داد. شیعیان علی که در مدت بیست سال حکومت معاویه صدها تن کشته داده بودند و همین تعداد و یا بیشتر از آنان در زندان بسر می برد، همین که از مرگ معاویه آگاه شدند، نفسی براحت کشیدند. ماجراجویانی هم که ناجوانمردانه علی را کشتند و گرد پسرش را خالی کردند تا دست معاویه در آنچه می¬خواهد باز باشد – و به حکم «مَن اَعان ظالماً سَلَّطَه اللهُ علیه. کسی که ستمکاری را یاری کند خدا آن ظالم را بر وی مسلط خواهد کرد.» همین که معاویه به حکومت رسید و خود را از آنان بی¬نیاز دید به آنها اعتنای درستی نکرد؛ از فرصت استفاده کردند و در پی انتقام برآمدند، تا کینه¬ای که از پدر در دل دارند، از پسر بگیرند. دسته بندیها شروع شد. شیعیان علی در خانة سلیمان ابن صرد خزاعی گرد هم آمدند، سخنرانیها آغاز شد. میزبان که سرد و گرم روزگار را چشیده و بارها رنگ¬پذیری همشهریان خود را دیده بود گفت: «مردم! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود می¬ترسید بیهوده این مرد را مفریبید!» از گوشه و کنار فریادها بلند شد که ابداً ابداً ما از جان خود گذشتیم، با خون خود پیمان بستیم که یزید را سرنگون خواهیم کرد و حسین را به خلافت خواهیم رساند!» سرانجام نامه نوشتند: «سپاس خدا را که دشمن ستمکار تو را درهم شکست. دشمنی که نیکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سرکار آورد. بیت المال مسلمانان را میان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست. حاکم این شهر نعمان ابن بشیر در کاخ حکومتی بسر می¬برد. ما نه با او انجمن می¬کنیم و نه در نماز او حاضر می شویم.» تنها این نامه نبود که چندین تن از شیعیان پاک¬دل و یک رنگ حسین برای او فرستادند. شمار نامه¬ها را صدها و بلکه هزارها گفته¬اند. اما در همان روزها که پیکی از پس پیکی از کوفه به مکه می¬رفت و چنانکه نوشته¬اند گاه یک پیک چند نامه با خود همراه داشت، نامه¬برانی هم میان کوفه و دمشق در رفت و آمد بودند و نامه¬هایی با خود همراه داشتند که در آن به یزید چنین نوشته بود «اگر کوفه را می¬خواهی باید حاکمی توانا و با کفایت برای این شهر بفرستی چه نعمان ابن بشیر مردی ناتوان است، یا خود را به ناتوانی زده است.» (28)
قیام امام برای کسب قدرت نبود او با این حرکت می خواست دین را حفظ کند. استاد شهیدی در این باره پس از تبیین دیدگاه شیعه خاطره ای نقل می کند که تأمل برانگیز است. او می¬نویسد: نقطه اختلاف ما با بعضی از مورخان و جامعه شناسان قدیم و امروز – مسلمان یا غیر مسلمان- در همین جاست. آنها به قیام حسین از دیدة سیاست می¬نگرند در حالیکه او از این قیام دین را می¬خواست. فراموش نمی¬کنم شبی را که با استاد سالخورده مصری دکتر عبدالله عنان استاد تاریخ، بر بالکن مهمانخانة شهر تلمسان در الجزایر نشسته بودیم، سخن از کربلا و نهضت حسین به میان آمد، این پیرمرد مسلمان سالخورده که عمر خود را در تاریخ اسلام سپری کرده، چه ناسنجیده سخنی گفت: «چرا به حسین لقب ابوالشهدا داده اند؟ او شهید نیست تا چه رسد که سالار شهیدان باشد. او مردی بلند پرواز بود که خود را به کشتن داد. در پایان دیدم استاد عنان و همفکران او به جنگهای جمل، صفین، و نهروان و کربلا از دیدة کشور گشایی می¬نگرند نه دین خواهی، به این جنگها خرده می¬گیرند چون تنها به یک روی کار چشم دوخته¬اند – حکومت- آن هم به هر صورت که باشد، و انچه بدان نمی¬نگرند دین است. یا به عبارت دیگر می¬گویند قدرت طبقة فرمانروا به هر صورت که ممکن است باید حفظ شود، بر سر اکثریت محروم چه پیش آید، ابداً مورد اعتنای ایشان نیست. (29)
علامه جعفری نیز پیرامون چنین تحلیل نادرستی سخن ابن خلدون را می¬نویسد و انتقاد می کند. ابن خلدون در مقدمة تاریخ معروفش می گوید: «حسین در یک موضوع کاملاً واقعیت را در یافته بود آن، این بود که هیچ کس در آن دوران برای خلافت شایسته¬تر از او نبوده است. بلکه حسین بالاتر از آن بود، اما این که گمان می¬کرد می¬تواند در مقابل شوکت یزید قد علم کند، اشتباه کرده بود.» مطالعة کننده محترم در این چند صفحه، اشتباه ابن خلدون را در این قضاوت تصدیق خواهد کرد.
منظرة شگفت¬انگیز عاشورای حسین، برای «ابن خلدون»ها که می¬کوشند خدا و خرما را بدون تعدیل و تفسیر خرما، در دل-های آدمیان جای بدهند، مخلوطی از اشتباه قابل اغماض و حق و حقیقت ابدی می¬نماید! (30)
شهید مطهری نیز حادثه کربلا را تجسّم عملی اسلام می¬داند و می¬گوید: این حادثه، حادثه¬ای است شبیه¬پذیر و نمایش¬پذیر، دارای سوژه¬های بسیار زیاد که گویی آن را برای نشان دادن تهیّه کرده¬اند. این جنبة حادثة کربلا، راز دیگری دارد. آن راز این است که اساساً خود این حادثه، تمام حادثه، تجسّم اسلام است در همة ابعاد و جنبه¬ها. یعنی راز اینکه این حادثه، نمایش¬پذیر و شبیه¬پذیر است، این است که تجسّم فکر و ایدة چند جانبه و چند وجه و چند بعد اسلامی است در جریان و در عمل و در مرحلة تحقّق.(31)
برخی در اثر تحلیل نادرست از حرکت امام به سمت عراق، پنداشته¬اند امام به پیروزی خود در عراق اطمینان داشت و از همین روی زن و فرزند خویش را همراه خود برد. این تحلیل چون از ابتدا حرکت امام را برای کسب قدرت دانسته به نتیجه¬ای نادرست رسیده است. همان خطری که امام را در مدینه تهدید می¬کرد در مکه هم وجود داشت. حاکم مکه نیز یا امام را به زندان می¬افکند و یا او را به شهادت می¬رساند. حضرت به ناچار می¬باست از مکه نیز هجرت می¬کرد. گزینه پیش روی امام عراق است که با ارسال نامه¬های پی در پی از او دعوت به عمل آورده بودند و حضرت پیش از حرکت نماینده¬ای به سوی آنان می¬فرستد تا از نزدیک سخنان مردم را بشنود و اوضاع را بررسی نماید. سپس حضرت به سمت عراق حرکت می¬کند.
کسانی که حرکت حضرت به سمت عراق را نادرست می¬دانند باید تکلیف خود را با این پرسش مشخص کنند که اگر حضرت به عراق نمی¬رفت و گزینه دیگری را برمی¬گزید در طول تاریخ برای انسان¬ها این پرسش به وجود نمی آمد که چرا حضرت با وجود این همه پیرو و شیفته به عراق نرفت؟ حرکت حضرت به سمت عراق آزمونی بزرگ، برای دعوت کنندگان بود. و چه شکست خفت¬باری را برای آنان به همراه داشت. آدم¬های بزدلی که نوشتند قلب شیر داریم. از طرف دیگر اگر به فرض امام در مکه و یا مدینه می¬ماند و به زندان می¬افتاد و یا به شهادت می¬رسید، حرکت او در مسیر عدالت¬خواهی به زیبایی و شفافیت روز عاشورا بود؟ قطعاً چنین نخواهد بود. اثر و ماندگاری واقعه روز عاشورا چنان پررنگ است که در هیچ دوره¬ای فراموش نخواهد شد. و قبار فراموشی بر آن نخواهد نشست.
استاد علامه محمدتقی مصباح یزدی در مورد زمینه¬های اجتماعی انحراف و سقوط جامعه که زمینه واقعه عاشورا را به وجود آورد به سه محور اشاره می¬کند. سطح فرهنگی جامعه و روح زندگی قبیله¬ای و ضعف ایمان. او می¬نویسد: اولین زمینه سطح نازل فرهنگی مردم بود. درست است که چند دهه از اسلام و گسترش اسلام گذشته بود، اما ارتقاء فرهنگی چیزی نیست که به این سادگی و سرعت از مدینه تا اقصی نقاط شام گسترش یابد و در اذهان مردم نفوذ پیدا کند.
یکی دیگر از زمینه¬های مورد استفاده معاویه این بود که روح زندگی قبیله¬ای در زمینة فرهنگی چنین اقتضا می¬کرد که اگر رئیس قبیله در کاری پیشقدم می¬شد، همة افراد قبیله و دست¬کم اکثّریت به راحتی به دنبال او راه می¬افتادند. این روحیه هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی نمونه¬های فراوانی دارد.
زمینه دیگر، ضعف ایمان مردم بود. به خصوص در منطقة شام که مردم فاقد مربیان دینی بودند، این ضعف بیشتر مشهود بود. حتی در خود مدینه مردم زیرنظر پیغمبر اکرم (ص) تربیت شده بودند و هنوز از وفات پیامبر اکرم (ص) نگذشته بود، داستان غدیر را فراموش کردند، چه رسد به مردم شام در آن روزگار که داستان¬های عجیبی درباره نادانی و جهالتشان در تاریخ ثبت شده است. این¬ها زمینه¬هایی بود که معاویه از آن استفاده می¬کرد: جهالت مردم، نازل بودن سطح فرهنگ مردم، حاکم بودن روح قبیله¬ای. در اصطلاح به این موارد زمینه می¬گویند.
سه عامل مهم هم وجود داشت که معاویه از آن¬ها برای کار بر روی این زمینه¬ها استفاده می کرد. تبلیغات، تطمیع و تهدید. (32)
تحلیل مبتنی بر منطق و عدالت از قیام امام حسین (ع) با عقل و فطرت و احساس سازگار است. عاشورا عقل و قلب را تغذیه می¬کند. حرکتی عاقلانه و عاشقانه است. تحلیل¬هایی که تک بعدی به آن می¬نگرند نمی¬توانند همه نور را درک کنند.
عاشورا براي شيعه ماهيتي عاشقانه دارد گويي اين دو واژه آنچنان با هم عجين شده كه قابل انفكاك نيست. عاشورا تابلوي عشق است و مجسمه اخلاص و تجلي¬گاه حقيقت. امام حسين شب عاشورا براي نقاشي¬اش بهترين رنگ ها را برمي¬گزيند. تابلويي كه قرار است براي بشريت بماند نبايد نا خالص باشد. عشق و محبت وخلوص. سر تا سر وجود امام محبت است و آنچه محور محبت است عشق.گرچه در ميدان جنگ جهت اتحاد مي تواند نفرت باشد اما در جبهه امام محور عشق است.
حقيقت در عاشورا بر قله است. سپاه حق در برابر سپاه باطل. حقيقت وقتي تمام قد به صحنه مي آيد كه باطل تمام عيار باشد و اما خلوص زمينه اصلي است. سفيد رنگ است. عجب تركيبي دارد اين تابلو. به راستي كه صبغه الله است. رنگ آميزي خدايي. غبار كهنگي بر روي آن ننشسته و نخواهد نشست.
نتیجه گیری
دقت در مجموعه رفتار و گفتارهای امام حسین (ع) در حرکت انقلابی عاشورا نشان می¬دهد قیام حسینی با معیار عدالت و منطق منطبق است. امام انسانی است که عدالت با شخصیتش عجین شده و چنین شخصیتی آنگاه که با دوست یا دشمن سخن می¬گوید از مرز عدالت عبور نمی¬کند و آنگاه که دست به حرکتی اجتماعی می¬زند به افراط و تفریط گرایش نمی¬یابد. حسین (ع) اُسوة عدالت است و برای شناخت عدالت باید او را شناخت. برای پیروی از عدل نیز باید با او همراه شد. از او استمداد می جوییم تا راهنمایمان باشد.
پی نوشت ها :
1 – فرهنگ فشرده سخن، به سرپرستی دکتر حسن انوری، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، 1382، ج 2، ص1543.
2 – ـ دایره ¬المعارف تشیّع، تهران، نشرشهید شعید محبی، 1383، ج 11، ص 171.
3 – احمد نراقی، معراج السعاده، قم، انتشارات هجرت، چاپ هفتم، 1379ش، ص94 تا 92.
4 – جرج جرداق، الامام علی صوت العداله الانسانیه، بیروت، دارصادر، 1399، ج1، ص 71.
5 – ابوالاعلی المودودی، الخلافه و الملک، تعریب احمد ادریس، کویت، دارالقلم، 1987م، ص 175 و 174.
6 – پیشین، ص 196.
7 – ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، 1979م، ج4، ص 14.
8 – ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،1366ش، ج2، ص 177.
9 – الکامل فی التاریخ، ج4، ص 15.
10 – احمد عابدینی، زوایای ناپیدای نهضت امام حسین (ع)، قم، عطر عترت، چاپ اول،1384ش، ص30 و 29.
11 – مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1362ش، ج 44، ص 324.
12 – الحنبلی، ابن العماد، شذرات الذهب فی اخبار من بلغ، بیروت، دار احیاء تراث، بی تا، ج1، ص 67.
13 – گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، موسوعه کلمات امام حسین، ترجمه علی مؤیّدی، قم، نشر مشرقین، چاپ اول، 1379 ش، ص 325.
14 – پیشین، ص 322.
15 – پیشین، ص 330 و 329.
16 – پیشین، ص 331.
17 – پیشین، ص 335.
18 – ابی مخنف ، وقعه الطف، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ابی مخنف، 1367ش، ص 86 و 85.
19- سیدعطاءالله مهاجرانی ، پیام آور¬عاشورا، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ نهم، 1383ش، ص122.
20 – علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم، 1367ش، 1412، ج2، ص 115و 114.
21 – سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1382ش، ج16، ص 28.
22 – زوایای ناپیدای نهضت امام حسین (ع)، ص34 و 33.
23 – کورت فریشلر، امام حسین و ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ شانزدهم، 1380ش، ص27 و 26.
24 – پیشین، 26.
25 – پیشین، 26.
26 – جعفر شهیدی، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ بیست و هشتم، 1381ش، ص11و 10.
27 – موسوعه کلمات امام حسین، ص 334 و 333.
28 – پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام، ص114و113.
29 – پیشین، ص 121و120.
30 – محمدتقی جعفری، حادثه کربلا در مثنوی، گرآوری محمدرضا جوادی، تهران، انتشارات یارات علوی، چاپ دوم،1383ش، ص 74.
31 – مرتضی مطهری، حماسة حسینی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و هفتم، 1376ش، ج 1، ص290.
32 – محمدتقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، قم، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم، 1379ش، ص 57و56.
منابع تحقیق :
ابن اثیر (1979م)، الکامل فی التاریخ، بییروت، دارالصادر.
ابی مخنف (1367ش)، وقعه الطف، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
الحنبلی، ابن العماد (بی تا)، شذرات الذهب فی اخبار من بلغ، بیروت، دار احیاء تراث.
المودودی، ابوالاعلی (1978م)، الخلافه و الملک، تعریب احمد ادریس، کویت، دارالقلم.
جرداق، جرج (1399ق)، الامام علی صوت العداله الانسانیه، بیروت، دارصادر.
جعفری، محمدتقی (1383ش)، حادثه کربلا در مثنوی، گرآوری محمدرضا جوادی، تهران، انتشارات یارات علوی، چاپ دوم.
دایرة ¬المعارف تشیّع، تهران، نشرشهید شعید محبی، 1383.
شهیدی، جعفر (1381ش)، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین علیه السلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ بیست و هشتم.
طباطبایی، سیدمحمدحسین (1382ش)، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم.
عابدینی، احمد (1384ش)، زوایای ناپیدای نهضت امام حسین (ع)، قم، عطر عترت، چاپ اول.
فرهنگ فشرده سخن، به سرپرستی دکتر حسن انوری، چاپ اول، تهران، انتشارات سخن، 1382.
فریشلر، کورت (1380ش)، امام حسین و ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ شانزدهم.
قمی، علی بن ابراهیم (1367ش) ، تفسیر قمی، قم، دارالکتاب، چاپ چهارم.
گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم (1379ش)، موسوعه کلمات امام حسین، ترجمه علی مؤیّدی، قم، نشر مشرقین، چاپ اول.
مجلسی، محمد باقر (1362ش)، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه.
مصباح یزدی، محمدتقی (1379ش)، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، قم، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ دوم.
مطهری، مرتضی (1376ش)، حماسة حسینی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و هفتم.
مهاجرانی، سیدعطاءالله (1383ش)، پیام آور¬عاشورا، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ نهم.
نراقی، احمد (1379ش)، معراج السعاده، قم، انتشارات هجرت، چاپ هفتم.
یعقوبی، ابن واضح (1366ش)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
/ن